مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه (4)
آغاز سقوط فرد و جامعه «امساک از پرداخت» است / فلسفۀ پرداخت چیست؟ چرا خدا چیزی را به ما میدهد و بعد آنرا میگیرد؟
شناسنامه
- زمان: 99/06/02
- موضوع: مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه
- مکان: هیئت میثاق با شهدا
- صوت: اینجا
انسان «همهچیزخواه» است و به هیچ حدی اکتفا نمیکند
ما انسانها کمالطلب هستیم، کمال -اگر درست معنا بشود -یعنی ما همهچیز میخواهیم، هر چیزی که برایمان لذتبخش باشد از آن صرفنظر نمیکنیم، به یک حدی از قدرت بسنده نمیکنیم، به یک حدی از هر نعمتی اکتفا نمیکنیم، ما اینگونه آفریده شدهایم، اگر بینهایتطلب نبودیم نمیتوانستیم خداپرست باشیم.
همانطور که در جلسات قبل بیان شد، دین برنامهای است برای رسیدن به این همهچیزی که میخواهیم؛ یعنی هم «همهچیز» را به ما معرفی میکند، هم راه بهدست آوردن آن را به ما نشان میدهد، هم ما را برای رسیدن به آن قدرتمند میکند. دین در نهایت به انسان آموزش میدهد که همهچیز تو خدا است و خدا به تو همهچیز خواهد داد؛ هم در این دنیا میدهد و هم مابقی آن را در آخرت میدهد.
انسانی که همهچیزخواه نیست، سرباز بیجیره و مواجب قدرتهای زالوصفت میشود
اما چه میشود که این انسانِ همهچیزخواه و بینهایتطلب، متوقف میشود؟ نهتنها از رسیدن به همهچیز باز میماند، بلکه در خدمت کسانی قرار میگیرد که بهصورت غلط، همهچیزطلب هستند، یعنی به زورگویان قدرتطلبی که میخواهند انسانهای دیگر را چپاول کنند، بار میدهد و این خیلی بد و مورد نفرت است. کسانی که بار میدهند به قدرتطلبهای زورگو، همسطح جنایتکاران و قدرتطلبان و فرعونها در جهنم خواهند بود، اینها آدمهای بدی نیستند؛ بلکه آدمهای خیلی بدی هستند!
کسی که متوقف میشود، مشکلش این است که تبدیل میشود به وسیلهای برای قدرتگرفتنِ آن قدرتطلبان زورگویی که بشر را به بردگی میکشند! قرآن میفرماید: «لا اِکراهَ فِی الدِّین» (بقره / 256) اگر نمیخواهی دین داشته باشی، خُب نداشته باش، اکراهی نیست، چرا به زورگویان عالم کمک میکنی؟ چرا جانت را در راه زورگویان عالم از دست میدهی؟ خوب است فیلمهایی ساخته بشود از آن دورانی که انگلیس خبیث، هندیها را به عنوان سرباز میفرستاد اینطرف و آنطرفِ دنیا تا کشته میشدند، هیچکس نباید برای آنهایی که در راه زورگویان کشته شدند، دلش بسوزد.
انسان اگر همهچیزخواه نباشد، خواهناخواه سرباز بیجیره و مواجب برای همهچیزخواهانِ ظالم خواهد شد، حتی اگر ظاهراً به آنها خدمت نکند، اما در واقع در خدمت آنها قرار دارد! اگر شما بگویی که «ما نمیخواهیم همهچیزخواه بشویم؛ همان یک لقمۀ بخور و نمیر هم به ما برسد بسمان است!» در اینصورت شما بالقوه، سرباز بیجیره و مواجب قدرتهای زالوصفت شدهای، آن صهیونیست جنایتکار روی کمک شما حساب میکند، دوستت دارد، عاشقت است.
