۰۰/۰۴/۲۵ چاپ ایمیل و پی دی اف
همایش عمار انقلاب

شخصیت علمی و معنوی «علامه مصباح» در جامعۀ ما واقعاً غریب است / اگر تخریب‌ها نبود ایشان محبوب‌ترین شخصیتِ حوزه در دانشگاه‌ها می‌شد / در ایران «فرهنگ تأیید» نداریم؛ مگر بعد از شهادت یا رحلتِ یک شخصیت یا بعد از توهین به او! / چرا علامه مصباح بیش از همۀ علمای حوزه تخریب شد؟ چون بیش از هر عالم دینی دیگری به‌درد دانشگاه و دانشجو می‌خورد/ آیا همۀ آنچه پایداری انجام می‌داد مورد تأیید علامه مصباح بود؟ به‌نظرم «نه»/ دیدگاه‌های تشکیلاتی علامه مصباح، اجرایی نشده است/ در این دورۀ جدید، کاری کنیم که فضای تخریب کم بشود و فضای گفتگو افزایش یابد

شناسنامه:

  • زمان: 1400/04/21

  • مکان: بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران 
  • موضوع: همایش عمار انقلاب - بزرگداشت «علامه محمدتقی مصباح یزدی»
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در همایش عمار انقلاب که به‌منظور بزرگداشت «علامه محمدتقی مصباح یزدی» به همت بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و با حضور تعدای از اساتید جبهه انقلاب برگزار شد، ضمن بیان برخی از ویژگی‌های علمی و معنوی علامه مصباح، به تبیین دلایل غربت شخصیت‌ علمی و معنوی ایشان در جامعۀ ما پرداخت که ریشه در معضلات و نقایص فرهنگی موجود در جامعه دارد. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

ما هنوز در تفکر ناب انقلابی از «شهید صدر» عقب هستیم  

حتماً شما نام حضرت آیت‌الله العظمی خوئی را شنیده‌اید. ایشان یکی از مراجع تقلید نسبتاً معاصر ما بودند که مدت‌ها در عراق، مرجع تقلید وحید بودند، یعنی به‌تنهایی کرسی اصلی مرجعیت را به‌عهده داشتند. در آن زمان، شهید صدر یک جوانی بود که پا به عرصۀ حیات علمی عراق و نجف گذاشته بود و جزو چهار نفری بود که حضرت آیت‌الله العظمی خوئی اجازۀ اجتهاد به ایشان داده بودند؛ آن هم در سنّ شانزده سالگی. هرچند اجتهاد ایشان در سنّ سیزده سالگی هم به اثبات رسیده بود.

شهید صدر یک انقلابیِ تمام عیار و بی‌نظیر بود که صدام خودش و با دست خودش ایشان را به شهادت رساند. هنوز که هنوز است ما در تفکر ناب انقلابی از شهید صدر عقب هستیم. یعنی هنوز باید به حرف‌های شهید صدر برسیم. ایشان پنجاه سال پیش حرف‌هایی می‌زد که ما هنوز به این حرف‌ها محتاج هستیم و این فوق‌العادگی شهید صدر را می‌رساند. مثلاً ایشان دربارۀ انقلاب ما می‌فرمود که با پیروزی انقلاب ایران، دیگر ابرقدرت‌های فعلی، ابرقدرت نخواهند بود... این حرف را هنوز خیلی از انقلابی‌های ما هم هنوز باور نکرده‌اند. ولی شما جوان‌های هوشیار و بصیر می‌دانید که این حرف درست است. ایشان پنجاه سال پیش این حرف را بیان کرد، آن‌هم در جوّی که نگاه‌ها حتی در حوزه و مخصوصاً حوزۀ نجف، به‌نوع دیگری بود.

این معضل در جامعۀ دینی ما هست که قدر نعمت‌های بزرگ خودمان را نمی‌دانیم/ در ایران، فرهنگ تأیید نداریم؛ مگر بعد از شهادت یا رحلتِ یک شخصیت یا بعد از توهین به او

حضرت آیت‌الله العظمی خوئی دربارۀ شهید صدر می‌فرمودند: اگر شهید صدر در عراق نبود و در غرب بود، به‌عنوان یک دانشمند برجسته در کشورهای غربی، مورد توجه قرار می‌گرفتند و آنجا می‌دیدید که چگونه از این شخصیت علمی تقدیر می‌شود. در واقع ایشان دارند به معظلی اشاره می‌کنند که این معظل در جامعۀ دینی و مذهبی ما هست؛ حتی در ایران. هنوز هم ما گرفتار این معظل هستیم؛ آن معضل این است که قدر نعمت‌های بزرگ خودمان را نمی‌دانیم مخصوصاً اگر این نعمت‌ها در برخی شخصیت‌های علمی متجلّی بشود. شاید دلیلش این باشد که ما در ایران، فرهنگ تأیید نداریم، مگر بعد از شهادت یا بعد از رحلتِ یک شخصیت، یا گاهی از اوقات، بعد از توهین و جسارت به آن شخصیت، یادِ این می‌افتیم که باید از او تقدیر کرد!

اصلاً در جامعۀ ما رسم نیست کسی که وجود ارزشمندی داشته باشد، بر ارزش او صحّه بگذارند! معمولاً همه سکوت می‌کنند. این یک رسم شده اشت. اما در مغرب‌زمین، این‌طور نیست. آنجا نه‌تنها تقدیر می‌کنند بلکه بزرگنمایی هم می‌کنند. یک کسی که نظریه‌ای می‌دهد، زود به او می‌گویند «فیلسوف»! درحالی‌که معلوم نیست او چقدر فلسفه‌دان باشد چه برسد به تولیدکنندۀ فلسفه یا گزاره‌های فلسفی. اما زود به او گفته می‌شود «فیلسوف». در غرب خیلی راحت به برخی از اهل دانش در علوم تجربی می‌گویند دانشمند. درحالی‌که دانشمند کسی است که تولید دانشی کرده باشد. یا به راحتی دربارۀ او گفته می‌شود «اندیشمند»! شما به این سادگی این اصطلاح را در ایرانِ ما مخصوصاً در محیط مذهبی دربارۀ کسی نمی‌شنوید، درحالی‌که چه‌بسا حرف‌های خیلی قوی‌تر و عمیق‌تری زده باشند.

یک نقص بزرگ در فرهنگ ما این است که جامعۀ دینی ما به‌سادگی حاضر به تأیید کسی نیست

ما شخصیت‌های علمی کم‌نظیری در انقلاب‌ یا در جامعۀ خودمان داشته‌‌ایم و همین الآن هم داریم. اما این فرهنگ در جامعۀ ما کلاً به‌عنوان یک نقص بزرگ هست که جامعۀ علمی و به ویژه جامعۀ دینی ما به این سادگی حاضر به تأیید کسی نیست، حاضر به تقدیر از ویژگی‌های برجستۀ او نیست، حتی حاضر به تقدیر از زحمات و تلاش‌های علمی او نیست. شاید یکی از ریشه‌هایش این باشد که جامعۀ ما کلاً فرهنگ نقد و فرهنگ انتقادی‌اش قوی‌تر است. الآن شما توییتِ تأیید در هر موضوعی بزنید کمتر لایک می‌خورد. اما توییت نقد در هر موضوعی بزنید، بیشتر لایک می‌خورد، بیشتر ری‌توییت می‌شود و بالاخره بیشتر دیده می‌شود، زیاد هم به صحت و سقمش کاری ندارند!

باید در فرهنگ جامعه، جلوی این نقیصه را گرفت. ما تصور می‌کنیم اگر کسی را تأیید کنیم یک‌وقت ممکن است یک انتقادی به یک گوشه‌ای از اندیشه یا رفتار او وارد باشد و بعد ما ضایع بشویم! درحالی‌که هیچ تأییدی، تأیید مطلق نیست؛ به این معنا که انسان‌ها که معصوم نیستند و ممکن است هر کسی واقعاً کاستی‌هایی داشته باشد، یا اصلاً نخواسته است در بعضی از موضوعات وارد بشود؛ یا بالاخره هر کسی ممکن است فراز و فرودهایی داشته باشد، اما شما باید امتیازاتش را در نظر بگیرید، بیان کنید، تقدیر کنید، تحسین کنید. ما شخصیت‌های کم‌نظیر در انقلاب‌مان کم نداشته‌ایم ولی یک نوع دیکتاتوریِ روانی وجود دارد که این دیکتاتوری روانی اصلاً اجازه نمی‌دهد شما به این سادگی حتی از کسی تقدیر کنید. و از طرف دیگر، جنبۀ تخریب البته خیلی قوی هست.

چرا در جامعۀ ما زیاد با افکار شهید صدر آشنا نیستند؟

دربارۀ شهید صدر هم یک جریان قوی‌ای در کشور خودِ ما، موجب شده است ما ایرانی‌ها شهید صدر را زیاد نشناسیم و افکارش را زیاد ندانیم. درحالی‌که بعضی از اوقات، گره‌گشایی‌های اندیشه‌های شهید صدر برای انقلاب و نظام اسلامی، بارها و بارها بیشتر از شهید مطهری است؛ نه‌فقط برای انقلاب، بلکه برای نظام اسلامی! ولی خیلی از جوان‌های ما نمی‌دانند و خبر ندارند که این عالم در عراق چه اندیشه‌های دینی و فقهی‌ای در زمینه‌های مختلف برای انقلاب اسلامی ایران داشته است. حضرت امام می‌فرمود که سؤالات‌تان را از ایشان بپرسید و رسم بود در همان چند ماه قبل از شهادت ایشان، خیلی از سؤال‌ها دربارۀ ادارۀ کشور، به نجف اشرف و خدمت شهید صدر می‌رفت.

البته نمی‌خواهم نقش شهید مطهری را کم‌رنگ کنم؛ شهید مطهری نقش خودش را داشت، اما شما در کنار نقش شهید مطهری نقش شهید صدر را هم مقایسه کنید. حضرت امام(ره) برای تنها کسی که سه روز عزای عمومی اعلام کرد، شهید صدر بود. ولی جوان‌های انقلابی، علاقه‌مند، متفکر و هوشمند ما از این ماجرا خبر ندارند. یک جریانی نمی‌خواست ایشان تقویت بشود. اما بنده نمی‌خواهم مختصات این جریان‌ها را عرض کنم.

دربارۀ علامۀ عسگری هم همین‌طور است. شخصیت بسیار برجسته‌ای که انگار بنای تقویت ایشان و بنای تأکید بر ایشان نبوده است. بنده قطعاً همیشه کتاب‌های علامۀ عسگری را معرفی می‌کنم و می‌گویم اگر می‌خواهید اسلام‌شناس بشوید، تحلیل‌گر درست تاریخ بشوید، قرآن را درست بفهمید، حتماً برخی از کتاب‌های ایشان را بخوانید. البته باز هم این حرف به‌معنای نفی دیگر شخصیت‌ها نیست. اما بالاخره این اتفاق افتاده در جامعۀ ما افتاده است و انگار این یک رسم است.

علامه مصباح در جامعۀ ما از نظر علمی و معنوی واقعاً غریب هستند

یکی از شخصیت‌هایی که در جامعۀ ما از نظر علمی، غریب هست شخصیت علامۀ مصباح یزدی است. حتی از نظر معنوی هم شخصیت غریبی دارند. البته شهرت نام ایشان به دو دلیل وجود دارد؛ یکی به دلیل مؤسسۀ امام‌خمینی و شاگردانی که پرورش دادند، که این اقدام چقدر اقدام ارزنده‌ای بوده و همه راحت از کنارش رد می‌شوند! یکی هم به‌خاطر تخریب‌هایی که علیه ایشان صورت گرفت؛ تخریب‌های کاملاً غیرمنصفانه که آدم تعجب می‌کند. شما اگر چهل سال بعد، داستان تخریب‌های ایشان را در کنار ویژگی‌های شخصیتی و ویژگی‌های علمی ایشان بیان کنید شاید باور نکنند؛ آن‌هم در جمهوری اسلامی!

این رسم جامعۀ ما است! لذا شما جوانان تصور نکنید که هر کسی در جامعۀ ما ارزش داشته باشد به‌قدر ارزش او از او تقدیر می‌شود، بلکه احتمال غربت برای گوهرهای تابناکی که مستور مانده‌اند خیلی راحت وجود دارد. چون کسی در این کشور معمولاً کسی را تأیید نمی‌کند، از کسی تقدیر نمی‌کنند. بعضی وقت‌ها می‌بینم از برخی از اهل علم که هنوز زنده‌اند یک مراسم تجلیل برگزار می‌شود من اصلاً شک می‌کنم و می‌گویم «نکند ایشان سرطان یا بیماری لاعلاجی دارد که دارند از ایشان تقدیر می‌کنند!» اتفاقاً دو سه مورد دیدم که همین‌طور بود! یعنی متوجه شدم که آن شخصیت، در اثر یک بیماری خاصی دارد از دنیا می‌رود! لذا می‌گویند: حالا دیگر ضرر نمی‌کنیم اگر از ایشان تقدیر کنیم. این چقدر فرهنگ بدی است!

جامعۀ علمی و جوان‌های ما باید این فرهنگ تأییدنکردن را کنار بزنند

می‌خواهم بگویم جامعۀ علمی و جوان‌ها، بیایید کسانی که امتیازهای علمی و معرفتی دارند یا امتیازهای شخصیتی دارند، امتیازات‌شان را بگویید و این فرهنگ تأیید نکردن را کنار بزنید. این جملۀ آیت‌الله العظمی خوئی دربارۀ شهید صدر را عرض کردم و اسم هر دو بزرگوار را تعمداً آوردم چون از نظر عملکرد سیاسی، این دو بزرگوار خیلی تفاوتِ مشی داشتند. اما ایشان در تأیید و تقدیر از شهید صدر چنین حرفی را می‌گویند. واقعاً هم اگر آقای صدر در خارج از عراق بود و در اروپا بود، یک انیشتین دیگری از او می‌ساختند. نبوغ ایشان، نبوغ عجیبی است؛ به اضافۀ همۀ امتیازات دیگری که ایشان داشتند، اما در جامعۀ ما علی‌رغم همۀ این امتیازات، این‌همه غریب است.

پیشنهاد می‌کنم به همین مناسبت، شما مقایسه‌ای بین شهید صدر و برخی از علمای برجستۀ کشورمان انجام دهید. مثلاً ایشان را با شهید بهشتی مقایسه کنید، با شهید مطهری مقایسه کنید، با مفسّرین قرآن در جامعۀ ما، مثل علامۀ طباطبایی مقایسه کنید. و بعد هم تفاوت‌ها و تشابه‌ها و امتیازات ایشان را ببینید. آن‌وقت تعجب می‌کنید که چرا باید ایشان غریب مانده باشد! بنده می‌خواهم زمینه‌سازی بکنم و بگویم «پس می‌شود یک گوهرهای تابناکی در جامعۀ ما غریب مانده باشند» و یکی از این گوهرهای تابناک علی‌رغم شهرت‌شان که غریب ماندند شخص علامۀ مصباح یزدی(ره) هست.

بنده هیچ‌وقت شاگرد ایشان نبودم؛ ولی ایشان به بنده لطف داشتند و گاهی برای سؤال‌کردن خدمت ایشان می‌رسیدم. تقریباً از نظر برخی از ویژگی‌ها در حوزۀ علمیه اگر نگویم بی‌نظیر، اما کم‌نظیر بودند. بنده در این چهل سال، مکرر به محضر خیلی از بزرگان رسیده‌ام؛ ایشان در تواضع علمی، در انعطاف‌پذیری فکری، تقریباً بی‌نظیرند. اما در فضای جامعه چه تصویری از ایشان نشان دادند؟ یک فرد متسلّب، متعصّب و خشن! واقعاً من بارها و بارها بغض گلویم را گرفته از برداشتی که دیگران دربارۀ ایشان دارند.

در جامعۀ ما یک دیکتاتوری روانی حاکم است برپایۀ «عدم تقدیر» و «توهین»

ایشان در حوزۀ علم و در علوم و معارف اسلامی، چه نقائص بزرگی را برطرف کردند! هنوز از این دیکتاتوری روانی موجود در جامعۀ ما که اجازۀ تقدیر به آدم نمی‌دهد، می‌ترسم برخی مقایسه‌ها را صورت بدهم برای اینکه بتوانم ایشان را معرفی کنم. مثلاً اگر الآن به شما بگویم: فلان‌جا یک قلۀ خیلی مرتفعی هست... شما می‌گویید: مرتفع یعنی چقدر؟ لذا طبیعی است که آن را مثلاً با قلۀ دماوند مقایسه کنیم. اما بنده الآن در تقدیر از شخصیت علامة مصباح یزدی نمی‌توانم بعضی از مقایسه‌ها را صورت بدهم، به‌خاطر ترس از این فضای دیکتاتوری روانی‌ای که در جامعه هست.

حالا این دیکتاتوری روانی یک پایه‌اش، عدم تقدیر است، یک پایۀ دیگرش توهین است. که در ادامۀ بحث، به آن هم خواهیم رسید. اما قبلش ببینیم در چه اموری از ایشان تقدیر نشده است؟ ایشان بسیاری از موضوعات علمی در عرصۀ معارف اسلامی را جلو بردند! شما اگر به اندیشمندان قبل از ایشان مراجعه کنید، دانش‌تان کمتر خواهد بود. ایشان فقط انتقال‌دهندۀ حرف‌های استادشان علامۀ طباطبایی(ره) نیستند، کمااینکه بعضی از شاگردان علامۀ طباطبایی فقط انتقال‌دهنده بودند و چیزی نیفزودند.

علامه مصباح در نقد تفکر غربی بسیار منصفانه عمل می‌کرد

ایشان از علماء پیشتاز در یادگیری زبان خارجی و قدرتمند در نقد تفکر غربی بودند و در نقد تفکر غرب هم این‌قدر منصفانه و هوشمندانه عمل می‌کردند که اگر این تخریب‌ها نبود و آن تقدیرهایی که باید، می‌بود الآن محبوب‌ترین شخصیت حوزه در دانشگاه‌ها علامۀ مصباح یزدی بود. یک نمونه‌اش را به بگویم.  

در روان‌شناسی، یکی از عقیده‌های سخیفی که ما می‌گوییم خیلی حرف غلطی است، نظریۀ عقدۀ اُدیب هست که مثلاً یک اندیشمند ارائه داده است. او می‌گوید ریشۀ انگیزه‌های آدم، سرخوردگی جنسی‌ای است که خیلی از تمایلات انسان‌ها را شکل می‌دهد. سال‌ها پیش، یکی از اساتید روان‌شناسی می‌گفت: این نظریه در انگلستان، دوازده سال است که دیگر خوانده نمی‌شود از بس نظریۀ بیخودی است، اما چرا در ایران، هنوز این را می‌خوانید؟ گفتیم بالاخره دانشگاه‌های ما این را جزو سرفصل‌های درسی گذاشته‌اند. یعنی اساتید روان‌شناسی هم نظریۀ این فرد را طرد می‌کنند، طبیعتاً ما هم به عنوان یک نگاه دینی اصلاً نمی‌توانیم این را بپذیریم.

نقد نظریۀ عقدۀ ادیب توسط علامه مصباح

حالا شما نقد علامۀ مصباح یزدی را دربارۀ عقدۀ اُدیب ببینید. ایشان می‌فرماید: آن بخشی از این نظریه که می‌گوید «یک میل یا انگیزه‌ای که سرخورده می‌شود بعداً یک‌جور دیگری خودش را نشان می‌دهد» این بخش‌اش درست است ولی آن بخشی که می‌گوید «آن انگیزه همیشه یک انگیزۀ سرخوردۀ جنسی است» غلط است. اصلاً برایش مهم نیست یک یهودی این نظریه را داده است تا موجب فساد جامعه بشود یا هر شخص دیگری. بالاخره ایشان می‌فرماید «یک قسمتش درست است» و از این مواردِ نقد عالمانه، در بیانات آیت‌الله مصباح، فراوان هست.

ما اگر بخواهیم نقد عالمانه را در حوزه، آموزش بدهیم ، باید کار ایشان را الگو قرار بدهیم و کسی در این حجم، کار نکرده است و کسی در این حجم، این موضوع را در دانشگاه باب نکرده است. اصلاً شما از دایرۀ حوزه هم بیرون بیایید و ببینید که ما اندیشمندان علوم انسانی خارج از حوزه، چند نفر داریم که اشراف به کلیۀ رشته‌های علوم انسانی داشته باشند؟ ایشان خودش به چند زبان از جمله زبان فرانسه مسلط بود و از همان دوران جوانی، خودش به متن‌های اصلی مراجعه می‌کرد لذا نقدهای ایشان عالمانه‌تر از دیگرانی است که سراغ ترجمه‌ها رفتند.

ایشان هم در «علوم انسانی» و هم در «فلسفه» ید طولایی داشت

ایشان نه‌تنها این جامعیّت علمی را داشتند، هم در فلسفه ید طولایی داشتند، هم در علوم انسانی، چون بالاخره علوم انسانی با فلسفه دو تا مشرب‌ مختلف هستند؛ راه فعالیت علمی در علوم انسانی «تجربه» است ولی راه فلسفه راه دیگری است. وقتی این دو مشرب در یک نفر جمع بشود و یک نفر، ذوق هر دو را داشته باشد، فوق‌العاده است. نه آنکه محدود بشود در یک شاخه از علوم انسانی. و نه اینکه ایشان فقط «نقّال» باشد؛ بلکه نقّاد است. و بعد نه اینکه نقد بی‌محابا و نامرتب از نظر علمی داشته باشد؛ بلکه نقدهای ارزشمند علمی دارد.

وقتی شما از نزدیک با این شخصیت مواجه می‌شوید همۀ این جامعیّت را ایشان می‌بینید؛ آن‌وقت نگاه می‌کنید که در جامعه، چه تصویری از ایشان ارائه داده‌اند، واقعاً تأسف می‌خورید. البته به موضوع تخریب هم خواهیم رسید.

منش علمی ایشان، شخصیت علمی ایشان و خدمات علمی‌ای که انجام دادند بی‌نظیر است. اینها اموری است که باید در زمان حیات‌شان، حسابی تقدیر می‌شد. البته بنده در زمان حیات ایشان، یک‌بار مفصّل در یک همایشی در مشهد، دربارۀ شخصیت علمی ایشان صحبت کردم. شاید منتشر هم شد ولی علی‌القاعده اگر منتشر هم شده باشد، کسی بازتاب نداده است. خُب معلوم است که با وجود این فرهنگ جامعۀ ما، پخش نمی‌شود؛ شما از یک کسی تقدیر کنید مگر کسی می‌رود این را به دیگران بگوید؟! تازه شما هر کسی را تقدیر کنی، از یک جایی به بعد، همین عامل تخریبِ خود شما می‌شود. مخصوصاً دربارۀ ایشان که متأسفانه شخصیت‌شان در جامعۀ ما تخریب هم شد.

علامه مصباح فقط یک عالم و فیلسوف نبود، ایشان در کار علمی، یک الگو برای حوزه و دانشگاه بود

نگوییم ایشان یک عالم و فیلسوف بودند؛ فقط این نبوده است؛ ایشان در عرصۀ کار علمی، یک الگو برای حوزه و دانشگاه بودند، الگویی بسیار مفید به حال دانشگاه و حوزه. من اگر بخواهم از غربت ایشان در حوزه صحبت کنم که دیگر ذکر مصیبت و روضه خواهد شد. برخی از مبلّغان محترم، گاهی یک حرف‌هایی را مطرح می‌کنند که بنده می‌گویم ای کاش ایشان یک‌مقدار از کتاب‌های آقای مصباح هم خوانده بودند و این‌طوری حرف نمی‌زدند. چون این حرف‌ها، واقعاً ضدّ دین درست می‌کند و دین‌دار سکولار درست می‌کند، یعنی این حرف‌ها، عوامی را ترویج می‌دهد.

بنده سال‌هاست به هر جوانی که بخواهد دین خودش را بشناسد و به هر طلبه‌ای که خصوصاً بخواهد کار تبلیغی بکند، دورۀ «معارف قرآن» حضرت علامۀ مصباح(ره) را معرفی می‌کنم. و این دورۀ معارف قرآن علامۀ مصباح(ره) برای هر کسی که می‌خواهد اسلام را درست بشناسد و یک دین‌شناسی جامع پیدا کند، ضروری است. و «لیسَ لَهُ نظیر». شما اگر با دورۀ آموزش کتاب‌های مثلاً الف یا ب یا ج بخواهید نیاز معرفتی خودتان را تأمین کنید، بنده می‌گویم تا این دورۀ معارف قرآن را نخوانی تأمین نمی‌شود؛ حالا هر دورۀ دیگری را هم شما می‌خواهید طی کنید.  

 اینها عظمت‌هایی برای یک شخص پیش می‌آورد که اگر این تقدیرها صورت نگیرد، توهین هم راحت صورت می‌گیرد. من هنوز به بخش توهین نرسیده‌ام و فعلاً به بخش تقدیر می‌پردازم و البته این تقدیر هم یک تقدیر شعاری نیست؛ یک تقدیر واقعی است. بر اساس حجم عملکرد و حجم شاگردان و سر و صداها و کتاب‌ها و... هم نیست.

یکی از ویژگی‌های دیگر ایشان که باید تقدیر بشود، تواضع علمی ایشان است. هر دانشجو یا هر دانشمند حوزوی یا هر طلبه‌ای با هر سطح از معلومات که پیش ایشان می‌رفت، این امکان بود که بتواند نظر ایشان را با یک استدلال علمی تغییر بدهد. من این را به چشم خودم دیده‌ام و تجربه کرده‌ام. ایشان اصلاً حساب نمی‌کرد که «من علامه و فیلسوف هستم، اما تو هیچ چیزی نخواندی!» مثل یک شاگرد، از طرف مقابلش سؤال می‌کرد که ببیند منظور او را درست فهمیده است یا نه. اصلاً شما یک چنین شخصیت علمی‌ای، به‌سادگی پیدا نمی‌کنید.

چرا قلب بنده به ایشان متمایل است؟ برای اینکه می‌بینم ایشان بی‌هوای نفس، کار علمی می‌کرد و می‌دانید کسی که یک‌مقدار کار علمی بکند، معمولاً زود هوا برش می‌دارد، لذا مدام باید هواگیری کند. مثل رادیاتور که وقتی هوا بگیرد، آب در داخلش خوب نمی‌چرخد. کسی که کار علمی کند و هوای نفس داشته باشد، این علم در ذهن آدم، خوب نمی‌چرخد.

علامه مصباح، نزدیک‌ترین شخصیت معنوی به آیت‌الله بهجت بود/ فرموده‌اند به کسی توهین نکنید، چون ممکن است او یکی از اولیاء خدا باشد

این چند نکته‌ دربارۀ شخصیت علمی و شخصیت فکری ایشان بود که با زبان الکن خودم عرض کردم و البته باید علما و شاگردان ایشان بیایند و از شخصیت علمی ایشان تعریف کنند. اما در مورد شخصیت معنوی ایشان؛ شاید اکثریت جوان‌های جامعۀ ما ندانند که نزدیک‌ترین شخصیت معنوی به حضرت آیت‌الله العظمی بهجت، ایشان بودند. البته این حرف‌ها زیاد گفتنی نیست. شما می‌توانید این را از آقازادۀ حضرت آیت‌الله العظمی بهجت بپرسید. اینکه یک شخصیتی، نزدیک‌ترین فرد به شخصیت معنوی آقای بهجت باشد، اصلاً یعنی چه؟

در روایت می‌فرماید: کلاً به کسی توهین نکنید. برای اینکه ممکن است او یکی از اولیاء خدا باشد. (وَ خَبَأَ أَوْلِیَاءَهُ فِی خَلْقِهِ فَلَا تُحَقِّرَنَّ أَحَداً فَلَعَلَّهُ ذَلِکَ الْوَلِیُّ؛ کشف‌الغمه/ج2/ص148) الان شاید ایراد بگیرند که من گفتم فلانی از اولیاء خداست... بالاخره به نسبتِ خودشان، همۀ مؤمنین از اولیاء خدا هستند و از این نظر، ایشان هم حتماً هست. البته ایشان به‌شدّت کتوم و غیر متظاهر بود و اصلاً کاری نمی‌کرد که شما بخواهید یک‌ذره به ابعاد معنوی و خلوص و نورانیّت ایشان منتقل بشوید.

کتاب «خودشناسی برای خودسازی» علامه مصباح را به کسی که دنبال رشد معنوی است توصیه می‌کنم

بنده وقتی کتاب «خودشناسی برای خودسازی» ایشان تازه منتشر شده بود و می‌خواندم، مثل یک دعای ابوحمزۀ ثمالی برایم لذت داشت. وقتی یک کسی از نظر معنوی نیاز به کتابی دارد و آدمِ باهوشی هم هست و نمی‌خواهد عوامانه از نظر معنوی رشد بکند بنده به او پیشنهاد می‌کنم کتاب «خودشناسی برای خودسازی» علامه مصباح را بخواند. به نظرم ایشان این کتاب را تجربه کرده و نوشته است، یعنی فقط یک کتاب علمی نیست.

از نظر معنوی و اخلاقی برخی از ویژگی‌های ایشان را عرض کردم، اما همان ویژگی‌های شخصیت علمی ایشان هم باید یک کسی کار معنوی روی خودش کرده باشد که بتواند اینها را مطرح بکند. تقدیری که ایشان از حضرت آیت‌الله جوادی آملی داشتند را نگاه بکنید. خب علامۀ مصباح با علامۀ جوادی آملی حفظه الله در مکتب آقای علامۀ طباطبایی هم‌درس بودند. واقعاً به هر سه بزرگوار می‌شود کلمۀ علامه را اطلاق کرد. البته در زمینه‌هایی ممکن است تفاوت داشته باشند. ولی ایشان یک تقدیری از آقای جوادی آملی کردند که بروید بخوانید تا شخصیت معنوی آقای مصباح دستتان بیاید.

خیلی مشهور است که ایشان به نوع رویکرد مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی منتقد بودند و این انتقادها را پنهان هم نمی‌کردند. یکبار در یک گفتگوی خصوصی به ایشان گفتم که شما قبل از انقلاب با آقای هاشمی خیلی مراوده داشتید. اینکه آقای هاشمی رفسنجانی الآن برخی دیدگاه‌ها را دارند که مورد انتقاد است، می‌خواهم ببینم ریشه‌اش را در دوران جوانی ایشان می‌شود دید و شما چیزی دارید به من بگویید؟ خب من یک‌مقدار کنجکاوی کردم. شاید سه ربع با ایشان صحبت کردم، اما ایشان جز خوبی از آقای هاشمی رفسنجانی هیچی نگفتند. البته من نمی‌خواستم ایشان، بدی بگوید، بلکه می‌خواستم بگویم این تفکّر آیا قبلاً هم از ایشان دیده شده بود یا نه؟ مثلاً شما این تفکّر گرایش به مذاکره را در زمان جنگ هم در آقای هاشمی می‌دیدید. این را خبرش را داشتیم. آیا قبل از انقلاب هم این تفکر را داشتند؟ اما ایشان جز خوبی از آقای هاشمی، چیزی نگفتند. درحالی‌که خیلی چیزها را شاید داشتند و نگفتند. ایشان خیلی مهذّب بود! ابداً حاضر نمی‌شد به دلیل اینکه این دیدگاه سیاسی را قبول ندارد، یکی از امتیازهای آقای هاشمی رفسنجانی را نگوید. برای چه؟ برای اینکه ایشان مراقبت می‌کرد از هوای نفس.

چرا علامه مصباح بیش از همۀ علمای حوزه تخریب شد؟ چون بیش از هر عالم دینی دیگری به‌درد دانشگاه می‌خورد

این از شخصیت اخلاقی ایشان و آن هم از شخصیت علمی ایشان. خب، در کنار اینها باب تخریب شروع شد. چرا ایشان بیشتر از شاید همۀ علمای حوزه تخریب شد در جامعه؟ به دلیل اینکه ایشان بیشتر از هر عالم دینی دیگری به درد دانشگاه می‌خورد و همین الآن هم به‌درد دانشگاه می‌خورَد. یک‌جوری تخریب کردند که برخی از دانشگاهیان اصلاً جرأت به خودشان ندهند که بروند کتاب ایشان را دست‌شان بگیرند. در الی‌که من به همۀ دانشگاهیان عزیز پیشنهاد می‌کنم اگر خواستید یک نقد عالمانه نسبت به بسیاری از اندیشه‌ها در رشته‌های مختلف علوم انسانی و فلسفی از جانب یک عالم دینی ببینید، بروید کتاب‌های ایشان را مطالعه کنید. اگر نیمی از کتابِ ایشان را بخوانید اطمینان می‌کنید برای خواندن بقیۀ کتاب و خودتان را می‌سپارید به اندیشه‌های ایشان.

ما دربارۀ هیچ شخصیت علمی‌ای مطلق‌نگری نداریم

بحث این نیست که «شما دارید یک نفر را مطلق تأیید می‌کنید!» نه، من دارم برخی از ویژگی‌های مثبت ایشان را می‌گویم. حالا من هم طلبه‌ام و ممکن است یک جایی یک نظری به ذهنم برسد که کار علم را پیش ببرد. سلیمان هم باشد ممکن است یک پرنده‌ای بیاید یک خبری به او بدهد؟ هدهدی بیاید یک حرفی بزند که سلیمان مطّلع نباشد. این کار دنیاست! ما طلبه‌ها در حوزه بزرگ‌ترین علما را در درس خارج نقد می‌کنیم تا خودمان به اجتهاد برسیم. ولی این یعنی اینکه ما عظمت‌های آن شخصیت را نبینیم؟! عظمت‌های علمی و مجاهدت علمی.

اصلاً معنایش این نیست که یک فرد دانشگاهی برود خودش را و ذهنش را تعطیل کند و برود در مباحث اندیشه‌ای از یک عالم حوزوی تقلید بکند، حالا آقای مصباح یا شهید صدر یا شهید مطهری یا هر کسی دیگری... این اصلاً معنا ندارد. علم پویایی دارد، علم باید پیش برود و وقتی می‌خواهد پیش برود دانش گذشتگان مورد نقد قرار می‌گیرد. هیچ‌کدام از این تقدیرهای من مطلق‌نگری نیست. ما دربارۀ هیچ شخصیت علمی‌ای مطلق‌نگری نداریم؛ نه در فقه داریم، نه در اصول داریم، نه در کلام داریم، نه در فلسفه. اما تخریب هم نداریم! تخطئه و توهین هم نباید باشد به حدی که کسی جرأت نکند برود کتاب ایشان را بخواند! چرا آدم خودش را محروم بکند؟!

عده‌ای که در رأس‌شان «آقای حجاریان» بود فرهنگ تخریب را باب کردند که یک دیکتاتوری روانی و بدتر از دیکتاتوری رضاخانی است

تخریب‌ها علیه ایشان شروع شد. یک خاطره‌ای در ارتباط با این شخصیت دارم به شما بگویم. یک دفعه‌ای توپخانه شروع کرد، شروع کرد به تخریب‌کردن. حالا برمی‌گردم به این کسانی که تخریب را شروع کردند. من بعید می‌دانم این افراد به این سادگی از عذاب الهی نجات پیدا کنند. عده‌ای که در رأس‌شان شخص «آقای حجاریان» بود، فرهنگ تخریب و تخطئه را که یک دیکتاتوری روانی و فکری است و از دیکتاتوری رضاخانی هم بدتر است، در جامعه باب کردند.

اصلاً چه نیازی داشتند؟ تو می‌توانی دگراندیش باشی. می‌توانی فلسفۀ غرب را در مسائل اجتماعی ترجیح بدهی. دموکراسی را بر ولایت‌فقیه ترجیح بدهی. ولی چرا توهین می‌کنی به کسی که مخالف تو است؟ آیا می‌خواهی کسی دربارۀ حرف تو فکر نکند؟

آن توهین‌ها به کلماتی مثل استاد تمساح و آن کاریکاتور کشیده شد و آن تحصّن در قم برقرار شد. آن موقع ما یک هیئتی در قم داشتیم و بچه‌های هیئت، شب‌ها یک‌مقدار سیب‌زمینی می‌پختند که ببرند به متحصّنین بدهند؛ در آن دو سه روز. از طرف وزارت اطلاعات همین آقایانِ آزادی‌خواه، آمدند و آن آشپزخانه را پلمپ کردند! بنده هم وقتی می‌رفتم جایی سخنرانی کنم وزارت اطلاعات و حراستی‌های استاندارها منع می‌کردند که من در جای دولتی سخنرانی کنم. درحالی‌که من آن‌چنان هم سیاسی صحبت نمی‌کردم! همین آزادی‌‌خواه‌هایی که دنبال فضای آزاد هستند این کار را کردند.

تخریب‌ها و توهین‌ها علیه آقای مصباح برای چه بود؟/ یک جریان سیاسی در کشور ما حیاتش با ژورنالیزم توأم با تخریب است

تخریب‌ها و توهین‌ها علیه آقای مصباح برای چه بود؟ برای اینکه یک جریان سیاسی‌ای در کشور ما حیاتش با ژورنالیزم توأم با تخریب است. اگر این را از آنها بگیری، نه تفکّر سیاسی دارد، نه تفکّر علمی دارد، هیچ چیزی ندارد. اینها اصلاً فضا را خراب کردند به حدی که اصلاً نمی‌شود در جامعه حرف زد. همین چپ و راست و اصولگرا اصلاح‌طلب را اینها درست کردند و دروغ‌هایی را به جان مردم انداختند.

بنده به همراه آقای «محمدی عراقی» خدمت علامه مصباح رسیدیم. آقای محمدی عراقی به حاج آقای مصباح عرضه داشتند که شما در نقد تفکّر غرب یک کمی کوتاه بیایید تا این تخریب‌ها علیه شما کم بشود. ایشان فرمودند نه من به تخریب‌ها اعتنا ندارم، من حرف حق را می‌زنم. اینها دارند این را می‌گویند و در جامعه اینها دارد جا می‌افتد درحالی‌که این حرف‌ها جواب دارد. اصلاً ایشان به این پیشنهاد که «شما کوتاه بیایید، شخصیت علمی شما را خرد می‌کنند و شما را تئوریسین خشونت معرفی می‌کنند و...» ایشان اصلاً اعتنا نکرد و بعد فرمود: خیلی‌ها هم دارند این را به من می‌گویند. حتی به ایشان گفته می‌شد بعضی از کسانی که امام جمعه هستند شاگرد شما محسوب می‌شوند، آن‌وقت شما می‌روی سخنران قبل از خطیب جمعه بشوی! اصلاً شأن شما نیست که بروید آنجا سخنرانی کنید. مثل اینکه مثلاً در حدّ مراجع تقلید بیایند در سخنران پیش از خطبه قرار بگیرند. ایشان می‌گفت من اصلاً به این چیزها نگاه نمی‌کنم. واقعاً هم نگاه نمی‌کرد.

ماجرای سخنرانیِ علمی علامه مصباح در ایام محرم در یکی از هیئت‌های قم

بنده گفتم: من یک پیشنهاد دیگری داشتم. این پیشنهاد را هم حاج آقای محمدی عراقی از قبل می‌دانستند لذا به آقای مصباح گفتند که فلانی هم یک پیشنهادی دارد... من هم یک طلبۀ کوچکی هستم و ارزشی ندارم ایشان برای من وقت بگذارد اما فرمودند که بگویید: من به ایشان عرض کردم که دارند یک‌جوری شما را معرفی می‌کنند و تخریب می‌کنند که دیگر ابعاد وجودی شما و ابعاد فکری و روحی شما مخفی می‌ماند. شما کارهای دیگری هم برای جامعه دارید. شما فکرهای دیگری هم دارید که خوب نیست جامعه از این فکرها محروم بشود. مگر اندیشه‌های شما فقط منحصر در نقد تفکّر غرب است؟! ما می‌دانیم شما حرف‌های پیش‌برنده هم دارید. آمدیم و تفکّر غرب اصلاً نبود در جامعه. خب ما چه‌جوری باید زندگی کنیم؟ شما از این حرف‌ها دارید برای ما بزنید.

ایشان فرمودند بله. گفتم شما احساس وظیفه نمی‌کنید این حرف‌ها را برای جامعه بزنید؟ گفتند بله. خُب شما چه طرحی دارید که اجرایی باشد؟ گفتم دهۀ محرم نزدیک است، شما در یکی از هیئت‌های قم بیایید و صحبت کنید. البته علماء طراز اول در هیئت‌ها معمولاً صحبت نمی‌کنند؛ من از ایشان درخواست کردم در یکی از هیئت‌های قم بیایید سخنرانی کنید، اینکه بخواهید تفکّر دیگران را در آنجا نقد کنید شاید جایش نباشد اما بیایید ما بچه مذهبی‌ها را ببرید جلو! ایشان بلافاصله و بی‌تأمل گفتند: باشد قبول می‌کنم. بعد من وقتی به دیگران می‌گفتم که حاج آقا قبول کردند در فلان هیئت بروند سخنرانی کنند، همه تعجب می‌کردند.

ایشان رفتند دهۀ محرم را آنجا سخنرانی کردند و آن سخنرانی‌ها تبدیل شد به کتاب « آذرخشى دیگر از آسمان کربلا» و آن چقدر مبنا شد برای هیئتی‌ها و رونق‌گرفتن هیئت در کشور. رهبر انقلاب هم وقتی به منزل ایشان رفته بودند برای آن دید و بازدیدی که با علما داشتند و مدتی خانۀ مراجع تشریف می‌بردند، این کتاب ایشان را تقدیر کردند. همۀ هیئتی‌ها باید یک دور این کتاب را بخوانند. ایشان از نظر علمی، پشتیبانی کردند از این روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) و کاملاً علمی بحث کردند.

فکر نکنید چون بنده به ایشان پیشنهاد دادم، ایشان قبول کردند! نه؛ ایشان از هر کسی، حتی از بندۀ حقیر هم حاضر بود حرف گوش بدهد. من ایشان را چنین شخصیت انعطاف‌پذیری می‌دانم. اتفاقاً در چه هیئتی هم رفتند سخنرانی کردند که اصلاً ترکیب جمعیتی آن هیئت عوض شد وقتی که ایشان رفتند. بالاخره یک فضایی داشت آن هیئت که به این سطح از مطالب ممکن بود نخورد و ایشان بدون اینکه یک ذره اخم به ابرو بیاورند رفتند و سخنرانی کردند.

علامه مصباح خیلی تحفّظ داشتند که بی‌ادّعا سخنرانی کنند

بعدها طلبه‌ها خیلی از ایشان خواستند یک درس‌های اخلاقی گذاشتند. درس‌های اخلاق ایشان بعضاً از تلویزیون شاید پخش شده باشد. خب من می‌دیدم که ایشان چقدر تحفّظ دارند که بی‌ادّعا سخنرانی کنند.  

در این زمینه یک مثال دیگر باید بزنم. شخص مقام معظم رهبری از جوانی اهل مسائل عرفانی و مراجعۀ به اهل عرفان به ویژه حضرت آیت‌الله العظمی بهجت بودند و در این زمینه ید طولایی دارند. اما شما در هیچ سخنرانی‌ای آیا یک جلوه‌ای از ایشان دیدید که بخواهد یک اظهار فضلی در این زمینه بکند؟ ابداً! سخنرانی‌های عادی دارند. اصلاً این یک تلاش است برای اینکه خودشان را پنهان کنند. اما بعضی وقت‌ها ما قوره نشده مویز می‌شویم و یک‌جوری می‌گوییم «استادمان فرمودند!» که یعنی معلوم می‌شود سِحر فرمودند و آن شب من تا صبح بیدار بودم و خیلی‌ اتفاق‌های دیگر در ذهن مخاطب می‌افتد که انگار ما مرید و مرادی‌ای داریم و....

 جنبه‌های علمی ایشان بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرد. مثلاً آقای قرائتی خیلی تأکید می‌کنند در این زمینه که چرا به قرآن کم توجه می‌شود؟ حتی از حوزه هم خیلی انتقاد می‌کنند که چرا حوزه کم به قرآن توجه می‌کند؟ بنده از آقای قرائتی می‌خواهم که چند جلسه در تقدیر از علامۀ مصباح صحبت بکنند که چه کاری ایشان در خدمت به قرآن در حوزه انجام دادند.

«دورۀ معارف قرآن» علامه مصباح را بخوانید تا ببینید عمیق با قرآن برخوردکردن چگونه اتفاق می‌افتد؟ آن‌وقت دیگر هر حرفی را دربارۀ قرآن نمی‌پذیرید. چقدر ایشان دقیق به قرآن می‌پردازد و چیزی را به آیۀ قرآن تحمیل نمی‌کند. چیزی که بین ما طلبه‌ها شاید یک مختصرش رواج داشته باشد.

طرفداران اندیشۀ غربی، نتوانستند از نظر علمی با علامه مصباح مقابله کنند لذا به تخریب ایشان پرداختند

بگذریم؛ تخریب‌های ایشان شروع شد. چرا تخریب‌های ایشان؟ یکی از دلایل تخریب‌های ایشان آن خطری بود که ایشان داشتند برای دیکتاتوری ژورنالیزمی که طرفدار اندیشۀ غربی بود. آنها احساس می‌کردند که از بین می‌روند. باید چه‌کار کنند؟ باید ایشان را تخریب کنند و الّا نمی‌توانستند ادامۀ حیات بدهند. اگر طرفداران اندیشه‌های غربی می‌خواستند به‌صورت علمی با آقای مصباح برخورد کنند که آب شده بودند و از بین رفته بودند. لذا مجبور شدند به تخریب ایشان بپردازند.

دلیل دوم تخریب این بود که ایشان داشت شاگردپروری می‌کرد، دیگر خودش تنها نبود؛ لشکرسازی می‌کرد. و این شاگردها همه متبحّر بود و پاسخ به شبهاتی که در دانشگاه تولید می‌شود دیگر برای اینها کاری نداشت. پس باید ایشان را یک‌جوری بزنند که هر کسی هم مرتبط با ایشان شد بتواند کتک بخورد. به خودِ بنده تا سال‌ها می‌گفتند «شاگرد علامۀ مصباح» من نمی‌دانستم این را باید تکذیب کنم یا تأیید کنم؟ خوشحال بشوم یا ناراحت بشوم؟ بگویم «نه من شاگرد ایشان نبودم» آن‌وقت می‌گفتند تو داری تنزّه می‌جویی چون ایشان را تخریب کردند یک‌وقت تو تخریب نشوی! لذا گفتم: نه بگذار بگویند. بعد می‌دیدم آخر من خودم نواقص زیادی دارم، شاگرد ایشان هم باشم نباید پای ایشان نوشته بشود، دوست نداشتم از ایشان کسب وجاهت کنم. ولی دیگر هر کسی را می‌خواستند بزنند به ایشان نزدیک می‌کردند! واقعاً ایشان به‌خاطر شاگردپروری توانستند، اثر بگذارند در فضای سیاسی جامعه.

آیا همۀ آنچه پایداری انجام می‌داد مورد تأیید علامه مصباح بود؟ به نظرم «نه»

منتها یک نکته را باید توجه کرد. تقریباً من فکر می‌کنم بسیاری از شاگردان ایشان هرگز حاضر نباشند طوری خودشان را به این شخصیت بزرگوار نزدیک کنند و متّصل بدانند که موجب تخریب چهرۀ ایشان بشود. یعنی باید ما پرهیز کنیم از اینکه علامۀ مصباح یزدی را بیاوریم در حد و اندازه‌های خودمان و جمع مریدی دور ایشان درست بکنیم که مردم وقتی یک رفتار بدی از من دیدند، آن را نسبت بدهند به ایشان.

بگذارید به‌طور مشخص‌تر صحبت کنم که خیلی پیچیده نشود. کم‌کم یک حزبی یا یک گروه سیاسی‌ای به نام پایداری شکل گرفت. به نظر من این اتفاق خیلی طبیعی بود و حتی اتفاق مبارکی هم بود در ابتدا. بنده خودم در آغاز شکل‌گیری جریان پایداری در یک جایی در تهران در محضر خود علامه مصباح هم رفتم صحبت کردم.

جبهۀ پایداری باید مردمی بودنِ خود را توسعه می‌داد و شبیه بقیۀ باندهای سیاسی باقی نمی‌ماند

 آقای مصباح آیا عضو پایداری بودند؟ به نظر من ابداً. آیا حمایت می‌کردند؟ به عنوان تنها جریان سیاسی‌ای که می‌توانست دلیرانه از برخی از مواضع انقلاب دفاع بکند «بله حمایت می‌کردند». ولی آیا همۀ آنچه پایداری انجام می‌داد مورد تأیید ایشان بود؟ به نظر من نه. این عدم تأییدها را چرا احیاناً علنی اعلام نمی‌کردند؟ چون موجب تخریب همان مقدار بنایی می‌شد که فعلاً شکل گرفته است.

ولی من الآن نمی‌خواهم این انتقادم را از پایداری، نسبت بدهم به علامۀ مصباح یزدی. منتها برداشت من این است که یک جریانی مثل پایداری باید «مردمی» باقی می‌ماند و مردمی رشد می‌کرد و مردمی بودنِ خودش را توسعه می‌داد. نه اینکه تبدیل بشود به یک باندِ «خوب». شورای مرکزی پایداری مدام باید تغییر کنند با این رأی‌گیری‌هایی که از پایین صورت می‌گیرد و می‌رود بالا.   باید یک بدنۀ اجتماعی قوی‌ای داشته باشد.

تأیید و حمایت علامه مصباح از پایداری، اشتباه نبود و پایداری هم نباید از تأییدات ایشان زیادی استفاده کند

مجموعۀ پایداری از نظر مدل سازمانی، شبیه بقیۀ باندهای سیاسی‌ای که هستند شده است. بنده این را نمی‌پسندم. من حداقل چون در زمینۀ «تشکیلات» از نزدیک رفتم محضر آقای مصباح و سؤال کردم و دیدگاه‌هایشان را می‌دانم، می‌دانم دیدگاه ایشان با این سبک تشکیلات جور درنمی‌آید. اما خب ایشان باید چه‌کار کند؟ آیا باید برود تشکیلات راه بیندازد؟

نه پایداری باید از تأییدات و حمایت‌های ایشان زیادی استفاده کند؛ و نه تأییدها و حمایت‌های ایشان از پایداری غلط بوده است. آخر یک جریان سیاسی وقتی می‌خواهد یک حرکتی بکند، طبیعتاً نیاز به یک مقدار حمایت دارد و طبیعی است که ایشان حمایت کند. مثل اتفاقی که برای آقای مهدوی کنی افتاد. من در برخی از لیست‌ها به آقای مهدوی کنی عرض می‌کردم که «شما همۀ این افراد را قبول دارید که در لیست گذاشتند؟ من که از نزدیک شما را می‌شناسم...» ایشان می‌فرمود: این نتیجۀ کار جمعی است، من چه‌کار کنم؟ آیا درست است که وسط کار بیایم و مثلاً کات بکنم!

علامه مصباح و آیت‌الله مهدوی‌کنی را فراتر از جریان‌های سیاسی پیرامونی‌شان می‌دانم

بنده شخصیت‌هایی مثل آیت‌الله مهدوی کنی و علامۀ مصباح را فراتر از جریان‌های سیاسی پیرامونی‌شان می‌دانم. چون از نزدیک با ایشان ارتباط داشتم و اطّلاع دارم. ولی کار حمایتی می‌کنند از جریان‌هایی که نزدیک‌تر هست؛ منتها نباید برای چنین شخصیت‌های بزرگی هرچه در آن فضای سیاسی رخ می‌دهد نسبت داده بشود به این مرکزیتِ حمایت‌کننده و هدایت‌کننده.

مثلاً حزبی که شهید صدر در عراق راه انداخت، آن حزب بعدها یک فاصله‌هایی پیدا کرد و یک خطوطی پیدا کرد. آیا همۀ اینها را می‌خواهید به شهید صدر متصل بکنید؟ مگر یک چنین چیزی می‌شود؟! نباید این کار را بکنید. بنده نمی‌خواهم اسم‌ها را با مشخصات بیاورم. شهید صدر در عراق مجمع علما درست کرد. خب هرچه در مجمع علما اتفاق می‌افتاد، چون به تشکیلات معتقد بود، باید پای شهید صدر نوشته بشود؟ اصلاً فاصلۀ زیادی با شهید صدر داشت، ولی لازمۀ کار تشکیلاتی این است.

رسول خدا دوازده نفر از نقبا را قبل از آمدن به مدینه معیّن کرد که اینها ادارۀ مدینه را به عهده بگیرند. شش نفر از آنها پای رکاب پیامبر(ص) شهید شدند. دو سه تایشان هم بعدها پای رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت رسیدند. اما بعضی‌هایشان هم رفتند ناکجاآباد! آنها را باید بنویسیم پای عملکرد سیاسیِ پیامبر اکرم؟ ابداً!

نباید حساب رفتار کسانی که در مدرسۀ فکری ایشان بودند به‌پای ایشان بنویسیم

فضای سیاسی همین است، هرکسی ممکن است آلوده بشود و لطمه بخورد. ما باید حواس‌مان باشد. ما نباید حساب رفتار هیچ‌یک از کسانی که در مدرسۀ فکری ایشان بوده‌اند و هستند، پای ایشان بنویسیم. حتی اگر حمایت‌ها و تأییدهای کلی‌ای باشد که این حمایت‌ها هم طبیعی است. نباید آن چهرۀ تابناک به‌واسطۀ این اتفاق‌ها بخواهد مخدوش بشود. مخصوصاً علامۀ مصباح.

بنده یک تجربۀ دیگر دارم که البته نمی‌توانم آن را با مشخصات بگویم. به علامه مصباح عرض کردم که می‌خواهم بیایم خدمت شما که نظر شما را نسبت به یک کسی از سیاسیون به یک دلیلی جلب کنم. ایشان یک بزرگواری فرمودند و باز هم وقت دادند. خدمت ایشان رفتم، شاید بیست دقیقه توضیح دادم. آن فرد هم برای ایشان ناشناخته نبود. ایشان فرمودند: بعد از اینکه من آمدم به جلسه در ذهنم این بود که هیچ تغییری در ذهن من ایجاد نمی‌شود و نمره‌اش در ذهن من صفر بود. اما الآن 50-50 شدم. ایشان خیلی اهل تعامل، اهل گفتگوی سیاسی، اهل بررسی، اهل نقد، اهل نظر بودند. اگر منِ آدم مثلاً متعصب‌مسلک خودم را چسباندم به ایشان، نباید من را با ایشان قاطی بکنید!

در فضای سیاسی جامعه، تخریب‌های سیاسی تخریب‌های بسیار وحشتناک و بی‌رحمانه‌ای است. این تخریب‌ها را باید جلویش را گرفت. متأسفانه تقدیر که عادتش در جامعۀ ما نیست، یعنی این عادت نیست که از کسی در جبهۀ انقلاب و جبهۀ اسلام ... تقدیر کنند. فقط هم مربوط به جبهۀ انقلاب نیست، کلاً مذهبی‌ها انگار این عارضه را دارند. تخریب هم که دیگر هیچ!

تعجب می‌کنم از جوان‌هایی که رفتار یا گفتار برخی شاگردان آقای مصباح را به‌پای ایشان می‌گذارند!

برخی از ما در تخریب، ید طولایی داریم. اصلاً من تعجب می‌کنم از جوان‌هایی که می‌خواهند حساب رفتار یا موضع‌گیری یا گفتار یکی از شاگردان آقای مصباح یا مجموعۀ دوستان پایداری را بگذارند به پای آقای مصباح. نه آقا این حرف‌ها چیست؟! اصلاً چه‌جوری این به ذهن‌تان رسید؟! این قله است و در دامنه‌اش ممکن است یک چشمه‌ای بجوشد. حالا این چشمه مزه‌اش ممکن است یک کمی به کام ما نیاید یا اصلاً ایرادی داشته باشد؛ به قله چه ربطی دارد؟  

من در این صحبت خودم نه دوستان پایداری را می‌خواهم تخطئه کنم و نه تأیید کامل کنم. الآن این مطالبۀ من است به عنوان یک طلبه. نه فقط از پایداری؛ «جمنا» هم که می‌خواست شکل بگیرد رفتم در آغازش صحبت کردم. حرف‌هایی زدم که الحمدلله گوش نکردند؛ گفتم این جریان باید این‌قدر بدنۀ اجتماعی گسترده‌ای پیدا کند هر جوان دغدغه‌مندی بتواند بیاید وارد بشود و بتواند حرفش را بزند تا بیاید بالا. بعدها یک شورایی برای جمنا درست شد و از من هم خواستند و من طبیعتاً نمی‌روم توی احزاب و گروه‌ها به صورت رسمی. ما یک طلبه‌ایم، بگذارید بیرون باشیم و اگر تأییدی هم می‌کنیم مبنایمان مشخص است.

یکی از جوان‌ها آمد در یکی از این جلسات و گفت: شما چه‌جور این مجموعه را تأیید می‌کنید که فلانی و فلانی در آن مجموعه هستند؟! گفتم برای این تأیید می‌کنم که معتقدم راه مثلاً از بالا به پایین کشیدنِ فلانی در صدر یک مجموعه این است که بروی عضو تشکیلات بشوی و رشد بکنی، گفتمانت را توسعه بدهی، تغییر شورای مرکزی بدهی و تا او بیاید پایین. من به این روش معتقدم.

پایداری باید مثل یک تشکیلات عظیم مردمی عمل کند تا روش سیاست‌ورزی‌اش درست باشد/ دیدگاه‌های تشکیلاتی علامه مصباح، اجرایی نشده است

اولاً پایداری باید مثلاً به عنوان یک جریان تشکیلاتی عظیم مردمی عمل بکند، تا از نظر روش سیاست‌ورزی، بندۀ طلبه بگویم این روش درست است. مواضع را من کاری ندارم، مواضع گذراست؛ ممکن است درست باشد ممکن است غلط، الآن زیاد ارزش نقد ندارد. ساختار مهم است که کشور را نجات می‌دهد! ما حزب به معنای واقعی و درست کلمه یا به تعبیر بهتر تشکیلات مردمی به معنای دقیق کلمه نداریم.

بنده از شخص علامۀ مصباح پرسیدم شما نظرتان نسبت به تشکیلات چیست؟ به ایشان عرض کردم تشکلات این‌جوری باید باشد... در بدنه باید این‌جور باشد.... خیلی از این گفتگوهای مختلف سیاسی به نظرم باید در تشکیلات صورت بگیرد و بیاید بالا خودش را نشان بدهد. من هم مثلاً عضو آن تشکیلات باشم، شما هم باشی، آخر سر هم بگوییم حرف من رأی نیاورد این دفعه، فلانی که نمایندۀ آن تفکر بود بالا آمد، من هم بمانم نروم شعبه بزنم و نروم بیرون؛ با هم کار کنیم! من یک تصوّری از تشکیلات دارم. ولی خب با ایشان به عنوان یک عالم دینی، رفتم صحبت کردم تا ببینم تصوّراتم درست هست یا غلط؟ بالاخره من الآن نمی‌خواهم پاسخ‌های مفصّل و دردمندانۀ ایشان را بگویم. ولی ایشان دیدگاه‌های تشکیلاتی‌شان اجرایی نشده است. به شما این را فقط عرض بکنم.

پایداری یک فرصت بوده، اما هم به مواضع‌اش می‌شود انتقاد کرد، هم به ساختارش که من الآن انتقاد کردم. البته همین الآن هم ممکن است خدمت‌های زیادی از آن بربیاید و نباید تخطئه کرد، هم ربطش با آقای مصباح، ربط ضعیفی است. کمااینکه مؤتلفه و برخی از جریان‌های دیگر ربط‌شان به شخصیتی مثل آقای مهدوی کنی ربط ضعیفی است. این‌طور نیست که ما آقای مهدوی کنی را بخواهیم در آن حدود تعریف کنیم. منتها اقتضاء کار اجتماعی این است؛ یا نباید وارد بشوی، یا اگر وارد شدی بالاخره هر لحظه که نمی‌توانی رفقایت را نقد کنی و تخطئه کنی. وقتی جمع به یک نتیجه‌ای رسید، باید پای نتیجه بایستید. در کار جمعی این‌جوری است.

رسول خدا(ص) پای کار جمعی‌اش می‌ایستاد. گاهی از اوقات حرف مردم را گوش می‌کرد و گوش کرد و نتیجۀ بدش را هم مردم دیدند و به آنها هم فرمود که این نتیجۀ بد را دارد و حرفش هم درست درآمد. ما اصلاً فرهنگ تلفیق کار معرفتی با کار عملیاتی، میدانی و سیاسی را در جامعه‌مان خیلی ضعیف داریم. یک کسی یک موضع غلطی بگیرد می‌خواهیم تکفیرش کنیم! از مرجعیّت علمی می‌خواهیم ساقطش کنیم. از نظر معنوی هم ساقطش می‌کنیم. آخر این چه طرز برخورد است؟

توهینِ یک شخص، مسئله‌ای فرعی است در مقابل دو بلیۀ بزرگ در جامعه: 1. عدم تقدیر از افراد ارزشمند جامعه 2. تخریب و توهین فراتر از انتقاد

بنده تصوّر می‌کنم اشکالی که الآن در جامعۀ ما بوجود آمده است، حالا یک توهین یا شخص توهین‌کننده واقعاً مسئلۀ بسیار فرعی است نسبت به فرهنگی که در جامعۀ ما هست که این فرهنگ دو بلیّۀ بسیار بزرگ دارد. نه اهل تقدیر است از کسانی که ارزشمند هستند و ارزش‌هایشان را جامعۀ ما خوب تقدیر نمی‌کند، و هم اهل تخریب و توهین است؛ فراتر از نقد و انتقاد. کسانی که اهل تقدیر نیستند نفرین‌شان نمی‌کنم، الهی که خدا هدایت‌شان بکند و زبان تقدیرشان باز بشود. چون جامعه بدون این‌جور تقدیرها کارش جلو نمی‌رود و انسان‌های ارزشمند در این جامعه غریب می‌مانند.

و کسانی که اهل توهین‌اند و اصلاً توهین را در این کشور باب کردند و آنهایی که توهین را نرخ شاه عباسیِ تنفس در فضای سیاسی جامعه قرار دادند، آنها را واقعاً اگر قابل هدایت‌اند خدا ببخشد و امیدوارم در این عصری که ما الآن در آن هستیم و در این دولت جدید، فضای گفتگو باز بشود.

ما الآن حتی اگر منتقد باشیم نسبت به اصلاح‌طلب‌ها که «بدنۀ ژورنالیستی اصلاح‌طلب‌ها» خیانت‌ها و جنایت‌هایی در این کشور کردند که تاریخ فراموش نخواهد کرد. بدنۀ ژورنالیستی‌شان را می‌گویم نه برخی از مدیران‌شان که خوب کار کردند و رهبر هم تأیید کردند. برخی از آنها گفتند ما اصلاح‌طلبیم و اهل خدمت هم بودند و هنوز هم هستند. اما بدنۀ ژورنالیستی نامرد و بی‌مروّت و دروغگو و تخریبگر در این جریان هستند. حتی با آنها هم به نظرم باید شروع کرد به یک دوره از مدارا. به یک دوره از گفتگو باید پرداخت. چون جریان اصلاحات الآن دچار خلأ تئوریک شده است. از چه چیزی می‌خواهد دفاع کند؟ از دموکراسی غربی که نتیجه‌اش ترامپ و امثال او درمی‌آید؟ آیا این قابل دفاع است؟ واقعاً هم دفاع نمی‌کنند، الان شما نگاه بکنید مگر خل و چل‌هایشان بخواهند از تفکر غربی دفاع بکنند.

در این دورۀ جدید، کاری کنیم فضای تخریب کم بشود و فضای گفتگو افزایش یابد/ باید نهضتِ رفع سوءتفاهم ایجاد کنیم

دوستان من، کاری کنید که یک مدتی فضای تخریب کلاً کم بشود و فضای گفتگو افزایش پیدا کند. شما فکر نکنید اگر کسی یک فحشی داد یک فحش بلندتر باید بگویید تا صدایتان برسد. این دوره لااقل این‌جوری نیست. واقعاً یک دوره‌ای آدم تا فریاد نمی‌زد صدایش به جایی نمی‌رسید. اما الآن یک سکوت رادیویی برقرار شده است. چرا؟ چون آمدند خودشان را نشان دادند سرِ صحنۀ عمل و موفق نبودند. حالا باید دید که آیا حاضرند گفتگو کنند؟

بنده تصور می‌کنم پس از پیروزی این دولتی که تعبیر غلط و ناروای اصولگرا را نمی‌خواهم برایش بگذارم، دولتی که مستقل هست، دولتی که به فکر عدالت و کارآمدی هست، دولتی که می‌خواهد با مبانی دینی صحیح کار کشور را جلو ببرد، در چنین فضایی ما باید نهضتِ رفع سوءتفاهم ایجاد کنیم. با گفتگوی خودمان، با عملکرد خودمان. بیاییم مثل آقای مصباح در نقد تفکراتی که غلط هستند عمل بکنیم. ان‌شاءالله بتوانید شما به این لایه‌های زیبا در شیوۀ نقد ایشان دسترسی پیدا کنید. الان دوران گفتگو است.

مراقب باشید در دام اختلافات آخرالزمان نیفتید

ما به آخرالزمان طبیعتاً داریم نزدیک می‌شویم، نمی‌دانم حالا چقدر فاصله داریم. در آخرالزمان مؤمنین و شیعیان طوری همدیگر را تکفیر می‌کنند که در روایت نوشته است آب دهان به صورت هم پرت می‌کنند. (لا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلُ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْکُفْرِ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَقُلْتُ لَهُ مَا فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ مِنْ خَیْرٍ فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ یَقُومُ قَائِمُنَا وَ یَدْفَعُ ذَلِکَ کُلَّه؛ غیبت نعمانی/ ص206)

مواظب باشید در دام اختلافات آخرالزمان نیفتید. با هر کسی اختلاف دارید آرام برخورد کنید. در روایت هست که این اختلافات تشدید می‌شود و می‌دانید علّتش هم چیست؟ همه یک دانایی‌هایی دارند، اما اولویت‌هایشان با هم فرق می‌کند لذا همدیگر را می‌زنند.

طرح ولایت علامه مصباح، جوّ دانشگاه‌ها را از یک‌سری شبهات خالی کرد

الآن یکی از دوستان به بنده گفتند که ما شنیدیم شما با طرح ولایت مخالف هستید. گفتم آخر چه‌جوری می‌تواند یک نفر با طرح ولایت مخالف باشد؟ یک عبارتی را گفتند که مثلاً بنده در انتقاد از طرح ولایت گفته‌ام درحالی‌که اصلاً این‌طور نیست. فضای آخرالزمان این است! این همه رسانه‌ هم وجود دارد، اما می‌گویند «فلانی این حرف را زده است» درحالی‌که من چنین حرفی نزده‌ام.

بگذارید یک توضیحی بدهم که من با طرح ولایت مخالف نیستم و این هم تقدیر از شخصیت علامۀ مصباح یزدی هست. در یک دوره‌ای دانشگاه پر شده بود از شبهه؛ شبهه‌هایی که بعضی‌ها داشتند و امر بدیهی تلقّی می‌کردند. طرح ولایت که مطرح شد درست است این طرح ولایت همۀ دانشگاهیان را تحت پوشش قرار نداد، ولی دانشگاه فهمید که این شبهه جواب دارد. لذا شبهه‌ها فروکش کرد. پس خیلی عملیات مبارکی بود.

دانشجویی که شبهه به فکرش می‌آمد می‌دانست که این جواب دارد، و در حوزه هستند کسانی که شبهۀ او را جواب می‌دهد. یعنی آقای مصباح با طرح ولایت، فقط آن دانشجوهایی که آمدند آموزش نداد. فقط آن دانشجوهایی که از دانشجوهای آموزش‌دیده استفاده می‌کردند آنها را تحت تأثیر قرار نداد بلکه جوّ دانشگاه را یک‌سری شبهات خالی کرد، شبهاتی که خدا می‌داند این شبهات داشت چه‌کار می‌کرد! شنیدید که دربارۀ امیرالمؤمنین علی(ع) در شام گفتند که ایشان در محراب نماز به شهادت رسیده است. گفتند مگر ایشان نماز می‌خواند؟ داشت جوّ دانشگاه این‌جوری می‌شد! اما این جوّ از بین رفت. یعنی من دارم آثار غیرمستقیم طرح ولایت را می‌گویم.

بله ممکن است من بگویم که حالا طرح ولایت فلان آموزش را نمی‌دهد. یکبار خدمت خود حضرت علامه مصباح هم عرض کردم، فرمود خب طرح ولایت برای آن کار نیست. برای این است که جلوی این شبهه‌ها را بگیرد. آیا کسی می‌تواند به طرح ولایت برای اینکه جلوی شبهه‌ها را بگیرد انتقاد وارد کند؟ مگر کار ناصحیحی است؟ مگر کار بدون اولویتی است؟ ممکن است جای هیئت را نگیرد. خب هیئت هم سرِ جای خودش. حالا ممکن است دوستان از من یک اولویت‌هایی یک جاهایی شنیده باشند، بگویند خب ایشان طرح ولایت را قبول ندارد. ببین مسئله این است، این خط و خطوط آخرالزمان و درگیری‌های بین مؤمنین از اینجا شروع می‌شود. در اولویت‌ها با همدیگر تفاوت می‌کند و می‌زنند به توپ همدیگر. لذا به این سادگی‌ها شما نروید در باب اختلافات. طبیعی است که اولویت‌های ما با همدیگر فرق بکند.

 (الف2/ن2)

 

نظرات

سلام چقدر سخنرانی عالی و مفیدی بود . واقعا خیلی نکات داشت که می‌تونه سرلوحه باشه مثلا اگر همین جملات آخر در مورد انتقاد در فضای حال حاضر مورد توجه قرار بگیره خیلی چیزا حله. خدا رحمت بیشتر عنایت کنه به علامه مصباح عزیز که خودم به شخصه مدیون ایشان و طرح ولایت هستم.

علامه مصباح به واقع جز انقلابی ترین اساتید و فیلسوفان دوره ی حاضر است.
ایشون یک چهره ی فراجناحی بود.
بله جبهه پایداری از اینشان مشورتی هایی میگرفت، اما اینکه چقدر به توصیه های علامه عمل میکردن در عملکرد پایداری ها باید جست

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...