۰۰/۰۷/۲۴ چاپ ایمیل و پی دی اف

حرم حضرت معصومه(س)-1400/07/20

علم بدون عقل، ضرر می‌زند؛ چه علم دین باشد چه علم پزشکی/  حتماً در بین پزشکان ما افراد با درایت و نبوغ بالا هستند که سؤال‌های مهمی مثل ماجرای کرونا از آنها پرسیده شود   

شناسنامه:

  • زمان: 1400/07/20

  • مکان: حرم حضرت معصومه(س) مسجد اعظم

  • موضوع: علم کافی نیست، تعقل هم برای اهل دانش لازم است

  • صوت: اینجا

  • فیلم: اینجا

علیرضا پناهیان در حرم حضرت معصومه(س) با موضوع «علم کافی نیست؛ تعقل هم برای اهل دانش لازم است» به سخنرانی پرداخت که در ادامه، فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

علم بدون عقل نه‌تنها فایده ندارد بلکه ضرر هم خواهد داشت  

طبیعتاً علم و آگاهی ارزش والایی در حیات انسان دارد، در دین ما نزد پروردگار، برای مقرب‌شدن به خداوند متعال همواره علم، دانایی نیاز هست و پیامبران الهی بسیاری از اوقات وقت‌شان را صرف کردند تا با جهل و نادان‌ها مبارزه بکنند. با همۀ ارزشی که می‌شود برای علم قائل شد ولی علم به تنهایی کافی نیست. نه تنها علم به تنهایی کافی نیست، ما به یک مفهوم دیگری، به یک مقولۀ دیگری هم نیازمند هستیم که هرچند مرتبط با علم هست ولی خود علم نیست.

اگر آن مفهومِ مورد نیاز و ضروری‌تر از علم وجود نداشته باشد، علم فایده نخواهد داشت بلکه ضرر هم خواهد داشت، آن مفهوم و آن دارایی بالاتر از علم «عقل» است. اولین چیزی که خدا آفرید. اگر کسی عقل داشته باشد سراغ علم می‌رود اگر کسی عقل داشته باشد از اندک علم خودش بیشترین استفاده را خواهد کرد، اگر کسی عقل داشته باشد از علم درست استفاده می‌کند، به نتایج خوب می‌رسد، علم را پیشرفت می‌دهد، تولید علم می‌کند. اما اگر کسی عقل نداشته باشد جدا از اینکه به علمش، عمل نمی‌کند از علم، خوب بهره‌برداری نمی‌کند، در مقام تحصیل علم سراغ علم مفید نمی‌رود.

آدم‌ عاقل، دنبال علم نافع(دانایی مفید) است نه هر آگاهی و علمی

امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ متقین می‌فرماید: «وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» (نهج‌البلاغه/خطبه 193) آدم‌های عاقل این‌جوری هستند که گوش خودشان را برای دانایی مفید وقف می‌کنند. وب‌گردی و ولگردی در اینترنت و شبکه‌های خبری برای سرگرم شدن به اخبار جذاب، یکی از نشانه‌ها بی‌عقلی است.

به آدم عاقل، اگر بخواهی یک خبر جالب بگویی، می‌گوید «من خبر جالب نمی‌خواهم، اگر برایم مفید است بگو، الان موقع سرگرم شدن من نیست...» آدم عاقل می‌داند که اگر خیلی دنبال خبرهای جالب باشد، آدم نادانی بار می‌آید و اگر بخواهم تعبیر دقیق‌تری به کار ببرم باید بگویم که «خرفت» می‌شود. روانشناس‌ها می‌گویند کسانی که تلویزیون زیاد نگاه می‌کنند، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی زیاد نگاه می‌کنند، بعد از یک مدتی، خرفت می‌شوند، یعنی خیلی چیزهای واضح را دیگر نمی‌فهمند، قدرت تفکرشان را از دست می‌دهند.

کسی که عاقل نیست، دانایی‌ها موجب گمراهی‌اش می‌شوند

آدمی که عاقل باشد از علم، به‌درستی استفاده می‌کند ولی آدمی که عاقل نباشد خودِ این دانایی‌ها موجب گمراهی‌اش می‌شود. یک آدم بی‌سوادی را درنظر بگیرید که هیچ چیزی بلد نیست و حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد (مثلاً چون وقت نکرده درس بخواند و همیشه در بیابان بوده و چوپانی می‌کرده؛ البته نه اینکه همۀ چوپان‌ها بی‌سواد باشند، بلکه فرض کنید یک چوپان فعالی بوده که وقت نکرده تحصیل علم بکند) شما اگر با او زندگی کنی، لطمه نمی‌خوری، یا کمتر لطمه می‌خوری، تا با یک کسی که خیلی باسواد است ولی عاقل نیست؛ حالا این فرد باسواد، ممکن است در دانشگاه باشد یا در حوزه؛ فرقی نمی‌کند.

کسی که علم زیاد دارد ولی عاقل نیست، خیلی برای دیگران مضرّ است

آدمی که عاقل نیست ولی علم زیاد دارد خیلی برای دیگران مضرّ است؛ هرکسی می‌خواهد هدایتش کند و او را از اشتباه در بیاورد، با علمش، زبان توجیه‌گری دارد و دیگران را طرد می‌کند، غلط‌ترین راه‌ها را با علم توجیه می‌کند و خوب جلوه می‌دهد، خیلی باید از چنین کسی ترسید.

نمی‌دانم در دانشگاه‌ها و در حوزۀ علوم دیگر، چه‌کار می‌کنند، اما در حوزۀ علمیه، هرکسی که باسواد شد، به او «فقیه» یا «اعلم» نمی‌گویند، خیلی‌ها باسواد می‌شوند، اما آنهایی که به عنوان جایگاه‌های اصلی علم و معرفت در حوزه معرفی می‌شوند، معمولاً کسانی هستند که به اضافۀ دانایی، عقل هم دارند و این عقل است که از آنها یک فقیه یا کسی که در بین فقها اعلم است، می‌سازد و البته همین هم ذومراتب است.

اینکه روایات اهل‌بیت(ع) را زیاد بلد باشی خوب است، ولی آنچه خیلی ارزش دارد «درایت» است

اهل‌بیت(ع) صریحاً فرمودند که «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَات‏» (کنز الفوائد/ج2/ص31) فرق درایت با روایت چیست؟ روایت این است که روایت‌ها و سخنان مختلف را بخوانی و حفظ کنی؛ البته این در همۀ علوم هست، یک پزشک هم می‌تواند این‌طوری باشد، یک مهندس هم می‌تواند این‌طوری باشد، حتی یک ریاضی‌دان هم می‌تواند این‌طوری باشد، یک کسی که طلبۀ علوم دینی هم هست می‌تواند این‌طوری باشد، لذا ما که از طلبگی بیشتر خبر داریم، از همین‌جا مثال می‌زنیم تا به کسی بر نخورد.

اینکه روایت زیاد بلد باشی و مثلاً هزارتا روایت از حفظ باشی، خوب است، ولی آن‌چنان ارزش ندارد، خود اهل‌بیت(ع) این را فرموده‌اند. (امام صادق(ع): حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِیثٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا؛ معانی‌الاخبار/ص2) چه چیزی ارزش دارد؟ اگر یک دانه روایت را خوب بفهمی، این فهم، خیلی ارزش دارد. خیلی از شما، طلبه نیستید اما وقتی می‌خواهید از طلبه‌ها استفاده کنید باید بدانید کدام طلبه درایت دارد. مثل ما که خیلی‌های‌مان پزشک نیستیم اما می‌خواهیم از پزشک‌ها استفاده کنیم. مثل ما که مهندس نیستیم اما وقتی می‌خواهیم خانه بسازیم از مهندس‌ها باید استفاده کنیم. خب از کدام عالم دینی، از کدام مهندس، از کدام پزشک، از کدام عالم علوم انسانی استفاده کنیم؟

در روایات تصریح فرموده‌اند که مراتب شیعیان ما را اگر می‌خواهید بفهمید، به مقدار درایت‌شان بفهمید نه به مقدار روایت‌هایی که بلد هستند. امام محمدباقر(ع) می‌فرماید: اگر خواستید منازل شیعیان ما را درک کنید به اندازۀ معرفت‌شان، منزلت‌شان را تشخیص بدهید. چه کسی مقام و منزلتش بالاتر است، کسی که معرفتش بالاتر است؟ و بعد هم، معرفت را توضیح می‌دهد که معرفت به مقدار فهمِ او از معنای روایت می‌گویند «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِیَ الدِّرَایَةُ لِلرِّوَایَةِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ» (اصول سته‌عشر/ص36)

«فقه» یعنی فهم عمیق نه فهم معمولی / طبق آیه قرآن، کافران و دشمنان مؤمنین، فهم و شعور ندارند

ما در حوزه به کسی که خیلی خوب و خیلی عمیق می‌فهمد، می‌گوییم «فقیه»، فقه یک نوع فهم عمیق است نه فهم معمولی. یک حالا با این توضیح، یک آیۀ قرآن برای شما بخوانم که خیلی آیۀ جالبی است؛ خداوند متعال می‌فرماید «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ» (انفال/65) به مؤمنین بگو بروند جنگ کنند، (البته به آن کسانی که لازم است برای جنگ بروند) «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» اگر از شما بیست نفر اهل صبر و مقاومت باشد، بر دویست نفر غلبه پیدا می‌کنید، یعنی بیست نفر از شما می‌توانند دویست نفر را بزنند «وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و اگر صد نفر باشید، هزار نفر را می‌توانید بزنید.

دقت کنید که جنگ‌های قدیم، از دور نبود و با سلاح‌هایی مثل بمب و... همدیگر را نمی‌زدند، بلکه باید نزدیک می‌رفتند و تن‌به تن می‌جنگیدند، درواقع یک‌جور کتک‌کاری بود، و فوقش یک اسلحه‌ای مثل شمشیر هم این وسط دست‌شان بوده است. آن‌وقت قرآن می‌فرماید: شما صد نفر باشید هزار نفر را می‌توانید بزنید، بیست نفر باشید دویست نفر را می‌توانید بزنید، اما چرا این‌طور است؟ شما فکر می‌کنید دلیلش چیست؟ چرا مؤمنین، زور بیشتری دارند؟ دشمنان شما چه چیزی کم دارند که شما با صد نفر می‌توانید هزارتای‌شان را بزنید.

ببینید قرآن دربارۀ دلیل این موضوع، چه می‌فرماید؟ واقعاً یکی از جالب‌ترین آیات قرآن است؛ می‌فرماید: «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ» یعنی می‌دانید چرا شما مؤمنین، صدتای‌تان می‌توانید هزارتا از کفار را در جنگ تن به تن بزنید؟ برای اینکه آنها نمی‌فهمند، برای اینکه آنها فهم ندارند و بی‌شعور هستند، شما می‌توانید آنها را بزنید. خیلی جالب است! «لَا یَفْقَهُونَ» یعنی اینکه فهم درست و حسابی ندارند. اگر بخواهیم این را در زبان فارسی خودمان بگوییم، یعنی آنها آدم‌های بیشعور و احمقی هستند. خب آدم احمق را می‌توانی راحت بزنی. مثلاً نشان می‌دهی که می‌خواهی از سمت چپ بزنی، اما یک‌دفعه‌ای از سمت راست می‌زنی...

جنگ ما در دوران دفاع مقدس، فقط با حزب بعث و صدام نبود، بلکه تمام جهان با ما می‌جنگیدند، ولی ما برنده شدیم! درواقع نسبت ما به دشمنان، صد به هزار هم نبود، بلکه صد به خیلی بیشتر از هزار بود، ولی برنده شدیم. چرا؟ چون دشمن‌های‌مان بی‌شعور بودند.

برخی از اهل علم، ارزش‌شان به اندازۀ «نگهبانِ علم» است نه به اندازۀ «تولیدکنندۀ علم»

«فقه» یعنی فهم عمیق. اسلام از علم حفظی، از علمی که صرفاً جمع‌آوری معلومات باشد، زیاد تقدیر نمی‌کند، البته این هم خوب است و نمی‌خواهیم ارزش آن را نفی کنیم، ولی بعضی‌ها باسواد که می‌شوند، ارزش‌شان به اندازۀ نگهبانِ درِ خانۀ علم است نه به اندازۀ تولیدکنندۀ علم. یک کارخانه‌ای را در نظر بگیرید که یک مهندسی دارد وسایلی را تولید می‌کند، یک‌نفر هم دمِ در کارخانه، فقط نگهبان است، در را باز می‌کند و می‌بندد، کدام‌شان باید بیشتر حقوق بگیرند؟ کدام‌شان کارخانه به آنها وابسته است؟ آن کسی تولید می‌کند.

شما جوان‌ها باید همه بروید سراغ به دست آوردن قدرت تولید؛ از تولید علم تا تولید کالا تا تولید بهترین محصولات تکنولوژیک. باید سراغ تولید بروید. یک نگهبان، تولید نمی‌کند؛ البته کار او به اندازۀ نگهبانی، ارزش دارد. بعضی‌ها عالم می‌شوند ولی ارزش علم‌شان به اندازۀ نگهبان است، می‌دانید این حرف یعنی چه؟ یعنی هیچ تولید علمی نمی‌تواند بکند، هیچ خلاقیتی ندارد، هیچ تفکر و تحلیلی ندارد، هیچ درایتی ندارد، فقط می‌گوید اگر یک چیزی بگویید من می‌توانم به شما بگویم که درست است یا نه؟! ما از این علما داریم، مثلاً کسانی هستند که خیلی با تاریخ آشنا هستند. از او می‌پرسید: این قصۀ تاریخی درست است یا نه؟ می‌گوید بله در فلان کتاب آمده است، آدم از حافظۀ خوبی که دارد، خوشش می‌آید. ولی اگر بگویید: «یک جمع‌بندی‌ای بکن و یک مطلبی به ما بگو» می‌گوید من نمی‌توانم، فقط می‌دانم که این مطلب هست یا نیست... یک چیزی شبیه کامپیوتر.  

در معارف دینی ما ارزش اصلی به‌تنهایی مالِ علم نیست، بلکه مال کسی است که علاوه بر علم، درایت هم دارد

من از حوزه خبر دارم که اولاً در معارف دینی ما ارزش اصلی به تنهایی مالِ علم نیست، بلکه مال کسی است که علاوه بر علم، درایت هم دارد و این‌طور نیست که فقط روایت بلد باشد. یا اگر قرآن بلد است، تدبر در قرآن هم بلد است، تفقه در معارف دینی هم بلد است. البته این هم درجه دارد. مثلاً چند نسل از علما باید بیایند تا یک کسی «مثل شهید سیدمحمدباقر صدر» بیاید؟ از چند نسل از علما، یک نفر این‌طور نابغه می‌شود که در سیزده‌سالگی یک کتاب می‌نویسد و مراجع زمانش می‌گویند او مجتهد است! کتابی که ایشان در سیزده سالگی نوشته است، الان هم یک کتاب علمی محسوب می‌شود؛ با اینکه حدود پنجاه سال پیش نوشته شده است. در همین کتابش نوشته است که «من این مطلب را در آن دو کتاب دیگرم هم نوشته‌ام...» معلوم می‌شود دوتا کتاب قبل از آن هم نوشته بوده (در حدود یازده سالگی) که اصلاً آنها را کسی چاپ نکرده است.

حضرت آیت‌الله العظمی خویی در حدود چهل سال مرجعیت عامه را در عراق و بلکه بخش‌های عمده‌ای از جهان اسلام داشتند و شاگردان بسیار زیادی داشتند، این مرجع عالی‌مقام، کلاً به چهار نفر اجازۀ اجتهاد می‌دهد، یعنی از بین هزاران شاگرد، فقط به چهار نفر اجازۀ اجتهاد می‌دهند که یکی از این چهار نفر، شهید صدر است، آن‌ موقع تازه سن ایشان شانزده سال بوده که اجازۀ اجتهاد می‌گیرند. تازه یکی از علما به آقای خویی می‌گویند: شما چند سالی هست که می‌گویید آقای صدر مجتهد است، چرا حکم اجتهاد به ایشان نمی‌دهید؟ لذا می‌توان گفت که شهید صدر در واقع در چهارده‌سالگی حکم اجتهاد گرفتند.

شهید صدر، نمونۀ برجسته‌ای از یک عالم خوش‌فهم و نابغه بود

ایشان یکی از علمی‌ترین کتاب‌های علمی حوزه در موضوع اصول فقه را نوشتند که اتفاقاً اصول فقه هم درواقع بخش عمده‌ای‌اش به همین موضوع «اصول فهم» مربوط می‌شود؛ یعنی اصول فهم متن، اصول فهم متون دینی، اصول استنباط و اصطلاحاتی که برمی‌گردد به خوش‌فهمی.

شهید صدر، مطالبی را بیان می‌کردند که امروز بعد از چهل سال، کم‌کم علمای حوزه دارند به آن می‌رسند. شهید صدر یک آدم خیلی خوش‌فهم و نابغه بود. شدت خوش‌فهمی ایشان، واقعاً فوق‌العاده است. چندتا عالم این شدت خوش‌فهمی را دارند؟ همه این‌جوری نیستند. ایشان اول انقلاب وقتی انقلاب به پیروزی رسید گفت: با پیروزی این انقلاب، ابرقدرت‌ها دیگر نابود شدند، دیگر ابرقدرت‌ها در جهان نمی‌توانند عرض اندام کنند... درحالی‌که آن زمان اصلاً از پیروزی‌هایی که امروز بعد از چهل سال انقلاب بدست آورده، خبری نبود.  

در حوزۀ علوم اسلامی هم کسی که پرخوانده باشد، دانایی زیاد داشته باشد، حافظه زیاد داشته باشد، ملاک نیست، یک چیز دیگری ارزش اصلی است؛ همان قدرت فقه یا به تعبیر دیگر، همان عقلی که در علم به کار می‌بندد و همان درایتی که در روایت به کار می‌بندد، مهم است.

مثلاً یک نمونه از فرق بین عالم و عاقل را بگویم؛ یک عالم فهرست خوبی‌ها را به شما نشان می‌دهد، فهرست بدی‌ها را به شما نشان می‌دهد، اما عاقل چه‌کار می‌کند؟ عاقل به اضافۀ این، یک کار دیگر هم می‌کند، می‌گوید این دوتا خوبی کدام‌شان خوب‌تر هستند، این دوتا بدی کدام‌شان بدتر هستند؟ «لَیْسَ الْعَاقِلُ مَنْ یَعْرِفُ الْخَیْرَ مِنَ الشَّرِّ وَلَکِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ یَعْرِفُ خَیْرَ الشَّرَّیْن» (میزان‌الحکمه/ح ١٣٦٠٢)  عاقل آن کسی نیست که بفهمد خوب چیست، بد چیست. عالم هم می‌تواند این را بفهمد، خوب چیست، بد چیست؟ این را همه می‌توانند بفهمد. عاقل کسی است که بین دوتا بد، بگوید کدام بهتر است و کدام بدتر است؟

خیلی از مذهبی‌هایی که ضد انقلاب می‌شوند به‌خاطر این است که صرفاً خیر و شر را می‌فهمند، آن‌وقت چهارتا شرّ می‌بینند و ضدانقلاب می‌شوند. حضرت امام(ره) در دفاع از انقلاب می‌فرمود: درست است که این مشکلات هست، اما فکر کن اگر این انقلاب نبود بدتر نمی‌شد؟ اگر انقلاب همین الان از بین برود، بدتر نمی‌شود؟ پس با همۀ این بدی‌ها قدر انقلاب را بدانیم. این یعنی «من یعرفُ خیر الشّرّین».

حتماً در بین پزشکان ما افراد با درایت و نبوغ بالا هستند که سؤال‌های مهمی مثل ماجرای کرونا از آنها پرسیده شود  

بنده اخیراً با جمعی از پزشکان جلسه‌ای داشتم، گفتم که من در عالم پزشکی وارد نیستم، هرچند زیاد به پزشکان مراجعه کرده‌ام. شما ببینید در بین پزشک‌ها، عاقل‌ترین‌تان چه کسانی هستند و به ما هم معرفی کنید تا برخی پرسش‌ها را از ایشان بپرسیم. چون طبیعتاً در هر رشته علمی، میزان قدرت عقل و درایت در بین اهل علم، یکسان نیست.

ما در بین علماء حوزه، برخی را به شما معرفی می‌کنیم، مثلاً می‌گوییم شهید صدر. شما هم آن پزشک عاقل و بسیار خوش‌فهم را به ما معرفی کنید که مصداق «یعرف خیر الشّرّین» باشد، یعنی درایت عجیبی داشته باشد، نبوغ بالایی داشته باشد، عقل را به اضافۀ علم کرده باشد. ما برویم از او سؤال کنیم که مثلاً ماجرای کرونا چیست؟

همین‌کار در بین علماء حوزه هم انجام می‌شود و عاقل‌ترین‌ها مثل «شهید صدر» در معرض سؤال‌های مهم قرار می‌گیرند، لابد در پزشکی هم کسانی هستند که دارای عقل وافر، درایت و نبوغ بالایی باشند، و حتماً سؤال‌های مهمی مثل ماجرای کرونا از آنها پرسیده می‌شود.

در هر علمی که مسئلۀ بغرنجی پیش بیاید سراغ کسانی می‌روند که درایت و نبوغ فوق‌العاده دارند

وقتی به یک مسئلۀ بغرنج می‌رسیم باید برویم پیش آنهایی که فرید و وحید هستند، آنهایی که خاص هستند و نبوغ فوق‌العاده دارند. ما همین الان در حوزۀ علمیه، برای مسائل پیچیده، سراغ هر عالمی نمی‌رویم. نه فقط در حوزه؛ در دانشگاه هم لابد باید همین‌طور باشد.

حضرت امام(ره) خودش از نوابغ دوران است اما بعد از پیروزی انقلاب می‌فرمود: مسائل فقهی برای ادارۀ کشور و تشکیل نظام اسلامی را بنویسید و برای آقای صدر (شهید صدر) در عراق بفرستید تا ایشان به ما پاسخ بدهد. متأسفانه صدام ایشان را به سرعت به شهادت رساند، شاید اگر ایشان به شهادت نرسیده بود، الان وضع حوزۀ ما و انقلاب و نظام ما هم متفاوت بود.  ایشان واقعاً نابغه بودند؛ مخصوصاً در «فقه نظام». خیلی از علما در ایران به شهادت رسیدند، ولی امام(ره) فقط برای شهادت یک عالم، سه روز عزای عمومی اعلام کرد و آن شهید صدر بود. پس معلوم می‌شود عالِم با عالِم فرق می‌کند.

وقتی به یک مسئلۀ بغرنج می‌رسیم باید برویم پیش آنهایی که وحید هستند، آنهایی که خاص هستند، آنهایی که نبوغ فوق‌العاده دارند. نه فقط در حوزه و دانشگاه؛ بلکه در همۀ عرصه‌ها همین است، در عرصۀ فوتبال هم همین است، در عرصۀ معماری و هنر هم همین است، یک کسی ممکن است اطلاعات فوتبالی زیادی داشته باشد، اما وقتی یک میدان فوتبال را در اختیارش قرار بدهی، خراب کند، یعنی در مقام عمل، نداند بازیکن‌ها را چطوری در زمین بچیند، کدام بازیکن در کجا قرار بگیرد و... همۀ بازیکن‌ها هم مربی نمی‌شوند، درحالی که بازیکن‌ها همه از روی دست مربی‌ها مطالب خودشان را یاد گرفته‌اند. طرف بازیکن بوده و یک عمر دیده است که یک مربی چه‌کار می‌کند، خب همان‌ها را بیاید اجرا کند، ولی می‌گوید «نه، من نمی‌توانم» از بین بازیکن‌ها بعضی‌ها مربی می‌شوند، آن کسی که قدرت و عقل مدیریت را داشته باشد و در موقعش به کار ببندد.

در قرآن کریم، علم به همه داده می‌شود، اما فرقان، بصیرت و حکمت، فقط به بعضی‌ها داده می‌شود که تشخیص مصداق درست بدهند. بعضی از اطباء هستند که تا مریض را می‌بینند بیماری را تشخیص نمی‌دهند، با ده‌تا آزمایش هم به زور تشخیص می‌دهند، آخرش هم بعضی‌های‌شان تشخیص نمی‌دهند. اما بعضی از اطباء هستند که بدون آزمایش اول، تشخیص می‌دهند و بعد می‌گویند: می‌خواهی برو آزمایش بده. اما به جای ده‌تا آزمایش، همان یک‌دانه آزمایشی که باید بدهد را انجام می‌دهد و درست هم تشخیص می‌دهد. رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون، البته این کارهرکسی نیست. همۀ اطباء این قدرت را ندارند. در عرصۀ طبابت، به این می‌گویند «حدس بالینی» می‌گویند: فلان طبیب، قدرت حدس بالینیِ بالایی دارد. ما به این می‌گوییم «درایت» یا می‌گوییم «حکمت»، البته تعابیر مختلفی می‌شود به کار برد.

برای حل مسائل غامض، پیش هر عالم دینی‌ای نروید، پیش هر روانشناس و روانپزشکی نروید، پیش هر پزشکی نروید، پیش هر مهندسی نروید و... همه‌جا این‌جوری است، این حرف نباید به کسی بر بخورد؛ مگر به ما طلبه‌ها بر می‌خورد که بگویند: هیچ‌کس مثل شهید صدر نمی‌شود؟! به پزشک‌های محترم هم بر نخورد، به مهندس‌ها هم بر نخورد، به دانشمندان علوم انسانی هم بر نخورد.  

هیچ‌وقت نباید در عرصۀ علم بگوییم: «ببینیم اکثراً چه می‌گویند!»

هیچ‌وقت نباید در عرصۀ علم بگوییم: «ببینیم اکثراً چه می‌گویند!» اکثراً یعنی چه؟ این چه روش احمقانه‌ای است؟ مگر عرصۀ علم عرصۀ دموکراسی‌بازی است؟ ممکن است اکثراً یک مطلبی را نفهمند، اتفاقاً مطالب خاص را اکثراً نمی‌فهمند. بنده چرا دارم این را می‌گویم؟ برای اینکه جامعۀ خودمان را تا حدی علم‌زده می‌بینم؛ در همۀ عرصه‌ها.  

این را باید بپذیریم که در همۀ رشته‌های علمی در حوزه و دانشگاه، بالاخره آن نبوغ و آن درایت و فهم عمیق را همه ندارند. کسانی که از آن درایت، از آن حکمت و از آن عقلانیت در بهره‌برداری از علم برخوردار نیستند، باید این را متواضعانه بپذیرند.

در جامعۀ ما یک‌مقدار علم‌زدگی وجود دارد

حالا یک قسمت دیگری از عرضم را بگویم؛ چرا ما این بحث را باید در جامعه مطرح کنیم؟ چون علم‌زدگی یک‌مقدار در جامعه ما هست، در مدرسه‌های ما و دانشگاه‌های ما و اخیراً حوزه‌ها هم متأسفانه تا حدی این‌‌طور شده است که زیاد دنبال پرورش قدرت عقل، قدرت نقادی، قدرت حکمت نیستند، بلکه بیشتر دنبال این هستند که حجمی از اطلاعات را بدهند و داده‌ها را در ذهن افراد بگذارند؛ انگار این فرد، کامپیوتر است و شما می‌خواهی بارگذاری کنی و بعد مدرک علمی به او بدهی! آموزش و پرورش محترم، حوزۀ علمیۀ عزیز، دانشگاه گرامی، اگر شما مدرک درسی بدهید به کسی که حافظۀ خوبی دارد اما قدرت پردازش خوبی ندارد، درواقع نوعی جنایت است.

البته قدیم‌ها، حوزه این‌طور نبود، حوزه مدرکش اجتهاد است؛ شما یا مجتهد شده‌ای یا نشده‌ای، حالت دیگرش این است که شما صرفاٌ نگهبان علم بشوی؛ البته این هم ارزش دارد، مثلاً یک کسی هست که حافظۀ خیلی قوی‌ای دارد و این هم ارزش خاص خودش را دارد، اتفاقاً کسانی که حافظۀ خیلی قوی‌ای دارند خیلی به درد تدریس می‌خورند، به درد حضور در فعالیت‌های پژوهشی می‌خورند؛ البته حضور در فعالیت‌های پژوهشی، نه نظریه‌پردازی و هدایت‌ پژوهشگران و هدف‌گذاری و موضوع‌یابی و مسئله‌یابی و حل مسئله... اینها حضورشان لازم است و همیشه حضورشان در یک مجموعه، آن مجموعه را از خطا نگه می‌دارد اما این کافی نیست. برای به کار بستن علم، وقتی باید مصداق‌شناسی بکنیم و ببینیم «الان کدام آگاهی را باید به کار بگیریم؟» آنجا یک چیز دیگری لازم است به نام فقه، یا فهم عمیق، یا حکمت... هرکدام از این عبارت‌ها از یک زاویه‌ای، حکایت می‌کنند از مفهومی که در این جلسه، یک‌مقدار درباره‌اش صحبت کردیم.

برای رسیدن به درایت و فهم عمیق، چه راه‌هایی وجود دارد؟

بچه‌های ما کجا باید این تعلیمات را ببینند و چطور باید در مدرسه‌ها قدرت حل مسئله، قدرت تشخیص مسئله و قبل از آن، قدرت برنامه‌ریزی راهبردی و قدرت تشخیصِ الاهمُ فالاهم را پیدا کنند؟ خانواده‌ها چگونه باید بچه‌ها را تربیت کنند که این قدرت را پیدا کنند؟ اینکه شما یک آگاهی یا خبری داری که ما هنوز از آن اطلاع نداریم، زیاد مهم نیست، مهم این است که یک مسئله‌ای را از یک راهی حل کنی که هیچ‌کس از آن راه حل نکرده است، این امتیاز است، بیایید با این سرگرم بشویم و این امتیاز را پیدا کنیم.   

برای اینکه به این عقل و درایت برسیم باید چه‌کار کنیم؟ راه‌های مختلفی هست، در قرآن کریم تصریح شده است که راهش تقوا است، یعنی تقوا این قدرت را به آدم می‌دهد. اینکه می‌بینید علماء حوزه همه سعی می‌کنند نمازشب‌خوان بشوند، آدم‌های خوبی بشوند، در دوران طلبگی‌شان گناه نکنند و... چون این ایمان و تقوا به آن فهم کمک می‌کند. همان‌طور که قرآن کریم فرمود: کافرها چرا در جنگ، شکست می‌خورند؟ چون نفهم هستند «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ» همین الان شما نگاه کنید، تمام امکانات دست آمریکا هست و ما همیشه محدود بوده‌ایم، اما بعد از چهل سال، ما در کل این منطقه نفوذ پیدا کردیم، آمریکا صدمه خورده و عقب‌نشینی کرده است. این یعنی چه؟ یعنی فهم راهبردی اداره‌کنندگان ایران اسلامی بهتر است.

راه اول: «تقوا»/ راه دوم: دوست داشتن اهل‌بیت(ع)

من می‌خواهم به حکمت برسم، من می‌خواهم به فهم عمیق برسم، من می‌خواهم عقلم زیاد بشود، باید چه‌کار کنم؟ پس یک راه‌حلش «تقوا» است. راه‌حل دوم چیست؟ قرآن به یک تعبیر فرموده است که «تقوا» داشته باشید(همان راه اول) اما یک تعبیر دیگری در روایت و سخن نبوی هست که فرمود: بچه‌های من را دوست داشته باشید حسین من را دوست داشته باشید... فرمود هرکسی بچه‌های من را دوست داشته باشد خدا به او حکمت می‌دهد. (مَنْ أَرَادَ الْحِکْمَةَ فَلْیُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی‏؛ مائة منقبة من‌مناقب أمیرالمؤمنین و الأئمة /ص84) و (مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ حَقَّقَ حُبَّنَا فِی قَلْبِهِ جَرَى یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ عَلَى لِسَانِهِ؛ محاسن/ج1 /ص61)

یک روزی همه این سخن نبوی را خواهند فهمید. به جلسۀ روضه و سینه‌زنی بروید، حکمت، عقل، فهم و فقه‌تان بالا می‌رود. اگر گفتند «چرا می‌روی جلسۀ روضه؟» بگو «می‌خواهم آدم عاقلی بشوم» بعضی‌ها سطحی نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که جلسۀ روضه صرفاً یک جریان احساسی و هیجانی بی‌ارزش است. آیا امام حسین(ع) شهید شدند و این‌همه قربانی دادند صرفاً برای یک هیجان و یک احساسات بی‌ارزش؟! آیا می‌شود این هیجان و احساسات، بی‌ارزش باشد؟ آیا شما می‌توانید یک چنین چیزی را قبول کنید؟ وقتی می‌فرماید «أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ» (امالی شیخ صدوق/ص118) یعنی من کشتۀ اشک چشم هستم... پس بدانید که این اشک چشم گوهر است، خیلی چیزها در آن هست که یکی از آنها حکمت است. فرمود: «کادَ الحَکیم أن یَکونَ نبیّا» (کنزالعمّال/ ج16/ص 117) حکیم نزدیک است پیغمبر باشد.

آیا اهل‌بیت(ع) بی‌دلیل فرمودند که اگر کسی یک بیت شعر برای حسین ما بخواند بهشت بر او واجب می‌شود. (مَنْ قَالَ فِینَا بَیْتَ شِعْرٍ، بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛ عیون اخبارالرضا ع/1/7) و (مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ؛ کامل‌الزیارات/104) اینها یعنی چه؟ یعنی این کار خیلی فایده‌ها دارد که این‌جوری توصیه کرده‌اند.

روضۀ امام حسین(ع) را ساده نگیرید، در مدرسه‌تان جلسۀ روضه و هیئت دارید؟ خیلی به کار علم می‌آید! علم‌تان را قابل بهره‌برداری می‌کند. از جلسۀ روضه که بیرون می‌آیید، اصلاً فکر و ذهن شما بهتر کار می‌کند و خوش‌فهم می‌شوی. البته ممکن است شما از این خوش‌فهمی درست استفاده نکنی ولی اگر بخواهی می‌توانی از آن، خیلی خوب استفاده کنی.

 (الف2/ن2)


 

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...