۰۰/۰۴/۲۲ چاپ ایمیل و پی دی اف
حال خوب - جلسۀ دوم

مهم‌ترین عامل حال خوب «شُکر» است/ هدف محوری‌ شیطان این است که انسان‌ها شاکر نباشند؛ یعنی حال‌شان بد بشود

شناسنامه:

  • زمان: 1400/01/25
  • مکان: مسجد امام صادق(ع)
  • موضوع: حال خوب
  • صوت: اینجا
  • فیلم:
علیرضا پناهیان در شب‌های ماه مبارک رمضان در مسجد امام‌صادق(ع) با موضوع «حال خوب» به سخنرانی پرداخت. در ادامه، فرازهایی از جلسه دوم این سخنرانی را می‌خوانید:

«حال بد» این‌قدر برای آدم ضرر دارد که باید اقدامات فوری برای رفع آن انجام بشود

اگر کسی حرارت بدنش بالا برود و تب کند، سریع علتش را جستجو می‌کنند، مثلاً اگر گلویش عفونت داشته باشد به او آنتی‌بیوتیک می‌دهند و به‌مرور زمان تبش پایین می‌آید؛ در واقع ریشه‌یابی می‌کنند و از راه‌های اساسی برای درمان او اقدام می‌کنند برای اینکه تب از بین برود و حرارت بدنش کاهش پیدا کند. اما گاهی در کنار اقدام اساسی، کارهای دیگری هم انجام می‌گیرد، مثلاً یک حوله یا پارچۀ نم‌دار را روی پیشانی فرد می‌گذارند یا حتی پاهایش را با آب سرد می‌شویند برای اینکه تبش کاهش پیدا کند، یا قرص‌های تب‌بر می‌دهند، چون تبِ بالا به جسم لطمه می‌زند.

دربارۀ وضعیت روحی و روانی انسان هم همین‌طور است؛ اگر حال آدم خوب نباشد مثل این است که تب کرده، حرارت بدنش زیاد است، جدا از اینکه باید ریشه‌یابی کرد و حال او را به‌‌صورت ریشه‌ای درست کرد، حال بد، این‌قدر ضرر دارد که باید بلافاصله اقدامات فوری صورت بگیرد، مثلاً بلافاصله از مسکّن و تب‌بر استفاده شود، چون حال بد خیلی به انسان لطمه می‌زند.

حال بد، فکر انسان را مخدوش و علاقه‌های انسان را از تعادل خارج می‌کند

حال بد، فکر انسان را مخدوش می‌کند، حال بد علاقه‌های انسان را از تعادل خارج می‌کند، یعنی بعضی علاقه‌ها را زیادی تقویت می‌کند که نباید تقویت بشوند، بعضی علاقه‌ها را زیادی تضعیف می‌کند که نباید تضعیف بشوند. حال بد باعث می‌شود آدم از تعادل انسانی خودش خارج بشود. حال بد می‌تواند بر اعتقادات انسان اثر بگذارد، حال بد فرصت‌هایی را به شیطان می‌دهد، در آن فرصت‌ها شیطان ناشکری‌های وحشتناک را به انسان تحمیل می‌کند. باید جلوی حال بد را گرفت؛ به عنوان یک وضعیت خطرناک باید از آن پرهیز کرد، نباید منتظر بمانیم که اول مشکل ریشه‌های حال بد حل بشود تا حال بد از بین برود، نباید نشست تا ریشه‌های حال خوب به دست بیاید تا حال انسان خوب شود، نباید نشست تا واقعیت‌هایی که بیرون وجود ما و در اطراف‌مان هستند، تغییر کنند تا حال‌مان خوب شود. علی‌رغم همۀ ریشه‌های درونی و بیرونی حال بد، باید با حال بد مقابله کرد و انسان می‌تواند این کار را انجام بدهد.

علی‌رغم تمام عواملی که مانع رسیدن به حال خوب هستند، چه در درون انسان چه در بیرون انسان، آدم باید حال خوب را به‌دست بیاورد، حتی اگر شده به خودش حال خوب را تلقین کند، می‌گویند «آب آوردنِ دستی فایده ندارد باید چشمه از خودش آب داشته باشد» ولی به‌هرحال آدم باید به گلدان وجود خودش آب بدهد، حالا شاید از این گلدان چشمه در نیامد، من فعلاً یک لیوان آب بریزم تا این گیاه از بین نرود. حال خوب را به عنوان یک آبی که آدم پای یک درختی می‌دهد که خشک نشود، باید حتماً جدی بگیرد.

بعضی‌ها از بس به حال بد عادت کرده‌اند، نمی‌توانند از آن فاصله بگیرند

وقتی آدم حال خوب داشته باشد، اتفاق‌های خیلی خوبی برایش می‌افتد، در شرایط حال خوب بعضی وقت‌ها یک‌دانه کار کوچک خوب انجام می‌گیرد، یک تشکر، یک مهربانی و... که برای یک عمری اثر دارد، همان‌طوری که در حال بد یک‌دفعه‌ای یک کار غلط صورت می‌گیرد، یک حرف بد در دل انسان عبور می‌کند که ممکن است به کل زندگی انسان لطمه بزند.

در روایات توصیه شده است که وقتی حال‌تان خوب بود برای هر نوع عبادتی و هر نوع کار خوب و خیری که می‌خواهید انجام دهید از آن استفاده کنید. (إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَیْکُمْ بِالْفَرِیضَةِ ؛ کافی/ ج3/ ص454) پس ما باید مراقب حال خودمان باشیم. آدم‌ها بعضی وقت‌ها محاسبۀ نفس و کنترل نفس‌شان ضعیف است، یعنی این‌قدر حواس‌شان به خودشان نیست که نمی‌دانند حال‌شان خوب نیست یا حال‌شان بد است. این‌هم یک ماجرایی دارد که باید جداگانه به آن پرداخت. باید اقدام به محاسبۀ نفس کنیم که آیا الان حال‌مان خوب است؟

بعضی‌ها از بس به حال بد عادت کرده‌اند که متوجه نمی‌شوند حال‌شان بد است

خیلی از کسانی که فکر می‌کنند حال‌شان بد نیست واقعاً حال‌شان بد است، منتهی چون حالشان زیاد بد نیست، متوجه نمی‌شوند، یا از بس به حال بد عادت کرده‌اند متوجه نمی‌شوند. عادت کردن به حال بد خیلی بدتر از هر چیز دیگری است، به حدی که آدم دیگر نمی‌تواند از حال بد فاصله بگیرد. یک زمانی خدا می‌خواهد شرایطی فراهم کند که حال انسان را از بیرون خوب کند ولی خودش دوباره می‌رود حال خودش را بد می‌کند.

در روانشناسی فیزیولوژی هم اثبات شده است که ساختار مغز انسان به‌گونه‌ای است که اگر کسی به برخی فعالیت‌های فکری عادت کند (مثل عادت به یک فکر منفی یا غصه خوردن و...) چون مغز انسان راحت‌تر است آن راهی که زیاد رفته، تکرار بکند لذا خودبه‌خود سراغ همان راه می‌رود و نمی‌تواند جز فکر منفی یا غصه خوردن، فعالیتی انجام بدهد. آن‌وقت ساختار فیزیولوژیک اصلاً طوری شده که دیگر نمی‌تواند حالش را خوب کند، چون مغز عادت کرده و به این سادگی نمی‌شود این مغز را درست کرد. بعضی وقت‌ها روانپزشک‌ها مجبور می‌شوند به چنین آدمی قرص بدهند، اصلاً اگر بتوانند بعضی از قسمت‌های مغز را از کار می‌اندازند، تا این فرد، خلاص بشود، چون دست خودش نیست، با نصیحت و موعظه و... درست نمی‌شود چون مغزش به حال بد عادت کرده است. وقتی کسی به حال بد عادت کند به این سادگی متوجه خودش نمی‌شود که حالش بد است، می‌گوید این وضعیت معمولی است، مگر بقیه چطوری هستند؟ حتی در مورد بقیه هم همین طور فکر می‌کند.

انگار خدا بدش می‌آید از اینکه کسی حال بد خودش را برای دیگران بگوید

من هنوز دارم ابعاد گسترده و متنوع این مسئله را با شما در میان می‌گذارم، یکی از نکات بسیار مهم این است که آدم، حال بد خودش را به دیگران نگوید. خیلی عجیب است؛ اگر کسی حالش بد شد آن را نباید بگوید، درددل کردن خصوصاً وقتی از حال بد انسان حکایت کند خیلی چیز بدی است. از طرف دیگر، حال خوب را آدم باید بگوید، «هذا من فضل ربّی» باید شکر آن را به‌جا بیاورد، باید نعمت خدا را اظهار کند.

وقتی حال‌ پیامبر گرامی اسلام می‌پرسیدند ایشان -علی رغم اینکه مشکلاتی داشتند- می‌فرمودند «الحمدُ لِلّه علی کُلِّ حال». انگار ابراز حال بد، حال دیگران را بد می‌کند و داشتن حال بد را برای دیگران آسان می‌کند، قبحِ «داشتن حال بد» را می‌ریزد. انگار خدا بدش می‌آید از اینکه کسی حال بد خودش را برای دیگران بگوید حتی اگر این حال بد به‌خاطر مریضی و بیماری جسمی باشد. در روایات هست اگر مریض، شب تا صبح درد کشید اما نگذاشت کسی صدای ناله‌اش را بشنود، خدا به او پاداش بسیار می‌دهد. درحالی‌که مریض حق دارد بگوید آخ، وای... بالاخره درد، بی‌تابی می‌آورد و آدم به دیگران خبر می‌دهد. البته این جداست از اینکه آدم‌ باید بیماری‌اش را خبر بدهد تا از دیگران برای راه حل کمک بگیرد، مثلاً دکتر پیدا کنند، اما وقتی دیگران می‌دانند شما مریض هستی، خدا ناله زدن او را دوست ندارد، می‌فرماید تا می‌توانی پنهان کن، سعی کن صدای ناله‌ات را کسی نشنود. بعضی‌ها وقتی حال جسمی‌شان بد می‌شود حال روحی‌شان دو برابر بد می‌شود، بی‌تابی‌ دارند، رنجیده خاطر می‌شوند. درحالی‌که حال بد جسمی با حال روحی خیلی فرق می‌کند، و باید سعی کرد علی‌رغم بیماری جسمی، حال روحی ما بد نشود.

مهم‌ترین عامل حال خوب «شکر» است / شیطان تلاش می‌کند که انسان‌ها شاکر نباشند؛ یعنی حال‌شان بد بشود

حالا ببینیم آیا موضوع «حال خوب» از نظر قرآن کریم هم مهم است یا نه؟ در یکی از آیات قرآن، شیطان لعین این‌طوری می‌گوید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ‏» شیطان می‌گوید که من سراغ انسان‌ها می‌روم و به ایشان از مقابل، از پشت سر، از چپ و راست حمله می‌کنم، خب حمله می‌کنی که چه کار کنی؟ «وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف،17) من از هرسو به اینها حمله می‌کنم تا اینکه اینها شاکر نباشند، شاکر یعنی چه؟

مهم‌ترین عامل حال خوب «شکر» است، و مهم‌ترین عاملی که موجب می‌شود حال آدم‌ها بد شود ناشکری است. شیطان در واقع یک انسان‌شناس است، او می‌گوید من از هر سو به این انسان حمله می‌کنم... جمع‌بندی و نتیجۀ حملۀ شیطان به انسان این است که «لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» یعنی نمی‌گذارم انسان‌ها شاکر بمانند؛ یعنی حال‌شان را بد می‌کنم. واقعاً هم همین‌طور است.

تمام تلاش شیطان واقعاً این است که حال آدم را بد کند، شیطان هیچ چیزی را نمی‌تواند در زندگی ما جابجا بکند، نه می‌تواند ثروت ما را زیاد کند نه می‌تواند کم کند، نه روزی‌مان را می‌تواند زیاد کند نه کم کند، نه قد ما را می‌تواند افزایش دهد نه می‌تواند قد ما را کوتاه کند. شیطان کاری که می‌کند وسوسه و اغواگری است، کاری که می‌کند عملیات روانی است، اگر انسان در لبۀ پرتگاهی ایستاده باشد آدم را یک‌ذره هُل می‌دهد تا بیفتد، دست آدم را نمی‌گیرد ببرد لبۀ پرتگاه و پرت کند، اگر تو به لبۀ پرتگاه نروی او هُلت نمی‌دهد.

«إنَّ کیدَ الشَّیطانِ کان ضَعیفاً» (نساء،76) کید شیطان ضعیف است و آنجایی که آدم خودش را در معرض خطر قرار می‌دهد، می‌آید یک ضربۀ نهایی کوچک می‌زند و آن کارگر می‌شود. ما در همۀ زمینه‌ها باهم تفاوت داریم، وقتی که شیطان می‌گوید من نمی‌گذارم او شاکر باشد، چه کار می‌کند؟ مثلاً حسادت ما را تحریک می‌کند.

شاکر نبودن یعنی داشتن همۀ بدی‌ها!/ «شکر» مجموعه‌ای از حال‌های بد را در انسان از بین می‌برد

اگر یک جایی احترام کافی به شما نگذارند، می‌گویی به غرورم بر خورد. البته اتفاقی که می‌افتد این است که به تکبرِ آدم‌ها برمی‌خورد. اگر شما شاکر باشید می‌گویید به اندازۀ کافی به من احترام گذاشتند، الحمدلله! ممنون‌شان هستم. اگر شکر از تو گرفته شود جای آن یا حسادت می‌آید یا تکبر یا حرص یا طمع یا هزارتا گرفتاری دیگر. درحالی‌که اگر انسان، شاکر باشد این گرفتاری‌ها را ندارد.

اگر آدم شاکر باشد هزارتا بدی را کنار می‌گذارد، فکر نکنید در مقابلش یکی دوتا بدی را کنار گذاشته است، شکر مجموعه‌ای از حال‌های خوب را در انسان ایجاد می‌کند و مجموعه‌ای از حال‌های بد را در انسان از بین می‌برد. اگر شاکر باشید هیچ‌وقت افسوس و غصۀ گذشته را نمی‌خورید. شما اگر احساس حسادت و عداوت به دیگران پیدا نمی‌کنید، پس غرق شکر هستید. اگر شاکر باشید به خدا سوءظن پیدا نمی‌کنید، سوءظن، حال آدم را بد می‌کند مخصوصاً اگر به خدا باشد، خیلی آدم حالش بد می‌شود. ما پناهی جز خدا نداریم. شاکر نبودن را ساده نگیرید، شاکر نبودن یعنی داشتن همۀ بدی‌ها.

آدمی که شاکر نیست فرصت‌ها را نمی‌بیند تا بخواهد از آنها استفاده کند

اگر شما شاکر نباشی یعنی نمی‌توانی از فرصت‌ها حداکثر استفاده را بکنی، چون اصلاً فرصت‌ها را نمی‌بینی، آدمی که شاکر نیست فرصت‌ها را نمی‌بیند؛ فقط دنبال چیزهایی است که نیست، لذا چیزهایی را که هست، نمی‌بیند، فرصت‌ها در نیمۀ پُر لیوان است وقتی شاکر نبودی نیمۀ پر لیوان را اصلاً نمی‌بینی که بخواهی از فرصت‌های موجود در آن استفاده کنی. ده‌تا امکانات داری، اما ذهنت را می‌برد سر آن ده‌تا امکاناتی که نداری، می‌گوید «بنشین غصه بخور و بگو اینها را چه‌کار کنم؟ اگر آنها بود الان خیلی خوب می‌شد...» شیطان خیلی نامرد است، شیطان اگر آدم را به حال خودش رها کند، یا این آدم اگر خودش خوب و شاکر باشد، می‌گوید از این ده‌تا فرصتِ موجود استفاده کنیم.

برای استفاده از فرصت در مسائل اقتصادی یک مثال جالب در روایات آمده است، فردی آمد پیش امام صادق‌(ع) گفت هیچ سرمایه‎ای ندارم! امام(ع) فرمود مالی داری؟ گفت یک مغازه دارم اما ورشکسته شدم و هیچ چیز ندارم. آقا فرمود برو داخل مغازه‌ات بنشین، گفت نمی‌توانم چیزی بگیرم و بفروشم، بدهکار هستم، امام فرمود برو در همان مغازۀ‌ خالی بنشین. این یعنی به فرصت‌هایت نگاه کن. تنها فرصتی که داشت همین یک دانه مغازه است. (البته این مثال با وضع ما خیلی متفاوت است، چون الان مغازه داشتن خودش یعنی یک ثروت کلان داشتن، ولی آن زمان ظاهراً این‌طوری نبود.)

او رفت و در مغازه‌اش نشست، حالا همه دارند کاسبی می‌کنند ولی او همین‌طور بیکار نشسته است. یک‌کسی یک کالایی را آورد و به ایشان امانت داد. گفت این جنس الان در بازار قیمتش پایین است، جا ندارم، می‌شود بگذارم اینجا، شما نگه دار تا من سر موقع آن را بفروشم. گفت باشد برایت نگه می‌دارم. شروع شد! بعد از مدتی، آدم ثروتمندی شد و آمد از آقا تشکر کرد. در روایات فرموده‌اند که دنبال کار بروید، خدا روزی را می‌رساند.  (کَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَةِ فَضَاقَ ضَیْقاً شَدِیداً وَ اشْتَدَّتْ حَالُهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِاللَّهِ ع: اذْهَبْ فَخُذْ حَانُوتاً فِی السُّوقِ وَ ابْسُطْ بِسَاطاً وَ لْیَکُنْ عِنْدَکَ جَرَّةٌ مِنْ مَاءٍ وَ الْزَمْ بَابَ حَانُوتِکَ... فَأَصَابَ وَ کَثُرَ مَالُهُ وَ أَثْرَى ؛ کافی/ ج5/ ص309 و 310)

حالِ بد نمی‌گذارد آدم قسمتِ فرصت‌های زندگی‌اش را ببیند. روایات متعددی نقل شده که افرادی خدمت پیامبر(ص) و ائمۀ معصومین(ع) می‌رسیدند و از فقر شکایت می‌کردند. اهل‌بیت(ع) از آنها می‌پرسیدند در خانه چه داری؟ آنها می‌گفتند مثلاً چند تا ظرف و کاسه دارم. معصومین(ع) به آنها می‌فرمودند برو یکی‌دو تا کاسه بیاور. بعد هم آن کاسه‌ها را می‌فروختند و از همان‌جا خرید و فروش را شروع می‌کردند و قدم به قدم آنها به افرای تاجر و ثروتمند تبدیل می‌شدند.

در آیۀ فوق، وقتی شیطان می‌گوید که «من از هر طرف به انسان‌ها حمله می‌کنم تا آنها شاکر نباشند» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ) یعنی انسان هر دفعه به یک بهانه‌ای حالش بد است و به هزار نوع جلوه‌های حال خوب را از دست می‌دهد.

بهترین حال خوب، شکر نعماتی است که انسان دارد

این‌طور نیست که من بخواهم حالت شکر را به «حال خوب» تفسیر کنم، بلکه اصلِ حال خوب، همین شکر است. بهترین حال خوب، شکر نعماتی است که انسان دارد. بعداً از انواع حال خوب صحبت خواهیم کرد، خیلی از انواع حال خوب به پای شکر نمی‌رسند. مثلاً کسی که انگیزه دارد موفق بشود و امید به موفقیت دارد یک نوع حال خوب است. اما قیمت حال خوب در اثر شکر بالاتر از حال خوب در اثر امید برای رسیدن به موفقیت است، حال خوب در اثر شکر که شما الان موفق شدی، در کنارش استرس نیست، اما در کنار امید به موفقیت یک استرس هست، اینکه «اگر موفق نشوم چه؟!»  

حال شکر، حال پیروزی است، حال پس از موفقیت است نه حال امید به موفقیت. ابلیس، استاد انسان‌شناسی است و می‌داند چه کار کند، می‌گوید من از هر جهت به او حمله می‌کنم، به تعبیر ما از چهار طرف به او حمله می‌کنم، آن‌وقت تو دیگر اینها را شاکر نمی‌بینی (وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ) یعنی هیچ‌وقت حالش خوب نیست، همیشه یک کاری می‌کنم حالش بد باشد. پس هرکسی حالش بد شد، شیطان در مورد او موفق بوده است، دشمن‌تان را دربارۀ خودتان موفق نکنید، اول بزنید به دهان ابلیس، اول حال‌تان را خوب کنید، اول شکرت را به‌جا بیاور، اول از شکر خارج نشو، اول آن نیمۀ پر لیوان را آن‌قدر ببین تا حالت خوب بشود.

صدقه دادن، حال آدم را خوب می‌کند

یک نفر نزد امام هادی(ع) رفته بود تا از فقر و تنگدستیِ خود نزد ایشان، گله کند. امام(ع) به او فرمود: سالم هستی یا نه؟ گفت بله، اما فقر دارد پدرم را در می‌آورد. آقا فرمود دین و ایمانت سر جایش هست یا نه؟ آقا خوبی‌های دیگرش را یکی یکی برایش برمی‌شمارد. یعنی همان نیمۀ پر لیوان را به او نشان می‌دهد. (عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ أَنَّهُ قَالَ أَصَابَتْنِی ضِیقَةٌ شَدِیدَةٌ فَصِرْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع... فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَزَقَکَ الْإِیمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَکَ عَلَى النَّارِ وَ رَزَقَکَ الْعَافِیَةَ فَأَعَانَکَ عَلَى الطَّاعَةِ وَ رَزَقَکَ الْقُنُوعَ فَصَانَکَ عَنِ التَّبَذُّلِ یَا أَبَا هَاشِمٍ إِنَّمَا ابْتَدَأْتُکَ بِهَذَا لِأَنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَشْکُوَ لِی مَنْ فَعَلَ بِکَ هَذَا قَدْ أَمَرْتُ لَکَ بِمِائَةِ دِینَارٍ فَخُذْهَا ؛ من‌لایحضره‌الفقیه/ج4/ص401)

در روایت داریم که راه ثروتمند شدن از طریق صدقه دادن است. (اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ ؛ نهج‌البلاغه/حکمت 137) کسی که دچار فقر است نباید به خودش اجازه بدهد در اثر فقر حالش بد شود. پس باید چه کار کند؟ در حال فقر صدقه بدهد، این توصیۀ امام صادق(ع) است (تَصَدَّقْ بِهَا فَإِنَ‏ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْلِفُهَا أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مِفْتَاحاً وَ مِفْتَاحَ الرِّزْقِ الصَّدَقَةُ ؛ کافی/ ج4/ ص10)

وقتی شما در اثر فقر صدقه بدهی در واقع یک عملیاتی انجام داده‌ای برای حال خوب خودت، یک کسی ندارتر از خودت را پیدا کردی و به او لطف کردی، صدقه دادن حال آدم را خوب می‌کند و این حال خوب، آغاز همۀ خوبی‌های بعدی است.

با شکر می‌توانیم به سمت حال خوب برویم/ هدف محوری‌ شیطان این است که با گرفتن شُکر، حال آدم را بد کند

می‌توانم بر اساس عملیات روانی شیطان بگویم هدف محوری‌ شیطان این است که با گرفتن شکر، حال آدم را بد کند. شیطان می‌خواهد انواع حال بد را به آدم تزریق کند و انواع حال‌های خوب را از آدم سلب بکند، و خصوصاً بهترین حال خوب را از آدم بگیرد. این یک جمع‌بندی از کار ابلیس انسان‌شناسِ روانشناسِ جامعه‌شناسِ ملعون است! پس مسئلۀ حال خوب خیلی مسئلۀ مهمی است، مسئلۀ حال بد هم خیلی مسئلۀ مهمی است. در این آیۀ قرآن شما یک جلوه‌ از حال بد را می‌بینید و معلوم می‌شود که با شکر می‌توانیم به سمت حال خوب برویم.

راه‌حل‌های قرآن برای رشد انسان، راه‌‌های میانبر است

خیلی‌ها به مباحث اخلاقی و کار اخلاقی کردن معتقد هستند اما وقتی قرآن را نگاه می‌کنیم می‌بینیم قرآن به معنای خاص کلمه، چندان کتاب اخلاقی نیست. قرآن کتاب سیر و سلوک اخلاقی به معنای خاص کلمه نیست، حتی بیشتر از اینکه کتاب اخلاقی باشد کتاب عرفانی است، قرآن زیاد کتاب اعتقادی نیست، که مدام برای ما حقانیت عقائد را اثبات کند. قرآن بیشتر کتاب توصیف حقایق است. انگار قرآن کسانی را که ذهن‌شان خیلی شبهه‌ناک شده و بیماری روحی‌ای دارند و دائم عیب و ایراد می‌گیرند اصلاً آدم حساب نمی‌کند، اصلاً نمی‌نشیند آنها را متقاعد کند.

قرآن برای رشد اخلاقی برنامه نمی‌دهد که مثلاً با این صفت این‌طوری برخورد کن، با آن صفت آن‌طوری برخورد کن، این صفت را با این اقدام به دست بیاور... این‌طور مباحث داخل آیات کریمۀ قرآن هست ولی مثلاً به‌صورت کتاب اخلاقی معراج السعاده یا جامع السعادات به تفصیل به مباحث اخلاقی نمی‌پردازد. در قرآن زیاد به علم اخلاق به معنای خاص پرداخته نشده است. برای چه؟ برای اینکه قرآن یک راه‌حل‌هایی دارد برای رفع همۀ بیماری‌ها و رذائل اخلاقی، یک راه‌حل‌هایی هم دارد برای به‌دست آوردن همۀ فضائل اخلاقی، راه‌حل‌های قرآن راه‌‌های میانبر است، خیلی هوشمندانه است، (راه‌حل‌های قرآن که هم یعنی همان راه‌حل‌های دین) مثلاً در یک جایی خدا چندتا صفت بد اخلاقی برمی‌شمرد بعد می‌بینید که راه حلش غیر از اقدامات اخلاقی است.

مستقیم‌ترین راه برای رسیدن به حال خوب، پرداختن به شکر است

قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» (معارج/ 19 تا 21) انسان «هلوع» آفریده شده، که نوعی حریص بودن است. خُب حالا چگونه این صفت اخلاقی بد را از بین ببریم؟ قرآن اول این صفت را توضیح می‌دهد و می‌فرماید؛ وقتی که شرّی به انسان می‌رسد شروع می‌کند به جزع و فزع کردن (إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ؛ معارج/20) وقتی که یک خیری به او می‌رسد خسیس می‌شود، آن خیر را از دیگران منع می‌کند و می‌خواهد آن را برای خودش نگه دارد. (إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا ؛ معارج/21)

حالا راه‌حل این اخلاق بد چیست؟ در آیۀ بعد می‌فرماید: «إِلَّا الْمُصَلِّین‏» (معارج/22) یعنی آدم‌هایی که نماز می‌خوانند این‌طوری نیستند. یعنی نماز این سه تا را حل می‌کند. دأب قرآن این‌طور است؛ چرا با بیان‌های مختلف این‌همه توصیه به نماز دارد. نماز یک غذایی است که در آن، همه‌نوع مواد مغذّی و مقوی وجود دارد. خود شکر هم همین‌طور است

اصلاً قرآن با حمد شروع می‌شود. حمد، یک‌نوع سپاس است که در آن شکر هم هست. آدم ناسپاس نمی‌تواند حمد کند «الحمدُ» در واقع همان کلمۀ آغاز قرآن (فاتحه الکتاب) است؛ مسئلۀ فوق‌العاده‌ای است.  

خود خداوند متعال در قرآن کریم آمار می‌دهد: «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (سبأ،13) کم هستند از بندگان من که حال‌شان خوب باشد، تقربیاً همه حال‌شان بد است. خیلی جالب است، برای اینکه حال بد خودت را ریشه‌یابی کنی باید کار طولانی‌ای انجام بدهی، از صدتا ریشه، هر ریشه‌ای که حال شما را بد کرده است از بین ببری، یک ریشۀ دیگر پیدا می‌شود. شما بیا به شکر بپرداز یک‌دفعه‌ می‌بینی تمام رذائل را از بین برده‌ای. پرداختن به شکر یعنی مستقیم‌ترین راه برای رسیدن به حال خوب. پرداختن به شکر یعنی مواظبت کردن از حال خوب.

سنگین‌ترین تهدید‌ قرآن، مربوط به داشتن حال بد است یعنی حال ناسپاسی

می‌خواهم یک بخش دیگر ماجرا را با شما در میان بگذارم و آن تهدیدی است که خدا می‌کند که اگر این کار را نکنی پدرت را در می‌آورم. چند آیه بعد از اینکه فرمود «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» خداوند متعال می‌فرماید: «وَ هَلْ نجَُازِى إِلَّا الْکَفُور» (سبأ،17) آیا جز کفران کننده را کیفر مى‏دهیم؟! اصلاً مجازاتِ ما، برای آدم‌های ناسپاس است، این بزرگ‌ترین تهدید است. خداوند در یک آیۀ دیگر هم آدم‌های ناسپاس را تهدید می‌کند و این‌طور نیست که این بحث فقط با تشویق جلو برود. می‌فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدید» (ابراهیم،7) ببینید چقدر تهدید بزرگی است، این تهدید هم برای این است که تو از حال بد، دست برداری. چرا حالت بد است؟ بزرگ‌ترین نهیب‌های قرآن این‌جاست.

یکی از آیات قرآن که بسیار تکان‌دهنده است همین آیه است: «هَلْ نجَُازِى إِلَّا الْکَفُور» آیا ما کسی غیر از آدم ناسپاس را مجازات می‌کنیم؟ این‌همه بحث در مورد جهنم و عذاب الهی و... همه‌اش مال آن آدم است. سنگین‌ترین تهدید‌ها مال داشتن حال بد است؛ یعنی حال ناسپاسی.

ناسپاسی صرفاً یک جلوۀ حال بد نیست؛ اصل حال بد است

آیا ناسپاسی یک جلوۀ حال بد است؟ نه؛ خود حال بد است، اصل حال بد است. خیلی‌ها فکر می‌کنند دعا مال حال بد است، آدم می‌رود دعا بکند که حالش خوب بشود! درحالی‌که به ما فرموده‌اند وقتی خواستی دعا کنی، اول حالت را خوب کن بعداً دعا کن. ادبِ اول دعا این است که شکر بجا بیاوری تا حالت خوب بشود و بعد دعا را شروع کنی. امام حسن مجتبی‌(ع) می‌فرماید من ضمانت می‌کنم اگر کسی غیر از رضای الهی در دلش نباشد هر دعایی کند مستجاب می‌شود. حالت خوب باشد دعایت مستجاب است، (أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ» (الکافی/ ج‏2 / ص62)

حالا شما قضاوت کنید که حال خوب در قرآن چقدر مهم است و حال بد چقدر مهم است؟ می‌توان گفت «حال خوب» از زاویۀ خودش، مهم‌ترین نکته در قرآن است، هر دفعه شما از یک زاویه‌ای، به یک موضوع نگاه کنید، ممکن است مهم‌ترین باشد.

ریشۀ اصلی‌ حال بد چیست؟ ناشکری

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که مهم‌ترین هدف شیطان، ایجاد حال بد در انسان است، او که نمی‌تواند واقعیت‌های زندگی تو را تغییر بدهد، پس چه‌کار می‌کند؟ حالت را بد می‌کند. در جلسات بعد، برخی روایات را که بیان‌کنندۀ اقدامات فوری برای پیدا کردن حال خوب است، خدمت شما عرض خواهم کرد. این روایات در واقع به ما توصیه می‌کنند «این قرص مسکّن را بخور تا فوری حالت خوب بشود» یعنی اقدامات فوری کوچک برای حال خوب و برای از بین بردن حال بد به ما پیشنهاد می‌دهند.

 از الان تا آخر دنیا هر کجا رفتید یادتان باشد که ریشۀ اصلی‌ حال بد «ناشکری» است. با توجه به توضیحی که دربارۀ عادت‌کردن مغز به یک فکرکردن دربارۀ یک موضوع بیان کردیم، اگر همیشه شکر کنید کم‌کم ذهن‌تان به شکر عادت می‌کند و مغز شما در وادی شکر می‌افتد، وقتی در وادی شکر افتادی دیگر نمی‌خواهد دائم زور بزنی و حال شکر را پیدا کنی، چون ذهنت مدام دنبال شکر می‌گردد و همیشه به سمت شکر میل پیدا می‌کند و آن را برای خودش تکرار می‌کند.

گریه کردن برای امام حسین(ع) علامت حال خوب است

حال آدم باید خوب باشد، آخر دعای کمیل، صدا می‌زند «خدایا! اگر دستم را نگیری گریه می‌کنم.» چون گریه هم می‌تواند علامت حال خوب باشد هم می‌تواند علامت حال بد باشد، «و سُلاحُهُ البُکاء» اسلحه‌اش گریه است، خدایا! من می‌نشینم گریه می‌کنم... إن‌شاء‌الله همۀ گریه‌های شما درِ خانۀ خدا، ناشی از حال خوب‌تان باشد نه حالِ بد.

یک علامت حال بد این است که آدم برای غصه‌های حسین(ع) گریه نکند، چون درگیر مشکلات خودش است، می‌گوید یا حسین(ع) الان حوصلۀ تو را ندارم! حال خوب در روضه و گریه به این است که انسان فارغ از گرفتاری‌های خودش باشد و فقط برای مصائب امام‌حسین(ع) گریه کند. خودِ گریه کردن برای امام حسین(ع) علامت حال خوب است، جدا از اینکه حال آدم را هم خوب می‌کند.  

أباعبدالله‌الحسین(ع) در گودی قتلگاه و در آن لحظات آخر با خدا مناجات می‌کرد که خدایا راضی هستم به رضای تو! این یعنی خدایا حالم خوب است. در کربلا یک جاهایی امام حسین(ع) اصرار دارد زود اعلام کند که خدایا! حالم خوب است. یکی‌ از آن جاها لحظه‌ای است که علی اصغر روی دستش داشت بال و پر می‌زد. صدا زد «هوَّن علیَّ ما نَزَلَ بی اَنّهُ بِعَینِ الله» خدایا! حال من خوب است، چون تو داری نگاه می‌کنی این رنج‌ها برایم راحت است...

(الف3/ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

بسیار عالی بودخدا حاج آقا رو حفظ کنه انشاالله

 

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...