مسئولیتپذیری و استقلال، شاخص اصلی ولایتمداری -ج10
چرا دیکتاتورها ظاهراً نسبت به ولایت موفقتر بودند؟ / چرا تودۀ مردم، معاویه را یاری کردند اما علی(ع) را یاری نکردند؟
شناسنامه:
زمان: 1400/05/27
مکان: دانشگاه امام علی(ع) - هیئت میثاق با شهدا
موضوع: مسئولیتپذیری و استقلال، شاخص اصلی ولایتمداری
صوت: اینجا
فیلم: اینجا
طرح یک سؤال برای ورود به بحث «رابطۀ مسئولیتپذیری و ولایتمداری»
در ادامۀ بحث شبهای قبل دربارۀ مسئولیتپذیری، امشب رابطۀ بین مسئولیتپذیری و ولایتمداری، رابطۀ بین مسئولیتپذیری و احساس مسئولیت نسبت به ولیّ، ولایت و امام جامعۀ دینی را مورد بحث قرار میدهیم. اما بنده میخواهم این بحث را از جای دیگری شروع کنم؛ یک سؤال مطرح میکنم و از شما میخواهم دربارۀ این سؤال بیندیشید و پاسخی را که در نهایت، بنده عرض خواهم کرد مورد نقد و بررسی قرار بدهید.
باید دقت کرد که بعضی از پاسخهای مشهور برای این سؤال، پاسخهای درستی نیستند و برخی از پاسخهای مشهور به این سؤال البته پاسخهای درستی هستند اما کامل نیستند، بعضی از پاسخها هم پاسخهای درستی هستند اما سطحی هستند و از لایههای روئینِ پاسخ این سؤال حکایت میکنند، درحالیکه پاسخ به این سؤال، لایههای زیرین دیگری دارد که بسیار عمیق است و بنده شما را به پاسخهای عمیقتر و کاملتر دعوت میکنم.
چرا حکومت امیرالمؤمنین(ع) بعد از 5سال، بهظاهر شکست خورد و کار بهدست معاویه افتاد؟
سؤال بنده این است که أمیرالمؤمنین علی(ع) که حدود پنج سال خلافت کردند، چرا در پایانِ این دورۀ پنج ساله از خلافت یا حکومت ایشان، درواقع دولتِ ایشان علیالظاهر شکست خورد؟ تا میگوییم «شکست خورد» بعضیها یکدفعهای به غیرتشان برمیخورد و میگویند: «أمیرالمؤمنین(ع) که هیچوقت شکست نمیخورد! چرا شکست ظاهری را به معنای شکست واقعی میگیری؟»
بله ما میدانیم که أمیرالمؤمنین علی(ع) بلکه أباعبداللهالحسین(ع) پیروز همیشۀ تاریخ هستند، در زمان خودشان هم شکست نخوردند، بلکه دشمن ایشان بود که شکست خورد. اما بنده دارم ظاهر ماجرا را میگویم، بالاخره کار به دست معاویه افتاد یا نه؟ حالا ممکن است شما بگویید که این اسمش شکست نیست و اسمش پیروزیِ حقیقی است. به تعبیر دیگر، سؤال بنده این است: چرا أمیرالمؤمنین علی(ع) حکومتش به معاویه واگذار شد؛ علیرغم همۀ پیروزیهای حق بر باطلی که در زمان خودش و در زمانهای آینده ایجاد کرد. میخواهیم ببینیم چه مشکلی پیش آمد که حکومت بهدست معاویه افتاد؟
آیا أمیرالمؤمنین علی(ع) «لِیُظهَرَهُ علی الدّینِ کُلِّه» را محقق کرده بود؟ اگر محقق کرده بود، پس چرا ما الان منتظر ظهور حضرت مهدی(عج) هستیم؟ آنهمه غربت أمیرالمؤمنین(ع)، آنهمه نالهها و دردهایی که أمیرالمؤمنین(ع) از دست مردم میکشید برای چه بود؟ من به آن گلایههای سال آخر أمیرالمؤمنین(ع) کار دارم، اینها اسمش چیست؟ عدم موفقیت دولت ایشان، یا عدم تداوم دولت ایشان یا هرچیزی که شما اسمش را میگذارید... بالاخره دولت به معاویه واگذار شد؛ اینکه دیگر معلوم است! چرا دولتِ أمیرالمؤمنین علی(ع) به این فرجام نامطلوب رسید؟ سؤال ما این است.
مگر عدالت علی(ع) بیشتر به نفع تودۀ مردم نبود؟ پس چرا مردم در یاری علی(ع) کم گذاشتند؟
حالا بگذارید این سؤال را تقویت کنم: مگر أمیرالمؤمنین علی(ع) عالیترین حکومت عادلانه و سرشار از عدل را برقرار نکرد؟ آیا حکومت عدل، باید فرجامش اینجوری بشود که بیفتد دست حکومت ظلم؟ مگر مردم از عدالت خوششان نمیآید؟ اگر بگویید: «آن منافقانی که از خواص و نخبگان بودند و از عدالت خوششان نمیآمد، آنها کار حکومت أمیرالمؤمنین(ع) را خراب کردند» بنده میگویم: مگر مردم مرده بودند؟ خب خود أمیرالمؤمنین(ع) هم یکی از خواص بودند، چرا اثر أمیرالمؤمنین(ع) در این جامعه کم است ولی اثر ابوموسی اشعری بالا است؟
أمیرالمؤمنین(ع) که عدالتش بیشتر به نفع تودۀ مردم بود، پس تودۀ مردم کجا بودند که در یاری علی(ع) کم گذاشتند؟ دربارۀ مردمی صحبت میکنیم که بخش بسیار ظالمی از این مردم نسبت به أمیرالمؤمنین(ع) اتفاقاً از اهالی دیاری بودند که بهدست أمیرالمؤمنین(ع) مسلمان شده بودند و در طول تاریخ هم ما آنان را به عنوان عاشقان أمیرالمؤمنین(ع) میشناسیم (اهل یمن) قوم یأجوج و مأجوج که نبودند، جانیان بالفطره و دشمنان علی(ع) که نبودند!
برخی از پاسخهای مشهور که نادرست یا ناقص هستند:
برخی در پاسخ این سؤال، میگویند: «خب أمیرالمؤمنین(ع) خیلیهایشان را کشته بود!» علی(ع) خیلی از قریش را کشته بود، اهل یمن را که نکشته بود! اما ببینید اکثر خوارج از اهل کجا بودند؟
برخی میگویند: مردم بغض علی(ع) را به سینه داشتند! این بغض هم مربوط به مدینه بود و مالِ قریشی بود که أمیرالمؤمنین(ع) فامیلهایشان را در جنگها کشته بود.امیرالمؤمنین(ع) از انصار که کسی را نکشته بود، آنها چرا علی(ع) را تنها گذاشتند؟
برخی میگویند: «مردم جاهل بودند!» نه؛ البته میتوان گفت که مردم شام، جاهل بودند اما مردم کوفه که جاهل نبودند! مردم بصره که جاهل نبودند! مردم مدینه-که بعد از رحلت پیامبر(ص)، علی(ع) را یاری نکردند- که جاهل نبودند!
شاید بگویید: «تبلیغات دشمن علیه أمیرالمؤمنین(ع) سنگین بود!» ابداً اینطور نیست، این هم جزو پاسخهای غلط است. آن زمان که ماهواره و رادیو تلویزیون و اینهمه چاپِ کتاب و فضای مجازی و... که وجود نداشت. تبلیغات آن موقع، وسیلهاش سخن بود که این هم بیشتر در اختیار علیبنابیطالب(ع) بود، معاویه کجا سخنآوریِ أمیرالمؤمنین(ع) را داشت؟! اتفاقاً تبلیغات أمیرالمؤمنین(ع) قویتر بود.
اگر بگویید: «امکانات دشمن قویتر بود» نه اتفاقاً امکانات معاویه ضعیفتر از امکانات أمیرالمؤمنین(ع) بود، کل خراج مملکت در دست أمیرالمؤمنین(ع) بود، معاویه فقط منطقۀ شام را در اختیار داشت؛ هرچند منطقۀ شام، بزرگ و ثروتمند بود، ولی معلوم است که بودجۀ أمیرالمؤمنین(ع) بیشتر بود.
اگر بگویید نیروی نظامی معاویه بیشتر بود، نه، اتفاقاً نیروی نظامی أمیرالمؤمنین(ع) بیشتر بود چون شهرهای بیشتری در اختیار داشت. الان دشمنان ما نیروی نظامیشان بیشتر است، نیروی اقتصادیشان بیشتر است، نیروی تبلیغاتیشان بیشتر است و اگر ما در مقابل دشمن ببازیم، تا حدّی قابل پیشبینی است، ولی اینکه أمیرالمؤمنین(ع) در مقابل استاندار خودش (یعنی معاویه) کار را واگذار کند که در همۀ زمینهها ضعیفتر است، چیز عجیبی است و باید دید که دلیل چیست؟ باید دید که چرا اینطور شد؟
برخی پاسخهای مشهوری که معمولاً دقیق بیان نمیشود:
راحت نگوییم: «مردم بصیرت نداشتند!» مردم به چه چیزی بصیرت نداشتند؟ یعنی نمیدانستند که أمیرالمؤمنین(ع) اهل زهد است؟ بله میدانستند. آیا نمیدانستند که معاویه کاخ سبز را از پول بیتالمال و مردم ساخته است؟ بله میدانستند. یک کلمه نگویید «بصیرت» و عبور کنید و بروید! البته این جواب درست است، ولی باید دقیق بگویید که مردم نسبت به چه چیزی بصیرت نداشتند؟ صورت مسئله را برای خودت راحت حل نکن!
راحت نگوییم: «مردم دین نداشتند» مگر مردم معاویه دین داشتند؟ برای چه اینقدر معاویه را یاری میکردند ولی مردمِ علی(ع) او را اینقدر یاری نکردند؟ من قبول نمیکنم که بگویی مردم دین نداشتند. کجای دین را نداشتند؟ مردمِ معاویه چه دینی داشتند که معاویه را خوب کمک میکردند؟
راحت نگوییم: «ولایتمدار نبودند!» ولایتمدار یعنی چه؟ آیا مردم نمیدانستند که علی(ع) شایستۀ خلافت است؟ میدانستند. آیا مردم نمیدانستند که معاویه شایستۀ خلافت نیست؟ میدانستند. بله؛ مردمِ علی(ع)، ولایتمدار نبودند، شیعۀ حقیقی نبودند، اما مگر مردمِ معاویه شیعۀ حقیقی معاویه بودند؟ پس چطور است که معاویه، برای خودش میتواند شیعه درست بکند اما أمیرالمؤمنین(ع) نمیتواند شیعه درست بکند؟ شیعه درست کردن مگر چگونه است؟
برخی از پاسخهای مشهور که باید به عمق آن برسیم:
برخی میگویند: خواص و نخبگان جامعه با أمیرالمؤمنین(ع) نبودند، اما جامعۀ معاویه، خواص و نخبگانش، سر سپرده بودند و با معاویه همراه بودند. این هم جزء جوابهایی است که البته بد نیست، اما بروید به عمق جواب برسید.
شاید أمیرالمؤمنین(ع) در دینداری سخت میگرفت و معاویه سهل میگرفت، ولی مگر همۀ مردم هرزه بودند؟ مثلاً آیا خوارج هرزه بودند؟ أمیرالمؤمنین(ع) مگر کجا سخت میگرفت؟ گنهکار میآمد اعتراف بکند، حضرت قبول نمیکرد و به او سهل میگرفت. سابقۀ أمیرالمؤمنین(ع) نشان میدهد که وقتی ایشان میرفت جایی که گنهکارانی بودند، دست به دیوار میکشید و چشمش را میبست و میآمد بیرون میفرمود: من گنهکار ندیدم. (تحفةالاخوان فی خصائصالفتیان، کاشانی/ ص246) و (روایت مشابه: مستدرکالوسایل/ج12/ص426) کجا أمیرالمؤمنین سختگیر بود؟ ایشان کلی اعدامی از دست خلفای دیگر نجات داده بود. چیزی که در تاریخ نبوده، چرا به أمیرالمؤمنین(ع) میبندیم؟
چرا أمیرالمؤمنین(ع) فرجام حکومتش این شد؟ آیا مردم تصور غلطی از أمیرالمؤمنین(ع) داشتند؟ نه، اصلاً تصور غلط یعنی چه؟ مگر مردم آنجا چند نفر بودند که امیرالمؤمنین(ع) را ندیده باشند؟ أمیرالمؤمنین(ع) بین این مردم زندگی میکرد، و مردم زندگی زاهدانۀ او را میدیدند، وقتی که میخواست از بصره بیاید بیرون یک کیسۀ کوچکی را حضرت نشان داد و فرمود: من از بیتالمال شما چیزی نبردم، همۀ مردم میدانستند که ایشان راست میگوید. فرمود: این کیسه هم آذوقۀ بین راه من است که از باغهای خودم در مدینه برداشت کردهام. آیا این أمیرالمؤمنین(ع) دوستداشتنی نیست؟ (وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِی یَدِهِ فِیهَا نَفَقَتُهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِی بِالْمَدِینَةِ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِکُمْ بِأَکْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِینَ؛ الجمل و النصرة/ص 422)
چرا مردمِ معاویه او را یاری کردند ولی مردمِ علی(ع) ایشان را یاری نکردند؟
باز برای تقویت سؤال بهگونۀ دیگری باهم بحث را مرور کنیم؛ این أمیرالمؤمنین(ع) است که میفرماید: حاضر هستم ده نفر از یاران خودم را بدهم یک نفر از یاران معاویه را بگیرم (لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةَ مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلًا مِنْهُمْ؛ نهجالبلاغه/خطبۀ 97) چرا اینطور بود؟ سربازان معاویه کجا اینهمه اطاعت را فرا گرفته بودند؟ أمیرالمؤمنین علی(ع) بر سر مردم خودش فریاد میزد «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال» (نهج البلاغه/خطبه 27) چرا اینجور مشکلات را معاویه نداشت؟
اگر بگویید: دلیلش این بود که مهر علی(ع) را در دل نداشتند، قبول نمیکنم. مگر مردم عاشق معاویه بودند؟! اگر بگویید: مردم صبر نداشتند؛ چون أمیرالمؤمنین(ع) به آنها فرمود «لا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ» (نهجالبلاغه/خطبه 173) بنده میگویم: مردم پای رکاب معاویه در جنگ صفین، هفتاد هزار کشته دادند، چطور آنها صبر داشتند، ولی مردم پای رکاب علی(ع) سی هزار کشته دادند و اینقدر صبر نداشتند؟ معاویه که بیشتر کشته داده بود ولی مردمش مقاومت کردند. لشکر أمیرالمؤمنین(ع) کمتر از نصفِ کشتههای لشکر معاویه را داشتند ولی مردم میگفتند: وای بیتاب شدیم، همه مُردند، نابود شدیم...» چرا آنطرف در لشکر معاویه این چیزها را نمیگفتند؟
نمیشود به این سؤال، به سادگی جواب داد. بگذارید یک سؤال دیگری مطرح کنم. شما گفتید که أمیرالمؤمنین علی(ع) را دوست نداشتند، من که این حرف را قبول نمیکنم. چه کسانی ایشان را دوست نداشتند؟ نخبگانی از خواص جامعه، به ویژه از قریش، و آنهایی که حقشان از بیتالمال قطع شده بود مخالف علی(ع) بودند. پس آن مردمی که حقشان از بیتالمال فراوانتر شده بود، آنها کجا بودند که از علی(ع) حمایت کنند؟ آنها چرا علی(ع) را یاری نمیکردند؟
اگر بگویی بصیرت نداشتند، میگویم به چه چیزی بصیرت نداشتند؟ مگر یاران معاویه خیلی بصیرت داشتند؟! یاران علی(ع) به چه چیزی بصیرت نداشتند؟ مردم میدانستند که علی(ع) عادل است، زاهد است، مجاهد است، مخلص است، عالم است، حکیم است، باصفا است، دیگر چه چیزی بود که آنها ندانند؟ پس چرا کار أمیرالمؤمنین(ع) نگرفت؟ از شما خواهش میکنم ساده از کنار این سؤال نگذرید.
سؤال دوم: چرا فرجام حکومت پیامبر(ص) آنطور که ایشان میخواست نشد؟
اگر کسی این سؤال را پراهمیت میداند، سؤال پراهمیتتری را به او هدیه کنم: خُب أمیرالمؤمنین(ع) مشکل داشت؛ پیامبر اکرم(ص) چطور؟ ایشان چه مشکلی داشت؟ چرا فرجام حکومت ایشان آنچنان شد که نمیشود همهاش را گفت؟ فاطمیه یادت هست؟ چه کسی مقابل پیامبر(ص) بود که حضرت بخواهد از او شکست بخورد؟ کسانی که مسیر پیامبر(ص) را تغییر دادند، آنها چه قدرت اقتصادی، نظامی، تبلیغاتیِ خاصی داشتند؟ آیا مردم نسبت به رسول خدا(ص) بصیرت نداشتند؟ چرا حکومت رسول خدا(ص) اینچنین شد؟
دربارۀ أمیرالمؤمنین(ع) ممکن است بعضیها هر توجیهی بیاورند و ساده از کنارش رد بشوند، اما دربارۀ رسول خدا(ص) چطور؟ برای أمیرالمؤمنین(ع) پنج سال تجربۀ طولانیای نیست که مردم عاشق او بشوند و مردم، لایق او بشوند. اما رسول خدا(ص) که بیست و سه سال بین مردم زندگی کرد و ده سال هم حکومت کرد، کارِ ایشان چه ایرادی داشت؟ چرا حکومت ایشان آنطور که فرموده بود، ادامه پیدا نکرد؟
نگویید: چون مردم، علی(ع) را دوست نداشتند، لذا حکومت پیامبر(ص) توسط ایشان ادامه پیدا نکرد! در غدیر خم، رسول خدا(ص) فرمود که عدهای تصمیم گرفتند بعد از من، اجازه ندهند راه من ادامه پیدا کند. (بِاللهِ ما عَنَی بِهذِهِ الْآیَةِ إِلّا قَوْماً مِنْ أَصْحابی أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَ أَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ... إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدی أَئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَیَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ إِنَّ الله وَأَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ... أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحیفَةِ... وَ سَیَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدی مُلْکاً وَ اغْتِصاباً ؛ خطبه غدیر) کسانی که بر خلاف علی(ع) عمل کردند قبل از ایشان، خلافِ رسولخدا(ص) هم عمل کردند. خُب آنها با رسولخدا(ص) چه مشکلی داشتند؟ رسولخدا(ص) هم فرمود: «مَن کنتُ مولاهُ فهذا علیٌّ مولاه» آنهایی که مولاییِ علی(ع) را نپذیرفتند درواقع مولاییِ پیامبر(ص) را نپذیرفته بودند و این هم علنی بود. مثلاً میگفتند: یا رسولالله(ص) این دستورِ خدا است یا دستور خودِ شما است؟ اگر دستور شما است ما حرف داریم و نمیپذیریم!
طلاییترین سربازان رسولخدا(ص) سیصد و سیزده نفر اصحاب او در بدر بودند، اما بعد از جنگ، رسماً حرف پیغمبر(ص) را گوش نکردند (و بر خلاف نظر پیامبر، اسرای جنگ بدر را در مقابله فدیه، آزاد کردند) در جنگ احد هم بعضی از یاران حضرت، امر ایشان را اجرا نکردند و «تنگه رارها کردند. مشکلاتی که پیامبر(ص) با منافقین داشتند هم معلوم است.
مشکل این بود که به علی(ع) میگفتند: «تو مدیریت بلد نیستی!»
کمی به پاسخ نزدیکتر بشویم؛ مشکل این بود که به علیبنابیطالب میگفتند «تو سیاست و مدریت بلد نیستی!» و جالب است به شما عرض کنم که طبق آیۀ قرآن، همین حرف را به پیغمبر هم زدند. در آیۀ قرآن هست که به رسول خدا(ص) گفتند: او سادهلوح است، دهنبین است، «اُذُن» است و راحت میتوان او را فریب داد! (وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ؛ توبه/61)
بعضیها پشت سر پیغمبر(ص) هر حرفی میزدند و هر کاری میکردند و میگفتند: اگر پیامبر(ص) هم بفهمد، میرویم به او میگوییم «نه، به خدا قسم که اینطور نیست!» و او هم قبول میکند. رسول خدا(ص) هم قبول میکرد. آنها با این حرف، در واقع مدیریت رسول خدا(ص) را زیر سؤال میبردند. قرآن میفرماید: اینکه پیامبر(ص) «اُذن» باشد یا «زودباور» باشد و حرف شما را خوشدلانه بپذیرد، برای شما بهتر است. (قُل أُذُنُ خَیرٍ لَکُم...)
شاید بگویید: «اینجوری که نمیشود حکومت کرد!» خُب نشد دیگر! نکند أمیرالمؤمنین(ع) هم همینقدر بزرگوارانه برخورد میکرد؟ بله (کمکم داریم به جواب نزدیکتر میشویم) خُب اینطوری که نمیشود. بله؛ خُب نشد دیگر! چقدر از کلمات أمیرالمؤمنین(ع) در اینباره برای شما بخوانم؟ مثلاً آنجایی که أمیرالمؤمنین(ع) سؤال میکند: چرا یاران معاویه برای او خوب کار میکنند، اما شما برای من خوب کار نمیکنید. چرا آنها از امام باطل اطاعت میکنند، شما از امام حق اطاعت نمیکنند. (صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةَ مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلًا مِنْهُمْ؛ نهجالبلاغه/خطبۀ 97)
امام باطل، امر حکومت را به مسئولیتپذیریِ مردم واگذار نمیکند؛ بلکه با زور کار خودش را پیش میبرد
علیجانم، این سؤالها را برای چه با صدای بلند مطرح میکنی؟ شاید برای اینکه در تاریخ ثبت بشود و به ما برسد. اگر در همین سؤال، دقت کنیم میبینیم که پاسخش هم هست. چرا آنها از امام باطل اطاعت میکنند و شما از امام حق اطاعت نمیکنید؟ یعنی در امامت حق، در ولایت حق، یک رازی هست که موجب اطاعت نکردنِ مردم میشود، ولی در امامت باطل، مرضی هست که مردم را وادار به اطاعت میکند. مرضِ امامت باطل این است که به انسانها احترام نمیگذارد، انسانها را اداره میکند. امر حکومت را به مسئولیتپذیری مردم واگذار نمیکند.