چرا هر کسی با اهلبیت(ع) نباشد، دشمن آنهاست؟
اگر بخواهم بهعنوان یادگاری یک جمله از أمیرالمؤمنین علی(ع) برای شما بنویسم، این جمله را مینویسم: «مَن لَم یَکُن مَعَنا کانَ عَلَینا» (ارشاد مفید/ ج1 /ص303) هر کسی با ما نباشد دشمن ما است.
کسانی که در طول تاریخ گفتند «علی از سر ما خیلی زیاد است، ما نمیخواهیم اینقدر علیوار بشویم» آنها در نهایت کارشان به دشمنی با علی(ع) کشیده شد. اگر به دشمن اهلبیت(ع) هم یاری نکنند و بروند در یک گوشهای سکوت کنند، باز هم در قتل یا ظلم به اهلبیت(ع) سهیم هستند، چون با سکوتشان به جبهۀ باطل و دشمنان اهلبیت(ع) کمککردهاند.
اگر در انتخاباتها به کسانی رأی داده شود که حاضرند در مقابل قدرتهای بزرگ تمکین کنند، یک بخشی از آن، تقصیر حوزۀ علمیه است، اگر حوزۀ علمیه، مردم را درست با دین آشنا کرده بود، یا اینکه از طریق آموزش و پرورش، رسانهها و تبلیغات عمومی، دین به خوبی معرفی شده بود، آنوقت مردم میدانستند کسی که حاضر است در مقابل قدرتها تمکین کند، خواهناخواه ضدبشر و ضدامنیت و ضدمنافع ملی است.
در درس اخلاقیِ دُرست، نمیشود از سیاست سخن نگفت
انسان همهچیزخواه است، وای بر او اگر دست از همهچیزخواهی بردارد، در این صورت، بردۀ همهچیزخواهان عالم خواهد شد و توسط آنها اداره خواهد شد. اگر انسان همهچیزخواهی خود را کنار بگذارد سقوط میکند، راه پیشگیری از این سقوط چیست؟ ای کاش میشد درس اخلاقی داد و در آن درس اخلاق از سیاست سخن نگفت؛ ولی این اصلاً شدنی نیست! مثل اینکه فقط بگویی «لا اله» ولی «الّا الله» را نگویی.
کمترین درس اخلاق این است: «آدم خوبی باش و الا نوکر درندههای عالم خواهی شد! آدم خوبی باش، سرباز بیجیره و مواجب طواغیت و صهیونیستهای آدمکش و کودککش نشو!» این یک جملۀ کامل است. نمیشود در درس اخلاقیِ درست، سیاست نباشد، کمااینکه در قرآن هم هست؛ پیامبران همه برای این سخن آمدهاند؛ «أن اعبُدوا الله و اجتَنِبوا الطّاغوت» (نحل،36) خدا را عبادت کنید و طاغوت را اجتناب کنید؛ این دو باید در کنار همدیگر باشد.
جوانهای عزیز، یادتان باشد اگر دیدید در تلویزیون، مسجد یا هر جای دیگر، یک درس اخلاقی هست که «أن اعبدوا الله» را میگوید اما «و اجتنبوا الطاغوت» را نمیگوید، یعنی میگوید «آدم خوبی باش» ولی نمیگوید «بردۀ طواغیت نباش» این درس اخلاق را گوش نکنید چون منحرفتان میکند، کمکم ذهنتان را فاسد میکند، حتی اگر بین حرفهایش آیۀ قرآن و روایت هم برایتان بخواند. چرا؟ برای اینکه همهاش را نمیخواند، لذا کمکم اثر منفی رویتان میگذارد. با «آدم خوبی باش» به تنهایی، بردۀ بدها و بدترینهای عالم خواهی شد؛ بردۀ آنها میشوی که دیگران را به قتل برسانی و در راه آنها کشته بشوی!
همهچیزخواهیِ انسان، کِی او را نابود میکند؟ / وقتی بخواهی چیزهایی را که داری، نگه داری!
انسان همهچیزخواه است، اما در این همهچیزخواهی و کمالطلبیِ خودش، متوقف میشود و وقتی متوقف شد، بردۀ همهچیزخواههای زورگو خواهد شد!
