حال خوب - جلسۀ هشتم
«احساس حقارت» یک حال بد و «احساس ارزشمندی» یک حال خوب است/ چهکار کنیم که خودمان را حقیر ندانیم اما دچار تکبر و عُجب هم نشویم؟
شناسنامه:
احساس حقارت، حال بدی به آدم میدهد
یکی از مصادیق و عوامل بسیار مهم حال خوب این است که انسان احساس ارزشمندی بکند، این احساس به معنای تکبر و عجب و غرور نیست که اتفاقاً اینها حال بدی به انسان میدهند، بعداً هرکدام را مختصراً توضیح میدهم تا فرق اینها با احساس ارزشمندی معلوم بشود. اگر یک نفر دائماً توسط دیگران تحقیر و سرزنش بشود یا اینکه صریحاً او را سرزنش و تحقیر نکنند بلکه مدام بگویند «چنین کسی حقیر است...» و او بفهمد که آنها دارند این حرفها را به او میگویند و منظورشان او و امثال اوست، آنوقت در این شخص احساس حقارتی بهوجود میآید که حال بدی به آدم میدهد. نباید این حال در کسی باشد. سعی میکنم مختصراً راه رهایی از این احساس را هم عرض کنم.
در مقابل احساس حقارت، یک احساس «خود برتر بینی» کاذب هم داریم که به آن تکبر میگویند؛ تکبر حالتی است که انسان میخواهد از یک طریق غیرمعقول و ناصحیح، خودش را بزرگ کند و به رخ دیگران بکشد. اتفاقاً خیلی وقتها آدمهای تحقیرشده تکبر میکنند چون میخواهند پیش کسی تحقیر نشوند بنابراین به صورت کاذب و غلط و از راههای دروغین، خودشان را پیش دیگران بزرگ نشان میدهند؛ این میشود تکبر. غرور در زبان فارسی نزدیک به همین معنا است، اما غرور در زبان عربی یعنی «فریبخوردگی». آدمهایی که خودشان را بزرگ میبینند معمولاً مغرور هم هستند یعنی فریب خوردهاند. مثلاً یک اصطلاحی هست که میگویند «گول هیکلت را نخور...» یعنی این فرد، بهخاطر یکی از ویژگیهایش، فریبخورده و مغرور شده است. کلمۀ مغرور به آن بُعد از تکبر اشاره دارد که با فریب به اینجا رسیده است. عُجب هم خودپسندی است، یعنی انسان خودش را بیشتر از حد و نابجا میپسندد.
وقتی محبت، ابراز بشود آدم دلگرم میشود و احساس خوبی از خودش پیدا میکند
باید چهکار کنیم که خودمان را بیش از حد و نابجا نپسندیم، خودمان را بیش از حد و نابجا بزرگ نبینیم؟ چهکار کنیم که دچار غرور و تکبر و فریب و عجب نشویم و در عین حال، خودمان را حقیر هم ندانیم؟ یکی از راهها برای اینکه انسان خودش را حقیر نبیند و به این خاطر، حال بد نداشته باشد این است که «محبوبیت» داشته باشد، کسی که مادرش او را دوست داشته باشد نیاز نیست خودش را بزرگ بداند تا احساس خوبی از خودش دارد. اگر کسی همسر و بچهاش، او را دوستش داشته باشند احساس خوبی از خودش پیدا میکند. لذا گفتهاند کسی را جلوی خودش تعریف نکنید ولی اگر به کسی محبت داشتید به او ابراز کنید، باید به او بگویی که من به شما علاقه دارم. (إِذَا أَحَبَّ أَحَدُکُمْ صَاحِبَهُ أَوْ أَخَاهُ فَلْیُعْلِمْهُ ؛ محاسن/ج1/ص266)
نباید بگویی «من شما را خیلی آدم خوبی میدانم، شما فوقالعاده هستی...» این حرف تکبر و غرور میآورد. اما چیزی که دلگرمی میآورد این است که بگویی: «من شما را خیلی دوست دارم» میفرماید اصلاً این را پنهان نکن و اظهار کن.
خیلی توصیه شده است که در خانواده، افراد به هم ابراز محبت کنند؛ پدر و مادر نسبت به فرزندان و بهویژه دخترشان ابراز محبت کنند و همچنین همسر به همسرش ابراز محبت کند. البته طبیعتاً ابراز محبت در محرم و نامحرم محدودیت دارد و باید رعایت شود. چرا باید این علاقه را ابراز کرد؟ بهطور کلی بهویژه در خویشان و نزدیکان و برادران دینی وقتی محبت ابراز بشود آدم دلگرم میشود و احساس خوبی از خودش پیدا میکند.
این احساس خوب عجب و خودپسندی نیست، من بدون اینکه خودم را بپسندم، میروم درِ خانۀ خدا و استغفار هم میکنم، خودم را کم میبینم ولی رفقایم دوستم دارند، به همین دلیل برای محبوبیت هم دعا میشود، مثلاً در زیارت امینالله آمده است «محبوبةً فی ارضِک و سَمائِک» خدایا، مرا در زمین و آسمان محبوب قرار بده.. یا در دعای ابوحمزه ثمالی میخوانیم: «اَعِزَّنی فی عشیرتی و قومی» خدایا من را پیش خویشان خودم عزیز و محبوب قرار بده...
آدم به این دلگرمی نیاز دارد. اینطوری آدم احساس ارزشمندی از خودش دارد، این احساس ارزشمندی حلالاً، طیبّاً، طاهراً است و اثر منفی هم ندارد. البته همهچیز میتواند برای انسان اثر منفی داشته باشد وقتی که آدم با آن، بد رابطه برقرار بکند.
سرزنش، انسان را خیلی تحقیر میکند و احساس ارزشمند بودن را نابود میکند
پس ما یک احساس ارزشمندی داریم که از دلِ دلائلِ درست، بهدست میآید و این احساس ارزشمندی، آدم را دچار فریب و تصور باطل در مورد خودش نمیکند، این احساس ارزشمندی عیبهای انسان را نمیپوشاند ولی آدم را در اثر عیبهایش، لهشده و تحقیرشده و سرزنششده قرار نمیدهد. در روایات فرمودهاند: شما حق ندارید گنهکار را سرزنش کنید (مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَهُ؛ کافی/ج2/ص356) حتی اگر خواستی یک گنهکار را نصیحت کنی، در میان جمع این کار را نکن، چرا؟ چون نصیحت در جمع، اسمش سرزنش است، شما خواستی دلسوزی کنی ولی چون دیگران شنیدند، درواقع لهاش کردی.
سرزنش کردن گنهکار ممنوع است. آدم نباید حتی به کسی که دارند میبرند اعدامش بکنند، بگوید «خاک بر سرت، بدبخت! ببین با خودت چهکار کردی!» بنا بود اعدامش کنند، بنا نبود که سرزنشش کنند و لهاش کنند. سرزنش فوقالعاده وحشتناک است، انگار آدم تا در این دنیا چوبش را نخورد خدا رهایش نمیکند. سرزنش، انسان را خیلی تحقیر میکند و احساس ارزشمند بودن را که باید هرکسی داشته باشد نابود میکند. البته انسان خودش درِ خانۀ خدا، میتواند خودش را سرزنش بکند، درِ خانۀ خدا رفتن احساس خوبی پدید میآورد.
هرچه تعداد افراد خانواده بیشتر باشد احساس ارزشمندی بیشتر تأمین میشود
ما موجودات ارزشمندی هستیم. به چه دلیل ارزشمند هستیم؟ اصل ارزشمندیِ انسان در اثر معرفت به خداست، خدایی که مرا خلق کرد و دوستم دارد، خدا کسی است که باعث شده در خانواده، پدر و مادرم مرا دوست داشته باشند و بچههایم به من وابسته بشوند و مثلاً بگویند «پدر، مادر! ما کسی را غیر از شما نداریم...» انسان با همین چیزهای ساده در روابط، احساس ارزشمندی میکند. یکی از فوائد مهم صلۀ رحم، همین است که افراد با نشاندادن محبت و دوستی نسبت بههم، به یکدیگر احساس ارزشمندی میدهند. همچنین وقتی کسی از دنیا میرود، این خویشاوندانش هستند که دور او جمع میشوند و غریبهها معمولاً از کنارش رد میشوند و میروند.
یکی از جایگاهها و پایگاههای اساسی برای احساس ارزشمندی -قبل از اینکه به ارتباط انسان با خدا برسیم- خانواده است و هرچه تعداد افراد خانواده بیشتر باشد این احساس، بیشتر تأمین میشود، هم برای پدر و مادر، هم برای فرزندان نسبت به همدیگر، هم برای فرزندانِ فرزندان نسبت به همدیگر. فرض بفرمایید یک خانوادهای فقط دوتا بچه داشته باشد، اینها بهمرور زمان در زمینۀ احساس ارزشمندی دچار نقص و کمبودهایی میشوند که شاید نتوانند جبرانش کنند، درحالیکه اگر فرزندان زیاد باشند احساس ارزشمندی و انرژی گرفتن از محبت افراد خانواده خیلی بیشتر است. خدا به لطف خودش بلای خانمانسوز کمفرزندی را- اگر در خانهای هست- برطرف کند.
رفیق یعنی انرژی، رفیق یعنی احساس مثبت، رفیق یعنی حال خوب
بعد از خانواده که اولین تجربه برای احساس ارزشمندی است رفقای آدم هستند، محیط آدم است، این محیط میتواند محیط کار باشد، ولی محیطی مثل مسجد و هیئت واقعاً جایگزین ندارد. امام حسن مجتبی(ع) فرمود: یکی از فواید مسجد این است که آدم رفیق پیدا میکند «مَنْ أَدَامَ الِاخْتِلَافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَى ثَمَانٍ آیَةً مُحْکَمَةً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً و...»(تحفالعقول/ص235) رفیق یعنی انرژی، رفیق یعنی احساس مثبت، رفیق یعنی حال خوب. آدم بهمرور زمان انس پیدا میکند، اگر رفیق هیچ کمکی هم به آدم نکند، آدم وقتی کسالت پیدا کند به عیادتش میآید، یا هنگام گرفتاری همدردی میکند، یک رفیق لااقل با انسان همزبانی میکند. چیز دیگر را نمیشود جای رفیق قرار داد، نه با تلویزیون و نه با تفریحات و نه با خیلی از موفقیتها، انسان نمیتواند جای رفیق را پر کند، همانطور که جای خانواده به این سادگی پر نمیشود.
در روایاتی که تقسیمبندی وقت و برنامه شبانهروز مومن بیان شده است، همانطور که اولیاء خدا یک وقتِ جداگانه برای خانواده تعیین کردهاند و یک وقتِ جداگانه برای عبادت و یک وقتِ جداگانه برای تأمین درآمد و مایحتاج زندگی، معمولاً یک وقت هم برای گفتگو با رفقا و دید و بازدید دوستان گذاشتهاند: «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّم» (تحفالعقول/ص409)
خانواده و دوستان دوتا از منابع احساس ارزشمندی هستند بدون اینکه آدم را دچار تکبر یا غرور و عجب کنند. اگر دعا میکنیم: خدایا، مرا در زمین و آسمان محبوب قرار بده «محبوبةً فی ارضک و سمائک» این حب مقام نیست، محبت وجود انسان را گرم میکند و به انسان احساس ارزشمندی میدهد. انسان موجودی است که محبوبیت در زمین و آسمان را میخواهد و الا غریب خواهد بود و غربت موجب میشود حال آدم بد شود.
آنچه احساس ارزشمندیِ اصیل به انسان میدهد رابطه با خداست/ چطور باور کنم که خدا دوستم دارد؟
غیر از ارتباط با اطرافیان، چیزی که احساس ارزشمندیِ اصیل به انسان میدهد رابطۀ با خداوند است و اینکه خدا چگونه پشت سر من هست؟ چرا خدا من را خلق کرد؟ این باید با تفکر بهدست بیاید. ما باید آنقدر فکر کنیم تا بفهمیم خدا عاشق ما است. برای ما یکمقدار سخت است که باور کنیم خدا عاشق ما است چون خدا انسان را بهصورت فیزیکی بغل نمیکند که نوازشش را ببینیم، صدایش را هم با گوشمان نمیشویم، معمولاً اتفاقهایی در زندگیمان رقم نمیخورد که معجزهوار محبت خدا را ببینیم، معجزه کم پیش میآید.
پس چطوری باید باور کنم خدا دوستم دارد؟ اگر محبت خدا را باور کنم جایگزین محبت پدر و مادر، جایگزین محبت فرزند و اهل و عیال و جایگزین همه خواهد شد. همانطور که مادرها با ادبیات خاص خودشان محبتشان را نشان میدهند، مثل جانم، عزیزم، قربانت بروم و... یا رفقا برای ابراز محبت به همدیگر ادبیات و اصطلاحات خاص خودشان را دارند، خدای بزرگ هم وقتی میخواهد به بندهاش محبت کند محبتش را با ادبیات خاص خودش نشان میدهد و این ادبیات خاص را میتوان در قرآن دید.
اگر کسی با قرآن، انس بگیرد هیچوقت احساس تنهایی نمیکند
یکی از راههایی که بفهمیم خدا ما را دوست دارد خواندن قرآن است، قرآن نامۀ عاشقانۀ خدا به بندههایش است، اصلاً همینکه خداوند به ما توجه کرده و با ما حرف زده است خیلی مهم و معنادار است. مقدار تأکیدهایی که در قرآن هست، مقدار اصرارهایی که برای انتقال مفاهیم به ذهن مخاطب هست و اصلاً حجم آیات قرآن، شدتِ محبت خدا به بندگانش را نشان میدهد.
در روایات فرمودهاند اگر کسی با قرآن انس بگیرد هیچوقت احساس تنهایی نمیکند. (مَنْ أَنِسَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ لَمْ تُوحِشْهُ مُفَارَقَةُ الْإِخْوَان؛ غررالحکم/ح 8790) چرا؟ چون قرآن ابراز محبت خدا به بندۀ خودش است و قرآن وجود آدم را از محبتی که نیاز دارد پر میکند. خودتان بروید تجربه کنید. آنهایی که هزاران هزار آدم دورشان بود، تنهایی خودشان را با قرآن خواندن برطرف میکردند.
بگو «خدا دوستم دارد و از این محبت دلگرم هستم»
انسان خیلی موجود بیمزهای خواهد بود اگر بخواهد در همان محبتِ مادر و پدر و اطرافیانش باقی بماند و گدای محبت دیگران باشد و از این گدایی خارج نشود و به این بلوغ نرسد که بفهمد «خدا من را دوست دارد» و الا اصلاً برای چه مرا خلق کرد؟ اگر آدم یککمی فکر کند به اینجا میرسد که خدا عاشق ما است. چقدر برای ما وقت میگذارد، اصلاً خواب ندارد، شبها ما میخوابیم او بالا سر ما است، هرجا میرویم با ما میآید، میگوید من تنهایت نمیگذارم. خیلی در اینباره باید فکر کرد.
احساس ارزشمندی با این احساس که «من خیلی هنرمندم، من کارهای بزرگی انجام دادم و...» خیلی فرق میکند. بگو خدا دوستم دارد و از این محبت دلگرم هستم. نماز خواندن هم این احساس را در انسان بالا میبرد، میفرماید در حالت سجده، رحمتی از خدا وجود تو را خواهد گرفت که اگر یکذره از این رحمت را درک کنی دیگر نمیخواهی از سجده بلند بشوی. (لَوْ عَلِمَ الْمُصَلِّی مَا یَغْشَاهُ مِنْ الرَّحْمَةِ لَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ ؛ غررالحکم/ 7592)
نظام سرمایهداری مدام به انسانها تلقین میکند که «اکثر شما ارزشمند نیستید!»
در جهانی که در آن زندگی میکنیم، فرهنگی حاکم است که نود درصد آدمها در زندگیشان احساس ارزشمندی نمیکنند. چون به آنها تلقین میشود «انسان ارزشمند انسانی است که پول از پارویش بالا برود» وقتی ارزش انسان به موقعیت اجتماعی و ثروت او صدها ملاک دیگر باشد که همهاش غلط است، من حتماً آدم ارزشمندی نیستم. دنیای ما با این فیلمها و با این فضای فرهنگی که نظام سرمایهداری بر آن حاکم است، مدام به انسانها تلقین میکند اکثر شما ارزشمند نیستید. امروز یک نظام بردهداری نوین در جهان حاکم است. ما احساس ارزشمندی را برای اولین بار بعد از ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا له الفدا تجربه خواهیم کرد، در آن زمان است که تکتکمان واقعاً «آدم» به حساب میآییم.
فرهنگ زمانۀ ما به برخی از امتیازات ارزش میدهد، البته آن امتیازات را هم زود از آدم میگیرد و برای هیچکسی این امتیازات، بهطور دائمی باقی نمیماند. باید با این فرهنگ مبارزه کرد، از این فرهنگ فرار کرد. چون ما در این فرهنگ داریم زندگی میکنیم، همینطوری که همه ماسک میزنند تا ویروس کرونا نگیرند، پدر و مادرها باید مواظب بچههایشان باشند تا دچار احساس حقارت درونی نشوند. به همۀ پدر و مادرهای محترم عرض میکنم، معمولاً بچههای شما تا دیپلم بگیرند خیلی در معرض آسیب «احساس حقارت» قرار گرفتهاند، حالا فکر کنید در چنین فضای آلودهای، چطوری این بچه باید از احساس حقارت بیرون بیاید؟ ممکن است بگویید هیچکس بچۀ ما را سرزنش نکرده، آن وقت میگویم «هیچکس هم احساس خوب ارزشمندبودن را به او نداده است»
خدا میفرماید: ما انسان را در اوج زیبایی و تعادل آفریدیم
احساس خوب ارزشمندی یک امر بسیار عمیق است، هر انسانی باید این را احساس کند که «من ذاتاً موجود ارزشمندی هستم» خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم» (اسراء،70) ما به بنیآدم احترام گذاشتیم، بعد از نعمات خودش برای انسانها ذکر میکند که این نعمتها در اختیار حیوانات نیست .
خداوند میفرماید اینها علامت احترام ما است، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم» (تین،4) ما انسان را در بهترین حالت آفریدیم. در جای دیگر میفرماید: ما انسان را در اوج زیبایی و تعادل آفریدیم «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس،7) مدام خداوند متعال انسان را تکریم میکند، وقتی که خدا انسان را آفرید، چنین میفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین» (مومنون/14) خدا بهترین خلقکننده است، ببین چه چیزی آفریده! به این سادگیها ما از چشم خدا نمیافتیم، شیطان خیلی دوست دارد به ما بگوید «مگر تو پیش خدا، کی هستی و چه ارزشی داری؟!» همه اینها حرفهای شیطان و القائات مسموم او است.
برخی آثار احساس کرامت و ارزشمندی در بیان امیرالمومنین(ع)
بگذارید یککمی از آثار احساس خوبِ ارزشمندی برایتان بگویم. أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة» (تصنیف غررالحکم/ص231) کسی که احساس کرامت و ارزشمندی بکند، خودش را با گناه خوار نمیکند، مثلاً حاضر نیست دروغ بگوید، چون میگوید «آنوقت از خودم بدم میآید» این حس خوبی است؛ عجب و تکبر هم نیست.
میفرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُه» (همان) کسی که برای خودش احترام قائل بشود میتواند شهوتش را بهراحتی کنترل بکند، شهوات چیزهای بیارزش هستند، این خودش است که ارزش دارد. ارزش خودش را از بین نمیبرد. یا میفرماید: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُه» (همان) کسی که برای خودش احترام قائل باشد زیاد اهل درگیری و بگومگو نیست و وارد اختلافها نمیشود. مثلاً رسانههایی که خیلی اهل اختلافافکنی هستند، بدانید آنها انسانهای حقیر و پستی هستند، خودشان هم خودشان را آدم حساب نمیکنند.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «النَّفْسُ الْکَرِیمَةُ لَا تُؤَثِّرُ فِیهَا النَّکَبَاتُ» (همان منبع) بلاها روی کسی که خودش را آدم ارزشمندی بداند اثر نمیگذارند و او را از پا در نمیآورند. انسانی که دارای حس ارزشمندی است، دشواریها، روابط اجتماعی، گناه و... را کنترل و اصلاح میکند. یا میفرماید: «مَنْ شَرُفَتْ نَفْسُهُ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ» کسی که احساس شرافت بکند اهل عاطفه و محبت میشود. چه کسی به دیگران محبت نمیکند؟ کسی که خودش را حقیر میپندارد.
از خانوادههایی همسر بگیرید که پدر و مادر به بچه ارزش قائل شدهاند، همین! این خیلی مهم است. گاهی یک خانواده به ظاهر پر از شعائر و علائم مذهبی هستند، اما پدر و مادر، بچه را تحقیر کردهاند، با این بچه نمیشود زندگی کرد. گاهی هم ممکن است یک خانوادهای زیاد سر و صدای مذهبی نداشته باشد، اما بچه در این خانواده، خیلی عزتمندانه بزرگ شده، خیلی با احساس کرامت و شرافت بزرگ شده باشد؛ با این بچه میشود زندگی کرد. احساس شرافت و ارزشمندی آثار خیلی زیادی دارد. روایت دیگری میفرماید: «ذُو الشَّرَفِ لَا تُبْطِرُهُ مَنْزِلَةٌ نَالَهَا وَ إِنْ عَظُمَتْ کَالْجَبَلِ الَّذِی لَا تُزَعْزِعُهُ الرِّیَاحُ وَ الدَّنِیُّ تُبْطِرُهُ أَدْنَى مَنْزِلَة» (تصنیف غررالحکم/ص342) اگر آدم شریف و عزتمند اگر به مقام برسد، خراب و سرمست نمیشود، مثل کوهی است که بادها نمیتوانند آن را تکان بدهند اما آدمی که شریفی نیست با کوچکترین پست و مقام، خراب میشود.
فاجعۀ مدیریت و ریاستِ آدمهای غیرشریف!
برخی از مدیران کلان دوست دارند به آدمهای ذلیل و دنی، پُست بدهند ولی حاضر نیستند در مجموعۀ خودشان به آدمهای شریف، پُست بدهند، این کار باعث میشود فاجعه رخ بدهد. میگویی چرا فلان اداره را به این آدم عزتمندِ شریفِ کار بلدِ باتجربه نمیدهی؟ میگوید «او حرف من را گوش نمیکند، اگر ببیند که من اشتباه میکنم جلوی من میایستد!» آنوقت این مدیر کلان، میرود کسی را میآورد که آدم شریفی نیست و آرزو میکند به او پست بدهند، چنین فردی میگوید «آقا من نوکرت هستم، هرچه بگویی گوش میکنم!» آن مدیر، آدمهای غیرشریف را در ادارههای زیردست خودش میگذارد که تابعش باشند، بعد فکر میکند اینها راحت کار میکنند. بالاخره بعد از شما، یکی از همین افراد غیرشریف باید مدیر کل بشود. شما باب مدیریت و ریاست را برای یک آدم غیرشریف باز کردی، حالا این آدمی دَنیّ، چه خواهد کرد؟!
دشمنان ما مثلاً صهیونیستها، هیئت حاکمۀ خبیث آمریکا و به ویژه انگلیسیها عادتشان این است که میبینند در یک جامعهای، چند نفر واقعاً مؤثر هستند؟ آنها را یا میخرند، یا میکشند یا تخریب شخصیتی میکنند، بعد هم چند نفر آدمِ خبیثِ دنیِ ذلیل را بجای آنها میگذارند و با همین چند نفر افراد دنیّ و ذلیل، هفتاد هشتاد میلیون نفر را اداره میکنند. رضاخان را از سر اسطبل آوردند چون حرفِ آنها را گوش میکرد، با چنین آدمی یک مملکت را اداره کردند. طواغیت با آدمهای رذل، کار میکنند اما ملائک زمینیِ عرصۀ مدیریت و سیاست، دوست دارند آدمِ عزتمند و شریف، در کنار خودشان بیاورند، امام زمان ارواحنا له الفدا سیصد و سیزده نفر میآورد، چه نفراتی! هرکدامشان به تنهایی میتوانند یک عالم را اداره کنند.
کسانی را برای مدیریت انتخاب کن که در خانه به او احترام گذاشتهاند
آدم عزتمند با «قدرت» خراب نمیشود، اینکه میگویند قدرت فساد میآورد، قدرت برای آدم پست، فساد میآورد، برای آدم سالم و باصفا ابداً فساد نمیآورد. اتفاقاً برای آدم باصفا، قدرت تواضع بیشتر، ترحم بیشتر و عاطفۀ بیشتر میآورد، هرچه به او قدرت بدهی پاکتر میشود، دقیقتر نظر میدهد، میگوید اگر بنا است من نظر بدهم بگذارید مطالعه و بررسی بکنم، همینطوری از سر شکم و هوای نفس نظر نمیدهد.
احساس ارزشمندی در عرصۀ سیاست خیلی مهم است. باید بررسی کرد این کسی که میخواهد وارد عرصه سیاسی بشود، آیا احساس ارزشمندی دارد؟ آیا آدم عزتمندی هست؟ امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک میفرمود: برای مدیریت، آدمهایی را از «بیوتات صالحه» و از خانههای خوب، انتخاب کن (وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ؛ نهجالبلاغه/نامه 53) آدمهایی را برای مدیریت انتخاب کن که در خانه به او احترام گذاشتهاند، نه اینکه در خانه به او احترام نگذاشتهاند و حالا متکبر شده است، یعنی دنبال جمعکردن احترام از راه قدرت است. این آدم شریفی نیست، او دنیّ و لئیم است که بعداً مردم و جامعه را بیچاره میکند.
اولیاء خدا عامل احساس ارزشمندی هستند/ کاش بدانی امام زمان(ع) چقدر دوستت دارد
تا اینجا سه مورد را عرض کردیم: خانواده، رفقا و خداوند، راههای کسب احساس ارزشمندی هستند. غیر از منشأ اصلی احساس ارزشمندی که پروردگار عالم است، یک عامل دیگری را هم معرفی کنم که اولیاء خدا هستند. اولیاء خدا عامل احساس ارزشمندی هستند. کاش بدانی امام زمان(عج) چقدر دوستت دارد!
امامزمان(ع) برای چه ما را دوست دارد؟ خیلی سخت است آدم برای خودش جا بیندازد که پیش امام زمان(ع) ارزش دارد و حضرت دوستش دارد. وقتی رفتیم درِ خانۀ امام رضا(ع) بگوییم: آقا ممنونت هستیم، یا وقتی رفتیم درِ خانۀ امام حسین(ع) بگوییم: آقا ممنونت هستیم، ماندهام چرا شما به من محبت دارید؟
شما اگر به مجلس روضه آمدی، شما را دوست داشتند که بیایید و در مجلس روضهشان باشید. خدا میفرماید اگر من بندهام را دوست نداشته باشم نمیگذارم به جلسۀ دعا بیاید، اگر بخواهد بیاید برایش گرفتاری درست میکنم نتواند بیاید. وقتی آدم به این مجالس خوب میرود احساس ارزشمندی بهتری پیدا میکند.
آیا واقعاً امام زمان ارواحنا له الفدا ما را دوست دارد؟ امیدوار هستم یک روزی این ایمان به غیب حاصل بشود، پردهها از جلوی چشم انسان کنار برود، آقا و مولایمان، خودش با یک نگاه این مطلب را با ما در میان بگذارند. فرق آدمهای خوب با آدمهای بد این است که آدمهای خوب فهمیدهاند امام زمان دوستشان دارد و غصهشان را میخورد، ولی آدمهای بد این مطلب را نفهمیدند.
باور کنید اهلبیت(ع) بیست و چهار ساعته به فکر ما هستند، امام زمان ارواحنا له الفدا میفرماید ما هیچوقت شما را فراموش نمیکنیم.«إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم» (احتجاج طبرسی/ج2/ص497) شخصی به نام «حسن بن جَهْم» به امام رضا(ع) گفت: «لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاء» من را از دعا فراموش نکن. آقا توبیخش کرد و فرمود: چرا فکر میکنی تو را فراموش میکنم... (کافی/ج2/ص652)
امامحسین(ع) راضی نیست شما اذیت بشوید؛ از همینجا احساس ارزشمندی پیدا کن
أباعبداللهالحسین(ع) در گودی قتلگاه به عمرسعد محبت کرد، عمرسعد با خنجر آمد که خودش کار را تمام کند، امام حسین(ع) فرمود بدبختتر از تو در این لشکر نیست که تو خودت را داری بیچاره میکنی؟ آنوقت چطور ممکن است امام حسین(ع) دست ما را نگیرد، به ما تذکر ندهد و ما برایش مهم نباشیم؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ آیا شما باور میکنید؟ برای چه علی اصغرش را روی دست گرفت؟ برای ما! حتماً میتوانید اینها را درک کنید. ما در مجالس روضه خیلی شرمندۀ امام حسین(ع) میشویم، عالم عالمِ ساکتی است، ممکن است حقایق را با صدای بلند بیان نکند، اما زینبِ حسین(ع) به خاطر ما خاکنشین و خرابهنشین شد، برای ما، نگویید «برای خدا» اگر ما نبودیم که نیاز نبود زینب(ع) برای هدایت ما مصیبت بکشد، اگر ما نبودیم نیاز به پیام حسین(ع) نبود، چرا خدا بندههای خوب و اولیاءش را به زحمت بیندازد؟
هرکسی برای هرکسی بیشتر زحمت بکشد بیشتر به او محبت پیدا میکند، مادری که برای بچهاش بیشتر به زحمت بیفتد بیشتر به بچهاش علاقه دارد! لذا همینطوری که شما دل ندارید مصیبت امام حسین(ع) را بشنوید و برایش گریه میکنید، امام حسین(ع) هم دل ندارد مشکلات شما را ببیند و نمیتواند تحمل بکند. آیا راضی هستی بچههای اباعبداللهالحسین(ع) را کتک زدند؟ نه والله! به خدا! امام حسین(ع) هم راضی نیست شما اذیت بشوید، از اینجا احساس ارزشمندی کن، ناب، خالص!
در سوریه یک نوجوانی که میخواست برای جنگ با داعشیها برود، یک شب به مادرش میگوید من در مورد نحوۀ شهادتم خوابی دیدم، مادر طاقت نمیآورد و میگوید نمیخواهم بگویی. تا سه بار این ماجرا تکرار میشود و مادرش نمیگذارد تعریف کند، نوجوان به یکی از رفقایش میگوید سه شب است یک خوابی را دارم میبینم، مادرم نمیگذارد برایش تعریف کنم، بگذار برایت تعریف کنم و من میدانم که این خواب تحقق پیدا میکند. میگوید سه شب است امام حسین(ع) را در خواب میبینم، به من میفرماید اگر خواستند سر از بدنت جدا کنند نترس، سر از بدن من هم جدا کردند، فکر نکنی دردی دارد. حضرت سه شب به خوابش میآید تا این نوجوان را برای شهادت آماده کند.
انسان کریم اگر زورش به کسی برسد، او را میبخشد
دهۀ اول ماه رمضان دارد تمام میشود و ما هنوز هیچ بهرهای نبردیم. فرمودهاند اگر احساس بدی از خودت پیدا کردی بیا با استغفار درِ خانۀ خدا در میان بگذار. وقتی با استغفار درِ خانۀ خدا میروی و احساس بدی را که نسبت به خودت داری در میان میگذاری حالت خوب میشود، احساس ارزشمندی میکنی. میتوانی بعدش سرت را بالا بگیری بگویی خدای کریم دستم را گرفت.
آن اعرابی آمد گفت یا رسولالله «مَنْ یُحَاسِبُ الْخَلْقَ یَوْمَ الْقِیَامَة» چه کسی روز قیامت اعمال مردم را حساب میرسد؟ رسول خد(ص)ا فرمود خداوند «اللَّهُ عَزَّ وَ جَل». اعرابی گفت: «نَجَوْنَا وَ رَبِّ الْکَعْبَة» به خدای کعبه! نجات پیدا کردیم. از او پرسیدند چرا میگویی نجات پیدا کردیم؟ گفت «لِأَنَّ الْکَرِیمَ إِذَا قَدَرَ عَفَا» اگر کریم زورش به آدم برسد میبخشد. (تنبیهالخواطر/ج1/ص9) حالا چقدر خوب میشود اگر امامحسین(ع) هم آنجا ایستاده باشد و بفرماید: من گریههایش را دیدم، درِ خانۀ ما هم آمده است...
(الف3/ن2)
سلام. بسیار مفید بود. صحبت راجع به احساس ارزشمندی و عزت نفس موضوعی است که در حال حاضر مهم ترین موضوع روانشناسی موجود در بازار عمومی است و گاها اشتباها راهنمایی و مشاوره داده می شود. اما این چند دقیقه بسیار عمیق و دقیق بود. می شود کامل تر به این موضوع پرداخت و البته آثار بسیار خوبش رو به عینه در مردم دید. یک دنیا منشکرم