گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه چهاردهم
قدم چهارم برای متقاعدشدن به ترک گناه، پذیرش نظم حاکم بر جهان است / انسان اگر خودش را تحت سلطۀ نظم عالم نبیند، طغیان میکند!/ توجه به «زمان» یک عنصر کلیدی در تربیت نسل جوان محسوب میشود
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۲/۲۹
ما در مسیر تربیتیمان برای بچهها باید به آنها بگوییم که این جهان، جهان عمل و عکسالعمل است و نتیجۀ بینظمیِ ما در این جهان، به خودِ ما برمیگردد. نظم حاکم بر عالم، واقعاً وحشتناک است و به طبعِ ما انسانها نمیخورد لذا خیلیها سعی میکنند آن را فراموش کنند تا راحت باشند؛ چون انسان دوست دارد هرکاری دلش میخواهد انجام بدهد و هیچ نظمی بر او حاکم نباشد!
دعوای اصلی سرِ دینداری است نه سرِ ایمان!
- برای مؤمنشدن و معتقدشدنِ انسانها به خدا، معمولاً همین مسیر رایجی که در اصول عقائد، ترسیم شده است، کفایت میکند، هرچند ممکن است روشهای بهتری هم باشد، اما الان بحث ما سرِ ایمان نیست؛ سرِ دینداری است!
- دینداریکردن گاهی برای مؤمنین هم سخت است. حتی خیلیها اگر مؤمن نمیشوند یا ایمان را نمیپذیرند به این دلیل است که دینداری برایشان سخت است، اگر دینداری برایشان آسان بود، از ایمان به خدا هم راحت دم میزدند. پس دعوای اصلی سر دینداری است نه سر ایمان!
دینداری، هم شیرین است، هم موجب شیرینی زندگی میشود
- اینکه بعضیها فکر میکنند دینداری سخت است، ناشی از توهم آنهاست، دینداری یک مراحلی برای تربیت دارد که وقتی آدم این مراحل را گذراند، واقعاً موجب شیرینی زندگی در دنیا میشود، یعنی نهتنها خودِ دینداری شیرین است بلکه موجب شیرینی زندگی هم خواهد شد؛ بهعبارت دیگر، موجب تحمل تلخیهای زندگی میشود، چون زندگی دنیا بهخودیِ خود، خیلی تلخیها را دارد و انسانها اگر به این تلخیها توجه نکنند، در واقع خودشان را فریب دادهاند.
- اگر کسی دینداری برایش مهم بشود، مسئلۀ اصلیاش «گناه» خواهد بود و ارتباطش با خدا سرِ گناهانش و برای طلب استغفار، بیشتر خواهد شد؛ همانچیزی که در زندگی اولیاء خدا شاهد هستیم. انگار اولیاء خدا دوست دارند مدام سرِ موضوع گناه با خدا حرف بزنند(یعنی همان توبه و استغفار) و البته در زندگی هم مراقبت میکنند که گناه نکنند.
- باید چهکار کنیم که «ترک گناه» برای ما خیلی مهم باشد و دغدغهمان بشود و توبه و استغفار از گناه، موضوع گفتگوی ما با خدا قرار بگیرد؟
برای اینکه به دینداری متقاعد شویم، چند ویژگی باید پیدا کنیم / باید «اهل برنامه» و «منفعتطلب» باشیم
- برای اینکه به دینداری و ترک گناه، متقاعد بشویم، چند ویژگی ابتدایی وجود دارد که انسان باید این ویژگیها را پیدا کند. قبل از اینکه آدم وارد دینداری بشود باید بفهمد و بپذیرد که «من نمیتوانم بدون برنامه زندگی کنم». برنامهپذیری، خودش یک مرحله از تربیت است و از اول هفتسالگی هم باید آغاز بشود، یک سال هم نباید عقب بیفتد! هرکسی هم در این موضوع، کار تربیتیاش عقب افتاده است، باید سعی کند جبران کند.
- نکتۀ دوم این است که انسان باید منفعتطلب بشود و دربارۀ منافعش هم حداکثری برخورد کند. ما باید همۀ منافع خودمان را بپاییم، اصلاً دین معنایش این نیست که از خودت بگذری! حتی کسی که جانش را در راه خدا میدهد، در واقع وارد تجارت با خدا شده است! هر کاری برای خدا انجام بدهی، خدا نفعش را به تو میرساند، حتی اگر عاشقانه برای امامحسین(ع) اشک بریزی! یعنی اگر در اوج عاشقی و دلدادگی، خودت را نبینی و فراموش کنی، باز هم خدا برایت حساب میکند و اجرش را به تو میدهد.
- مشکل ما این است که خیلی از انسانها بهمعنای واقعی کلمه، اصلاً منفعتطلب نیستند! یعنی از خودگذشتۀ بیخود هستند، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» هستند! خداوند در قرآن قسم میخورد که «وَ الْعَصْر إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْر» این انسان همهاش دارد ضرر میکند! یعنی ای انسان، مراقب باش که ضرر نکنی!
- انسان باید منفعتطلب باشد و همۀ منافعش را بخواهد؛ منافع روحی، منافع مادی، منافع اجتماعی و اعتباری و.... نه اینکه فقط یک بخشی از منافع را بخواهد و به همان قانع بشود و در فقرِ بسیاری از منافع و یأس از رسیدن به آنها با یک نوع افسردگی مزمن و فراگیر، زندگی کند!
قدم سوم برای متقاعدشدن به ترک گناه این است که «اهل مسابقه» باشیم
- مرحلۀ سومِ متقاعدشدن به دینداری و ترک گناه این است که انسان اهل مسابقه باشد! خدا وقتی بشر را خلق کرد، ملائکه به چه موضوعی در بشر نگاه کردند که اعتراض کردند؟ به دشمنی و عداوتی که بین انسانها پیش میآید. آنها مهمترین ویژگیِ بد انسان را که دیدند همین «دشمنی و درگیری ِآدمها با همدیگر» بود!
- انسان موجودی است که با بقیۀ انسانها کار دارد، حالا اگر این کار داشتن با بقیه را «تحت برنامۀ دین» قرار بدهد، میشود رقابت در خوبیها (فاستَبِقوا الخَیرات) یعنی میخواهد از همه جلو بزند، که از دلِ همین، تعاون و ایثار هم در میآید! ایثار هم نتیجۀ همین مسابقه است. ایثار میگوید: «چیزی که خودت داری و به آن احتیاج داری، به او بده تا از او جلو بزنی!»
چه میشود که انسانها بهجای رقابت، بهسمت عداوت میروند؟
- انسانها باهمدیگر کار دارند، حالا اگر بروند در قالب برنامۀ دین قرار بگیرند، اسمش میشود رقابت و مسابقه در خوبی ها، ولی اگر خارج از برنامۀ دین باشند، اسمش میشود عداوت، که آغازش حسادت است. بچهها از سه سالگی شروع میکنند به حسادت! اولین صفت بد (بعد از راحتطلبی) در انسان، حسادت است.
- حسادت ناشی از آن رابطهای است که بین انسانها هست و خدا میآید این رابطه را تبدیل میکند به مسابقه. جالب اینجاست که انسانها نسبت به هم حساس هستند اما وقتی به موضوع دینداری میرسند، معمولاً باهم کاری ندارند؛ یعنی نمیخواهند در دینداری، از همدیگر سبقت بگیرند و جلو بزنند و این خوب نیست. ببین امروز رفیقت چند صفحه قرآن خواند؟ تو نمیخواهی از او جلو بزنی؟! هیچ احساسی نداری که رفیقت از تو جلو زد؟ غبطه نمیخوری؟
- انسانها باهمدیگر کار دارند، حالا برای اینکه کارشان و ارتباطشان مثبت و سازنده باشد چهکار باید کنیم؟ باید آنها را در یک رقابت مثبت بیندازیم؛ البته رقابت مثبت هم آدابی دارد؛ این آداب در برنامهای که دین به ما میدهد، وجود دارد. بعضیها چون آثار منفیِ رقابت را میبینند، کلاً رقابت و مسابقه را نفی میکنند و میگویند «استرس ایجاد میکند!» درحالیکه این نگاه، اشتباه است.
یک مربیِ تربیتی برای اینکه حسادت بچهها را بگیرد، چهکار باید کند؟
- یک مربی تربیتی در مدرسه، اگر بخواهد بچهها را رشد بدهد-تا اینها بعداً دیندار و ولایتمدار بشوند- باید چهکار کند؟ باید حسادت را از این بچهها بگیرد. مثلاً اینکه دائماً بچهها را وادار کند امتیازات همدیگر را بپذیرند و ذکر کنند.
- امتیازات یک بچه را نباید به فرقِ سر یک بچۀ دیگر کوبید! مثلاً نگویید «ببین این چطوری درس میخواند!» شاید این بچه، کلاً موتور درسخوانیاش فعال است و ممکن است درسخوان بودنِ او خیلی امتیاز نداشته باشد.
- یک امام جماعت وقتی مأمومین خودش را دید، نباید بگوید: «ببینید؛ این کسانی که همیشه منظم میآیند سر نماز، خیلی خوب هستند!» نباید منظم بودنِ برخی افراد در نماز را بر سرِ دیگران بکوبد! شاید این افراد منظم، کلاً در همۀ کارها منظم هستند و این کارشان امتیاز خاصی محسوب نمیشود. شاید آن کسی که گاهی از اوقات سرِ وقت، نماز میخواند، تقوایش از اینها بیشتر باشد!
- یکی از نکات مهم تربیتی، این است که افراد «نظام تسخیری» را بپذیرند؛ یعنی بپذیرند که هرکدام از آدمها یک امتیازی دارند و هرکدام یک نقطهضعفی دارند؛ هردوتایش را بپذیرند. هم به شاگرد زرنگ کلاس، هم به شاگرد تنبل کلاس، این را بفهمانیم که «نه تو کمتر از بقیه هستی، نه تو بیشتر از بقیه هستی!» هیچکسی مرعوب دیگری نشود و همه همدیگر را تأیید کنند. مثلاً یک دانشآموز دربارۀ بغلدستیِ خودش بگوید: «او خیلی خوشحافظه است» و او هم بگوید: «این، حل مسئلهاش خیلی خوب است» بهخاطر داشتن یا نداشتنِ یک صفت، افراد را نابود نکنیم، بلکه برای هرکسی یک امتیازی قائل باشیم.
- از ترسِ اینکه آدمها باهم درگیر نشوند، نباید کاری کنیم که آدمها با هم ارتباط نگیرند، مقایسه نکنند و مسابقه نگذارند! این کار عافیتطلبانه و غلط است؛ ما که نمیخواهیم یکمشت انسانهای برّهوار تربیت کنیم!
- باید آدمها را در گردونۀ رقابت و مسابقه، وارد کنیم اما به آنها بگوییم که هیچکس نسبت به کسی حسادت نکند، هیچکس نسبت به کسی برتریطلبی نکند و در عین حال، همه باهم مسابقه بگذارند. مسابقه بگذارید اما سرزنش نکنید، مسابقه بگذارید اما خودتان را برتر ندانید، مسابقه بگذارید اما حسادت نکنید، مسابقه بگذارید اما از زمینخوردن کسی خوشحال نشوید.
چهارمین ویژگیِ لازم برای متقاعدشدن به دینداری، این است که «انسان بداند در یک جهانِ منظم زندگی میکند»
- انسان باید چند ویژگی داشته باشد تا برای پذیرش دین، آمادگی پیدا کند و برای ترک گناه، متقاعد بشود. علاوه بر منفعتطلبی، اهل برنامه و اهل مسابقه بودن-که در جلسات قبل، بیان شد- چهارمین ویژگی یا عاملی که برای متقاعدشدن به دینداری لازم است، این است که انسان بداند در چه جهانِ منظم و حسابشدهای دارد زندگی میکند! بداند که این جهان، جهان عمل و عکسالعمل است؛ هر عملی انجام دادی، یک عکسالعملی دارد. البته اگر خطا کردی «خدایِ جبرانکننده و حمایتکننده» بالای سرت هست.
- جهان یک نظم آهنین و بسیار محکم دارد، نظم جهان، واقعاً وحشتناک است و به طبعِ ما انسانها نمیخورد! مردم معمولاً از نظم جهان غافل میشوند و سعی میکنند آن را فراموش کنند تا بتوانند با آن کنار بیایند. انسان دوست دارد هرکاری دلش میخواهد انجام بدهد و هیچ نظمی بر او حاکم نباشد، و خداوند هم بهشت را قرار داده و فرموده است: در بهشت هرچیزی دلت بخواهد، انجام میدهی؛ آنجا هیچ نظمی بر تو حاکم نیست! (وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُس؛ زخرف/71)
بچهها در مسیر تربیت، باید بفهمند که نظم حاکم بر جهان، چگونه انسان را مقهور کرده است
- این ویژگی چهارم درواقع یک شناخت و یک معرفت نسبت به جهان است. ما در مسیر تربیتیمان برای بچهها باید بگوییم که این جهان، چه جهان منظمی است! این جهان، جهان عمل و عکسالعمل است و نتیجۀ بینظمیِ ما، به خودِ ما برمیگردد و به ما لطمه میزند.
- انسان تحت سلطۀ این نظم حاکم بر جهان قرار دارد؛ البته شاید انسانها بتوانند در برخی موارد بر قوانین محکم جهان، تفوّق پیدا کنند؛ مثلاً بر سرما، گرما و برخی پدیدهها غلبه کنند، اما پدیدهای مثل «زمان» وجود دارد که انسانها نمیتوانند بر آن تفوّق پیدا کنند، زمان خیلی بیرحمانه عبور میکند و انسان را مقهور میکند و میگوید «هرکسی میخواهی باش؛ زمانت تمام شد!»
توجه به گذشت زمان، یک عنصر کلیدی در تربیت نسل جوان محسوب میشود
- توجه به «زمان» بهعنوان زیرمجموعۀ نظم حاکم بر عالم-که انسان مقهور آن است- یک عنصر کلیدی و پایۀ تربیتی در تربیت نسل جوان محسوب میشود. امیرالمؤمنین(ع) که معلم جامعۀ اسلامی بعد از رسولخدا(ص) است و میخواهد نسل جوان را آموزش دین بدهد، در نامۀ 31نهجالبلاغه خطاب به جوان، میفرماید: «مِنَ الوالِد الفان المُقرِّ لزّمان» این نامه از جانب یک پدر فانی است که اقرار دارد به زمان؛ به خشونت زمان، به قاهریت زمان! «المُستَسلِمِ لدَّهر» کسی که تسلیم روزگار است! یعنی من نتوانستم بر این روزگار سلطه پیدا کنم، بلکه این روزگار بر من مسلط شد؛ روزگار یعنی همین چرخش ایام و این طبیعت تغییرناپذیر!
- انسان باید این نظم حاکم بر زندگی را درک کند و یکی از نکات مهم برای درک این نظم، توجه به گذشت بیرحمانۀ زمان است؛ مثلاً انسان باید «مرگ» را بهعنوان واقعیتی که گذشت زمان به او تحمیل میکند، بپذیرد. حالا اگر این نظم وحشتناک را درک کنیم و بپذیریم، آیا نشاطمان در زندگی کم نمیشود؟ بله، کم میشود اما باید نشاط را از سر منشأ نشاط حقیقی بهدست بیاوریم، نه اینکه با غفلت از نظم حاکم بر عالم، دنبال نشاط باشیم و مثلاً بگوییم «به مرگ فکر نکن؛ همین دو روز دنیا را خوش باش!»
انسان اگر خودش را تحت سلطۀ نظم عالم نبیند، طغیان میکند!
- قرآن میفرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» (علق/6) ای وای بر انسانها، تا خود را مستغنی میبینند طغیان میکنند! این جزء اولین آیاتی است که بر پیامبر(ص) نازل شده است و نشان میدهد که موضوع «طغیانکردن انسان» چقدر اهمیت دارد.
- پایۀ اول، برای از بینبردن این حالتِ استغنای انسان چیست؟ طبیعت! قبل از اینکه بخواهید این انسان را تسلیم خدا کنید، اول او را تسلیم طبیعت و نظم حاکم بر این عالم کنید. انسان باید ضعف خودش را در مواجهه با طبیعت و نظم عالم ببیند. انسان اگر خودش را تحت سلطۀ زمین و زمان و این نظم عالم نبیند، طغیان میکند.
- انسان حتی در آن جاهایی که بر طبیعت، تفوق پیدا میکند، در واقع خودش را با قوانین حاکم بر طبیعت، هماهنگ کرده است نه اینکه قوانین طبیعی را از بین برده باشد! مثلاً آن جایی که بر جاذبۀ زمین تفوق پیدا میکند و به آسمان پرواز میکند، از همین قوانین حاکم بر طبیعت استفاده کرده است و الا قانون جاذبه را که از بین نمیبرد!
وقتی برای زندگی در این دنیا شایستگی یافتی، جهان دیگری مقابل چشمت باز میشود!
- وقتی که این جهان منظم را ببینی و علاوه برآن؛ «منفعتطلب، بابرنامه و اهل رقابت» هم باشی، برای زندگیکردن در این دنیا، یک آدم شایستهای میشوی، و بعد، جهان دیگری مقابل دیدگان تو باز میشود. وقتی یک آدمی شدی که طعم این زندگی را چشیدی و لایق بودی برای زندگیکردن در این جهان، آنوقت صحنۀ آن جهانِ دیگر را برای شما باز میکنند، و تازه زندگی آغاز میشود!
- در آن جهان دیگر، چه خبر است؟ آن جهان، یک جهان جاودانه است؛ جاودانه الیالابد! در اینباره خدا در قرآن کریم، حدود هشتاد بار سخن گفته است. آن جهان تفاوتش با این جهان چیست؟ در این جهان تقریباً همهچیز تحمیلی است، البته نمیخواهیم جبریمسلک بشویم؛ بالاخره انسان یک اختیاراتی هم دارد ولی اختیاراتش در حدود همان چیزی است که خدا خواسته است. اما در آن جهان، همهچیز از صفر تا صد به انتخاب خودت خواهد بود!
- آیا در این جهان، تو خودت تعیین کردی پدر و مادرت چه کسانی باشند؟ آیا خودت تعیین کردی چه استعدادی به تو داده بشود؟ چه قیافهای به تو داده بشود؟ در کدام سطح از شهر زندگی کنی؟ چه کسانی همسایهات باشند؟ وقتی ازدواج میکنی، همسرت را واقعاً خودت انتخاب میکنی؟ بالاخره تو از بین چند گزینه، یک گزینه را انتخاب میکنی، ولی آن چند گزینه را چه کسی در مقابل تو قرار داد؟
- البته ما یک اختیاراتی داریم و با همین اختیارات مختصری که داریم، آن جهان دیگر خودمان را الیالابد تنظیم خواهیم کرد، آجر به آجر خانهات، متراژ خانهات، همسر و همسایهات و همهچیز خودت را تعیین خواهی کرد و اینها الی الابد ثابت برای تو میماند! تو در این دنیا در حال انتخابِ «زندگی آنجهانیِ خودت» هستی و آن زندگیات، الیالابد برایت میماند و نمیتوانی برگردی اینجا و درستش کنی، آنجا هم دیگر جای تغییردادن نیست!
(الف2-ن2)