چرا ما در تبلیغات ضعیفیم؟-ج7
با کسانی که نمیخواهند حق را بشوند، چطور برخورد کنیم؟/ خودمان را معطّل ناشنوندگانِ حق نکنیم؛ شنوندگان حق در جهان فراوانند/ اولویتدادن به ناشنوندگان، بسیاری از شنوندگان را از شنیدن حرف حق محروم میکند
شناسنامه:
زمان: 1400/06/04
مکان: هیئت هنر - حوزۀ هنری
موضوع: چرا ما در تبلیغات ضعیفیم؟
صوت: اینجا
فیلم: اینجا
علیرضا پناهیان در دهۀ دوم ماه محرم با حضور در «هیئت هنر» که امسال در محل حوزۀ هنری برگزار میشد، با موضوع «چرا ما در تبلیغات ضعیفیم؟» به سخنرانی پرداخت. در ادامه، فرازهایی از جلسه هفتم این سخنرانی را میخوانید:
ناشنوندگان حق، نهتنها خودشان نمیشنوند بلکه نمیگذارند دیگران هم بشنوند
یکی از مشکلات بسیار مهم سرِ راه تبلیغ دین و تبلیغ حقایق، این است که بعضیها ناشنوندگانِ بسیار مُصرّ و متحجری هستند، اصلاً حاضر نیستند بشنوند، شنیدن را آغاز نمیکنند، خوب نمیشنوند و حتی قبل از اینکه به کجفهمی برسند، کجشنوی دارند. قرآن در مورد ناشنوندگان حق، مفصّل بحث کرده است. خداوند متعال علّت ناشنوا بودن اینها را نسبت به حق، بیان میکند و میفرماید: من کاری میکنم که اینها نشنوند: «أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» (نحل،108) ناشنوندگی، خودش یک نوع مجازات الهی است برای کسانی که شایستگیِ شنیدن ندارند. این یک معضل است که بعضی وقتها شما اصلاً نمیتوانید پیام حق را منتقل کنید و به گوش بعضیها برسانید.
ناشنوندگان حق نه تنها خودشان نمیشنوند بلکه دیگران را هم نمیگذارند بشنوند. مشرکین در مکه، زائران خانۀ خدا را وادار میکردند که پنبه در گوششان بگذارند تا صدای پیامبر(ص) به آنها نرسد. ما اینجا دوتا مشکل داریم: «یکی مشکل ناشنوندگان» که باید بدانیم با این افراد، در عرصۀ تبلیغات چهکار کنیم؟چه اقدامی برایشان انجام بدهیم؟ آیا آنها را رها کنیم؟ مشکل دیگر اینکه: اینها اجازۀ شنیدن به دیگران نمیدهند، فرهنگ شنیدن را کلاً تخریب میکنند. با اینها باید چهکار کنیم؟ برای برطرفکردن مانعی که اینها برای شنیدن بقیه ایجاد میکنند، چه فکری باید بکنیم؟
باید از بخشی از مخاطبان ناامید شده و آنها را رها کنیم؛ این یک راهبرد است
ما باید ابتدا اصل ماجرا را دقیقتر ببینیم. کسانی که میخواهند در عرصۀ تبلیغ حقایق دینی قدم بردارند این را بدانند: «شما باید از بخشی از مخاطبین ناامید بشوید؛ این خودش یک استراتژی و راهبرد است» خدا در قرآن کریم میفرماید: «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون» (انفال،23)؛ اگر خدا خیری در اینها میدید حقیقت را به گوششان میرساند، اینها اگر هم بشنوند، تبعیّت نخواهند کرد؛ پس اصلاً نمیخواهم بشنوند.
بعضی وقتها مؤمنین به پیروی از پیامبران خیلی حرص میخورند بهخاطر اینکه چرا بعضیها حقیقت را نمیدانند؟ درحالیکه آنها خودشان نمیخواهند بشنوند. اینطور نیست که حق به گوشاش نرسیده باشد؛ شاید بارها به گوشاش خورده است ولی او نمیتواند شنوندۀ خوبی باشد. از بعضیها باید ناامید شد. خدا به پیغمبرش میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون» (بقره،6)؛ کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمىکند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند آورد... در اینجا خدا دارد ناامید میکند و میفرماید: «شما اینطور افراد را رها کن» آیا در زمان امامزمان ارواحنالهالفدا که جهان توسط ایشان اداره میشود هم عدهای هستند که نخواهند حق را بشنوند؟ بله. پس چهطور در آن زمان مشکل نداریم؟ راهحلهایی را که ما باید اقدام کنیم تا بتوانیم از مانع این افراد عبور کنیم در ادامه عرض خواهم کرد. دربارۀ اینکه اینها نمیشنوند و نمیخواهند بشنوند، آیات زیادی در قرآن هست.
ناشنوندگان حق، دوست دارند حرف باطل را بشنوند و خیلی زود آن را قبول میکنند
اینها یک ویژگی دیگر هم دارند، ویژگی دیگرشان این است که «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ»(مائده،41) هستند. خداوند متعال میفرماید اگر اینها حرف دروغ و حرف باطل به گوششان بخورد، اتفاقاً خیلی دوست دارند آن را بشنوند و خیلی زود هم آن را قبول میکنند. حضرت زهرای اطهر(س) در مورد این طیف افراد در سخنرانی فدک فرمودند: «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِل» (احتجاج طبرسی/ج1/ص106) یعنی ای مردمی که حرف غلط را زودتر میپذیرید...
الآن در فضای مجازی و موقعیتهای دیگر هم وقتی حرف غلطی مطرح میشود، معمولاً بیشتر دیده میشود (و اصطلاحاً «ویو» میخورَد) چهبسا بیشتر هم پسندیده شود (لایک بخورد) و شاید هم بیشتر پخش بشود (فوروارد بشود). ولی اگر حرف راست بزنی، مگر به این سادگی حرکت میکند! مگر شنیده میشود! بعضیها میگویند: «کلّی حرفهای مفت و بیخود ولی ظاهراً جذاب بگوییم تا در کنار این حرفهای جذاب، بتوانیم دو تا حرف خوب هم بزنیم!» اما این چارۀ کار نیست؛ چارههای دیگری وجود دارد که باید آنها را دنبال کنیم.
اگر ما این مسئله را در نظر بگیریم که «یک عدهای شنوندگان خیلی خوبی برای حرف باطل هستند» آنوقت روحیۀمان تضعیف نمیشود. یک عدهای به هیچ وجه شنوندگان شما نیستند؛ خودتان را به زحمت نیندازید. یک عدهای بدجوری شنوندۀ حرفهای اهل باطل هستند، شما این را علامت موفقیت آنها تلقّی نکن، کمااینکه نباید علامت عدمموفقیت خودت هم تلقّی بکنی. این مسئله را باید در امر تبلیغ درنظر بگیریم.
میزان استقبال مخاطبان از یک حرف، معیار درستی برای قضاوت دربارۀ آن نیست
من بعضی از ارزیابیها را دیدم که میگویند «فلان حرف، موفق نیست، چون خیلیها آن را نمیشنوند» یا میگویند «فلان حرف، موفق است، چون خیلیها آن را میشنوند» درحالیکه باید پرسید: شما از چه نوع شنوندگان و ناشنوندگانی صحبت میکنی؟ بعضیها دنبال این هستند که شما دین را تحریف بکنی، آنوقت استقبال میکنند و مطلب را میگیرند. بعضیها دوست دارند علیه دین صحبت بکنی، ولو غیرهنرمندانه. بسیاری از آثار رسانهای هنری که در جبهۀ باطل تولید میشود، واقعاً عاری از هنر هستند. اگر از آنها زیاد استقبال میشود به این خاطر است که آدمهایی از آن جنس، دنبالش میروند. مثل ما که روضۀ امام حسین(ع) را دوست داریم و اگر یک کسی غیرهنرمندانه هم بخواند، برای ما جذاب است، لذا با آن همراهی میکنیم، ابراز ارادت میکنیم و پایش سینه میزنیم. اینجا هیچوقت با هیچ روضهخوانی بیرحمانه برخورد نمیکنیم چون حرفش از جنس خودمان است، هرچند ممکن است بعضیها را ترجیح بدهیم. اما جنس بعضیها از جنس حرف باطل است، به همین خاطر، آن را بهتر میپذیرند ولو غیرهنرمندانه باشد.
ما باید این نکتهها را در ارزیابیهایمان بهشدت در نظر بگیریم. تشخیص یا قضاوت دربارۀ قوت و ضعف یک حرف از نظر تبلیغاتی صرفاً با مراجعه به مصرفکنندگان و استقبالکنندگان، کار غلطی است. بر اساس استقبال یا عدمِ استقبال، نمیشود گفت فلان حرف از نظر تبلیغاتی کار قوی یا ضعیفی است. دربارۀ ما طلبهها و اهل منبر هم همینطور است مثلاً اگر من بتوانم مستمع بیشتری داشته باشم دلیل بر این نمیشود که حرفم درستتر است، یا من مخلصتر هستم؛ به هیچوجه اینطور نیست. میزان استقبال دلیل نمیشود که حتماً من حرف عمیقتری دارم میزنم. حتی تأثیرپذیری هم دلیل قطعیِ موفقیت نیست، البته عدم موفقیتِ مطلق هم در جامعۀ ما خوب نیست؛ چون ما جامعۀ بسیار فرهنگی و خوبی داریم. در چنین جامعهای عدمِ استقبال مطلق، نشان میدهد یک ضعفی وجود دارد.
کسانی که در جبهۀ حق هستند دو ویژگی دارند: «پذیرش آسان حرف حق» و «اعراض از حرف باطل»
این نکته را هم اضافه کنم که بعضیها برای حرف حق، شنوندههای خیلی خوبی هستند. «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا» (آل عمران،193) پروردگارا، ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مىکرد که «به پروردگار خود، ایمان بیاورید» و ما ایمان آوردیم...
بارها در قرآن تصریح شده است «کسانی که ایمان میآورند، خوب میشنوند» اینها همیشه در قرآن تحسین شدهاند. خداوند متعال میفرماید: «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب» (زمر،18) آنهایی که سخن را مىشنوند و از بهترینش پیروى مىکنند، آنها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها همان خردمندان هستند. یا میفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» (قصص،55) تا حرف بیخود میشنوند از آن اعراض میکنند و تحت تأثیر قرار نمیگیرند. پس کسانی که در جبهۀ حق هستند هم دو ویژگی دارند که در قرآن تحسین شده است؛ یکی اینکه حرف حق را میشنوند و آن را زود و راحت میپذیرند، دیگر اینکه از حرف باطل اعراض میکنند و با شنیدنش دچار تردید نمیشوند.
اگر مخاطبانتان آدمهای خوبی هستند دلیل بر این نیست که حتماً شما در تبلیغ دین، هنرمند هستید
نکتهای که اینجا باید متذکّر بشوم این است که اگر ما در جبهۀ حق، شروع به تبلیغات کردیم و مردم بر اساس فطرت پاک خودشان سخن ما را پذیرفتند، این دلیل بر هنر ما در تبلیغ دین نیست بلکه مخاطب ما خیلی باصفا و نورانی است. شما مطلب را هر طوری بگویی و حتی بلد هم نباشی بگویی او مطلب را میگیرد. بعضیها واقعاً اینطوری هستند.
بنده خدمت برخی از مبلّغین که میخواهند شروع به کار تبلیغی کنند، عرض میکنم که بروید یک جمع خیلی خوب (مخاطبهای خوب) پیدا کنید، چون حتی اگر شما بلد هم نباشید مطلب را خوب ارائه بدهید، آنها مطلب را میگیرند. این کار، شما را تقویت میکند، تمرینتان را افزایش میدهد و کمکم اشتباهات خودتان را در طرز بیان، اصلاح میکنید. ما این مسئله را در جبهه، خیلی تجربه کردیم. مخاطبی که در جبهه حضور داشت، واقعاً مصرفکنندۀ حرف حق بود؛ نمیشنید برای اینکه صرفاً یک حسّ خوبی پیدا بکند، بلکه میشنید و عمل میکرد، اصلاً نمیگذاشت یکذره هم از مطالب، دورریز بشود، مثل نانی که آدم سرِ سفره میل کند و یک ذرهاش را هم دور نریزد. خدمت مبلّغین محترم این نکته را هم عرض میکنم که وقتی مخاطبانتان آدمهای خوبی هستند دلیل بر این نیست که حتماً شما در تبلیغ دین هنرمند هستید. مواظب باشید در مورد خودتان اشتباه، تصوّر نکنید.
مبلّغ باید مخاطبشناس باشد یعنی بداند بعضیها زود مطلب را میفهمند و بعضیها کجفهمی دارند
بعضی از اوقات، شاید لازم باشد مبلّغین در یک جایی صحبت کنند که مخاطب میخواهد از شدّت نفرت، آن مبلّغ را تکهتکه کند! بنده چنین محیطهایی را در خارج از کشور تجربه کردهام و دیدهام چقدر حرفزدن در چنین محیطی سخت است، آنجا مخاطبین شما هیچ پیشفرض و مبنایی را قبول ندارند و صریحاً در برخی از محیطها به شما توهین میکنند. خوب است که آدم در آن محیطها هم به فعالیت تبلیغی بپردازد و عکسالعملها را ببیند، تا بفهمد چقدر حرفزدن در چنین جاهایی سخت است و از آن تصوّرِ ابتدایی و نادرستی که در مورد تبلیغ دین دارد بیرون بیاید.
مبلّغ باید مخاطبشناس باشد یعنی بداند که بعضیها زود و راحت، مطلب را میفهمند و بعضیها کجفهمی دارند (و این دو را از هم بازشناسی کند) خیلی سخت است که آدم با کجفهمها طوری حرف بزند که بد برداشت نکنند. البته بعضیها هم هستند که عمداً بد برداشت میکنند و انگار زندگیشان از این راه میگذرد که یک حرف را معکوس جلوه بدهند و مقصود گوینده را درک نکنند. این مسئله در مورد قرآن کریم هم هست؛ قرآن کریم کلام خداست. کلامی بالاتر از کلام خدا نداریم. بعضیها که شنوندگان خوبی نیستند از قرآن به این نتیجه میرسند که باید امیرالمؤمنین(ع) را به قتل برسانند. هرچه به آنها گفته شود که اینطور نیست، میگویند: خود قرآن فرمود «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»(یوسف،40) یعنی حکومت جز برای خدا نیست.
دو اقدام راهبردی در عرصۀ تبلیغ
راهبرد اول: انواع شنوندگان برای جامعه و مردم توضیح داده بشود تا هرکسی خودش را تیپشناسی کند
حالا برویم سراغ اینکه «چه باید کرد؟» برای برطرف کردنِ ضعف خودمان در تبلیغات، چه اقداماتی باید انجام بدهیم و چه راهبردهایی را در پیش بگیریم؟ قدم اول به عنوان یک راهبرد، این است که انواع شنوندگان برای جامعه و مردم توضیح داده بشود تا هر کدام، خودشان را تیپشناسی کنند. قرآن کریم، این کار را انجام داده است. هر کسی باید دقت کند و ببیند «شنیدنِ چه مطالبی مرا جذب میکند؟ از شنیدن چه مطالبی خوشش میآید و از شنیدن چه مطالبی بدش میآید؟»
بعضیها صرفاً دوست دارند آیه و روایت بشنوند، ولی از شنیدنِ تحلیلهای مربوط به آیات و روایات، بدشان میآید. این حالت ممکن است ناشی از تکبّر آنها باشد. یعنی چون متکبّر است، بدش میآید از اینکه یک کسی برایش تحلیل کند.
بعضیها باید خودشان را از نظر شنوندگی، ارزیابی و تیپشناسی کنند و ببینند که آیا من «الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ» هستم یا نه؟ بعضیها هم باید خودشان را در «گویندگی» ارزیابی کنند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ» (نهج البلاغه، حکمت392) شخصیت آدمها پشتسر زبانشان مخفی است. مثلاً شما از خواندن کتاب بعضیها، شنیدن حرف بعضیها، دیدن فیلم بعضیها یا شنیدن موسیقی بعضیها میتوانی تیپِ شخصیتیاش را تشخیص بدهی. تیپ شخصیتی شعرای بزرگ کاملاً قابل تشخیص است، بعضیها در تیپشناسی، وارد هستند و میتوانند این کار را بکنند. همانطور که شنوندگان باید خودشان را تیپشناسی کنند، گویندگان هم باید خودشان را تیپشناسی کنند. چهبسا شنوندگان هم باید بروند گویندۀ خاصّ خودشان را انتخاب بکنند.
پس اقدام راهبردی اول این است که انواع شنوندگان را معرفی کنیم، تا هم خودمان نوع شنوندگیمان را ارزیابی کنیم، هم جامعه، انواع شنوندگان را بشناسد. من چگونه حرف میشنوم؟ آیا من برای شنیدن یک حرف، صبور هستم یا عجول؟ بعضی از بدیها را وقتی لو میدهید خودبهخود حل میشود. وقتی که شما توضیح میدهی که مثلاً «این تیپ شنوندگان، از اینطور مطالب بدشان میآید...» یک دفعهای خودشان را میبینند و این خودآگاهی ممکن است یک کمکی به آنها بکند و بگویند «راستی چرا از اینطور مطالب بدم میآید؟ چرا حاضر نیستم اینطور مطالب را تا آخر گوش کنم؟» وقتی انواع تیپها را معرفی کردید، او خودش را بهتر میشناسد و به خودآگاهی میرسد.
چیزهایی که انسان میبیند و میشنود مهمتر از غذایی است که میخورد
تبلیغات در واقع خوراک روح آدم است. قرآن کریم میفرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (عبس،24) انسان باید به غذای خودش نگاه بکند. امام باقر(ع) ذیل این آیه میفرماید: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُه» (کافی/ج1/ص50) طعام، علم است و انسان باید دقت کند علمش را از چه کسی میگیرد.
با این نگاه، محصولات تبلیغی و فرهنگی هم طعام است. شما باید به غذای خودت نگاه کنی تا ببینی که داری چه چیزی میخوری و سعی کنی که حسابشده غذا بخوری. چیزهایی که انسان میبیند و میشنود مهمتر از غذایی است که میخورد. فرق نمیکند محصولات تبلیغی از چه جنسی باشد، موسیقی، فیلم، پوستر، سخنرانی، کتاب، رمان، قصه و ... . بعضی از این مطالب، شما را منفی بار میآورند، بعضیها فقط آدمهای منفی را جذب میکنند، بعضیها شما را مثبت بار میآورند و بعضیها فقط آدمهای مثبت را جذب میکنند.
ما میتوانیم مطالب قرآن را در بستههای علمی به عنوان دانش علوم انسانی به دیگران منتقل کنیم
خداوند در قرآن، انواع شنوندگان برای حرف حق و انواع شنوندگان برای حرف باطل را معرفی میکند و به این موضوع توجه فراوان دارد. خدا میخواهد این معرفیکردنها به گوش چه کسانی برسد؟ یقیناً به گوش کافرها. خیلی از حرفهای خدا در قرآن از باب «به در میگویم تا دیوار بشنود» است. این عبارت، یک ضربالمثل فارسی است که امام صادق(ع) این مطلب را با ضربالمثل عربی بیان کرده و میفرماید: «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» (کافی/ج2/ص631) قرآن به این شکل نازل شد که من با تو صحبت میکنم اما ای همسایه، تو بشنو!
خیلی از مطالب قرآن حرفهایی است که باید کافرها بشنوند، البته ما موفق نبودیم این آیات را به گوش کافران برسانیم. اینکه ما باید بعضی از آیات قرآن را به گوش کافران برسانیم یعنی چه؟ یعنی یک معرفی جهانی از آنها ارائه بدهیم. لازم نیست حتماً بگوییم که «قرآن این حرف را گفته است» ما میتوانیم مطالب قرآن را در بستههای علمی به عنوان دانش علوم انسانی به دیگران منتقل کنیم. الآن پرفروشترین کتابها در جهان انواع کتابهای خودشناسی است، مثل روانشناسی، روانشناسی موفقیت و... چون آدمها به خودشان اهمیت میدهند. پس راهبرد اول، معرفی همین انواع تیپهاست.
راهبرد دوم: نباید خودمان را معطل متقاعدکردن کسانی کنیم که حرفمان را نمیپذیرند
راهبرد دوم در تبلیغاتِ جبهۀ حق این است که هیچوقت نباید خودمان را معطل متقاعد کردن عدهای کنیم که حرفمان را نمیپذیرند و برای متقاعدکردن اینها هزینۀ بیشتر بگذاریم و فکر کنیم متقاعدکردن اینها در اولویت ما است. اصلاً اینطور نیست؛ باید عبور کرد. فرض کنید یک عدهای در مملکت ما در حوزه یا خارج از حوزه، نخواستند عقلانیت ولایت فقیه را بشنوند، بفهمند و بپذیرند، هر روز یک کتاب، علیه ولایت فقیه مینویسند. درست است که باید یکیدو نفر بنشینند برای همۀ این صدتا کتاب، جواب بنویسند، اما خودت را معطل اینها نکن. هم در جهان و هم در جامعۀ خودت گوشِ شنوا خیلی زیاد هست.
متأسفانه ما معمولاً راهبرد اول را نمیرویم. الآن اگر شما دربارۀ انواع شنوندگان و ناشنوندگان و... دنبال کتاب باشید، به این سادگیها یک متن وزین پیدا نمیکنید درحالیکه خداوند در قرآن نسبت به این راهبرد، اقدام کرده است. راهبرد دوم را هم خیلی وقتها اقدام نمیکنیم. یک دفعهای میبینی صدتا طلبه وقتشان را و هزینهای را که بهزحمت برای تبلیغات معارف دینی در کشور فراهم میشود، صرف میکنند برای جوابدادن به صدتا از خزعبلات و شبهاتی که یکی دو نفر در یک گوشهای نشستهاند و با عنادورزی مدام دارند شبهه مطرح میکنند. این صدنفر آدم فاضل فکر میکنند مشکل اول این است که باید این شبهات را پاسخ بدهیم. همیشه شبهات در اولویت نیستند؛ البته اشکال ندارد یکیدو نفر هم وقت بگذارند و شبهه جواب بدهند.
اگر فقط مشغول پاسخدادن به شبهات باشیم، همیشه دشمنان تعیین میکنند که ما چه بگوییم؟
گاهی باید مثل عملیات نظامی، دشمن را دور بزنیم. چرا شما مدام داری به آنها جواب میدهی؟ برو سؤالاتی را از طرف جبهۀ حق برای آنها مطرح کن که نمیتواند جواب بدهد! الآن در عرصۀ جنگ رسانهای و عملیات روانی هم همینطور است. مثلاً ما صدتا توییتنویس، اینطرف داریم، یک دفعهای همه مشغول پاسخدادن یا درگیری با موضوعی میشوند که از اهمیت کافی برخوردار نیست. ولی آنها توانستهاند دربارۀ آن حساسیت ایجاد کنند. اگر اینطور باشد، همیشه آنها تعیین میکنند که ما باید چه بگوییم و همیشه آنها ما را در موضع دفاعی قرار میدهند. پس ما کِی حمله کنیم؟ مثلاً در زندان یا فلان بخش دیگر، اتفاقی افتاده یا مشکلی ایجاد شده است، اگر جواب دارد، چندنفر جواب بدهند و الّا عذرخواهی کنند، اما فقط چند نفر مشغولِ این مسئله بشوند نه همه!
بزرگترین جنایتها در جهان و در حقّ خودِ ما دارد صورت میگیرد، بزرگترین جنایتها دارد توسط بسیاری از روشنفکران جامعۀ ما ندیده گرفته میشود. برخی از این معترضین، آن وقتی که داعشیها رسماً سر میبریدند و کنیز میگرفتند، حاضر نبودند بگویند «اینها تروریست هستند» میگفتند «اینها مبارز هستند!» یکبار حاضر نشدند علیه تمدن غرب حرف بزنند و بگویند «مرگ بر آمریکایی که داعش را درست کرد» اینها تأییدکنندگان جنایتکارترین جنایتکاران بشریّت هستند. خُب شما به همین مسائل بپردازید، چرا همهاش شبهه جواب میدهید؟ باید از یک عدهای ناامید بشویم و سراغ بقیه برویم.
چرا اکثریت مخاطبان را رها کنیم و فقط بخواهیم چندتا آدم کجفهم را درست کنیم؟
پیشنهاد بنده این است که نود درصد فعالان جبهۀ رسانهای انقلاب، دست از دفاعکردن از انقلاب و پاسخ به شبهات بردارند و به تبیین انقلاب و اسلام ناب برای مردم جهان بپردازند. خودت را معطل نکن؛ این چه اولویتی است که تو را گرفتار کرده است؟! مردم اروپا منتظرند، مردم آمریکای لاتین منتظرند، مردم هند و چین منتظرند، مردم آسیای دور منتظرند. داری چهکار میکنی؟!
برخی میگویند: «من اول باید به اینها ثابت کنم که ولایتفقیه حق است!» خُب اینها اگر میخواستند بفهمند که تا حالا فهمیده بودند. خداوند دو جا در قرآن میفرماید: «ذَرهُم» (انعام،91 و حجر،3)، یعنی ای پیغمبر، اینها را رها کن و به حال خودشان واگذار کن. خودِ پروردگار دارد میفرماید که «اینها را رها کن!» اما بعضیها این حرف خدا را گوش نمیکنند و میگویند: «نه؛ من میخواهم اینها را متقاعد کنم!» خُب اینها وقت تو را میگیرند، برو وقتَت را برای موضوعات دیگر بگذار، یک جاهای دیگری را نگاه کن.
در همین جامعۀ خودمان، جوانهای بسیار زیادی داریم که شنوای حرف حقّ زیبا هستند. اما خیلی از ما طلبهها، این مخاطبان خوب را (که اکثریت هستند) رها کردهایم و بیشتر به پاسخ شبهات میپردازیم، چون میخواهیم فهم چهارتا آدم کجفهم را درست کنیم! یعنی ما با این کار، داریم امکاناتمان را تلف میکنیم درحالیکه مردم همینطوری دارند راه خودشان را میروند.
چرا نمیرویم جامعۀ سالم خودمان را متقاعد کنیم؟ مثلاً این جوان سالم، هیچ شبههای ندارد و دوست دارد سؤال کند «اسلام چیست؟ اسلام را برای من تعریف کن» ولی ما میگوییم: «صبر کن، اول جواب ایرادهایی را که گرفتهاند به تو بگویم!» میگوید من اصلاً کاری ندارم چه ایرادی گرفتند و تو چه جوابهایی به آن دادی. ما کتاب اسلامشناسی و کتاب معرفی دین و تبیین چیستی دین در حوزه خیلی کم داریم. چرا؟ چون علما اکثراً درگیر جزئیاتی هستند که خیلی از شبههافکنها این مشکلات را ایجاد کردند، حالا علما دارند این مشکلات و شبهات را برطرف میکنند. درحالیکه جوان میگوید «من اصلاً کاری به این و آن ندارم که چه حرفی میزنند، یک ترسیمی از دین به من ارائه بدهید ببینم دین چیست؟»
ما معمولاً برای ذهنهای سالم در دنیا حرفی نداریم چون اولویت ما در تبلیغ «پاسخدادن به شبهه» است
خیلی عجیب است که ما معمولاً برای ذهنهای سالم در دنیا حرفی نداریم، درحالیکه ذهن سالم در دنیا خیلی زیاد است! مخصوصاً امروز که ذهن سالم از مکتبهای فلسفیِ غرب عبورکرده است. دیگر فرهنگ و سبک زندگی غرب، برای ذهن سالم جذابیت ندارد. ذهن سالم دنبال حرف تازه است. ولی ما معمولاً برای آنها حرفی نداریم چون اولویت استراتژی ما در تبلیغ، پاسخدادن به شبهه است. البته بنده مخالف پاسخدادن به شبهه نیستم؛ پاسخ دادن به شبهه باید باشد. اما پاسخدادن به شبهه مثل داروی سرطان است، داروی سرطان هم قیمتی است، هم باید تولید بشود، هم لازم است برای اینکه جانِ یک نفر را نجات بدهد. البته خیلی وقتها ممکن است داروی سرطان تأثیر هم نداشته باشد، ولی میگویند برای اینکه بیمار آرامش بیشتری داشته باشد و عمر بیشتری داشته باشد لازم است... ضمن اینکه بعضیها را هم سالم میکند.
جوابدادن به شبهه مثل داروی سرطان است. اکثر مردم که سرطان ندارند، اینها نان شب میخواهند. حالا ما چند تا نانوایی باید داشته باشیم؟ خیلی زیاد. برای یک جامعۀ هشتاد میلیون نفری باید یکیدو تا پژوهشگاه داشته باشیم که داروی سرطان تولید کند، اما شاید لااقل چند دههزار نانوایی لازم داریم. نانوایی چهکار میکند؟ کسی که معدهاش هیچ مسئلهای ندارد، غذا میخواهد. اولویت را به ناشنوندگان و متقاعدکردن آنها ندهیم، بعضی از آنها فکرشان سرطانی است؛ بله، داروی سرطان برای آنها درست کن، مؤثر باشد یا نباشد، عیبی ندارد. اما اولویت را به کسی بدهیم که غذای روزانه را میخواهد.
اولویت دادن به ناشنوندگان، بسیاری از شنوندگان را از شنیدن حرف حق محروم میکند
بنده در رسانههای غربی و شرقی چیزهایی میبینم که بهشدت تعجب میکنم. مثلاً یک رادیویی درست کردند که میگوید «من به شما دستورالعمل روزانۀ معنوی میدهم...» هر روز میگوید «تو امروز به این موضوع توجه کن...» هیچ دین و معنویتی به معنای خداپرستی در آن نیست، بلکه همین مباحث انسانی را به صورت خیلی رقیق، ارائه میدهد که البته اکثرش هم درست است. خُب چرا یک طلبه به این فکر نیفتاد که بگوید «ای جوانها! من روزانه به شما یک برنامه میدهم، این برنامۀ روزانه سه سال تو را تأمین میکند...»
خیلی از افراد هستند که میگویند: من مصرفکنندۀ دین هستم، امروز به هزار تا حرف که نمیتوانم توجه کنم! امروز تو به من بگو به چه چیزی توجه کنم؟ هر روز هم نمیتوانم پیش یک نفر بروم، مثلاً این آقا امروز میگوید روی حسادت کار کن، بعد چند هفته پیش یکی دیگر میروم، او هم میگوید الآن روی حسادت کار کن. خُب من که روی حسادت قبلاً کار کرده بودم... ولی متأسفانه ما اصلاً برای مخاطبان خودمان چنین برنامههایی نداریم، یعنی برای افراد سالم برنامۀ تغذیۀ روحی و معنوی نداریم. لازمهاش این است که به متقاعدکردن ناشنوندگان اولویت ندهیم. اولویت دادن به ناشنوندگان، بسیاری از شنوندگان را از شنیدن حرف حق محروم میکند. باید دائماً شنوندگان حرف حق را در اولویت قرار بدهیم. نباید ناشنوندگانی که تولیدکنندۀ شبهه هستند، اولویت اولمان باشد. البته لازم است، یک جاهایی هم به شبهه جواب بدهیم.
رفع شبهات، مسئلۀ اولِ جوانها نیست
یک زمانی بهترین فعالیت علمی در دانشگاهها این بود که شبهاتی که غرباندیشان القاء میکردند برطرف بشود. مثلاً اینکه جواب بدهیم «اگر فلانی این حرف را میگوید، اشتباهش این است... و اسلام این را بهتر دارد میگوید. بنده از سالها پیش، این حرفها را در دانشگاه و برای دانشجوها مطرح میکردم، اما متوجه شدم که این حرفها مسئلۀ اولِ جوانها نیست. دانشجوی جوان میگوید «خدا کجاست؟ الآن کجا باید پیدایش کنم؟ احساس میکنم به او نیاز دارم...» من دیدم، آن شبهاتی را که میخواستم جواب بدهم، اصلاً شبهۀ آنها نیست! هرچند عدهای هستند که شبهاتی دارند اما اکثراً شبههای ندارند که ما بخواهیم به شبهات آنها پاسخ بدهیم. لذا من شغل خودم را عوض کردم، گفتم ما دیگر شغل جوابدادن به شبهه را کنار میگذاریم و سراغ نیاز اصلی مردم و جوانها میرویم، یعنی به آن چیزهایی که نیاز روزمره مردم است میپردازیم.
البته در صحبت و بحثها، نیمنگاهی هم به پاسخ شبهات دارم، اما واقعش این است که اساساً ذهن مردم و خصوصاً جوانها، شبههناک نیست، مخصوصاً در فضای تعلیم و تربیت. جوانی که سرِ کلاس ابتدایی یا راهنمایی یا دبیرستان نشسته، اصلاً ذهنش خالی است و اول باید یک تصوّری از دین پیدا بکند. منتها بهجای اینکار، شبهۀ اشاعره و معتزله را به ذهنش میاندازند بعد میخواهند آن را بیرون بیاورند و شبهه را حل کنند! آنوقت به جوان خودمان هم میگوییم «این علم است، این را یاد بگیر و الّا جاهل خواهی مرد!»
ناشنوندگان را رها کنید و بروید سراغ کسانی که متقاعد میشوند
مثلاً چقدر ضرورت دارد شما در آغاز آموزش عقاید دینی از عدل خدا صحبت کنی؟ مگر جوانهای ما مخالف عدل هستند؟! من از آتئیستها و کسانی که به وجود خدا معتقدند نیستند، پرسیدم «اگر یک خدایی وجود داشته باشد که این عالم را آفریده باشد این خدا علیالقاعده عادل است یا نه؟» آنها هم گفتند بله عادل است. ذهن سالم که در عدل خدا شبهه نمیکند. ممکن است افردی بگوید اگر خدا عادل است چرا شرور ایجاد میشود؟ چرا خدا یک نفر را فلج آفریده؟ و... ولی این مسئلۀ خیلیها نیست! مگر اینطور است که همه باید اول این را بفهمند بعد زندگی یا عبادت کنند؟! البته ممکن است یک کسی از سرِ تفنّن سوال کند «اگر خدا عادل است چرا بعضیها فلج به دنیا میآیند؟» خُب شما هم بگو «وقت ندارم جواب بدهم» او بعد چهار سال تو را میبیند و میگوید «یادت هست من این سؤال را کردم؟» شما میگویی: پس اگر این سؤال را نکرده بودی، باز هم داشتی زندگیات را میکردی و تأثیری در زندگیات نداشته؟ میگوید بله. بگو پس همینطوری به زندگیات ادامه بده.
این یک مسئلۀ بزرگ و یک راهبرد اساسی است: ناشنوندگانی وجود دارند که ذهنشان تولیدکنندۀ شبهه هم هست، آنوقت شما هزار کیلومتر راه میروی و کلی هزینه میکنی برای اینکه او را متقاعد کنی! خُب این یک نفر را رها کن! اصلاً این نمیخواهد متقاعد بشود، این را خدا در قرآن میفرماید «ذَرهُم» (انعام،91 و حجر،3) برو سراغ کسانی که متقاعد میشوند و ماجرا را میفهمند.
کشیشهای مسیحی در لبنان، پرسیدند: این ولایت فقیهی که آقای سیدحسن نصرالله میگوید «من عضو حزب ولایت فقیه هستم» چیست؟ به آنها پاسخ دادیم: ولایتفقیه یعنی یک نفر که باتقواست و معرفت دینی دارد جامعه را در کلّیات هدایت بکند و الّا رأی، رأی مردم است و مردم خودشان با نمایندگان خودشان کشور را اداره میکنند و او نقش داور را دارد... کشیش مسیحی گفت این که خیلی چیز خوبی است، برای لبنان هم خوب است که ما ولایت فقیه داشته باشیم، همین آقای سیدحسن نصرالله خوب است... با یک گفتگوی ساده، مشتری شدند. ما به همین اندازه هم ولایتفقیه را برای جهان جا نینداختیم، آنوقت با صدها کتاب داریم جواب شبهات ولایتفقیه را میدهیم!
به جای دفاع از انقلاب، آثار و نتایج انقلاب را تبیین و توصیف کنیم
ما در تبلیغات ضعیف هستیم و یک دلیلش همین است. شما چند نفر رسانهایِ انقلابی میشناسید که به جای دفاع از انقلاب، آثار و نتایج انقلاب را تبیین و توصیف کنند. آن کسی که در تلویزیون، طبیعت ایران را نشان میدهد، از کنار همۀ چالشها عبور میکند و زیباییها را نشان میدهد، نمیرود مثل مگس، روی آلودگیها و زخمها بنشیند. دربارۀ جامعه و انقلاب ما هم حرفهای قشنگ فراوانی هست که میشود بیان کرد؛ چیزهای خیلی سادهای که از دیدن و شنیدنِ آنها یک احساس خوب به ما دست میدهد. کسانی که از خارج کشور میآیند و ما را میبینند، خوبیهای زیادی از ایران -با همۀ مشکلاتش- بازگو میکنند. اما در این شرایطی که مردم سختیهایی دارند، بعضیها کاری کردند که اگر از خوبیها حرف بزنی مورد هجمه قرار میگیری، به نظر بنده، باید مقاومت کرد.
اصلاً اینطور نیست که در درجۀ اول، به ناشنوندگان بپردازیم و شبهات آنها را پاسخ بدهیم و دفاعکردن، حرف اول را بزند. همین الآن که ما خودمان هم نسبت به وضعیت موجود خیلی منتقد هستیم و میگوییم وضعمان درست نیست، اگر بخشهایی از زندگی ایرانیها تبدیل به فیلم بشود و با نگاه بینالمللی در جهان پخش بشود، جذابترین سریالهای بینالمللی خواهد بود.
غیر از ناشنوندگان، عدهای نابینندگان حق هستند
یک فیلمنامهای در ارتباط با موضوع «زن» پیشنهاد شد که مربوط میشد به اربعین، حضور نیروهای آمریکایی در عراق و مقایسۀ بین فرهنگ مردم خونگرم عراق با فرهنگ غرب. در این فیلمنامه یک سرباز یا درجهدار زن آمریکایی که به عراق آمده بود در یک ماجرایی دچار مجروحیت میشود و در بین راه، مواجه میشود با عشایر عراق و رفتارهای فداکارانۀ آنها در کاروانی که برای زیارت راه انداخته بودند. این زن آمریکایی، زندگی خودش را نگاه میکند، زندگی عشایر عراق را هم نگاه میکند و میبیند که اینجا زن چقدر حرمت دارد...
وقتی این فیلمنامه پیشنهاد شد، بعد از مدتی گفتند «ایدۀ این فیلمنامه، عوض شده است!» پرسیدیم: چرا عوض شد؟ خُب اگر نمیخواستند، کلاً میتوانستند این فیلمنامه را کنار بگذارند و یک چیز دیگری بسازند، چرا آن را تغییر دادند؟ بعداً متوجه شدیم که بازیگرها مخالفت کرده و گفته بودند: «چه دلیلی دارد که ما زن عراقی را نسبت به زن آمریکایی برتر قرار بدهیم؟!» این حرف یعنی چه؟ اینها نمیخواستند واقعیت را به تصویر بکشند، چون این داستان فیلمنامه، داشت حقیقت را میگفت، این سبک زندگی توی خون مردم عراق است و آنها همینطوری زندگی میکنند، زندگی مردم آمریکا هم که معلوم است چطور است! خُب این دوتا با هم مقایسه بشود تا ترجیحهایش معلوم بشود. اما بعضیها حاضر نیستند حق را بگویند و در واقع حق را پنهان میکنند.
باید خوبیهای خودمان را ببینیم و به تصویر بکشیم
خدا در قرآن میفرماید: غیر از ناشنوندگان، عدهای هم نابینندگان حق هستند: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» (بقره،18) ما در تبلیغات ضعیفیم و درواقع تبلیغات را هنوز شروع نکردهایم؛ چون مدام به ناشنوندگانِ کر و نابینندگانِ کور میپردازیم و میخواهیم یکطوری حق را در چشم آنها فرو کنیم! خُب وقتی نمیخواهند حق را ببینند، اینها را رها کنید؛ در جهان اینهمه شنوندگان حق وجود دارند، اینهمه بینندگان حق وجود دارند، برای آنها فیلم بسازید. این حرف بنده هم مربوط به امروز نیست، حدود بیست سال است که این حرف را به نهادهای فرهنگی میگویم اما کسانی که در مدیریتها هستند گوش نمیدهند. آقای فیلمنامهنویس، اولویت ما الان این است!
ما به بوسنی رفتیم و بدون هزینهکردن و اکثراً با کمک نرمافزاری، از مسلمانان بوسنی دفاع کردیم. نقش ایران در بوسنی واقعاً بینظیر بود. آنجا شهید دادیم، اما بعد از جنگ، آنها را به امان خدا رها کردیم. شما باید بروی فیلم بسازی از مسلمانیکردن مردم بوسنی بین مردم اروپا و صربها و کرواتهایی که مردم مظلوم بوسنی را از دو طرف، قیچی کردند و قتلعام کردند.
چندسال پیش، برخی از کرواتها و صربها را به پیادهروی اربعین آوردیم، بعضی از آنها درجا مسلمان شدند، گفتند اسلام چه چیز قشنگی است! یکی از آنها مسلمان نشد ولی کتاب نوشت دربارۀ اینکه اسلام عجب چیز قشنگی است... اکثر مسلمانهای آنجا مسلک درویشی دارند، بنده به آنها میگفتم: «شما همین درویشیِ خودتان را معرفی کنید. مثلاً اینکه شما یک ذکری را تکرار میکنید، چه میگویید؟ ما نمیخواهم شما این مسلک خودتان را تغییر بدهید، همین زیبایی را که دارید نشان بدهید...» آنها هم از این حرفها، استقبال میکردند و اشک میریختند.
چرا ما خوبیهای خودمان را نمیبینیم؟ آنوقت میگویید چرا هالیوود را یهودیها اداره میکنند؟! هر سال توسط کارگردانان مسیحی چند فیلم در خدمت تقدیر از یهود در جهان ساخته میشود، انگار باید یک عرض ارادتی بکنند تا اجازه پیدا کنند به کارشان ادامه بدهند! خوب بود اگر برخی از همان کارگردانهای محترم مسیحی اینجا هم بیایند و زیباییهایی را که در جامعۀ ما هست ببینند و اینها را به تصویر بکشند.
البته ما خودمان بهتر میتوانیم این زیباییها را به تصویر بکشیم، منتها راهبرد ما غلط است، نشانهگیری ما غلط است؛ ما فکر میکنیم مسئلۀ اول این است که بپردازیم به آن کسانی که هیچوقت نمیخواهند شنوا بشوند! ما میخواهیم صدها مرتبه به کسی که مثلاً پا روی پرچم اسرائیل نمیگذارد بفهمانیم که اسرائیل کودککش است! تمام هزینۀمان را اینجا مصرف میکنیم. اصلاً چه کسی گفته است که باید برویم جوابشان را بدهیم! خُب او دیگر نمیخواهد بفهمد، اگر میخواست بفهمد تا حالا فهمیده بود! برو به بقیۀ مردم جهان، حقایق را نشان بده.
در تبلیغات، باید دو راهبرد را دنبال کنیم:
دوتا راهبرد وجود دارد، اولویت اول همان کاری است که قرآن انجام میدهد، یعنی تیپشناسیِ شنوندگان و ناشنوندگان و بینندگان و نابینندگانِ تبلیغات جبهۀ حق. توضیح این تیپشناسی، کار روانشناسانۀ خیلی قشنگ و ارزشمندی است. البته ما طلبهها بلد نیستیم این را توصیف کنیم و توضیح بدهیم. چون در حوزه، درسی نداریم که طبق آن بتوانیم این آیههای قرآن را توضیح بدهیم. البته اخیراً یک «رشتۀ تخصصی تبلیغ» در تهران راه افتاده است که امیدوارم در این زمینه، کارهای اساسی صورت بگیرد. اگر ما طلبهها در این زمینه، ضعیف باشیم، طبیعتاً جوانهای انقلابیِ غیرطلبه هم در این زمینه، نمیتوانند قوی باشند. آنها هم میگویند «خُب ما از کجا بدانیم؟» یک کارگردان محترم یکبار در تلویزیون میگفت «کدامیک از طلبهها یا علمای حوزه، میآید ما را راهنمایی کند؟» حرف ایشان درست بود. پس یک راهبرد این است که تیپشناسی انجام بشود.
راهبرد دوم هم عبور از کسانی است که ناشنونده و نابیننده هستند، یعنی عمداً نمیخواهند حق را بشنوند و ببینند. نباید زیاد به اینها اهمیت بدهید، از اینها عبور کنید و بپردازید به شنوندگان و آدمهای بیمسئله که فراون هستند.
وقتی پیامبر(ص) دید که اهل مکه شنوندۀ حق نیستند، از آنها روگردان شد و سراغ اهل مدینه رفت
یک قصه از پیامبر اکرم(ص) بگویم. یک روز یک نفر از رسول خدا(ص) پرسید: شما ادّعا کردهای که رسول خدا هستی؟ حضرت تایید کردند. آن مرد، آدم بیمسئلهای بود، گفت: شما به چه چیزی دعوت میکنی؟ ما را بهسوی چه کسی میخوانی؟ ببین پیامبر اکرم(ص) چقدر قشنگ جواب دادند. رسول خدا(ص) فرمودند: فرمود: تو را به سوی کسی دعوت میکنم که وقتی در سرزمین یا بیابان خشکی باشی و آذوقۀ خودت را گم کرده باشی و او را صدا بزنی، جوابت را میدهد. تو را به سوی خدایی دعوت میکنم که وقتی خشکسالی و قحطی بشود و او را صدا بزنی جوابت را میدهد... آن مرد یک تأملی کرد و گفت بله، همینطور است. آن خدا، تو را فرستاده است؟ فرمود: بله. گفت: بگو من چهطوری ایمان بیاورم؟ به همین سادگی ایمان آورد. «نه چک زدیم نه چانه ایمان آمد به خانه» (قَالَ أَبُو تَمِیمَةَ وَفَدْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص... فَقُلْتُ إِلَى مَا تَدْعُو یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا کُنْتَ بِأَرْضِ فَلَاةٍ فَأَضْلَلْتَ رَاحِلَتَکَ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ وَ أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا اسْتَنَّتْ أَرْضُکَ أَوْ أَجْدَبَتْ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ قَالَ فَقُلْتُ وَ أَبِیکَ لَنِعْمَ الرَّبُّ هَذَا فَأَسْلَمْتُ ؛ کنزالفوائد/ج1/ص212)
اما قریش مکه به پیامبر(ص) میگفتند: چه کسی گفته به شما وحی فرستادهاند؟ ما باید ملائکه را ببینیم، اگر جبرئیل است، صدایش را بشنویم... اینقدر غُر زدند که خداوند به پیغمبر فرمود «أَعْرِضْ عَنْهُم» دیگر به آنها نگاه نکن و کار خودت را بکن. و بعد هم ایشان شروع به هجرت کرد. پیامبر(ص) یک جوان به نام «مصعب» را به مدینه فرستاد تا در مدینه به تبلیغ اسلام و آموزش قرآن بپردازد. گفت: برو در مدینه شروع کن به تبلیغ دین. وقتی مشرکین مکه مشغول درگیری با پیغمبر(ص) بودند تا ایشان را محدود کنند، ایشان درواقع مدینه را فتح کرد.
نمیخواهد هیچ ناشنوندهای را متقاعد کنی، وقتت را برای شنوندگان بگذار
بنده دوست دارم اهالی رسانه و دوستان انقلابی را در یک جلسهای جمع کنم و به هفتاد یا هشتاد درصدشان بگویم: دیگر از این به بعد، هیچ شبههای را جواب ندهید، از این به بعد، نمیخواهد هیچ ناشنوندهای را متقاعد کنید، بلکه بروید وقت خودتان را برای جاهای دیگر بگذارید.
مثلاً اگر شما در فرانسه، حجاب را درست تبلیغ کنید به صورتی که آنها حرف شما را خوب بفهمند، و بعد فیلمِ همین اتفاقی را که آنجا در تعامل بین شما و آن اروپاییها میافتد، در اینجا پخش کنید، خیلیها محجبه میشوند. دیگر نمیخواهد چانه بزنید. فرانسه واقعاً بیدار شده و تحول پیدا کرده است. آنها در ارتباط با زندگیِ مفسدهآمیز غربی –یا به قول آنها هالیوودی- که به آنها تحمیل شده، بیشتر حساس شدهاند. الآن در فرانسه، حساسیت نسبت به هالیوود بیشتر از ایران است، مردم فرانسه ناراحتاند و میگویند: این وضعیت را برای ما درست کردهاند برای اینکه بر ما مسلط بشوند. مردم فرانسه خیلی سیاسی شدهاند و آگاهی سیاسی آنها افزایش پیدا کرده است.
در یک کنفرانس بینالمللی، یک شخصی، یک کتاب سیصد چهارصد صفحهای به زبان فرانسه به من داد و گفت: اینها تحلیل نیست، در این کتاب فقط سند آوردهام که نشان میدهد بیبندوباری در فرانسه، کار صهیونیستهاست برای اینکه ملت فرانسه را ضعیف کنند تا تحت یوق آنها قرار بگیرند. شش یا هفت سال پیش آن کتاب را به جایی دادم که ترجمه کنند. آنها گفتند این کتاب در اولویت نیست!
هرکس برای منتقلکردن عطر شکوفههای قیام حسین(ع) به جهان، هر تلاشی میتواند انجام بدهد
شنوندگان حق زیادند، ما باید به آنها دسترسی پیدا کنیم. عمر طبیعی رسول خدا(ص) و بعد امیرالمؤمنین علی(ع) درگیر با چالشهای منافقین شد. در مدت حدوداً پنج سال، سه تا جنگ داخلی برای این شخصیت جهانی درست کردند. دیگر چشم امید همه به اباعبدالله الحسین(ع) بود. شاید زبان حال اباعبدالله الحسین(ع) این باشد «یا رسول الله! من پیام شما را با سرِ بریدۀ خودم به مردم جهان میرسانم، فقط زینب(س) پای کار باشد...» حسین(ع) از شاهراه اربعین، کاری کرد که الآن زیباترین و تنها بخش دین است که انتقال پیامش راحتتر، مؤثرتر و زیباتر از همۀ بخشهای دین است.
هر کسی برای اربعین بمیرد برای بزرگترین بخش دین به شهادت رسیده است. چه جوانهای نابی برای اربعین فداکاریهای فراوان کردند و چه مرگ شهادتگونۀ نورانیای داشتند. چه کسانی برای این اربعین خون دادند و قربانی شدند؟ ساده نگیرید. امام حسین(ع) خودش را هزینه کرد و الآن موقع میوهچینی است. الآن دارد ثمره میدهد، عطر این شکوفه دارد عالم را میگیرد. هرکس برای منتقلکردن عطر شکوفههای قیام حسین(ع) به جهان -نه فقط جامعۀ اسلامی- هر تلاشی میتواند انجام بدهد. هیچ تعصّب دینی، قشری و مناسکی در کار نیست. بعضیها به بنده انتقاد میکنند و میگویند «تو داری دین مناسکی را ترویج میکنی!» به کربلا در حدّ مناسک نگاه نکنید؛ شمیم ظهور مهدیِ حسین(ع) است. اینها شعار نیست. ما الآن جز زبان حسین(ع) و جز طریق اربعین چه راه بازِ دیگری برای تأثیرگذاری بر مردم جهان داریم؟
حالا به سراغ کربلا برویم تا برایتان از نابینندگان حق و ناشنوندگان حق و از دردی که آنها در تاریخ ایجاد کردند روضه بخوانم. بنابر نقلی میگویند: امام حسین(ع) در روز عاشورا وضعیت جنگی را کنار گذاشت و عبای پیغمبر(ص) را پوشید، دیدند زیر عبای خودش یک چیزی گرفته است. گفتند شاید قرآن آورده ما را به قرآن قسم بدهد. نابینندگان حق را ببینید. امام حسین(ع) قنداقۀ علی اصغرش را درآورد و به مردم نشان داد ولی آنها نمیخواستند ببینند و بشنوند. بعد فرمود «قد بقی هذا الطفل یتلظّى عطشا» (لهوف، ترجمۀ میرابوطالبی/ص150) همه را کشتید و فقط این طفل باقی مانده که از تشنگی دارد دست و پا میزند. من با شما جنگ دارم و شما میخواهید من را بکشید، این بچه چه گناهی کرده است؟ دیگر حسین(ع) باید چهکار کند تا حق را به آنها بفهماند و نشان بدهد و حجّت را تمام کند؟ شاید اگر علی اصغر را میگرفتند و سیرابش میکردند ورق برمیگشت. شدت دشمنی ابلیس با بشریت در اینجا نقش داشت. امان از حرمله! وقتی امام سجاد(ع) شنید قاتلین پدرش اباعبدالله الحسین(ع) و اصحاب و اهلبیت دارند مجازات میشوند، سؤال کرد: «مَا صَنَعَ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلَةَ الْأَسَدِی؟» (امالی، شیخ طوسی/ص238) آیا حرمله را هم مجازات کردند یا نه...
(الف3/ن2)
من خودم همیشه فکر می کنم که حق با منه و با دیگران سنگین برخورد می کنم و در بسیار مواقع به دیگران حق نمیدم و حق رو با خودم میدونم، قبلانا واس وسوسه فکری قرص میخورد شده بود پسر گل ولی از وقتی که مصرفش رو خودسرانه برکنار کردم...