حال خوب - جلسۀ نهم
ریشۀ حال خوب این است که آدم باور کند «خدا دوستش دارد»/ مرحوم دولابی: مدام بگو «خدا دوستم دارد؛ اگر دوستم نداشت خلقم نمیکرد»
شناسنامه:
اوّلین کاری که دین انجام میدهد این است که حال آدم را خوب میکند
ما باید کاری کنیم که تصور مردم از عالمان دینی اینطور باشد که تخصص و کارکرد آنها در درجۀ اول، خوبکردن حال مردم است، بهحدی که هر کسی خواست حالش خوب بشود پیش یک عالم دینی برود. چون انسان میتواند حال خوب را بیشتر از جانب خدا و ایمان به خدا و معرفت الهی دریافت کند و طبیعتاً این تخصص باید بیشتر کار عالمان دینی باشد، چون آنها از آیات خدا، از خودِ خدا و از اسماء پروردگار، بیشتر از دیگران خبر دارند. اینکه مردم حال خوبشان را از عالمان دینی دریافت کنند آغازی برای اتفاقهای خوب بعدی است.
الان تلقّی و تصور مردم از عالمان دینی معمولاً این است که آنها احکام اسلامی را بیان میکنند یا توصیههای اخلاقی دارند و راه و چاه اخلاقی را به انسان نشان میدهند یا آگاهیها و معارف دینی را آموزش میدهند... ولی این تصور که اوّلین کارکرد یک عالم دینی این است که حال آدم را خوب میکند معمولاً وجود ندارد. شاید این نقص بهخاطر عملکرد ضعیف ما طلبهها باشد. مردم از قرآن این تصوّر را ندارند که اگر کسی میخواهد حالش خوب بشود سراغ قرآن برود. مردم نمیدانند اوّلین کاری که دین انجام میدهد این است که حال آدم را خوب میکند. مهمترین اثر فوری تمام احکام دینی این است که حال آدم را خوب میکنند. اوّلین اثر و اثر فوری تمام ممنوعیتها و توصیههایی که در دین وجود دارد، این است که حال آدم را خوب میکند و مراقبت میکند حال انسان بد نشود. مثلاً اینکه «نگاه حرام نکن، حالت بد میشود؛ غیبت نکن، حالت بد میشود؛ دروغ نگو، حالت بد میشود؛ صدقه بده، حالت خوب میشود؛ کار کن و پول دربیاور، حالت خوب میشود؛ اسراف نکن، حالت خوب میشود و...»
«تقوا» مراقبتکردن از حال خوب است
ما نه فقط در ماه رمضان، نه فقط در عباداتی مثل اعتکاف، روزه، حج، زیارت، دعای کمیل و... بلکه باید بهصورت مداوم «هم از حال خودمان مراقبت بکنیم و هم از دینمان، یعنی تقوا» تقوا یعنی مراقبتکردن از نظر خداوند نسبت به خودمان، مراقبتکردن از عواقب شوم گناهان و مراقبتکردن از خود. در واقع تقوا مراقبتکردن از حال خوب است. اگر بخواهید تقوا را عملیاتی کنید، اولین جایی که این مراقبتها را باید بیشتر اِعمال کنید این است که ببینید «حالتان خوب است یا نه؟» باید بدانیم کارکرد اوّلیه دین، این که حال آدم را خوب میکند. معارف دینی چهکار میکنند؟ حال آدم را خوب میکنند.
ما دشمنی داریم به نام ابلیس که مهمترین کارش این است که حال آدم را بد میکند؛ مدام آدم را وادار میکند به صحنههایی نگاه کند و به چیزهایی فکر کند که حالش بد میشود؛ مثلاً اینکه چه کسی بیشتر از من پول و دارایی دارد، اینکه من چه چیزهایی ندارم، اینکه من چه چیزی را نمیتوانم بهدست بیاورم، اینکه من چه چیزی را از دست دادهام و... مدام کار ابلیس این است و بیشتر از این هم نمیتواند کار دیگری انجام بدهد؛ یعنی همان وسوسه، تلنگر و تذکرهای خیلی خبیثانهای که آدم را یاد خرابیها بیندازد.
ریشۀ حال خوب این است که آدم اطمینان داشته باشد خدا دوستش دارد
در مباحث جلسات قبل، دیدیم که هم حال خوب و هم حال بد، عوامل مختلفی دارند؛ وقتی انسان خوبیها را اجرا میکند حالش خوب میشود و با انواع کار خوب انواع حال خوب را درک خواهد کرد. هر بار که آدم ببیند حالش بد است، متوجه میشود چه ایرادی رو آمده و باید آن ایراد را درست کند و اینطوری سازندگی رخ میدهد و جلو میرود.
ریشۀ حال خوب این است که آدم اطمینان داشته باشد خدا دوستش دارد. در جلسۀ قبل عرض کردیم «محبوببودن» حال آدم را خوب میکند که یکی از قسمتهایش این است که خدا ما را دوست دارد؛ البته اگر آدم به این نکته توجه بکند، دیگر به هیچکسی نیاز ندارد. اگر به کسی که حالش خوب نباشد دستور بدهند نماز بخوان، بدش میآید و میگوید: چرا کار سخت به من میگویید؟! چون حالش خوب نیست، غلط برداشت میکند. ولی اگر حال انسان خوب باشد، میگوید «وای چه خدای عاشقی دارم...» چون محبت خدا را حس میکند.
کسی که حالش خوب باشد وقتی او را به حجاب توصیه کنند، محبت خدا را در آن میبیند و میگوید «خدا! تو چقدر من را دوست داری...» اگر کسی حالش خوب نباشد وقتی به او بگویند «روزه بگیر» بدش میآید؛ احساس تنگی و فشار و تکلیف و تحمیل میکند. اما کسی که حالش خوب باشد، میگوید «وای خدایا تو چقدر مهربانی که این دستور را به من دادی...»
لازم نیست حتماً عاشقِ خدا بشوی، فقط بفهم که خدا عاشقِ تو است!
کسی که حالش خوب باشد، قرآن را به عنوان عاشقانهترین نامهای که به او نوشته شده میخواند. لازم هم نیست عاشقِ خدا بشوی، فقط بفهم که خدا عاشقِ تو است! خیلیها دنبال این هستند که ما چگونه میتوانیم عاشق خدا بشویم؟! یک حسّ عرفانی هم میگیرند که «من دوست دارم جزو عاشقان پروردگار عالم قرار بگیرم!» اینها لازم نیست؛ تو فقط بدان، کسی که واقعاً دوستت دارد کیست و چقدر دوستت دارد؟
وقتی به کسی که حالش خوب نباشد از قیامت بگویی، اعصابش خرد میشود، بعد میگوید «من دیگر سعی میکنم قیامت را فراموش کنم» اما کسی که حالش خوب است وقتی از قیامت با او صحبت کنی حسِ خوبی پیدا میکند. مؤمن طبیعتاً از یادآوری بهشت، حالش خوب میشود. جهنمی هم که در قرآن وصف شده است، برای تهدید کفّار است. دوستان خدا و آنهایی که حالشان خوب است، میروند درِ خانۀ خدا و از جهنم گریه میکنند، گریهکردنِ او مثل یک بچه در بغل مادر است که دارد خودش را برای مادرش لوس میکند. درحالیکه هیچ اتفاق هولناکی نیفتاده است؛ اینجا با این گریهکردنها فقط تقاضای محبت رخ میدهد. گاهی بچه از بس که شدت محبت مادرش را میبیند ناله میکند. مادر هم میگوید خودش را برای من لوس کرده است، میداند که وقتی ناله میزند نازش میکنم. دوستان خدا هم چون میدانند خدا دوستشان دارد از جهنم ناله میزنند که محبت خدا را ببینند، مثل بچهای که محبت مادرش را تحریک میکند. بندگان خدا اینطوری با خدا مناجات میکنند. کسی که حالش خوب باشد نگاهش به دین، درست خواهد بود.
وقتی حالت خوب باشد میفهمی که دین چقدر عاشقانه است
امیرالمؤمنین علی(ع) در نامۀ 31 نهج البلاغه به جوانشان میفرماید: اگر قلبت صفا یافته به حرفهای من گوش بده. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ؛ نهجالبلاغه/نامه31) اگر قلبم صفا نیافته باشد، حالم خوب نباشد و قلبم پر از قساوت باشد هرچه حرفهای منطقی امیرالمؤمنین(ع) را بخوانم، درست نمیفهمم و اینطور برداشت میکنم که «عجب خدای سختگیرِ منطقیای داریم، نمیشود علیه این دین قیام کرد، از بس محکم و درست حرف میزند، ولی دارم خفه میشوم!» اگر حالت خوب نباشد، دین پیش تو زمخت و خشن جلوه میکند؛ هرچند نمیتوانی بگویی که «دین غلط است» چون همۀ حرفهای دین، منطقی است. پس چرا فرمودند که وقتی حالت خوب بود دین را بخوان؟ برای اینکه وقتی حالت خوب باشد، فقط منطق دین را نمیبینی بلکه لطف خدا را هم میبینی و میفهمی چقدر دین عاشقانه است!
من خیلی برای کودکانمان ناراحتم، اصلاً نمیتوانم یک لحظه این وضعیت بدی را که ما (یعنی کلّ جامعه، همۀ پدر و مادرها، آموزش و پرورش، مساجد و...) برای فرزندانمان درست کردیم فراموش کنم؛ وضعیتی که ناشی از معرفی اشتباه دین به بچهها است. البته نمیگویم که همۀ ما در این زمینه ناموفق هستیم؛ ممکن است یک گوشههایی یک کسانی موفق باشند. اما تصوّر و برداشتی که میخواهیم از دین منتقل کنیم، چه برداشتی باید باشد؟ باید برداشتی باشد که مخاطب ما از الآن خودش را در بهشتِ «محبت خدا» ببیند.
مهمترین منفعتی که آدم حاضر است بهخاطرش منافع دیگر را کنار بگذارد، محبت است
در روایت هست، وقتی بهشتیها دارند از نعمتهای بهشتی لذت میبرند خداوند متعال میفرماید بندگان مخصوص من با من لذت میبرند. (قال الله تعالی: «یَا أَحْمَدُ إِنَّ فِی الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤٍ فَوْقَ لُؤْلُؤٍ وَ دُرَّةٍ فَوْقَ دُرَّةٍ لَیْسَ فِیهَا قَصْمٌ وَ لَا وَصْلٌ فِیهَا الْخَوَاصُّ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً فَأُکَلِّمُهُمْ کُلَّمَا نَظَرْتُ إِلَیْهِمْ وَ أَزِیدُ فِی مِلْکِهِمْ سَبْعِینَ ضِعْفاً وَ إِذَا تَلَذَّذَ أَهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ تَلَذَّذُوا أُولَئِکَ بِذِکْرِی وَ کَلَامِی وَ حَدِیثِی ؛ ارشاد القلوب/ ج1/ ص200) بندگان خاص خدا در همین دنیا هم از ذکر خدا لذت میبرند (إذا کانَ الغالِبُ عَلَى العَبدِ الاشتِغالَ بی جَعَلت بُغیَتَهُ و لَذَّتَهُ فی ذِکری؛ کنزالعمّال/ ج 1/ص 433)
میدانید «از ذکر من لذت میبرند» یعنی چه؟ ما انسان هستیم و انسان خودخواه است. این در ذات انسان هست که هرچه به نفعش باشد دوست دارد و از هرچه به ضررش باشد بدش میآید. فرمود: «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَنْ یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا» (کافی/ج8/ص152) به شما عرض میکنم مهمترین منفعتی که آدم حاضر است بهخاطرش منافع دیگر را کنار بگذارد، محبت است. اگر الآن خدا به شما میلیاردی پول نداده، هرچند وقت یکبار هر کدام از ما یکطوری دچار بحران مالی میشویم، خیلی چیزها را نداریم و حتی بعضیهایمان همیشه دچار مشکل هستیم، اینها لطف خداست. چرا لطف خداست؟ چون نمیخواهد لذت محبتش را از دست بدهیم، میفرماید اگر غرق آن لذت بشوی لذت محبت من را نمیبینی.
اگر کسی لذت محبوبیت خودش را پیش خدا لمس بکند دیگر هیچ چیزی نمیخواهد! در فقر دست و پا میزند، در گرسنگی دست و پا میزند و میخندد. البته بنده نمیخواهم به فقر توصیه بکنم؛ ما وظیفه داریم کسب و کار کنیم و پول دربیاوریم، وظیفه داریم جامعۀ اسلامی را ثروتمندتر از جامعۀ کفّار کنیم. وظیفه داریم پول دربیاوریم تا از فقرا دستگیری کنیم و... ولی هنر این است که ثروتمند باشی و به آن نگاه نکنی. وقتی حضرت خدیجه(س) کاروان مالیاش را راه میانداخت از کلّ کاروان قریش بزرگتر بود اما فقط عشقش این بود که رسولخدا(ص) به او توجه میکند یا نه! اصلاً مالالتجاره پیش محبت پیغمبر(ص) برایش چیزی نبود! موقعی که داشت از دنیا میرفت این شخصیت والامقام و درجهیک تاریخ اسلام، گفت یا رسولالله ببخشید که من نتوانستم به تو خدمت کنم...
یا حضرت خدیجه(س)، مثل اینکه در ذهن شما هیچ چیزی جز محبت پیغمبر(ص) نیست! اصلاً در دلت به چیز دیگری نگاه نمیکنی. حضرت خدیجه(س) هنگام رحلت پول نداشت یک کفن برای خودش کنار بگذارد، ثروتش به نقطۀ صفر رسید. همه به او حق میدهیم، میگوییم کسی که پیغمبر(ص) را داشته باشد، مالالتجاره میخواهد چهکار؟ آنهم یک خانم با کمالی مثل خدیجه کبری(س). همۀ انسانها اینطوری هستند. خدا بین حضرت خدیجه(س) و هیچکدام از ما تبعیض قائل نشده است. هر کدام از ما اگر محبت رسولخدا(ص) را داشته باشیم دیگر هیچ چیزی نمیخواهیم. زهد یعنی این، نه اینکه خودت را از همهچیز محروم کنی.
چگونه در بهشت، الیالابد لذت ما بهتر میشود؟ در آن «رابطۀ حبّی» بین ما و خدا/ بیشترین لذت انسان در محبت است
شاید این سؤال پیش بیاید که اولیاء خدا اینها را میدانستند یا نه؟ بله؛ پس چرا اینقدر گریه میکردند؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»؛ اتفاقاً اولیاء از محبت خدا به خودشان آگاهی دارند، هرچه خدا به اینها بیشتر محبت میکند اینها بیشتر گریه میکنند و بیشتر ضجّه میزنند چون میخواهند بیشتر لذت ببرند. اگر شما هم محبت خدا را به خودت درک کنی شروع میکنی به گریهکردن و میگویی من بیشتر میخواهم...
شاید الان که هنوز محبت خدا را نچشیدهای بگویی «خدا یک ذره به ما محبت داشته باشد برایمان کافی است!» ولی اگر بچشی دیگر این حرف را نمیگویی. محبت خدا چیزی نیست که آدم بگوید یکمقدار بس است. دنیا هرچه هست یکمقدارش بس است ولی محبت خدا اینطوری نیست. انسان تا بینهایت ظرفیت دارد محبت خدا را بچشد و سیر نشود. این علامت عظمت انسان است! «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»(حجر،29) اینجا معلوم میشود ما موجودات ابدی هستیم!
ما موجودات ابدی هستیم، آیا حوصلۀمان سر نمیرود تا ابد؟ میدانی ابد یعنی چه؟ ما حافظه هم داریم، در بهشت آلزایمر که نمیگیریم. ما انسان هستیم، مثلاً اینطور نیست که ما در بهشت، مثل گوسفندها بشویم که موجودات قابل تکراری هستند. گوسفندها هرچه تکرار میکنند برایشان عیبی ندارد؛ ولی انسان که نمیتواند تکرار بکند! انسان باید دائماً بهتر و بیشتر بشود. اگر در همین دنیا به او خانه بدهی میگوید دو تا میخواهم، سه تا میخواهم، چهار تا میخواهم؛ همینطوری بالا میرود و الّا کلافه میشود. پس در بهشت باید روز به روز عیش و عشرتمان بهتر بشود.
چگونه الی الابد عیش و عشرتمان بهتر میشود؟! در آن رابطۀ حبّی بین ما و خدا. هرچه خدا محبت میکند، فردایش بهتر میخواهیم. دوباره خدا بیشتر محبت میکند... اصلاً بینهایتبودن خدا را فقط همینجا میشود فهمید! خدا خودش بینهایت است. خدا میگوید من تو را بینهایت ساختهام برای خودم. بیشترین لذت انسان در محبت است. بیشترین لذت انسان به عنوان یک موجود خودخواه، در محبوبیت است. تنها محبوبیتی که آدم را واقعاً اقناع و ارضاء و اشراب میکند، محبت خداست، یک ذرهاش را بگیری بیشترش را میخواهی. دو ذرهاش را بگیری بیشترش را میخواهی. نالههای اولیاء خدا برای همین است. استغفارهایشان برای این است. اینطوری حال آدم خوب میشود. ما هیچجای دیگر حالمان خوب نمیشود.
مرحوم دولابی: مدام بگو «خدا دوستم دارد؛ اگر دوستم نداشت خلقم نمیکرد»
قرآن میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (رعد،28) تو فقط با ذکر خدا آرام میگیری. کدام ذکر؟ آقای بهجت میفرمودند هر ذکری که خوشت میآید. حالا من از شما میپرسم کدام ذکر؟ هر کدام از شما ممکن است بگویید: فلان ذکر به من حال میدهد... من یک ذکر به شما پیشنهاد میکنم. آقای دولابی میفرمودند که زبان مؤثر است، این ذکر را زیاد بگو - البته ایشان کلمۀ ذکر را به کار نمیبرد، ولی ذکر است- به خودت تلقین کن و دائم بگو که خدا دوستم دارد، اگر دوستم نداشت خلقم نمیکرد. خدا دوستم دارد... هیچ ذکری مثل این ذکر، آرامشبخش نیست و حال آدم را خوب نمیکند. ابلیس خبیث هر لحظه میخواهد ما را به یک دلیلی از این ذکر و محتوای این ذکر جدا کند.
چرا بنده گفتم که برای بچههایمان و برای ذهنیت مردم خیلی ناراحت هستم؟ چون که دین، این چیزی نیست که معمولاً معرفی میشود، غالباً آن تلقّی و برداشتی که از دین وجود دارد، آن تلقّیای که از خدا وجود دارد، آن تلقّیای که از قرآن و احکام دینی وجود دارد، واقعاً تلقّیِ غلطی است.
اول حالتان را خوب کنید بعد دینداری کنید
میخواهم در این جلسه عرض بکنم، اول حالتان را خوب کنید بعد بروید دینداری کنید. نروید دینداری کنید که حالتان خوب بشود. مثلاً شما قبل از نماز باید بگویید «...قربة الی الله» بعداً بگویید «الله اکبر» یعنی اول باید نیّت کنید. آن قربة الی الله باید حال آدم را خوب کند و بعد، آدم نماز بخواند. آقای بهجت میفرمودند بعضیها قبل از تکبیرهالاحرام، یک جملۀ زیبا هم اضافۀ میکنند، میگویند «صلّی الله علیک یا اباعبدالله» و بعد نماز را شروع میکنند... چرا یاد امام حسین(ع) قبل از شروع نماز، خوب است؟ چون اگر باور نکنم که خدا من را دوست دارد یاد حسین(ع) میافتم، میگویم واقعاً خدا من را دوست دارد، ببین حسین(ع) را به من داده! اگر خدا من را دوست نداشت حسیناش به خاطر من اینقدر بهخاطر ما زجر نمیکشید. حال آدم باید خوب باشد.
در نامۀ 31نهجالبلاغه فرمود اول دلت صفا داشته باشد بعد حرفهای من را بشنو. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ) یکبار دیگر میخواهم این را اجرا کنم، یا امیرالمؤمنین! اگر دلمان صفا هم نداشته باشد منطق و عقلانیت حرف شما را میفهمیم، شما بفرمایید ما میرویم اجرا میکنیم تا کمکم حالمان خوب بشود. میفرماید من نمیخواهم که فقط منطق حرف من را ببینی! من میخواهم وقتی حرفهای من را میشنوی بگویی که خدا عاشق من است.
«بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی خدا ما را دوست دارد
مگر اولِ قرآن نمیفرماید «بسم الله الرحمن الرحیم»؟ به نام خدای رحمن و رحیم، شروع کن. به نام خدای مهربانِ مهربان شروع کن. «بسم الله الرحمن الرحیم» اولِ قرآن و اول زندگی است. هر کاری را با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کنید. برای هر حرکتی باید بگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ یعنی به یادِ مهربانی خدا، کارها را شروع کنیم.
خدایا! وقتی ما به یاد مهربانی شما میافتیم به یاد این نمیافتیم که تو ما را دوست داری؛ اینقدر وضع ما خراب است! با ذهن ما چهکار کردهاند؟ دلم میسوزد این حرفها را میگویم. آقای دولابی میگفت به خودت تلقین کن که خدا دوستت دارد.
یک معنای توحید این است که «من محبوبیت پیش هیچکسی غیرخدا نمیخواهم»
اگر رحمت خدا برای این نیست که من را دوست دارد، پس به درد ستارههای آسمان میخورد؟! به درد قورباغههای داخل برکه میخورد؟! اگر رحمت خدا برای این نیست که من را دوست دارد، پس به چه درد میخورد؟! آیا خدا من را دوست ندارد بعد میخواهد به من روزی بدهد؟! اصلاً به اخلاق خدا میآید؟ آیا فکر کردی -نعوذ بالله- خدا اخلاقش مثل بعضی از ما آدمهاست که یک کسی را دوست نداریم ولی به او صدقه میدهیم؟ او هر کاری میکند از سر محبتاش است. باید با ما دعوا کنند تا محبت خدا را برایمان جا بیندازند. حال ما خوب نیست.
ما از امشب معنویتر از شبهای گذشته شروع به حرفزدن کردیم، یعنی شبهای قبل هم یک کمی سراغ معنویت میرفتیم ولی شما بدون معنویت و دین هم میتوانستی آن حرفها را مرور کنی و پشتسر بگذاری. دیشب بحث این بود که محبوبیت شما موجب میشود حالت خوب باشد. محبوبیت انسان پیش خدا، چقدر موجب میشود حال آدم خوب باشد؟ توحید یعنی چه؟ یعنی خدایا! من با محبوبیتی که پیش تو دارم دیگر محبوبیت پیش هیچکسی را نمیخواهم و به آن نیاز ندارم. شرک (خفی) یعنی چه؟ یعنی خدایا! من محبت تو را دارم، تو به من علاقه داری، ولی چیزهای دیگر هم میخواهم. چنین کسی شرک خفی دارد.
اگر ما از خلقت خودمان برداشت نمیکنیم که خدا عاشق ما هست؛ یعنی نگاه ما خراب است
باید روی نگرشها و زاویه دیدمان کار کنیم. زاویه دیدمان خراب است و الّا آیات مربوط به دوزخ که در قرآن هست، بیشتر از آیات بهشت، محبت خدا را به ما نشان میدهد. دستورهای دینی، بیشتر محبت خدا را به ما نشان میدهد تا آنجاهایی که میگوید اینجا آزاد هستی هر کاری خواستی انجام بدهی... آیا یک معلم میتواند برای دانشآموزانش این نگاه را جا بیندازد؟ ما نمیدانیم چهطور باید نگاه کنیم. خدا میفرماید من رحمنِ رحیم هستم، ولی ما از آن برداشت نمیکنیم که خدا ما را دوست دارد. ما از روضۀ امام حسین(ع) برداشت نمیکنیم که امام حسین(ع) ما را دوست دارد و ما الآن مدیون محبتاش هستیم. ما از اینکه خلق شدیم برداشت نمیکنیم خدا عاشق ما هست، اینها مال نگاه خرابمان است. یک جایی یک کسی باید نگاه ما را درست کند تا حالمان خوب بشود. اول حالمان خوب بشود بعداً هر کار خوبی که میخواهیم انجام بدهیم.
نیّت «قربة الی الله» برایِ قبل از نماز است. نیّت «قربة الی الله» یعنی خدایا من میخواهم به تو نزدیک بشوم؛ چرا میخواهی به خدا نزدیک بشوی؟ یک کمی توضیح بدهید. شما برای چه میخواهید به خدا نزدیک بشوید؟ میخواهید به او نزدیک بشوید که شما را نزند؟ گاهی آدم به موجوداتِ عصبانی نزدیک میشود که او را نزنند. اصلاً تو برای چه میخواهی به خدا نزدیک بشوی؟! تنها توجیه معقول این است که میخواهم بیشتر به من محبت کند، دوستم دارد، میخواهم گرمَم بکند! خدایا! پیش تو آرام هستم. مثل گربهها هم رفتار نکنیم. گربهها چهطوریاند؟ اینطوری که «میآیم یک چیزی از او بگیرم و در بروم!» خدا در قرآن میفرماید خیلیها با من اینطوریاند، وقتی گرفتار میشوند التماس میکنند بعد از رفع گرفتاری دوباره من را فراموش میکنند «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» (عنکبوت،65). اصلاً میروند که من را فراموش کنند. فکر میکنند باید به من پاسخی بدهند. من چند روز پیش یک نعمت بزرگ از خدا گرفتم الآن میترسم بروم بگوید با آن چهکار کرد؟! این روحیه و نگاهِ درستی نیست. خیلی باید فکر کنید تا این نگاه عوض بشود. نگاهت را عوض کن، بعد دو خط قرآن بخوان. بعد قرآن را تورّق کن. به آیهها نگاه کن، آنوقت خدا دلت را میبرد.
خداوند به اندازۀ رأفت و رحمت خودش غمزدایی میکند
از بین صدها روایت و آیۀ قرآن دربارۀ مهربانی و محبت خدا کدام را برایتان بخوانم؟ عیسی بن مریم میفرماید: «رَحْمَةَ اللَّهِ بَابُ کُلِّ حَقٍّ» (تحفالعقول/ص512)؛ رحمت خدا باب آغاز هر حق و حقیقتی است. در همین کتاب شریف تحفالعقول از امام کاظم(ع) نقل شده میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِه» (تحفالعقول/ص399) بدان که خدا آدمِ متواضع را به اندازۀ تواضع او رفعت نمیدهد، بلکه به اندازۀ عظمت و بزرگی خودش به او رفعت میدهد. معاملههای خدا عرشی است، تعبیر نجومی و کهکشانی کم است. «وَ لَمْ یُؤْمِنِ الْخَائِفِینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِمْ وَ لَکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدْرِ کَرَمِهِ وَ جُودِه»؛ خداوند به اندازۀ ترس خائفان به آنها امنیت و پناه نمیدهد بلکه به اندازۀ جود و کَرم خودش به آنها پناه میدهد. اینطور نیست که خدا به اندازۀ کوچک انسانها آنها را ناز و نوازش کند. وقتی مادر بچهاش را بغل کند بچه در پناه مادر قرار میگیرد مادر چند کیلو است و بچه چند کیلو؟ مامان چند متر است و بچه چند متر؟ تفاوت مادر و بچه چقدر است؟ این تفاوت نهایتاً به چند کیلو و چند سانتیمتر میرسد، آنوقت طبق برخی از تحقیقها، اگر شش ماه، یک مادری بچهاش را بغل نکند، این بچه میمیرد. حالا حساب کنید اگر خدا یک کسی را بغل کند چه میشود؟
در ادامه میفرماید: «وَ لَمْ یُفَرِّجِ الْمَحْزُونِینَ بِقَدْرِ حُزْنِهِمْ وَ لَکِنْ بِقَدْرِ رَأْفَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ» خدا از انسانهای غمگین به اندازۀ غم و غصهشان رفع غم نمیکند، بلکه به اندازۀ رأفت و رحمت خودش غمزدایی میکند. «فَمَا ظَنُّکَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِیم»؛ و تو در مورد رئوف رحیم چه فکر میکنی؟ «الَّذِی یَتَوَدَّدُ إِلَى مَنْ یُؤْذِیهِ بِأَوْلِیَائِهِ»؛ او به کسانی که او را آزار میدهند با اولیاء خودش اظهار مهربانی میکند «فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤْذَى فِیه»؛ محبت او چگونه خواهد بود با کسی که در راه خدا اذیت بشود؟! بروید سر قبر شهدا التماس کنید! بگویید شما اذیت شدید و در راه خدا گلوله خوردید! تقریباً هر بار به حرم اباعبدالله الحسین(ع) مشرّف شوم میروم کنار مزار شهدا میگویم اگر یک نفر از شما در کربلا بود و بقیۀ شهدا و سیدالشهدا در جای دیگری بودند، باید برای زیارت شما به کربلا میآمدیم و باید همین زیارت را در کربلا برای شما میکردیم. ما نمیتوانیم عظمت شما را درک کنیم.
اگر کسی حالش خوب و سالم باشد احکام خدا را عشقبازی خدا با خودش میبیند
امام صادق(ع) میفرماید خداوند متعال به حضرت عیسی فرمود: «مَا أَکْرَمْتُ خَلِیقَةً بِمِثْلِ دِینِی وَ لَا أَنْعَمْتُ عَلَیْهَا بِمِثْلِ رَحْمَتِی» (کافی/ج8/ص135) من هیچ خلقی را به مثل دینم گرامی نداشتم و هیچ نعمتی را مثل مهربانی خودم به بندههایم ندادم. اگر کسی سالم باشد و حالش خوب باشد، احکام خدا را عشقبازی خدا با خودش میبیند. مادر در کیف بچهاش آذوقه میچیند و میگوید وقتی گرسنه شدی چیزی از بیرون نخور، این را بخور، این سالم است، من خودم درست کردم، خواستی آب بخوری اینجا یک شربت برایت درست کردم. اگر مادر گریه بکند این بچه از محبت مادر آب میشود به شرطی که کمی شعور و وجدان داشته باشد. خدا هم همین کاری را کرده که مادر میکند، منتها بهجای خوراکی، در کیفِ زندگی ما احکام میچیند. اگر مادر از محبت بچهاش گریه میکند، خدا چه کار میکند؟ خدا خون گریه میکند، خون حسیناش را پای دین و احکام آن ریخته است. ثارالله خون خداست! خدا به جای اشک برای تو خون ریخته است. اگر آدم این دین را رعایت نکند، باید از خدا عذرخواهی کند. «وَ لَا أَنْعَمْتُ عَلَیْهَا بِمِثْلِ رَحْمَتِی»؛ و هیچ نعمتی را مثل مهربانی خودم به بندههایم ندادم. رحمت و مهربانی یعنی من را دوست دارد. این روایات میخواهند به ما ذهنیت درست بدهند.
مؤمنی که به عمل خودش تکیه کند دچار عُجب میشود و برای دیگران قیافه میگیرد
امام محمد باقر(ع) از پیامبر اکرم(ص) روایت کرد که خداوند متعال میفرماید: «لَا یَتَّکِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی» (کافی/ج2/ص71) کسانی که به عمل و عبادت میپردازند تا به پاداش من برسند نباید به اعمالشان تکیه کنند. اگر تمام عمرشان را تلاش کنند و در عبادت رنج بکشند، نمیتوانند به کُنه عبادت من برسند و حقّ عبادت من را انجام بدهند و از نعماتم تشکر بکنند. «وَ لَکِنْ بِرَحْمَتِی فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلِی فَلْیَرْجُوا» بلکه باید به رحمت من اعتماد کنند و به فضل من امیدوار باشند. خاک بر سر مؤمنی که به عمل خودش تکیه کند. چرا میگوییم خاک بر سرش؟ چون مؤمنی که به عمل خودش تکیه میکند برای بقیه قیافه میگیرد و عُجب پیدا میکند! او میخواست خوب بشود ولی بدتر شد و دیگران را هم نسبت به دینداران، بدبین کرد.
ما اگر میخواهیم حالمان خوب باشد باید به رحمت و فضل خدا امیدوار باشیم و باور کنیم که «خدا دوستم دارد» کسی که این احساس را نداشته باشد، حالش بد است؛ البته ممکن است گاهی به دلایل مادی یا معنوی، الکی و زورکی حال خودش را خوب بکند اما واقعاً حالش خوب نمیشود.
چه کسی در کربلا حالش بهتر بود؟
من یک کسی را به شما معرفی کنم که طبق علائمی که وجود دارد، در کربلا حالش از همۀ یاران امامحسین(ع) بهتر بود. وقتی به حرمش میروی حالت خوب میشود. از بین 72تن شهید کربلا حرم جداگانه برای ایشان ساختند. او اباالفضل العباس(ع) قمر بنیهاشم است. چرا حالش از همه بهتر بود؟ همه آمده بودند فدای امامحسین(ع) بشوند، آنوقت امامحسین(ع) عباس را صدا بزند و بفرماید: «بِنَفسی أنتَ یا أخی» فدایت بشوم ای برادر من! معلوم است که حالش خیلی خوب میشود. در بالای دربِ ورودی حرم اباالفضل(ع) کتیبهای نصب شده که نوشته است: «ارْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی» (ارشاد مفید/ج2/ص90) چقدر این جملۀ اباعبدالله زیباست و چه عشق و محبتی در آن موج میزند!
نگاهمان را عوض کنیم؛ به اینکه خدا ما را دوست دارد، یقین پیدا کنیم؛ اینطوری زندگی کنیم، اینطوری باشیم؛ آنوقت بهخاطرش دینداری خواهیم کرد. اینکه میگویند «اول اعتقادات...» در واقع این اعتقاد و باور به محبتِ خداست که خیلی مهم است؛ بقیۀ اعتقادات را خودمان هم اگر فکر کنیم، میفهمیم. چیزی که باید باور کنیم این است که «خدا ما را دوست دارد» باز هم راهش اباعبداللهالحسین(ع) است. اگر نتوانستی از امامحسین(ع) بگیری، برو کنار ضریح قمر بنیهاشم اباالفضل العباس(ع). بگو یا عباس(ع)، به حقّ آن لحظهای که امامحسین(ع) صدایت زد «بنفسی أنتَ» فدایت بشوم... به حقّ آن لحظهای که محبت حضرت را چشیدی، یا اباالفضل العباس(ع)، محبتی که امامزمان(عج) به ما دارد، محبتی که امامحسین(ع) به ما دارد، محبتی که خدا به ما دارد، به ما نشان بده...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید