گفتگوی زندۀ تلویزیونی شبکه سه؛ با عنوان «مردی که جهان را تغییر داد»
چرا رهبر انقلاب در این مقطع زمانی، از تحول سخن میگوید؟/ باید مدیران جامعه را به مدیران تحوّلی و غیرتحوّلی تقسیم کنیم / مدیر غیرتحولی، زمینۀ فساد ایجاد میکند؛ هرچند خودش فاسد نباشد / هرجا مشکل اقتصادی و فرهنگی هست، آنجا دچار «مدیران فسیل» است
شناسنامه:
- زمان: 99/03/17
- موضوع: گفتگوی زندۀ تلویزیونی شبکه سه؛ با عنوان «مردی که جهان را تغییر داد»
- مکان: شبکه سه
- صوت: اینجا
نسبت به بیانات امام(ره) و رهبر انقلاب، در جامعه «بیمهری» دیده میشود
مجری: بهطور کلی در بیانات اخیر رهبر انقلاب در 14 خرداد 99، از نگاه شما چه مطالب محوری و مهمی وجود دارد؟
اولاً بهطور کلی، بنده تصور میکنم که ما نسبت به بیانات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، در جامعه و در میان فرهیختگان و در رسانههای خودمان، بیمهری میبینیم، البته این برنامه مصداق این بیمهری نیست!
حضرت امام(ره) مطالبی دارند که بسیار قابل تأمل است و پس از امام(ره) هم سی سال است که مقام معظم رهبری، از زوایای مختلف، حقایقی را مطرح میکنند، ولی ما به آن موضوعات و نکتهسنجیها، خوب نمیپردازیم. خیلیها این بیانات را مرور نمیکنند و مطالعه نمیکنند؛ نه سخنان حضرت امام(ره) را و نه سخنان مقام معظم رهبری را. درحالیکه این سخنان، برآمده از همۀ آن چیزی است که از معارف دینی به دست ما رسیده است؛ آنهم در صحنۀ عمل و در صحنۀ رشد یک جامعه است.
اساساً باید این بیمهریها را نسبت به سخنان امام(ره) و رهبر انقلاب، کنار بگذاریم و یک روش دیگری در برخورد با این کلمات داشته باشیم.
کارکرد اصلی یک رهبر چیست؟
کارکرد اصلی امام(ره) و مقام معظم رهبری این است که نشان بدهند، از بین اینهمه معارف دینی ما، الان وقت کدامشان است؟ این «وقت تعیین کردن» و «اولویت گذاشتن» و «تطبیقدادن با شرایطِ روز» کارِ یک رهبر است.
ما گاهی از اوقات کارِ ولیّ یک جامعه را با یک معلم مقایسه میکنیم؛ معلمی که میگوید: «من این آگاهیها و اطلاعات را به شما میدهم، حالا هر وقت که نیاز بود، از این آگاهیها، بهجای خودش و در جای درستش استفاده کنید!» درحالیکه ما نباید کارِ رهبر را با کار یک معلم مقایسه کنیم.
رهبر در واقع یک معلمِ در صحنه است که میگوید «الان نوبت استفاده کردن از این آموزه است...» بعضیها وقتی سخن رهبر را میشوند، میگویند: «ما که این آموزهها را بلد هستیم، چرا تأمل کنیم؟!» درحالیکه رهبر دارد زمانِ بهکارگیریِ هر آموزه را در جای خودش تعیین میکند.
الان وقتِ پرداختن به موضوع «تحوّل» است / باید مدیران جامعه را به مدیران تحوّلی و غیرتحوّلی تقسیم کنیم
ممکن است ما در کلمات حضرت امام یا مقام معظم رهبری مطالبی بشنویم که از قبل هم این مطالب را میدانیم یا در کتابها خواندهایم، ولی کارکرد سخنان یک رهبر این است که به ما نشان میدهد «الان وقت توجه به چه نکتهای است؟ و چه مقدار باید به آن توجه کرد؟» چون رهبر، در مقام اجرا و عمل، دارد جامعه را معماری میکند و میگوید که «ما الآن باید از این مصالح استفاده کرده و طبق این نقشه عمل کنیم.»
اگر بخواهم در یک جمعبندی از سخنان اخیر مقام معظم رهبری نکتهای را عرض کنم، باید بگویم الآن وقت این است که ما به موضوع تحوّل بپردازیم و باید مدیران جامعه را به مدیران تحوّلی و مدیران غیر تحوّلی که به جامعه ضربه میزنند، تقسیم کنیم و خوب و بد را از زاویۀ تحوّل نگاه کنیم.
مدیر غیرتحولی، زمینۀ فساد ایجاد میکند؛ هرچند خودش فاسد نباشد
باید ببینیم که آیا این مدیر، تحوّل را درک کرده است یا نه؟ آیا مدیریتش تحوّلزاست یا نه؟ آیا او تشخیص میدهد مسیر تحوّل جامعه کجاست یا یک آدم آهسته برو آهسته بیاست؟ یا یک آدمی است که اهل ریسک به معنای درست کلمه نیست و اهل برنامهریزیِ تحولی نیست.
مدیری که تحولی نیست، مملکت را عقب نگه میدارد و زمینۀ فساد را فراهم میکند، هرچند خودش فاسد نباشد.
خود رهبر انقلاب هم اهل تحوّل هستند
همانطور که مقام معظم رهبری دربارۀ امام میفرمود «امام یک رهبر تحوّلی بود» خود مقام معظم رهبری هم اهل تحوّل هستند. یک نمونهاش را عرض کنم: ببینید مقام معظم رهبری چقدر در این سالها بر موضوع «برخورداری دستگاههای مختلف از هیئت اندیشهورزی» تأکید داشتند! حتی دربارۀ بسیج که یک تشکیلات عظیم مردمی است، فرمودند که در تمام ردهها هیئت اندیشهورزی داشته باشند (قبلاً از عبارت «اتاق فکر» استفاده میشد) در این اتاق فکر یا هیئت اندیشهورزی، چه اتفاقی میافتد؟ افراد متفکّر مینشینند و فکر میکنند که اوضاع موجود را تغییر بدهند و یک نوع دیگری نگاه کنند بلکه از درونش یک نگاه تحوّلی بیرون بیاید.
گفت: «مادح خورشید مداح خودست» رهبر انقلاب وقتی دارند حضرت امام را توصیف میکنند در واقع دارند به نکتهای میپردازند که خودشان هم به شدّت به آن مقیّد بودند. اگر ما یک جاهایی مقام معظم رهبری را در حرکت دادنِ جامعه تنها دیدیم، بهخاطر این است که دیگران شبیه ایشان نبودند؛ در این زمینه هم فرقی هم بین انقلابی و غیر انقلابی نیست!
ما میخواهیم از زاویۀ موضوع تحوّل، به مسائل نگاه کنیم. بعضیها افراد انقلابی و مذهبیای هستند یعنی چارچوب و مبانی انقلاب را قبول دارند، اما وقتی وارد کار میشوند، هیچ تحوّلی را ایجاد نمیکنند یا حتی اجازۀ هیچ تحوّلی نمیدهند یا حتی تشخیص نمیدهند که چه افرادی را بهکار بگیرند تا یک تحوّلی ایجاد بشود.
دین آمده است که ما را متحوّل کند
ما اگر به دین خودمان هم مراجعه کنیم، میبینیم که دین نیامده است برای اینکه ما را به چند تا رفتار خوب وادار کند و از چند تا رفتار بد، باز بدارد! دین آمده است ما را متحوّل کند. قرآن میفرماید: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»، حیات طیبه یک زندگیِ خالی از چند تا معصیت به اضافۀ چهار تا طاعت نیست، اصلاً یک حیات و یک زندگی دیگر است؛ انسان قوای جدیدی پیدا میکند و نگاه جدیدی پیدا میکند.
امامصادق(ع) به اصحابشان میفرمودند: شما دو چشم دیگر قلبتان آیا باز شده است یا نه؟ در ادبیات ما این تحوّل وجود دارد و از نظر دین، به آن بها داده شده است. دین از ما میخواهد که ما متحوّل بشویم. (أَلَا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَةَ أَعْیُنٍ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ وَ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دُنْیَاهُ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَیْراً فَتَحَ لَهُ الْعَیْنَیْنِ اللَّتَیْنِ فِی قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْعَیْبَ؛ توحید صدوق/ ص367)
چرا رهبر انقلاب در این مقطع زمانی، از تحول سخن میگوید؟
الآن موضوعی که مقام معظم رهبری (در سخنان اخیر خودشان) مطرح کردند، توجه به این تحوّل است. چرا رهبر انقلاب، الان و در این مقطع زمانی، دارند از تحوّل سخن میگویند؟ شاید به این دلیل که بسیاری از موانع برای تحولِ همهجانبه، از سر راهِ ما برداشته شده است، دشمنان ما در نهایت ضعف هستند و امکانات و استعدادهای کشور برای رفع مشکلات فراوانند.
الان بسترهای تحول آماده است؛ برای اینکه ما از اسارت غربگرایی و غرباندیشی رها شدهایم، از این تصلّبی که بعضیها دارند و تصور میکنند که پیشرفت یعنی همان اتفاقی که در غرب افتاده است، رها شدهایم. موانع سرِ راهمان برداشته شده است و استعدادهایمان را در خیلی از زمینهها نشان دادهایم. ما نشان دادیم که میتوانیم در زمینههای مختلف، طرحهای جدیدی بهکار بیندازیم.
الآن وقت تحوّل است؛ حتی افراد را از زاویۀ تحوّل، ارزیابی کنیم. نظام آموزش و پرورشمان را ارزیابی کنیم که آیا دانشآموزانی که دارد تربیت میکند در هر علمی خلّاق هستند یا نه؟ موجب تحوّل در آن دانش خواهند شد یا نه؟
اهمیت دادن به سخنان مقام معظم رهبری را از این جهت نگاه کنیم که در هر زمانی ببینیم بر چه موضوعی تأکید کردهاند؟ حتی اگر اصل آن موضوع را هم میدانیم، باید دقت کنیم، آن چیزی که الآن مهم است این است که «وقت پرداختن به آن موضوع الآن است.»
موانع تحول در جامعه چیست؟ / 1. راحتطلبی 2. بروکراسی موجود در جامعه
مجری: بههر حال انسان میل به ثبات دارد و شاید بعضیوقتها، تغییر و تحوّل، خیلی مطلوبش نباشد و این مسئله، پیر و جوان هم ندارد. کلاً در برابر تحوّل، گاهی وقتها مقاومت وجود دارد. در چنین شرایطی، تحوّل چگونه باید در جامعه جاری و ساری بشود؟
همانطور که فرمودید، میل انسان به تنبلی و تکان نخوردن و عافیتطلبی، او را میکشاند به اینکه بخواهد با کلماتی مثل ثبات و... خودش را توجیه کند.
بالاخره تحوّل یک پویاییای در ذهن و یک تلاشی در عمل نیاز دارد که راحتطلبی مانع آن است. اما غیر از این میل طبیعی انسان به راحتطلبی، یک مانع دیگری هم در جامعهمان داریم؛ آن هم حالت بروکراسی و حالت اداری است، یعنی حالتی که انگار انسان میخواهد صرفاً یک لقمه بخور و نمیری گیرش بیاید و یک تکالیف روتینی را انجام بدهد و بهصورت رفع تکلیفی، کارهایش را انجام بدهد.
آموزش و پرورش اولین جایی است که باید افراد را آمادۀ تحول کند/ باید موانع بروکراسی را از سر راه تحوّل برداریم
ما باید بتوانیم از این سد عبور کنیم و آموزش و پرورشِ ما اولین جایگاهی است که باید از افراد، تحوّل بخواهد و افراد را برای تحوّل آماده کند. آموزش و پرورشی که دارد «کارمند» تربیت میکند، طبیعتاً مملکت را متوقف میکند. (البته کارمند به این معنا که یک کسی چهار تا دستور از بالا برایش آمده است و او هم مینشیند و فقط میخواهد علامت بزند) بنده نمیخواهم به شغل شریف کارمندی جسارت کنم، منتها این وضعیت، افرادی را درست میکند که مدرک درسی دارند ولی در آن شاخهای که درس خواندهاند آمادگی برای ایجاد تحوّل ندارند و این خیلی بد است.
ما باید موانع بروکراسی را از سر راه تحوّل برداریم. اساساً بروکراسی در جامعۀ ما یک فرهنگ شده است. اینکه خیلیها دنبال این هستند که بدون خلاقیت، بروند یک جایی و استخدام بشوند و یک درآمد ثابت بگیرند، این یکی از بیماریهای مهلکی است که دین، شدیداً آن را نهی کرده است. پس غیر از راحتطلبی، وجود چنین فضایی هم یک مانع برای تحول است.
3. نداشتن تلقی و برداشت درست از دین
مانع دیگری که برای تحوّل وجود دارد این است که برداشت و تلقیِ درستی از دین نداشته باشیم. اساساً خیلیها ارزشهای دینی و دین را حتی مانع تحوّل میداند. خیلیها هستند که به افراد دیندار و انقلابی میگویند «اینها محافظهکار هستند!» درحالیکه یک انسان انقلابی و دیندار، چه چیزی را میخواهد حفظ کند؟! او که میخواهد همۀ عالم را منقلب و زیر و رو بکند! البته ممکن است یک سلسله مبانیای داشته باشد، ولی او نباید به کم راضی بشود.
دین اساساً منقلبکنندۀ انسان است. ما به خداوند میگوییم «مقلّب القلوب» معمولاً از صفاتی برای خداوند (در ارتباط با انسان) استفاده میکنیم که بوی انقلاب از آنها میآید. خدا ما را برّه یا برده نمیپسندد. خدا در ما تواناییهای عجیب و غریبی قرار داده است.
امام(ره) به معنای واقعی، اهل تحوّل و تحوّلگرا بود
چرا امام(ره) به معنای واقعی، اهل تحوّل و تحوّلگراست؟ چون شاگرد مکتب عرفان مرحوم شاهآبادی است که مرحوم شاهآبادی قدرت انسان را فوق تخیّلِ او میداند. یعنی شما هرچقدر میتوانید تخیّل کنید که یک قدرت فوقالعاده داشته باشید؛ قدرتَ شما از آن هم بالاتر است. مثلاً شما تخیّل کنید که قدم روی ستارهها میگذارید و در کهکشانها راه میروید. چون این را شما تخیّل کردید، بالاتر از این باید برای خودتان تصوّر کنید که شدنی و ممکن است. قدرت انسان، اینقدر بالاست!
کلام آقای شاهآبادی، نشان میدهد که اینها شدنی است و انسان این قدرتها را دارد. طبق قرآن کریم، خداوند آسمانها را تحت تسخیر انسان قرار داده است ولی این انسان، در ادارۀ زمین هم درمانده شده است!
دین برنامۀ مسابقه است
ما اگر میخواهیم دین را به عنوان یک انگیزه برای حرکت پویا تلقّی بکنیم اول باید برداشتمان از دین، برداشت درستی باشد. برداشت ما از دین نباید این باشد که مثلاً «شما فقط به کسی آسیب نزنید!» مثلاً شما وقتی در خیابانهای تهران رانندگی میکنید، در چه صورت، جریمه نخواهید شد؟ وقتی از چراغ قرمز عبور نکنید، تصادف نکنید، حقّ تقدمها را رعایت کنید و... اگر زندگی انسان هم بخواهد اینگونه باشد، باید به نوعی گفت مرگ بر این زندگی حداقلی!
ما برای چه چیزی ساخته شدیم؟ ما برای مسابقه ساخته شدیم. نه برای رعایت کردن چهار تا هنجار. خیلی بین این دو تا فرق هست. قرآن میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک/2) من مرگ و زندگی را آفریدم تا امتحان کنم ببینم چه کسی بهتر است؟ یعنی زندگی یک مسابقه است.
نباید تلقّی حداقلّی از دین داشته باشیم / دین میخواهد ما را به یک وضعیت حداکثری برساند
ما نباید تلقّی حداقلّی از دین داشته باشیم. دین میخواهد ببیند شما از بین چند میلیارد انسانی که روی کرۀ زمین وجود دارد، جلو میزنید یا نه؟ دین برنامۀ مسابقه است برای گرفتن مدال طلای المپیک. اساساً ذات برنامۀ دین، همین است. دین برنامهاش رو به حداقل، رو به احتیاط و رو به کنترل نیست که صرفاً مبادا خطا کنی یا مبادا ضررت به کسی برسد...
دین برنامهاش این است که شما را منقلب کند و شما را تبدیل کند به یک وضعیت حداکثری. به یکی میگویند: «موسیقی حرام گوش نده» میگوید: حالا چه اشکالی دارد گوش بدهم؟... خب اگر از شما از خودت انتظار نداری که زیاد متحوّل بشوی و آن قوا و استعدادهای خودت را شکوفا کنی، دین به درد شما نمیخورد. آنوقت خیلی از کارهای را هم انجام بدهی، اشکالی ندارد.
وقتی یک مربی ورزشی بیاید شما را تمرین بدهد، از شما میپرسد: میخواهی برای حفظ سلامتیات ورزش بکنی یا برای مسابقه؟ اگر برای مسابقه باشد این مربی برنامۀ دیگری برای شما میریزد. دین اساساً برنامهای است برای مسابقه!
اگر تلقیمان از دین صرفاً «نرفتن به جهنم باشد» این یک تلقی غلط است
پس یکی از موانع ما برای تحوّل این است که ما چه تلقّیای از دین داریم؟ مثلاً اگر دین را برنامهای برای حفظ سلامتی و... بدانیم، این یک برنامۀ حداقلی میشود. درحالیکه دین اصلاً این نیست. انسان دیندار کیست؟ کسی که توانسته قوای خودش را شکوفا بکند و در مسابقه، همه را ببرد.
جامعۀ دیندار چه جامعهای است؟ جامعۀ پیشتاز است. مثلاً صنعت ما کِی دینی میشود؟ کِی میشود گفت که تحت تأثیر دین قرار گرفته است؟ وقتی همۀ دنیا را جا بگذارد؛ آنوقت میشود گفت که صنعتگران و مدیران صنعتیاش و تولیدکنندگانش و... واقعاً دارند دینی رفتار میکنند. ما اگر تلقیمان از دین صرفاً «نرفتن به جهنم باشد» یک تلقی غلط است. آنوقت دین نمیتواند این جامعه را تکان بدهد.
مجری: جنابعالی موانع را که فرمودید و از آنها عبور کردید اما روی دین یک ذره بیشتر مکث کردید. به نظرم دلیلی دارد که روی آن اصرار دارید.
حاج آقا: بله، به دلیل این است که ما طلبهها اگر دین را خوب معرفی کرده باشیم دین تازه کاربردش را نشان میدهد. مثلاً این روایت را شما تعجب نمیکنید بشنوید؟ امامصادق(ع) میفرماید ما شما را شفاعت میکنیم و نمیگذاریم شما دوزخ بروید. «تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَات»؛ بروید مسابقه بگذارید برای درجات بهشت! (مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا أَمَّا الْجَنَّةُ فَلَنْ تَفُوتَکُمْ سَرِیعاً کَانَ أَوْ بَطِیئاً وَلَکِنْ تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَاتِ؛ تفسیر منسوب به امام عسکری/ص204)
بعضیها میگویند: اینطور روایتها را نگویید، چون طرف تنبل میشود و میگوید ما را که شفاعت میکنند... یعنی واقعاً افراد جامعۀ ما، روحیۀشان اینطوری است که اگر به آنها بگوییم «تو جهنم نمیروی، حالا برو انرژیات را بگذار برای بالاترین درجاتِ بهشت» میگوید: پس اگر جهنم نمیروم، دیگر لازم نیست تلاش کنم، همین کافی است، پس دیگر بروم بخوابم!
این اصلاً یک نگاه دیگر است. چرا حضرت امام این همه اشک میریخت؟ چون افتاده بود در مسابقۀ تقرّب. «سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» و «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ».
اگر ما دین را اساساً یک برنامۀ تحوّلی دیدیم این موجب میشود که در جامعه، همه تکاپو داشته باشند، همه پویایی داشته باشند، همه خلّاقیت داشته باشند. آدم مذهبی یا بچه مذهبی یا بچه انقلابیای که «آهسته برو آهسته بیا» زندگی میکند و فقط ضررش به کسی نمیرسد، این تربیتشدۀ اصیلی برای دین نیست. یک آموزشگاه، یک کارخانه یا یک پژوهشکدهای که راهی برای تحوّل در موضوع کار خودش باز نکند، آن هنوز زیاد دینی نشده است.
مجری: حالا راجع به مقاومت دربارۀ تحوّل هم از خدمتتان میخواهم سؤال کنم. رهبر انقلاب در کنار موضوع تحوّل به جوانگرایی هم اشاره کردند. میخواهم از خدمتتان بپرسم کسانی که در مقابل تحوّل مقاومت میکنند لزوماً باید بگوییم که یک گروه سنی خاص هستند یا نه ممکن است مثلاً منِ جوان هم این شکلی باشم و این آفت در من هم وجود داشته باشد؟
توصیه علی(ع) به مدیران: در مقام مشورت اول با جوان مشورت کن / جوانگرایی، ما را از تحجّر و فسیلشدن نجات میدهد
یک روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) که من هر جا گفتم موجب تعجب مردم شده است برای شما و بینندگان عزیز اشاره کنم. به مدیران جامعه میفرماید: وقتی در کارهای خودت میخواهی برنامهریزی کنی، اول با جوانها مشورت کن بعداً با پیرترها. این آیا برعکسِ برداشت عمومی جامعه نیست؟ بابا این جوان ناپخته است، من چرا باید با او مشورت کنم؟ معمولاً اگر جوان را بهخاطر نیرو و قدرت بدنی یا آن فداکاریای که دارد، بهکار میگیرند؛ ولی امیرالمؤمنین میفرماید که در مقام مشورت اول با جوان مشورت کن. چرا این را میفرماید؟ حضرت خودشان توضیح میدهند و میفرمایند: برای اینکه او حرفهای تازه به ذهنش میرسد. افق جدید باز میکند. دوتایش ممکن است خیلی پرت باشد، ولی دوتایش تو را از فسیل بودن در میآورد.
حضرت در ادامۀ روایت، میفرماید: بعدش با پیرها مشورت کن، آنها نظرات اصلاحی و تکمیلی میگویند. بالاخره تجربه هم ارزش دارد و آن پختگیای که یک پیر پیدا کرده است را نمیخواهیم حذف کنیم. باید اینها را با همدیگر جمع کرد. (إذَا احتَجتَ إِلَى المَشوَرَةِ فى أَمرٍ قَد طَرَأَ عَلَیکَ، فَاستَبدِهِ بِبِدایَةِ الشُّبّانِ، فَإِنَّهُم أَحَدُّ أَذهانا وَأَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذلِکَ إلى رَىِ الکُهولِ وَالشُیوخِ لِیَستَعقِبوهُ وَیُحسِنُوا، الاِختیارَ لَهُ فَإِنَّ تَجرِبَتَهُم أَکثَرُ؛ شرح نجالبلاغه ابنابیالحدید /ج20/ ص337)
جوانگرایی یکی از محسّناتش این است که انسان را از ایستایی و از تحجّر نجات میدهد. ذهن جوان ذهن خلّاقی است. این خلّاقیت اینقدر ارزش دارد که او را در اولویت قرار میدهد نسبت به پختگی ذهن یک پیر پُر تجربه. یک مدیر نباید از این محروم بشود. پس ببینیم آیا این مدیر، یک جمعی از جوانان را در کنار خودش قرار داده یا نه؟
البته ممکن است ما جوانهایی داشته باشیم که دچار تحجر شده باشند و آن تفکر پویا را نداشته باشند. یک جوانی که در پایاننامۀ خودش یا در پژوهشهای خودش، چشمش را به دهان غربیها دوخته و مرعوب آنها شده است، یا در حوزههای مطالعات دینی، هیچ احساسی برای انداختن طرح نویی در او وجود ندارد، خُب این دیگر به معنای واقعی کلمه «جوان» نیست، آن پویایی و خلّاقیت در او وجود ندارد.
هرجا مشکل اقتصادی و فرهنگی هست، آنجا دچار «مدیران فسیل» شده است
یک پیری که همهاش دنبال راه تازه است، با جوانها نشست و برخاست میکند و انتظار دارد که راه نو پیدا کند؛ این در واقع روحیۀ جوانی دارد، این دچار تحجر نشده است. ما برای ادارۀ جامعهمان اینقدر راههای نو داریم، اگر جایی یک مشکلاتی باقی مانده است (مشکلات اقتصادی یا فرهنگی یا...) باید بگوییم که آنجا دچار مدیران فسیل هست.
مدیران خیلی قدرت و اختیار دارند؛ لذا هرجا شما دیدید مشکلاتی وجود دارد، یا یک فسادی در کار بوده است، یا یک مدیری بوده که تحوّلگرا نیست و جلوی ذهنهای تحوّلی را بسته است.
حبّ مقام، مدیر را فسیل میکند و قدرت تفکّر و برنامهریزی را از بین میبرد
چرا میگویند که مدیر باید زاهد باشد و حبّ دنیا نداشته باشد؟ اگر کسی پیش خودش بگوید «من بروم فلان پست را بگیرم...» در دین به ما گفتهاند که چنین آدمی ملعون است (قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ؛ کافی/2/298)
چرا مدیر نباید حبّ مقام داشته باشد؟ چون حبّ مقام خلّاقیت او را میگیرد. حبّ مقام و موقعیت، او را فسیل میکند، قدرت تفکّر و برنامه ریزی را از بین میبرد و دچار احتیاطهای بیجا میشود.
امروز با چند نفر از قضات محترم، گپ و گفت داشتیم، بحث سر این بود که قوۀ قضائیه چقدر میتواند مشکلات را حل کند؟ گفتم یک مدیر فسیل و محتاط که کار تحوّلی نمیکند، قوۀ قضائیه چطور میتواند او را به دادگاه ببرد؟ او میگوید: من هیچ خطایی نکردم. اینجا احتیاط کردم، آنجا احتیاط کردم... با همین احتیاطهای بیجا راههای موجود را به روی خودش میبندد!
فاسد نبودن برای یک مدیر، کافی نیست!/ مجلس در پایان سال اول باید بگوید «با قوانینش چه تحولی در جامعه ایجاد کرده؟»
فاسد نبودن برای یک مدیر، کافی نیست. الآن مقام معظم رهبری دارند برای ما یک فصل تازهای را باز میکنند. فاسد نبودن و مبارزه با فساد کافی نیست. اتفاقاً در همین بحث هم ایشان در باب عدالتخواهی این را فرمودند. ما الآن زمینه و بستر داریم برای ایجاد تحول. مجلس شورای اسلامی باید انتهای سال اول بگوید: ما با قوانینمان چه تحولی را در جامعه ایجاد کردیم؟
فقط هنر نیست که جلوی فساد را بگیرند. این کافی نیست. باید یک گام جلوتر بیایند و این نگاه تحوّلی دارد همین را به ما میگوید. دین به شما نگفته که صرفاً چهار تا مقررات را رعایت کن، به چهار نفر صدمه نزن و... حالا همین نگاه را در مدیریت جامعه، بیاوریم. مدیری که بگوید: من دست به سیاه و سفید نزدم، یک ذره از بیتالمال برنداشتم و... خُب برنداشتی، اما چه هنری بهکار بستی؟
آموزش و پرورش، تربیت بچهها را مبتنی بر خلاقیت قرار دهد نه بر حفظ
مجری: خیلی از شما متشکرم، زمان برنامه رو به اتمام است. در پایان، اگر مطلبی هست، بفرمایید.
امیدوارم که اساساً آموزش و پرورش ما تربیت خودش را مبتنی بر خلّاقیت قرار بدهد نه مبتنی بر حفظ. ما امتحانهایی که میگیریم در حلّ مسئله باشد. در پیدا کردن راه جدید برای حلّ یک مسئله باشد. ما اگر این را دوازده سال در مدرسهها تمرین بکنیم، آنوقت میتوانیم از جامعه انتظار داشته باشیم که یک جامعۀ تحوّلی داشته باشیم.
از طرف دیگر، در فضای انقلابی هم هر مدیری اهل تحوّل نبود او را انقلابی ندانیم. صرف اینکه به یکسری چیزها عقیدهمند باشد کافی نیست. نیاز جامعه به مدیری است که میتواند ایجاد تحوّل کند و مسیر را تغییر بدهد تا ما در یک مسیر جدید و تازهای مشکلات را حلشده ببینیم.
(الف2-ن2)
جلسه بعد>>
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید