دانشگاه امام صادق(ع) - سبک زندگی، مؤثرتر از آگاهی و ایمان(9)
سبکزندگی باید طوری باشد که ما را به اوج لذت و قدرت برساند/ اصول موضوعه برای طراحی یک سبکزندگیِ درست چیست؟
شناسنامه:
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- زمان: 1397/06/28
- صوت: اینجا
- مناسبت: محرم 97
- اهداف سبکزندگی مد نظر ما چیست؟
1.ما را به «لذتِ بیشتر از حیات» برساند (در دنیا و آخرت)
2.ما را به «قدرت بیشتر» برساند (قدرت فردی و ملی)
3.استعدادهای ما را بیشتر شکوفا کند
- اصول موضوعه برای طراحی یک سبکزندگیِ درست:
اصل اول: رسیدن به «دانش و تفکر منطقی و قدرت تحلیل عمیق»
اصل دوم: سعی و تلاش و مقابله با راحتطلبی است
اصل سوم: داشتنِ نظم و برنامه است
اصل چهارم: تولید «ارزش افزوده» (در زمینۀ مال، علم، خدمات و...)
- کسی که در زندگیاش اهل برنامه باشد، وقتی خدا به او برنامهای میدهد، راحت میپذیرد و اجرا میکند
- برخی از روحیات عالی معنوی به کسانی که اهل درآمدزایی نیستند قابل انتقال نیست!
در ادامه بخشهایی از نهمین شب سخنرانی علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع «سبک زندگی، مؤثرتر از آگاهی و ایمان» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی میخوانید:
- بایدهای کلیدی یا اصولِ موضوعهای که برای یک برنامهریزی خوب-جهت رسیدن به یک سبکزندگی خوب- باید در نظر بگیریم کدامها هستند؟ برای اینکه سبکزندگیِ غلطی طراحی نکنیم، چه بایدهایی را باید درنظر بگیریم؟ اساساً غلط یا درستبودن سبکزندگی را از کجا میتوانیم بفهمیم؟
- درجامعهای که انواع و اقسام آدمها-با گرایشها و سلیقههای متنوع و سطح عقلانی مختلف- در آن زندگی میکنند، برای رسیدن به یک سبکزندگیِ درست، باید یک «قدر مشترک» را در نظر بگیریم. ما نمیتوانیم اول، دین همه را درست کنیم بعداً برویم سراغ سبکزندگی! بلکه سبکزندگی به نوعی مقدمِ بر دینداری آدمها است.
- البته معلوم است که آدمها معمولاً سبکزندگی را از جهانبینی و ارزشهای خودشان اخذ میکنند و آنهایی که دیندار هستند سعی میکنند سبکزندگیشان را از دین بگیرند، اما سبکزندگی میتواند قبل از اینکه بحث از دین به میان بیاید، در جامعه بهعنوان یک «پیمان مشترک» مطرح باشد و این خیلی لازم است.
- ما به یک سبکزندگیای نیاز داریم که حتی قبل از اینکه با کسی درمورد دینداری به توافق و تفاهم برسیم بتوانیم سر آن سبکزندگی با او به تفاهم و توافق برسیم. این سبکزندگی را باید در آموزش و پرورش، برای همه پیشنهاد بدهیم. الان صهیونیستها دارند همین کار را انجام میدهند، مثلاً به وسیلۀ سند2030 یا بهوسیلۀ تبلیغات، برای مردم جهان سبکزندگی طراحی میکنند، یعنی از طریق یک «تفاهم جهانی» سعی میکنند یک سبکزندگی غلط برای مردم ایجاد کنند و با آن، میخواهند بشریت را به بردگی بکشند. ما هم باید از طریق ایجاد یک تفاهم بینالمللی، یک سبکزندگی درست، ایجاد کنیم که صاحبان همۀ ادیان و سلایق و اندیشهها، آن را قبول کنند و بهسهولت سرِ آن به تفاهم برسند.
- بسیاری از مبانی و اصول موضوعه برای سبکزندگی را با دانش تجربی هم میشود اثبات کرد و این اصول، قاعدتاً با نگرش دینی و جهانبینی توحیدی دربارۀ انسان و هستی هم تطبیق دارد. البته از دین هم خیلی میتوانیم برای رسیدن به این اصول موضوعه کمک بگیریم. مطمئن باشید بعد از پذیرش این اصول برای طرحریزی یک سبکزندگی، اصلاً محتاج دین میشویم که دین به ما بگوید «اینجا چهکار کنید؟» دین در اینجا هم واقعاً بهترین راهنما است.
- اگر بخواهیم جزئیات سبکزندگی را طراحی کنیم، خیلی کار میبرد، اما میتوانیم اول در کلیات به یک توافقی برسیم و بعد، هرکدام از خانوادهها، با در نظر گرفتنِ این کلیات، خودشان میتوانند در خانه-برای جزئیات سبکزندگی- طرحهای قشنگ و برنامههای خلاقانۀ جالبی طرحریزی کنند. آدمها خیلی جاها باید خلاقیت به خرج بدهند. دین هم نگفته است که «من همۀ 24 ساعت شبانهروزِ تو را با احکام شرعیِ خاص(حرام و حلال) پُر میکنم!» بلکه خیلی از اوقات، خودِ ما در مقام مصداق، باید تشخیص بدهیم.
- این اصول موضوعهای که برای سبکزندگی میخواهیم مطرح کنیم، بر اساس چه اهدافی است؟ اهداف سبکزندگی مد نظر ما چه چیزهایی است؟ ما را به کجا باید برساند؟ 1. ما را به «لذت بیشتر از حیات» برساند. (اگر آخرت هست، در آخرت، بیشتر لذت ببریم و اگر نیست، در همین دنیا بیشتر لذت ببریم) 2. ما را به «قدرت بیشتر» برساند؛ قدرت روحی، جسمی، فکری، اجتماعی، قومی و... 3. استعدادهای انسان را بیشتر شکوفا کند.
- برخی از مفاهیم مشهور، در این هدفگذاری عالی و جامع زیاد نقش ندارند؛ مثلاً مفهوم «آزادی»! البته آزادی چیز خوبی است، اما خودش هدف نیست، بلکه وسیلهای است برای اینکه ما را به اهداف فوق (قدرت، بالاترین لذتها و شکوفایی استعدادها) برساند. بشریت را با مفهوم آزادی فریب دادهاند. اتفاقاً صهیونیستها که دشمنان بشریت هستند، بیشتر از همه، شعار آزادی را مطرح میکنند! مفهوم آزادی را جلوی چشم مردم بزرگ میکنند و آنها را از دیدن اهداف عالی انسانی، کور میکنند.
- اگر راست میگویند بهجای مفهوم آزادی، مفهوم قدرت را مطرح کنند و بگویند: «انسانها باید قدرتمند بشوند» چون وقتی انسانها قدرتمند بشوند، کسی نمیتواند آزادی آنها را سلب کند، اگر قدرتمند بشوند خودشان میتوانند آزادیشان را فراهم کنند و از آزادیشان لذت ببرند و استفاده کنند. اگر ضعیف باشند، حتی اگر آزادی هم داشته باشند نمیتوانند از آزادی خود بهره ببرند. آنوقت این آزادی، دیگر چه ارزشی دارد؟! مثلاً صهیونیستها که تقریباً تمام رسانههای جهان در دستشان است، بیشتر از همه شعار «آزادی بیان» را مطرح میکنند! در اینجا هم یک پارادوکسشِ عملی وجود دارد.
- قدرت هم ذیل لذت قابل تعریف است؛ چون یکی از برجسهترین چیزهایی که انسان از آن لذت میبرد، قدرت است! ولی ما قدرت را هم بهعنوان یک «هدف» در کنار لذت، ذکر میکنیم چون میخواهیم با طرح صهیونیستها مخالفت کنیم. صهیونیستها میگویند: از همهچیز لذت ببرید، جز قدرت! طرف قدرت نیایید چون اینجا فقط «ما» هستیم! بروید بردههای برخوردار از لذت باشید؛ از لذتهایی مثل دانس و... اما شما بگویید: «نه، من میخواهم از قدرت، لذت ببرم. تو چرا باید آنجا باشی و تمام ثروتهای جهان را تصاحب کنی؟!»
- اساساً قدرت برای انسان مهم است، و کسی که متوجه «قدرت» نباشد، در واقع او را خام کردهاند! ما باید از قدرتمندی لذت ببریم؛ هم قدرتمندیِ ملی، هم قدرتمندیِ فردی. سبکزندگی ما باید بهگونهای باشد که ما را به اوج قدرت برساند. الهی نابود شود آن درس اخلاقی که انسانها را مثل گوسفندان، نرم میکند تا گرگها راحت بتوانند آنها را پاره پاره کنند! یعنی درس اخلاقی که به ما بگوید «متواضع باش، قانع باش، مهربان باش (مهربانی از سرِ ضعف)» ولی به ما نگوید که «قوی باش»!
- پس سبکزندگی را باید بهگونهای طراحی کنیم که به بیشترین لذت و بالاترین قدرت برسیم! چرا عرفای ما که به اوج تقوی و معنویت میرسند، بالاترین قدرتها را دارند؟ چون قدرت، اولین بهرهای است که خدا به یک انسان معنوی میدهد، امامزمان(ع) هم وقتی ظهور میفرمایند، قدرت هر مؤمن را چهل برابر میکند (وَ أُعْطِیَ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا؛ غیبت نعمانی/310)
- آدم وقتی قدرتمند باشد، سیاسی هم میشود و نمیگذارد سیاسیون ضعیف در جامعه حاکم باشند. اگر قدرتمندیِ روحی و قدرتمندی اقتصادی و... را بخواهی، آنوقت خیلی از سبکزندگیهای غربی نظام سرمایهداری را قبول نمیکنی!
- بعد از بیان اهداف، حالا برویم سراغ اصول موضوعهای که برای رسیدن به یک سبکزندگی خوب باید در نظر بگیریم. «اصل اول»: اینکه انسان دائماً نیاز به دانش و تفکر منطقی و قدرت تحلیل عمیق دارد. این «آگاهی و تفکر» یکی از نیازهای حیاتی انسان است، خداوند برای تفکر انسان خیلی ارزش قائل است. سبکزندگی ما نباید بهگونهای باشد که در آن تفکر و قدرت تحلیل نداشته باشیم!
- قرآنخواندن یکی از برنامههای سبکزندگیِ درست است، یکی از کارهای قرآن هم این است که «آدم را به تفکر وادار میکند» سبکزندگی باید طوری باشد که مدام دانش و قدرت تفکر و تحلیل منطقی و خلاقیت فکریِ ما افزایش پیدا کند. سبکزندگیای که در آن موسیقی زیاد است و تلویزیون نگاه کردن زیاد است، کمکم باعث میشود آدم «کندذهن» شود!
- ما باید سبکزندگیای داشته باشیم که در آن «فهم» و آگاهی خیلی محترم باشد؛ البته آگاهیِ مفید (کمااینکه علی(ع) میفرماید: (وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم؛ نهجالبلاغه/خطبه 193) آنوقت کسی که آگاهی و تفکر را در سبکزندگیاش یک اصل بداند، هرزهگردی در اینترنت برایش «حرام» خواهد بود! کمااینکه در روایت هست: «الْمَوْتُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَظْرَةٍ بِغَیْرِ وَاجِب» (مصباحالشریعه/10) مرگ برای من عزیزتر است از نگاه غیرواجب!
- «اصل دوم» سعی و تلاش و مقابله با راحتطلبی است. باید سبکزندگی من طوری باشد که در آن سعی و تلاش باشد، اگر در سبکزندگیام دویدن و رنج نباشد غلط است؛ هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی! آدم باید کار سخت انجام دهد و این از هفتسالگی شروع میشود. آدم باید با دشواری آشنا بشود و با زندگی کُشتی بگیرد!
- الان ببین چه سختیهایی را داری تحمل میکنی؟ البته سختیهای منفعلانه را حساب نکن! سختیهایی را حساب کن که به استقبالش رفتی و پذیرفتی. (مثلاً تحمل اذیتِ بچهها برای پدر و مادر و تحملِ اذیتِ افراد زیردست برای مدیر)
- بنای خودت را در سبکزندگیات بر این بگذار که سختی را تحمل کنی و حتی به استقبال بعضی از سختیها بروی. اگر این کار را نکنی چه میشود؟ ده برابر سختی بر سرت میآید؛ آنهم سختیهایی که هیچ فایدهای برایت ندارد! مثلاً اگر سختیِ ورزشکردن را تحمل نکنی، بعد از مدتی سختیِ بیماری به سراغت میآید که فایدهای هم ندارد. در انتخاب ورزش هم، مثلاً کوهنوردی بر فوتبال (فوتبالِ غیرحرفهای) ترجیح دارد چون سختیاش بیشتر است و هیجانِ ظاهریاش کمتر.
- اصل سوم، داشتنِ نظم و برنامه است. نظم در صدر وصیت أمیرالمؤمنین(ع) قرار دارد (أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم؛ نهجالبلاغه/نامه 47) برنامۀ سبکزندگی را هم باید روی کاغذ بنویسی (مثلاً برنامۀ غذا، مهمانی و...) کسی که در زندگیاش اهل برنامه باشد، وقتی خدا به او برنامهای میدهد، راحت میپذیرد و اجرا میکند. بیدینی ما بیشتر ناشی از سبکزندگی غلط ما است.
- اصل چهارم: باید هرکسی، هنرِ تولید ارزش افزوده داشته باشد؛ در زمینۀ مال، در زمینۀ علم، در زمینۀ کار خدماتی، در زمینۀ معنوی و... این عشق به تولید ارزش افزوده-که میتوانیم اسمش را خلاقیت یا حتی خالقیت بگذاریم- ناشی از عشق ذاتی انسان به خداست که خدا خالق است و انسان دوست دارد مثل او بشود.
- تولید ارزش افزوده، ناموس خلقت است! ما باید سرگرم لذتبردن از «خلقِ اثر» باشیم. خاک بر سر جامعهای خواهد شد که جوانهایش از خلق یک اثر، لذت نبرند! آنوقت اینها از چه چیزی میخواهند لذت ببرند؟ از هرزگی، از شهوترانی، از مُد و قیافه!
- نهتنها بیکار نباید بود، راحت نباید نشست، و مدام باید سعی و تلاش کرد، بلکه باید ارزش افزوده هم تولید کرد. البته تولید ارزش افزوده هم آدابی دارد. مثلاً تولید ارزش افزوده به این نیست که پولت را در بانک بگذاری، بلکه باید خودت با آن کاسبی کنی.
- برخی از روحیات عالی معنوی و برخی از مفاهیم عالی دینی به کسانی که اهل درآمدزایی نیستند قابل انتقال نیست! حالا پول در نیاوردی، عیبی ندارد، لااقل یک کاری انجام بده که ارزش مالی داشته باشد.
- چرا در کنار هر مسجدی، یک غرفهای یا خانهای نباشد برای اینکه خانمهای محل دور هم جمع شوند و یک کار تولیدی انجام بدهند؟! بعد امام جماعت مدام به آنها بگوید: «گناه نکنید!» پس چهکار کنند وقتی کار دیگری ندارند انجام دهند؟! مگر نفرمودهاند که بیکاری فساد میآورد؟! زمینه را برای رفع بیکاری فراهم نمیکنیم، آنوقت مدام میگوییم «گناه نکن!» خُب اینکه نمیشود! مردم همه باید سرگرم یک کاری باشند.
- دشمنِ ارزش افزوده چیست؟ زندگی کارمندی! به این معنا که فردی مدام آگاهی در ذهنش پُر کند و بعد برود یک جایی کارمند بشود و از آنجا پول بگیرد! این خیلی زشت است. از هنر، از عرضه و از خلاقیت خودت پول در بیاور!
- چرا بسیاری از کارمندان ما در ادارات-که باید تسهیلکنندۀ کار و کسب و تولید باشد- اتفاقاً سرِ راه تولید، سنگ میاندازند؟ چون اینها در طول زندگیشان کار نکردهاند، پول در نیاوردهاند! آنوقت رشوه میگیرند و رحم نمیکنند! از کارخانهدارها بپرسید و ببینید که چقدر از دست ادارات دولتی زار میزنند!
- متاسفانه رتبۀ کشور ما در جهان، در سختیِ کسب و کار، حدوداً رتبۀ 120 است! یعنی جزو آخرین کشورها هستیم. این برای امت اسلامی، برای مجلس شورای اسلامی، برای آموزش و پرورش و برای حوزههای علمیه و دانشگاههای ما ننگ است که در زمینۀ کسب و کار، سختترین کشور باشیم! از بس که برای پول در آوردن عرضه نداریم و برای زندگیِ کارمندی سر و دست میشکنیم!
- مگر أمیرالمؤمنین(ع) نگفت که تا میتوانی کارمند نشو! (إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ؛ نهجالبلاغه/نامه31) پس چطوری پول در بیاورم؟ با عرضۀ خودت. اگر مدرسه این عرضه را به بچهها نمیدهد، بسیج میتواند عرضه برای پول در آوردن را به بچههای مسجد یاد بدهد. هرجا رفتی باید تولید ارزش افزوده بکنی، باید یکجوری مهارت کسب کنی پول بتوانی در بیاوری.
- اینهمه که با لپتاپ و موبایلت بازی میکنی، اگر روی تولید نرمافزار کار کرده بودی، الان یک درصدی از سهم بازار را-که هند با تولید نرمافزار در جهان دارد- گرفته بودی!