اما علیبنابیطالب(ع) منتظر میشود که ببیند آیا مردم خودشان احساس مسئولیت میکنند که حرکت کنند؟ طبق برخی از اصول مدیریت که بعضیها در ذهنشان دارند، مدیریت أمیرالمؤمنین(ع) صحیح نبود! و این را هم به علی(ع) میگفتند که «شما مدیریت بلد نیستی!» (یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیّاً کَانَ لَهُ جَمْعٌ عَظِیمٌ فَفَرَّقَهُ وَ حِصْنٌ حَصِینٌ فَهَدَمَهُ... إِذَنْ کَانَ ذَلِکَ هُوَ الْحَزْمَ؛ وقعهصفین/ص529) و (وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ؛ نهجالبلاغه/خطبه 200)
امیرالمؤمنین(ع) به آنها میفرمود: اینطور نیست، من میدانم چجوری شما را درست کنم. (وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیم أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛ الغارات/2 /428) من میدانم آن چیزی که شما را درست میکند شمشیر است! (وَ لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی یُصْلِحُکُمْ هُوَ السَّیْفُ ؛ ارشاد مفید/ 1 /281) اما من با شمشیر، شما را درست نکردم، من برای درست کردن شما به شمشیر دست نمیزنم، من شما را مثل بچههایم تربیت کردم (قَالَ وَ قَدْ عَاتَبْتُکُمْ بِدِرَّتِیَ الَّتِی أُعَاتِبُ بِهَا أَهْلِی فَلَمْ تُبَالُوا وَ ضَرَبْتُکُمْ بِسَوْطِیَ الَّذِی أُقِیمُ بِهِ حُدُودَ رَبِّی فَلَمْ تَرْعَوُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ أَضْرِبَکُمْ بِسَیْفِی؛ کافی/ج8/ص361)
چرا یاران معاویه بهتر اطاعت میکردند و یاران علی(ع) اطاعت نمیکردند؟
أمیرالمؤمنین(ع) در کلام دیگری میفرماید: اراذل و اوباش از معاویه اطاعت میکنند درحالیکه معاویه به آنها پول نمیدهد. اما شما آدمهای محترم، از من تبعیت نمیکنید درحالیکه من از شما تشکر هم میکنم و پول هم به شما میدهم. (أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ ؛ نهجالبلاغه/ خطبۀ 180)
ببینید این حرفهای حضرت چقدر حکیمانه و چقدر عمیق است. فقط برطرفکنندگان غیبت امام زمان(ع) و فراهمآورندگان مقدمات ظهور، این حرفها را میفهمند. 1400سال است که این حرفها فهمیده نشده است. ببینید امیرالمؤمنین(ع) چه میگوید؟ میفرماید: معاویه، اراذل و اوباش را بهکار میگیرد، پول هم به ایشان نمیدهد ولی آنها برایش میدوند و میجنگند، من آدمهای محترم را بهکار میگیرم، پول هم میدهم ولی نمیآیند کمک کنند! یککمی روی این حرف فکر کنید، واقعاً چرا اینگونه است؟
علی جانم، خُب مسئله این است که تو احترام میگذاری و اینها را آدم حساب میکنی، طرف مقابل هم(اگر آدم مسئولیتپذیری نباشد) میبیند که اگر نیاید طوری نمیشود و او هم تنبلی میکند و نمیآید. اما معاویه، مردم را میترساند و به بردگی میکشاند و با این روش میتواند اراذل و اوباش را بهکار بگیرد. علی جان، شما نمیتوانی اراذل و اوباش را بهکار بگیری؛ اصلاً هرکسی که سربازت میشود، خودبهخود برای خودش «آقا» و باشخصیت میشود.
شیوۀ برخورد معاویه با مردم چه تفاوتی با شیوۀ برخورد علی(ع) با مردم داشت؟
یکی از اطرافیان معاویه، به او گفت: میدانی تو چرا موفق شدی و علی(ع) موفق نشد؟ چون تو یک کاری کردهای و طوری با مردم برخورد کردهای که وقتی حرف میزنی، مردم از ترس، سکوت میکنند و جرأت نمیدهی کسی حرف بزند، حتی وقتی حرف هم نمیزنی، مردم سکوت میکنند، اگر سؤال بکنی باز هم مردم سکوت میکنند، اگر جواب هم بدهی مردم سکوت میکنند، اجازۀ نُطُقکشیدن به کسی نمیدهی... اینها یعنی معاویه، دیکتاتور است و معمولاً هم در طول تاریخ، دیکتاتورها بهظاهر موفق بودهاند نسبت به ولایت. (أَنَّى أُخْبِرُکَ، أَنَّکَ تَقْوَى بِدُونِ مَا یَقْوَى بِهِ عَلِىّ لَانَّ مَعَکَ قَوْماً لَا یَقُولُونَ إِذَا سَکَتْتَ، وَ یَسکُتون إِذَا نَطَقَتْ وَ لَا یَسْأَلُونَ إِذَا أَمَرْتَ وَ مَعَ عَلِىّ قَوْمُ یَقُولُونَ إِذَا قَالَ وَ یَسْأَلُونَ إِذَا سَکَتَ فَقَلِیلُکَ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِه ؛ اخبار الطوال/ص 155)
اما علیبنابیطالب(ع) وقتی حرف میزد، مردم هم در مقابلش راحت حرف میزدند، وقتی سکوت میکرد هم مردم راحت حرف میزدند و وقتی هم جواب میداد باز هم مردم راحت حرف میزدند. مثلاً یکبار حضرت بالای منبر بود، یک زنی بلند شد-و با تعابیر خاصی- گفت که یاعلی، تو مدیریت بلد نیستی، تو در مشکلات مینشینی و ناله میزنی... (جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی عَبْسٍ وَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثٌ بَلْبَلْنَ الْقُلُوبَ قَالَ: وَ مَا هُنَّ؟ قَالَتْ رِضَاکَ بِالْقَضِیَّةِ وَ أَخْذُکَ بِالدَّنِیَّةِ وَ جَزَعُکَ عِنْدَ الْبَلِیَّةِ؛ الغارات/ج1/ص25) خُب حضرت باید چهکار کند؟ با این مردمی که حرفش را گوش نمیکنند، چگونه باید برخورد کند؟ ایشان مثل پدر است، مثل مادری است که موعظه میکند و دلسوزی میکند و میخواهد «تو خودت باشی!»
مشکل خوارج درواقع با نحوۀ مدیریت علی(ع) بود؛ میگفتند به ما زور بگو، تا اطاعت کنیم!
میدانید خوارج به علی(ع) چه گفتند؟ گفتند ما مدیریت تو را نمیپسندیم، باید یککسی باشد مثل خلیفۀ دوم، خودش بِبُرّد و بدوزد و جلو برود، ما آن را میخواهیم، تو زیاد قاطعانه عمل نمیکنی! (فاستخلف عمر، فکان من سیرته مَا أنت عالم بِهِ، لم تأخذه فی الله لومة لائم... ؛ انسابالاشراف/ج2/ص370)
میدانید عصارۀ داستان خوارج چه بود؟ مشکل خوارج در واقع با نحوۀ مدیریت علی(ع) بود، آنها درواقع به علی(ع) میگفتند که به ما زور بگو، ما اطاعت میکنیم، چرا زور نمیگویی؟! برخی میگویند: «خوارج شیعه نبودند» اصلاً شیعه نبودند یعنی چه؟ یعنی اصول و عقائد بلد نبودند؟ شما فکر میکنید این درسهای اصول عقائد ما که «امام اول علی، امام دوم حسن، امام سوم حسین...» این بحثهای اعتقادی را نخوانده بودند و بلد نبودند؟ اگر این بحثهای اعتقادی را دربارۀ علی(ع) نخوانده بودند، لااقل دربارۀ رسولخدا(ص) که خوانده بودند و بلد بودند! ولی آنها از ذیل مدیریت رسولخدا(ص) هم بیرون رفتند، چون رسولخدا(ص) هم زور نمیگفت!
ولایت دیکتاتور نیست؛ ولایت یعنی حفظکنندۀ استقلال و عزت و کرامت انسانها
امامصادق(ع) فرمود: امامت بنیامیه با شمشیر است، ولی امامت ما با رفق و مدارا است. (أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ ؛ خصال/ج2/ص355)
ولایت دیکتاتور نیست؛ اینکه بعضیها چهل سال است در این کشور، دارند ولایت را به عنوان دیکتاتور معرفی میکنند و دموکراسی غربی را احترامگذارندۀ به شأن و استقلال مردم معرفی میکنند، برای این است که از اول، ولایت به درستی توضیح داده نشده است که جمعی از روشنفکران ما چنین غلط فاحشی پیدا کردهاند.
ما تا بهحال نتوانستهایم ولایت را برای روشنفکرهای عاشق دموکراسی غربی، جا بیندازیم. وقتی از ولایت حرف میزنیم، میگوید «مگر ما یتیم صغیر هستیم که تو قیّم ما باشی؟!» اصلاً میفهمی ولایت یعنی چه؟ ولایت یعنی ایجادکنندۀ کرامت و استقلال و عزت انسانها، ولایت یعنی حفظکنندۀ استقلال و عزت و کرامت انسانها، ولایت یعنی افزایشدهندۀ استقلال و عزت انسانها، ولایت پای استقلال و عزت انسانها تا جان خود ایستاده است.
حضرت امام(ره) فرمود: «ولایت فقیه، ضد دیکتاتورى است؛ نه دیکتاتورى» (صحیفه امام/ج10/ص311) چندتا کتاب به من نشان بدهید که این را برای جوانهای امروز جا بیندازد، این را برای عاشقهای نادان دموکراسی جا بیندازد؛ دموکراسیای که حضرت علامۀ طباطبائی فرمود «از دیکتاتوری بدتر است» (ترجمه تفسیر المیزان/ ج4/ ص194) چرا بدتر است؟ چون با پنبه سر میبُرد و با فریب، بر انسانها سلطه پیدا میکند.
دیکتاتوریِ رضاخانی با اسلحه است، اما دیکتاتوری دموکراسی غربی با رسانههاست. دموکراسیخواهانِ غربزدۀ ولایتنفهم را ببینید که چقدر راحت در روزنامههایشان دروغ میگویند؛ عین آب خوردن! خبرنگارهایشان رذیلانه دروغ میگویند؛ عین آب خوردن. اینها ابزار دیکتاتوریِ دموکراسیِ فریبکاری هستند که همین دیکتاتوری نوین است.
چرا خیلیها که در چهل سال اخیر، چوب لای چرخ انقلاب گذاشتند، به پستهای اصلیِ کشور رسیدند؟ آیا رهبر نمیتواند جلوی اینها را بگیرد؟
خیلیها در این کشور در این چهل سال اخیر، در زمان حضرت امام و بعد از ایشان، چوب لای چرخ حرکت انقلاب گذاشتند و رسماً به پستهای اصلی سیاسی کشور هم رسیدند، چرا؟ آیا رهبری نمیتواند جلوی اینها را بگیرد؟ گاهی رهبری عزیز انقلاب میفرمود که بعضیها را من نمیخواهم افشاء کنم که چه زمانی چه حرفهایی میزدند و الان چه ادعاهایی میکنند... گاهی اگر رهبری دوتا سخنرانی بکند برای برملا شدن چهرۀ واقعی برخی از جریانهای سیاسی کافی است؛ ولی ایشان این کار را نمیکند.
أمیرالمؤمنین(ع) کسی مثل اشعث پای رکابش، بالاترین خیانتها را کرد. خوارج میگفتند که لااقل این اشعث را کنار بزن، او دارد به تو خیانت میکند... و آنها راست میگفتند؛ اشعث کسی بود که دخترش امام حسن(ع) را کشت و پسرش هم جزو قاتلین امام حسین(ع) بود، ابن ملجم هم از خانۀ او با شمشیر زهردار بیرون آمد و علی(ع) را به شهادت رساند. اشعث در واقع باید اعدام میشد. ولی امیرالمؤمنین(ع) این کار را نکرد و فقط آن اواخر، گاهی اشعث را نفرین میکرد، فقط همین!
چرا فکر میکنید مهمترین مفهوم در کنار ولایت، اطاعت است؟ مگر ولیّ بهاین سادگیها دستور میدهد؟!
چرا خیلیها فکر میکنند که مهمترین مفهوم در کنار ولایت، اطاعت است؟ ولیّ خدا مگر به این سادگیها دستور میدهد؟ اتفاقاً بیشتر از اینکه دستور بدهد، رو میدهد! بیشتر از اینکه دستور بدهد، از شما انتظارِ «تشخیص» دارد، بیشتر از اینکه دستور بدهد، شما را آدم حساب میکند. اگر دستور هم بدهد، شما را هُل نمیدهد، اگر دستور هم بدهد، شما را هول نمیکند که دستپاچه بشوید و اطاعتش کنید.
ولایت به این سادگیها دستور نمیدهد، بلکه بیشتر میگوید «خودت تشخیص بده وظیفهات چیست؟» در بحث مسئولیتپذیری و استقلال، طبیعتاً این موضوع برای شما آشناست که «یک انسان مسئولیتپذیر، کسی است که باید وظیفۀ خودش را درست تشخیص بدهد.» در جلسات قبل، دربارۀ همین موضوع صحبت کردیم.
مسئولیتپذیری، راز ولایتمداری است
چرا بنده با هر بوروکراسیای که کارمند، دانشآموز، طلبه یا دانشجو را بَرده بار بیاورد و احساس مسئولیتش را کم بکند مخالف هستم؟ مثلاً گاهی به «کارتساعتزنی» گیر میدهم، گاهی به «امتحان دادن»، گاهی به «مشروط کردن دانشجو با سه غیبت» و... چرا به اینها گیر میدهم؟ چون اینها حس مسئولیتپذیریِ افراد را پایین میآورد، مسئولیتپذیری راز ولایتمداری است. مگر ما نمیخواهیم برای حکومت امام زمان(ع) ولایتمدار درست کنیم؟ خُب راهش همین است.
حالا سراغ آیات قرآن برویم. یکی از آیات مسئولیتپذیری، این آیه است که میفرماید «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ» (حدید/25) تا خدا ببیند چه کسی خدا و پیغمبرش را کمک میکند؛ «بالغیب»! کمککردنِ «بالغیب» یعنی چه؟ معنایش این نیست که پیغمبر با صدای بلند به تو امر کند و تو هم بگویی «چَشم» و انجام بدهی. بلکه فرض کن اصلاً تو یک جای دیگری هستی، اما خودت داری تلاش میکنی و مسئولیتپذیرانه برای خدا و پیغمبر، میدوی و کار میکنی.
شیوۀ حکمرانی ولایت، بر مسئولیتپذیریِ مردم استوار است نه اطاعت از دستور
حکومت دینی، جامعۀ ولایی و شیوۀ حکمرانی ولایت، بر اطاعت استوار است یا بر مسئولیتپذیری؟ اگر صبر و بصیرت لازم است این مسئولیتپذیری است که اقتضای صبر و بصیرت دارد.
ویژگیهای انسان مسئولیتپذیر را دیشب عرض کردم. عمق ولایتمداری، کرامت انسان است، عمق ولایتمداری، مسئولیتپذیری انسان است، چه کسانی با ولایتمداری مخالف هستند؟ طرفداران بردگی نوین. آنها ولایی نیستند، چون میدانند جایگاه ولایت هرچه مستحکمتر بشود، به انسانها احترام بیشتری میگذارد. اینها برای انسانها احترام قائل نیستند، اگر احترام قائل بودند تبلیغات اغواگرانه نمیکردند.
معاویه بعضیها را تطمیع میکرد؛ مثل گوسفندی که تطمیعش میکنند و علف جلوی دهنش میگیرند و آن را به جایی که میخواهند میبرند. أمیرالمؤمنین(ع) حاضر نشد به این شیوه عمل کند، بلکه به افراد احترام میگذاشت، میفرمود من با پول، کسی را تطمیع نمیکنم. من نمیخواهم این بحثها را بیاورم در روزگار خودمان؛ شما خودتان مصادیقش را متوجه میشوید. شما میتوانید در این چهل سال انقلاب، خائنین به ولایت و ولایتگریزان یا ولایتستیزان را در عرصۀ سیاسی تشخیص بدهید.
آیهای که احترام ولیّ خدا را به مسئولیتپذیریِ مردم نشان میدهد: أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ
بگذارید یک آیه بخوانم که احترام ولیّ خدا به مسئولیتپذیریِ مردم را نشان میدهد. میفرماید: «أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ» (هود/28) حضرت نوح به مردم فرمود: شما فکر میکنید ما شما را وادار میکنیم به چیزی که دوست ندارید؟ نه؛ ما شما را وادار نمیکنیم.
این سخنان را حضرت زهرا(س) به مردم مدینه هم فرمود. همین آیۀ قرآن را امام حسن مجتبی(ع) هم به مردم مدینه فرمود. و شبیه همین سخنان را امام حسین(ع) شب عاشورا به یارانش فرمود؛ البته این آیه را نخواند اما در واقع آن را اجرا کرد و فرمود: هرکسی میخواهد، برود؛ ما کسی را مجبور نمیکنیم...
جلسۀ بعد، دربارۀ سؤالی که دیشب مطرح کردیم، صحبت خواهیم کرد. بحث سرِ این بود که واگذاریِ کارها به مسئولیتپذیری مردم، ریسک دارد. وقتی اینقدر نقش مسئولیتپذیریِ مردم را بیشتر میکنید و آن را مهمتر از مدیریت با زور و فریب و فشار از بالا قرار میدهید، خُب این ریسک دارد، حالا آمدیم و طرف مسئولیتپذیر نبود. ریسکش را چهکار میکنید؟ اگر واگذار کنید به مسئولیتپذیری مردم، حالا آمدیم و مردم مسئولیتپذیر نبودند، آنوقت چه میشود؟
اگر درس خواندنِ دانشآموز را به مسئولیتپذیری خودش واگذار کردیم، آمدیم و مسئولیتپذیر نبود و درس نخواند! آنوقت چهکار کنیم؟ ما میگوییم لااقل طلبه را اینجوری با بوروکراسی، ادارهاش نکن، به مسئولیتپذیریِ خودش واگذار کن... میگویند: «آمدیم و درس نخواند!» خُب اگر نخواند، اتفاقاً بهتر است؛ شمشیر را دست زنگیِ مست ندهیم که بهتر است!
شب عاشورا، امام حسین(ع) سخنی گفت که در واقع ترجمۀ این آیۀ قرآن بود که فاطمۀ زهرا(س) قرائت کرد و امام حسن مجتبی(ع) هم قرائت کرد؛ «أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ» (هود/28) شما فکر میکنید ما شما را وادار میکنیم؟ ما دیکتاتور نیستیم، ما جریانمان جریان ولایت است...
شکایت علی(ع) از مردمی که مسئولیتپذیر نبودند...
أمیرالمؤمنین(ع) هم همین حرف را به یک زبان دیگری فرمود. ایشان رسول خدا(ص) را در خواب دید و در عالم رؤیا با او درددل کرد. أمیرالمؤمنین(ع) که هنگام به خاک سپردن فاطمۀ زهرا(س) صدا زد «یا رسولالله صبرم کم شده است اما تحمل میکنم...» بعد از پنج سال خلافتش فرمود که دیگر تحمل ندارم... چرا؟ چون مردم، نوع مدیریت او را درک نمیکردند، مردم به دیکتاتوری خو کرده بودند و میگفتند «یک کسی ما را اداره کند» بحث اعتقادی هم زیاد نبود. این خوی بردگی که اینقدر در قرآن روی این موضوع بحث میشود، همهاش بحث ولایت است.
در آیات کریمۀ قرآن میفرماید «چرا عبد طاغوت میشوید؟» ببینید در تفاسیر چه آوردهاند. أمیرالمؤمنین علی(ع) که فاطمه را به خاک میسپرد، میفرمود «یا رسولالله(ص) صبرم تمام شده است اما تحمل میکنم.» در عالم رویا بعد از پنج سال ادارۀ این مردم، صدا زد یا رسولالله(ص) از دست این امتت، دیگر تحمل ندارم، رسول خدا(ص) در عالم رؤیا فرمود: علیجان نفرین کن! علی نفرین کرد، اما نفرین کردنش را ببینید؛ صدا زد: خدایا، علی را از این مردم بگیر و آن کسی که اینها لایقش هستند به ایشان بده. (مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ أَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَا لَقِیتُ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَالَ ادْعُ عَلَیْهِمْ فَقُلْتُ أَبْدَلَنِی اللَّهُ بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنِّی؛ نهجالبلاغه/خطبه70) حضرت در یکی از سخنان خودش به مردم فرموده بود که بعد از من با شمشیر شما را اداره خواهند کرد، شما چنین مدیریتی میخواهید.
شب عاشورا امامحسین(ع) به یارانش فرمود: اگر میخواهید، بروید، من شما را وادار نمیکنم که بمانید... مسئولیتپذیری یعنی چه؟ یعنی خودت تشخیص بدهی، حتی اگر امامت گفت برو، خودت بفهمی که باید بمانی. آفرین به آن یاران مسئولیتپذیری که دور حسین(ع) ماندند...
(الف2/ن2)
سلام خسته نباشید ممنون از زحماتتون . اجرکم عند الله