مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم - جلسه اول
اولین عامل مهمِ اختلاف شدید شیعیان در آخرالزمان «زماننشناسی» است / بدون زمانشناسی اگر همۀ معارف دینی را هم داشته باشی به احتمال 99% باز هم اشتباه خواهی کرد
شناسنامه:
- زمان: 1401/5/7
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم
- صوت: اینجا
اگر معرفت به زمان نداشته باشیم، تقریباً تمام معارف دینی ما خنثی میشود یا به ضد خودش تبدیل میشود
ما معارف بسیار مهمی در عالم داریم؛ مثل خودشناسی، مثل خداشناسی، مثل معادشناسی، مثل شناخت احکام الهی، مثل امامشناسی و پیامبرشناسی، به این معنا که انسان به امامت و اصل نبوت، معرفت پیدا کند و... اینها همه معارف بسیار مهم و مشهوری هستند که مخصوصاً به بعضیهایشان بیشتر پرداخته میشود و متأسفانه به بعضیهایشان کمتر پرداخته میشود. مثلاً به خداشناسی به صورتهای مختلف، بیشتر پرداخته میشود، اما به خودشناسی یکمقدار کمتر پرداخته میشود، یا اینکه به دستورات الهی؛ اعم از احکام و دستورات اخلاقی و توصیههایی که دین کرده است، یکمقدار بیشتر میپردازیم. اینها همه معارف خوب و لازمی هستند که ما باید بهدست بیاوریم.
اما در بین همۀ این معارف یک معرفت هست که اگر آن معرفت را حذف کنیم و یا در آن معرفت کم داشته باشیم تقریباً تمام معارف دیگر خنثی میشوند و کاش فقط خنثی میشدند، گاهی از اوقات به ضد خودشان تبدیل میشوند؛ یعنی آدم آرزو میکند که ای کاش برای کسی که آن معرفت خاص را ندارد، این مقدار از معرفت دینی در بخشهای دیگر وجود نداشت و معمولاً در طول تاریخ، انسانها و بهویژه جوامع بشری از این زاویه، ضربهها خوردهاند.
آن معرفت بسیار مهمی که لازم است در کنار سایر معارف دینی داشته باشیم، معرفت نسبت به زمان است؛ یعنی زمانشناسی! اینکه آدم بداند در چه موقعیت و زمانهای به سر میبرد، خصلتها و ویژگیهای زمان او چیست؟
باید بدانیم در هر زمان و موقعیتی کدام تکلیف دارای اولویت است
وقتی تکلیفهای مختلف دینی، فینفسه برای ما ذکر میشوند، مخصوصاً وقتی در کنار همدیگر قرار میگیرند یک فهرست طولانیای از تکالیف مشخص میشود. اما شما باید بدانی در این زمان و در این موقعیت، برای من و شما و دیگران، کدام تکلیف دارای اولویت است که حتی اگر لازم شد برخی از تکالیف دیگر به نفع این تکلیف باید کنار بروند، یعنی زمان آن تکلیف نیست، زمان آن توصیۀ اخلاقی نیست، زمان آن فریاد حقطلبی نیست، زمان این فریاد حقطلبی است، زمان این تکلیف است.
تصور بفرمایید یککسی تکتک جزئیاتِ رانندگی (مثل استفاده از فرمان، ترمز، کلاچ و...) را بلد باشد، اما زمان استفاده از هرکدام از اینها را بلد نباشد، طبیعتاً او نمیتواند درست رانندگی کند و تصادف خواهد کرد. مثلاً اینکه به جای اینکه ترمز را بگیرد، گاز بدهد یا بهجای کلاچ، ترمز را بگیرد...
مفهوم «زمان ثابت» و «زمان سیال یا متغیر» در زندگی فردی
اگر عامل زمان را در نظر نگیریم، وضعیت بدی پدید میآید؛ این زمان هم در مورد انسان است هم در مورد جامعه. در مورد انسان یک توضیحی بدهم؛ زمانشناسی دربارۀ انسان یک بخشِ ثابت دارد و یک بخش سیال. ببینید در جامعۀ خودمان، از بیتوجهی به زمان ثابت، چه فجایعی رخ میدهد درحالیکه دیگر همه باید با مسئله «زمان ثابت» آشنا باشند. «زمان سیال» یک مسئلهای است که یکمقدار شناساییاش سخت است،
زمان ثابت در زندگی فردی چیست؟ حالات دوران کودکی، حالات دوران نوجوانی، حالات دوران بلوغ، حالات دوران بعدی مثل جوانی و میانسالی و پیری. طبیعتاً حالات انسان این دورانها، باهم فرق میکند. اما بعضی وقتها میبینیم برای نوجوان کتاب درسی نوشتهاند اما سن این مطلب، مربوط به دوران چهل سالگی است! این چیست که شما برای این نوجوان نوشتهاید؟ شما با این مطلب، دارید این نوجوان را بدبختش میکنید! این مطلب که مالِ این سن نیست!
یکی از بیتوجهیهای بسیار رایج آموزش و پرورش و کتابهای درسی، بیتوجهی به زمان یک معرفت است
یکی از بیتوجهیهای بسیار رایج که امیدوار هستم روزی آموزش و پرورش از شرّ این بیتوجهیها نجات پیدا بکند، بیتوجهی به زمان یک معرفت است. اصلاً سکۀ رایج شده است. الان شما از آموزش و پرورش بپرسید که متخصص و کارشناس زمانشناسی برای معارف مختلف دارید؟ آن متخصص را معرفی کنید. و در مرحلۀ بعدی، کارِ او را ارزیابی کنید.
آدم وقتی زمان را نشناسد و یک حرفی که مربوط به افراد چهلساله است به یک نوجوان چهاردهساله بگوید، خُب این نوجوان بیدین میشود یا از دین، زده میشود. در ارتباط با سنین مختلف هم همینطور است. در جوانی آدم بیشتر خوب است دعا بخواند یا نماز بخواند؟ در روایات فرمودهاند که در کهنسالی بیشتر خوب است نماز بخواند اما در جوانی بیشتر خوب است دعا بخواند. واقعاً عجب نکتهای است! یا در دوران پیری از چه گناهانی بیشتر باید پرهیز کرد؟ باید مراقب بود چه گناهانی سراغ آدم میآید. ترک کردن خیلی از گناهها اصلاً در دوران پیری هنر نیست، باید ببینی زمان کدام وسوسهها است؟ معمولاً به این مسائل توجه نمیشود.
امام جماعت درواقع حلقۀ وصل مردم یک محله است
معمولاً مجالس و محافل مذهبی ما، مجالس مختلطی هستند؛ یعنی افراد با سنین مختلف (پیر و جوان) در جلسه حضور دارند و این به شدت کار را سخت میکند. چند وقت پیش بنده خدمت ائمۀ جماعات عزیز عرض میکردم که در اینجا به آن اشاره میکنم. واقعاً ائمۀ جماعات یکی از زحمتکشترین اقشار علما هستند و باید دستشان را بوسید. پدر بنده هم امام جماعت بودند و بنده از نزدیک زندگی یک امام جماعت را دیدهام که چگونه پای یک محله، پیر میشود. مقام امامت جماعت، خیلی مقام بالایی است.
متأسفانه در جمهوری اسلامی دولتمردان ما تا حالا برای این پست و جایگاه، آنچنان وقعی قائل نشدهاند. لذا اکثر امامان جماعت ما برای امرار معاش و این زندگی عادیای که باید بگذرانند روزها باید چندجا بروند برای تدریس و انجام کارهایی که علما میتوانند آن کارها را انجام بدهند تا درآمدی داشته باشند، و بعد هم خسته و کوفته به مسجد میرسند و دیگر توان چندانی برایشان باقی نمیماند. لذا باید یک جایی برای این مسئله هم فکر بشود إنشاءالله. باید یک فکری برای این پست و جایگاه شریف بشود و نگویند: «آمد یک نماز خواند و رفت!» نه؛ این امام جماعت درواقع حلقۀ وصل مردم یک محله است.
در مسجد میشود برای افراد در سنین مختلف، کار تربیتی و آموزشیِ مجزا انجام داد
محضر شریف ائمۀ جماعات عرض میکردم که مسجد فرقش با هیئت و جاهای دیگر این است که در مسجد میشود کار تربیتی ویژهای انجام داد، به این صورت که یک شب بحث برای نوجوانها باشد، یکشب بحث برای خانمها باشد، یکشب بحث برای جوانها باشد، یک شب بحث برای بابابزرگها و مامانبزرگها و... مسجد خاصیتش این است. همۀ بحثها را نمیشود قاطی کرد و برای مخاطب گفت. مثلاً شما میتوانی دربارۀ حسادت برای نوجوانها بحثی داشته باشی که این بحث فرق میکند با بحث دربارۀ حسادت برای جوانها و یقیناً این بحث تماماً متفاوت خواهد بود با بحث دربارۀ حسادت برای میانسالان و این بحث یقیناً متفاوت میشود با بحث دربارۀ حسادت برای پیرمردها و پیرزنها و... خب فرق میکند؛ خیلی هم فرق میکند.
معمولاً نمیشود همۀ این بحثها را باهم قاطی کنیم و در یک جلسه بگوییم. اگر یک امام جماعت بخواهد دقیق کار کند و مثلاً موضوع حسادت را برای نواجوانها بگوید، میتواند اینطور بحث کند که اصلاً این حسادت در نوجوانی نباید مذمت بشود، بلکه باید انگیزه و انرژی قرار بگیرد برای حرکت... یعنی خوب استفاده کردن از اصل آن «انگیزۀ رقابت» که ممکن است ما اسمش را حسادت بگذاریم، در هر سنی میتواند یکجوری خودش را نشان بدهد، در میانسالی هم یکجور خودش را نشان میدهد، در کهنسالی یکجور دیگری خودش را نشان میدهد؛ اینها با هم فرق میکند، برای زنها یکجور است برای مردها یکجور دیگر است... مسجد جای این است که آدم این زمانها را در عمر افراد در نظر بگیرد. درحالیکه این محافل و جلسات عمومی، متأسفانه این خاصیت را ندارد.
زمانشناسیِ سیال در زندگی هرکسی، مربوط به امتحانهای فردی و اجتماعی است
تا الان ما درمورد اینکه زمان در زندگی یک انسان، چقدر تأثیرگذار است بحث کردیم. این تازه مربوط به بخش زمان ثابت بود؛ اما زمانِ سیال یا متغیر زندگی یک فرد به چه معنا است؟ زمان متغیر زندگی یک فرد، بستگی به امتحانهای فردی و اجتماعیاش دارد، یعنی هر کدام از ما دوتا زمان دیگر هم داریم: یکی اینکه مثلاً من الان در امتحانی قرار گرفتهام که پارسال این امتحان را نداشتم و سال بعد دارم در معرض یک امتحانی قرار میگیرد که الان این امتحان را ندارم، به این میگوییم زمان سیال، نه زمان ثابت بر اساس عمر، که البته آن هم خودش زمانشناسی لازم دارد. برای این زمانشناسی شاید تعبیر «موقعیتشناسی» بهتر باشد، اما بالاخره جزو مقولۀ زمانشناسی است.
غیر از اینها، هرکدام از ما یک زمانی هم داریم به نام زمانشناسی اجتماعی؛ یعنی اینکه در چه جامعهای و در چه زمانی زندگی میکنیم؟ با ولیّفقیه یا بدون ولیّفقیه؟ با دویست و پنجاه هزار شهید یا بدون دویست و پنجاه هزار شهید؟ با دشمن خبیثی مثل آمریکا یا بدون دشمن خبیثی مثل آمریکا؟ با دهها میلیون نفر فدایی برای انقلاب و خطّ شما یا بدون این دهها میلیوننفر؟ خیلی فرق میکند.
بدون زمانشناسی اگر همۀ معارف دینی را هم داشته باشی، به احتمال 99% باز هم اشتباه خواهی کرد!
ما در زمانی زندگی میکنیم که خارج از مرزهایمان دهها میلیون نفر دربست حاضر هستند برای این خط امامزمانیای که اینجا راه افتاده است جان بدهند و فداکاری کنند. این زمان خیلی فرق میکند با آن زمانی که همه علیه ما بودند، محاسبات خدا برای رفتار آدمها و گفتارشان و افکارشان خیلی فرق میکند، مسلم است که فرق میکند.
برای آن کسی که میخواهد زندگی فردی داشته باشد، زمان اجتماعیاش یقۀ او را میگیرد، حتی اگر من بگویم: من سیاسی نیستم، من اجتماعی نیستم... اجتماع که من را رها نمیکند! سیاست که من را رها نمیکند، وضع مردم منطقه، مردم یمن و اعتقاداتشان که یقۀ من را رها نمیکند. اینها میآید و یقۀ من را میگیرد.
اگر شما این زمانشناسی فردی یا زمانشناسی اجتماعی را رها کنی و بعد، همۀ آن معارف دینی را بیاوری و اجرا کنی، به احتمال نود و نُه درصد، همهاش را اشتباه خواهی کرد! چون اصلاً دین یک چنین پیچیدگیای را در خودش دارد.
اجازه بدهید در اینباره یکی دو جمله از حضرت امام اعلیالله مقامهالشریف بخوانم که بزرگزمانشناس تاریخ معاصر بود و تقریباً قریببه اتفاق علمای زمان او از زمانشناسی او عقب افتادند. قریب به اتفاق علمای زمان او میگفتند: آقا سید روحالله، حرف تو حق است ولی الان زمانش نیست... و ایشان میفرمود: «نخیر، الان زمانش هست» اما بعد از چند سال، به سرعت همه متوجه شدند که امام درست میگفت، عجب زمانهشناس قهاری بود، خیلی فوقالعادگی داشت.
امام(ره): بسیارى از انحرافاتی که براى انسان پیدا مىشود بهخاطر نبودِ موقعشناسی است/ موقعشناسى از امورى است که در رشد هر جامعهاى دخالت زیاد دارد
یک جمله از امام که مربوط به سال 1358 است برای شما میخوانم و یک جمله هم که مربوط به سال 1367 است یعنی حدود ده سال بعد؛ یعنی تقریباً در اول و آخر ایام رهبریشان برای انقلاب. ایشان میفرماید: «رشد فکرى هر قومى این است که بشناسند مقام را و بفهمند چه وقت باید چه کرد. بسیارى از انحرافات که براى انسان پیدا مىشود این است که موقعشناس نباشد و یک مطالبى که حالا باید طرح بشود آن را طرح نکند، یک مطالبى که حالا وقتش نیست طرح بکند. شما الآن باید همهتان و تمام ملت از زن و مرد، از کوچک و بزرگ، از روحانى تا دانشگاهى، همه باید در فکر حال باشید که این قدمى که الآن مىخواهیم برداریم صحیح برداریم؛ و قدمهاى بعد در موقع خودش» (صحیفه امام/ج9/ص497)
بعد ایشان مثال میزنند که البته این مربوط به سال 1357 است؛ میفرماید: «الآن ما نباید به فکر این باشیم که ما مثلًا مدارسمان چطور است؛ کشاورزىمان چطور است؛ ما کارخانه هایمان چطور است. اینها الآن وقتش نیست. الآن همه افکار باید متوجه به این باشد که قانون اساسىمان چهجورى است؛ نظر بدهیم. و باز تمام افکارمان متوجه به این باشد که چه اشخاصى را ما براى تنظیم قانون اساسى و تصویب قانون اساسى باید تعیین بکنیم. این قدمِ الآن، قدم فعلى، محل حاجت است و حرفهاى دیگر و کارهاى دیگر و همه اینها بیموقع است. موقعشناسى یکى از امورى است که در رشد هر جامعهاى دخالت زیاد دارد» (صحیفه امام/ج9/ص498) چرا امام این حرف را زد؟ چون در آن زمان یک عدهای شروع کرده بودند سطح توقعات مردم را بالا ببرند؛ هنوز یکسال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که میگفتند: چرا آن کارخانه تعطیل است؟ آن کارگرها بیکار شدند؟ ... داشتند شلوغ میکردند. با اینکه هیچکسی مردمگراتر از امام نبود، ولی اینجا امام در سخنرانی خود میگوید: الان موقع این حرفها نیست، الان ما میخواهیم تازه قانون اساسی بنویسیم، هرچیزی یک زمانی دارد...
چرا طبق روایات، شیعیان در آخرالزمان بهشدت اختلاف پیدا میکنند؟
اجازه بدهید همینجا داخل پرانتز یک مطلبی را خدمت شما عرض بکنم؛ دوستان من، شیعیان در آخرالزمان به شدت باهم در میافتند، اختلافهای وحشتناک بین شیعیان اهلبیت ایجاد میشود، به شدت مؤمنین به این راه باهمدیگر اختلاف میکنند، به حدی که أمیرالمؤمنین علی(ع) انگشتان دستهایش را داخل هم فرو میبردند و به تعبیری میفرمایند که اینها سرشاخ میشوند (قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ع یَا مَالِکَ بْنَ ضَمْرَةَ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّیعَةُ هَکَذَا وَ شَبَّکَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِی بَعْضٍ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ مَا عِنْدَ ذَلِکَ مِنْ خَیْرٍ قَالَ الْخَیْرُ کُلُّهُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا مَالِکُ عِنْدَ ذَلِکَ یَقُومُ قَائِمُنَا فَیُقَدِّمُ سَبْعِینَ رَجُلًا یَکْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ص فَیَقْتُلُهُمْ ثُمَّ یَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِد؛ غیبت نعمانی/ص206) در روایات دیگر هم هست که شیعیان در آخرالزمان و آستانۀ ظهور، همدیگر را تکفیر میکنند، آب دهان به صورت هم میاندازند و اختلاف شدید پیدا میکنند. (امامحسین(ع) میفرماید: لا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلُ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْکُفْرِ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ؛ غیبت نعمانی/ص206) (امام صادق(ع) میفرماید: کَیْفَ أَنْتَ إِذَا وَقَعَتِ الْبَطْشَةُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ فَیَأْرِزُ الْعِلْمُ کَمَا تَأْرِزُ الْحَیَّةُ فِی جُحْرِهَا وَ اخْتَلَفَتِ الشِّیعَةُ وَ سَمَّى بَعْضُهُمْ بَعْضاً کَذَّابِینَ وَ تَفَلَ بَعْضُهُمْ فِی وُجُوهِ بَعْض؛ کافی/ج1/ص340)
شما فکر میکنید چرا شیعۀ آخرالزمان اینجوری میشود؟ آیا بد میشوند؟ نادان میشوند؟ یعنی حضرت نمیدانستند که شیعیان آخرالزمان کامپیوتر دارند و هرچیزی را در اینترنت جستجو میکنند و راحت در اختیارشان قرار میگیرد؟ آیا امیرالمؤمنین(ع) نمیدانستند که اینهمه کلاسهای معارف و درسهای دینی در دانشگاهها و مدرسهها و رادیو تلویزیون و هیئتها و... برگزار خواهد شد و آگاهی و اطلاعات دینی مردم افزایش پیدا خواهد کرد؟ قطعاً میدانستند که در آخرالزمان، همه برای خودشان یکپارچه ملّا هستند! پس دعوا برای چیست؟
اولین عامل مهمِ اختلاف بین شیعیان آخرالزمان، زماننشناسی است
ما که همهمان همۀ مطالب را علیالقاعده میدانیم؛ پس چرا اختلاف شدید و دعوا پدید میآید؟ تحلیل بنده این است که یکی از عوامل بسیار مهم یا اولین عامل مهم برای اختلاف بین شیعیان، زماننشناسی است. به هرکسی حرف میزنی کلی حدیث و آیه برایت میآورد. حالا شما باید برایش ثابت کنی که «این الان زمانش نیست!» و این سخت است؛ چون این که دیگر آیه و روایت ندارد که بگویی «این زمانش نیست» این دیگر بستگی به فهم زمان دارد، لذا دعوا باقی میماند. این را نمیتوانی حل کنی.
مثلاً شما آیه میآوری که الان «زندگیِ برادرانه مؤثرتر است» او هم یک آیه میآورد و میگوید «نه؛ الان مبارزه با ظلم مؤثرتر است!» بله؛ معلوم است که مبارزه با ظلم خیلی مهم است، ولی الان یک مسئلۀ مهمتر هست... دیگر بحث فایده ندارد، تکفیرت میکند...
حضرت امام(ره) در اسفندماه سال 1367 میفرماید: «اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جائز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند...» (صحیفۀ امام/ج21/ص289) مثلاً امام یک حکمی دربارۀ موسیقی دارند که بنده جرأت نمیکنم بالای منبر بگویم، یعنی همان حرفهایی که امام علنی گفتهاند و در کتابشان هست، بنده اگر الان بگویم، ممکن است دعوا بشود.
ایشان در ادامه میفرماید: «بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمیکنم! آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است» (همان) یعنی یک مجتهد جامع، همۀ اینها را باید بداند تا یک حکم بدهد. زمان خودش را باید بشناسد. و بعد میفرماید: « یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد...» (همان)
ما اگر مبلّغ نباشیم، مصرفکنندۀ تبلیغ که هستیم! یعنی هرکدام از ما طبیعتاً باید ارزیابیکنندۀ تبلیغ و مبلّغین هم باشیم، کسی دستبسته در مقابل مبلّغین ننشسته است، بلکه همه با فکر باز دارند بررسی میکنند و نقد میکنند. خیلی از شما اهل علم هستید، طلبه هستید، آنهایی هم که طلبه نیستند بالاخره طلبهسنج باید باشند، شما یا عالم هستی یا عالمسنج، کسی نباید از این دو حالت خارج باشد، باید عالمسنج باشی و ببینی باید پیش کدام عالم بروی؟ ما یا پزشک هستیم یا پزشکسنج. اگر پزشکسنج نباشیم، ممکن است برخی از پزشکها به ما آسیب بزنند. لذا باید بتوانیم پزشک خوب را پیدا کنیم. نسبت به همۀ مشاغل همینطور است، مثلاً ما یا خلبان هستیم یا مسافر خلبان هستیم و...
رهبر انقلاب: تبلیغ اسلام قبل از انقلاب با بعد از انقلاب فرق دارد
مقام معظم رهبری یک جملهای دارند که خیلی جالب است، ایشان میفرماید: «تبلیغ در دورانى که حاکمیّت اسلام نیست، یک تفاوت اساسى با تبلیغ در دوران حاکمیت اسلام دارد. در دوران حاکمیت اسلام، تبلیغ هر بخشى از دین، مىتواند درست در جاى خود واقع شود؛ یعنى بیان یک بخش از مجموعهاى که براى اداره زندگى مردم لازم است. درحالىکه وقتى حاکمیت اسلام وجود ندارد، اینطور نیست؛ بخشها از هم جداست، به هم بىارتباط است و همه مجموعه، کامل نیست...» (در دیدار با روحانیان و مبلّغان اعزامى در آستانه ماه محرّمالحرام / 13/ 02/ 1376) یعنی تبلیغ اسلام قبل از انقلاب با بعد از انقلاب فرق دارد؛ قبل از انقلاب هر قسمتی از دین را که میتوانستی توضیح بدهی اگر بلد بودی و مهارت سخن گفتن هم داشتی، دیگر تمام بود، یک مبلّغ تمام عیار بودی. اما بعد از انقلاب، یک حرف دین را که میخواهی بزنی باید اول کل جهان را نگاه بکنی و ببینی این حرف به نفع کدام جناح سیاسی در جهان تمام میشود؟ لذا گاهی لازم است که این حرف را نزنی و یک حرف دیگر را بزنی.
با چهارتا حرف دینی یاد گرفتن منهای زمانشناسی، انحراف پدید میآید! سرمان را همینجوری پایین نیندازیم که شیطان ما را با چهارتا اصطلاحات دینی و چهارتا معرفت دینی و چهارتا ارزش دینی فریب بدهد یعنی اینها را یاد گرفته باشیم ولی جلوی چشم ما سر بقیه را ببرند و جلوی چشم ما سر خود دین را ببرند و ما هم جزو این قاتلینِ سر بریدن دین قرار بگیریم. از خدا بخواهیم که ما را زمانشناس قرار بدهد.
پیامبر(ص): عاقل باید نسبت به زمانش بصیر باشد
رسول خدا(ص) میفرماید: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ» (خصال/ج2/ص525) عاقل باید نسبت به زمانش بصیر باشد. بصیر به زمان یعنی کسی که دربارۀ زمان، دید دارد، تحلیل دارد. قرآن کتاب تحلیلدهنده است «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ» (جاثیه/20). بعضیها چشم دارند و میبینند اما بصیرت ندارند. مثلاً دربارۀ مسائل و مشکلات زمان ما، چه کسانی مشکلات را میبینند و چه کسانی دربارۀ مشکلات، دید درست و تحلیل درست دارند؟
مثلاً مشکل بیحجابی را همه دارند میبینند، اما چه کسانی دربارۀ این مشکل بیحجابی دید صحیحی دارند، چه کسانی در مورد این مشکل بیحجابی دید صحیحی ندارند؟ این یعنی انسان به زمانش، بصیرت داشته باشد و بتواند مشکلات را تحلیل کند.
یکی از وجوه عقل، زمانشناسی و بصیرت داشتن به زمان است
یکی از وجوه عقل-که اینهمه در دین، از عقل تعریف شده است- همین زمانشناسی و بصیرت داشتن به زمان و تحلیل داشتن دربارۀ زمان است. بعضیها ادعای زمانشناسی دارند اما حرفهای مزخرف و اشتباهی میزنند که اصلاً حد ندارد.
یک آدم بسیار باتجربهای را در یک زمینهای نگاه میکردم و حسرت میخوردم که ایکاش وقت میگذاشتم و پیش یک چنین آدم باتجربهای مینشستم و از او یاد میگرفتم و... اما یکبار در یک جلسه یا گعدۀ چند نفره، ایشان یکدفعهای گفت که وضع دینداری خیلی بدتر از زمان طاغوت شده است! یککمی دقت کردم و دیدم که محاسبه و تحلیل ایشان دربارۀ اوضاع زمانه ما اشتباه است؛ بالاخره آمار این مسائل را داریم. مثلاً میدانید که هرسال، نمازخوانهای ما در دانشگاهها آمارشان نسبت به سال قبل دارد افزایش پیدا میکند. چطور میشود که قبل از انقلاب از الان بهتر بوده باشد؟ حتی تعداد نمازخوانهای ما در فرودگاههای کشور هر سال دارد افزایش پیدا میکند. هرکسی که در فرودگاههای کشور باشد، این مطلب را متوجه میشود.
امام صادق(ع) میفرماید: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِه» (کافی/ج2/ص116) عاقل باید عارف به زمانش باشد، عرفان با علم خیلی فرق میکند؛ به یک علم عمیق، به یک علمی که طرف انگار شهود کرده است میگویند عرفان. عاقل باید عارف به زمان خودش باشد.
در جای دیگری امام صادق(ع) میفرماید: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس» (کافی/ج1/ص27) کسی که به زمان خودش آگاه باشد پراشتباه نخواهد بود، اشتباهات به او هجوم نمیبرند. یعنی کسی که زمان خودش را نشناسد پر از اشتباه میشود؛ یعنی اشتباهش یکی و دوتا نیست، باز قدم بعدی، باز قدم بعدی دچار اشتباه میشود، مثل این رانندههای ناشی مدام به در و دیوار میکوبد!
أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِالزَّمَانِ مَنْ لَمْ یَتَعَجَّبْ مِنْ أَحْدَاثِه» (غررالحکم/ح3252) چه کسی از همه عارفتر به زمان است؟ چون این شناخت زمان، درجهبندی دارد و همه به این درجه نمیرسند. میفرماید: عارفترین آدمها به زمان کسی است که تعجب نمیکند چون همهچیز برایش قابل پیشبینی بوده است. چرا تو اصلاً در حوادث روزگار تکان نمیخوری! چون من زمان خودم را میشناسم و میدانم که مسیر زمان این است...
پدر و مادری که عارف به زمان عمر کودکشان باشند اگر دیدند در حدود سن چهارده سالگی بچه یک تیپ دیگری زد تعجب نمیکنند، سقف پایین نیامده است. شما الان میدانی فرزندت در چه دورانی است؟ اگر یککسی زمان را بشناسد میداند که در مسیر زمان، جوانها با چه مشکلات و مصائبی درگیر هستند. کاش اینها را به خود جوانها هم بگویند، مثلاً اگر کسی زمان را بشناسد، میداند کسانی که تازه ازدواج کردهاند، طبیعتاً با چه مشکلاتی ممکن است مواجه بشوند لذا تعجب نمیکند و میداند که اینها طبیعی است و این مشکلات هست، تازه بعد از این مشکلات هم مشکلات دیگری هست، منتها در بین هر مشکلاتی، خوشیها و خوبیهایی هم هست، این مسائل در کنار همدیگر زندگی شما را ترتیب میدهد تا آخر عمرتان.
اصلاً آدم زمانشناس تعجب نمیکند، در مورد زندگی فردی خیلی میشود از این مثالها زد، در مورد زمان اجتماعی هم همینطور است و البته خیلی مسئلۀ مستقل و متفاوتی است.
طبق آیه قرآن، خدا برای هرجامعهای یک زمان و یک عمری قرار داده است
بگذارید یک آیه از قرآن برای شما بخوانم تا کل بحث زمانشناسی تا الان که باهم مطرح کردیم، یک صورت دیگری پیدا کند: علامۀ طباطبائی ذیل آیۀ 34 سورۀ اعراف، مطالبی دارند که یکی دو جملهاش را بهطور مختصر برای شما میگویم. قرآن میفرماید «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/34) یعنی هر امتی و هر جامعهای یک عمری دارد، یک زمانی دارد؛ وقتی این زمانش تمام بشود یک لحظه هم عقب و جلو نخواهد شد. علامۀ طباطبائی ذیل این آیه میفرماید که خداوند متعال در قرآن برای جامعه هم «جان» قائل است، مستقلاً امتحان میکند و برایش زمان گذاشته است. یعنی برایش یک دورانهایی قرار داده است بعد هم میفرماید: دورۀ شما تمام شد، بفرمایید تشریف ببرید!
شهید صدر میفرماید: عمر جوامع بشری با عمر انسانها متفاوت است؛ عمر انسانها تعیینشده و مکتوب نزد خداوند متعال است، البته ممکن است در اثر خوبیها و بدیهایشان یککمی بالا و پایین بشود، ولی عمر جوامع بشری به عملکرد آن جامعه بستگی دارد. خب در طول عمر یک جامعه، خداوند امتحانهایی از آن جامعه میگیرد، بارها در قرآن از امتحان الهی یاد کرده است. راستی الان جامعه ما در چه وضعیتی است؟ ما در چه زمانی به سر میبریم؟ از این طرف؛ ما به ظهور چقدر نزدیک هستیم؟ از آنطرف؛ ما نسبت به أباعبداللهالحسین(ع) چه وظایفی داریم؟
بعضیها هنوز متوجه نشدهاند که زمان ما، زمان حسین است و جهان دارد بهسوی حسین بازمیگردد
همین سؤال بنده، ده سال پیش میتوانست جوابی متفاوت داشته باشد. شاید نُه سال پیش بود که در اینجا باهم بحث میکردیم دربارۀ اینکه الان زمان رجعت به حسین(ع) فرارسیده است، جهان به سوی حسین باز خواهد گشت و متوجه امام حسین خواهد شد... این را بنده بر اساس مشاهداتی که داشتم، عرض کرده بودم، چون همان زمانی بود که تازه داشت اربعین شکل میگرفت، در میان جمعیت چهار یا پنج میلیونی اربعین بود که بنده تصادفاً حضور پیدا کرده بودم. در همان مسیر هم گفتم که جهان دیگر حسینی خواهد شد. نقش امام حسین دارد در عالم عوض میشود، حدوداً ده سال از این ماجرا گذشته ولی بعضیها هنوز هم متوجه نشدهاند که زمان، زمان حسین است مثلاً میگویند: اربعین یک سفر زیارتیِ مستحبی است و هرکسی خواست یکوقت دیگری غیر از اربعین برود!
آیا این زمان، وظیفۀ ما نسبت به امام حسین(ع) با زمانهای دیگر فرق نکرده است؟ آیا قصه متفاوت نشده است؟ هر امتی یک زمانی دارد، یک عمری دارد. در این زمانها امتحانهایی گرفته میشود؛ خدا در قرآن بارها درمورد زمان جامعه و پایان عمر هر جامعه سخن گفته است. بعضی وقتها در قرآن میفرماید: من اگر زمانی برایشان مقدر نکرده بودم، همین الان نابودشان کرده بودم، ولی چون زمان گذاشتهام، تا وقتی که زمانش نرسد نابودشان نمیکنم. خود خداوند متعال به زمانهایی که برای جوامع تعیین کرده، مقید است.
ببینید رشد یک انسان در مراحل مختلف چه مراحلی دارد، بیحکمت هم نیست، مثلاً دربارۀ یک انسان باید ببینیم که اول زمان چیست، بعد زمان چیست، بعد زمان چیست. دربارۀ یک جامعه هم همینطور است. راستی ما الان سال چندم جمهوری اسلامی هستیم؛ از نظر زمان امتحانات؟ منظورم سال قمری یا شمسی آن نیست، منظورم این است که الان علیالقاعده در زمان چه امتحانی هستیم؟ آیا ما نباید اینها را بدانیم؟
طبق آیه قرآن، بعضی از زمانها هست که اگر کسی مؤمن بشود، دیگر فایده ندارد
جامعۀ جهانی در چه زمانی به سر میبرد؟ در قرآن، بعضی از زمانها هست که اگر کسی مؤمن بشود، دیگر فایده ندارد. چه زمانی است که اگر کسی مؤمن بشود فایده ندارد؟ در زندگی فردی، در زندگی اجتماعی. زندگی فردی را بگویید؟ لحظهای که یقین کرد مرگ آمده است. در قرآن میفرماید آن زمان دیگر فایده ندارد و دیگر زمان ایمان آوردن نیست.... در جامعۀ بشری چه زمانی زمان ایمان آوردن نیست؟ مثلاً وقتی که روز فتح و روز نصرت دین بشود.
قرآن میفرماید: «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لایَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» (سجده/29) در روز فتح اگر یککسانی ایمان بیاورند این دیگر فایده ندارد. ما میخواستیم از شما امتحان بگیریم، اما شما گذاشتی برای آخرِ کار، ایمان بیاوری؟ الان که پیامبر اکرم(ص) فتح کرده، تو الان ایمان بیاوری دیگر فایده ندارد. انقلاب اسلامی هم اگر یک روزی آرمانهایش محقق بشود آنوقت یککسی بیاید به انقلاب ایمان بیاورد دیگر فایده ندارد.
طبق برخی از روایات، یکی از زمانهایی که میتواند مصداق این مفهوم باشد، روز ظهور است. امام صادق(ع) میفرماید: قبل از ظهور ایمان بیاورید، اگر ظهور شد و حضرت جهان را گرفت دیگر فایده ندارد. (فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ فَقَالَ الْآیَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الْآیَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ ع فَیَوْمَئِذٍ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِیَامِهِ بِالسَّیْفِ وَ إِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ آبَائِهِ ع؛ کمالالدین/1/18) البته ممکن است که یک آدم جاهلی باشد که زیاد چیزی نمیفهمیده و آن موقع ایمان بیاورد؛ این قصهاش فرق میکند و نمیخواهم مطلق بگویم که دیگر برای هیچ کسی هیچ فایدهای ندارد.
پس زمانشناسی برای فرد و جامعه خیلی مهم است. بعضی از زمانها هم زمانهای مقطعی به نام ایامالله هستند، چقدر خدا سفارش میکند به پیغمبرها که «ایامالله» را به آنها یادآوری کن «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» (ابراهیم/5) همینجا یک نکتهای را عرض کنم، که شاید بیربط به بحث باشد، ولی به مناسبتِ اول ماه محرم میخواهیم این نکته را عرض کنم، چون باید مناسبتها را احترام گذاشت.
روز اول محرم طبق روایت، روز استجابت دعاست؛ خصوصاً برای کسی که فرزند خوب از خدا میخواهد/ زمان آن شده که فرزندانی بهدنیا بیایند بهخاطر خدا و امامزمان
فرمودهاند که روز اول محرم، روز استجابت دعا است، به ویژه برای آقایانی که بچه میخواهند، به ویژه آقایانی که بچهای میخواهند که گل سرسبد عالم بشود و به ویژه آنهایی که میخواهند بچهشان یکی از شهدای برجستۀ تاریخ بشود. چرا فردا؟ چون فردا روز استجابت دعای حضرت زکریا است که گفت: خدایا یک فرزندی به من بده، یک پسری به من بده که اینقدر خوب باشد که شهید بشود و سر از بدنش جدا کنند و او را پیش من بیاورند و من بسوزم برای حسینِ سرجدای آخرین پیامبر... طبق روایت، خداوند روز اول محرم، دعای او را مستجاب کرد و یحیی را به زکریا داد.
چه شد که حضرت زکریا، افتاد به فکر دعا کردن برای فرزند؟ ایشان حضرت مریم را سرپرستی میکرد. مادر حضرت مریم، یعنی دختر عمران، نذر کرده بود که خدایا بچۀ من مال تو باشد و برای تو خدمت کند. خدا فرمود: قبول کردم. (إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا ؛ آلعمران/35)
حضرت مریم، خادم محراب شد. زکریا هر روز میآمد برای مریم غذا بیاورد، ولی میدید که غذا پیش او هست! پرسید: مریم، اینها از کجا آمده و به تو رسیده است؟ گفت: اینها را خدا به من میدهد، از بهشت برای من آمده است... «هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا» اینجا بود که زکریا صدا زد: خدایا یک مادری نیت کند که بچهاش مال تو بشود، اینقدر بچهاش گُل میشود؟ یک پسر هم به من بده... «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ» (انبیاء/90) من هم به تو پسر میدهم؛ آنهم چه پسری؛ حضرت یحیی...
زمان آن شده است که فرزندانی به دنیا بیایند بهخاطر خدا و امام زمان، نه به روال طبیعی زندگی. یا بهخاطر اینکه نائب امام زمان فرمود که امروز این مسئله اولویت دارد. نکند واقعاً آخرالزمان باشد! سورۀ آلعمران را بخوانید، این چند روز، بروید درِ خانۀ خدا دعا کنید. چه گلپسرهایی، چه دخترهایی در کربلا چه نقشهایی آفریدند، اینها چه مادرهایی داشتند. به یاد رباب بیفت، چه دلی داشت این مادر...
(الف3/ن2)
سلام و عرض ادب
عزاداریهاتون قبول
بسیااااار مطلب زیبایی بود.انشالله جزء زمان شناسهای زمانه باشیم.
خدا حاج آقای پناهیان رو حفظ کنه.
التماس دعا