در گفتگو با هفته نامه پنجره مطرح شد:
تقابل متوهمانه عدالت و ولایت
- در گفتگو با: هفته نامه پنجره
- در تاریخ: 1390/01/15
- انعکاس در: مگیران ، جهان نیوز
- پی دی اف: A5 | A4
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
گفتوگو با سیاسیترین خطیب پایتخت درباره جنجالیترین موضوع سیاست در ایران، علیالقاعده باید حاوی مطالب تند و تیز و جنجالی باشد. اما این مصاحبه به خواست هر دو سوی این گفتوگو اینگونه نیست. با حجتالسلام علیرضا پناهیان درباره ابعاد و ویژگیهای جریان انحرافی نزدیک به دولت دهم صحبت کردیم و از وی درباره نظریه شاذ و جدیدش درباره تقدم ولایت بر عدالت، بهعنوان نقطه کانونی فتنههای پیش روی انقلاب اسلامی، پرسیدیم. استاد پناهیان علیرغم مشغله فراوان و برنامه فشرده سخنرانیهایش در ایام فاطمیه، وقت موسعی را برای این موضوع در اختیارمان قرار داد که بابت این موضع از ایشان تشکر میکنیم.
* آقای پناهیان بهعنوان اولین سئوال، آیا جریان انقلاب اسلامی، وارد فتنه دوم شده است؟
آیا همان واقعهای که نخبگان سیاسی و حوزوی چون خود شما، در اوج اتفاقات پس از انتخابات 88 بهعنوان فتنهای بزرگتر از فتنه 88 نسبت به آن ابراز نگرانی میکردید، آغاز شده است؟ اینکه بنده و یا چهبسا برخی دیگر از فعالان این عرصه، از فتنه بزرگتری سخن میگفتیم، به این دلیل است که علی القاعده ما در مسیر رشد باید با امتحانات بزرگتری مواجه بشویم؛ این یک سنت الهی و امری طبیعی است. نه اینکه حتما به اشخاص نگاه کرده و بر اساس عملکردشان حادثهها را پیشبینی کنیم، البته این را در مورد خودم عرض میکنم. بنابراین فتنهها هر روز سختتر میشوند. البته ورود افراد در فتنهها، کاملا به عملکرد اشخاص در هر لحظه و هر موقعیت بستگی دارد و ما دوست نداریم که هیچ کسی بهسادگی، دچار ریزش و سقوط شود؛ نباید دوست داشته باشیم کسی دچار فتنه شده و مایه فتنه بعدی شود، لذا آرزو میکنم که وارد فتنه بعدی نشده باشیم. ولی در آغاز شکلگیری هر حادثهای باید بدترین نتایج را برای آن پیشبینی کرد و از نظر ذهنی و روحی آمادگی داشت. از طرفی هم باید منتظر بود تا حقایق به مرور خودشان را نمایان کنند و نباید با سوءظن پیش داوری کرد. بعضی از اوقات ابتدا انسان میتواند حدس بزند که نتیجه چه خواهد شد اما نسبت به کسانی که خوش سابقه هستند باید حسن ظن را تا آنجا که میشود بالا برد.
* شاکله صحبتی که با شما داریم کاملا درون گفتمانی است، اما از منظر برون گفتمانی عدهای میگویند که ما همانطور که قاطعانه و شاید به تعبیری بیرحمانه، با جریانهای انحرافی دیگر در تاریخ انقلاب برخورد کردیم، با جریانهای درونی گفتمان خودمان که از مسیر اصلی خارج شدهاند، برخورد نمیکنیم. یعنی همان اشتباهاتی که آن جریانها انجام دادند و متهم به خیانت و ضدیت با جریان انقلاب شدند، وقتی از طرف دوستان سر میزند، به نوعی با مسامحه از کنار آن عبور میکنیم. این را شما اصلا قبول دارید؟ من قبول ندارم که ما با جریانهای دیگر بیرحمانه برخورد کردیم. بهعنوان نمونه زمانیکه شهید آوینی از آقای خاتمی (در دوران وزارت ارشاد ایشان) انتقاد میکرد و اتفاقا حرفهای درستی هم میزد؛ خیلیها این حرفها را میشنیدند و میدانستند صحیح است، اما با اینحال سکوت میکردند، در حقیقت برخورد مهربانانه با این جریان زیاد هم بود، همینطور در زمانیکه احترام ایشان را بهعنوان یک رییسجمهوری رعایت میکردیم. آن زمانهایی که ما با جریانهای زاویهدار از خط اصیل انقلاب را که پرخطا یا پرخیانت بودند، با مدارا برخورد میکردیم، نباید فراموش کنیم. لذا من مقطعی را در تاریخ انقلاب که با جریانی برخورد بیرحمانه داشته باشیم، نمیبینم. مگر ما با سازمان مجاهدین خلق برخورد بیرحمانه داشتیم؟ این جریان فاسد، پس از انقلاب اسلامی تا قبل از اعلام رسمی خروج مسلحانه در تهران، پایگاههای مشخص داشت و این اماکن با پرچم این گروهک فعالیت میکردند. در حالیکه از قبل انقلاب، ایدئولوژی التقاطی آنها روشن بود و ما از آن مطلع بودیم، ولی بازهم با مهربانی برخورد کردیم. لذا اگر بخواهیم با کسانی که در این گفتمان هستند، یک دفعه به برخورد بیرحمانه رو بیاوریم، نوعی عدم تعادل رفتاری در شیوه برخورد خواهد بود. این را هم نباید از نظر دور داشت که انتقاد از کسانی که در گفتمان اصلی انقلاب قرار دارند، اهمیت و ارزش و کارایی بالاتری هم دارد. البته کسانیکه درون این گفتمان قرار دارند علی القاعده باید انتقادپذیرتر باشند، ولی این انتقاد باید با رعایت آداب خود و با در نظر گرفتن تمام جوانب امر باشد.