لحظۀ توقفِ همهچیزخواهی انسان، لحظهای است که به دلیل همهچیزخواهی، آنچه را دارد میخواهد محافظهکارانه نگه بدارد، آغاز سقوط انسان این است که میگوید «من همهچیز میخواهم؛ فعلاً اینها را داشته باشم تا بقیهاش به دستم بیاید.» حضرت آدم همینطوری هبوط کرد. شیطان به او گفت آنچه داری خیلی عالی است، میخواهی نگه داری؟ گفت بله؛ و بیچاره شد. سالها گریه و تضرع کرد تا توبهاش پذیرفته شد.
همهچیزخواهیِ انسان، خیلی خوب است و جواب درستش بینهایتطلبی و خداست، انبیاء الهی هم آمدهاند تا راهِ درستش را به تو نشان بدهند، اما همین همهچیزخواهی میتواند بیچارهات کند؛ وقتی که بخواهی چیزهایی را که داری نگه داری، امساک کنی و ندهی، همین بیچارهات میکند. وقتی بگویی «من نمیخواهم اینها را از دست بدهم؟» نابود میشوی!
آدم چه چیزی را بخواهد نگه دارد، نابود میشود؟ هرچیزی را؛ آبرو، مال و...
از نظر روانی، وقتی حساب کنی که یکچیزی داری، نابود میشوی! اسمش را میگذارند عُجب! عجب اینقدر بد است که اگر گناهکار بودی بهتر از آن بود! (إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْلَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً ؛ کافی/ 2 /313) آدم چه چیز را بخواهد نگه دارد نابود میشود؟ هرچیزی را!
مثلاً وقتی به تو پول میدهند، اگر نگهش داری، زکات ندهی، انفاق نکنی و صدقه ندهی، نابود میشوی! اگر آبرویی را که به تو دادهاند، خرج نکنی نابود میشوی، مثلاً گاهی لازم است آبرویت را گرو بگذاری تا یک مؤمن را نجات بدهی، آنوقت اگر ندهی و اهل بهشت هم باشی، روز قیامت نسیم دوزخ به صورتت میخورد و کباب میشوی. این غیر از ذلتی است که خدا در دنیا میدهد. أباعبداللهالحسین(ع) قبل از آغاز حماسۀ کربلا فرمود: ای آبروداران مدینه چرا از آبروی خودتان خرج نمیکنید؟ (ثُمَ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ... ؛ تحف العقول/237)
آغاز سقوط فرد و جامعه «امساک از پرداخت» است / باید آماده باشیم همۀ داشتههایمان را در راه خدا بدهیم
چه میشود که انسان ساقط میشود، ممسک میشود و نمیخواهد بدهد؟ اگر نگران از دستدادن داراییهایت بشوی، فاتحهات خوانده است!
بنده یک خطری را احساس میکنم، که میخواهم آن را با شما در میان بگذارم. این نگرانی هم مربوط میشود به یک امتحان؛ از آن امتحانهایی که حضرت آدم(ع) در بهشت، از عهدۀ آن بر نیامد! حالا نمیدانم شما بتوانید یا نه؟ البته میدانم که خیلی از شما آمادۀ جاندادن در راه خدا هستید، اما آن نگرانی و خطر، خیلی بالاتر از این حرفها است! در روایات آمده است که هر چیزی دارید، زکات دارد و باید یک مقدار از آن را بدهید؛ یعنی باید پرداخت کنید.
«پرداخت» سخت است و امساک از پرداخت آغاز سقوط انسان و جامعه است. امامصادق(ع) میفرماید: نابودی یک جامعه با ندادن زکات است! (مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ شَیْئاً أَشَدَّ عَلَیْهِمْ مِنَ الزَّکَاةِ وَ فِیهَا تَهْلِکُ عَامَّتُهُمْ ؛ کافی/ج3 /ص497)
سقوط یک انسان هم با انواع و اقسام «امساک» است؛ یک نوع از این امساک، حضرت آدم را هبوط داد! آیا تو هم میخواهی گول بخوری و چیزهایی را که داری از دست ندهی؟ حضرت آدم گول شیطان را خورد! خدا که به او فرموده بود «شیطان دشمن تو است!» حضرت آدم که مثل ما نبود، هم وضعش خوب بود، هم بهطور شفاف همهچیز را از دشمنی شیطان به او گفته بودند، هم «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره / 31) یعنی همهچیز را به او یاد داده بودند. من و تو که خیلی ضعیف هستیم!
آیا میخواهی داراییهایت را نگه داری؟ اگر نگران داراییهایت بشوی از بین میروی! اگر فکر کنی یک چیزی داری(و دچار عُجب بشوی) از بین رفتهای! اگر به داراییهایت مغرور بشوی از بین رفتی، اگر بخواهی حفظشان کنی از بین رفتی. پس چهکار بکنم؟ باید آماده باشی همهاش را در راه خدا بدهی. باید آماده باشی بگویی «من خدا دارم، او هر موقع دلش بخواهد، هر چیزی بخواهد به من میدهد، من دیگر نگران از دستدادن چیزی نیستم.» البته گفتنِ این کلمه سخت است. وقتی انسان چیزی نداشته باشد، خوب میتواند از این حرفها بزند، اما وقتی دارا شد، پرداخت برایش سخت میشود. این از آن امتحانهایی است که حضرت آدم(ع) در بهشت از پس آن بر نیامد! ما در این دنیا چهکار میخواهیم بکنیم؟
خصلت امساک، گاهی شمشیر به تو میدهد و میگوید «برو امامت را بُکُش!»
شاید شما جوانها تصور کنید که مقابله با این خصلت امساک، راحت است. اگر راحت بود، چرا أمیرالمؤمنین آنطور ضجه میزد؟ چرا حضرت زهرا(س) موقع نماز، رنگ از رخسارش میپرید؟ علت چیست که اینقدر نگران بودند؟
این خصلت امساک، بهقدری خطرناک است که گاهی میتواند محبت شما به اهلبیت(ع) را از دلت بیرون کند. گاهی محبت را نمیتواند از دلت در بیاورد ولی شمشیر به تو میدهد میگوید «برو امامت را بکش!» حال مردم کوفه نسبت به امامحسین(ع) چطور بود؟ «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْک» (دلائل الامامه / ص182)
کسی آمد درِ خانۀ امام صادق(ع)، آقا فرمود شما؟ گفت از دوستان شما هستیم، نگفت از شیعیان هستیم، که آقا بفرماید تو که شیعه نیستی! شیعه مقامش بالاتر است، گفت ما از دوستان شما هستیم. آقا فرمود از کدام دسته از دوستان هستید؟ گفت آقا مگر دوستان چند گروه هستند؟ فرمود بله چند نوع دوست داریم. (قَالَ لَهُ مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا أَنْتَ...؛ تحفالعقول/ ص325)
چه میشود، انسانی که همهچیزخواه است ساقط میشود؟ وقتی یککمی به او دادند، یا غرور پیدا میکند، یا زکاتش را نمیدهد، یا نگرانش میشود، مولا علی(ع) میفرماید: «زکاةُ العِلمِ نشرُه» (غررالحکم/ ص390) یک چیزی یاد گرفتی به دیگران بگو، اگر برای خودت نگه داری کمکم احمق میشوی، کمکم بیسواد میشوی. هرچه پیدا میکنی، زود یک چیزی از تو میگیرند.
خدا همۀ چیزهایی را که داری از تو میگیرد، یا با تکلیف یا با تقدیر
سؤالی را که جلسه قبل مطرح شد، در این جلسه جواب بدهم. پرداخت در دین چه جایگاهی دارد؟ برنامۀ خدا برای این گرفتنها چیست؟ اگر دین هم نداشته باشی، خدا همۀ چیزهایی را که داری از تو میگیرد، همهاش را با مرگ خالی میکند. خدا در جوانی خیلی چیزها به آدم میدهد، بعد اینها را طی پنجاه، شصتسال یکییکی میگیرد. خدایا! آن زمانی که یک چیزهایی دادی مدتش خیلی کوتاه بود، ولی آن زمانی که داشتی اینها را یکییکی میگرفتی خیلی طولانی بود.
خدایا در آن یک سومِ اولِ عمرمان که خیلی چیزها را به ما دادی اصلاً بچه بودیم نفهمیدیم چه شد! انگار غرضت دادن یک چیزهایی به ما نبود، بلکه بیشتر، غرضت گرفتن بود تا ما را امتحان کنی. دین یک برنامهای دارد که تو خودت باید پرداخت بکنی و الا خواهناخواه از تو گرفته میشود. چرا اینطوری است؟ چرا باید اصلاً خدا چیزی را از من بگیرد؟ مگر من را همهچیزخواه نیافریده؟ خدایا! من به چیزهایی که دادی علاقه پیدا میکنم، نمیتوانم از آن دل بکنم، چرا میخواهی یا با تکلیف یا با تقدیر از من بگیری؟
فلسفۀ پرداخت چیست؟ / اصلاً چرا خدا چیزی به ما میدهد و بعد آن را میگیرد
اصلاً این گرفتن، ماجرایش چیست؟ خدا اینها را میگیرد برای اینکه یک ویژگی به انسان داده است و در قرآن میفرماید که من تو را به خاطر این ویژگی آفریدهام! طبیعتاً پرداخت برای انسان سخت است، پس بگذارید علت یا فلسفهاش را بگویم، ببینید آیا به فلسفۀ این پرداخت راضی میشوید یا نه؟ شاید اصلاً عاشق این علت بشوید!
تو موجودی شدی به نام انسان، نه فرشته، نه حیوان. تو تنها موجودی هستی که قدرت انتخاب داری. خدا در قرآن ننوشته که من تو را برای «انتخاب» آفریدم، بلکه نوشته من تو را برای «امتحان» آفریدم (الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ ملک/2) یعنی اینکه میخواهم ببینم چطور انتخاب میکنی؟ ای موجود انتخابگر! آیا بدت میآید من تو را انتخابگر آفریدم؟ بدت میآید که با انتخاب ارزش پیدا کنی؟ دوست داشتی حیوان باشی؟! پس انتخاب برای انسان یک مسئلۀ محوری است، کمااینکه میبینید «آزادی» چقدر شعار محوری و جهانی و مهمی شده است.
لازمۀ انتخاب، پرداخت و رنج است / رنج یعنی چیزی را که دوست داری، از تو بگیرند
لازمۀ انتخاب چیست؟ لازمۀ انتخاب گرفتن نعمت از من است، پرداخت است، رنج و بلا است. انتخاب برای انسان، کِی معنا پیدا میکند؟ وقتی که دوتا چیز دوستداشتنی در مقابل انسان بگذارند و بگویند «اگر بهتر را انتخاب کردی ارزشمندتر میشوی.» اگر من در یک ظرفی «زهر» بریزم و در ظرف دیگری «غذا» بریزم، و شما بدانی اینها چیست، معلوم است که ظرف غذا را انتخاب میکنی برای خوردن. پس اینجا انتخاب معنا ندارد.
انتخاب وقتی صورت میگیرد که خدا من و شما را در مقابل «دوتا دوستداشتنی» قرار میدهد؛ هر کدامش را انتخاب بکنی، باید آن یکی را کنار بگذاری، از اینجا رنج در حیات بشر آغاز میشود. من خیلی متأسف هستم که در مدارسمان فلسفۀ رنج، آموزش داده نمیشود. از مدرسه تا دانشگاه ده بار خدا را اثبات میکنند، میخواهند بگویند آقا معتقد باش خدا هست! هم ابلیس معتقد بود خدا هست هم حضرت آدم، مگر با اعتقاد به اینکه خدا هست همهچیز حل میشود؟ درد که آنجا نیست.
فلسفۀ رنج چیست؟ رنج یعنی چیزی را که دوست داری، نداشته باشی؛ رنج یعنی چیزی را که دوست داری، از تو بگیرند؛ رنج یعنی میخواهی به چیزی که دوست داری برسی ولی سر راهت مانع بگذارند، مجبور هستی از چندتا دوست داشتنیِ دیگر خودت بگذری تا به آن دوست داشتنی برسی، اینها خستهات میکند. چرا رنج پیش میآید؟ برای اینکه تو انسان مختار هستی، انتخاب یعنی رنج.
علی(ع) در قالب یک «نامه» جوانها را با رنج آشنا میکند
أمیرالمؤمنین(ع) در اول نامۀ سیویکم نهجالبلاغه میفرماید: «مِنَ الوالِدِ الفان المقرِّ لزِّمان المستسلم لدَّهر» از پدر پیری که دنیا او را زدهاست! «إلی المولود المؤَمِّلِ ما لا یُدرک» به جوانی نامه مینویسم که به آرزوهایش نخواهد رسید و هدف تیرهای بلاهاست.
اولین جزوۀ آموزشی در صدر اسلام توسط أمیرالمؤمنین(ع) نوشته شد؛ در قالب نامهای خطاب به جوانان که برای جوانها آموزش دین بدهد که همین نامۀ سیویکم است. در ابتدای این نامه، به جوانش توضیح میدهد که «دنیا تو را میزند، از تو میگیرد، همانطوری که از گذشتگان گرفت، همهچیز به تو نخواهد داد...» انسان نباید از رنج بترسد، أمیرالمؤمنین(ع) در این نامه هفت مرتبه از رنج خودش به عنوان «پدر پیر» سخن میگوید و چهارده مرتبه از رنجهایی که جوان در دنیا خواهد کشید.
حضرت در این نامه، جوانش را با رنج آشنا میکند، میگوید تو در دنیا رنج میکشی! هر کسی گفته که میشود در دنیا هیچ رنجی به سمتت نیاید به تو دروغ گفته، خواسته به شما خیانت بکند، خیالبافی نکن! رنج داری. ولی شما بیا رنجت را لذتبخش کن برای خودت، بیا از رنجت استفادۀ بهتر بکن. بیا از رنجت لذتهای فراوان ببر.
چرا در دنیا رنج هست؟ به دلیل اینکه انتخاب هست
ما میخواستیم در یک مهدکودک، همۀ این بحثهای تربیتی را در بازیهای مهدکودک طراحی بکنیم. یکی از طرحها این بود که وقتی بچه گرسنه شد دوتا کیک خوشمزه در دو رنگ جلویش بگذارند و بگویند: یکی را میتوانی بخوری، بچه میخواهد هر دو را بردارد، ولی میگویند: نمیشود! چرا؟ برای اینکه تمرین انتخاب است؛ میخواهند عقلش در انتخاب، زیاد بشود، بین این شیرینیها یکی را باید انتخاب کنی، دنیا تا آخر همین است! چرا رنج هست؟ به دلیل اینکه انتخاب هست.
کسی برای خوردن بین چوب و بستنی در معرض انتخاب قرار نمیگیرد چون کسی به خوردن چوب علاقه ندارد. انتخاب بین علاقههاست. اگر میخواهی بستنی بخوری باید از پول بگذری، اگر پول داشته باشی و بخواهی سه برابر بستنی بخوری، باید از سلامتیات بگذری! اگر بگویی چیزی میخورم که دوای آن درد باشد، باید از عقلت بگذری، چون آدم پرخور احمق میشود. ای موجود انتخابگر، ای کسی که عاشق انسانیت خودت هستی و حاضر نیستی حیوان بشوی! بدان که انتخاب یعنی رنج.
گاهی رنج به خاطر انتخاب است و گاهی ناشی از تقدیر الهی
ما هر موقع انتخاب میکنیم اگر درست انتخاب کنیم یک رنج میکشیم و یک خوشی، اگر غلط انتخاب کنیم و انتخابمان پوچ در بیاید آن را هم ضرر کردهایم. بعضی از زجرها هست که ما انتخاب نکردهایم، یعنی همۀ رنجها در زندگی ما اینطوری نیست که در اثر انتخاب ما باشد و بخواهیم از یک دوستداشتنی خود بگذریم تا به یک خوشیِ دیگر برسیم، بلکه گاهی بلا از آسمان میآید و اصلاً تقصیر ما نیست.
اینجور بلاها را خدا برای چه در زندگی ایجاد کرد؟ برای اینکه تو بدانی اگر انتخاب خوب هم نکنی طبیعت و تقدیر الهی به تو زجر خواهد داد، نترس از زجر، نترس از رنج! اگر رنج ما فقط ناشی از انتخاب خوب ما بود، هرگز حاضر نمیشدیم انتخاب خوب بکنیم! میفرماید من خودم هم تو را رنج میدهم! انتخاب خوب نکنی بیشتر رنج میدهم. تو هیچکاری هم نکنی رنج در این دنیا هست، من دوست داشتنیهایت را میگیرم، به نفع خودت است، خودت از دوستداشتنیهایت به نفع دوستداشتنیهای برترت بگذری. همهچیز را در این دنیا نمیشود با هم داشت، چون باید انتخاب کنی.
بخشی از رنج انسان بهخاطر انتخابهای اوست؛ انتخابهای درست یا غلط / انتخاب درست رنج کمتری دارد
دنیا محل انتخاب است و انتخاب یعنی رنج. خدا رنجهایی در زندگی هرکسی میگذارد. البته اینجا خدا چیزهایی که میگیرد خیلی آرام میگیرد، خیلی با مهربانی و با نوازش میگیرد، محکم نمیزند، هر چیزی را که میگیرد همیشه جایش چهارتا نعمت بهتر و پاداش میدهد، پاداش دادن را هم از دنیا شروع میکند، حتی بابت رنجهای طبیعی هم-که اصلاً ربطی به انتخاب تو ندارد- به تو پاداش میدهد، ده برابر خوبیهای دیگر به تو میدهد.
اگر چشمت را بگیرد، قدرت حدسزدن تو را بالا میبرد، اگر پایت را بگیرد، یک قدرت دیگر به تو میدهد، خدا هیچکدام از بندههایش را اذیت نمیکند، ولی رنج در زندگی بشر هست. «لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی کَبَد»(بلد،4) ما انسان را در رنج آفریدیم! چرا؟ چون موجود انتخابگری است، بخشی از رنجش بهخاطر انتخابهای اوست؛ هم انتخاب درست هم انتخاب غلط. البته انتخاب درست رنج کمتری دارد، انتخاب غلط رنج بیشتری دارد، انتخاب درست، اول یککمی رنج دارد، بعداً خوشی بههمراه دراد، اما رنج انتخاب غلط، بعداً سنگینتر میشود.
بعضی رنجها برای کنترل تکبر انسان است
خدایا تو دیگر چرا رنج میدهی؟ میفرماید من خودم این انسان را ساختم، اصلاً نمیشود او را جمع کرد. خوب است آدمها پیر میشوند، وقتی پیر میشوند فرتوت میشوند، له میشوند و الا دیگر اصلاً نمیدانی چه کار میکردند! چون خدا هم آزاد گذاشته است. خوب است یک عدهای هم از دنیا میروند، درست است دلمان تنگ میشود، ولی اگر از دنیا نمیرفتند و روز به روز فربهتر میشدند، اصلاً نوبت به ما نمیرسید.
در بهشت هرچه غذا بخوریم به یک عرق خوشبو یا عطر تبدیل میشود ولی سیستم دنیا اینجوری نیست، چرا خدا در دنیا، سیستم بدن انسان را اینطوری قرار داده که وقتی غذا میخورد، اتفاقهای خیلی زشتی میافتد و نیاز به قضای حاجت پیدا میکند؟ فرمودهاند: برای اینکه با این وضعیت، تکبر انسان یککمی کنترل بشود. (...تَصْغِیراً لِابْنِ آدَمَ لِکَیْلَا یَتَکَبَّرَ وَ هُوَ یَحْمِلُ غَائِطَهُ مَعَه ؛ عللالشرایع / ج1/ ص275)
بعضی از بلاها برای ریختن ترس انسان از رنج است
بعضی بلاها را خود خدا میفرستد تا شما از بلا زیاد نترسی و برای رنجهایی که با انتخابت دچار آنها میشوی آماده باشی. انتخاب بدون رنج امکان ندارد. چرا انتخاب بدون رنج امکان ندارد؟ برای اینکه انتخاب همیشه بین دوتا چیز دوست داشتنی است. تو عاشق انتخاب هستی! برای همین آزادی را اینقدر دوست داری. دوست نداری حیوان بشوی، حیوان انتخاب نمیکند، انسان انتخاب میکند. و انتخاب همیشه بین دوتا دوستداشتنی است. هر موقع یک دوستداشتنی را کنار بگذاری رنج دارد.
رنجهای دیگر فلسفهاش چیست؟ اگر رنج زیاد باشد رنجگریزیات کمتر میشود. آیۀ قرآن میفرماید «یُدرِککُم المُوت و لو کُنتُم فی بُروجٍ مشیَّدة» (نساء،78) به خاطر رنج مردن میخواهید از جهاد فرار کنید؟ مرگ همه شما را در بر خواهد گرفت پس چرا میترسی؟ رنجهای دیگر هم برای این است که تو را برای رنجپذیری آماده بکند، رنجهایی که با انتخاب میخواهی دچارش بشوی.
نکتۀ بعدی در چرایی وجود رنج این است که اصلاً در جریان رنج است که خدا خیلی از امتحاناتش را برای انتخاب شما انجام میدهد؛ یک بلا میفرستد ببیند تو چه انتخابی میکنی، صحنۀ امتحان و انتخاب است، صحنۀ انتخاب، نصفش در بلا است و نصفش در رخاء است.
انسان کِی سقوط میکند؟ وقتی رنج پرداختن را تحمل نکند
آدم همهچیزخواه است، کِی خراب میشود؟ وقتی که میخواهد داشتههایش را نگه دارد. ولی خدا اینها را از آدم میگیرد، خدا دوست داشتنیهای آدم را از آدم میگیرد، برای چه میگیرد؟ برای چه نمیگذارد من چیزهایی را که دارم نگه دارم؟ برای اینکه من باید انتخاب بکنم، وقتی که انتخاب میکنم باید از یک چیزی که دارم بگذرم، و الا انتخاب معنا ندارد. باید از یک دوستداشتنیام بگذرم، از یک داراییام بگذرم، و الا من انسانیت خودم را به منصۀ ظهور نرساندم، تجلی ندادم!
انسان کِی سقوط میکند؟ وقتی رنج پرداختن را تحمل نکند. پرداخت کن، نگه ندار و الّا سقوط میکنی.
رنجِ پرداخت کردن، گاهی سختتر از رنج جاندادن است!
رنجِ پرداخت کردن، گاهی سختتر از رنج جاندادن است، انشاءالله جلسۀ بعد، در اینباره صحبت میکنیم. جوانها از رنج نترسید، هر کسی از رنج بترسد امامحسین(ع) خودش تشویقش میکند که برود! حضرت شب عاشورا به یارانش فرمود: من از همهتان راضی هستم، از شما توقعی ندارم، بلند شوید بروید. کسانی که اهل کتکخوردن و اهل تحمل رنج و شمشیر نبود رفتند تا اینکه یک جمع کوچک ماندند...
(الف3/ن2)
با تشکر ، ان شا الله بتوانیم این معارف عالی را در متن زندگی به کار بگیریم.