چرا ما در تبلیغات ضعیفیم؟ - ج4
چرا تبلیغات جبهۀ باطل، معمولاً قویتر از جبهۀ حق است؟/ چهکار کنیم که تبلیغات جبهۀ حق، موثر واقع شود؟
شناسنامه:
زمان: 1400/06/01
مکان: هیئت هنر - حوزۀ هنری
موضوع: چرا ما در تبلیغات ضعیفیم؟
صوت: اینجا
فیلم: اینجا
چرا تبلیغات جبهۀ باطل، معمولاً قویتر از جبهۀ حق است؟
کار شیطان اساساً عملیات روانی، وسوسه و اغواگری است. خداوند متعال انواع عملیاتهایی که شیطان انجام میدهد، در قرآن توضیح میدهد، این خیلی جای تأمل دارد و ما باید عملکرد او را دقیق بشناسیم؛ حتی آنجاهایی که وسوسه در دل ایجاد میکند ما باید آن را بفهمیم تا بدانیم اینها وسوسۀ ابلیس است و در واقع حرفهای دل ما نیست. کار پیامبران هم کار تبلیغی است «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» (نور،54). اما چرا معمولاً تبلیغات جبهۀ باطل، قویتر از جبهۀ حق است و در جبهۀ حق، تبلیغات آنچنان که باید و شاید مؤثر نیست؟ البته مؤثر هست اما نه آنچنان که همۀ مسائل را حل کند.
الآن اگر یک طلبه را به هر کفرستانی بفرستیم، احتمالاً یک تأثیراتی بگذارد. اما چهطور میشود که رسول خدا(ص) با آن عظمت، به یک جایی میرود و یک نفر هم ایمان نمیآورد! در تاریخ نبوی داریم که آن حضرت، به طائف تشریففرما شدند و صحبت کردند اما آنجا یک نفر هم ایمان نیاورد. چرا اینطوری میشود؟ (البته در تاریخ هست که برخی میگویند، در طائف یک نفر ایمان آورد ولی اکثر مورخین میگویند که اینطور نیست.)
ما امروز برای موفقیت در تبلیغات دین، امتیازاتی داریم که صدر اسلام و قبل از آن، اولیاء خدا نداشتند
در زندگی اولیاء خدا، مواردی از عدم موفقیت در تبلیغ–البته عدم موفقیتِ ظاهری- سراغ داریم. مثلاً امیرالمؤمنین علی(ع) از حدود چهار هزار نفر خوارج، روی دوهزار نفرِ آنها توانست تأثیر بگذارد، اما روی دوهزار نفر دیگرشان نتوانست تأثیر بگذارد، حدود یکسال با آنها گفتگو کرد ولی موفق نبود آنها را به راه بیاورد. البته در حقیقت، آنها توفیق و لیاقت نداشتند که هدایت بشوند، ما هیچوقت کلمۀ موفقنبودن را به ائمۀ هدی(ع) نسبت نمیدهیم ولی اگر به حسبِ ظاهر بخواهیم بگوییم و از بیرون نگاه کنیم، اینطور دیده میشود. نمونههای زیادی در تاریخ برای تأثیر نداشتنِ کلام انبیاء و اولیاء خدا وجود دارد. حضرت نوح(ع) که 950سال تبلیغ و دعوت کرد، آخر سر، چندنفر را توانست دور خودش جمع بکند؟ تعداد خیلی اندک.
این مطلب یک مقدار به کسانی که اهل تبلیغ دین هستند روحیه میدهد که اگر تبلیغ ما مؤثر نیست، تبلیغ اولیاء خدا هم زیاد مؤثر نبوده و کارشان زیاد نگرفته است؛ بالاخره آنطوری که باید اثر مطلوب بگذارد، نگذاشته است. اما واقعیت این است که زمان ما با زمان صدر اسلام و زمان قبل از آن، یک تفاوت بسیار اساسی دارد؛ به یک دلیل که امروز شرح خواهم داد. ما امروز باید موفقتر باشیم. یک امکاناتی در اختیار اولیاء خدا در صدر اسلام و قبل از آن نبوده که امروز در اختیار ما هست.
اولیاء خدا هم مانند هرکسی که کار تبلیغاتی میکند وعده میدهند؛ البته وعدۀ درست
قبل از اینکه در مورد زمان خودمان بحث کنیم، ابتدا به یکی از دلایلی که موجب میشود تبلیغات جبهۀ باطل موفق بشود و تبلیغات جبهۀ حق موفق نشود بپردازم. دلایل متعددی هست، بعضی از دلایل را به تعابیر دیگری در بحثهای سالهای قبل(در همین هیئت هنر) مطرح کردیم، یکی از دلایل را که سالهای قبل کمتر از آن صحبت کردیم در این جلسه با هم گفتگو میکنیم.
اولیاء الهی برای اینکه مردم را ترغیب کنند، به آنها وعده میدهند که وعدههایشان هم خیلی درست است و هم مطلوب بشر است. یک نمونه از وعدههای اولیاء الهی را که قرآن بیان میفرماید این است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم» (مائده،66) اگر آنها تورات و انجیل (واقعى را) و آنچه به آنها نازل شده، برپا مىنمودند به یقین از بالاى سرشان و از زیر پاهایشان، روزى مىخوردند؛ یعنی از برکات آسمان و زمین برخوردار مىشدند. تعبیر خیلی شفافی است و تبلیغاتی هم محسوب میشود. میفرماید: خداوند از بالا و پایین برایتان میریخت که بخورید، یعنی اینقدر دارای نعمت فراوان میشدید!
حضرت زهرای اطهر(س) در خطبهای که برای زنان مهاجر و انصار (احتجاج، طبرسی/ج1/ص108) بیان فرمودند این آیۀ قرآن را خواندند که اگر مردم مدینه پای علی بن ابیطالب(ع) ایستاده بودند اینگونه میشد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف،96). وعدهای که در این آیه داده شده، مثل همان وعدۀ آیۀ قبل است. خداوند متعال از زبان انبیاء نعمات دیگری را هم وعده میدهد که اگر شما چنین بکنید، چنان میشود... در روایات هم وعدههای بسیاری داده شده است در مورد اتفاقهای خوبی که در وجود انسان، در مقدرات، در دنیای او، در روحیات و افکار انسان رخ میدهد، اولیاء الهی باید مانند هر کسی که کار تبلیغاتی میکند، وعده بدهند و بگویند که شما بهترین رضایتمندی را پیدا خواهید کرد. در آیات قرآن دیدیم که شیطان هم وعده میدهد «یَعِدُهُم» اما وعدههای شیطان دروغ و وعدههای خدا راست است.
چهکار کنیم که تبلیغات جبهۀ حق بگیرد؟ / باید مسیر علمیِ تحقق وعدههای دین را توضیح بدهیم
در این دعوا باید چهکار کنیم که وعدههای خدا و پیامبران جا بیفتد و دروغ وعدههای شیطان و دشمنان معلوم بشود؟ چه عملیاتی را باید انجام بدهیم؟ اگر توانستیم این عملیات را انجام بدهیم در بخشی از عملیات تبلیغی موفق خواهیم بود. چون یک بخشی از عملیات وابسته به این است که مردم وعدهها را قبول کنند. این بحث به کسانی که فعال در عرصۀ تبلیغات و رسانه هستند اختصاص ندارد. خودِ شما هم باید وعدههای اخروی و دنیویِ پیغمبران الهی را باور کنید. اگر وعده را باور کنی با اشتیاق و محکم حرکت میکنی. اگر وعدههای شیطان را عمیقاً باور نکنی، اصلاً طرف وعدههای شیطان و وسوسههای او نخواهی رفت.
باید چهکار کنیم که تبلیغات جبهۀ حق بگیرد؟ باید وعدهها را بگوییم و مسیر دانشی (علمیِ) تحقق آن وعدهها را توضیح بدهیم. به نظر من وقتی حضرت زهرا(س) آیۀ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض» را خواندند نمیشد برای آن مردم دلیل این را توضیح بدهند که «چرا اگر ولایت علی بن ابیطالب(ع) را قبول کنید، برکات آسمان و زمین به روی شما باز میشود؟» چون آن مردم نمیفهمیدند، توان درک آن را نداشتد و سطح جامعه در این حدّ نبود. ولایت عمیق است، آثارش به سادگی فهمیده نمیشود. هر آدمِ سطحیای نمیفهمد. منتها اگر آنها بیماردل نبودند، اگر راحتطلب نبودند، اگر برخوردار از ایمان خالص و حکمت بودند بدون اینکه حضرت زهرا(س) تأکید بفرماید این حرف را میفهمیدند، با خواندن آیۀ قرآن میفهمیدند که خطّ امیرالمؤمنین(ع) است که میتواند این نعمات را تحقق بدهد. اما بهانۀشان این بود که نمیفهمند. آنها گمان میکردند «اگر ولایت علی بن ابیطالب(ع) نشد، خُب اشکالی ندارد؛ یک شخص دیگری ولیّ میشود! البته ایشان را هم قبول داریم، اما چرا اگر صددرصد از او اطاعت نکنیم، دنیایمان بههم میریزد؟» این را درک نمیکردند.
الآن رشد عقل و دانش در جامعۀ بشری باعث شده بتوانیم نشان بدهیم که وعدههای دین قابل تحقق است
جهل و عدم رشد عقلانی در طول تاریخ، همیشه در اینکه وعدههای انبیاء الهی محقق نشود مؤثر بوده است. ولی الآن ما انتظار داریم بهخاطر رشد عقل، بهخاطر دانشی که در جامعۀ بشری در علوم انسانی وجود دارد، بتوانیم نشان بدهیم وعدههای دین قابل تحقق است و وعدههای دشمنان ما غلط است. مثلاً ببینید؛ این ساده نیست که شخصی مثل «فوکویاما» بهعنوان اسطورۀ معاصر در علوم سیاسی و مباحث تمدنی که تا چند سال قبل میگفت «لیبرالدموکراسی آخر دنیا است!» الآن دارد میگوید که شاید راهحل، یک چیزهای دیگری باشد. الان چین که آزادی نمیدهد، هم در اقتصاد و هم در کرونا موفق بوده است، مردم راحتتر دارند زندگی میکنند و شادتر هستند، شاید ما اشتباه کردیم.
شما الآن بهواسطۀ رشد عقل و تجربۀ بشر، مطالب عمیق را راحتتر میتوانید بیان کنید ولی در زمان صدر اسلام، اینطور نبود. البته آنموقع هم اولیاء خدا قدرت بیان خیلی بالایی داشتند، ولی مشکل این بود که مردم نمیفهمیدند. مثلاً امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمود: «لَو شِئتُ لَجَعَلتُ لَکُم مِنَ الماءِ نوراً و ناراً» (موسوعة الإمام علیّ بن أبیطالب(ع)، ریشهری/ج6/ص286) اگر میخواستم برای شما از آب، نور و گرما ایجاد میکردم؛ ولی آنها نمیفهمیدند. امیرالمؤمنین علی(ع) چهطوری به مردم آن زمان این چیزها را بفهماند؟ الآن هر بچهای میفهمد که چهطوری از آب روان برق تولید میکنند. این مطلب دربارۀ تکنولوژیِ سخت است، اما در تکنولوژیِ نرم هم، همینطور است.
الآن مباحث سیاسی، پیشرفت کرده و راحتتر میشود در اینباره حرف زد. تا همین چهل یا پنجاه سال پیش، واقعاً بعضی از حرفها را نمیشد زد، اصلاً کسی باور نمیکرد! برای اینکه یک آدم متدیّن، عاقل جلوه کند اصلاً آن حرفها را نمیزد و اگر میزد، مسخرهاش میکردند. حضرت امام با یک انقلاب عظیم برای بیان برخی از حرفها جا باز کرد. مثلاً الآن ولایت فقیه یک اصل جاافتاده در کشورمان است و واقعاً نه دشمنهای نظریِ قویای دارد و نه دشمنهای عملیِ قوی. نهتنها در کشور ما بلکه در خاورمیانه هم دوستان نظری و عملیِ بسیار قویای دارد. دوران حضرت امام(ره) اینطور نبود. تازه مردم با این مفهوم آشنا شده بودند. ذهنشان خیلی راحت دچار شبهه میشد. الآن اینطور شده است که «معما چون حل گشت آسان شود» الآن یک اتفاقی افتاده؛ سطح عقل بشر رشد کرده و شما میتوانی دلایل تحقق وعدههای الهی را بگویی.
پنجاه سال پیش بسیاری از متدیّنین احساس میکردند راه علوم تجربی خلاف راه خداست!
قبل از انقلاب، مثلاً حدود پنجاه سال پیش، یک حسّ ترسی در خیلی از مؤمنین ایجاد شده بود از اینکه روز به روز دانشگاهها توسعه پیدا کنند و جوانها از دین، بیشتر فاصله بگیرند. چون مدام حرفهایی را به بهانۀ علم، به خورد جوانها میدادند تا از دین بیزار بشوند.
در خیلی از متدیّنین این حسّ وجود داشت که راه علوم تجربی خلاف راه خداست. شما آثار این حرف را در کتابهای شهید مطهری هم میبینید؛ شهید مطهری معمولاً در کتابهای خودش این مفهوم را توضیح میداد که «همانطوری که علم لازم است، ایمان هم لازم است...» شاید اگر شهید مطهری الآن بود، یکطور دیگری این حرف را میزد و میفرمود «ایمان میوۀ علم است و هیچ علمی را نمیبینید که شما را به سمت ایمان راهنمایی نکند...» ولی آن زمان در فضای تبلیغاتی، این حرف غلبه داشت که اگر کسی سراغ علم برود، بیدین میشود!
بعضیها فقط همانقدر از دین را که علم تأیید کرده، میپذیرند
شاید آن زمان کسی پیشبینی نمیکرد که هرچه علوم انسانی پیشرفت بکند اتفاقاً مؤید دین میشود و معلوم میشود دین راست گفته است. البته آن زمان هم کسانی بودند که تا حدودی به این معنا تفطّن پیدا کرده بودند. دو گروه بودند؛ یکی گروه میگفتند اگر برویم سراغ علم، دین تأیید میشود، شهید پاکنژاد کتاب پانزده جلدیِ «اولین دانشگاه، آخرین پیامبر» را در اینباره نوشت، البته حجم کتاب «اولین دانشگاه، آخرین پیامبر» کم بود و در مجموع، نمیتوانست افکار عمومی را بهصورت غالب، اقناع کند. ایشان آنچه از یافتههای جدید علمی، به ویژه در عرصۀ پزشکی، که مؤید سخنان پیامبر بود، در این کتاب آورده بود. ما آنموقع، خیلی خوشحال میشدیم که این کتاب را میخواندیم برای اینکه ایشان میگفت «دین پیامبر ما خرافاتی نیست، هرچه گفته، علمی است...» آن زمان فضا اینطور بود که جوانهای انقلابی در دانشگاه، مارکسیست میشدند و میگفتند «دین افیون تودههاست، دین نمیگذارد کسی انقلاب کند. باید دین را نابود کرد تا انقلاب بشود، تا ظلم از بین برود، تا عدالتخواهی بشود!» یک خطّ دیگر هم خطّ مرحوم بازرگان و برخی دیگر بود که بعداً از نظر سیاسی جلوی امام ایستادند. آنها تقریباً اینطور بودند که همانقدر از دین را که علم تأیید کرده بود میپذیرفتند و اصرار بر پذیرش بقیۀ دین هم نداشتند.
شما از یک پزشک، اگر چهار تا کار حسابی و خوب ببینی، به او اعتماد و اطمینان پیدا میکنی و از او میخواهی «عمل جراحیِ ما را هم انجام بده...» بعضیها چهار تا شاهد از کار پیغمبر(ص) میبینند که همۀ آنها علمی است، هیچ دلیلی هم برای ردّش ندارند، آنوقت به پیغمبر(ص) ایمان میآورند و خودشان را به پیغمبر(ص) میسپارند و هرچه ایشان گفت، یقین میکنند. اما بعضیها به پیامبر(ص) میگویند «تا آنجایی که علم ثابت کرده از شما قبول میکنیم، ولی چیزی را که علم ثابت نکرده از شما قبول نمیکنیم!» اگرچه برای قبولنکردنِ آن، دلیلی هم ندارند. اینها در همۀ زندگیشان دارند به خیلیها(مثل پزشک و...) اعتماد میکنند؛ ولی به اینجا که میرسند یکدفعهای خسیس و بخیل میشوند و قبول نمیکنند؛ این نحله، امروز هم در غرب هست.
امروز با سقوط شوروی اثبات بطلان مارکسیسم خیلی ساده است
اوّل انقلاب واقعاً دفاع از دین، سخت بود. بازارِ این بحثها سرِ چهارراهها و خصوصاً جلوی دانشگاه تهران به شدت داغ بود، درحالیکه مارکسیستها مسلّحانه دانشگاه تهران را اشغال کرده بودند. اصلاً مرکز اسلحه و مرکز دفترِ مسلّحانۀشان در دانشگاه بود. نیروهای انقلاب بعد از ماهها با عملیات مسلّحانه، دانشگاه تهران را آزاد کردند. البته حرکتهای علمی هم در دانشگاه بود ولی آنها قدرتمند بودند و جلوی دانشگاه میآمدند و بحث میکردند. ما هم میرفتیم بحث میکردیم و مجبور بودیم کتاب بخوانیم تا بتوانیم با آنها گفتگو کنیم.
مثلاً میگفتند: اگر شما مالکیت فردی را از بین نبرید سرمایهداری مسلط میشود. ما میگفتیم: اسلام گفته مالکیت فردی اشکال ندارد ولی باید جلوی سرمایهداریِ بد را گرفت. او میگفت نمیشود، ما میگفتیم میشود! این نقطهای بود که نمیتوانستیم همدیگر را قانع کنیم. ما میگفتیم اگر مالکیتِ فردی نباشد، کسی انگیزه ندارد کار بکند، اینها را در کتابهای شهید مطهری یا مرحوم محمدتقی جعفری و دیگران خوانده بودیم. او شوروی را نشان میداد و میگفت «ببین شوروی با رفع مالکیت فردی چه پیشرفتی کرده؟» ما آنموقع نمیتوانستیم بگوییم که پیشرفت شوروی موقت است و زمین میخورد. وعده ما یک وعدۀ سرِ خرمن بود، لذا متقاعد نمیشدند. ما میگفتیم «میشود مالکیت خصوصی باشد ولی سرمایهدارها حاکم نشوند و ارزشها باقی بماند.» او میگفت «نه نمیشود، آنها آخر سر میآیند و شما را نابود میکنند» ما وعده میدهیم، او هم وعده میدهد. اما الآن این حرفها، راحت شده است. نفی مالکیت خصوصی اثر ندارد، این اندیشه از پدیدآمدن تا سقوطش، صد سال طول نکشید که نابود شد و رفت.
مالکیت خصوصی باید باشد. از آنطرف اگر مالکیت خصوصی باشد، نباید جامعه و نظام، تحت سیطرۀ سرمایهداران زالوصفت و استکبار و کاپیتالیسم قرار بگیرد. رأس سرمایهدارها آمریکا است. نظام و انقلاب ما را ببینید؛ ما تحت سیطرۀ کاپیتالیسم قرار نگرفتهایم. البته بعضیها میخواهند جامعۀ ما را به سمت سرمایهداری بکشند و ما میخواهیم به سمت اسلام بکشیم، پس ما هنوز به آن سمت نرفتهایم و دعوا ادامه دارد.
خلاصۀ کلام اینکه در صدر اسلام، وعده داده میشد ولی مردم اکثراً این وعده را باور نمیکردند. شما در زمان امامزمان ارواحنالهالفدا حق را کاملاً روشن میبینید ولی باز هم همه ایمان نمیآوردند. گروهی ایمان میآورند که صفای باطن دارند، گروهی که صفای باطن ندارند ایمان نمیآورند، اما تسلیم میشوند.
رشد عقلی و تجربیِ بشر، امتیاز زمان ما برای تأیید وعدههای الهی و ردّ وعدههای ابلیس است
الآن ما میتوانیم دلایلمان را بهطور واضح و آشکار بیان کنیم، تا مردم وعدههای خدا و پیامبران را قبول کنند، میتوانیم از علم استفاده کنیم. الآن دو تا اتفاق مبارک افتاده است: یکی اینکه تا حدی میتوانیم وعدههای پیامبران الهی را با کمکگرفتن از علم اثبات کنیم، دوم اینکه میتوانیم با کمک علم و تجربه، تا حدّ بسیار زیادی دروغبودن وعدههای ابلیس را اثبات کنیم و این رشد عقلی و تجربیِ بشر، امتیاز زمان ما است. الآن تا کسی مثلاً بخواهد از کاپیتالیسم یا از سوسیالیسم دفاع کند، ما تجربۀ بشری را جلویش میگذاریم و مشکلاتی را که اینها نتوانستند حل کنند نشان میدهیم، اینطوری کار راحت میشود.
ما تاریخ اسلام را به عنوان عبرت، در اختیار داریم و میتوانیم آن را تحلیل کنیم. البته در تحلیل تاریخ اسلام هم ضعف داریم. بعضیها که اصلاً مانع تحلیل تاریخ اسلام برای مردم هستند! آنها کلاً از تحلیل و تفکر بدشان میآید. بعضیها میگویند منبرهایی که در آن مباحث تحلیلی بیان بشود، خیلی عالی است، اما بعضیها میگویند «منبرهای تحلیلی خیلی بد است، روایت را بخوان و برو، به بقیهاش چهکار داری؟!» مگر تو دشمن تحلیل و تفکر هستی؟ روایت را بخوان و برو؛ یعنی چه؟ خب این روایت را در کتابخانه هم میشود خواند؛ اینکه منبر نمیخواهد. اصلاً ما دور هم جمع شدهایم تا بحث ما یک فایدۀ مضاعفی نسبت به کتابخانه داشته باشد. بعضیها اصلاً از تحلیل، تفکر و تدبّر در قصههای تاریخی یا روایت یا آیۀ قرآن ناراحت میشوند.
ما الآن تجربیات تاریخی زیادی از صدر اسلام تا دوران معاصر داریم که میتوانیم به آن استناد کنیم
امتیازی که ما امروز نسبت به صدر اسلام داریم این است که میتوانیم برای تبلیغ و تبیینِ وعدههای پیامبران الهی، از دانش بشر و تجربۀ تاریخی استفاده کنیم؛ این امتیاز در صدر اسلام نبود. مثلاً حضرت زهرا(س) وقتی زنان مهاجر و انصار به عیادتش آمدند خطاب به آنها فرمود: از شتر خلافت شیر نخواهید دوشید بلکه خون خواهید نوشید «أَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً» (احتجاج طبرسی/ج1/ص109). شصت سال گذشت تا بعد از حادثۀ کربلا در واقعۀ حرّه، لشکر یزید سراغ مدینه آمد و مردم مدینه را قتلعام کرد. اگر یزید قتل عام واقعۀ حرّه را در مدینه انجام نداده بود، شاید امروز طرفدارهای امامحسین(ع) را-که یزید را لعن میکنند- به رگبار میبستند کمااینکه داعشیها میخواستند این کار را بکنند، اما یزید در جهان اسلام، آبرویی ندارد. بنده یکبار با دوستانی از مصر که یک علاقهای به اهلبیت(ع) دارند ولی مکتب اهلبیت(ع) را قبول ندارند، گفتگو کردم. بحث محرم و اربعین مطرح شد، خواستم برایشان توضیح بدهم که ماجرای آن چیست. گفتم ما علیه یزیدی قیام کردیم که بیشتر از اهلبیت(ع) از اهلسنت سر بریده است، هم جنایت یزید نسبت به آنها بیشتر بوده، هم به نوامیسشان تجاوز کرده است و واقعۀ حرّه را توضیح دادم که بعضی از آنها میدانستند. گفتم ما با چنین یزیدی دشمن هستیم و بحث تمام شد و مسئله حل شد. منتها این تجربۀ تاریخی در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) نبود که ایشان به آن استناد بکند بعداً پیش آمد. ولی ما الآن این تجربیات تاریخی را داریم.
ما نه فقط تجربه صدر اسلام را داریم، بلکه تا زمان مشروطه هم تجربه داریم. من اصلاً نمیدانم چطور میشود یک طلبه یا غیرطلبۀ آگاه نسبت به مسائل انقلاب، بخواهد از انقلاب دفاع کند اما مشروطه را بلد نباشد و مطالعه نکرده باشد.. الآن شما بخواهی آخوند انقلابی با آخوند غیرانقلابی را فرقش را بفهمی چطور میخواهی بفهمی؟ باید مشروطه را خوانده باشی.
حضرت آیتاللهالعظمی بهجت تحلیل میکند که چرا مرحوم نائینی و آخوند خراسانی بالاخره مشروطه را پذیرفتند و چرا فلانی و فلانی نپذیرفتند؟ بعداً معلوم شد کسانی که نپذیرفتند، درست گفته بودند و کسانی که پذیرفتند بعداً پشیمان شدند. هر طلبهای باید این مسئله را بلد باشد تا بداند چهطوری سر آدم کلاه میگذارند. انگلیسیها با حوزۀ علمیه چهکار کردند که حوزۀ علمیه را ساکت کردند و آن را دور زدند و تسلط خودشان را در عراق یکطور و در ایران یکطور، اِعمال کردند. البته آنها مدل مطلوب خاصی نداشتند، برایشان مهم این بود که مسلّط بشوند، در ترکیه با آتاتورک، اینجا با رضاخان و در هند هم یکطور دیگر. اگر ما الآن در تبلیغات ضعیف هستیم، باید بدانیم که در صدر اسلام هم اولیاء خدا همیشه موفق نبودند، ولی الان عقل و تجربۀ بشر رشد کرده، ما تجربۀ تاریخی مهمی داریم، جامعۀ جهانی هم میتواند به حقّانیت ما شهادت بدهد، تجربۀ تاریخی هم میتواند به حقّانیت ما شهادت بدهد، هم میتواند بطلان ادّعاها و وعدههای شیطان را ثابت کند.
برای تبلیغ در جبهۀ انقلاب، عشق و ایمان کافی نیست، حداقل باید کلیات حرفهای دشمنان و جواب آنها را بلد باشیم
یک فردِ تبلیغاتی و یک نیروی مبلّغ جبهۀ حق چقدر باید مطالعه داشته باشد؟ بیا من فهرست کتابهایش را به شما بگویم. چرا شهید آوینی موفق بود؟ از بس کتاب میخواند. شهید سلیمانی با اینکه مبلّغ نبود، اما وقتی در مقام تبلیغ قرار میگرفت مثل آنجایی که وصیتنامه نوشت یا مثل بعضی از سخنرانیهای مختصر ایشان که پخش شده، خیلی عمیق صحبت میکرد. شما باید چند تا واحد درسی بگذرانی تا بتوانی حرفهای ایشان را بفهمی، شهید سلیمانی خیلی کتاب میخواند. آنوقت بعضی از اهالی رسانه و تبلیغ جبهۀ انقلاب و هنر همینطوری آمدهاند و میخواهند با عشق و ایمان و وفاداریشان برای اسلام کار کنند. خب نمیشود!
شما فکر نکنید مملکت، اسلامی شده و اسلامی بودن به این است که هر قسمت اسلام را که خواستی، روی دست برداری و هوار هوار بکنی، نه! صبر کن کدام آیه را برداشتی؟ کدام مفهوم را؟ در مقابل چه چیزی؟ در چه موقعیتی؟ هزار و چهارصد سال است با سوءاستفاده و برداشت نادرست از قرآن سر بریدند. مطالعه این مشکل را حل میکند؛ حتی مطالعه نسبت به علوم انسانی، نسبت به علوم غربی و نسبت به آنهایی که دشمن دین هستند. آنهایی که با دین دشمنی کردند، بیفکر دشمنی نکردند، بلکه نشستند فکر کردند. من نمیخواهم حرفهای اندیشمندان و فیلسوفان غربی را که در پیریزی تمدن مضحک غربی مؤثر بودند بیاورم یکییکی بگویم فلانی این را گفت بعد برطرفش بکنم، اما شما باید حداقل، کلّیات حرفهای آنها و جوابهایش را بلد باشید. باید جهتگیریهایت درست باشد.
اگر تبلیغات جبهۀ ما ضعیف است، بهخاطر ضعف در مطالعه و اندیشه است
نمیخواهم بگویم برو هزار تا کتاب مطالعه کن. شاید کتابهایی وجود داشته باشند اگر یک دانهاش را مطالعه کنی جای صد تا کتاب را بگیرد. ولی اگر آن کتاب موجود نیست، تو باید صدتا کتاب را مطالعه کنی. باید تاریخ معاصر را دقیق ببینی. این حرفهایی که الآن بعضیها علیه حوزه و آخوندها و رژیم آخوندی و... میزنند حرفهای تازهای نیست، برو تاریخ بخوان ببین چه کسانی عین این حرفها را میگفتند؟ بعضی از این حرفها را نمایندههای مارکدارِ انگلیس، صریحاً میگفتند.
بعضیها ایراد میگیرند که «چرا یک آخوند باید دربارۀ لزوم راهافتادن کارخانهها صحبت کند؟ این چیز جدیدی است!» درحالیکه این حرفها اصلاً جدید نیست. شهید مدرس در مجلس زمان مشروطه در دوران قاجار که هنوز رضاخان نیامده بود با آلمانیها دعوا داشت که «شما باید خطّ تولید را در ایران راه بیندازید؛ چرا فقط محصول به ما بدهید؟» اگر تبلیغاتِ جبهۀ ما ضعیف است به خاطر ضعف در مطالعه و اندیشه است.
کسی در تبلیغاتش موفق است که بتواند برای مخاطب جا بیندازد «وعدهاش قابل تحقق است»/ وعدههای دین، الان راحتتر از گذشته، قابل اثبات است
عرض امشب را جمعبندی کنم. شیطان وعده میدهد، خدا هم وعده میدهد. اصلاً تبلیغات همین است؛ باید وعده بدهی، باید چشماندازی را نشان بدهی تا مردم جذب بشوند. وعدههایی که دین میدهد در زمانهای گذشته، زیاد قابل اثبات نبود ولی الآن راحتتر قابل اثبات است. پس اگر ما الآن موفق نشویم، ایراد از ضعف ما است. ایراد هم اول از ما طلبهها است و بعد دیگران. اگر ضعفهای ما طلبهها نبود شاید ضعفهای دیگر هم در جاهای دیگر نبود.
چه کسی در تبلیغاتش موفق است؟ کسی که میتواند برای مخاطب جا بیندازد که این وعده قابل تحقق است. شیطان این هنر را دارد «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» (نساء/119) من آنها را آرزومند و شیفته میکنم. ما نمیتوانیم به سادگی مردم را آرزومند، شیفته و عاشق جامعۀ مهدوی کنیم. یک زمانی رئیسجمهور دوران اصلاحات میگفت «ما دنبال جامعۀ مدنی هستیم» و بعد آن را به جامعۀ نبوی تفسیر میکرد. درحالیکه جامعۀ مدنی در علوم انسانی یک معنای خاص دارد و مقصودشان همین جامعۀ غربی است که اینهمه فلاکت برای خودش و برای عالم ایجاد کرده است. تا میگفتیم «تو داری همین جامعۀ آمریکا را میگویی» میگفت «نه!» خُب چرا میگویی جامعۀ مدنی؟ بگو جامعۀ نبوی. این ابهامها وجود داشت چون رئیسجمهور آنطوری میگفت.
همان زمان یک بحثی را در مهدیۀ تهران شروع کردیم به نام «جامعۀ مهدوی». آنجا گفتیم ما الان جامعۀ نبوی نمیخواهیم چون جامعۀ نبوی پُر از منافق بود، ما جامعۀ مهدوی میخواهیم که منافق در آن ضعیف باشد. آنجا فرق بین جامعۀ نبوی و جامعۀ مهدوی را گفتیم. مثلاً اینکه منافق در جامعۀ مهدوی ذلیل است، اما در جامعۀ نبوی، منافقها اذیت میکردند.
اگر شما میخواهید از آینده سخن بگویید و مبلّغ دین و مرام و مسیر حقّ خودتان بشوید باید بتوانید از دانش استفاده کنید و با دانش در مسیر این تبلیغاتتان آیندهای زیبا را به تصویر بکشید. مثلاً الان در یک جمله میگویی «تفکر مارکسیزم نمیگیرد، چون در عمل دیدیم که نگرفت» ولی آن زمان(حدود 50سال پیش) باید صد تا کتاب مینوشتی، آخرش هم نمیتوانستی متقاعد کنی که مارکسیزم نمیگیرد. الآن یک کلمه میگویی: «دیدی مارکسیزم شکست خورد؟ دیدی شوروی دچار فروپاشی شد؟» آن زمان از عهدۀ آنها برنمیآمدی. بعضی از مسلمانها اسلام را به مارکسیزم تفسیر میکردند.
دشمنان، بدون ارائۀ دلیل منطقی و با نمایش و دروغ، وعدۀ خود را تزئین میکنند
چرا ما و کلاً جبهۀ حق، الآن در تبلیغات ضعیف هستیم؟ چون توضیحِ وعدههای درست و جامعۀ آرمانیِ ما، با علم و بهگونهای که مردم بفهمند سخت است. چرا آنها کارشان آسان است؟ چون آنها راحت دروغ میگویند، نیاز ندارند اثبات کنند، نقاشی میکنند، نمایش میدهند! شلوغ میکنند و میگویند: «اینطوری خیلی عالی میشود، مردم راحتتر میشوند...» و بعد هم تصاویر راحتیِ مردم را نشان میدهد. علوم انسانی آنجاهایی که بدون مرام خدا و با فاصلهگرفتن از دستورات دین، آیندۀ خوبی را ترسیم میکند، درواقع دارد تبلیغاتی از جنس ابلیسی انجام میدهد؛ دارد آینده را تزئین میکند تا مردم شیفتهاش بشوند، درحالیکه دلیل منطقی نمیآورد.
وقتی سرِ کلاس، به برخی از اساتید دانشگاه میگوییم: شما از کجا میدانی اگر ما کارهایی را که علوم انسانی غربی توصیه میکند انجام بدهیم، امورات ما درست میشود؟ جواب منطقی برای این سؤال ندارند. استاد ما در علوم تربیتی، شاگرد «جاندیویی» بود. او میگفت که «ما باید دموکراسی را از خانه شروع کنیم. پدر، مادر، دختر و پسر، رأیگیری کنند، رأی اکثریت هرچه گفت همان اجرا بشود، اگر اینطوری بشود جامعه آباد میشود و الّا جامعه نابود میشود!» اما این حرف خیلی ایراد دارد.
اولاً چه کسی گفته است که دموکراسی قابل تحقق است؟ باتیمور و برخی دیگر از اندیشمندان غربی، میگویند دموکراسی قابل تحقق نیست. ثانیاً فرض کنیم دموکراسی تحقق پیدا بکند، این مشکلات چطور حل میشود؟ علاوه بر اینها، اصلاً چرا دموکرسی؟! شاید بهجای رأیگیری یک روش دیگری هم وجود داشته باشد. احترام بزرگتر و مقولههای دیگر چه میشود؟ این روشی که اینها وعده میدهند، چیزی را درست نمیکند بلکه همهچیز را نابود میکند. الآن خیلی از دعواهای سیاسی کشور ما سرِ همین حرفهاست. برخی به علوم انسانیای میچسبند که در غرب، مندرس شده است و آن را تنظیمکنندۀ روابط و آبادکنندۀ آیندۀ جامعه تلقّی میکند.
آنقدر که برخی غربزدهها دموکراسیپرست هستند ما خداپرست نیستیم!
وقتی با بعضیها بحث میکنی، میبینی که بهشدت تحت تأثیر تبلیغات هستند. یک اندیشمند غربی به ایران آمده بود، وقتی به کشور خودش برگشت، در دانشگاه آنجا یک حرفی زد که خیلی برای ما سنگین بود؛ گفت «من در ایران دیدم نظر من را خیلی جدی گرفتهاند! اینجا در دانشگاههای خودمان هم کسی ما را صاحبنظر حساب نمیکند ولی آنجا میگویند دانشمندان غربی این را گفتند... و خیلی به حرفهای ما اهمیت میدهند» چرا باید اینطور باشد؟ چرا ما نباید امثال او را به چالش بکشیم؟
همین الآن در جامعۀ ما یک جریان تبلیغی قویّ، ضدّ خطّ مقاومت و امام و شهدا هست و دست غربزدههایی است که چند تا اصطلاح غربی هم یاد گرفتند و متحجّر در الفاظ و اصطلاحات و تعابیر و تعاریف و بایدهای غربی هستند. اصلاً نمیشود با آنها بحث کرد! آنقدر که آنها دموکراسیپرست هستند ما خداپرست نیستیم. دموکراسی یک طرح قابل نقد است، مشکلاتی دارد، اصلاً پارادوکسیکال است! در غرب هم خیلیها این حرفها را گفتهاند.
اگر تبلیغات بلد بودیم مملکت ما در این هشت سال به فلاکت کشیده نمیشد
الآن قابل قبول نیست که ما از نظر تبلیغاتی ضعیف باشیم؛ برای اینکه دانش بشری، تجربۀ بشری، عقل جامعه، عقل خودِ ما در این چهل سال رشد کرده و خیلی فربه شده است. مثلاً همین هشت سال پیش شما نمیتوانستی راحت بگویی «مذکره فایده ندارد» طبق نظرسنجیها بالای هشتاد درصد مردم میگفتند که مذاکره اثر دارد. ولی الآن طبق نظرسنجیها بالای هشتاد درصد میگویند مذاکره هیچ اثری ندارد. این خیلی رشد معناداری است.
ما که بلد نبودیم تبلیغات بکنیم، هنوز هم بلد نیستیم ولی اینقدر ضربه خوردیم تا رشد کردیم! آقایان حزباللهی، اگر تبلیغات بلد بودیم مملکت ما هشت سال به فلاکت کشیده نمیشد. تبلیغات بلد نیستیم. این حرف بنده هم نیست، رهبر انقلاب فرمودند که ما در تبلیغات، ضعیف هستیم.
باید بهصورت علمی توضیح بدهیم وعدههایی که دین میدهد واقعی است
ما باید از دانش شروع کنیم تا یک مشکل بزرگ را حل کنیم. آن مشکل بزرگ چیست؟ باید بتوانیم توضیح بدهیم وعدههایی که دین میدهد واقعی است. در مورد انسان، مثلاً اینکه اگر من موسیقیِ حرام گوش نکنم، نگاه حرام نداشته باشم، نماز شب داشته باشم، واقعاً در علم و خلّاقیتم اثر دارد؟ آیا یک فیلمساز داریم که بتواند این را بهخوبی نشان بدهد؟ میدانید چقدر باید روانشناسی خوانده باشد تا بتواند این را نشان بدهد؟ میدانید چقدر باید زندگی شهدا را مطالعه کرده باشد تا بتواند این را نشان بدهد؟! در میان آخوندها هم شاید کسی را نداشته باشیم که بتواند یک چنین فیلمنامهای بنویسد!
ما آخوندها میتوانیم ثابت کنیم که «این حرفها حق است...» ما از نظر استدلال کلامی برای شما ثابت میکنیم «این راه، این قرآن، این خدا و پیغمبر، حق است» و با استنباط شرعی هم میگوییم این حکم، حکمِ خداست، اما نمیتوانیم فیلمنامهای بنویسیم که این را نشان بدهد. مثلاً نشان بدهد که این حکم خدا چهطوری آدم را رشد میدهد؟ طلبهجماعت معمولاً میگوید من این را بلد نیستم. آقای بوعلی سینا وقتی میخواهد یک مسئلۀ غامض علمی را حل بکند به مسجد میرود دو رکعت نماز میخواند آنوقت حل میشود؛ توضیح بده چهطوری این اتفاق میافتد؟ طلبه میگوید من بلد نیستم. فیلمساز هم میگوید من بلد نیستم. اما اینکه چهطوری آدم، عاشق دختر همسایه میشود؟ میگوید این را بلد هستم و میتوانم برایش ده جور فیلم بسازم و اگر بخواهی هزار تا قصه برایت ردیف بکنم!
البته ممکن است یک طلبۀ فاضل یا یک کارگردان فاضل، اینها را بلد باشد. یکوقت نگویید «شما همه را زدید!» ولی در هر صورت، ما فیلمی ندیدهایم که اینها را نشان بدهد. ما بعضی از فیلمها را تشویق هم میکنیم ولی آن چیزی که باید باشد نیست. روانشناسی شهوت، درک عمومی دارد ولی روانشناسی معنویت، درک عمومی ندارد، باید بروی بگردی پیدا بکنی تا بتوانی برایش فیلم بسازی. فهمیدن فرآیند تحول یا تکامل تدریجی یک انسان و توضیح آثارش خیلی سخت است. جامعۀ ما جامعۀ آمادهای است. اگر در جامعۀ ما خوب تبلیغات انجام بگیرد یکشبه راه صدساله را طی میکند.
باید فیلمهایی درست کنیم که جایگاه بالای ایران و فرهنگ ما را در جهان جا بیندازد
بااینکه هنوز تبلیغات درستی انجام نشده است، همین الان اینقدر افراد در جامعۀ ما پای دین هستند. بنده با اینکه انتقادهایی دارم، ولی خوشبین هستم؛ برای اینکه در طول تاریخ، ما چنین جامعهای نداشتیم که اینهمه هجمههای تبلیغاتی علیه دین و مرامش صورت بگیرد ولی محکم پای کار ایستاده باشد. جدیدترین رئیسجمهورش هیجده میلیون رأی میآورد، درحالیکه علیه او بهشدت تبلیغات کرده بودند، مثلاً گفتند او نمایندۀ حاکمیت است، آخوند است، اعدامکننده است و... دشمنان در تبلیغاتشان به مردم گفتند که اصلاً در انتخابات شرکت نکنید! اینهمه بمباران تبلیغاتی کردند ولی باز هم مردم آمدند و بیشترین درصد رأی را نسبت به رئیسجمهورهای قبلی در دورۀ اول دادند. دیگر در این جامعه چه میخواهی؟ ده میلیون از این هجده میلیون برای آبادکردن و آزادکردن دنیا کافی است. چرا اینها به ما رشد نمیدهد؟
یک حرفی میزنم که ممکن است آن را مسخره کنند. چرا انبیاء الهی را مسخره میکنند؟ وقتی انبیاء(ع) یک آیندههایی را ربط میدهند به یک اقداماتی که درک نمیشود، کافران مسخره میکنند. حرف من این است که اگر میخواهید مشکلات اقتصادی ما در جهان حل بشود و محصولاتمان در جهان، بُرد داشته باشد (البته کارهای دیگری که مؤثر باشد را نفی نمیکنم) آدمهایی را بیاورید که در عرصۀ تبلیغات بتوانند فیلمهایی درست کنند که ایرانِ ناب را در جهان جا بیندازد، خودش را، تاریخش را، الآنش را، فکرش را، فرهنگاش را. آمریکا برای یک فرهنگ پوچ و دروغین که مردم اروپا از آن تهوّع پیدا کردند، میتواند صنعت سینما راه بیندازد و از آن، درآمدی بالاتر از درآمد نفت پیدا بکند و ملّتها را به اسیری بکشد. آیا ما نمیتوانیم؟ فرهنگ ما که جذّابتر است. جذّابترین و پرفروشترین فیلمهای آنها هم بهخاطر مزخرفات شهوانی و هرزگی نیست، بلکه بهخاطر مفاهیم دیگری است، آیا تو نمیتوانی اینها را بسازی؟ شاید تو هنرمند نداری. آن چیزی که او میخواهد بفهمد، عمقش کم است اما چیزی که تو میخواهی بفهمی و برایش فیلم بسازی، عمقش زیاد است. آنها وعده میدهند و تو باید کاری بکنی، دروغبودن وعدههای آنها را ثابت کنی.
نشان بدهید چرا نسبت به 70سال پیش، میزان رضایتمندی غربیها یکدرصد هم افزایش پیدا نکرده؟
الآن صداوسیمای ما چه میکند؟ مثلاً بعضی وقتها که تظاهرات در غرب میشود و پلیس میآید چهار نفر را کتک میزند، اینها را نشان میدهد و میگوید «ببین غرب وحشی این است...» یا وقتی در آنجا سیل میآید و شهرشان را نابود میکند و آنها هم نمیتوانند کاری بکنند، ما میگوییم «ببین ما در ایران، بهتر برخورد کردیم!» اما اینطور تبلیغات علیه تمدن غرب، زیاد فایده ندارد. میگویند تلویزیون دنبال این است که کجا در غرب یک خرابیای هست تا آن را برای ما نشان بدهد ولی خرابیهای خودمان را نشان نمیدهد. این تبلیغات علیه تمدن غرب تبلیغات اصیلی نیست. هرچند ممکن است بعضی از حرفهایش حرف مهمی باشد؛ مثلاً پلیس وحشی غرب، یک مسئلۀ جدی است.
اما تو باید بروی آنجایی که تظاهرات نشده، پلیس کسی را نزده، سیل نیامده، واکسیناسیون شده و... بروی در اعماق زندگی و تفکر و روحیات انسانها، طبق آماری که خودشان گرفتند نشان بدهی چرا نسبت به هفتاد سال پیش میزان رضایتمندیشان یکدرصد هم افزایش پیدا نکرده است؟ چرا تکنولوژی آنها را خوشبخت نکرد؟ یک آدم فیلسوف حکیم فهیم میخواهد برود فیلمش را بسازد. اول به خودِ آنها بگوید که «حال شما خوب نیست» و بعد به همۀ اهل عالم بگوید که «حال آنها خوب نیست».
چرا تبلیغات دشمنان مؤثر است؟ چون وعدههایشان یا دروغ است یا سطحی و زودرس
چرا تبلیغات آنها میگیرد؟ چون آنها وعدههایی که میدهند دروغ است. روی این هم حساب میکنند که کسی دنبال تجربهکردن و عبرتگرفتن نیست، حافظۀ تاریخی ملّتها خیلی کوتاه است. وعدههایی هم که میخواهند بدهند نوکِدماغی است، وعدههای عمیق و پیچیدهای نیست. آنها یا دروغ میگویند، یا اگر راست بگویند، وعدههایشان خیلی سطحی و زودرس است.
اما وعدههایی که شما میخواهی بدهی خیلی عمیق است. به همین خاطر اولاً مسخرهات میکنند، ثانیاً برای اینکه بخواهی وعدههای عمیق بدهی باید بتوانی آنها را تبیین کنی، آیا میتوانی تبیین کنی؟ در صدر اسلام مردم نمیتوانستند بفهمند ولی الآن میتوانند بفهمند. انشاءالله خدا کمک کند که ما بتوانیم درست تبلیغات کنیم.
کفار علیه پیامبران میگفتند «هرچه افراد پست و سادهلوح است به شما میگرود!» ولی الآن اینطور نیست
ببینید کفار در مقابل پیامبران چه میگفتند. قرآن میفرماید: «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبین»(هود،27) اشراف کافر قوم حضرت نوح(ع) -در پاسخ او- گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم و کسانى را که از تو پیروى کردهاند، جز گروهى از اراذل و افراد سادهلوح، مشاهده نمىکنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور مىکنیم!»؛ در تبلیغاتی که علیه پیامبران میکردند میگفتند ما میبینیم هرچه افراد پست و سادهلوح است به شما میگرود. خیلی جالب است! تبلیغاتی که آنها علیه پیغمبرها میکنند این است. آدمهای پست و آدمهای سادۀ جامعۀ ما دنبال شما هستند ولی آدمهای باهوش، دنبال شما راه نمیافتند. «وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبین»، شما هم بر ما برتری نداری، بلکه ما فکر میکنیم شما کلاً دروغ میگویید.
وقتی کفار این حرفها را میگفتند کار پیغمبرها گیر میکرد ولی الآن کسی نمیتواند اینها را به شما بگوید. الآن این گوی و این میدان، بیایید شروع به کار کنید.
یکی از مقامات سیاسی در مالزی میگفت: امروزه در جهان اسلام کسانی که دارند شیعه میشوند، اکثراً از لیسانس و فوقلیسانس به بالا هستند... کسی نمیتواند بگوید اراذل و سادهاندیشان به شما علاقهمند میشوند و ایمان میآورند. اصلاً الآن کلاس تشیّع در جهان کلاس باسوادها و آدمهای خیلی هوشمند است. اما باز هم تو در تبلیغات ضعیف هستی! الآن مثل زمان قدیم نیست، نمیتوانند آنطوری شما را مسخره کنند. الآن مثل زمان انبیاء(ع) کسی نمیتواند بگوید: «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُون» (شعراء،111)؛ ما بیاییم به تو ایمان بیاوریم درحالیکه آدمهای پست و بهدردنخورِ جامعه به شما ایمان آوردند؟ الآن شما به عنوان نماد خطّ فکریتان، سردار سلیمانیها را دارید که جهان را تکان دادند و اسطوره هستند. متن وصیتنامههای دویست هزار شهیدتان را ببینید. آیا آنها آدمهای سطح پایین جامعه هستند؟
فدای غربت رسولخدا(ص) بشوم! حرف کفار از جهتی هم راست بود، خیلی از کسانی که به رسولخدا(ص) ایمان میآوردند غلام و برده بودند، البته در بین آنها افراد نسبتاً برجسته هم بود، ولی نه زیاد. تعداد کمی از افراد برجسته مانند حمزه و ابوطالب سلام الله علیهما ایمان آوردند. اکثر افراد برجستۀ قریش به پیغمبر(ص) ایمان نیاوردند. در ابتدای بعثت، امیرالمؤمنین(ع) دهساله بودند، به همین خاطر رسول خدا(ص) را مسخره میکردند و میگفتند یک بچه را دنبال خودت راه انداختی تا تو را تأیید کند. اگرچه سلمان فارسی، پیرمرد و باسواد بود ولی چون عرب نبود او را تحویل نمیگرفتند و میگفتند او حساب نمیشود. الآن این مسائل تحول پیدا کرده و دیگر اینطوری نیست. باکلاسها طرف شما هستند، اصلاً الآن آنطرفیها کلاس ندارند. ولی ما در تبلیغات ضعیف هستیم و آنها در تبلیغات قوی هستند. باید برای این نکته فکری کرد.
کسی میتواند خوب تبلیغات دینی کند که روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ مطالعه کرده باشد
در این جلسه در کنار درد دل، راهکار هم عرض کردیم. کسی میتواند درست تبلیغات دینی بکند که روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ و ... مطالعه کرده باشد، هم باید بطلان جبهۀ باطل را خوب درک کند، هم حقانیت جبهۀ حق را درک کند؛ هم در زندگی فردی، هم در زندگی اجتماعی. در درسهایی که ما طلبهها میخوانیم این مسائل نیست؛ لذا یک طلبه، خودش باید جدّ و جهد بکند و مطالعات جنبیاش را افزایش بدهد. ما در حوزه به اینها مطالعات جنبی میگوییم. فلسفه و منطق را بخوان تا قدرت تفکّرت درست بشود و فقه و اصول را بخوان تا با دین آشنا بشوی، بعد برو برای هدایت مردم از دین استفاده کن. اما کار تبلیغ، خودش یک فعالیت علمی سنگینِ دیگر میخواهد!
در عرصۀ تبلیغات، کسی که میخواهد فیلمساز بشود، باید بداند از نظر تکنیک، میخواهد فیلمساز بشود یا از نظر محتوا؟ کسانی که در فضای هالیوود درس خواندهاند میگویند «ایده، مهمترین مسئله است» ایده، جنبۀ محتوایی دارد، جنبۀ روانشناختی دارد. نمیشود که شما انسانشناسی کار نکرده باشی و فقط از دین خبردار بشوی و مثلاً بتوانی ولایتفقیه را توضیح بدهی و برایش محتوا تولید کنی.
عدّهای در صدر اسلام میخواستند اهلبیت(ع) فقیر باشند تا آنها را تحقیر کنند
در صدر اسلام، فضا طوری بود که میخواستند بگویند پیامبر(ص) و بچههای پیامبر بیکلاس هستند. مثلاً یکی از حرفهایی که آن زمان میزدند و موجب بیکلاسی بود این بود که میگفتند آنها فقیرند. به امام علی(ع) گزارش دادند که طلحه و زبیر میگویند: علی(ع) از اموال دنیا چیزی در دست ندارد «لَیْسَ لِعَلِیٍّ مَال». این سخن آنها بر امام، سخت آمد. به این خاطر، آن حضرت به کارگزاران خود دستور داد درآمد غلۀ آن سال را تبدیل به سکههای نقره کنند که صدهزار درهم شد. سپس حضرت آن دو را دعوت کرد و فرمود: «هَذَا الْمَالُ وَ اللَّهِ لِی لَیْسَ لِأَحَدٍ فِیهِ شَیْء» این اموال از درآمد سال من است و کسی در آنها شریک نیست. طلحه و زبیر از نزد آن حضرت رفتند درحالیکه به همدیگر میگفتند: علی(ع) خیلی ثروتمند است. (کافی/ج6/ص440)
امام سجاد(ع) برای اینکه در مقابل دشمنانی که میخواستند اهلبیت(ع) را خوار کنند، عزّت و کرامتش حفظ بشود، سوار بر شتر گرانبهایی میشد که قیمتش صد دینار بود. (إِنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ کَانَ لَیَبْتَاعُ اَلرَّاحِلَةَ بِمِائَةِ دِینَارٍ یُکْرِمُ بِهَا نَفْسَهُ ؛ محاسن/ج2/ص639)
اولین کاری که بعد از پیغمبر(ص) انجام دادند، گرفتن فدک بود. چون میخواستند اهلبیت(ع) پول نداشته باشند تا دشمنان بتوانند اهلبیت(ع) را تحقیر کنند. شما میدانید که فاطمۀ زهرا(س) پای فدک چهکار کرد. امیرالمؤمنین(ع) هم وقتی غریب شد، نه صرفاً برای ثواب، بلکه به عنوان یک راهبرد بزرگ مبارزه، بیست و پنج سال مهارتش را گذاشت برای اینکه باغهایی درست کند و چاههایی را حفر کرد که هنوز بعد از 1400سال اگر به اطراف مدینه بروید و بپرسید «بئر علی» آدرس چاهِ علی(ع) را به شما میدهند. چون امیرالمؤمنین(ع) میخواست بچههایش فقیر نشوند در آن جامعهای که با فقر، میخواستند آنها را تحقیر کنند.
زینب(س) توانست در سختترین شرایط، اقتدار و عزّت فرزندان پیامبر(ص) را حفظ کند
وقتی بچههای حسین(ع) با لباسهای پاره و مندرس، وارد کوفه شدند. دشمنان میخواستند بچههای حسین(ع) را تحقیر کنند، آنها را میان مردم بردند، شاید میخواستند بعضیها بیایند به بچههای پیغمبر(ص) صدقه بدهند. حکم استراتژیک و راهبردی پیغمبر(ص) را ببینید که اعلام کرد «صدقه به فرزندان من حرام است» یک معنایش میتواند این باشد که اگر بچههای من از گرسنگی هم بمیرند حق ندارند از کسی صدقه بگیرند، من نمیخواهم بچههای فاطمه(س) و علی(ع) در میان مردم تحقیر بشوند...
جانم فدای زینب(س) که توانست اقتدار و عزّت فرزندان پیامبر(ص) را حفظ بکند. یا زینب(س)! تو چهطوری رفتار میکردی؟! آیا ما میتوانیم فیلم حضرت زینب(س) را بسازیم. نمیشود ساخت، باشکوهترین قهرمان زن تاریخ در وَجنات و رفتار و گفتار و عملکرد باید ساخته بشود. چهطور یکتنه آنجا میایستاد؟ وقتی بچهای زمین میخورد، دستش را میگرفت. وقتی نان و خرما صدقه میدادند آن را پرت میکرد. وقتی کسی نزدیک دخترهای پیغمبر(ص) میشد، او را عقب میراند که عزت و بزرگواریشان حفظ بشود.
در شام خیلی اهلبیت(ع) را اذیت کردند. کوفه مثل شام نبود؛ در کوفه مردم دو گروه بودند، یک عدهای شیون و گریه میکردند، یک عدهای سنگ میزدند و توهین میکردند. حضرت زینب(س) آنها و گریهکردنشان را نفرین کرد و فرمود «فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَة» (احتجاج طبرسی/ج2/ص304). کوفه یک دردِ مگو داشت، یک روزی زینب(س) دختر امیرالمؤمنین(ع) به عنوان حاکمِ عالم اسلام، با عزّت و احترام در این کوچهها راه میرفت. الهی در محلهای که عزیز بودی، طناب اسارت به گردنت نیندازند، در شهری که عزّتمند بودی به عنوان اسیر و با لباس خاکی و مندرس، شما را عبور ندهند...
(الف3/ن2)
سلام خسته نباشید اقا این سخنرانی ها رو کتاب کنید خودتون از ضعف تبلیغات میگید اما حوصله ندارید همین سخن های صحیح رو شسته رفته کتاب کنید چرا تنها مسیر کتاب نمیشه چرا کنترل ذهن کتاب نمیشه