* یعنی برای حفظ این افراد و اینکه تا جایی که امیداست در این گفتمان بمانند؟
این یکی از دلایل است؛ تا آنجا که امکان دارد باید به حفظ افراد بپردازیم. این موضوع درباری تکتک ما صدق میکند، همه ما نیازمندیم که با مدارا با ما برخورد شود تا حفظ شویم. نباید خودمان را دست بالا بگیریم! دلیل دیگر این مدارا ثبات اجتماعی است، ثبات اجتماعی این مصلحت اندیشیها و تأخیر در برخوردها و مهربانانه برخورد کردن را اقتضا میکند. ثبات اجتماعیای که در دل آن تمام حقایق روشن میشود. روشن شدن حقیقت، طبیعتا زمان میبرد. به همین دلیل خداوند متعال میفرمایند: «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»، صبر را همسنگ حقپرستی قرار میدهد. صبر فرع حقپرستی نیست، بلکه اصلی است مثل خود حقپرستی. من داستانی را از تاریخ عرض کنم که نمونهای از مماشات علی (علیهالسلام) در سختترین شرایط و با بدترین افراد است. گروهی از خوارج از لشگر حضرت جدا شدند، در زمانی که ابتدائا خوارج شکل گرفتند حضرت به آنها فرمود که حرف حساب شما چیست؟ گفتند ما اشتباه کردیم و حالا توبه میکنیم، شما هم که تن به حکمیت دادهاید، اشتباه کرده و باید توبه کنید. حضرت فرمودند من از خداوند طلب مغفرت میکنم برای هر گناهی. یک استغفرالله مجملی گفتند و آنها به همین استغفار راضی شدند و به شهر بازگشتند. اشعث در این میان آتش بیار معرکه شد و رفت از امیرالمؤمنین پرسید که آیا شما واقعا آنطور که خوارج میگویند استغفار کردید و حضرت را در شرایطی قرار داد که لازم بود حضرت به مصالحی پاسخ دقیق را بدهند. حضرت فرمودند: نه، من استغفار بهمعنای کلی کلمه کردهام. اشعث رفت و این حرف را در میان جامعه پخش کرد، خوارج از کوره در رفتند دوباره خروج کردند. و جنگ معروف نهروان شکل گرفت. شاید اگر اشعث این دوبههمزنی را نمیکرد، این نبرد به حضرت تحمیل نمیشد. ابن ابیالحدید میگوید: در هر فتنهای در حکومت امیرالمؤمنین پای اشعث در میان بود. اینجاست که مصلحتها اهمیت پیدا میکنند. برخوردهای بیرحمانه هم برای دقیقه نود به بعد است. همیشه باید اینطور باشد. مصالح مختلفی این را اقتضا میکند که باید به آنها توجه کرد.
* مسأله جدید و غریبی که شما در سخنرانی خود در حسینیه امام خمینی، بیت رهبر معظم انقلاب مطرح کردید، تقدم ولایت بر عدالت بود. جریان انقلاب اسلامی در دوره جدید حیات خود، که عنوان اصولگرایی را هم برای خود انتخاب کرد، با جنبش عدالتخواهی شروع کرد و با همین جنبش اوج گرفت. میخواستم این مطلب را برای خوانندگان بسط دهید که چطور یک مفهوم مطلق مثل عدالت که میتوان مصادیق آن را در صحبتهای امام و رهبری هم استخراج کرد، میتواند ذیل مفهوم دیگری، مثل ولایت قرار گیرد. ؟
اولا مفاهیم کلیدی ارزشمند بسیار مهمی در تاریخ اسلام بوده و هست که هرکدام به نوعی دچار آسیبهایی شدهاند. و نظیر چنین اتفاقی در تاریخ انقلاب هم بوده است. ما همیشه باید مراقبت کنیم و متوجه آسیبهای هر امر خیری باشیم. «عدالتگرایی» یک مفهوم بسیار کلیدی است، ولی نباید عدالتگرایی را یک مفهوم مطلق در نظر بگیریم. توجه کنید که «عدالت» یک مفهوم مطلق است، اما من در مقام عدالتگرایی ممکن است دچار گرایشهای نامتعادلی شوم و مصادیق نابهجایی را برای عدالت تمنا کنم که اصلا آنجا، جای عدالت نباشد یا مصلحتهایی که در راه اجرای عدالت وجود دارد، نادیده بگیرم و عدالتگرایی من تبدیل به نوعی ظلم برای جامعه شود. ما دو شرط بسیار مهم برای مصون ماندن عدالتگرایی از آسیب داریم. یکی اینکه در تشخیص مصداق عدالت اشتباه نکنیم، دوم اینکه در اجرای عدالت، مصلحتهای دیگر جامعه را هم در نظر بگیریم که آن مصلحتها هم بازگشتشان به عدالت و بلکه مصداق مهمتر و پیچیدهتری از عدالت خواهد بود. عدالت لایههای مختلفی دارد و سطوح پیدا و پنهانی دارد که باید همه را مورد توجه قرار داد. برخی اینگونه تلقی میکنند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هیچ مصلحتی را در راه اجرای عدالت برنمیتابیدند. این تلقی دقیقی نیست. کم نبوده مواردی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) صبر و تحمل کرده و کوتاه آمدند، بهدلیل اینکه جامعه ظرفیت و کشش آن را نداشت. ما اگر آن نقاطی را میبینیم که حضرت مصلحت اندیشی نمیکردند، این موارد را هم باید ببینیم تا بدانیم اجرای عدالت هیچگاه مطلق نیست. بهعنوان نمونه مالک اشتر زمانی خودش به امیرالمؤمنین میگفت که تقسیم برابر اموال را متوقف کن و پرداخت بیشتر به اشراف را که قطع کردی از سر بگیر تا با شما دشمنی نکنند. مالک این مصلحتبینی را داشت، ولی امیرالمؤمنین این مصلحت بینی را بهدلیل مصلحت بالاتری نمیپذیرفت. اما همین مالک اشتر، جاهایی به امیرالمؤمنین اعتراض میکرد که چرا اجازه نمیدهید که ما گردن برخی را بزنیم، چون اینها در برابر جریان اسلام قرار گرفته و در نهایت با شما دشمنی خواهند کرد. البته حرف مالک اشتر درست از آب درمیآمد، ولی حضرت امیر به مصالح بالاتری، به چنین برخورد صریح حقگرایانه اجازه نمیدادند. باید همه مسائل را در کنار هم ببینیم. عدالت به خودی خود یک ارزش مطلق است، اما آیا ما که به عدالت علاقهمندیم، ممکن نیست جاهایی اموری را مطابق عدالت ببینیم در حالیکه در مصداق اشتباه میکنیم؟ طبیعتا در اینجاها نباید دچار عدالتزدگی شویم. در ثانی مواردی را ممکن است در مصداق عدالت ببینیم ولی فعلا مصلحت انجام آن نباشد. اینجا باید چه کنیم؟ باید صبر کنیم که موقعیت اجرا پیش بیاید و نباید سر حاکمیت دینی فریاد بزنیم که چرا عدالت را رعایت نکرده است، الاهم فالاهم باید کرد و الا ممکن است عدالت بزرگتری آسیب ببیند. در چنین مواردی که چه امری مصلحت برتر است مسلما باید به ولایت نگاه کرد و هرچقدر جایگاه ولایت در جامعه بیشتر تثبیت شود، اجرای عدالت را بیشتر تضمین خواهد کرد، اجرای عدالت نیاز به این اقتدار ولایت دارد. اگر جایگاه ولایت لطمه ببیند، ممکن است برخی از مصادیق عدالت اجرا شود، ولی ممکن است در اثر بیثباتی، عدالتهای بیشتری هم زیر پا قرار گیرد، که هیچ انسان عدالتگرایی نمیتواند با عدالتمداری جلوی آن ظلمها را بگیرد. به همین دلیل هم برای تثبیت قدرت عدالت، به ولایت نیازمندیم؛ برای تشخیص مصداق صحیح عدالت نیز به ولایت نیازمندیم، اینجاست که ولایت نسبت به عدالت اصالت پیدا میکند.
* شما در صحبتهایتان گفتید که مردم باید این نگاه را داشته باشند.
من بدون تعارف میخواهم بگویم، واقعیت این است که بدنه جریانی که از ابتدا با انقلاب همراه بوده، تاکنون کمتر دچار خطا شده است. فکر نمیکنید این مشکل بیشتر مربوط به نخبگان باشد تا مردم، و این نخبگان هستند که معمولا تشخیصشان را نسبت به تشخیص ولایت ارجح میدانند؟ بله. اساسا این مشکل بیشتر در میان نخبگان رواج پیدا میکند. اساسا ولایتگریزی در درجه اول بلیهای است که در میان نخبگان ظهور و بروز پیدا میکند و بعد، اگر مردم بصیرت نداشته باشند، بهجامعه هم سرایت میکند. ولی وقتی مردم از هوشیاری برخوردار باشند، نهتنها جلوی این سرایت را خواهند گرفت، بلکه ولایتگریزی نخبگان را هم اصلاح خواهند کرد. منتها در بعضی از شرایط نخبگان میتوانند مردم را به اشتباه بیندازند. هرچند در مدت زمانی کوتاه. در همین مدت زمان کوتاه هم جامعه لطمه میخورد.
* میتوانید مصداقی عنوان کنید؟
زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خورشید حقانیت امیرالمؤمنین اظهر من الشمس بود، منتها نخبگان سست عنصر توانستند کاری کنند که مردم از یاری علی بن ابیطالب (علیهالسلام) دست بکشند و کمکم با حضرت پر انتقاد برخورد کرده و بیاعتماد شوند و کسانی مثل ابوموسی اشعری و اشعث و دیگران توانستند، بر افکار عمومی تأثیر بگذارند. تمایلات و گرایشات دنیاطلبانه مردم هم در امتحانهای سخت، آنها را بهسمت نخبگان ضعیف و بد سوق داد، ولی بالأخره ما نباید مردم را مطلق کنیم و ممکن است جاهایی اشتباه کنند. منتها در روایات هست که جامعه ولایتمدار اگر هم خطا کند، جبران خواهد کرد.
* در صحبتهای اخیرتان، در خصوص شرایط جدید، مصداقهای تاریخی که عنوان میکردید مربوط به خوارج است. بعضا در صحبتهای برخی دیگر از نخبگان هم این را میبینیم. اگر این تقسیمبندی کلاسیک فتنهها، بر مبنای فتنههای زمان حضرت امیر (علیهالسلام) (سه جنگ تاریخی) را بخواهیم با شرایط برهه تاریخی ولایت مقام معظم رهبری تطابق بدهیم، آیا میتوان گفت که همان ترتب تاریخی در حال رخ دادن است و در واقع به نوعی ابتدا یک اصحاب سابقهدار انقلاب که درگیر ثروتاندوزی بودند، سر راه انقلاب مشکل ایجاد کردند و بعد جریانی که سابقه کمتری داشتند و حالا بخشی از دینداران و متدینین که بیشباهت به خوارج نیستند؟
این شباهت در تاریخ انقلاب ما نعل به نعل اتفاق نیفتاده. مهمترین دلیل این است که اساسا در جامعه ما نبردی رخ نداده. زمان حیات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینقدر این مرزبندیها شفاف شد و این بحرانها بالاگرفت که به جنگ داخلی منجر شد و ما تاکنون الحمدالله هیچ جنگ داخلی نداشتیم لذا نمیتوان گفت که فتنههای انقلاب ما دقیقا از همه جهات شبیه صدر اسلام رخ میدهد. منتها در همه این دورانها برخی خوارجگونهتر عمل کردند مانند گروه فرقان. و البته بعضی شباهت بیشتری با دیگران داشتند و همه ضدانقلابها هم الان در کنار هم هستند. من برای آینده ممکن است چیزی شبیه جنگ احزاب را پیشبینی کنم! ولی هریک از اینها به تنهایی نمیتوانند بحران بزرگی برای انقلاب اسلامی ایجاد کنند. اینکه نوبت به این رسیده باشد که حتما با بلیهای شبیه خوارج مواجه باشیم امر قطعی نیست. شما در این بحث عدالت زدگی میبینید که هر دو گروه قبل از خوارج هم به بهانه عدالتطلبی با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جنگیدند هم معاویه و هم طلحه و زبیر به بهانه اجرای عدالت و انتقام خون عثمان جنگ را شروع کردند و به ظاهر عدالتطلبانه جلو آمده بودند؛ منتها عدالت را بهانه قرار دادند. البته این نکته را نمیخواهم انکار کنم که هرچه مذهبیها از راه درست خارج شوند، آنها بیشتر شبیه خوارج بهنظر خواهند رسید تا غیرمذهبیها، هرچه آدمها با انگیزههای مخلصانهتر به جنگ با حق مبتلا شده و در تشخیص راه دچار اشتباه شوند، مردم معمولا آنها را بیشتر شبیه خوارج میبینند. البته تفاوتهایی اساسی بین برخی جریانها با خوارج، وجود دارد. جریان خوارج به نوعی معتقد به آنارشیسم بودند و ظاهرا برای نفی هرنوع قدرت میجنگیدند، بنابراین اگر کسی قدرتطلبانه وارد میدان مبارزه شود، از این جهت شباهتش با خوارج کمتر خواهد شد.
* خب همین جریانی که برخی بزرگان ما، از آن به جریان فاسد قدرتطلب تعبیر میکنند، به نوعی همین آنارشیسم را تبلیغ نمیکنند؟
این قبیل توجیهات، مثل اینکه ولایت برای عصر غیبت است و ما الان در عصر ظهور هستیم و نیازی به تبعیت از ولایت فقیه نداریم. سپس طرح مصادیق مختلف و مشخص، برای اثبات اینکه در عصر ظهور هستیم، مصادیقی که برخی از آنها با غلطهای فاحش تاریخی و حدیثی همراه هست، این را نشان نمیدهد که به نوعی دنبال همان آنارشیست هستند؟ ممکن است در مقام زبان اظهارنظر یا نظریهپردازی، شباهتهایی پیدا شود. ولی خوارج اساسا گروه خارج از قدرت هستند که برعلیه قدرت میشورند، نه گروهی که قدرت در دست آنها است و برای حفظ قدرت میجنگند. بالأخره این تفاوت وجود دارد. ما اگر یک جریان انحرافی را که مختصاتش مطابق با خوارج نیست، خوارج بنامیم، بعدا در شناسایی و پیشبینی پدید آمدن گروههای شبیهتر به خوارج، دچار اشکال خواهیم شد. هر انحرافی را باید در مختصات خودش دید، لازم هم نیست که یک جریان انحرافی، حتما و دقیقا شبیه به مارقین یا ناکثین یا قاسطین باشد تا انحرافی باشد، جریانهای انحرافی متعددی میتوانند وجود داشته باشند که از جهاتی، شباهتی با هریک از این سه داشته باشند.
* چرا این جریان به مسأله مصادیق ظهور پرداخت؟ چرا از این نوع اعتقادات مردم جریانهای قبلی سوء استفاده نکردند؟ در این جریان چه پیوستگیای را میبیند که سراغ این موضوع، برای پیشبرد اهداف خود رفته است؟
طبیعتا هر جریان سیاسیای متناسب با شعارهای خود موضوعاتی را در میان علاقههای مردم جستوجو میکند و آنها را برجسته میکند. این مسأله یک پاسخ طبیعی دارد. مثلا یک جریانی اگر با شعارهای غربی و لیبرالی به صحنه بیاید، بر آن بخش از صحبتهای حضرت امام که متناسب با اندیشه خودش هست تأکید میکند، آن کسی که با شعار دیگری بیاید بخشهای دیگری از سخنان امام را که مورد تأکید خودش است مورد تأکید قرار میدهد.
* در سخنرانی اخیر خود اشارهای هم به نخوت و غرور، بهعنوان عامل انحراف از جریان ولایت داشتید. فارغ از جریانهای فعال فعلی، هر جریانی در گفتمان انقلاب اسلامی با اقبال مردم مواجه میشود، چه وزنی به مسأله نخوت و غرور و احتمال انحراف میدهید؟ چقدر جریانهای اصولگرایی را که حمایت سفت و سختی از جریان پیروز انتخابات میکنند در پدید آوردن این مسأله سهیم میدانید؟
اولا ما همه در معرض عجب و غرور هستیم و اگر از خودمان مواظبت نکنیم، در پی کسب هر نوع موفقیتی، حتی در مسیر حق میتوانیم دچار این آفت شویم. مگر اینکه بهشدت از خودمان مواظبت کنیم و با دیدن دست قدرت الهی موفقیتها را نتیجه شایستگیهای خود نبینیم و واقعا به این معتقد باشیم که هرکار خوبی صورت گرفته، خواست خداوند بوده است و ما تنها بر نقایص کارها افزودهایم. اگر کسی واقعا به این مطلب معتقد نباشد، قطعا دچار نخوت و غرور خواهد شد و اگر کسی دچار نخوت و غرور شود، قطعا خطا خواهد کرد. و شاید به خیانت هم منجر شود. اگر کسی به اندیشه خود غره شود، دچار تشخیصهای اشتباه و فاحش میشود اگر کسی به مدیریت و توانمندیها، به دوستان و یاران و توانمندیهای آنها غره شود، دچار خطاهای فاحشی خواهد شد و از همین ناحیه ضربه خواهد خورد. طبیعتا سیاسیون نیز همه در معرض امتحان الهی هستند و در همین مسیر است که رشد پیدا میکنند، رشد معنوی که برای نخبگان پایان نپذیرفته، آنها هم مثل تمام مردم هستند، منتها با امتحاناتی علنیتر و آثار اجتماعی گستردهتر. هرکسی اگر در عرصه سیاست دچار غرور شود، طبیعتا دچار اشتباهاتی خواهد شد که همه جامعه از آن صدمه خواهد دید. اگر کسی دچار اشتباه شد و از اشتباه خود دفاع کرد، اشتباهاتش عمق بیشتری پیدا خواهد کرد و اگر اشتباهات خود را تئوریزه و بعد دفاع کرد، این اشتباهات تبدیل به انحراف هم میشود
* آیا در پدید آمدن این مسأله میان نخبگان سیاسی کشور، آن گروهی که بهجای حمایت از اصول و جریانها، از اشخاص حمایت افراطی کردند، بیشتر مقصر نیستند؟
اتفاقا من در میان رسوم جامعه و فرهنگ مردم تأکید روی چهرهها را زیاد نمیبینم. مردم ما واقعا در اوج طرفداریشان از یک شخص، معمولا بهصورت افراطی کسی را تأکید نمیکنند و در این زمینه خیلی راحت هستند. ما نباید خودمان به اشتباه بیفتیم. حضرت امام میفرمودند، مردم طرفدار اسلام هستند، حتی اگر شعاری بهنفع خود من دهند. ما واقعا در مورد مردم باید اینگونه فکر کنیم. من در رفتار مردم کارهایی که سیاسیون مقبول را به اشتباه بیندازد، زیاد نمیبینم، معمولا م طرفداری مردم از افراد، بر اساس ملاکهایی است که آنها یا افکار و رفتارشان را ارزشمند میکند هر زمان که ملاکها را از دست دهند، مردم هم حمایت خود را برمیدارند، ولی اگر هر یک از افرادی که در عرصه سیاست موفقیتی بهدست آورده و مقبولیتی پیدا میکنند، دچار این توهم شوند که برای همیشه این مقبولیت را خواهند داشت، قدم اول و خطای فاحش را مرتکب شدهاند. خیلیها هم بودند که در این مدت و در طول مسیر انقلاب، دچار این توهمات شدند از انقلابی گرفته تا نیمه انقلابی، غیرانقلابی و ضدانقلابی. سیاسیون نباید دچار توهم شوند که مقبولیت آنها بیقید و شرط و برای همیشه است.
* شما به مردم اشاره کردید،
اما من نخبگان و گروههای سیاسی مدنظرم بود. بخشی از نخبگان سیاسی در طول چند سال اخیر، علیالخصوص در جریان انتخابات دو سال قبل، در نسبت دادن کلیت جریان عدالتخواهی و اصولگرایی به شخص و افراد، یک مقدار زیادهروی کردند و شرایطی را فراهم کردند که این غرور ایجاد شود؟ نه، من چنین برداشتی ندارم. اگر بهطور مشخص منظور شما از این سئوال آقای احمدینژاد است، من فکر نمیکنم درباره ایشان مبالغهگویی در جامعه یا عموم جریانهای انقلابی و اصولگرایی صورت گرفته باشد که احیانا موجب شود احیانا ایشان در معرض خطر غرور قرار بگیرند. ممکن است ایشان هم مثل هرکسی، دچار این آسیب شود اما نه به این علت که زیادی از ایشان تقدیر شده، بلکه من معتقدم ایشان همانقدر که توانایی و شایستگی داشته مورد تقدیر قرار نگرفته است و حداقل در برخی از لایههای اصولگرایی که نسبت به ایشان انتقاد داشتند، بهتر بود انتقادها را در کنار ذکر نکات مثبت ایشان بیان میکردند، چراکه اینطوری تعادل بهتری برقرار میشد. اگر کسی ویژگیهای مثبتی داشته باشد، نه درباره ویژگیهای مثبت او باید مبالغه کرد و نه باید آنها را انکار کرد هر دو اثر منفی دارد. اگر ویژگیهای مثبت کسی را انکار کنیم، ممکن است او در مقام اثبات خود برآید و به رفتارهایی دست بزند که خارج از تعادل است و اگر در مورد کسی مبالغه کنیم، ممکن است در مورد خودش دچار اشتباه شود و بازهم از تعادل خارج شود که هر دو مردود است. اما مغرور شدن هرکسی اولا به ویژگیها اخلاقی و روحی همان فرد برمیگردد و بیشتر خود شخص مقصر است، امیدواریم کسانیکه در جامعه ما از موفقیت و مقبولیتهایی برخوردار میشوند، آن را از خود نبینند و همه مقبولیت خود را یک نعمت موقتی از جانب خدا ببینند که مایه امتحان این افراد و اسباب خدمت است.
