اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع)-ج۲۴
نهتنها خوارج، بلکه عموم مردم و برخی یاران علی(ع) هم میگفتند «مدیریت ایشان ضعیف است!»
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۲۳ - سحرهای رمضان
- مکان: شبکۀ ۳ سیما - برنامۀ ماه من
- مناسبت: رمضان
- پروندۀ ویژه این مبحث: اینجا
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکه سه سیما پخش میشد دربارۀ تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو پرداخت. در ادامه گزیدهای از بیست و چهارمین جلسه این مبحث را میخوانید:
برخی از تلقّیهای ناروا از دین، مثل سمّ مهلک جامعۀ مؤمنین را به زمین میزند
سالِ نو حقیقی را به تعبیری باید تبریک گفت اما چون ما در ایام سوگواری به سر میبریم، فقط توجه بدهیم به اینکه روزیِ جدید ما از امروز آغاز میشود، برنامههای جدید زندگیمان را باید شروع کنیم و از امروز واقعاً باید زندگی تازهای را شروع کنیم.
ما در این شبها داریم «تلقّیهای ناروا از دین» را مرور میکنیم، البته برخی از نقاط برجستهاش را بررسی میکنیم تا برسیم به تلقّیهای صحیح از دین. وقتی میگوییم که میخواهیم تلقّیهای ناروا را برطرف کنیم، حتی اگر عبارتهای صحیحی گفته بشود، اما در مجموع چون مهندسیِ دقیق صورت نگرفته، اولویتها رعایت نشده و تعابیر هم معمولاً درست انتخاب نشده است، ممکن است در ذهن مخاطب، تلقّی ناروا شکل بگیرد. برخی از این تلقّیهای ناروا مثل سمّ مهلک جامعۀ مؤمنین را به شدّت زمین میزند. برخی از این تلقّیهای ناروا، اوجش در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) بوده و حضرت به مقابلۀ با آن برخاستند.
چرا خیلیها مدیریت امیرالمؤمنین(ع) را ضعیف میدانستند؟
برای وارد شدن به بحث بعدی که بررسی یکی دیگر از تلقّیهای ناروا از دین است-که همین تلقیها علّت اصلی مظلومیتهای امیرالمؤمنین علی(ع) بود و امروز هم هنوز جامعۀ ما دچار این تلقّیهای ناروا هست- یک مقدمهای را عرض بکنم و آن مقدمه این سؤال است که چرا تقریباً همگان امیرالمؤمنین علی(ع) را در مدیریت موفق نمیدیدند؟ دربارۀ این «همگان» که عرض میکنم، از زمان خودمان ابتدا یک مثالی بزنم. زمانی که فیلم امام علی(ع) پخش میشد بنده اتفاقاً در دانشگاه کلاس تاریخ اسلام داشتم. حدوداً قسمتهای آخر سریال داشت پخش میشد، یکی از دانشجوها با دقت و کنجکاوی، گفت: فکر نمیکنید این فیلم امام علی(ع) فیلم بدی باشد؟ گفتم چرا؟ گفت که امیرالمؤمنین علی(ع) را یکمقدار با مدیریتِ شُل در نظر من جلوه داد. من امیرالمؤمنین را خیلی قاطعتر از این میدانستم. گفتم در این سریال ممکن است ایرادهایی باشد ولی این برداشتی که پیدا کردی برداشتی است که در آن زمان، همه از واقعیت حکومت حضرت داشتند! پس این فیلم لااقل در این مورد، مطلب را درست منتقل کرده است. و همین مسئله، آغاز گفتگوها و مباحثاتی در کلاس درس ما شد.
شما وقتی سریال زندگی امیرالمؤمنین علی(ع) را هم تهیه کنید با این همه فاصلۀ زمانی، باز هم این برداشت صورت میگیرد. یا کتاب «الغارات» را که سفارششدۀ شهید سلیمانی است، خیلیها خواندهاند و گفتهاند که این کتاب، ذهنیت ما را نسبت به امیرالمؤمنین خراب کرد؛ این چه نحوۀ مدیریتی است! بنده از دوران معاصر و ذهنیتها شروع کردم، البته جدیتر از این در دوران معاصر به این موضوع خواهیم پرداخت، تا برسیم به زمان امیرالمؤمنین علی(ع).
حتی یاران نزدیک علی(ع) هم به شیوۀ مدیریت ایشان، ایراد میگرفتند
در زمان حضرت، کسانی بودند که تصریح میکردند به اینکه «یا علی، شما مدیریت بلد نیستی!» میخواهم سه نمونه از این موارد را برای شما بخوانم. البته نزدیکان و حواریین حضرت نمیگفتند که شما مدیریت بلد نیستی، اما همین یاران حضرت ایرادهای مدیریتی به حضرت میگرفتند. البته جمعبندی نمیکردند که بگویند «شما مدیریت بلد نیستی» و در نهایت هم تبعیّت میکردند. یکی از این افراد «ابن عباس» هست. ابن عباس در هر سه جنگ، مشورتهایی که به حضرت میداد اینطور بود که میگفت: شما دارید اشتباه میکنید؛ این کار را نکنید... و این گفتگوها در تاریخ ثبت شده است. حتی یاران بسیار نزدیکتر هم اینطور بودند.
امروز به برخی از مواردی که مالک اشتر، به حضرت اعتراض میکرد اشاره کنم. همان اول که میخواستند حرکت کنند بعضیها با امیرالمؤمنین بیعت نکردند که از سران مهاجران و انصار و صحابۀ پیغمبر بودند. مالک با تندی با آنها برخورد کرد. حضرت فرمود: «با اینها تند برخورد نکن.» مالک گفت: «امروز ما باید با اینها تند برخورد بکنیم، قبلیها هم همینجور برخورد میکردند، فردا هم با شمشیر باید با اینها برخورد کنیم. شما چرا کوتاه میآیی؟ این کوتاه آمدن، کار را سست میکند.» اگر کسی بخواهد تاریخ را نگاه بکند باید بگوید که مالک اشتر درست گفت. ولی امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: مالک، این حرف را رها کن. (فَقَالَ الْأَشْتَرُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّا وَ إِنْ لَمْ نَکُنْ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، فَإِنَّا فِیهِمْ، وَ هَذِهِ بَیْعَةٌ عَامَّةٌ، وَ الْخَارِجُ مِنْهَا عَاصٍ، وَ الْمُبْطِئُ عَنْهَا مُقَصِّرٌ، فَإِنَّ أَدَبَهُمُ الْیَوْمَ بِاللِّسَانِ وَ غَداً بِالسَّیْفِ... فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): کُفَّ عَنِّی، فَانْصَرَفَ الْأَشْتَرُ وَ هُوَ مُغْضَبٌ ؛ امالی طوسی، ج1، ص717)
یک نمونۀ دیگر، وقتی بود که امیرالمؤمنین علی(ع) نمایندهای را برای مذاکره با معاویه فرستاد. مالک اشتر اعتراض کرد و گفت او نمایندۀ شایستهای نیست، بعداً هم ثابت شد که شایسته نیست. (فَقَالَ لَهُ الْأَشْتَرُ لَا تَبْعَثْهُ وَ دَعْهُ وَ لَا تُصَدِّقْهُ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ هَوَاهُ هَوَاهُمْ وَ نِیَّتَهُ نِیَّتَهُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: «دَعْهُ حَتَّى نَنْظُرَ مَا یَرْجِعُ بِهِ إِلَیْنَا» فَبَعَثَهُ عَلِیٌّ ع؛ وقعة صفین، ص28)
همچنین مالک اشتر درابتدای حکومت امیرالمؤمنین(ع) میگفت که ابوموسی اشعری را فعلاً در کوفه نگهدار. بعداً که ابوموسی اشعری حاضر نشد برای جنگ جمل، سرباز بفرستد، حضرت به مالک فرمود: برو رفیقت (یعنی ابوموسی) را جمع کن. (وکان له رأی فی بقاء أبی موسى الأشْعَرِیّ والیاً على الکوفة، ارتضاه الإمام علیه السلام وأیّده مع أنّه علیه السلام کان یعلم بمکنون فکر أبی موسى، ولم یکن له رأی فی بقائه؛ مکاتیب الائمة، ج1، ص 462)
وقتی یاران خاص علی(ع) به مدیریت ایشان اعتراض میکردند، وضع عموم مردم معلوم است!
مالک اشتر به امیرالمؤمنین(ع) میگفت که شما به سران اقوام از بیت المال یک کمی بیشتر بدهید تا به تو جذب بشوند. حضرت فرمود: مالک، این سیرۀ پیامبر نیست. خیلی کلّی پاسخشان را دادند. (فقال الاشتر: فَتَاقَتْ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَى الدُّنْیَا... فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج2، ص197) همچنین مالک اشتر به حضرت اعتراض میکرد که شما دارید بنیالعباس را-که فامیلهای شما هستند- در منصبها میگذارید، پس ما برای چه علیه عثمان قیام کردیم که مناصب را به فامیلهای خودش میداد؟
البته این گفتگوها، در واقع گفتگوهای فضای خصوصی مالک با حضرت بود و مالک هم با حضرت مخالفت نمیکرد و در نهایت تبعیت میکرد. اما وقتی در فضای خصوصی این گفتگوها صورت بگیرد در فضای عمومی، وضعیت مشخص میشود.
در مورد دیگر اصحاب هم اینگونه مسائل وجود داشت. مثلاً یکی از یاران حضرت، کسی بود به نام «احنف بن قیس». ایشان در هر سه جنگ پای رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود. البته بعدها به معاویه پیوست و مسائل دیگری پیدا کرد. ایشان یک عبارتی دارد، میگوید: ما مبتلا شدیم به آل علی! اینها نه مدیریت اقتصادی بلد هستند، نه مدیریت جنگی بلد هستند، نه سیاست بلد هستند! «قد بَلَونا آلَ أبی طالبٍ فَلَم نَجِد عِندَهُم إِیالَةً لِلمُلکِ، و لا صِیَانَةً لِلمالِ، وَ لا مَکِیدَةً فِی الحَربِ» (انساب الاشراف، ج12، ص322 ) این عبارت دوبار در تاریخ از او نقل شده است، یکبار هم زمانی که امام حسین(ع) دعوت کرد و به یاری امام حسین(ع) نیامد، همین دلیل را آورد، یعنی گفت که آل ابیطالب سیاست بلد نیستند! درست است که اگر آخر کارِ «احنف بن قیس» را نگاه بکنیم او جزء اصحاب حضرت باقی نمیماند، اما بالاخره یک مدتی با امیرالمؤمنین(ع) همراهی کرده و جزو یاران حضرت بوده است.
اعتراض تند یک زن به نحوۀ مدیریت امیرالمؤمنین(ع) در حضور ایشان
یک خانمی آمد در مقابل امیرالمؤمنین علی(ع) و شروع کرد به صحبت کردن. وقتی که حرف میرسد به طبقۀ خانمها در جامعه یعنی این بحث عمومی شده است. و الا این خانم استثنائاً درنیامده است که این حرف را بزند. او گفت: شما به سه دلیل، دلها را متشتّت کردید و وضع جامعه را بههم زدید. حضرت فرمود این سه دلیل چه چیزهایی هستند؟ گفت: «رضاکَ بالقضیّة»، چرا به حکمیّت رضایت دادی؟ «وأخذُکَ بالدّنیّه». شما ذلّت را پذیرفتی. منظورش آن نامۀ صلحنامۀ موقتی بود که نوشتند و شامیان گفتند که امیرالمؤمنین را از کنار نام علی بردارید. حضرت فرمود بردارید. خوارج هم بعداً سر این اعتراض کردند، که تو چرا برداشتی و چرا کوتاه آمدی؟ «و جَزَعُکَ عند البلیّة»؛ وقتی که اوضاع به هم ریخت تو جزع و فزع کردی و آن برخورد و درگیری با خوارج هم جزء همین است. (جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی عَبْسٍ وَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثٌ بَلْبَلْنَ الْقُلُوبَ قَالَ: وَ مَا هُنَّ؟ قَالَتْ رِضَاکَ بِالْقَضِیَّةِ وَ أَخْذُکَ بِالدَّنِیَّةِ وَ جَزَعُکَ عِنْدَ الْبَلِیَّةِ؛ الغارات، ج1، ص25)
حضرت دید که او آدم سیاستمدار و فهمیدهای نیست، گفت شما بهتر است که در خانه بنشینید. او هم گفت: نه خانهنشینی نداریم، ما نمینشینیم جز در سایۀ شمشیرها و جلوی تو ایستادیم! حالا ببینید یک زن چگونه مقابل امیرالمؤمنین علی(ع) میایستد!
ما نباید نیمی از تاریخ را بخوانیم آنجایی که امیرالمؤمنین علی(ع) زنهای بیسرپرست را کمک میکرد یا فقط آنهایی را بگوییم که از درِ موافقت و دلسوزی در میآمدند. جامعۀ علی بن ابیطالب را بشناسیم تا بعضی از حرفهای کمتر گفته شده یا حتی نگفته شده را بیشتر ببینیم.
یکی از دوستان علی(ع): از وقتی تو حاکم شدهای، تفرقه و تشتّت در جامعه ایجاد کردهای!
میخواهم این حرف را که میگفتند «حضرت مدیریت بلد نیست» دایره و گسترهاش را عرض بکنم. شاید روزهای بعد به این بپردازیم که چرا اینگونه بود؟ چرا در مورد امیرالمؤمنین علی(ع) اینجور میگفتند؟
یک کسی بود به نام ابومریم که از دوستان امیرالمؤمنین(ع) بود. از مدینه به کوفه آمد و به خدمت حضرت رسید. حضرت فرمود: چه شد که تو اینجا آمدی؟ از من چه میخواهی؟ گفت: من برای اینکه نیازی داشته باشم اینجا نیامدم. بلکه احساس کردم از وقتی که تو مدیریت این مملکت را دست گرفتی تفرقه و تشتّت در جامعه ایجاد کردهای! «إِنِّی لَمْ آتِکَ لِحَاجَةٍ وَ لَکِنِّی کُنْتُ أَرَاکَ لَوْ وَلَّوْکَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجْزَأْتَه» (الغارات، ج1، ص44)
ببینید؛ این دوست حضرت است که دارد این حرف را میزند. ما این مسئله را در تاریخ، چگونه باید تحلیل کنیم؟ چطور میشود امیرالمؤمنین علی(ع) با آن همه سابقه، حکومتش بهگونهای نبود که بعد از حضرت، این حکومت با موفقیت به امام حسن مجتبی(ع) برسد! ولی معاویه باید کار را دست یزید بدهد و در این امر هم موفق بشود درحالیکه همه اذعان داشتند که یزید شایستۀ این پست نیست. کسی که از بیرون نگاه بکند یک بیتدبیری را احساس میکند. دربارۀ علّت عدم موفقیت حضرت، حرفهای متعددی زدهاند.
آثار حرف مردم درباۀ سوءمدیریت حضرت، در نیمۀ دوم حکومت ایشان ظاهر شد
حتی میخواهم عرض کنم که امیرالمؤمنین علی(ع) آثار این حرف مردم درباۀ سوءمدیریت خود را در نیمۀ دوم حکومت خودشان دیدند! آن سه جنگی که حضرت داشتند در دو سال و نیمِ اول حکومتشان بود. دو سال و نیم بعد، تقریباً کسی حرف حضرت را گوش نمیکرد! حضرت در یک سخنی تصریح میفرماید که الآن در این حکومت اسلامی، من غیر از کوفه و اطرافش، جایی تحت نفوذ ندارم. شما اگر از بیرون نگاه کنید، این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
حضرت میفرماید: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً» (نهجالبلاغه، خطبه208) من دیروز آمر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام و مدام شما دارید به من حرف تحمیل میکنید... یا حرفهای دیگری که امیرالمؤمنین(ع) به مردم میزنند که دل من از دست شما خون است، ای کاش من شما را نمیدیدم؛ و حرفهایی که حضرت دردمندانه به آن افراد میزنند تا تحلیلهایی که خودِ حضرت دارند.
چرا خوارج، عموم مردم و برخی یاران علی(ع) میگفتند «مدیریت او ضعیف است» ؟/ آیا دلیلش عدالت علی(ع) بود؟
تا اینجا از دو منظر، این مسئله را بیان کردیم، یکی از منظر یاران حضرت و دیگری از منظر افکار عمومی. دشمنان حضرت که تکلیفشان معلوم است. خوارج که صریحاً میگفتند ما یک خلیفهای مثل خلیفۀ دوم میخواهیم. آخرین حرفی که به نمایندگان امیرالمؤمنین زدند که ما باید با علی بن ابیطالب(ع) بجنگیم، این بود که گفتند اصلاً ایشان مورد پسند ما نیست، روش او صحیح نیست. باید روش دیگر خلفا را داشته باشد به طور مشخص هم نام میبردند. (فاستخلف عمر، فکان من سیرته مَا أنت عالم بِهِ، لم تأخذه فی الله لومة لائم... ؛ انسابالاشراف، ج2، ص370)
برای اینکه دربارۀ پاسخ این سؤال، کمی عمیقتر فکر کنیم، ابتدا چند تا جواب مشهور را فقط اشاره میکنم. مثلاٌ مشهور است که امیرالمؤمنین(ع) به خاطر عدلش به قتل رسید، یا شاید به خاطر عدلش این ضعف مدیریت را به ایشان نسبت میدهند. به نظر شما آیا میشود که مردم، ضدّ عدالت باشند؟ بعید است. مردم اگر ببینند یک کسی با عدالت رفتار میکند طرفدار او میشوند. اگر بگوییم که عدالت حضرت، علیه خواص بوده است، وقتی خواص خراب بشوند طبیعتاً امیرالمؤمنین(ع) به مردم دست میدهد چون این عدالت به نفع مردم است. پس چرا مردم باید با حضرت مخالفت کنند؟
علت اصلی تصور عمومی نسبت به سوءمدریت حضرت، «تبلیغات دشمن» هم نبود!
بعضیها فکر میکنند که این مشکلات، به خاطر تبلیغات دشمن علیه علی(ع) بوده است. درحالیکه تبلیغات امیرالمؤمنین(ع) خیلی قویتر از معاویه بود. آن موقع ابزار تبلیغات، سخن و خطابه بود. چه کسی میتوانست مثل امیرالمؤمنین حرف بزند؟ آن فضای سنگینی که معاویه ایجاد شده بود، فقط در شام بود. ولی آنهایی که خون به جگر امیرالمؤمنین کردند(یعنی خوارج) خودشان دشمن معاویه و شام بودند و دشمن شام باقی ماندند! نه اینکه از فضای آن متأثر شده باشد. حتی اینطور هم نبود که آنها معاویه را ترجیح بدهند، بلکه خلیفۀ دوم را ترجیح میدادند که بین این دوتا خیلی فرق هست. آنها ضدّ اشرافیگری معاویه بودند.
بعضیها میگویند که معاویه پولپاشی میکرد و امیرالمؤمنین علی(ع) این کار را نمیکرد. حضرت خودشان در یک سخنی میگویند که معاویه پول نمیدهد و برایش خوب تبعیّت میکنند. من که پول میدهم و به شما احترام میگذارم ولی خوب تبعیّت نمیکنید. (أَوَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ ؛ نهجالبلاغه، خطبۀ180)
علاوه بر خواص، عوام هم خیلی به امیرالمؤمنین(ع) خیانت کردند
بعضیها میگویند که فقط خواص، علیه امیرالمؤمنین بودند. درحالیکه عوام هم خیلی خیانت کردند. عوامی که امیرالمؤمنین خانههایشان را آباد کرد. رونق اقتصادی برای آنها ایجاد کرد. نه مشکل اقتصادی در آن جامعه بود، نه مشکل تبلیغات دشمن. نه مشکل ضعف بنیۀ نظامی. درحالیکه خیلی از این مشکلات را الان ما داریم. البته ما الآن نسبت به دشمنانمان ضعف بنیۀ نظامی نداریم بهگونهای که نتوانیم از خودمان دفاع کنیم. ولی آمار سلاحها و مهمات آنها خیلی بیشتر از اینطرف است.
خواهش میکنم یک مقدار عمیقتر ببینیم و عمیقتر فکر کنیم به اینکه امیرالمؤمنین علی(ع) چرا در ظاهر به موفقیتهایی که انتظار میرفت، نرسیدند؟ البته موفقیتهای تاریخی و موفقیتهای معنوی حضرت، قطعی است اما در زمان خودش چرا اینگونه میگفتند و چرا آن نتیجهای که ما از یک مدیریت انتظار داریم، بهدست نیامد؟ انشاءالله در جلسه بعد به پاسخ این سؤال میپردازیم.
(الف2/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید