۰۰/۰۱/۱۵ چاپ ایمیل و پی دی اف

مستندات | اصلاح برداشت‌های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع) | جلسات 1 تا 10

 

شناسنامه:

  • زمان: سحرهای رمضان ۱۴۰۲ 
  • مکان: شبکۀ ۳ سیما، برنامۀ ماه من، گفتگوی زندۀ تلویزیونی با علیرضا پناهیان
  • مناسبت: ماه مبارک رمضان

فهرست:


جلسۀ اول | (1402/01/03)

موضوع: مهمترین ماموریت امیر المومنین (ع) مبارزه با تحریفات دین

  • تحریف دین اتفاقی  که در امت‌های گذشته و در امت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاده است
  • تحریف دین در امم گذشته
  • اختلافات در آخر الزمان
  • تحریف زدایی از دین ؛ مهم ترین مأموریت کلیدی امیرالمؤمنین (ع) بعد از رسول‌خدا (ص)
  • پیامبر(ص): من بر سر تنزیل قرآن می‌جنگم و علی (ع) بر سر تاویل آن می‌جنگد

تحریف دین اتفاقی  که در امت‌های گذشته و  در امت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاده است

عَنِ النَّبِیِّ ص: «کُلَّمَا کَانَ فِی اَلْأُمَمِ اَلسَّالِفَةِ یَکُونُ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ؛ هر چه در امّت‌هاى پیشین واقع شده است در این امّت نیز همانند آن، واقع خواهد شد.»(کمال‌الدین، ج۲، ص۵۷۶)

تحریف دین در امم گذشته

«فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛ به خاطر پیمان‏شکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دل‌هاى آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان (خدا) را از موردش تحریف مى‏‌کنند؛ و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مى‏شوى، مگر عده کمى از آنان؛ ولى از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مى‏‌دارد!»(مائده 13)

علامه طباطبایی: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» یعنى آن را طورى تفسیر کردند که صاحب کلام آن معنا را در نظر نداشت و خداى تعالى که صاحب کلام بود به آن تفسیر راضى نبود و یا از کلام خدا هر چه را که خوشایندشان نبود انداختند و چیزهایى که دلشان مى‏‌خواست از پیش خود به آن اضافه کردند و یا کلام خدا را جابه‌جا نمودند، همه اینها تحریف است‏.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص240)

اختلافات در آخر الزمان

الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع‏: لا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلُ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْکُفْرِ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً؛ امرى که انتظار آن را مى‏‌کشید، واقع نمى‏‌شود تا زمانى که برخى از شما از برخى دیگر، بیزارى بجویند و به صورت یکدیگر، آبِ دهان بیندازند و همدیگر را کافر بشمارند و یکدیگر را لعنت کنند.(غیبت نعمانی، ص206)

تحریف زدایی از دین ؛ مهم ترین مأموریت کلیدی امیرالمؤمنین (ع) بعد از رسول‌خدا (ص)

امام سجاد ع: «اِنْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِیٍّ ع یُصْلِحُهَا ثُمَّ مَشَى فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ غَلْوَةً أَوْ نَحْوَهَا وَ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلَ مَعِی عَلَى التَّنْزِیلِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا فَقَالَ عُمَر انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِیٍّ ع یُصْلِحُهَا ثُمَّ مَشَى فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ غَلْوَةً  أَوْ نَحْوَهَا وَ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلَ مَعِی عَلَى التَّنْزِیلِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا فَقَالَ عُمَر ؛  بندِ کفش پیامبر خدا پاره شد. آن را به على علیه السلام داد تا تعمیر کند. سپس با یک [لنگه‏] کفش به اندازه فاصله پرتاب یک تیر یا چیزى نزدیک به آن، راه رفت و سپس روى به یارانش کرد و فرمود: «در میان شما کسى است که براى تأویل مى‌‏جنگد، چنان که به همراه من بر سرِ تنزیل جنگید». ابو بکر گفت: اى پیامبر خدا! آیا آن شخصْ منم؟ فرمود: «نه». سپس عمر گفت: اى پیامبر خدا! آیا من هستم؟ فرمود: «نه». مردم [از سخن گفتن‏] خوددارى کردند و یکدیگر را نگاه کردند. آن گاه پیامبر خدا فرمود: «ولى آن [که براى تأویل مى‏جنگد]، وصله کننده کفش است» و به سوى على بن ابى طالب علیه السلام اشاره کرد و افزود: «به درستى که اوست جنگ کننده بر تأویل، آن گاه که سنّت من رها شود و کنار نهاده شود و [مقاصد واقعى‏] کتاب خدا را تحریف کنند و کسانى که صلاحیت ندارند، درباره دینْ سخن گویند و على، براى زنده نگه داشتن دین خداوند عز و جل با آنان مى‏‌جنگد.»(ارشاد مفید، ج1، ص124)

پیامبر(ص): من بر سر تنزیل قرآن می‌جنگم و علی (ع) بر سر تاویل آن می‌جنگد

امام باقر ع: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِیٍّ ع وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَتَکَلَّمَ بِمَا سَمِعْتُ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ یَرْوِیهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَقُولُوا عَلَى عَمَّارٍ إِلَّا مَا قَالَهُ حَتَّى قَالَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ تَکَلَّمْ قَالَ سَمِعْتُ عَمَّاراً یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَنَا أُقَاتِلُ عَلَى التَّنْزِیلِ وَ عَلِیٌّ یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ فَقَالَ ع صَدَقَ عَمَّارٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ إِنَّ هَذِهِ عِنْدِی لَفِی أَلْفِ کَلِمَةٍ تَتْبَعُ کُلَّ کَلِمَةٍ أَلْفُ کَلِمَةٍ؛ على ع برفراز منبر بود که مردى به سوى او آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! آیا به من اجازه مى‏‌دهى درباره آنچه از عمّار بن یاسر شنیدم که او از پیامبر خدا روایت مى‌‏کرد، سخن گویم؟  [امام على علیه السلام‏] فرمود: «از خداوند، پروا کنید و به عمّار، چیزى جز آنچه را گفته، نسبت ندهید» و این را سه بار تکرار کرد. سپس به آن مرد فرمود: «بگو». مرد گفت: از عمّار شنیدم که مى‏‌گفت: شنیدم که پیامبر خدا مى‏‌فرمود: «من براى تنزیل مى‏‌جنگم و على، براى تأویل خواهد جنگید».  [امام على علیه السلام‏] فرمود: «به پروردگار کعبه سوگند که عمّار، درست گفت! به درستى که آن [تأویل قرآن‏] در هزار کلمه نزد من است که در پىِ هر کلمه، هزار کلمه است.»(خصال شیخ صدوق، ص650)

«بازگشت به فهرست»


جلسۀ دوم | (1402/01/04)

موضوع: منع نقل حدیث و جعل حدیث یکی از تحریفات دین

  • جهل مردم در زمان امیرالمومنین (ع) | به حضرت علی (ع) می‌گفتند: علی(ع) دانش جنگ ندارد
  • عدم فهم مردم نسبت به سیاست ورزی کریمانه پیامبر (ص) | بعضی‌ها به پیامبر می‌گفتند: «ساده لوح»
  • علامه عسکری(ره): جمع آوری قرآن؛ اولین اقدام امیرالمومنین در مقابل تحریف دین
  • امیرالمومنین (ع): من محو کنندۀ بدعت‌ها هستم
  • بدعت‌هایی که امیرالمؤمنین(ع) در مقابل آن‌ها سکوت کردند به خاطر عدم ظرفیت مردم
  • کتمان دستورات خداوند  یکی از تحریفات دین
  • منع حدیث؛ بستری برای بدعت‌ها | مجازات شدید؛ به خاطر پرسش از یک آیه قرآن
  • ننوشتن احادیث نبوی حتی در زمان پیامبر از ترس سرزنش برخی از افراد قریش
  • صبر اهل بیت در دوران غربت، برای جلوگیری از تحریف دین و حفظ اصل دین
  • جعل احادیث پیامبر(ص) یک نمونۀ دیگر از تحریف دین
  • خداوند تحریف‌کنندگان دین را نمی‌بخشد

جهل مردم در زمان امیرالمومنین (ع) | به حضرت علی (ع) می‌گفتند: علی(ع) دانش جنگ ندارد

امام علی ع: «أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی وَ خِرْصِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى قَالَتْ قُرَیْشٌ وَ غَیْرُهَا إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْب‏ ؛ با نافرمانى و سستى، کار را بر من تباه کردید تا آن‏جا که قریش مى‏‌گوید پسر ابوطالب، دلیر است، امّا دانش جنگ ندارد.»(الغارات، ج2، ص329)

عدم فهم مردم نسبت به سیاست ورزی کریمانه پیامبر (ص) | بعضی‌ها به پیامبر می‌گفتند: «ساده لوح»

«وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏‌دهند و مى‏‌گویند: «او آدم خوش‌‏باورى است!» بگو: «خوش‏‌باور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق مى‏‌کند؛ و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آورده‌‏اند!» و آنها که رسول خدا را آزار مى‏‌دهند، عذاب دردناکى دارند!»(توبۀ 61)

علامه طباطبایی(ره): «کلمه" اذن" به معناى" گوش" است. و اگر منافقین رسول خدا (ص) را" گوش" نامیده‌‏اند، منظورشان این بود که هر حرفى را مى‏‌پذیرد و به حرف هر کس گوش‏ مى‏‌دهد.»(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص314)

علامه عسکری(ره): جمع آوری قرآن؛ اولین اقدام امیرالمومنین در مقابل تحریف دین

علامه عسکری(ره): «در اینجا به فهرست بعضی از خدمات حضرت امیر المؤمنین،علی علیه السّلام که در راستای مسئولیت اصلی ائمّه،یعنی حفظ اسلام بوده است،اشاره می‌نماییم و در فصل‌های آینده،در ضمن سیرۀ ایشان به توضیح آنها می‌پردازیم. حضرت امیر علیه السّلام بعد از دفن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را به صورت منظّم،به همان ترتیب که پیامبر فرموده بودند،جمع آوری نمودند.»(نقش ائمه در احیاء دین، ص461)

امیرالمومنین (ع): من محو کنندۀ بدعت‌ها هستم

امیرالمومنین: «أَنَا مُحْیِی اَلسُّنَّةِ وَ مُمِیتُ اَلْبِدْعَةِ؛ من احیاکنندۀ سنت پیامبر-که حقیقت دین است- و از بین‌برندۀ بدعت هستم.»(عیون‌الحکم، ج۱، ص۱۶۷)

بدعت‌هایی که امیرالمؤمنین(ع) در مقابل آن‌ها سکوت کردند به خاطر عدم ظرفیت مردم

امیرالمومنین: «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی أَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیِّرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ ؛ زمامدارانِ پیشین، رفتارى داشتند که در آنها به عمد، با پیامبر خدا مخالفت کردند و پیمان او را شکستند و سنّتش را دگرگون ساختند. اگر مردم را بر کناره‌‏گیرى از آن دارم ‏و آن را به‏‌جایگاه‏‌خود در دوران پیامبر خدا برگردانم، لشکریان، از من دورى مى‏‌جویند و من، تنها مى‏‌مانم، یا به همراه گروهى اندک از پیروانم که برترى و پیشوایىِ مرا بر پایه کتابِ خداوند عز و جل و سنّت پیامبر باور دارند.»(کافی، ج8، ص59)

کتمان دستورات خداوند  یکی از تحریفات دین

«إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ؛ کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده‌‏ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى‏‌کند؛ و همه لعن‏‌کنندگان نیز، آنها را لعن مى‏‌کنند.»(بقره 159)

منع حدیث؛ بستری برای بدعت‌ها | مجازات شدید؛ به خاطر پرسش از یک آیه قرآن

عن نافع مولى عبد اللَّه: إنّ صبیغ العراقی جعل یسأل عن أشیاء من القرآن فی أجناد المسلمین حتى قدم مصر فبعث به عمرو بن العاص إلى عمر بن الخطّاب، فلمّا أتاه الرسول بالکتاب فقرأه فقال: أین الرجل؟ فقال: فی الرحل. قال عمر: أبصر أن یکون ذهب فتصیبک منّی العقوبة الموجعة. فأتاه به، فقال عمر: تسأل محدثة؟ فأرسل عمر إلى رطائب من جرید فضربه بها حتى ترک ظهره دبرة ، ثمّ ترکه حتى برأ، ثمّ عاد له ثمّ ترکه حتى برأ، فدعا به لیعود له. قال صُبیغ: إن کنت ترید قتلی فاقتلنی قتلًا جمیلًا، و إن کنت ترید أن تداوینی فقد و اللَّه برئت. فأذن له إلى أرضه و کتب إلى أبی موسى الأشعری: أن لا یجالسه أحد من المسلمین. فاشتدّ ذلک على الرجل، فکتب أبو موسى إلى عمر: أن قد حسنت توبته، فکتب عمر: أن یأذن للناس بمجالسته؛ شخصی به نام صبیغ که رئیس قبیله بود، نزد عمر آمد و درباره تفسیر بعضی از آیات سوالاتی کرد. عمر عصبانی شد و دستور داد عمامه اش را از سرش بردارند و آن قدر او را زدند تا خون از سرش جاری شود. بعد دستور داد رهایش کردند و وقتی زخم‌هایش خوب شد، گفت دوباره بزنیدش وقتی بار سوم قضیه تکرار شد، گفت اینقدر نزنید مگر من چه کار کرده ام؟ من اصلا فراموش کردم، عقلم را از دست دادم. ای عمر! چه می‌خواهی بکنی. اگر می‌خواهی مرا بکشی، راحت تر از این مرا بکش و اگر می‌خواهی مرا ادب کنی، ادب شدم. بعد هم حقوقش را قطع و خرید و فروش با او را ممنوع کردند. مردم به دستور خلیفه با او حرف نمی‌زدند.» (إحیاء علوم الدین، ج 1، ص 28)

ننوشتن احادیث نبوی حتی در زمان پیامبر از ترس سرزنش برخی از افراد قریش

عبد الله بن عمر: «کنت اکتب کلیشی اسمعه من رسول اللّه ارید حفظه فنهتنی قریش و قالوا تکتب کلیشی سمعته من رسول اللّه و رسول اللّه بشر یتکلم فی الغضب والرضا فامسکت عن الکتابه و ذکرت ذلک لرسول اللّه فاومأ باصبعه الی فیه و قال اکتب فو الذی نفسی بیده ما خرج منه الاحق؛ هر آنچه از پیامبر می‌شنیدم، می‌نوشتم و قصد داشتم آن را نگهداری کنم، ولی قریش مرا سرزنش کردند که چرا هر چه را از پیامبر می‌شنوی، می‌نویسی و حال آن که، او نیز یک بشر است؛ سخنان آنان در من اثر گذاشت و من از نوشتن دست برداشتم. حضرت پرسیدند: چرا نمی‌نویسی؟ من گفته آنان را بازگو نمودم. آن گرامی با انگشت خویش به دهان مبارکش اشاره کرد و فرمود: قسم به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، جز گفتار حق از این دهان بیرون نمی‌آید.»(تقیید العلم، ص74؛ سنن دارمی، ج1، ص125؛ سنن ابن داود، ج2، ص318 و ص46 و ص3)

صبر اهل بیت در دوران غربت، برای جلوگیری از تحریف دین و حفظ اصل دین

«رَوَى ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ: أَیْضاً أَنَّ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا حَرَّضَتْهُ یَوْماً عَلَى النُّهُوضِ وَ الْوُثُوبِ، فَسَمِعَ صَوْتَ الْمُؤَذِّنِ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ لَهَا: أَ یَسُرُّکَ زَوَالُ هَذَا النِّدَاءِ مِنَ الْأَرْضِ؟! قَالَتْ: لَا. قَالَ: فَإِنَّهُ مَا أَقُولُ لَکِ؛ روزى فاطمه(س) او را بر قیام و اقدام و نهضت تشویق و ترغیب مى‌نمود، ناگاه شنید که مؤذّن مى‌گوید: گواهی می‌دهم که محمد رسول خدا است. امیرالمؤمنین به او گفت: اى فاطمه! دوست دارى که این ندا و دعوت از روى زمین برچیده گردد؟ گفت: نه حضرت فرمود: این همانست که من به تو گفته‌ام.»(شرح نهج البلاغه، ج11، ص113)

جعل احادیث پیامبر(ص) یک نمونۀ دیگر از تحریف دین

«فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ؛ پس واى بر آنها که نوشت‌ه‏اى با دست خود مى‌‏نویسند، سپس مى‏‌گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى‏‌آورند!» (بقره 79)

دربارۀ احادیث نبوی هم همین‌طور است. احادیثی را به پیغمبر نسبت دادند که هر کسی این احادیث را کنار هم بگذارد، واقعاً شخصیت پیامبر(ص) را تمسخر خواهد کرد چون یک شخص عادی هم این‌طوری رفتار نمی‌کند.

علامه عسکری(ره): «گفتند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:«من هم بشرم،و مانند همۀ آنها خشمگین و خشنود می‌شوم،و سخنانی در این حالات می‌گویم.» همچنین مشاهده کردیم در جایی از زبان پیامبر نقل کردند که فرموده است:«شما در امور دنیای خودتان از من آگاه تر و داناترید.» نتیجه اینکه لازم نیست به اینگونه سخنان من وقعی بنهید، و یا در اینگونه امور از من پیروی کنید.بدیهی است که این روایات،بسیاری از فرمایشات و سخنان آن حضرت را از اعتبار و ارزش ساقط می‌کند. امّا از همۀ اینها مهم تر و بالاتر این بود که یک سری حدیث،از معتبرترین راویان مکتب خلفا جعل شد، و در آنها کوشش به عمل آمد که مقام و موقعیّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از حدّ یک انسان عادی پایین تر بیاورند. در این احادیث جعلی سعی شد که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را به شکلی معرّفی کنند که از حدّ یک انسان عاقل و منظّم و مسلمان معمولی هم پایین تر بیاید! آیا واقعا چنین کاری کردند؟آیا توانستند طرح خویش را پیاده کنند؟ جواب با نهایت تأسّف مثبت است. درد و رنج واقعی اینجاست؛مصیبت کشنده اینجاست.»(نقش ائمه در احیای دین، ص191)

خداوند تحریف‌کنندگان دین را نمی‌بخشد

رسول الله(ص): «مَنْ عَمِلَ فِی بِدْعَةٍ خَلَّاهُ‏ الشَّیْطَانُ‏ وَ الْعِبَادَةَ وَ أَلْقَى عَلَیْهِ الْخُشُوعَ وَ الْبُکَاءَ أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَة؛ هر کس به بدعتى عمل کند، شیطان او را با عبادت تنها مى گذارد و حالت خشوع و گریه بر او مى افکند.»(النوادر،ص18)

«بازگشت به فهرست»


جلسۀ سوم | (1402/01/05)

موضوع: تحریف دین با سوء استفاده از اخلاقیات

  • سوء استفاده از کلام درست | قرآن به نیزه کردن مصداق «کلمة حق یراد بها الباطل»
  • در هر سخن غلطی حرف‌های درستی هست!
  • تحریف دین موجب می‌شود ابن‌ملجمی که قبلاً احکام‌گوی مدینه بود، تبدیل به قاتل علی(ع) بشود
  •  ارزیابیِ اخلاقی غلط ابن ملجم، ترحم بر اهل نهروان 
  • نصایح اخلاقی معاویه به امیرالمومنین (ع)
  • شعار اخلاقی معاویه: من از علی، فقط عدالت می‌خواهم، باید قاتلان عثمان را تحویل بدهد
  •  جاهلیت زمان امیرالمومنین تحریف دین بود
  • جاهلیت مردم در زمان امام زمان (عج) شدیدتر از جاهلیت زمان پیامبر (ص)
  • دین تحریف شده خوارج | خوارج: «یا علی! استغفار کن! بگو من اشتباه کردم»
  • اتهام اخلاقی قریش به رسول اکرم (ص): «بین خانواده ها اختلاف می اندازد»
  • اخلاقی برخورد کردن مشرکین قریش | ابولهب: «نیمه شب به خانۀ رسول الله (ص) هجوم نیاوردید!»
  • بصیرت، صبر و علم، لازمۀ مبتلی نشدن به تحریف
  • تحریف دین علت آموزش دوباره دین توسط امام زمان (عج)

سوء استفاده از کلام درست | قرآن به نیزه کردن مصداق «کلمة حق یراد بها الباطل»

 وَ فِی حَدِیثِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: «لَمَّا رَفَعَ أَهْلُ الشَّامِ الْمَصَاحِفَ عَلَى الرِّمَاحِ یَدْعُونَ إِلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ قَالَ عَلِیٌّ ع: «عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی أَحَقُّ مَنْ أَجَابَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ لَکِنَّ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ ابْنَ أَبِی مُعَیْطٍ وَ حَبِیبَ بْنَ مَسْلَمَةَ وَ ابْنَ أَبِی سَرْحٍ لَیْسُوا بِأَصْحَابِ دِینٍ وَ لَا قُرْآنٍ إِنِّی أَعْرَفُ بِهِمْ مِنْکُمْ صَحِبْتُهُمْ أَطْفَالًا وَ صَحِبْتُهُمْ رِجَالًا فَکَانُوا شَرَّ أَطْفَالٍ وَ شَرَّ رِجَالٍ إِنَّهَا کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ. إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ مَا رَفَعُوهَا أَنَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا وَ یَعْمَلُونَ بِهَا وَ لَکِنَّهَا الْخَدِیعَةُ وَ الْوَهْنُ وَ الْمَکِیدَةُ أَعِیرُونِی سَوَاعِدَکُمْ وَ جَمَاجِمَکُمْ سَاعَةٍ وَاحِدَةً فَقَدْ بَلَغَ الْحَقُّ مَقْطَعَهُ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا أَنْ یَقْطَعَ دَابِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ؛ آن‏گاه که شامیان قرآن‏‌ها را بر نیزه‌‏ها برافراشتند و به داورىِ قرآن فرا خواندند، على ع گفت: «بندگان خدا! من سزاوارترم که کتاب خدا را اجابت کنم؛ امّا معاویه و عمرو بن عاص و ابن ابى مُعَیط و حبیب بن مسلمه و ابن ابى سَرح نه اهل دین‌‏اند و نه قرآن. من بیش از شما با ایشان آشنایم و در کودکى و بزرگى با آنان معاشرت داشته‌‏ام. اینان، بدترینِ کودکان بوده‌‏اند و بدترینِ بزرگان‏‌اند! این، گفتارى است حق که از آن، قصد باطل شده است. به خدا سوگند، همانا آنان قرآن‌‏ها را از آن رو بر نیزه نکرده‏‌اند که [شأنِ‏] آن را مى‏‌شناسند و به آن عمل مى‏‌کنند؛ بلکه این، نیرنگ و عجز و فریب است. ساعتى، بازوان و جُمجمه‏هاتان را به من عاریت دهید، که حق به نقطه برخوردِ [نهایى با باطل‏] رسیده و چیزى نمانده که دنباله ستمگران بریده شود»(وقعة صفّین، ص489)

در هر سخن غلطی حرف‌های درستی هست!

امیرالمومنین: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ‏ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى؛ ‏ ابتداى ظهور فتنه‌‏ها، هواهایى است که پیروى مى‌‏شود، و احکامى که در چهره بدعت خودنمایى مى‏‌کند، در این فتنه‌‏ها و احکام آلوده به بدعت، با کتاب خدا مخالفت مى‏‌شود، و مردانى مردان دیگر را بر غیر دین خدا یارى و پیروى مى‏‌نمایند. اگر باطل از آمیزش با حق خالص مى‌‏شد، راه بر حق جویان پوشیده نمى‌‏ماند. و اگر حق در پوشش باطل پنهان نمى‌‏گشت زبان دشمنان یاوه‌‏گو از آن قطع مى‏‌گشت. ولى پاره‌‏اى از حق و پاره‌‏اى از باطل فراهم شده و در هم آمیخته مى‏‌شود، در این وقت شیطان بر دوستانش مسلط مى‏‌شود، و آنان که لطف حق شاملشان شده نجات مى‏‌یابند.»(نهج البلاغه، خطبه50)

تحریف دین موجب می‌شود ابن‌ملجمی که قبلاً احکام‌گوی مدینه بود، تبدیل به قاتل علی(ع) بشود

عبد الرحمن بن ملجم المرادی: أدرک الجاهلیة،و هاجر فی خلافة عمر،  و قرأ على معاذ بن جبل فکان من القراء و أهل الفقه و العبادة ثم شهد فتح مصر و سکنها و کان من شیعة علی بن أبی طالب (رضی الله عنه) و شهد معه صفین ثم خرج علیه؛ عبد الرحمن ابن ملجم مرادی زمان جاهلیت را درک کرد و در زمان خلافت عمر مهاجرت کرد و بر طبق قرائت معاذ بن جبل قرآن می‌خواند و از قاریان قرآن و اهل فقه و عبادت بود. پس از آن در فتح مصر شرکت کرد و در آنجا ساکن شد و از شیعیان علی بن ابی طالب بود و در جنگ صفین همراه حضرت شرکت کرد و سپس بر حضرت علی رضی الله عنه خروج کرد.(الإعلام بقواطع الإسلام لابن حجر،ج3 ص339)   

 ارزیابیِ اخلاقی غلط ابن ملجم، ترحم بر اهل نهروان 

إِسْمَاعِیلَ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: «کَانَ مِنْ حَدِیثِ ابْنِ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَصْحَابِهِ أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ مُلْجَمٍ وَ الْبَرَکَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ التَّمِیمِیَّ وَ عَمْرَو بْنَ بَکْرٍ التَّمِیمِیَّ اجْتَمَعُوا بِمَکَّةَ فَذَکَرُوا أَمْرَ النَّاسِ وَ عَابُوا عَلَى وُلَاتِهِمْ ثُمَّ ذَکَرُوا أَهْلَ النَّهْرَوَانِ فَتَرَحَّمُوا عَلَیْهِمْ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ مَا نَصْنَعُ بِالْحَیَاةِ بَعْدَهُمْ شَیْئاً وَ قَالُوا إِخْوَانُنَا الَّذِینَ کَانُوا دُعَاةَ النَّاسِ إِلَى عِبَادَةِ رَبِّهِمْ الَّذِینَ کَانُوا لَا یَخَافُونَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَلَوْ شَرَیْنَا أَنْفُسَنَا فَأَتَیْنَا أَئِمَّةَ الضَّلَالَةِ فَالْتَمَسْنَا قَتْلَهُمْ فَأَرِحْنَا مِنْهُمُ الْبِلَادَ وَ ثَأَرْنَا بِهِمْ إِخْوَانَنَا فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ أَنَا أَکْفِیکُمْ أَمْرَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ؛ اسماعیل بن راشد می‌گوید: داستان ابن ملجم لعنه اللَّه و أصحابش این است که عبد الرحمن بن ملجم و برک بن عبید اللَّه تمیمى و عمرو بن بکر تمیمى در مکه جمع شدند مشکلات و مسائل مردم را یادآور شدند و بر والیان مردم عیب گرفتند.‌ سپس یادی از أهل نهروان کردند، و بر ایشان ترحم نمودند و گفتند: و اللَّه که چه کنیم با زندگی بعد از ایشان و گفتند: ایشان برادران ما بودند که مردم را به عبادت پروردگار دعوت می‌کردند، کسانی بودند که در راه خداى تعالى از ملامت هیچ ملامت‏‌کننده‌ای نمی‌ترسیدند. پس اگر جان خود را در این راه بفروشیم و به سراغ این ائمه ظلم برویم و مرگ آنها را طلب کنیم، در این صورت شهرها را از آنها راحت می‌کنیم و با کشتن آنها خون‌خواهی برادرانمان هم می‌کنیم. ابن ملجم گفت: من کفایت می‌کنم از شما امر على بن ابى طالب را و او أهل مصر بود.»(کشف الغمه، ج1، ص428)

نصایح اخلاقی معاویه به امیرالمومنین (ع)

«نُسخَةُ کِتابِ مُعاوِیَةَ بنِ أبی سُفیانَ إلى أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ الهَوى یُضِلُّ مَنِ اتَّبَعَهُ، وَالحِرصَ یُتعِبُ الطّالِبَ المَحرومَ، و أحمَدُ العاقِبَتَینِ ما هُدِیَ إلى سَبیلِ الرَّشادِ. ومِنَ العَجَبِ العَجیبِ ذامٌّ ومادِحٌ، وزاهِدٌ وراغِبٌ، ومُتَوَکِّلٌ وحَریصٌ، کَلاما ضَرَبتُهُ لَکَ مَثَلًا لِتَدَبَّرَ حِکمَتَهُ بِجَمیعِ الفَهمِ، ومُبایَنَةِ الهَوى، ومُناصَحَةِ النَّفسِ.... ؛ امّا بعد؛ همانا خواهش نَفْس، هر که را در پىِ آن رود، گم‏راه مى‏‌کند؛ و آزمندى، جستجوگرِ حِرمان‏‌پیشه را خسته مى‏‌سازد. ستوده‏‌ترینِ دو فرجام [در دنیا و آخرت‏] آن است که به رهیافتگى بینجامد. و بسا شگفت آن کس که هم سرزنش کند و هم ستایش؛ هم زهد ورزد و هم رغبت؛ هم توکّل پیشه کند و هم آزمندى! و این مَثَل را برایت آوردم تا با فهمِ کامل در حکمتِ آن بیندیشى، و نیز براى هوا ستیزى و اندرز به نَفْس [تو را سودمند افتد].»(کنزالفوائد، ج2، ص43)

شُعار اخلاقی معاویه: من از علی، فقط عدالت می‌خواهم، باید قاتلان عثمان را تحویل بدهد

معاویه(لعنه الله علیه): «أَمَّا بَعْدُ فَلَعَمْرِی لَوْ بَایَعَکَ الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوکَ وَ أَنْتَ بَرِی‏ءٌ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ کُنْتَ کَأَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ لَکِنَّکَ أَغْرَیْتَ بِعُثْمَانَ وَ خَذَلْتَ عَنْهُ الْأَنْصَارَ فَأَطَاعَکَ الْجَاهِلُ وَ قَوِیَ بِکَ الضَّعِیفُ وَ قَدْ أَبَى أَهْلُ الشَّامِ إِلَّا قِتَالَکَ حَتَّى تَدْفَعَ إِلَیْهِمْ قَتَلَةَ عُثْمَانَ فَإِنْ فَعَلْتَ کَانَتْ شُورَى بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَعَمْرِی مَا حُجَّتُکَ عَلَیَّ کَحُجَّتِکَ عَلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ لِأَنَّهُمَا بَایَعَاکَ وَ لَمْ أُبَایِعْکَ وَ لَا حُجَّتُکَ عَلَى أَهْلِ الشَّامِ کَحُجَّتِکَ عَلَى أَهْلِ الْبَصْرَةِ لِأَنَّهُمْ أَطَاعُوکَ وَ لَمْ یُطِعْکَ أَهْلُ الشَّامِ فَأَمَّا شَرَفُکَ فِی الْإِسْلَامِ وَ قَرَابَتُکَ مِنَ النَّبِیِّ ص وَ مَوْضِعُکَ مِنْ قُرَیْشٍ»(الکامل، مبرّد، ج 1، ص423)

جاهلیت زمان امیرالمومنین تحریف دین بود

اولین خطبه امیرالمومنین بعد از به حکومت رسیدن: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ‏ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَل‏؛ عهده‌‏ام در گرو [درستى‏] سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. کسى که عبرت‌هاى روزگار کیفرهاى پیش رویش را بر او آشکار کند، تقوا او را از افتادن در اشتباهات مانع گردد. هشیار باشید که روزگار آزمایش به همان شکل خود در روز بعثت پیامبر (ص) به شما باز گشته. به خدایى که او را به حق فرستاد، هر آینه همه درهم ریخته مى‏‌شوید، و هر آینه غربال مى‏‌گردید و همچون محتواى دیگ جوشان در هم و بر هم گشته تا آنجا که ذلیل شما گرامى و بالا نشینتان پست شود. واپس‌مانده‏‌ها که کوتاهى کردند پیش افتند، و پیش افتاده‌‏هاى گذشته پس مانند. به خدا قسم سخنى را مخفى ننموده، و دروغى بر زبان نیاورده‌‏ام، و به این اوضاع و چنین زمانى آگاهیم داده‏‌اند. بدانید خطاها اسبان سرکشند، که افسار گسیخته سواره‌‏هاى خود را به پیش مى‌‏برند تا به جهنّم وارد کنند. آگاه باشید که تقوا مرکب‏‌هاى راهوارند که مهارشان به دست سواره‏‌هاى آنها سپرده شده، در نتیجه آنان را وارد بهشت مى‌‏نمایند. این وضع حق و باطل است، که هر یک را خریدارى است، اگر باطل بسیار باشد، از گذشته چنین بوده، و اگر حق اندک باشد، زیاد شدنش را امید هست. هر آینه اندک است، جریانى که از دست رفته ولى به جاى اصلى خود برگردد. »(نهج البلاغه، خطبه 16)

جاهلیت مردم در زمان امام زمان (عج) شدیدتر از جاهلیت زمان پیامبر (ص)

امام صادق(ع): «إنَّ قائِمَنا إذا قامَ استَقبَلَ مِن جَهلِ النّاسِ أشَدَّ مِمَّا استَقبَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله مِن جُهّالِ الجاهِلِیَّةِ. قُلتُ: وکَیفَ ذاکَ؟ قالَ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله أتَى النّاسَ وهُم یَعبُدونَ الحِجارَةَ وَالصُّخورَ وَالعیدانَ وَالخَشَبَ المَنحوتَةَ، وإنَّ قائِمَنا إذا قامَ أتَى النّاسَ وکُلُّهُم یَتَأَوَّلُ عَلَیهِ کِتابَ اللّهِ یَحتَجُّ عَلَیهِ بِهِ. ثُمَّ قالَ: أما وَاللّهِ لَیُدخِلَنَّ عَلَیهِم عَدلَهُ جَوفَ بُیوتِهِم کَما یَدخُلُ الحَرُّ وَالقُرُّ!؛ هنگامى که قائمِ ما به پا خیزد، با نادانىِ مردم مواجه مى‏‌شود، بیش از آنچه پیامبر با نادانانِ جاهلیّت مواجه گشت» گفتم: چگونه؟ فرمود: «به درستى که پیامبر ص نزد مردم آمد، در حالى که آنان سنگ‏‌ها و صخره‏‌ها و چوب‏‌هاى تراشیده را مى‏‌پرستیدند؛ امّا هنگامى که قائم ما قیام کند و نزد آنان بیاید، تمامى مردم، کتاب خدا را به تأویل مى‏‌برند و با آن بر او احتجاج مى‏‌ورزند». سپس فرمود: «سوگند به خدا! بدانید عدالتِ او تا درون خانه‏‌ها وارد مى‏‌شود، همان گونه که سرما و گرما وارد مى‌‏شود.(الغیبة للنعمانی، ص296)

دین تحریف شده خوارج | خوارج: «یا علی! استغفار کن! بگو من اشتباه کردم»

امیرالمومنین ع: «فَلَمَّا انْصَرَفْتُ إِلَى مَوْضِعِی هَذَا یَعْنِی بَعْدَ الْحَکَمَیْنِ أَقْبَلَ بَعْضُ الْقَوْمِ عَلَى بَعْضٍ بِاللَّائِمَةِ فِیمَا صَارُوا إِلَیْهِ مِنْ تَحْکِیمِ الْحَکَمَیْنِ فَلَمْ یَجِدُوا لِأَنْفُسِهِمْ مِنْ ذَلِکَ مَخْرَجاً إِلَّا أَنْ قَالُوا کَانَ یَنْبَغِی لِأَمِیرِنَا أَنْ لَا یُبَایِعَ مَنْ أَخْطَأَ وَ أَنْ یَقْضِیَ بِحَقِیقَةِ رَأْیِهِ عَلَى قَتْلِ نَفْسِهِ وَ قَتْلِ مَنْ خَالَفَهُ مِنَّا فَقَدْ کَفَرَ بِمُتَابَعَتِهِ إِیَّانَا وَ طَاعَتِهِ لَنَا فِی الْخَطَإِ وَ أَحَلَّ لَنَا بِذَلِکَ قَتْلَهُ وَ سَفْکَ دَمِهِ فَتَجَمَّعُوا عَلَى ذَلِکَ وَ خَرَجُوا رَاکِبِینَ رُءُوسُهُمْ یُنَادُونَ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه‏؛ پس از جریان حکمیت حرکت کردم، برخى از آنان در باره حکم قرار دادن آن دو نفر برخى دیگر را سرزنش مى‏‌کردند و خود را از این مخمصه بیرون نیافتند مگر اینکه گفتند: امیر ما نباید با کسى که خطا کرده است، بیعت مى‏‌کرد و باید به حقیقت رأى خود، عمل مى‏‌نمود هر چند به کشته شدن خود و یا مخالفانش از ما منجر مى‏‌شد، او با پیروى از ما و اطاعت از رأى خطاى ما کافر شده است و بنا بر این کشتن او و ریختن خون او بر ما حلال است آنها به این اندیشه اجماع کردند و در حالى که از هوس‌‏هاى خود پیروى مى‏‌کردند، با صداى بلند فریاد مى‏‌زدند: حکم جز براى خدا نیست.»(خصال، ج2، ص381)

اتهام اخلاقی قریش به رسول اکرم (ص): «بین خانواده ها اختلاف می اندازد»

عن ابن إسحاقأنّ الولید بن المغیرة: «اجتمع و نفر  من قریش، و کان ذا سنّ فیهم، و قد حضر الموسم، فقال: إنّ وفود العرب ستقدم علیکم فیه، و قد سمعوا بأمر صاحبکم فأجمعوا فیه رأیا  واحدا و لا تختلفوا فیکذّب بعضکم بعضا ، قالوا: فأنت فقل و أقم لنا رأیا [، قال: بل أنتم فقولوا و أنا أسمع، قالوا: نقول کاهن، فقال: ما هو بکاهن، لقد رأیت الکهّان، فما هو بزمزمة الکاهن و سجعه فقالوا: نقول مجنون، فقال: ما هو بمجنون، و لقد رأینا الجنون و عرفناه فما هو بحنقه و لا تخالجه و لا وسوسته. قالوا: فنقول شاعر، قال: ما هو بشاعر، قد عرفنا الشّعر برجزه و هزجه و قریضه و مقبوضة و مبسوطه فما هو بالشّعر. قالوا: فنقول ساحر؟ قال: ما هو بساحر، قد رأینا السّحار و سحرهم، فما هو بنفثه و لا عقده. فقالوا: ما تقول یا أبا عبد شمس؟ قال: و اللَّه إنّ لقوله حلاوة و إنّ أصله لغدق  و إنّ رفعه لجنیّ، فما أنتم بقائلین من هذا شیئا إلّا عرف أنّه باطل. و إنّ أقرب القول أن نقول ساحر یفرّق بین المرء و بین ابنه و بین المرء و بین أخیه  و بین عشیرته، فتفرّقوا عنه بذلک، فجعلوا یجلسون للنّاس حین قدموا الموسم، لا یمرّ بهم أحد إلّا حذّروه فأنزل  فی‏ الولید: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً.»(مدثر،11) إلى قوله سَأُصْلِیهِ سَقَرَ  و أنزل اللَّه فی الّذی کانوا معه الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ» أی أصنافاً، فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.»(السیره النبویه، ابن هشام، ج1، ص270)

اخلاقی برخورد کردن مشرکین قریش | ابولهب: «نیمه شب به خانۀ رسول الله (ص) هجوم نیاوردید!»

 «فَلَمَّا أَمْسَى رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَتْ قُرَیْشٌ‏ لِیَدْخُلُوا عَلَیْهِ‏ فَقَالَ‏ أَبُو لَهَبٍ‏ لَا أَدَعُکُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ فَإِنَّ فِی الدَّارِ صِبْیَاناً وَ نِسَاءً وَ لَا نَأْمَنُ أَنْ تَقَعَ بِهِمْ یَدٌ خَاطِئَةٌ فَنَحْرُسُهُ اللَّیْلَةَ، فَإِذَا أَصْبَحْنَا دَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَنَامُوا حَوْلَ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص»(تفسیر قمی، ج1،ص275)

بصیرت، صبر و علم، لازمۀ مبتلی نشدن به تحریف

امیرالمومنین: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ‏ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ‏ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ [مَا] فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِی عَلَیْهِ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ‏] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَرا؛ اى مردم، آن که تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته‌‏تر است. اگر در مسأله حکومت فتنه‏‌جویى به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته مى‏‌شود، و اگر امتناع ورزید کشته مى‌‏شود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنین کارى شدنى نیست. ولى آنان که حضور دارند ثبوت حکومت را بر غائبان حکم مى‏کنند، پس فرد حاضر حق روى گردانى، و غائب حق انتخاب غیر را ندارد. بدانید که من با دو نفر مى‏‌جنگم: مردى که چیزى را ادعا کند که حقّ او نیست، و کسى که روى گردان شود از چیزى که بر عهده اوست. بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‏‌کنم، که تقوا بهترین چیزى است که بندگان حق یکدیگر را به آن سفارش مى‏‌کردند، و از بهترین عاقبت‌ها نزد خداست. بین شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده، و این پرچم را به دوش نمى‏‌کشد مگر آن که اهل بصیرت و استقامت و داناى به موارد حق باشد. پس آنچه را به آن مأمور مى‏‌شوید انجام دهید، و از آنچه نهى مى‏‌گردید باز ایستید، و در کارى تا دقیقا بررسى نکنید شتاب نورزید، زیرا آنچه را شما (از روى جهل) منکر آن هستید ما را قدرت تغییر آن هست.»(نهج البلاغه، خطبه 173)

تحریف دین علت آموزش دوباره دین توسط امام زمان (عج)

امام صادق(ع): لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا وَ تَکَلَّمَ مُتَکَلِّمُنَا ثُمَّ اسْتَأْنَفَ بِکُمْ تَعْلِیمَ الْقُرْآنِ وَ شَرَائِعِ الدِّینِ وَ الْأَحْکَامِ وَ الْفَرَائِضِ کَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ (ص) لَأَنْکَرَ أَهْلُ الْبَصَائِرِ فِیکُمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ إِنْکَاراً شَدِیداً، ثُمَّ لَمْ تَسْتَقِیمُوا  عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ طَرِیقِهِ إِلَّا مِنْ تَحْتِ حَدِّ السَّیْفِ فَوْقَ رِقَابِکُمْ، إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ نَبِیِّ اللَّهِ (ع) رَکِبَ اللَّهُ بِهِ سُنَّةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ فَغَیَّرُوا وَ بَدَّلُوا وَ حَرَّفُوا وَ زَادُوا فِی دِینِ اللَّهِ وَ نَقَصُوا مِنْهُ، فَمَا مِنْ شَیْ‏ءٍ عَلَیْهِ النَّاسُ الْیَوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُنْحَرِفٌ  عَمَّا نَزَلَ بِهِ الْوَحْیُ مِنْ عِنْدِ اللَّه‏ ؛ اگر قائم ما قیام کند و سخنگوی ما سخن بگوید و تعلیم قرآن و شرائع دین و احکام و واجبات را از نو شروع کند، به همان گونه‌ای که خداوند بر حضرت محمد ص نازل کرده است، اهل بصائر (یعنی کسانی که یک رتبه علمی دارند و می‌گویند ما مفسر و محقق هستیم، در آن روز انکار شدیدی می‌کنند (چون آن‌ها طور دیگری فهمیدند) و بر دین خدا و راه دین باقی نمی‌مانید  مگر با تیزی شمشیر بر گردن‌هایتان. خداوند بعد از پیامبر خدا سنت‌های کسانی که قبل از شما بودند به اجرا در آورد پس تغییر دادند، تحریف کردند و زیاد کردند و کم کردند پس آنچه امروز مردم بر آن هستند،ز آنچه از جانب خداوند وحی به آن نازل شد، منحرف است. »(رجال کشی، ص140)

«بازگشت به فهرست»


جلسۀ چهارم| (1402/01/06)

موضوع: مواجهه پیامبر اکرم (ص) با تحریف دین

  • پیامبر اکرم (ص) با بی دینی مواجه نبودند بلکه با تحریف دین مواجه بودند | طواف خانه خدا در دوران جاهلیت قطع نشد
  • بت پرستی در واقع دین تحریف شده بود
  • ریشه بت پرستی، دخالت در شیوه پرستیدن خدا بوده است نه بی خدایی | بنی اسرائیل می‌گفتند بتی قرار بده که ما آن را پرستش کنیم
  • خداوند؛ پیغمبر را از تبعیت از هوای نفس مردم یعنی دخالت مردم در دین نهی می‌کند
  • درخواست مشرکین مکه از پیغمبر بی دینی نبود بلکه این بود: چرا خدا برای هر قومی یک پیامبر نمی‌فرستد؟
  • اولین کسی که در نحوۀ دین‌داری و عبادت خدا دخالت کرد، ابلیس بود
  • امام خمینی برای مقابله با جریان تحریف دین، به تعریف اسلام ناب و اسلام آمریکایی پرداخت
  • شباهت امت پیامبر اکرم (ص) با بنی اسرائیل در ابتلای به سامری و دین تحریف شده
  • سامری‌های امت پیامبر(ص) معمولاً آدم‌های اخلاقی‌ هستند؛ مثل حسن بصری
  • تحریفات حسن بصری در دین و اصلاحیه‌های امام سجاد(ع)

پیامبر اکرم (ص) با بی دینی مواجه نبودند بلکه با تحریف دین مواجه بودند | طواف خانه خدا در دوران جاهلیت قطع نشد

امام صادق(ع): «إِنَّ الْعَرَبَ لَمْ یَزَالُوا عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ یَصِلُونَ الرَّحِمَ وَ یَقْرُونَ الضَّیْفَ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَقُولُونَ اتَّقُوا مَالَ الْیَتِیمِ فَإِنَّ مَالَ الْیَتِیمِ عِقَالٌ وَ یَکُفُّونَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَحَارِمِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ کَانُوا لَا یُمْلَى لَهُمْ إِذَا انْتَهَکُوا الْمَحَارِمَ وَ کَانُوا یَأْخُذُونَ مِنْ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ فَیُعَلِّقُونَهُ فِی أَعْنَاقِ الْإِبِلِ فَلَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ تِلْکَ الْإِبِلِ حَیْثُ مَا ذَهَبَتْ وَ لَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یُعَلِّقَ مِنْ غَیْرِ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ أَیُّهُمْ فَعَلَ ذَلِکَ عُوقِبَ وَ أَمَّا الْیَوْمَ فَأُمْلِیَ لَهُمْ وَ لَقَدْ جَاءَ أَهْلُ الشَّامِ فَنَصَبُوا الْمَنْجَنِیقَ عَلَى أَبِی قُبَیْسٍ فَبَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ سَحَابَةً کَجَنَاحِ الطَّیْرِ فَأَمْطَرَتْ عَلَیْهِمْ صَاعِقَةً فَأَحْرَقَتْ سَبْعِینَ رَجُلًا حَوْلَ الْمَنْجَنِیقِ ؛ به راستى که عرب همواره به بخشى از دین حق پایبند بودند، صله رحم مى‌کردند، مهمان‌نوازى مى‌نمودند و حج خانه کعبه را انجام مى‌دادند و مى‌گفتند: از خوردن مال یتیم بپرهیزید، چراکه مال یتیم سبب سخت شدن کارها و بسته شدن درهاى روزى است. آنان از کارهاى حرام به خاطر ترس از کیفر آن، خوددارى مى‌کردند. و این‌طور بود که اگر حرام‌ها را پرده‌درى کرده و مرتکب مى‌شدند به آنها مهلت داده نمى‌شد. در میان آنان رسم بود که از پوست درخت حرم برمى‌گرفتند و بر گردن شتران مى‌آویختند و دیگر کسى جرئت نمى‌کرد از آن شترها - هر جا که روند - بگیرد. هم‌چنین کسى جرئت نمى‌کرد چیزى غیر از پوست درخت حرم بیاویزد. هرکدام از ایشان چنین کارى مى‌کرد، مجازات مى‌شد. ولى امروز که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و اله مبعوث شده به آنان مهلت داده شده است. اهل شام وارد مکّه شدند و براى تخریب کعبه بر کوه ابو قبیس منجنیق نصب کردند. خداوند ابرى مانند بال پرنده بر آنان فرستاد و صاعقه‌اى بر آنها فرستاد و هفتاد مردى که در اطراف منجنیق بودند، سوختند.»(کافی، ج4، ص212)

بت پرستی در واقع دین تحریف شده بود

امام باقر (ع): «لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ وَ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ یَتَوَارَثُونَهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّى کَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(حدید، 16) وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِی دِینِهِمْ وَ أَخْرَجَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَمِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ کَرَاهِیَةَ الْقِتَالِ وَ فِی أَیْدِیهِمْ أَشْیَاءُ کَثِیرَةٌ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ مِنْ تَحْرِیمِ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی النِّکَاحِ إِلَّا أَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَحِلُّونَ امْرَأَةَ الْأَبِ وَ ابْنَةَ الْأُخْتِ وَ الْجَمْعَ بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ وَ کَانَ فِی أَیْدِیهِمُ‏ الْحَجُّ وَ التَّلْبِیَةُ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا مَا أَحْدَثُوا فِی تَلْبِیَتِهِمْ وَ فِی حَجِّهِمْ مِنَ الشِّرْکِ وَ کَانَ فِیمَا بَیْنَ إِسْمَاعِیلَ وَ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ مُوسَى ع؛ همواره فرزندان اسماعیل کارگزار خانه خدا بودند و به رهبرى مردم در انجام مناسک حج و امور دینى قیام مى‌‏کردند. این ولایت و کارگزارى، نسل در نسل میان بازماندگان اسماعیل برقرار بود تا آن هنگام که نوبت به عدنان فرزند أدد رسید و در اثر گذشت زمان، دل‌ها زنگار قساوت گرفت و راه تباهى در پیش گرفتند و در کیش الهى رنگ‌هاى تازه‏‌اى پدید آوردند و زورمندان، مردم ناتوان را از خانه و کاشانه خود راندند. برخى در جستجوى زندگى بهتر کوچ کردند و جمعى به منظور بر کنار ماندن از جنگ و نزاع مکه را پشت سر نهادند و به شهرهاى دیگر پناه بردند. در میان فرزندزادگان اسماعیل مراسم بسیارى از دین حنیف ابراهیم برجا بود که از جمله حرمت ازدواج با مادران و دختران و سایر محارم را باید نام ببریم، امّا ازدواج با مادر ناتنى و خواهرزادگان و ازدواج با دو خواهر، در نظر آنان حلال مى‏‌نمود. مناسک حج و برگزارى مراسم زیارت و آواى لبیک برقرار بود اما با آثار شرک و بت‌‏پرستى آلوده بود. موسى بن عمران نیز در همین فاصله زمانى مبعوث شد که از عهد اسماعیل تا عدنان بن‏ ادد مى‌‏گذشت.»(کافی، ج4، ص210)

ریشه بت پرستی، دخالت در شیوه پرستیدن خدا بوده است نه بی خدایی | بنی اسرائیل می‌گفتند بتی قرار بده که ما آن را پرستش کنیم

«وَ جاوَزْنا بِبَنی‏ إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ و بنى اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم؛ (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند که اطراف بت‌هایشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنى اسرائیل) به موسى گفتند: «تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند!» گفت: «شما جمعیّتى جاهل و نادان هستید!»(اعراف 138)

خداوند؛ پیغمبر را از تبعیت از هوای نفس مردم یعنی دخالت مردم در دین نهی می‌کند

«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ و این کتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى‏‌کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوى و هوس‌هاى آنان پیروى نکن! و از احکام الهى، روى مگردان! ما براى هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مى‏‌خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏‌داد؛ ولى خدا مى‏‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوى خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف مى‏‌کردید؛ به شما خبر خواهد داد.»(مائده 48)

درخواست مشرکین مکه از پیغمبر بی دینی نبود بلکه این بود: چرا خدا برای هر هر قومی یک پیامبر نمی‌فرستد؟

«وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیراً فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً؛ و اگر مى‏‌خواستیم، در هر شهر و دیارى بیم‏‌دهنده‏اى برمى‏‌انگیختیم (ولى این کار لزومى نداشت). بنا بر این از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [قرآن‏] با آنان جهاد بزرگى بنما!»(فرقان 51 و 52)

آیت الله مکارم شیرازی: این احتمال نیز وجود دارد که بعضى از مشرکان در کنار بهانه‏‌هاى دیگر این بهانه را نیز داشتند و مى‏‌گفتند آیا بهتر نبود خدا در هر شهر و آبادى، پیامبرى مبعوث مى‏‌کرد؟ ولى قرآن در پاسخ آنها مى‏‌گوید: خدا اگر مى‏‌خواست مى‌‏توانست چنین کند، اما قطعا صلاح امت‌ها و ملت‌ها این پراکندگى نبود.(تفسیر نمونه، ج15، ص121)

 

اولین کسی که در نحوۀ دین‌داری و عبادت خدا دخالت کرد، ابلیس بود

امام صادق(ع): «فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ وَ اسْتَکْبَرَ وَ الِاسْتِکْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِیَةٍ عُصِیَ اللَّهُ بِهَا- قَالَ فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ اعْفُنِی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ ع وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ- قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ- فَأَبَى أَنْ یَسْجُدَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ؛ اوّلین کسی که مقایسه کرد و تکبّر ورزید، ابلیس بود و تکبّر اوّلین گناه و عصیانی بود که خداوند با آن مورد نافرمانی قرار گرفت». فرمود: پس ابلیس گفت: «پروردگارا مرا از سجده بر آدم معاف کن و آنگاه من به‌گونه‌ای تو را عبادت می‌کنم که هیچ فرشته مقرّبی و نه هیچ پیامبر مرسلی آن‌گونه تو را عبادت نکرده است». پس خداوند فرمود: «من نیازی به عبادت تو ندارم. من می‌خواهم آن­گونه که خود دوست دارم مورد عبادت قرار بگیرم نه آن­گونه که تو می‌خواهی». پس شیطان از سجده‌کردن سر باز زد. خداوند تبارک‌ و تعالی فرمود: از آسمان‌ها [و صفوف ملائکه] خارج شو، که تو راندۀ درگاه منی! و مسلّماً لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود»(تفسیر قمی، ج1، ص42)

امام خمینی (ره) برای مقابله با جریان تحریف دین، به تعریف اسلام ناب و اسلام آمریکایی پرداخت

امام(ره): «ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است...»(صحیفه امام، ج21، ص281)

شباهت امت پیامبر اکرم (ص) با بنی اسرائیل در ابتلای به سامری و دین تحریف شده

رَسُولُ اللَّهِ ص: «تَفْتَرِقُ أُمَّتِی ثَلَاثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ عَلَى الْحَقِّ لَا یَنْقُصُ الْبَاطِلُ مِنْهُ شَیْئاً یُحِبُّونِّی وَ یُحِبُّونَ أَهْلَ بَیْتِی مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الذَّهَبِ الْجَیِّدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا جَوْدَةً وَ فِرْقَةٌ عَلَى الْبَاطِلِ لَا یَنْقُصُ الْحَقُّ مِنْهُ شَیْئاً یُبْغِضُونِّی وَ یُبْغِضُونَ أَهْلَ بَیْتِی مَثَلُهُمْ مَثَلُ الْحَدِیدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا شَرّاً وَ فِرْقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ عَلَى مِلَّةِ السَّامِرِیِّ لَا یَقُولُونَ- لا مِساسَ لَکِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَا قِتَالَ إِمَامُهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ الْأَشْعَرِیُّ؛ امّت من به سه گروه پراکنده خواهد گشت: گروهى که بر حقّ‏اند و باطل اندک چیزى از آن نکاهد، من و اهل بیت مرا دوست مى‏‌دارند، مثل آنان مثل طلاى نابى است که هر چند آن را در آتش نهى و آتش را شعله‌‏ورتر سازى بر میزان خوبى و خالص شدن آن افزوده گردد. و گروهى بر باطل‏اند و حق اندک چیزى از آن نکاهد، من و اهل بیت مرا دشمن مى‏‌دارند، مثل آنان مثل آهن است که هر چه آن را در آتش افکنى و بر آن بدمى بر بدى و ناجنسى آن افزوده گردد (و از حدّ آهن فراتر نرود). و گروهى مضطرب و متزلزل‏ان هستند و بر آئین سامرى هستند و لیکن نمى‌‏گویند: لا مساس «بما دست نزنید» بلکه مى‏‌گویند: «جنگ نکنید»، پیشواى آنان عبد الله بن قیس اشعرى(ابوموسی اشعری) است‏ »(امالی، ص30)

سامری‌های امت پیامبر(ص) معمولاً آدم‌های اخلاقی‌ هستند؛ مثل حسن بصری

عَنْ یَحْیَى الْوَاسِطِیِّ قَالَ: «لَمَّا افْتَتَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ فِیهِمُ الْحَسَنُ الْبَصْرِی‏ وَ مَعَهُ الْأَلْوَاحُ فَکَانَ کُلَّمَا لَفَظَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِکَلِمَةٍ کَتَبَهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَا تَصْنَعُ؟ فَقَالَ نَکْتُبُ آثَارَکُمْ لِنُحَدِّثَ بِهَا بَعْدَکُمْ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَال؛ پس از فتح بصره و جنگ جمل، گروهى نزد امیرالمومنین گرد امده بوند و حسن بصرىّ در بین آنها بود و همراه او لوح(کتیبه) در دست گرفته و هر وقت حضرت حرف می‌زد او می‌نوشت. امیرالمومنین با صداى بلند او را خطاب کرد که چه مى‏‌کنى؟ گفت: سخنان شما را مى‏‌نگارم تا پس از شما آنها را برای دیگران بازگو کنم. حضرت به او فرمود: بدانید که در میان هر جمعیّتى یک نفر سامرى مى‏‌باشد، و این فرد؛ سامرىّ این امّت است، بدانید که او نمى‏‌گوید به من نزدیک نشوید. [سخنی که سامری می‌گفت به خاطر عقوبت دنیوی جامعه گریز شده بود یا دچار بیماری پوستی] و لکن او می‌گوید جنگ نه»(احتجاج، ج1، ص171)

«رَوَوْا عَنْهُ أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ رَآهُ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ، وَ کَانَ ذَا وَسْوَسَةٍ، فَصَبَّ عَلَى أَعْضَائِهِ مَاءً کَثِیراً، فَقَالَ لَهُ: أَرَقْتَ مَاءً کَثِیراً یَا حَسَنُ. فَقَالَ لَهُ: مَا أَرَاقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَکْثَرُ. قَالَ: أَ وَ سَاءَکَ ذَلِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَلَا زِلْتَ مَسُوءاً قَالَ: فَمَا زَالَ عَابِساً قَاطِباً مَهْمُوماً إِلَى أَنْ مَاتَ؛ امیرالمومنین دید حسن بصری را که دارد وضو می‌گیرد و حسن مردی وسواسی بود آب زیادی بر اعضایش می‌ریخت امام به او فرمود حسن آب زیادی را می‌ریزی !!! گفت به اندازه شما که خون مسلمانان را ریختی که نریختم حضرت فرمود اینکار تو را نارحت می‌کند؟ گفت بله. حضرت فرمود همیشه ناراحت باشی گفت همیشه حسن چهره در هم کشیده و غضبناک و غصه دار بود تا اینکه مرد.»(شرح نهج البلاغه، ج4، ص95).

تحریفات حسن بصری در دین و اصلاحیه‌های امام سجاد(ع)

«عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّهُ قَالَ بِئْسَ الشَّیْ‏ءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ کَدَّنِی وَ إِنْ مَاتَ مَدَّنِی فَبَلَغَ ذَلِکَ زَیْنَ الْعَابِدِینَ ع فَقَالَ کَذَبَ وَ اللَّهِ نِعْمَ الشَّیْ‏ءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ فَدَعَّاءٌ حَاضِرٌ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِق؛ حسن بصرى گوید: «فرزند، بد چیزى است اگر زنده بماند مرا به رنج وا مى‏‌دارد و اگر بمیرد مرا مى‏‌شکند. این سخن به حضرت امام زین العابدین علیه السلام رسید. حضرت فرمود: به خدا سوگند دروغ گفته است. فرزند چیز خوبى است، اگر زنده باشد دعاگر حاضرى است و اگر بمیرد شفاعت کننده پیش افتاده‏‌اى است.»(دعوات راوندی، ص285)

«وَ قِیلَ لَهُ یَوْماً إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِیَّ قَالَ لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ وَ إِنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا کَیْفَ نَجَا فَقَالَ أَنَا أَقُولُ لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا وَ إِنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللَّه‏؛ روزى خدمت آن حضرت عرض کردند: حسن بصرى می‌گوید: تعجب از کسى که هلاک شده نیست بلکه تعجب از آن کسى است که نجات پیدا کرده، حضرت فرمود: من هم مى‏‌گویم: تعجب از کسى که نجات پیدا کرده نیست، بلکه تعجب از کسى باید کرد که چگونه هلاک شده با اینکه رحمت خداوند بسیار وسیع است. » (اعلام الوری، ص261)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ پنجم| (1402/01/07)

موضوع: اخلاقی دیدنِ افراطی دین یک تلقی ناروا

  • سوء استفاده از اخلاق در مقابله با امام زمان (عج) | می گویند: «اگر پسر فاطمه(س) بود به ما رحم می کرد!»
  • این ظرفیت اخلاق است در مقابل دین!  ابوموسی اشعری؛ از اهل یمن است که پیامبر به دل‌رحم و مهربانی آنها شهادت داده است
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمودند: بیایید جهاد کنیم ... اما بعضی از افراد اخلاقی می‌گفتند: «آیا شمشیر به روی مؤمنان بکشیم؟!»
  • سوء استفاده از اخلاق | عمروعاص خطاب به امیرالمؤمنین(ع) می‌گفت: یا علی(ع)، قرآن به سر نیزه رفته است، دلت به رحم نمی‌آید؟
  • راه برون رفت از مشکلات تقوای الهی | امیر المومنین (ع): تقوا اقتضا می کند، کسی را با صرف گمان و اتهام به او، مجازات نکنم
  • تقوا یعنی چه زمانی از کدام خوبی برای انجام وظیفه‌ات استفاده کنی و فریب خوبی‌های ظاهری را نخوری
  • در ادبیات دینی بیشتر از آداب و مؤدب بودن، سخن گفته شده است تا از اخلاق | پیامبر اکرم (ص): «من ادب شدۀ دست پروردگارم»
  • خلق عظیم یعنی آداب معاشرت اجتماعی نه اخلاق به معنای کسب ملکات
  • با عدالت [اخلاق] رئیس خوارج مقابل پیامبر ایستاد

 

سوء استفاده از اخلاق در مقابله با امام زمان (عج)| می گویند: «اگر پسر فاطمه(س) بود به ما رحم می کرد!»

امام علی(ع): «إِنَّ اللَّهَ یُفَرِّجُ الْفِتَنَ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ کَتَفْرِیجِ الْأَدِیمِ بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِمَاءِ یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ یَسْقِیهِمْ بِکَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ فَلَا یُعْطِیهِمْ إِلَّا السَّیْفَ هَرْجاً هَرْجاً یَضَعُ السَّیْفَ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ وَدَّتْ قُرَیْشٌ عِنْدَ ذَلِکَ بِالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنِی مَقَاماً وَاحِداً قَدْرَ حَلْبِ شَاةٍ أَوْ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ بَعْضَ الَّذِی یَرُدُّ عَلَیْهِمْ حَتَّى تَقُولُ قُرَیْشٌ لَوْ کَانَ هَذَا مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ لَرَحِمَنَا فَیُغْرِیهِ اللَّهُ بِبَنِی أُمَیَّةَ فَیَجْعَلُهُمْ مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا؛ خدا فتنه‌های بنی امیّه را به وسیله مردی از ما اهل بیت نابود، و از شما جدا خواهد ساخت مانند جدا شدن پوست از گوشت. به جان پدرم پسر بهترین زنان خدا با دست افرادی، خواری و ذلّت را به فرزندان امیّه می‌چشاند که به سختی آن‌ها را کنار می‌زنند، و جام تلخ بلا و ناراحتی و مصیبت را در کامشان می‌ریزند، و جز شمشیر چیزی به آنها نمی‌دهند هرجاً هرجاً هشت ماه شمشیر بر گردنش می­نهد.. در آن هنگام، قریش دوست دارد آنچه در دنیاست بدهد تا یک بار مرا بنگرد، گر چه لحظه کوتاهی به اندازه دوشیدن شیری یا کشتن شتری باشد، تا با اصرار آنچه که بر آنان رد می‌­شود را بپذیرم تا اینکه قریش گفت: اگر این از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم می­کرد پس خداوند او را به وسیله بنی‌امیّه را فریب می­‌دهد پس آنها را ملعون می‌­سازد. و از همه جا طرد مى‌‏شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید! این سنّت خداوند در اقوام پیشین است، و براى سنّت الهى هیچ گونه تغییر نخواهى یافت!»(الغارات، ج2، ص678)

این ظرفیت اخلاق است در مقابل دین!  ابوموسی اشعری؛ از اهل یمن است که پیامبر به دل‌رحم و مهربانی آنها شهادت داده است

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «وَفَدَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَهْلُ الْیَمَنِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص جَاءَکُمُ أَهْلُ الْیَمَنِ یَبُسُّونَ بَسِیساً فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ قَوْمٌ رَقِیقَةٌ قُلُوبُهُمْ رَاسِخٌ إِیمَانُهُمْ وَ مِنْهُمُ الْمَنْصُورُ یَخْرُجُ فِی سَبْعِینَ أَلْفاً یَنْصُر خَلَفِی وَ خَلَفَ وَصِیِّی حَمَائِلُ سُیُوفِهِمْ الْمِسْک‏...؛ مردم یمن به مدینه آمدند که خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برسند، آن حضرت (به حاضران) فرمود: یمنى‌‏ها با شتاب بسیار (یا با روى خوش) بر شما وارد مى‏‌شوند، و هنگامى که آنان بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شدند فرمود: گروهى هستند که دل‌هایشان نرم و ایمانشان استوار است، منصور از میان آنان است که با هفتاد هزار تن قیام مى‏‌کند، جانشین من و جانشین وصیّ مرا یارى خواهد کرد، بند شمشیرهایشان از چرم است.»(الغیبه نعمانی، ص39)

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمودند: بیایید جهاد کنیم ... اما بعضی از افراد اخلاقی می‌گفتند: «آیا شمشیر به روی مؤمنان بکشیم؟!»

قَالَ نَصْرٌ: «وَ فِی حَدِیثِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ وَ دَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ مَعَ أُنَاسٍ مَعَهُمْ وَ کَانُوا قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْ عَلِیٍّ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَسَأَلُوهُ أَنْ یُعْطِیَهُمْ عَطَاءَهُمْ وَ قَدْ کَانُوا تَخَلَّفُوا عَنْ عَلِیٍّ حِینَ خَرَجَ إِلَى صِفِّینَ وَ الْجَمَلِ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ: «مَا خَلَّفَکُمْ عَنِّی؟» قَالُوا: قَتْلُ عُثْمَانَ وَ لَا نَدْرِی أَ حَلَّ دَمُهُ أَمْ لَا وَ قَدْ کَانَ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً ثُمَّ اسْتَتَبْتُمُوهُ فَتَابَ ثُمَّ دَخَلْتُمْ فِی قَتْلِهِ حِینَ قُتِلَ فَلَسْنَا نَدْرِی أَصَبْتُمْ أَمْ أَخْطَأْتُمْ مَعَ أَنَا عَارِفُونَ بِفَضْلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَابِقَتِکَ وَ هِجْرَتِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ: «أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقَالَ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ؟» قَالَ سَعْدٌ: یَا عَلِیُّ أَعْطِنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْکَافِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِ أَخَافُ أَنْ أَقْتُلَ مُؤْمِناً فَأَدْخُلَ النَّارَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ: «أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عُثْمَانَ کَانَ إِمَاماً بَایَعْتُمُوهُ عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ فَعَلَامَ خَذَلْتُمُوهُ إِنْ کَانَ مُحْسِناً وَ کَیْفَ لَمْ تُقَاتِلُوهُ إِذْ کَانَ مُسِیئاً فَإِنْ کَانَ عُثْمَانُ أَصَابَ بِمَا صَنَعَ فَقَدْ ظَلَمْتُمْ إِذْ لَمْ تَنْصُرُوا إِمَامَکُمْ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَقَدْ ظَلَمْتُمْ إِذْ لَمْ تُعِینُوا مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ قَدْ ظَلَمْتُمْ إِذْ لَمْ تَقُومُوا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ عَدُوِّنَا بِمَا أَمَرَکُمْ اللَّهُ بِهِ فَإِنَّهُ قَالَ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ»  فَرَدَّهُمْ وَ لَمْ یُعْطِهِمْ شَیْئاً؛ به نقل از عمر بن سعد: عبداللّه بن عمر، سعد بن ابى وقّاص و مغیرة بن شعبه، با عدّه‌‏اى که آنان را همراهى مى‏‌کردند، و همگى از على ع کناره گرفته بودند، بر وى وارد شدند و درخواست کردند که سهم آنان را بپردازد (اینان، کسانى بودند که از رفتن به جنگ صفین و جمل، سر باز زدند). على ع به آنان فرمود: «چه چیزى شما را به کناره‏‌گیرى از من، واداشت؟». گفتند: عثمان کشته شد و نمى‏‌دانیم خونش به حق ریخته شد یا نه؟ او حوادثى پدید آورد و شما او را توبه دادید و او هم توبه کرد. آن‏گاه به هنگام کشته شدن، در کشتن او داخل شدید. نمى‌‏دانیم در این کار، درست عمل کردید یا به خطا رفتید، با آن‏که اى امیرمؤمنان! از برترى، سابقه [ات در اسلام‏] و هجرت تو آگاهیم. آن‏گاه على ع فرمود: «آیا نمى‏‌دانید که خداوند عز و جل شما را فرمان داد که امر به معروف کنید و از منکر، نهى کنید و فرمود: «اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو راى اصلاح دهید، و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن [طایفه‏اى‏] که تعدّى مى‏‌کند، بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد؟»». سعد گفت: اى على! به من شمشیرى ده که کافر را از مؤمن باز شناسد. مى‌‏ترسم مؤمنى را بکشم و داخل آتش گردم! على ع به آنان فرمود: «آیا نمى‏‌دانید که عثمان، پیشوایى بود که بر پیروى و اطاعت با او بیعت کردید؟ اگر درستکار بود، چرا او را یارى نکردید؟ و اگر بدکار بود، چرا با او نجنگیدید؟ اگر کارهاى عثمان، درست بود، شما ستم کردید؛ زیرا پیشواى خود را یارى نکردید؛ و اگر بدکار بود، [باز هم‏] ستم کردید؛ زیرا کسى را که امر به معروف و نهى از منکر کرد، یارى نکردید و ستم کردید که میان ما و دشمن ما به آنچه که خداوند شما را بدان فرمان داده، به پا نخاستید زیرا خداوند فرمود:" با آن [طایفه‏اى‏] که تعدّى مى‏کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد". سپس آن گروه را باز گرداند و چیزى به آنان نبخشید.»(وقعه الصفین، ص551)

سوء استفاده از اخلاق | عمروعاص خطاب به امیرالمؤمنین(ع) می‌گفت: یا علی(ع)، قرآن به سر نیزه رفته است، دلت به رحم نمی‌آید؟

امام علی(ع): «...فَاسْتَعَانَ بِرَأْیِ ابْنِ الْعَاصِ فَأَشَارَ عَلَیْهِ بِإِظْهَارِ الْمَصَاحِفِ وَ رَفْعِهَا عَلَى الْأَعْلَامِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى مَا فِیهَا. وَ قَالَ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ حِزْبَهُ أَهْلُ بَصَائِرَ وَ رَحْمَةٍ وَ تُقْیاً وَ قَدْ دَعَوْکَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ أَوَّلًا وَ هُمْ مُجِیبُوکَ إِلَیْهِ آخِراً؛ پس کار جنگ بدان‌جا رسید که معاویه پرچم را انداخته و سوار مرکب شده و از میدان گریخت و از عمروعاص طلب چاره کرد. عمروعاص گفت: قرآن‌ها را بلند کرده و مردم را به آن فرا بخوانیم زیرا فرزند ابوطالب و لشگریانش اهل دین و تقوی و مهربانی هستند و همان‌ها ابتدای جنگ تو را به حکمیت قرآن خواندند و الان که تو آنها را دعوت کنی اجابت می‌کنند معاویه هم که هیچ راه چاره ای نداشت پذیرفت و همین کار را کرد.»(خصال،ج2، ص380)

راه برون رفت از مشکلات تقوای الهی | امیر المومنین (ع): تقوا اقتضا می کند، کسی را با صرف گمان و اتهام به او، مجازات نکنم

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: «لَمَّا بَلَغَ عَلِیّاً ع مُصَابُ بَنِی نَاجِیَةَ وَ قَتْلُ صَاحِبِهِمْ قَالَ: «هَوَتْ أُمُّهُ مَا کَانَ أَنْقَصَ عَقْلَهُ وَ أَجْرَأَهُ عَلَى رَبِّهِ فَإِنَّهُ جَاءَنِی مَرَّةً فَقَالَ لِی: إِنَّ فِی أَصْحَابِکَ رِجَالًا قَدْ خَشِیتُ أَنْ یُفَارِقُوکَ فَمَا تَرَى فِیهِمْ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّی لَا آخُذُ عَلَى التُّهَمَةِ وَ لَا أُعَاقِبُ عَلَى الظَّنِّ وَ لَا أُقَاتِلُ إِلَّا مَنْ خَالَفَنِی وَ نَاصَبَنِی وَ أَظْهَرَ لِیَ الْعَدَاوَةَ ثُمَّ لَسْتُ مُقَاتِلَهُ حَتَّى أَدْعُوَهُ وَ أُعْذِرَ إِلَیْهِ فَإِنْ تَابَ وَ رَجَعَ إِلَیْنَا قَبِلْنَا مِنْهُ وَ إِنْ أَبَى إِلَّا الِاعْتِزَامَ عَلَى حَرْبِنَا اسْتَعَنَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ وَ نَاجَزْنَاهُ فَکَفَّ عَنِّی مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ جَاءَنِی مَرَّةً أُخْرَى فَقَالَ لِی: إِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُفْسِدَ عَلَیْکَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ وَ زَیْدُ بْنُ حُصَیْنٍ الطَّائِیُّ إِنِّی سَمِعْتُهُمَا یَذْکُرَانِکَ بِأَشْیَاءَ لَوْ سَمِعْتَهُمَا لَمْ تُفَارِقْهُمَا عَلَیْهِمَا حَتَّى تَقْتُلَهُمَا أَوْ تُوثِقَهُمَا فَلَا یُفَارِقَانِ مَحْبَسَکَ أَبَداً فَقُلْتُ إِنِّی مُسْتَشِیرُکَ فِیهِمَا فَمَا ذَا تَأْمُرُنِی بِهِ؟ قَالَ: إِنِّی آمُرُکَ أَنْ تَدْعُوَ بِهِمَا فَتَضْرِبَ رِقَابَهُمَا فَعَلِمْتُ أَنَّهُ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا عَقْلَ فَقُلْتُ: وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ أَنَّ لَکَ وَرَعاً وَ لَا عَقْلًا نَافِعاً وَ اللَّهِ کَانَ یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَعْلَمَ أَنِّی لَا أَقْتُلُ مَنْ لَمْ یُقَاتِلْنِی وَ لَمْ یُظْهِرْ لِی عَدَاوَتَهُ وَ لَمْ یُنَاصِبْنِی بِالَّذِی کُنْتُ أَعْلَمْتُکَهُ مِنْ رَأْیِی‏ حَیْثُ جِئْتَنِی فِی الْمَرَّةِ الْأُولَى وَ وَصَفْتَ أَصْحَابَکَ عِنْدِی وَ لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَکَ لَوْ أَرَدْتُ قَتْلَهُمْ أَنْ تَقُولَ لِی: اتَّقِ اللَّهَ لِمَ تَسْتَحِلُّ قَتْلَهُمْ وَ لَمْ یَقْتُلُوا أَحَداً وَ لَمْ یُنَابِذُوکَ وَ لَمْ یَخْرُجُوا مِنْ طَاعَتِکَ؛ وقتی خبر جنگ معقل با‏ بنى‌ناجیه و قتل خِرّیت بن راشد ناجى به امیرالمؤمنین(ع) رسید، در مورد خریت[از زمره خوارج بود] فرمود: چقدر کم‌خرد و چقدر در نافرمانى پروردگارش جری بود. یک‌بار پیش من آمد و گفت: «در میان اصحابت کسانى هستند که می‌ترسم رهایت کنند و بروند. با آنها چه مى‏‌کنى؟» به او گفتم: «من کسى را به صرف اتهام مورد مؤاخذه قرار نمی‌دهم و به صرف گمان مجازات نمی‌کنم، و فقط با کسى می‌جنگم که به مخالفت من برخیزد و در برابر من بایستد و آشکارا دشمنی کند. البته بازهم با او نمی‌جنگم تا وقتی که او را دعوت کنم و عذر او بشنوم، اگر توبه کرد و برگشت از او مى‏‌پذیریم، ولى اگر قبول نکرد و همچنان با ما سر جنگ داشت، از خدا یارى مى‌‏جوییم و با او می‌جنگیم.» روز دیگر باز نزد من آمد و گفت: «می‌ترسم عبدالله بن وهب و زید بن حُصَین بر تو شورش کنند، شنیدم آنها در مورد تو چیزهایی می‌گفتند که اگر خودت مى‌‏شنیدى یا آنها را مى‌‏کشتى یا به زندان می‌انداختی و هرگز آزاد نمی‌کردی.» به او گفتم: «دربارۀ آن دو الان با تو مشورت مى‌‏کنم، در مورد آنها چه دستوری می‌دهی؟» گفت: «دستور من این است که هر دو را بخواهى و گردن بزنى.» از این سخن دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل. گفتم: «به خدا قسم که نه تقوا داری و نه عقلی که نفعی به تو برساند. به خدا قسم باید می‌دانستی که من با کسى که به جنگ با من برنخاسته و دشمنى‌اش را با من آشکار نکرده و رودرروى من نایستاده نمی‌جنگم. دفعۀ قبل هم که پیش من آمدى و از دیگران بدگویى کردی نظرم را به تو گفته بودم و حال نیز چنان مى‌‏گویم. حتی اگر من قصد کشتن آنها را داشتم، تو باید قدم پیش مى‌‏گذاشتى و به من مى‏‌گفتى که از خدا بترس، چرا می‌خواهی آنها را بکشی؟ اینها نه کسى را کشته‏‌اند و نه با تو مخالفت و دشمنی کرده‏‌اند و نه از اطاعت تو خارج شده‌‏اند.»(الغارات، ج1، ص252)

تقوا یعنی چه زمانی از کدام خوبی برای انجام وظیفه‌ات استفاده کنی و فریب خوبی‌های ظاهری را نخوری

عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: «إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْیُهُ وَ تَمَاوَتَ فِی مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِی حَرَکَاتِهِ فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّنَّکُمْ فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیَا وَ رُکُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیَّتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّینَ فَخّاً لَهَا فَهُوَ لَا یَزَالُ یَخْتِلُ النَّاسَ بِظَاهِرِهِ فَإِنْ تَمَکَّنَ مِنْ حَرَامٍ اقْتَحَمَهُ وَ إِذَا وَجَدْتُمُوهُ یَعِفُّ عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّنَّکُمْ فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَةٌ- فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یَنْبُو عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ وَ إِنْ کَثُرَ وَ یَحْمِلُ نَفْسَهُ عَلَى شَوْهَاءَ قَبِیحَةٍ فَیَأْتِی مِنْهَا مُحَرَّماً فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ یَعِفُّ عَنْ ذَلِکَ فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّنَّکُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا مَا عُقْدَةُ عَقْلِهِ فَمَا أَکْثَرَ مَنْ تَرَکَ‏ ذَلِکَ أَجْمَعَ ثُمَّ لَا یَرْجِعُ إِلَى عَقْلٍ مَتِینٍ فَیَکُونُ مَا یُفْسِدُ بِجَهْلِهِ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُهُ بِعَقْلِهِ فَإِذَا وَجَدْتُمْ عَقْلَهُ مَتِیناً فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّکُمْ تَنْظُرُوا أَ مَعَ هَوَاهُ یَکُونُ عَلَى عَقْلِهِ أَمْ یَکُونُ مَعَ عَقْلِهِ عَلَى هَوَاهُ وَ کَیْفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئَاسَاتِ الْبَاطِلَةِ وَ زُهْدُهُ فِیهَا فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ یَتْرُکُ الدُّنْیَا لِلدُّنْیَا وَ یَرَى أَنَّ لَذَّةَ الرِّئَاسَةِ الْبَاطِلَةِ أَفْضَلُ مِنْ لَذَّةِ الْأَمْوَالِ وَ النِّعَمِ الْمُبَاحَةِ الْمُحَلَّلَةِ فَیَتْرُکُ ذَلِکَ أَجْمَعَ طَلَباً لِلرِّئَاسَةِ حَتَّى إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ فَهُوَ یَخْبِطُ خَبْطَ عَشْوَاءَ یُوقِدُهُ أَوَّلَ بَاطِلٍ إِلَى أَبْعَدِ غَایَاتِ الْخَسَارَةِ وَ یُمِدُّهُ رَبُّهُ بَعْدَ طَلَبِهِ لِمَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ فِی طُغْیَانِهِ فَهُوَ یُحِلُّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ یُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَا یُبَالِی مَا فَاتَ مِنْ دِینِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ الرِّئَاسَةُ الَّتِی قَدْ شَقِیَ مِنْ أَجْلِهَا فَأُولَئِکَ الَّذِینَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً وَ لَکِنَّ الرَّجُلَ کُلَّ الرَّجُلِ نِعْمَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِی جَعَلَ هَوَاهُ تَبَعاً لِأَمْرِ اللَّهِ وَ قُوَاهُ مَبْذُولَةً فِی رِضَى اللَّهِ یَرَى الذُّلَّ مَعَ الْحَقِّ أَقْرَبَ إِلَى عِزِّ الْأَبَدِ مِنَ الْعِزِّ فِی الْبَاطِلِ وَ یَعْلَمُ أَنَّ قَلِیلَ مَا یَحْتَمِلُهُ مِنْ ضَرَّائِهَا یُؤَدِّیهِ إِلَى دَوَامِ النَّعِیمِ فِی دَارٍ لَا تَبِیدُ وَ لَا تنفذ [تَنْفَدُ] وَ أَنَّ کَثِیرَ مَا یَلْحَقُهُ مِنْ سَرَّائِهَا إِنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ یُؤَدِّیهِ إِلَى عَذَابٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ وَ لَا یَزُولُ فَذَلِکُمُ الرَّجُلُ نِعْمَ الرَّجُلُ فِیهِ فَتَمَسَّکُوا وَ بِسُنَّتِهِ فَاقْتَدُوا وَ إِلَى رَبِّکُمْ فَتَوَسَّلُوا فَإِنَّهُ لَا تُرَدُّ لَهُ دَعْوَةٌ وَ لَا یُخَیَّبُ لَهُ طَلِبَةٌ؛ اگر دیدید فردى خوش‏‌رفتار و خوش‏‌سلوک است و در سخن گفتن، آهسته [ومرده‏وار] و در حرکاتش فروتن است، مواظب باشید گولتان نزند! چه بسیار کسانى هستند که به خاطر ضعف اراده و تصمیم و ترسو بودن، از دستیابى به دنیا و خوردن حرام آن، ناتوان‏اند و از این روى، دین را دام دنیا قرار مى‏‌دهند. چنین کسى همواره با ظاهر خود، مردم را گول مى‌‏زند و اگر بتواند به حرامى دست یابد، به آن دست مى‌‏یازد. و اگر دیدید که از مال حرام، روى گردان است، مواظب باشید گولتان نزند؛ چون تمایلات مردم، گوناگون است. چه بسیار کسانى که از مال حرام گرچه فراوان باشد روى بر مى‏‌تابند، ولى به زنِ زشتْ چهره‌‏اى دل مى‏‌بندند و ارتباط حرام با وى برقرار مى‏‌کنند. و اگر دیدید که از چنین زشتى‏‌هایى خویشتن‌دارى مى‌‏کند، مواظب باشید که گولتان نزند و بنگرید که خِردش بر چه قرار مى‌‏گیرد؛ چون افراد زیادى هستند که از همه اینها خود را نگه مى‏‌دارند، امّا از خرد استوارى برخوردار نیستند. چنین کسى به خاطر نادانى‌‏اش فسادى که به وجود مى‏‌آورد، بسیار بیشتر از اصلاحى است که با خردش انجام مى‏‌دهد. و اگر دیدید که عقلى استوار دارد، گولتان نزند. ببینید تمایلاتش هم بر پایه خردش است و یا خِردش در اختیار نفسش است و ببینید علاقه‏‌اش به ریاست‏‌هاى باطل، چگونه است و چه قدر از آنها دورى مى‌‏گزیند؛ چون کسانى هستند که در دنیا و آخرت، زیان‌کار هستند و دنیا را براى دنیا ترک مى‏‌کنند. [چنین کسى‏] گمان مى‏‌کند که لذّت ریاست‏‌هاى باطل، از لذّت مال و نعمت‏‌هاى حلال و مباح، بیشتر است و همه اینها را براى ریاست، ترک مى‏‌کند، به طورى که اگر گفته شود: «از خدا تقوا داشته باش»، بزرگ منشى، او را به گناه وا مى‏‌دارد. او را جهنّم، بس است و بد جایگاهى است! چنین کسى، اشتباه شب کوران را مرتکب مى‏شود و نخستین باطل، وى را تا نهایت خسارت مى‏‌بَرَد و پروردگارش بعد از تصمیم او بر آنچه بدان توانا نیست، وى را در طغیانش رها مى‏‌کند. وى حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مى‏‌کند و هنگامى که ریاستى که به خاطر آن، خود را به زحمت افکنده بود به وى داده‏ شود، باکى ندارد که چه چیزى از دینش از دست رفته است. اینان همان‏‌هایى هستند که خدا بر آنان خشم گرفته و نفرین‌شان کرده است و عذاب دردناکى برایشان آماده ساخته است. امّا مرد کامل و خوب، کسى است که تمایلش را تابع امر خدا قرار مى‏‌دهد و توانش را در راه رضاى خدا صرف مى‏‌کند، خوارى در کنار حق را در دستیابى به عزّت ابدى از عزّت در کنار باطل، نزدیک‏تر مى‏شمارد و مى‏داند که سختى‏هاى اندکى که تحمّل مى‏کند، او را به نعمت مداوم در جایگاه ابدى و پایان‏‌ناپذیر مى‏‌رساند و بسیارى از خوشى‏‌هایى که در پیروى از هواى نفسش به او مى‏‌رسد، وى را به عذابى دائمى و پایان‏‌ناپذیر مى‏‌کشانند. این مرد، مرد خوب است. به چنین کسى چنگ زنید و به روشش اقتدا کنید و به چنین کسى براى رسیدن به خدا توسّل بجویید؛ چون دعایش رد نمى‏‌شود و درخواستش [از خدا]، بى‏‌جواب نمى‏‌ماند.»(الاحتجاج،ص320 و 321)

در ادبیات دینی بیشتر از آداب و مؤدب بودن، سخن گفته شده است تا از اخلاق | پیامبر اکرم (ص): «من ادب شدۀ دست پروردگارم»

امیرالمومنین: «یَا کُمَیْلُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَدَّبَهُ اللَّهُ وَ هُوَ ع أَدَّبَنِی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْآدَابَ الْمُکْرَمِین؛ ای کمیل! پیامبر خدا را خداوند، ادب آموخت، و او مرا ادب آموخت، و من مؤمنان را ادب مى‏‌آموزم و براى مردمانِ ارجمند، ادب به ارث مى‏‌نهم. ‏»(تحف العقول، ص171)

رسول الله(ص): «أنا أدیبُ اللّه وَ علیٌّ أدِیبی أمَرَنی رَبّی بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ ونَهانی عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ، وما شَی‏ءٌ أبغَضُ إلَى اللَّهِ عز و جل مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ، وإنَّهُ لیُفسِدُ العَمَلَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسَل‏ ؛ من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکى کردن فرمان داد و از بخل و سخت‌گیرى بازَم داشت. در نزد خداوند عز و جل چیزى منفورتر از بخل و بدخویى نیست. بدخویى، عمل را تباه مى‏کند، آن سان که سرکه عسل را.»(مکارم الأخلاق، ج1، ص51)

خلق عظیم یعنی آداب معاشرت اجتماعی نه اخلاق به معنای کسب ملکات

«وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ؛ و تو شخصیت بزرگوارى‏ داری»(قلم،4)

علامه طباطبایی(ره): «این آیه شریفه هر چند فى نفسها و به خودى خود حسن خلق رسول خدا (ص) را مى‌‏ستاید، و آن را بزرگ مى‏‌شمارد، لیکن با در نظر گرفتن خصوص سیاق، به خصوص اخلاق پسندیده اجتماعیش نظر دارد، اخلاقى که مربوط به معاشرت است، از قبیل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاری‌هاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اینها»(ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص619)

با عدالت [اخلاق] رئیس خوارج مقابل پیامبر ایستاد

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: «بَیْنَا النَّبِیُّ ص یَقْسِمُ جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ ذِی الْخُوَیْصِرَةِ التَّمِیمِیُّ فَقَالَ اعْدِلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَیْلَکَ وَ مَنْ یَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ دَعْنِی أَضْرِبْ عُنُقِهِ فَقَالَ دَعْهُ فَإِنْ لَهُ أَصْحَاباً یَحْقِرُ أَحَدُکُمْ صَلَاتُهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ وَ صِیَامُهُ مَعَ صِیَامِهِمْ یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ یَنْظُرُ فِی قُذَذِهِ فَلَا یُوجَدُ فِیهِ شَیْ‏ءٌ ثُمَّ یَنْظُرُ فِی نَصْلِهِ فَلَا یُوجَدُ فِیهِ شَیْ‏ءٌ ثُمَّ یَنْظُرُ فِی رُصَافِهِ فَلَا یُوجَدُ فِیهِ شَیْ‏ءٌ ثُمَّ یَنْظُرُ فِی نَضِیِّهِ فَلَا یُوجَدُ فِیهِ شَیْ‏ءٌ قَدْ سَبَقَ الْفَرْثُ وَ الدَّمُ آیَتُهُمْ رَجُلٌ إِحْدَى یَدَیْهِ أَوْ قَالَ ثَدْیُهُ مِثْلُ ثَدْیِ الْمَرْأَةِ أَوْ قَالَ مِثْلُ الْبَضْعَةِ تَدَرْدَرُ یَخْرُجُونَ عَلَى خَیْرِ فِرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ  قَالَ أَبُو سَعِیدٍ أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ هَذَا مِنَ النَّبِیِّ ص وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً ع قَتَلَهُمْ وَ أَنَا مَعَهُ وَ جِی‏ءَ بِالرَّجُلِ عَلَى النَّعْتِ الَّذِی نَعَتَهُ النَّبِیُّ ص قَالَ فَنَزَلَتْ فِیهِ وَ مِنْهُم مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقات؛ زمانی که پیامبر مشغول تقسیم غنیمت‌ها بود، شخصی به نام عبدالله بن ذی الخویصره التمیمی نزد پیامبر آمد و گفت: اى رسول خدا عدالت را پیشه کن! حضرت به او فرمود:«واى بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه کسی عدالت می‌ورزد؟» عمر گفت: اى پیامبر خدا! اجاز بدهید که گردن او را بزنم. حضرت فرمود: «رهایش کنید همانا وى را یارانى خواهد بود که هر یک از شما، نماز و روزه خود را پیشِ نماز و روزه ایشان کوچک مى‏‌شمارد؛ قرآن را قرائت مى‏‌کنند، امّا از ترقُوه‏‌شان فراتر نمى‏‌رود؛ از دین بیرون مى‏‌روند، همان سان که تیر از هدف در مى‏‌گذرد. [آن‏گاه تیرانداز] به پیکان تیرش مى‏‌نگرد و چیزى (اثرى) از خون در آن نمى‏‌یابد. سپس به بند پیکان نگاه مى‏‌کند و باز چیزى نمى‏‌بیند. سپس به میانه پَر و پیکان مى‏‌نگرد و باز هم چیزى نمى‏‌یابد آن‏گاه، پرِ تیر را مى‏‌بیند و در آن هم چیزى نمى‏‌جوید؛ در حالى که تیر از سِرگین و خونِ [حیوانِ شکار شده‏] گذشته [و از شدّت سرعت چیزى در آن نمانده‏] است. نشانه [دار] ایشان، مردى است سیاه که یکى از بازوانش همانند پستان زن یا همچون پاره گوشتى است که در دهان جویده شده باشد؛ و آنان هنگامى خروج مى‏‌کنند که مردم، دچار تفرقه مى‏‌شوند» ابو سعید گفت: من گواهى مى‏‌دهم که این سخن را از پیامبر خدا شنیدم و [نیز] گواهى مى‏‌دهم که على بن ابى طالب با ایشان جنگید و من، خود، همراه وى بودم. آن‏گاه فرمان داد آن مرد را بیابند و چون یافته و آورده شد، در او نگریستم و همان ویژگى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده بود، در او دیدم.»(عمدة عیون صحاح الأخبار، ص460)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ ششم| (1402/01/08)

موضوع: سوء استفاده از مفاهیم مقدس در دین

  • نه تنها اخلاق، بلکه قرآن و عبادت هم ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرد
  • فواید مقابله با سوء استفاده از اخلاق: مؤمنین دچار غرور نمی‌شوند | آیه الله شاه آبادی(ره): اولین مشکل جامعۀ مؤمنین غرور است
  • سوء استفاده از عبادت | اهمیت ندادن امیرالمومنین به قاری با سوز و گداز قرآن
  • معاویه با اخلاق و گریه بر مظلوم، علیه امیرالمومنین اقدام کرد
  • اخلاقی برخورد کردن خوارج: چرا خوک مسیحی را کشتید!
  • اخلاقی برخورد کردن عمر سعد| عمر سعد نمی‌خواست حضرت را بکشد؛ شمر کار را خراب کرد
  • فتنه مدعیان محبت امیرالمومنین در آخرالزمان از فتنه دجال شدیدتر است
  • نزاع بین هابیل و قابیل؛ به‌خاطر خوب‌بودنِ بدون تقوا ایجاد شد
  • بعضی‌ها زمان حضرت امام (ره) با احکام دینی در مقابل امام (ره) ایستادند

نه تنها اخلاق، بلکه قرآن و عبادت هم ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرد

رسول الله ص: «رُبَّ تَالِی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَلْعَنُهُ؛ اى بسا قرآن خوانى که قرآن لعنتش مى‌کند.»(جامع الاخبار، ج1، ص 48)

فواید مقابله با سوء استفاده از اخلاق: مؤمنین دچار غرور نمی‌شوند | آیه الله شاه آبادی(ره): اولین مشکل جامعۀ مؤمنین غرور است

آیت الله شاه آبادی(ره): «راه علاج مشکلات جامعه در چهار چیز است: اول غرور مسلمین بحقانیت خود که منشاء تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن باسلام انفرادی و ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکر شده و چنانچه غرور بشفاعت منشأ ارتکاب انواع رذائل اخلاقیه و اقسام معاصی کبیره گردیده بحدی که افتخار به اشتهار به آن می‌نمایند با اینکه غرور به اسلام و شفاعت منجر بحرمان از هر دو خواهد شد زیرا که سیر کفر و فسق در ارواح، اسرع است از سیر وبا در ابدان.»(شذارت المعارف، ص3)

سوء استفاده از عبادت | اهمیت ندادن امیرالمومنین به قاری با سوز و گداز قرآن

«خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبْعٌ مِنَ اللَّیْلِ وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُکَاشَفَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ لِشَهَادَتِهِ بِدُخُولِ النَّارِ مَعَ کَوْنِهِ فِی هَذَا الْأَمْرِ وَ تِلْکَ الْحَالَةِ الْحَسَنَةِ وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ الْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کَانُوا یَحْفَظُونَ الْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِلَ فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ السَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً وَ رُءُوسُ أُولَئِکَ الْکَفَرَةِ الْفَجَرَةِ مُحَلَّقَةٌ عَلَى الْأَرْضِ فَوَضَعَ رَأْسَ السَّیْفِ عَلَى رَأْسٍ مِنْ تِلْکَ الرُّءُوسِ وَ قَالَ یَا کُمَیْلُ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً أَیْ هُوَ ذَلِکَ الشَّخْصُ الَّذِی کَانَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ فَأَعْجَبَکَ حَالُهُ فَقَبَّلَ کُمَیْلٌ قَدَمَیْهِ وَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى مَجْهُولِ الْقَدْرِ؛ امام علی (ع) نیمه شبى همراه با کمیل از مسجد خارج و به سمت منزل مى‏‌رفت، و کمیل از محرمان اسرار و از بهترین دوستان امام بود، در راه به در خانه‌‏اى رسیدند که صاحب آن در دل شب قرآن تلاوت مى‌‏کرد و با صدایى حزین به این آیه رسید: آیا کسى که در دل شب سجود و قیام مى‏‌کند و از آخرت مى‏‌ترسد و رحمت حق را آرزو دارد و کسانى که مى‌‏دانند و نمى‌‏دانند، بگو آیا مساویند؟ جز این نیست که صاحبان عقل مى‏‌دانند. کمیل در دل خود، او را تحسین کرد و حالت آن مرد او را به تعجّب واداشت ولى چیزى نگفت، امام علیه السّلام به کمیل رو کرد و فرمود: صداى این مرد، تو را به تعجّب واندارد، او از اهل دوزخ است! و من پس از این به تو خبر خواهم داد!، کمیل از خیالى که در دلش گذشت و کلام امام علیه السّلام متحیّر شد، و با خود گفت: چگونه کسى که در دل شب عبادت مى‏‌کند، اهل آتش است؟ ولى همچنان در سکوت و تعجب بود، پس از گذشت مدتى دراز و رویداد جریان خوارج و کشته‌‏شدنشان به دست امام علیه السّلام، در میدان جنگ رو کرد به کمیل در حالى که او ایستاده بود و خون از شمشیر على علیه السّلام مى‏‌چکید و سرهاى آن افراد ستمکار روى زمین افتاده بود، امام علیه السّلام نوک شمشیرش را روى آن سر گذاشت، و به کمیل این بخش آیه قرآن را تلاوت کرد که فرمود: «آیا کسى که در دل شب سجود و قیام مى‏‌کند» کنایه از این که این سر همان شخصى است که در دل شب قرآن مى‌‏خواند و تو را به تعجّب آورد؟!، کمیل پاى امام را بوسه زد و استغفار کرد و بر امامى که مقامش را ناشناخته است، درود فرستاد.»(ارشاد القلوب، ج2، ص226)

معاویه با اخلاق و گریه بر مظلوم، علیه امیرالمومنین اقدام کرد

«نصب معاویة القمیص على منبر دمشق و الأصابع معلقة فیه و آلى رجال من اهل الشام لا یأتون النساء، و لا یمسّون الغُسل الامن حلُم، و لا ینامون على فراش، حتى یقتلوا قتلة عثمان او تفنى ارواحهم، و بکوه سنة ؛  معاویه پیراهن عثمان و بعضى از انگشتان قطع شده او را بر فراز منبر آویزان کرد، و عده اى از شامیان سوگند یاد کردند که به بستر استراحت و خواب نروند، و با همسران خود مقاربت نکنند. تا اینکه قاتلان عثمان را به قتل برسانند یا اینکه کشته شوند، و یکسال براى او گریستند.»(تاریخ الإسلام وَوَفیات المشاهیر وَالأعلام، ج3ص451)

اخلاقی برخورد کردن خوارج: چرا خوک مسیحی را کشتید!

عن أبی العبّاسِ: و لَقِیَهُم- أیِ الخوارجَ- عبدُ اللَّهِ بنُ خَبّابٍ فی عُنُقِهِ مُصْحَفٌ، على‏ حِمارٍ و مَعهُ امْرَأتُهُ و هِی حامِلٌ، فقالوا لَهُ: إنّ هذا الّذی فی عُنُقِکَ لَیأمُرُنا بقَتْلِکَ! فقالَ لَهُم: ما أحْیاهُ القرآنُ فأحْیُوهُ وما أماتَهُ فأمِیتُوهُ. فوَثَبَ رجُلٌ مِنهُم على‏ رُطَبةٍ سَقَطَتْ مِن نَخْلَةٍ فَوضَعَها فی فِیهِ، فصاحُوا بهِ، فلَفَظَها تَوَرُّعاً! وعَرضَ لرجُلٍ مِنهُم خِنْزیرٌ فضَرَبَهُ فقَتَلَهُ، فقالوا: هذا فسادٌ فی الأرضِ، وأنْکَروا قَتْلَ الخِنْزِیرِ. ثُمّ قالوا لابنِ خَبّابٍ: حَدِّثْنا عَن أبیکَ: فقالَ: إنّی سَمِعْتُ أبی یقولُ: سَمِعْتُ رسولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یقولُ: ستَکونُ بَعدی فِتْنَةٌ یَموتُ فیها قَلبُ الرّجُلِ کما یَموتُ بَدَنُهُ، یُمْسِی مُؤمناً ویُصْبِحُ کافِراً، فکُنْ عبدَ اللَّهِ المَقْتولَ، ولا تَکُنِ القاتِلَ ... قالوا: فمَا تَقولُ فی علیٍّ بَعدَ التَّحْکیمِ والحُکومَةِ؟ قالَ: إنّ علیّاً أعْلَمُ باللَّهِ وأشَدُّ تَوَقِّیاً على‏ دِینهِ، وأنْفَذُ بَصیرَةً، فقالوا: إنَّکَ لَستَ تَتّبِعُ الهُدى‏، إنّما تَتّبِعُ الرِّجالَ على‏ أسْمائهِم! ثُمَّ قَرَّبوهُ إلى‏ شاطئِ النَّهْرِ، فأضْجَعوهُ فذَبَحوهُ. قالَ أبو العبّاسِ: وساوَموا رجُلًا نَصْرانیّاً بنَخْلَةٍ لَهُ، فقالَ: هِی لَکُم، فقالوا: ما کُنّا لِنَأخُذَها إلّابثَمَنٍ، فقالَ: واعَجَباهْ! أتَقْتُلونَ مِثْلَ عبدِ اللَّهِ ابنِ‏خَبّابٍ، ولا تَقْبَلونَ جنى‏ نَخْلَةٍ إلّا بثَمَنٍ؟؛ از ابو العباس نقل شده است: عبداللَّه بن خبّاب، در حالى که به‌‏گردن خود قرآنى آویخته و با همسر آبستنش بر الاغى سوار بود، به خوارج برخورد. آنها به او گفتند: همان که به گردنت آویخته‌‏اى ما را به کشتن تو فرمان مى‏دهد. عبداللَّه به آنان گفت: آنچه را قرآن زنده کرده است زنده کنید و آنچه را میرانده است بمیرانید. از میان خوارج مردى برجست و خرمایى را که از درخت افتاده بود برداشت و در دهان گذاشت. هم مسلکانش بر سر او فریاد کشیدند و او از روى مقدس مآبى خرما را از دهانش بیرون انداخت! نیز به یکى از آنان خوکى حمله کرد و او آن حیوان را زد و از پا در آورد. یارانش گفتند: این کار فساد در زمین است و کشتن خوک را ناروا شمردند. آن گاه به ابن خبّاب گفتند: از پدرت برایمان حدیثى بگو. عبداللَّه گفت: از پدرم شنیدم که گفت: شنیدم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏‌فرماید: پس از من فتنه‌اى پدید خواهد آمد که دل آدمى در آن مى‏‌میرد همچنان که تن مى‏‌میرد. [آدمى‏] شب هنگام مؤمن است و بامدادان کافر. و تو، عبداللَّهِ مقتول باش نه قاتل ...  خوارج گفتند: نظرت درباره على، پس از تحکیم و حکمیت چیست؟ عبداللَّه گفت: على خداشناس‌ترین و دیندارترین و با بصیرت‏‌ترین مردمان است. خوارج گفتند: تو از حقّ و هدایت پیروى نمى‏‌کنى، بلکه از نام و شهرت افراد پیروى مى‏‌کنى! سپس او را به ساحلِ رود بردند و به پهلو خواباندند وسرش را بریدند. ابوالعباس مى‏‌گوید: خوارج از یک نفر مسیحى خواستند درخت خرمایش را به آنها بفروشد؛ او گفت: نخل از شما باشد. خوارج گفتند: ما آن را جز در برابر پول نمى‏‌گیریم. مسیحى گفت: شگفتا! شما مردى مثل عبداللَّه بن خبّاب را مى‏‌کشید و حالا مى‏‌گویید میوه درخت خرمایى را جز در برابر پول قبول نمى‏‌کنید.»(شرح نهج البلاغه، ج2، ص282)

اخلاقی برخورد کردن عمر سعد| عمر سعد نمی‌خواست حضرت را بکشد؛ شمر کار را خراب کرد

کتب عبید اللّه إلى عمر بن سعد: «أمّا بعد، فإنّی لم أجعل لک علّة فی کثرة الخیل و الرّجال، فانظر لا أصبح و لا أمسی إلّا و خبر ما قبلک عندی غدوة و عشیّة مع کلّ غاد و رائح». و کان عبید اللّه یستحثّ عمر بن سعد، و یستعجله فی قتل الحسین، و ابن سعد یکره أن یکون قتل الحسین على یده.»(مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص242)

«فأقبل شمر بن ذی الجوشن بکتاب عبید اللّه بن زیاد إلى عمر بن سعد، فلمّا قدم به  علیه، فقرأه، قال له عمر: ما لک ویلک ! لا قرّب اللّه دارک، و قبّح اللّه ما وَاللَّهِ إنی لأظنک أنت ثنیته أن یقبل مَا کتبت بِهِ إِلَیْهِ، أفسدت علینا أمرا کنا رجونا أن یصلح»(تاریخ طبری،ج 5، ص 415- 416)

فتنه مدعیان محبت امیرالمومنین در آخرالزمان از فتنه دجال شدیدتر است

امام رضا(ع): «إِنَّ مِمَّنْ یَتَّخِذُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمَنْ هُوَ أَشَدُّ لَعْنَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا ذَا قَالَ بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِیَائِنَا إِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ فَلَمْ یُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ ؛ بعضى از کسانى که ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند، ضررشان براى شیعیان ما از دجّال بیشتر است. حسن گفت: عرض کردم: اى پسر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به چه علّت؟ فرمود: به خاطر دوستى‏شان با دشمنان ما و دشمنى‏شان با دوستان ما. و هر گاه چنین شود، حقّ و باطل به هم در آمیزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.»(صفات الشیعه، ص8)

نزاع بین هابیل و قابیل؛ به‌خاطر خوب‌بودنِ بدون تقوا ایجاد شد

«وَ اتل عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ؛ ؛ و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکى پذیرفته شد، و از دیگرى پذیرفته نشد؛ (برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: « (من چه گناهى دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران مى‏‌پذیرد!»(مائدة 27)

بعضی‌ها زمان حضرت امام(ره) با احکام دینی در مقابل امام(ره) ایستادند

پس از صدور فتوا بی سابقه امام خمینی(ره) مبنی بر حلال بودن شطرنج و موسیقی ، یکی از فضلای حوزه علمیه قم طی نامه ای به آن حضرت ، شدیدا به این فتوا اعتراض نمود. حضرت امام خمینی طی نامه ای جواب این مدرس حوزه علمیه را دادند. برخی از عبارت متن پاسخ امام خمینی به این شرح است: «...از جناب‌عالی که فرد تحصیل‌کرده و زحمت‌کشیده‌ای می‌باشید، توقع نبود که این‌گونه برداشت کرده و آن را به اسلام نسبت دهید. شما خود می‌دانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید می‌دانم، ولی شما را نصحیت پدرانه می‌کنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بیگرید و تحت تأثیر مقدس‌نماها و آخوندهای بی‌سواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا، به مقام و موقعیت‌مان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بی سواد صدمه‌ای بخورد بگذارید هر چه بیشتر بخورد از خداوند متعال توفیق جنابعالی را در خدمت به اسلام و مسلمین چون گذشته خواهانم واالسلام علیکم و رحمه الله»(صحیفه امام خمینی، ج21، ص152)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ هفتم | (1402/01/09)

موضوع: تقوی عامل عاقبت به خیر

  • اخلاقی برخورد کردن عمر سعد | عمر سعد در وسط خیمه‌های نیم‌سوخته ایستاده بود و می‌گفت: «خیمه را غارت نکنید!»
  • تقوی به صورت مطلق عامل عاقبت به خیر
  •  ایمان به شرط مُستقر بودن، عامل عاقبت به خیری
  • امیر المومنین (ع): تقوا کلید پاکی‌هاست.
  • تقوا الهی، بهترین توصیه

اخلاقی برخورد کردن عمر سعد | عمر سعد در وسط خیمه‌های نیم‌سوخته ایستاده بود و می‌گفت: «خیمه را غارت نکنید!»

جَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَصَاحَ النِّسَاءُ فِی وَجْهِهِ وَ بَکَیْنَ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ لَا یَدْخُلْ أَحَدٌ مِنْکُمْ بُیُوتَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةِ وَ لَا تَعَرَّضُوا لِهَذَا الْغُلَامِ الْمَرِیضِ وَ سَأَلَتْهُ النِّسْوَةُ لِیَسْتَرْجِعَ مَا أُخِذَ مِنْهُنَّ لِیَتَسَتَّرْنَ بِهِ فَقَالَ مَنْ أَخَذَ مِنْ مَتَاعِهِنَّ شَیْئاً فَلْیَرُدَّهُ عَلَیْهِنَّ فَوَ اللَّهِ مَا رَدَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ شَیْئاً فَوَکَّلَ بِالْفُسْطَاطِ وَ بُیُوتِ النِّسَاءِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ جَمَاعَةً مِمَّنْ کَانُوا مَعَهُ وَ قَالَ احْفَظُوهُمْ لِئَلَّا یَخْرُجَ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا تُسِیئُنَّ إِلَیْهِمْ؛ عمر بن سعد به در خیمه‏‌ها آمد، زنان در روى او فریاد زدند و گریستند. پس عمر بن سعد به همراهانش فریاد زد: هیچ کس داخل خیمه این زن‌ها نشود، و کسى متعرض این کودک بیمار نگردد، پس زنان از او درخواست کردند آنچه از آنان ربوده‌‏اند به آنان بازگردانند تا بدان‌ها خود را بپوشانند عمر فریاد زد: هر کس چیزى از زنان برده بدان‌ها بازگرداند، و بخدا هیچ کس چیزى پس نیاورد، و (کسى به سخنان او گوش نداد). پس گروهى را بخیمه‌‏ها و سراپرده زنان و على بن الحسین علیه السّلام به پاسدارى واداشت و گفت: ایشان را نگهبانى کنید که کسى از ایشان بیرون نرود و کسى به آنان آزارى نرساند.(الإرشاد، ج‏2، ص113)

تقوی به صورت مطلق عامل عاقبت به خیر

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛ (آرى،) این سراى آخر تو را (تنها) براى کسانى قرار مى‏دهیم که اراده برترى‏جویى در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است.(قصص 83)

 ایمان به شرط مُستقر بودن، عامل عاقبت به خیری

وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ؛ او کسى است که شما را از یک نفس آفرید! و شما دو گروه هستید: بعضى پایدار (از نظر ایمان)، و بعضى ناپایدار؛ ما آیات خود را براى کسانى که مى‏فهمند، تشریح نمودیم‏.(انعام 98)

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع‏: هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ‏ قَالَ مَا کَانَ مِنَ الْإِیمَانِ الْمُسْتَقَرِّ فَمُسْتَقَرٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ أَبَداً وَ مَا کَانَ مُسْتَوْدَعاً سَلَبَهُ‏ اللَّهُ قَبْلَ‏ الْمَمَات؛ او کسى است که شما را از یک نفس آفرید! و شما دو گروه هستید: بعضى پایدار (از نظر ایمان)، و بعضى ناپایدار، ایمانى که مستقر باشد تا ابد ادامه خواهد یافت و اما ایمان عاریتى، خداوند آن را قبل از ممات مى‌گیرد‏(تفسیر نور الثقلین، ج‏1، ص751)

امیر المومنین (ع): تقوا کلید پاکی‌هاست.

فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِیرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ بِهَا یَنْجَحُ الطَّالِبُ وَ یَنْجُو الْهَارِبُ وَ تُنَالُ الرَّغَائِب‏؛ تقواى خدا کلید پاکى و درستى و اندوخته‌‏اى براى بازگشتگاه و باعث آزادى از هر بندگى و رهایى از هر نابودى است. به وسیله تقواست که جوینده به مطلوبش مى‏‌رسد و گریزانِ [از عذاب و کیفر الهى‏] رهایى مى‏‌یابد و به خواست‏ها رسیده مى‏‌شود.(نهج البلاغة، ص351)

تقوا الهی، بهترین توصیه

امام علی ع: عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً؛ اى بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش مى‌کنم و آن بهترین چیزى است که بندگان خدا باید یکدیگر را به آن سفارش کنند. بهترین کارها در نزد خدا آن است که با پرهیزکارى انجام پذیرد. جنگ میان شما و اهل قبله آغاز شده است و این پرچم را حمل نتواند کرد، مگر کسى که بینا و شکیبا باشد و جاى حق را بشناسد. به هر چه به آن مأمور شده اید، عمل کنید و از هر چه شما را نهى کرده اند، دست بدارید. در کارى شتاب مکنید، مگر آن گاه، که به حقیقت آن آگاه گردید. بسا شما کارى را ناخوش دارید و رأى ما در آن چیز دیگر باشد.(نهج البلاغة، ص248)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ هشتم | (1402/01/10)

موضوع: تقوی عامل هدایت نه اخلاق

  • وجود اخلاقیات در جاهلیت | خوبی‌های جعفر بن ابی طالب در جاهلیت:
  • پیامبر اکرم (ص): مردم خوب جاهلیت، خوبانِ آنها در زمان اسلام هستند
  • عدم قبولی اخلاقیات بدون تقوا
  • ملاک اعمال تقوا است نه اخلاق و اعمال خوب
  • اخلاقیات امیه بن ابی صلت و حسادت او به پیامبر اکرم (ص) | شراب نمی‌خورد و به بت‌ها شک داشت
  • أمیة بن ابی صلت شبیه بلعم باعورا
  • اخلاقیات عتبه بن ربیعه | عتبه می‌خواست جنگ بدر را بخواباند
  • ترحم عتبه و شیبه به پیامبر (ص) در بازگشت از طائف
  • هدایت نشدن عتبه با وجود اخلاقیات خوب
  • اخلاقیات ابوالبختری | او برای نقض صحیفه ای که بر علیه بنی هاشم بود تلاش کرد
  • جانب داری ابو البختری از پیامبر (ص) (زمانی که عُقبِه شکمبه شتر را به دستور ابوجهل بر سر حضرت ریخت)
  • هدایت نشدن ابو البختری

وجود اخلاقیات در جاهلیت | خوبی‌های جعفر بن ابی طالب در جاهلیت:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ‏ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص أَنِّی شَکَرْتُ‏ لِجَعْفَرِ بْنِ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَکَ مَا أَخْبَرْتُکَ مَا شَرِبْتُ خَمْراً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنِّی إِنْ شَرِبْتُهَا زَالَ عَقْلِی وَ مَا کَذَبْتُ قَطُّ لِأَنَّ الْکَذِبَ یَنْقُصُ الْمُرُوءَةَ وَ مَا زَنَیْتُ قَطُّ لِأَنِّی خِفْتُ أَنِّی إِذَا عَمِلْتُ عُمِلَ بِی وَ مَا عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنَّهُ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ قَالَ فَضَرَبَ النَّبِیُّ ص یَدَهُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ قَالَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ لَکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ؛ امام باقر ع فرمود: خداوند عزّ و جلّ به رسول خود ص وحى فرستاد که من چهار خصلت از خصال جعفر بن ابى طالب را مشکور داشته‌‏ام، پس پیمبر ص او را فرا خواند و از مضمون این وحى او را آگاه ساخت، جعفر گفت: اگر خداوند تبارک و تعالى تو را از این امر خبر نداده بود، من تو را با خبر نمی‌ساختم، من هرگز شراب ننوشیده‏‌ام، زیرا می‌دانستم که اگر آن را بنوشم عقلم زایل مى‏‌شود، و هرگز دروغ نگفته‌‏ام، زیرا دروغ مردانگى را می‌کاهد، و هرگز زنا نکرده‌‏ام، زیرا بیم آن داشتم که اگر به ناموس کسى تجاوز کنم به ناموسم تجاوز شود، و هرگز بتى را نپرستیده‌‏ام، زیرا می‌دانستم که آن نه زیان می‌رساند، و نه سود. پس پیمبر ص دست مرحمت بر شانه او زد، و فرمود: خداوند عزّ و جلّ را می‌سزد که براى تو دو بال قرار دهد، که به وسیله آنها با فرشتگان در بهشت پرواز کنى.(من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص397)

پیامبر اکرم (ص): مردم خوب جاهلیت، خوبانِ آنها در زمان اسلام هستند

پیامبر اکرم ص: النَّاسُ‏ مَعَادِنُ‏ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ خِیَارُهُمْ‏ فِی الْجَاهِلِیَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ؛ مردم معدن‌هایی مثل معدن‌های طلا و نقره‌اند، که خوبان آنها در زمان جاهلیت خوبان آنها در مسلمانى‏ هستند.(بحار الأنوار، ج‏64، ص121)

عدم قبولی اخلاقیات بدون تقوا

عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ آیَةً فِی الْقُرْآنِ تُشَکِّکُنِی قَالَ وَ مَا هِیَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ‏ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ‏ قَالَ وَ أَیُ‏ شَیْ‏ءٍ شَکَکْتَ‏ فِیهَا قُلْتُ مَنْ صَلَّى وَ صَامَ وَ عَبَدَ اللَّهَ قُبِلَ مِنْهُ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ الْعَارِفِینَ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا أَمِ الضَّحَّاکُ بْنُ قَیْسٍ قُلْتُ لَا بَلِ الضَّحَّاکُ بْنُ قَیْسٍ قَالَ فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یُتَقَبَّلُ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ مِمَّا ذَکَرْتَ؛ عمر بن حنظله گفت به حضرت صادق ع عرض کردم یک آیه در قرآن مرا به شک انداخته فرمود: کدام آیه؟ عرض کردم «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» فرمود: در چه چیز این آیه مشکوک ‏شده‏‌اى؟ گفتم هر کس نماز بخواند و روزه بگیرد و خدا را بپرستد پذیرفته می‌شود. فرمود خداوند از پرهیزکاران عارف مى‏‌پذیرد. بعد فرمود: تو پارسا و زاهدتر هستى یا ضحاک بن قیس؟ گفتم نه بلکه ضحاک بن قیس. فرمود از او هیچ یک از عبادت‌هائى که ذکر کردى نمى‏‌پذیرند.(المحاسن، ج‏1، ص168)

ملاک اعمال تقوا است نه اخلاق و اعمال خوب

رسول الله ص: یَا أَبَا ذَرٍّ کُنْ بِالْعَمَلِ بِالتَّقْوَى أَشَدَّ اهْتِمَاماً مِنْکَ بِالْعَمَلِ فَإِنَّهُ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ عَمَلٌ یُتَقَبَّلُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین؛ اى ابا ذر در انجام پرهیز کارى اهمیت بیشتر بده از کردار و عمل، زیرا عملی که به همراه تقوی باشد، اندک شمرده نمى‏‌شود، چطور اندک شمرده مى‏‌شود کردارى که پذیرفته می‌شود و خداوند متعال می‌فرماید: «انما یتقبل الله من المتقین».(بحار الأنوار،ج‏74، ص86)

اخلاقیات امیه بن ابی صلت و حسادت او به پیامبر اکرم (ص) | شراب نمی‌خورد و به بت‌ها شک داشت

ابو الفرج اصفهانی: کان أمیة بن أبی الصلت قد نظر فی الکتب و قرأها، و لبس المسوح تعبداً، و کان ممن ذکر ابراهیم و اسماعیل و الحنیفیة، و حرّم الخمر و شکّ فی الأوثان، و کان محقِّقاً و التمس الدین و طمع فی النبوة؛ لأنه قرأ فی الکتب ان نبیاً یبعث من العرب، فکان یرجو أن یکونه. قال: فلما بعث النبیُّ(ص) قیل له: هذا الذی کنت تستریثُ و تقول فیه، فحسده عدوُّ الله و قال: إنما کنت أرجو أن أکونه؛ امیه‌ بن‌ ابی‌ صلت، از کسانی بود که کتاب‌های آسمانی گذشته را خوانده بود و تعبداً لباس خشن می‌پوشید و از کسانی بود که حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و دین حنیف را یادآور می‌شد، و شراب را حرام کرده بود و در مورد اعتقاد به بت‌ها شک داشت. او به دنبال دین حقیقی بود و چون در اخبار دیده بود که پیامبری در حجاز و از عرب مبعوث خواهد شد، طمع آن را داشت که خودش آن پیامبر موعود باشد. وقتی پیامبر اکرم(ص) به رسالت مبعوث شدند به آن حضرت حسادت ورزید و اسلام نیاورد.(الاغانی، ج4، ص126)

أمیة بن ابی صلت شبیه بلعم باعورا

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ؛ و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد.(اعراف 175)

طبرسی: حمزه ثمالى گوید: او بلعم بن باعورا از بنى هاب بن لوط است. و مى‏‌گوید: نیز بما رسیده است که امیة بن ابى الصلت ثقفى است. از عبد اللَّه بن عمر و سعید بن مسیب و زید بن اسلم و ابو روق نیز روایت شده است. سرگذشت امیه این است که او کتاب‌هاى آسمانى را خواند و دانست که خداوند پیامبرى مى‏‌فرستد و فکر مى‌‏کرد آن پیامبر خودش خواهد بود. هنگامى که خداوند حضرت محمد (ص) را مبعوث کرد، دچار حسد شد و چون بر کشتگان بدر گذشت، پرسید: اینها را که کشته است؟ گفتند: محمد (ص). گفت اگر پیامبر بود، خویشان خود را نمى‌‏کشت. وقتى که زندگى را بدرود گفت، پیامبر اسلام از خواهرش خواست که پاره‏اى از اشعار وى را بخواند و او چند قصیده، انشاد کرد. در یکى از قصیده‏‌ها چنین آمده بود: پروردگارا، تو راست حمد و نعمت و هیچ چیز برتر و بزرگتر از تو نیست. تو بر عرش آسمان پادشاه و صاحب قدرتى و پیشانى‌‏ها بر آستانت سجده مى‏‌کنند ... پیامبر فرمود: به زبان شعر ایمان آورده و قلبش کافر بود. خداوند این آیه را در باره وى نازل فرمود.(مجمع البیان، ج‏4، ص768)

اخلاقیات عتبه بن ربیعه | عتبه می‌خواست جنگ بدر را بخواباند

ابن ابی الحدید: جلس عتبة على جمله فسار فی المشرکین من قریش یقول یا قوم أطیعونی و لا تقاتلوا هذا الرجل‏ و أصحابه ... یا قوم لا تردوا نصیحتی و لا تسفهوا رأیی فحسده أبو جهل حین سمع خطبته و قال إن یرجع الناس عن خطبة عتبة یکن سید الجماعة؛ عتبه بر شتر خود سوار شد و به سمت مشرکین از قریش رفت در حالی که می‌گفت: ای قوم من، من را اطاعت کنید و با این مرد (پیامبر اکرم) و اصحابش نجنگید ... ای قوم من نصیحت مرا رد نکید و رای من را باطل نشمارید سپس ابوجهل زمانی که خطبه او را شنید به او حسد ورزید و گفت اگر مردم به خاطر خطبه او برگردند (و دست از جنگ بکشند) عتبه بزرگ قوم خواهد شد.(شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏14، ص124)

ترحم عتبه و شیبه به پیامبر (ص) در بازگشت از طائف

فلما رآه ابنا ربیعة، عتبة و شیبة، و ما لقی، تحرّکت له رَحْمُهُما، فدعوا غلاما لهما نصرانیا، یقال له عدّاس، فقالا له: خذ قطفا (من هذا) العنب، فضعه فی هذا الطّبق، ثم اذهب به إلى ذلک الرجل، فقل له یأکل منه...؛وقتی دو فرزند ربیعه پیامبر اکرم ص را و آنچه که به او رسیده بود (در بازگشت از طائف) دیدند، رحم آنها به جوشش آمد و غلام نصرانی  که برای آنها بود خواندند که به او عداس می‌گفتند و به او گفتند این انگور را بگیر و در طبقی بگذار و این طبق را به سوی آن مرد ببر و به او بگو از این انگور بخورد.(البدایه و النهایه، ج4، ص 340)

هدایت نشدن عتبه با وجود اخلاقیات خوب

لَمّا أمر رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم أن یلقوا فی القلیب اُخِذَ عتبةُ بن ربیعة، فسُحِبَ إلى القلیب، فنظر رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم  فی وجه أبى حذیفة بن عتبة، فإذا هو کئیب قد تغیر لونه، فقال: یا أبا حذیفة، لعلّک قد دخلک من شأن أبیک شیء فقال: لا، و اللّه یا رسول اللّه ، ما شککت فی أبى و لا فی مصرعه، و لکننی کنت أعرف من أبى رأیا و حلما و فضلا، فکنت أرجو أن یهدیه ذلک إلى الإسلام، فلما رأیت ما أصابه، و ذکرت ما مات علیه من الکفر، بعد الّذی کنت أرجو له، أحزننى ذلک، فدعا له رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم بخیر، و قال له خیرا؛ وقتی در جنگ بدر، پیامبر دستور دادند که کشتگان را در چاه بیندازند، وقتی مسلمانان عتبة بن ‌ربیعه را می‌کشیدند تا وی را در چاه افکنند پیامبر به چهره  فرزندش ابوحذیفه نگاه کرد، در چهره‌اش اندوهی یافت، به‌گونه‌ای که از شدّت ناراحتی تغییر کرده بود. به او فرمود: شاید چیزی در مورد پدرت به دلت آمده؟ وی عرض کرد: نه یا رسول اللّه! من در کفر پدرم و در جنگ با او تردیدی نداشتم، بلکه اندوهم از آن است که در او فضایلی سراغ داشتم که امیدوار بودم باعث هدایت او شود؛ امّا وقتی فرجام او را دیدم اندوهگین شدم. پیامبر برای ابوحذیفه طلب خیر کرد.(تاریخ طبری، ج2، ص156)

اخلاقیات ابوالبختری | او برای نقض صحیفه ای که بر علیه بنی هاشم بود تلاش کرد

بلاذری: کان أبو البختری أقل أذى لِرَسُولِ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى أنه کان یکذبه ویعیب ما جاء به. وکان ممن أعان على نقض الصحیفة. وکان رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وسلم أمر أن یستبقیه من لقیه، وأن لا یقتله؛ ابوالبختری از کسانی بود که کمترین اذیت را نسبت به پیامبر ص داشت اگر چه پیامبر را تکذیب می‌کرد و به آنچه که به او نازل شده بود اشکال می‌گرفت، و ابو البختری از کسانی بود که بر نقض و از بین بردن صحیفه (که در مورد شعب ابی طالب و سختگیری به مسلمانان بود) کمک کرد، و پیامبر دستور داد که (در جنگ بدر) کسی که او را پیدا کرد زنده بگذارد و و او را نکشد.(انساب الاشراف، ج1، ص146)

ابن هشام: پس از آن‌که محاصره در شعب به درازا کشید، ابوالبختری یکی از پنج نفری بود که تصمیم گرفتند به نفع پیامبر و بر ضد سران قریش و پیمان‌نامۀ معروف که در مورد محاصرۀ بنی‌هاشم نوشته شده و در خانه کعبه نهاده شده بود، اقدام کنند و در پی آن با سلاح به بنی‌هاشم و بنی عبدالملب روی آوردند و از آنان خواستند از محاصره خارج شوند.(السیره النبویه، ج۲، ص۱۵)

جانب داری ابو البختری از پیامبر (ص) (زمانی که عُقبِه شکمبه شتر را به دستور ابوجهل بر سر حضرت ریخت)

بلاذری: و خرج رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم، فلقیه أبو البختری فأنکر وجهه، فسأله عن خبره. فأخبره به. و کان معه سوط، فأتى أبا جهل فعلاه به. فتثاور  بنو مخزوم و بنو أسد بن عبد العزى. فقال أبو جهل: ویلکم، إنما یرید  محمد أن یلقى بینکم العداوة.(انساب الاشراف، ج1، ص125)

هدایت نشدن ابو البختری

«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ یُحْشَرُون؛ آنها که کافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مى‏کنند؛ آنان این اموال را (که براى به دست آوردنش زحمت کشیده‏اند، در این راه) مصرف مى‏کنند، امّا مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد؛ و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد.(انفال 36)

طبرسی: کلبى و ضحاک گویند: در باره آن عده دوازده نفرى نازل شده است که به نوبت، سپاهیان جنگ بدر را با دادن ده گوسفند، اطعام مى‏‌کردند. اینان عبارتند از: ابو جهل عقبه، شیبه، نبیه، منبه، ابو البختر، نضر بن حارث، حکیم بن حزام، ابى بن خلف، زمعة بن اسود، حرث بن عامر و عباس.(مجمع البیان، ج4، ص832)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ نهم | (1402/01/11)

موضوع: اسلام دین تشخیص 1

  • تقوا عامل افزایش قدرت تشخیص
  • عدم قدرت تشخیص اسامه در جنگ جمل | اسامه: با خداوند عهد بسته‌ام با کسی که لا اله الا الله می‌گوید جنگ نکنم
  • عدم قدرت تشخیص سعد بن ابی وقاص در جنگ جمل | سعد: به من شمشیری بده که مومن را از کافر بشناسد
  • عبادت‌های عبد الله بن عمرو عاص
  • عدم قدرت تشخیص عبد الله بن عمرو عاص | در جنگ صفین یک شمشیر را حمایل و با یک شمشیر با یاران حضرت علی (ع) می‌جنگید
  • امام خمینی: خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست

تقوا عامل افزایش قدرت تشخیص

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیله‏‌اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏‌دهد؛ (روشن‏‌بینى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت؛) و گناهان‌تان را مى‏‌پوشاند؛ و شما را می‌آمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است‏.(انفال 29)

آیت الله مکارم شیرازی: «فرقان» صیغه مبالغه از ماده «فرق» است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى‏‌کند. این جمله کوتاه و پر معنا یکى از مهم‏ترین مسائل سرنوشت‏‌ساز انسان را بیان کرده و آن اینکه در مسیر راهى که انسان به سوى پیروزى‏‌ها مى‏‌رود همیشه پرتگاه‌ها و بیراهه‏‌هایى وجود دارد که اگر آنها را به خوبى نبیند و نشناسد و پرهیز نکند چنان سقوط مى‏‌کند که اثرى از او باقى نماند در این راه مهم‏ترین مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نیک و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفید و زیان بخش، و شناخت عوامل سعادت و یا بدبختى است، اگر به راستى انسان این حقائق را به خوبى بشناسد رسیدن به مقصد براى او آسان است.(تفسیر نمونه، ج‏7، ص140)

عدم قدرت تشخیص اسامه در جنگ جمل | اسامه: با خداوند عهد بسته‌ام با کسی که لا اله الا الله می‌گوید جنگ نکنم

فَرَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا هَمَّ بِالْمَسِیرِ إِلَى الْبَصْرَةِ بَلَغَهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَ ابْنِ مَسْلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ وَ ابْنِ عُمَرَ تَثَاقُلٌ عَنْهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا حَضَرُوا قَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَنِی عَنْکُمْ هَنَاتٌ‏ کَرِهْتُهَا وَ أَنَا لَا أُکْرِهُکُمْ عَلَى الْمَسِیرِ مَعِی أَ لَسْتُمْ عَلَى بَیْعَتِی قَالُوا بَلَى قَالَ فَمَا الَّذِی یُقْعِدُکُمْ عَنْ صُحْبَتِی ... قَالَ لَهُ أُسَامَةُ أَنْتَ‏ أَعَزُّ الْخَلْقِ‏ عَلَیَ‏ وَ لَکِنِّی‏ عَاهَدْتُ اللَّهَ أَنْ لَا أُقَاتِلَ أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ کَانَ أُسَامَةُ قَدْ أَهْوَى‏ بِرُمْحِهِ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى رَجُلٍ‏ فِی الْحَرْبِ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَخَافَهُ الرَّجُلُ فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَشَجَرَهُ‏ بِالرُّمْحِ فَقَتَلَهُ وَ بَلَغَ النَّبِیَّ ص خَبَرُهُ فَقَالَ یَا أُسَامَةُ أَ قَتَلْتَ رَجُلًا یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ ابو مخنف لوط بن یحیى ازدى از قول اصحاب امیر المؤمنین على (ع) روایت مى‏‌کنند که چون امیر المؤمنین آهنگ بصره کرد، آگاه شد که سعد بن ابى وقاص، اسامه، محمد بن مسلمه و عبد الله بن عمر از حرکت با او سنگینى و خوددارى مى‏‌کنند. کسى پیش آنان فرستاد و چون آمدند، فرمود: از قول شما سخنان سبکى شنیده‏‌ام که خوش نمى‌‏دارم و در عین حال با آنکه بیعت من بر گردن شماست، شما را مجبور نمى‏‌کنم که همراه من بیایید. گفتند: چنین است. فرمود: چه چیز موجب شده است از همراهى با من خوددارى کنید؟ ... اسامه گفت: تو گرامی‌ترین خلق خدا در نظر منى، ولى من با خدا پیمان بسته و عهد کرده‌‏ام، با کسى که لا اله الا اللّه مى‏‌گوید جنگ نکنم. اسامه به روزگار رسول خدا (ص) در یکى از جنگ‌ها با مشرکان نیزه خویش را به سوى مردى بلند کرد و آن مرد ترسید و لا اله الا الله گفت، اسامه توجه نکرد و نیزه را فرو آورد و آن مرد را کشت و چون این موضوع به اطلاع پیامبر (ص) رسید، فرمودند: اى اسامه آیا مردى را که شهادت لا اله الا الله مى‏‌دهد مى‏‌کشى؟(الجمل و النصرة، ص95)

عدم قدرت تشخیص سعد بن ابی وقاص در جنگ جمل | سعد: به من شمشیری بده که مومن را از کافر بشناسد

فَرَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا هَمَّ بِالْمَسِیرِ إِلَى الْبَصْرَةِ بَلَغَهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَ ابْنِ مَسْلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ وَ ابْنِ عُمَرَ تَثَاقُلٌ عَنْهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا حَضَرُوا قَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَنِی عَنْکُمْ هَنَاتٌ‏ کَرِهْتُهَا وَ أَنَا لَا أُکْرِهُکُمْ عَلَى الْمَسِیرِ مَعِی أَ لَسْتُمْ عَلَى بَیْعَتِی قَالُوا بَلَى قَالَ فَمَا الَّذِی یُقْعِدُکُمْ عَنْ صُحْبَتِی فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ إِنِّی أَکْرَهُ الْخُرُوجَ فِی هَذَا الْحَرْبِ لِئَلَّا أُصِیبَ مُؤْمِناً فَإِنْ أَعْطَیْتَنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ قَاتَلْتُ مَعَکَ؛ ابو مخنف لوط بن یحیى ازدى از قول اصحاب امیر المؤمنین على (ع) روایت مى‏‌کنند که چون امیر المؤمنین آهنگ بصره کرد، آگاه شد که سعد بن ابى وقاص، اسامه، محمد بن مسلمه و عبد الله بن عمر از حرکت با او سنگینى و خوددارى مى‏‌کنند. کسى پیش آنان فرستاد و چون آمدند، فرمود: از قول شما سخنان سبکى شنیده‌‏ام که خوش نمى‌‏دارم و در عین حال با آنکه بیعت من بر گردن شماست، شما را مجبور نمى‏‌کنم که همراه من بیایید. گفتند: چنین است. فرمود: چه چیز موجب شده است از همراهى با من خوددارى کنید؟ سعد بن ابى وقاص گفت: من خوش ندارم در این جنگ شرکت کنم، که مى‌‏ترسم مبادا مؤمنى را بکشم و اگر به من شمشیرى بدهى که مؤمن را از کافر بازشناسد، همراه تو جنگ خواهم کرد.(الجمل و النصرة، ص95)

عبادت‌های عبد الله بن عمرو عاص

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ لی رسول الله. ص: أَلَمْ أُنَبَّأْ أَنَّکَ تَقُومُ اللَّیْلَ وَتَصُومُ النَّهَارَ؟ قَالَ قُلْتُ: إِنِّی أَقْوَى. قَالَ: فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ هَجَمَتِ الْعَیْنُ وَتَنْفَهَ النَّفْسُ. صُمْ مِنْ کُلِّ شَهْرٍ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ فَذَلِکَ صَوْمُ الدهر أو کصوم الدهر. قال فقلت: إِنِّی أَجِدُ قُوَّةً. قَالَ: فَصُمْ صَوْمَ دَاوُدَ. کَانَ یَصُومُ یَوْمًا وَیُفْطِرُ یَوْمًا وَلا یَفِرُّ إِذَا لاقَى ... فَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَقُولُ: فَیَا لَیْتَنِی أَخَذْتُ بِالرُّخْصَةِ؛ عبدالله بن عمرو عاص روایت شده است که گفت: پیامبر به من فرمود آیا خبر ندارم که تو (عبدالله بن عمرو) همه شب نماز می‌گزاری و همه روز روزه می‌گیری؟ گفتم: آری و توانایی آن را دارم. فرمود: اگر چنین ادامه دهی چشم‌هایت گود و نفست خسته و فرسوده می گردد. از هر ماه سه روز روزه بگیر که روزه دهر یا همانند آن است. عرض کردم در خود قوت بیشتری می‌بینم. فرمود: در این صورت روزه داود ع را بگیر که او یک روز روزه می‌گرفت و دیگر روز مفطر بود و هیچ گاه از مقابل هماورد و نبرد نمی‌گریخت ... عبدالله بعدها می‌گفت: ‌ای کاش همان شیوه را پیشه ساخته بودم.(طبقات ابن سعد، ج4، ص198)

عدم قدرت تشخیص عبد الله بن عمرو عاص | در جنگ صفین یک شمشیر را حمایل و با یک شمشیر با یاران حضرت علی (ع) می‌جنگید

کَانَ فِی ذَلِکَ الْجَمْعِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ مَعَهُ یَوْمَئِذٍ سَیْفَانِ قَدْ تَقَلَّدَ وَاحِداً وَ هُوَ یَضْرِبُ بِالْآخَرِ وَ أَطَافَتْ بِهِ خَیْلُ عَلِی‏ فَقَالَ عَمْرٌو: یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ ابْنِی ابْنِی قَالَ: وَ یَقُولُ مُعَاوِیَةُ: صَبْراً صَبْراً فَإِنَّهُ لَا بَأْسَ عَلَیْهِ قَالَ عَمْرٌو: وَ لَوْ کَانَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ إِذاً لَصَبَرْتَ؟ وَ لَمْ یَزَلْ حُمَاةُ أَهْلِ الشَّامِ یَذُبُّونَ عَنْهُ‏ حَتَّى نَجَا هَارِباً عَلَى فَرَسِهِ وَ مَنْ مَعَهُ وَ أُصِیبَ هَاشِمٌ فِی الْمَعْرَکَةِ؛ در میان این گروه عبد اللّه بن عمرو بن عاص بود که [آن روز] دو شمشیر برداشته، یکى را حمایل کرده بود و با دیگرى ضربت مى‏‌زد، و سواران على او را محاصره کردند، پس عمرو گفت: اى خدا، اى رحمن، پسرم، پسرم، و معاویه مى‏‌گفت: شکیبا باش، شکیبا باش! که پروایى بر او نیست. عمرو گفت: اگر به جاى او یزید بن معاویه مى‏بود تو خود شکیبا مى‏ماندى؟ پاسداران شامى همچنان حملات را از او دفع مى‏‌کردند تا فرصتى یافت و سواره با همراهان خود از حلقه محاصره گریخت، و هاشم در آن معرکه مجروح شد.(وقعة صفین، ص340)

امام خمینی: خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست

روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‏هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عده‌‌ای با ژست مقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروّج اسلام آمریکایی هستند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟(صحیفه امام، ج21، ص 278)

«بازگشت به فهرست»


 جلسۀ دهم | (1402/01/12)

موضوع: اسلام دین تشخیص 2

  •  رخصت امام حسین (ع) به رفتن در شب عاشورا وقدرت تشخیص اصحاب
  • قدرت تشخیص مالک اشتر
  • مشورت پیامبر(ص) در جنگ بدر برای بالا بردن قدرت تشخیص اصحاب
  • آیت الله بهجت: با نور عقل می توان فروع و اصول دین را ثابت کرد
  • واقعی بودن دین و تبعیت احکام از مصالح  مفاسد
  • امام  رضا (ع): آنچه را حق تعالى حلال کرده در آن براى بندگان صلاح بوده و آنچه را که حرام کرده موجب فساد و هلاکتشان است

 رخصت امام حسین (ع) به رفتن در شب عاشورا و قدرت تشخیص اصحاب

امام حسین ع: امّا بعد؛ فانّی لا اعلم اصحاباً اوفی و لا خیراً من اصحابی، و لا اهل بیت ابرّ و اوصل من اهل بیتی، فجزاکم اللَّه عنّی خیراً. ألا و انّی لأظنّ یومنا من هولاء غداً. ألا و انّی قد اذنت لکم، فانطلقوا جمیعاً فی حلّ، لیس علیکم حرج منّی و لا ذمام، هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً؛ اما بعد؛ همانا من اصحابی با وفا تر و بهتر از اصحابم نمی‌دانم، و نیز اهل بیتی نیکوتر و در صله رحم برتر نیافتم. خداوند از ناحیه من به شما جزای خیر دهد. آگاه باشی! همانا من گمان می‌کنم که روز ما با آنان فردا باشد. آگاه باشید من به شما اذن رخصت دادم، همگی آزادید و می‌توانید بروید، از جانب من بر شما حرج و مذمّتی نیست، این شب است که تاریکی آن شما را فراگرفته آن را به مانند شتری بر خود مرکب گرفته و از آن استفاده کرده و فرار کنید.(مقتل الحسین مقرّم، ص212)

فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع یَا بَنِی عَقِیلٍ حَسْبُکُمْ‏ مِنَ‏ الْقَتْلِ‏ بِمُسْلِمٍ‏ فَاذْهَبُوا أَنْتُمْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ قَالُوا سُبْحَانَ اللَّهِ فَمَا یَقُولُ النَّاسُ یَقُولُونَ إِنَّا تَرَکْنَا شَیْخَنَا وَ سَیِّدَنَا وَ بَنِی عُمُومَتِنَا خَیْرَ الْأَعْمَامِ وَ لَمْ نَرْمِ مَعَهُمْ بِسَهْمٍ وَ لَمْ نَطْعَنْ مَعَهُمْ بِرُمْحٍ وَ لَمْ نَضْرِبْ مَعَهُمْ بِسَیْفٍ وَ لَا نَدْرِی مَا صَنَعُوا لَا وَ اللَّهِ مَا نَفْعَلُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ تفدیک [نَفْدِیکَ‏] أَنْفُسَنَا وَ أَمْوَالَنَا وَ أَهْلِینَا وَ نُقَاتِلُ مَعَکَ حَتَّى نَرِدَ مَوْرِدَکَ فَقَبَّحَ اللَّهُ الْعَیْشَ بَعْدَکَ. وَ قَامَ إِلَیْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَقَالَ أَ نُخَلِّی‏ عَنْکَ وَ لَمَّا نُعْذِرْ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَدَاءِ حَقِّکَ أَمَا وَ اللَّهِ حَتَّى أَطْعَنَ فِی صُدُورِهِمْ بِرُمْحِی وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَیْفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یَدِی وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ مَعِی سِلَاحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ اللَّهِ لَا نُخَلِّیکَ حَتَّى یَعْلَمَ اللَّهُ أَنْ قَدْ حَفِظْنَا غَیْبَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِیکَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّی أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُذْرَى یُفْعَلُ ذَلِکَ بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُکَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِی دُونَکَ وَ کَیْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هِیَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِیَ الْکَرَامَةُ الَّتِی لَا انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً. وَ قَامَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ الْبَجَلِیُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَکَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَدْفَعُ بِذَلِکَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِکَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ.وَ تَکَلَّمَ جَمَاعَةُ أَصْحَابِهِ بِکَلَامٍ یُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً فِی وَجْهٍ وَاحِدٍ فَجَزَاهُمُ الْحُسَیْنُ ع خَیْراً وَ انْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِه‏؛ حسین ع  فرمود: اى پسران عقیل شما را کشته شدن مسلم بس است پس شما بروید و من اجازه رفتن به شما دادم، گفتند: سبحان اللَّه! مردم در باره ما چه گویند؟ گویند: ما بزرگ و آقا و عموزاده خود را که بهترین عموها بود واگذاریم و یک تیر نیز با ایشان نینداخته، و یک نیزه به کار نبرده، و یک شمشیر هم نزده ایشان را واگذاردیم، و ندانیم چه بسرشان آمد؟! نه به خدا ما چنین کارى نخواهیم کرد، بلکه ما جان و مال و زن و فرزند خود را در راه تو فدا سازیم، و در رکاب تو جنگ کنیم تا به هر جا درآمدى ما نیز به همانجا درآئیم، خدا زشت گرداند زندگى پس از جناب تو را. پس مسلم بن عوسجة برخاسته عرض کرد: آیا ما دست از تو برداریم؟ آنگاه ما چه عذر و بهانه در باره پرداختن حق تو به درگاه خدا بریم؟ آگاه باش به خدا (دست از تو برندارم) تا نیزه به سینه دشمنانت بکوبم و با شمشیر خود اینان را بزنم تا قائمه‏اش در دست من است، و اگر سلاح جنگ نیز نداشته باشم سنگ بر ایشان اندازم، بخدا دست از تو برندارم تا خدا بداند که ما حرمت پیغمبرش را در باره تو رعایت نمودیم، به خدا سوگند اگر من بدانم که کشته خواهم شد سپس زنده شوم آنگاه مرا بسوزانند، و دوباره زنده‏ام کنند و به بادم دهند و هفتاد بار این کار را با من بکنند دست از تو بر ندارم تا مرگ خویش را در یارى تو دریابم، چگونه این کار را نکنم با اینکه جز این نیست که یک کشتن بیش نیست، سپس آن کرامتى است که هرگز پایان ندارد. پس از او زهیر بن قین برخاسته گفت: به خدا من دوست دارم کشته شوم سپس زنده شوم، دوباره کشته شوم تا هزار بار و خداى عز و جل به وسیله من از کشته شدن تو و این جوانان از خاندانت جلوگیرى فرماید، و گروهى از یاران آن حضرت مانند این سخنان که همه نشانه پایدارى و فداکارى خود بود به عرض رساندند، پس حسین ع از همگان سپاسگزارى فرمود و پاداش نیکشان را خواست، و به خیمه خود بازگشت.(إرشاد شیخ مفید، ج‏2، ص92)

قدرت تشخیص مالک اشتر

امام علی ع : «لَیْسَ لَهَا غَیْرُکَ فَاخْرُجْ إِلَیْهَا رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنِّی إِنْ لَمْ‏ أُوصِکَ‏ اکْتَفَیْتُ‏ بِرَأْیِکَ وَ اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّکَ وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِاللِّینِ وَ ارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَبْلَغَ وَ اعْتَزِمْ عَلَى الشِّدَّةِ حِینَ لَا یُغْنِی عَنْکَ إِلَّا الشِّدَّةُ؛ ام على (ع) (خطاب به مالک اشتر در فرمانداری مصر) فرمود: برای مصر کسى جز تو کفایت نکند- خدایت رحمت کند- و اگر من چیزى را به تو سفارش نمى‏‌کنم بدین سبب است که به رأى و خرد تو اطمینان دارم. در این مهم که در پیش دارى از خداى یارى بخواه و درشتى به نرمى بیامیز و هر جا که مدارا کارسازتر بود مدارا کن و چون راهى جز شدت عمل در پیش نداشتى آنگاه شدت عمل به خرج ده.(الغارات، ج‏1، ص259)

مشورت پیامبر(ص) در جنگ بدر برای بالا بردن قدرت تشخیص اصحاب

بعد از جنگ بدر پیامبر می‌فرمود باید اسرا را کشت و مسلمانان می‌گفتند از دشمن فدیه بگیریم و آنها را آزاد کنیم، در نهایت پیامبر نظر مسلمانان را قبول کرد ولی به آنها فرمود در سال آینده به اندازه‌ای که از ایشان اسیر آزاد کردید از خودتان کشته می‌شود.

فَأَطْلَقَ‏ لَهُمْ‏ أَنْ یَأْخُذُوا الْفِدَاءَ وَ یُطْلِقُوهُمْ وَ شَرَطَ أَنَّهُ یُقْتَلُ مِنْهُمْ فِی عَامٍ قَابِلٍ بِعَدَدِ مَنْ یَأْخُذُوا مِنْهُمُ الْفِدَاءَ- فَرَضُوا مِنْهُ بِذَلِکَ- فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَبْعُونَ رَجُلًا(تفسیر القمی، ج‏1، ص270)

آیت الله بهجت: با نور عقل می توان فروع و اصول دین را ثابت کرد

با نور عقل می‌توان فروع و اصول دین را اثبات نمود. کسانی که با قواعد و استدلالات عقلی مخالفند از بی دینی ترویج می‌کنند زیرا «لا دین لمن لا عقل له» هر کس عقل نداشته باشد دین ندارد و اقرار به توحید به توسط سراج عقل است و ثواب و عقاب به عقل است: «بِکَ أُثِیبُ وَ بِکَ أُعَاقِبُ» و حتی همین معنا را هم عقل قبل از بیان می‌دانست با متابعت و عدم متابعت از عقل ، جای انسان اعلی علیین یا اسفل سافلین است آیا عقل دستور به فرار از مهالک یا گرایش به خیرات را نمی‌دهد. انسان باید در کار خیر و نحوه ی انجام آن فکر کند تا فکرش موجب ابتکاری باشد که در هدف مفید باشد و اینگونه نباشد که طالب مجهول باشد.(در محضر بهجت، ص243)

واقعی بودن دین و تبعیت احکام از مصالح  مفاسد

امام رضا ع :اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ‏ یُبِحْ‏ أَکْلًا وَ لَا شُرْباً إِلَّا لِمَا فِیهِ الْمَنْفَعَةُ وَ الصَّلَاحُ وَ لَمْ یُحَرِّمْ إِلَّا مَا فِیهِ الضَّرَرُ وَ التَّلَفُ وَ الْفَسَادُ فَکُلُّ نَافِعٍ مُقَوٍّ لِلْجِسْمِ فِیهِ قُوَّةٌ لِلْبَدَنِ فَحَلَالٌ وَ کُلُّ مُضِرٍّ یَذْهَبُ بِالْقُوَّةِ أَوْ قَاتِلٍ فَحَرَامٌ مِثْلَ السُّمُومِ وَ الْمَیْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ وَ ذِی نَابٍ مِنَ السِّبَاعِ وَ مِخْلَبٍ مِنَ الطَّیْرِ وَ مَا لَا قَانِصَةَ لَهُ مِنْهَا وَ مِثْلَ الْبَیْضِ إِذَا اسْتَوَى طَرَفَاهُ وَ السَّمَکِ الَّذِی لَا فُلُوسَ لَهُ فَحَرَامٌ کُلُّهُ إِلَّا عِنْدَ الضَّرُورَة؛ امام رضا ع فرمود: بدان خدات رحمت کند که خداى تبارک و تعالى خوردن و نوشیدنى را مباح نکرده جز براى آنچه در آنست از سود و منفعت و چیزى را حرام نکرده جز که براى زیان و تلف و تباهى آنست، هر چه سود بخش و نیرو ده جسم و تن است حلال است و هر زیان آور و نیرو بر و کشنده حرام است چون زهرها و مردار و خون و گوشت خوک و درنده‏هاى نیش‏دار و چنگال داران از پرنده‏ها و آنها که چینه‏دان ندارند، و چون تخمى که دو سویش برابرند و ماهى بى‏فلس که همه حرامند جز هنگام ضرورت.(فقه الرضا، ص254)

امام  رضا (ع): آنچه را حق تعالى حلال کرده در آن براى بندگان صلاح بوده و آنچه را که حرام کرده موجب فساد و هلاکتشان است

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ بِمَا فِی هَذَا الْکِتَابِ جَوَابَ کِتَابِهِ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَنْهُ‏ جَاءَنِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یُحِلَّ شَیْئاً وَ لَمْ یُحَرِّمْهُ لِعِلَّةٍ أَکْثَرَ مِنَ‏ التَّعَبُّدِ لِعِبَادِهِ‏ بِذَلِکَ قَدْ ضَلَّ مَنْ قَالَ ذَلِکَ‏ ضَلالًا بَعِیداً وَ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَکَانَ جَائِزاً أَنْ یَسْتَعْبِدَهُمْ بِتَحْلِیلِ مَا حَرَّمَ وَ تَحْرِیمِ مَا أَحَلَّ حَتَّى یَسْتَعْبِدَهُمْ بِتَرْکِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ أَعْمَالِ الْبِرِّ کُلِّهَا وَ الْإِنْکَارِ لَهُ وَ لِرُسُلِهِ وَ کُتُبِهِ وَ الْجُحُودِ بِالزِّنَا وَ السَّرِقَةِ وَ تَحْرِیمِ ذَوَاتِ الْمَحَارِمِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنَ الْأُمُورِ الَّتِی فِیهَا فَسَادُ التَّدْبِیرِ وَ فَنَاءُ الْخَلْقِ إذا [إِذِ] الْعِلَّةُ فِی التَّحْلِیلِ وَ التَّحْرِیمِ التَّعَبُّدُ لَا غَیْرُهُ فَکَانَ کَمَا أَبْطَلَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ قَوْلَ مَنْ قَالَ ذَلِکَ إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاکَ ثُمَّ رَأَیْنَاهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أَحَلَّ بَعْضَ مَا حَرَّمَ فِی وَقْتِ الْحَاجَةِ لِمَا فِیهِ مِنَ الصَّلَاحِ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ نَظِیرَ مَا أَحَلَّ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَیْهَا الْمُضْطَرُّ لِمَا فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الصَّلَاحِ وَ الْعِصْمَةِ وَ دَفْعِ الْمَوْتِ فَکَیْفَ إِنَّ الدَّلِیلَ عَلَى أَنَّهُ لَمْ یُحِلَّ إِلَّا لِمَا فِیهِ مِنَ الْمَصْلَحَةِ لِلْأَبْدَانِ وَ حَرَّمَ مَا حَرَّمَ لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ لِذَلِکَ وَصَفَ فِی کِتَابِهِ وَ أَدَّتْ عَنْهُ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ کَمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ یَعْلَمُ الْعِبَادُ کَیْفَ کَانَ بَدْءُ الْخَلْقِ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ وَ قَوْلُهُ ع لَیْسَ بَیْنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ إِلَّا شَیْ‏ءٌ یَسِیرٌ یُحَوِّلُهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَى شَیْ‏ءٍ فَیَصِیرُ حَلَالًا وَ حَرَاما‌؛ از محمّد بن سنان نقل شده است که وى گفت: حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا علیهما السّلام در جواب سؤالات من که کتبا محضرش ارسال داشته بودم نامه‏‌اى به من فرستادند، نامه تو به دستم رسید، در آن نوشته بودى برخى از اهل قبله (مسلمانان) معتقدند که خداوند تبارک و تعالى چیزى را حلال و حرام نکرده زیرا علّت حلال و حرام نکردن بیشتر و محکم‏تر از علّت تعبّد به آنها است. کسى که این اعتقادش باشد در گمراهى قرار گرفته و به خسران آشکارى مبتلا شده است زیرا اگر چنین باشد که ایشان معتقدند باید خداوند بندگانش را به تحلیل محرّمات و تحریم محلّلات متعبّد ساخته باشد حتّى ترک نماز و روزه و رها کردن آنچه از اعمال نیک است و انکار ذات اقدسش و نفى انبیاء و رسل و کتب آسمانى و انکار حرمت زنا و سرقت و تحریم نکاح محارم و اشباه اینها را باید مباح دانسته و متعبّد به آنها نباشیم زیرا علّت در تحلیل محلّلات و تحریم محرّمات فقط تعبّد به آنها است نه چیزى دیگر و وقتى آنها منتفى شدند تعبّد نیز منتهى است در حالى که عدم تعبّد به محرّمات و محلّلات موجب فساد تدبیر عالم و فناء مخلوقات مى‏باشد و با این استدلال مقاله این معتقدین باطل مى‏گردد چنانچه حق تعالى با همین بیان سخن این قایلین را ابطان فرموده است. سپس حضرت مى‌‏فرمایند: این طور یافته‌‏ایم آنچه را حق تعالى حلال کرده در آن براى بندگان صلاح بوده و بقایشان وابسته به آن است و جملگى به آن نیاز داشته و مستغنى از آن نیستند و آنچه را که حرام کرده بندگان به آن محتاج نبوده و موجب فساد و فناء و هلاکتشان مى‏‌باشد. سپس دیده‏‌ایم که حق تبارک و تعالى برخى از محرّمات را در بعضى از اوقات که مورد احتیاج واقع شده‌‏اند و صلاح و مصلحت عباد در آن وقت استفاده از آنها است حلال کرده نظیر میته و خون و گوشت خوک زمانى که شخص مضطرّ بوده و اضطرار ایجاب مى‏‌کند که از اینها استفاده نماید مثل این که حفظ نفس و دفع مرگ موقوف به تناول خون و گوشت خوک یا میته باشد، پس با قطع نظر از وجود دلیل وجدان چنین حکم مى‌‏کند چه رسد به این که دلیل قایم است بر این که حق تعالى حلال نفرموده مگر چیزى را که در آن براى ابدان مصلحت بوده و حرام نکرده مگر آنچه را که در آن براى نفوس فساد مى‏‌باشد و به همین بیان خداوند در کتابش محلّلات و محرّمات را توصیف فرموده و انبیاء و رسل گرامش حکم را بیان کرده و حجج عظامش براى مردم اظهار فرموده‏اند چنانچه حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرموده: اگر مردم مى‏‌دانستند که حق تعالى براى چه آنها را آفریده دو نفر با هم به نزاع بر نمى‏‌خواستند و نیز اگر پى برده بودند که ربّ جلیل براى چه حکمتى آنها را مکلّف فرموده ابدا در امثال این مسائلى که مربوط به تکلیف عباد مى‏‌باشد با یک دیگر به اختلاف نمى‌‏پرداختند.(علل الشرائع، ج‏2، ص592)

«بازگشت به فهرست»


 

 

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...