* اجازه بدهید صریحتر بپرسم. یکی از مواردی که برای ادعای خودم میخواهم به آن اشاره کنم، تعریف و تمجیدی بود که آقای رحیمی که البته آن موقع هنوز معاون اول نشده بود، از آقای احمدینژاد انجام دادند. آقای رحیمی جمله معروفی را در ستایش رییسجمهوری بیان کردند که اگر قرار باشد پیغمبر جدیدی ظهور کند، آقای احمدینژاد است و محبوبیت آقای احمدینژاد در میان ملل مسلمان بینظیر است و... آقای رحیمی از چه جایگاه اجتماعی گستردهای برخوردار هستند و چه موجی این صحبت ایشان در جامعه ایجاد کرده که بخواهیم بگوییم، اینگونه مبالغهگوییها آنچنان ثمرههایی داشته باشد. شما فکر میکنید مردم بهخاطر این حرفها به استقبال آقای احمدینژاد میروند؟ شاید اکثر آنها از چنین سخنی بیزار باشند، ولی بهخاطر محسنات ایشان که واقعا دارد به استقبالشان میروند. مردم با بزرگواری به همه کسانی که خدمت میکنند، بنا دارند که خدمت کنند یا حتی حرف خدمت میزنند، احترام میگذارند. مگر اینکه برایشان ثابت شود که این حرفها واقعی نیست. آنوقت به مرور از احترام گذاشتن به این افراد هم دست بر میدارند. ممکن است اشخاص یا جریانهایی که تأثیر اجتماعی گستردهای نداشتهاند، در مورد ایشان مبالغهگویی کرده باشند که هیچ فایدهای جز کم شدن محبوبیت ایشان نداشته است. سئوال شما این بود که آیا اینگونه سخنها، موجب غرور یک نفر نمیشود؟ چنین سخنهایی که اثر اجتماعی گسترده نداشته است، علیالقاعده نباید موجب غرور کسی بشود.
* اگر این مبالغه و مجیزگوییها در کنار یک حمایت اجتماعیای گسترده مردمی باشد چه؟
فرد میتواند خود را به اشتباه بیندازد، ولی اینها برای یک آدم باهوش نباید عامل غرور بشود. کسی که اشتباه میکند، نتیجه خصلتهای فردی خود را میبیند، چون باید بداند حمایتهای اجتماعی به چه دلیلی است. ما سعی داریم که با سوءظن جلو نرویم، تا آنجا که امکان دارد نپذیریم که آقای احمدینژاد، تملق را دوست دارد و یا مغرور شده است. ما تا آنجا که بتوانیم، سعی میکنیم چنین نسبتهایی را به افراد ندهیم، در عینحال هیچکسی را مبرا از خطا نمیدانیم همچنانکه خودمان مبرای از خطا نیستیم.
* بهسراغ یکی دیگر از شاخصهای انحراف این جریان برویم. ادعای ارتباط با غیب و استفاده از علوم غریبه. در فضای رسانهای، مباحث بعضا سطحی و غیرمستندی، درباره چنین مسائلی و اینکه جریان انحرافی موردنظر خود را وابسته به این اعتقادات و افکار میداند، در گرفته است. برخی از علمای برجسته ما هم به این موضوع واکنش نشان دادهاند.
اصولا سیاستمداران در تمام دنیا، به علوم غریبه و بههر نوعی از غیبگویی و پیشگویی، اگر دسترسی پیدا کنند، خیلی علاقه نشان میدهند. چون حضور در فعالیتهای گسترده و کلان سیاسی نیاز به ریسکهای بالا دارد و طبیعتا کسانیکه در این عرصه هستند، بدشان نمیآید که با عنایتهای غیبی و یا بر اساس توان پیشگویی از آینده توان تأثیرگذاری پیدا کنند. اما یک سیاستمدار مسلمان، باید بداند اینگونه اخبار غیبی تقریبا هیچگونه فایدهای برایش نخواهد داشت. من نمیدانم آیا واقعا برخی از زمینهها در علوم غریبه که شیوههایی برای دسترسی به اخبار غیبی بوده یا دستمایه پیدا کردن قدرتهای غیرعادی است، مورد استفاده دولت دهم قرار گرفته یا نه؛ آقای احمدینژاد که انکار میکنند و امیدواریم که همینطور هم باشد! البته به هیچوجه نمیتوان گفت که همه فعالیتهای دولت، با اتکای به این علوم غریبه است؟ ولی اگر برخی از اطرافیان ایشان به این امور پرداخته باشند، باید دو پرهیز مهم را مورد توجه قرار دهند: نخست اینکه تا جاییکه عقل کار میکند، باید با استدلال بر عقل حرکت کرد و جاییکه عقل به نتیجهای نمیرسد، باید انسان به خدا توکل کند و اگر کسی بهجای تعقل و توکل، به علوم غریبه اتکا کند، چهبسا که خداوند عقل او را سلب کند و بهوسیله همان علوم غریبه، او را دچار اشتباهات فاحش کند. ممکن است کسی در گوشهای از زندگی شخصی خودش، از علوم غریبه استفاده کند که آن هم نوعا صحیح نیست و اثر خوبی ندارد و اکثرا آدم را به اشتباه میاندازد، ولی برای مسائل بسیار اساسی برای یک مملکت که ما اعتقاد داریم تحت هدایت و عنایت خاصه امام زمان (علیهالسلام) است، انسان چرا عقل و منطق و توکل به خدا و توسل به اهلبیت را کنار بگذارد و به این مسائل رو بیاورد. خطر روی آوردن به اینگونه امور و علوم غریبه، آن است که خدا انسان را به خود واگذار خواهد کرد و عقل انسان را سلب میکند؛ لذا برای سیاستمداران پرداختن به اینگونه مسائل، کار بسیار خطرناکی است.
* اما این جریان ادعای توسل به اهلبیت را مطرح کرده و میکوشد با اتکای قالبهای دینی در دل و ذهن افراد رسوخ کنند.
توسل به اهلبیت با ریاضتهای غیرمتعارف و با اتکای به علوم غریبه، همخوانی ندارد. توسل به اهلبیت را در معنای واقعی کلمه، امام خمینی داشت، توسل به اهلبیت را مقام معظم رهبری دارد که انسان میبیند که ایشان در عین توسل محض به اهلبیت، چقدر با مشورت و بررسی و واقع بینی و اتکا بر معارف دینی و البته با احتیاط گام بر میدارند و جلو میروند و خدا هم کارشان را پیش میبرد. البته ما باید مواظب باشیم که توسل به اهلبیت تخطئه نشود، اگر کسی توسل به اهلبیت داشت و در کنار آن به رفتار اشتباهی پرداخت، موجب نشود که ما اصل توسل به اهلبیت را زیر سئوال ببریم، مثل بحث سی دی ظهور. باید مواظبت کنیم تا اشکالات این سیدی، کلیت امید داشتن به ظهور را زیر سئوال نبرد. رزمندگان ما در دفاع مقدس در اتاقهای عملیات و پشت خاکریز، تمام تلاش خود را میکردند که کار جنگ را پیش ببرند و در نهایت، به اهلبیت هم توسل پیدا کرده و پیروز میشدند و همینها میگفتند این توسل بود که ما را نجات داد. نباید این را انکار کرد و توسل به اهلبیت در راستای همان توکل به خداوند متعال است. در مورد توکل هم که فرمود با توکل زانوی اشتر ببند، یعنی تمام تلاش و بررسیهای عقلانی را انجام بده، بعد توکل کن. مسئولین ما تا زمانیکه به اهلبیت توکل دارند هزار سال دیگر هم نیازی به استفاده از علوم غریبه پیدا نمیکنند، من میترسم خدا غضب کند کسی را که در کنار این دو مفهوم بزرگ، یعنی توکل و توسل؛ به چیز دیگری اتکا کند و خداوند رفیع، حمایت و هدایت او را رها کند.
* بهعنوان سئوال پایانی اگر بپذیریم که با همان فتنه دوم - که در مورد آن با هم گفتوگو کردیم - روبهرو شدهایم، شما بهعنوان فردی که با تسلط بر منابع دینی، به اجتماع پیرامون خود مینگرید. اگر تنها یک موضوع را بهعنوان پراهمیتترین موضوعی که در این شرایط باید به آن توجه کرد نام ببرید، به چه موضوعی خواهید پرداخت؟
اگر ما در معرض فتنه جدیدی قرار گرفته باشیم که موضوع آن همین تقابل متوهمانه عدالت و ولایت باشد، جامعه ما نیاز به بصیرتی بیش از فتنه 88 دارد. این بصیرت البته موجب میشود که معرفت دینی و معنویت ناب اسلامی در جامعه ما عمیقتر شود و خوشبختانه زمینه این رشد و بصیرت در جامعه ما هست، بهویژه در میان محرومین. البته کسی نباید تصور کند که محرومین جامعه ما را میتواند با عدالت گرایی فریب دهد.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید