۰۱/۰۱/۲۶ چاپ ایمیل و پی دی اف
تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه نهم

مهم‌ترین جلوۀ غرورِ بعد از خوب‌بودن، «فردیّت در امور معنوی» و «اجتماعی‌نبودن» است / با اخلاق فردیِ عالی هم ظهور واقع نمی‌شود؛ اخلاق اجتماعی و ازخودگذشتن در عمل اجتماعی لازم است

شناسنامه:

  • زمان: 1401/01/23
  • مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
  • موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامۀ سحر شبکۀ افق، فصل جدیدی از سلسله‌ مباحث «تاریخ بعثت و عصر ظهور» را آغاز کرده و دربارۀ تناسب بعثت پیامبر اسلام(ص) با ظهور امام‌زمان(عج) به گفتگو می‌پردازد. در ادامه، فرازهایی از جلسه نهم این گفتگو را می‌خوانید:

عاشق اگر صادق باشد محو در معشوق می‌شود و دیگر خودش را نمی‌بیند؛ این همان معنای عبودیت است

در جلسه قبل دربارۀ ارتباط معنویت با امور اجتماعی صحبت کردیم، البته در این‌باره خیلی باید صحبت کرد و نباید از کنار این موضوع به سرعت بگذریم. ما در جریان تقرّب به پروردگار عالم و به تعبیری تزکیۀ نفس، باید از انانیّت، خودمحوری و خودخواهی بیرون بیاییم و عبد خدا بشویم. عبد در مقابل خدا هیچ چیزی برای خودش ندارد که پنهان بکند؛ تسلیم پروردگار عالم است و غرق در او می‌شود. به تعبیر دیگر، عاشق هم همین طور است؛ عاشق اگر صادق باشد محو در معشوق می‌شود و دیگر خودش را نمی‌بیند، حرفش این است: «گر از درت برانی ور نزد خود بخوانی، رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد»

عاشق منیّت ندارد، می‌گوید: هرچه تو بگویی. «گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو، آن گفتنَت که بیش مرنجانم آرزوست» این همان معنای عبودیتی است که در ادبیات عرفانی به این صورت زیبا بیان می‌شود. گفت «اُریدُ وصالَکَ و تُریدُ هِجری/ فاَترِکُ ما اُریدُ لِما تُرید» من وصال تو را می‌خواهم و تو دوری من را، من آنچه را که می‌خواهم کنار می‌گذارم به خاطر چیزی که تو می‌خواهی.

عبد در مقابل مولا، انانیّت و خودخواهی ندارد؛ زیبایی معنویت به‌خاطر همین است

البته عشق در معنای لغویِ کلمه یعنی «سماجت، لجاجت و اصراری که سرشار از خودخواهی است» لذا می‌گوید: من هر طور شده است باید آن را به‌دست بیاورم، بیخود می‌کند من را رد می‌کند! اما در اینجا می‌بینید که می‌گوید: «به تیغم گر زند دستش نگیرم، وگر تیرم زند منّت پذیرم» به اینها می‌گویند عاشقی یا همان عبودیت. عبد در مقابل مولا این‌گونه است؛ انانیّت ندارد. زیبایی معنویت هم مال این لحظه‌هاست. زیبایی تزکیۀ نفس، پاک شدن از منیّت است.

 یک‌بار جابر‌بن‌عبدالله انصاری در زمان رسول‌خدا(ص) پشت در خانۀ رسول‌خدا(ص) آمد و در زد (جابر در آن زمان، جوان بود) رسول‌خدا(ص) فرمودند کیست؟ او گفت «أنا» یعنی من هستم؛ همین چیزی که ما هم می‌گوییم. رسول‌خدا(ص) فرمودند: «أنا، أنا، أنا»؛ یعنی امان از این «من». ایشان نمی‌خواستند به او کنایه بزنند، چون او را دوست می‌داشتند، بلکه می‌خواستند به بهانۀ حضور او یک حکمتی را برای اهل عالم بیان کنند. ما باید از خود دربیاییم. این‌که مسلّم است؛ در ادبیات فارسی هم وقتی می‌خواهند ازخود بیخود شدن را معنا کنند از عاشقی، از فنای در معشوق شدن، از بلایی که معشوق بر سرِ عاشق می‌آورد سخن می‌گویند. «میان عاشق و معشوق فرق بسیار است، چو یار ناز نماید شما نیاز کنید»؛ شما حق ندارید ادّعایی داشته باشید، شما طلبکار نیستید.

هر کار خوبی انجام دادی بعدش ببین غرور معنوی پیش آمده یا نه؟ چون نفس انسان مکّار است

در ادبیات عرفانی ما زیبایی مفاهیم دینی، زیبایی‌ تزکیه، زیبایی ازخود گذشتن و زیبایی عبودیت را-که با «فناء فی الله» تعبیر می‌کنند- دیده و بیان شده است. اصلاً اگر زیباییِ از خودگذشتن و از منیّت گذشتن نباشد، چیزی برای معنویت، اخلاق و خوبی‌ها باقی نمی‌ماند. مخصوصاً اینکه نفس انسان، مکّار است و شما او را به سمت هر خوبی‌ای ببرید آن خوبی را هم مال خود می‌کند و می‌خواهد نام و نانش را بخورد و ببرد. مثلاً نفسَت را سرِ سجاده یا به مسجد می‌بری، می‌گویی اصلاً در خانه نماز نخوان، به مسجد برو چون ثوابش بیشتر است و مولای تو این دستور را داده است... اگر نفس بتواند که با هزار بهانه، سعی می‌کند شما را وادار کند سرِ سجاده یا به مسجد نروی، ولی اگر نتوانست موفق بشود و شما بر او تفوّق پیدا کردی، نفس آرام نمی‌گیرد که بگوید من آدم شدم، من ادب شدم، بلکه نفس، همان خوبی را مال خود می‌کند و می‌گوید «می‌دانی من کی هستم؟ من همانم که به مسجد رفته‌ام!» همان قصۀ غرور معنوی پیش می‌آید. شما هر کار خوبی انجام بدهید، بعدش باید نگاه کنید که آیا غرور معنوی پیش آمده یا نه؟ آن گرفتاری را باید چه‌کار کرد؟

خرج‌کردن آن‌همه ثروت در راه پیامبر(ص) برای حضرت خدیجۀ کبری(س) غرور ایجاد نکرد

همین‌جا به عنوان مثال از شخصیت برجسته حضرت خدیجۀ کبری(س) یاد می‌کنم. حضرت خدیجۀ کبری(س) یکی از ثروتمندهای درجه‌یک بین‌المللی آن زمان بودند، ایشان تاجر بین‌المللی بودند و رقم‌های نجومی دربارۀ اموال ایشان ذکر می‌شود. ایشان همۀ اموال‌شان را در راه رسول‌خدا(ص) دادند و پیامبر اکرم(ص) با اموال حضرت خدیجه(س) کار نبوّت را انجام دادند. مثلاً یک کسی می‌آمد و پول نداشت، پیامبر(ص) به او پول می‌داد و گرفتاری‌اش را برطرف می‌کرد، تألیف قلوب می‌کرد و... . همۀ‌ این پول‌ها در این چند سال خرج شد و کار به جایی رسید که حضرت خدیجۀ کبری(س) برای یک دانه خرما هم به‌عنوان غذای روزانه در شعب ابی‌طالب در محاصره و محدودیت بودند. مهم نیست که ایشان اموال‌شان را در راه پیامبر اکرم(ص) دادند، مهم نیست که خودشان بعد از آن‌همه ثروت و زندگی توأم با ثروتمندی، غذا و قوت لایموت او به یک دانه خرما در روز رسید. مهم این است که خرج‌کردن آن‌همه ثروت در راه پیامبر(ص) برای او غرور ایجاد نکرد. لحظه‌های آخر می‌گفت: یا رسول‌الله(ص) از من راضی شدی؟ آیا من را شفاعت می‌کنی؟ مغرور نشدن، خیلی اهمیت دارد چون آدم باید از انانیّت بیرون بیاید.

تا شما یک کار خوبی انجام بدهید، باید مطمئن باشید که نفس آمده است سرِ سفرۀ این معنویت، بخورد و ببرد و خودش را فربه کند. اصلاً نمی‌خواهد بررسی کنید، شما بدانید که نفس شما این کار را می‌کند. شما عُجب را این‌گونه ببینید، اگر کسی نباشد و خبر نداشته باشد، نمی‌توانید ریا بکنید، بنابراین ریا منتفی می‌شود، اما عُجب، این‌طور نیست، حتی اگر کسی هم نباشد، باز عُجب اتفاق می‌افتد. لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید مؤمنین این‌گونه هستند: «یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل‏» (نهج البلاغه، صبحی صالح/ص305) کار خوب انجام می‌دهند و بعد دچار ترس می‌شوند از اینکه نفس‌شان شروع به بهره‌برداری کند. به همین دلیل، وقتی فتح الهی می‌آید باید استغفار کنی: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْه‏» (نصر، 1تا3) شاید بخشی‌ از این استغفارِ بعد از فتح و نصرت برای کنترل نفس و انانیّت باشد که انسان و جامعه دچارش می‌شود. مثلاً اگر یک هیئتی، توانسته در خدمت به اهل‌بیت(ع) خیلی موفق عمل کند، باید خودشان را کنترل کنند.

امام، مواظب دل ما است تا دچار غرور نشویم

امیرالمؤمنین علی(ع) به عیادت صَعْصَعة بن صَوحان رفت. حضرت به او فرمودند مواظب باش آمدن من به عیادت تو مایۀ غرورت نشود، امیرالمؤمنین علی(ع) مواظب دل او بودند و بعد به او سفارش کردند برو در قومت و هر خدمتی از دستت برمی‌آید برای مردم انجام بده. یعنی راه پیش‌گیری از آن غرور این است که این خدمت را انجام بدهی.

یک مهمانی به خانۀ‌ امام رضا(ع) آمد. کارش را انجام داد و گفت: آقا می‌شود نماز مغرب هم پشت‌سر شما بایستم؟ فرمودند بفرمایید. بعد حضرت فرمودند شام هم بمانید مهمان ما باشید. او هم از خدا خواسته، ماند. بعد از شام، حضرت فرمودند: آیا می‌خواهی در منزل ما استراحت کنی و فردا صبح بروی. بعد حضرت، یک اتاقی را معین کردند که ایشان استراحت کند. آداب مهمانی این است که مهمان کار نکند لذا حضرت خودشان برای ایشان جا انداختند. ایشان می‌خواست ممانعت کند ولی حضرت برای او جا انداختند. ببینید امام رضا(ع) چقدر مهربان است. وقتی که حضرت می‌خواستند از درِ اتاق بیرون بروند، به ایشان فرمودند: وقتی پیش دوستانت رفتی، غرور تو را نگیرد که دیشب امام رضا(ع) برای من جا انداخت. مواظب دلت باش. امام رضا(ع) نمی‌خواست کسی را سرزنش بکند یا به او ضدحال بزند؛ اصلاً اینها در مرام اولیاء خدا نیست. امام نسبت به ما مثل مادری مهربان نسبت به طفل شیرخوار است. بلکه می‌خواست او دچار عُجب و غرور نشود. چون غرور، پدیدۀ وحشتناکی است. ما باید بعد از خوب‌بودن، مواظب باشیم که این انانیّت شکل پیدا نکند.

مهم‌ترین جلوۀ غرور بعد از خوب‌بودن، فردیّت در امور معنوی و اجتماعی‌نبودن است/ هرکس معنویاتی دارد اما زیاد طمع خدمت به مردم و دغدغۀ جامعه را ندارد، حتماً دچار غرور معنوی است

مهم‌ترین جلوۀ انانیّت پس از خوب‌بودن، فردیّت در امور معنوی و اخلاقی و اجتماعی‌نبودن است. هرکسی دید که زیاد طمع خدمت به مردم و دغدغۀ جامعه را ندارد ولی از آن‌طرف معنویاتی دارد حتماً دچار غرور است. این حالت یکی از علامت‌های غرور است. آیا با نماز شب این انانیّت از بین می‌رود؟ انانیّت در کجا بیشتر از بین می‌رود؟ وقتی که بر خواب و خوراک خودت غلبه می‌کنی؟ یا آنجایی که وارد جامعه می‌شوی تا به مردم خدمت ‌کنی و صدمه می‌خوری؟ به مردم خدمت می‌کنی ولی آنها به تو حرف می‌زنند و قدردانی نمی‌کنند؛ به مردم خدمت می‌کنی و فرصت‌های خودت را از دست می‌دهی.

اگر کسی بخواهد با امربه‌معروف و نهی از منکر، آن‌هم با رفق و مدارا، به جامعه خدمت بکند، باید از آبروی خودش بگذرد. کدام یک از اولیاء خدا از آبرو نگذشتند؟ الآن دربارۀ اهل‌بیت(ع) همه‌چیز برای ما مشخص شده است؛ «معما چو حل گشت آسان شود»  الآن حضرت خدیجۀ کبری(س)، حضرت زهرا(س)، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و سایر ائمۀ هدی(ع) را در نهایت احترام می‌دانیم ولی آن زمان مجاهدت‌کردن در راه علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) برای حضرت زهراء(س) گذشتن از آبرو بود. آن زمان کمک کردن به امام حسین(ع) بی‌آبرویی بود. آن زمان وقتی حضرت خدیجه(س) در آن تنهایی به پیامبر(ص) کمک کرد و هستی خودش را در اختیار او گذاشت، بی‌آبرویی بود و ایشان را مسخره می‌کردند! خودِ رسول‌خدا(ص) را تمسخر می‌کردند. به خودِ امیرالمؤمنین(ع) توهین می‌کردند. به خودِ اباعبدالله الحسین(ع) توهین کردند. اگر آدم یک ذره بخواهد احترام خودش را حفظ بکند اصلاً نباید وارد جامعه بشود و دخالت بکند، نباید حرفی بزند که به او حرف بزنند.

عشق به خدا در خلوت پدید نمی‌آید، وقتی در میان اجتماع به خاطر خدا لطمه بخوری عاشقی نشان داده می‌شود

شما باید روی نفس خودت پا بگذاری. حالا شما آدم مؤمن و محترم هم شدی، خودت باید این حرمت را حفظ کنی. یک دفعه‌ای شیطان یک جایی که باید امر و نهی بکنی، می‌گوید «نگو! حرمتَت شکسته می‌شود» اما حضرت زهرا(س) چیزی برای خودش باقی نگذاشت؛ همۀ آبرو و حرمت خودش را در راه امیرالمؤمنین علی(ع) خرج کرد. او دختر حضرت خدیجه(س) است که زن‌های مکه همه با او قهر کردند. دوران اوج رسول‌خدا(ص) از نظر اجتماعی را نبین، دوران غربت رسول‌خدا(ص) را ببین. حضرت خدیجه(س) در زمان غربت برای رسول‌خدا(ص) فداکاری کردند. اگر کسی واقعاً دنبال عاشقی برای خدا است، عاشقی در خلوت و در کنار شعر و کتاب و... پدید نمی‌آید. وقتی در میان اجتماع لطمه بخوری و بگویی «خدایا! فقط به خاطر تو!» اینجا عاشقی نشان داده می‌شود.

عاشقی در جا‌ن‌دادن برای خدا هم پدید نمی‌آید، چون به فرمودۀ خود حضرت زهراء(س) جهاد برای آدم بسیار عزّت می‌آورد «...وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَام‏» (علل الشرایع/ج1/ص248) می‌گویند فلانی قهرمان است، ده تا عملیات شرکت کرده، مجروح شده و... وقتی که می‌گویی «من می‌روم جبهه» همه پیش تو کم می‌آورند. اما وقتی بخواهی امر به معروف و نهی از منکر انجام بدهی، مخصوصاً به قول شریف حضرت امام در کتاب «جنود عقل و جهل»، اگر بخواهی مغرورانه و متکبّرانه هم برخورد نکنی، کسی را هم سرزنش نکنی، اگر به تو حرف زدند هم بپذیری و متواضعانه برخورد بکنی، خیلی ازخودگذشتگی می‌خواهد.

درس اخلاق و دین‌داری واقعی آن چیزی است که انسان را اجتماعی بار بیاورد / دین‌داری، اخلاق، معنویت و نمازی که آدم را اجتماعی بار نیاورند، بی‌تردید انحرافی هستند

تزکیۀ نفس، ازخودگذشتن در عمل اجتماعی است. چرا همۀ خوبی‌ها یک قطره است در مقابل اقیانوس باعظمت و پرثواب امر و نهی؟ چون شما در امر و نهی، آن‌قدری که از خودت می‌گذری حتی در جهاد فی سبیل‌الله هم آن‌قدر از خودت نمی‌گذری. باید مواظب مکر نفس باشیم. مکر نفس می‌گوید «برای خودت نگه‌دار، آبروی خودت، مال خودت...» آدم اینها را برای خودش حفظ می‌کند.

ما معمولاً در مسائل اقتصادی، اجتماعی نیستیم. اینجا ایمان‌مان به خدا مشخص می‌شود. مسئولیت اجتماعی داشتن در امر اقتصاد و معیشت به این است که به‌جای اینکه خودت تنهایی با پولت کار کنی، تعاونی راه بیندازی و با یک عده‌ای مشارکت کنی. دست چهار نفر دیگر را هم بگیری. چرا حتماً باید کارخانه درست کنی و کارگر بگیری؟ خُب کارخانه بساز و شریک بگیر، ممکن است عُرضۀ شما بیشتر باشد، بگذار یک چیزی از شما به بقیه برسد. اینها حرف‌های مهمی است.

وقتی به امام باقر(ع) گفتند: آقا این تعداد برای شما یار هست، چرا قیام نمی‌کنید؟ آقا فرمودند آیا راحت از اموال همدیگر برمی‌دارید؟ گفتند: نه؛ «فَقَالَ یَجِی‏ءُ أَحَدُهُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ فَقَالَ لَا قَالَ فَهُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَل‏» (اختصاص، شیخ مفید/ص24) آقا چرا سراغ مال رفتید؟ ما می‌خواهیم در راه تو کشته بشویم، می‌خواهیم حکومت راه بیندازیم، در راه شما جان بدهیم. حضرت صداقت‌شان را اینجا محک می‌زنند که شما دربارۀ مسئولیت اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر، در عرصۀ اقتصادی چه‌کار می‌کنی؟

درس اخلاق آن است که آدم را اجتماعی بار بیاورد. دین‌داری هم آن چیزی است که آدم را اجتماعی بار بیاورد. اگر دین‌داری، اخلاق، معنویت، نماز و نماز جماعت آدم را اجتماعی بار نیاورد، بی‌تردید انحرافی هستند. آن دین و اخلاق و معنویت و... مال مغروران است و عُجب این افراد را فرا گرفته است.

پاسخ علامه طباطبایی به این شبهه: «اسلام در غرب است، مسلمان‌ها در شرق!»

یک نکتۀ مهم از علامۀ طباطبایی خدمت شما عرض بکنم. ایشان در ارتباط با اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی می‌فرماید: بعضی‌ها می‌بینند مثلاً در کشورهای غربی، چهار تا رفتار خوب اخلاقی انجام می‌گیرد، مثلاً در لندن دیده است که پول روی زمین افتاده ولی کسی آن را برنداشته است...

زمانی که ایشان تفسیر المیزان را می‌نوشتند این‌طور حرف‌ها و شایعات بود که اسلام در غرب است، مسلمان‌ها در شرق! یعنی از روی چهار تا رفتار اخلاق فردی غربی‌ها می‌گفتند که غربی‌ها آدم‌های خوبی هستند ولی ما با اینکه مسلمان هستیم آدم‌های خوبی نیستیم. یعنی برای اینکه دربارۀ آدم‌های غربی داوری کنند و بگویند آنها آدم‌های خوبی هستند اخلاق فردی آنها را محلّ قضاوت قرار می‌دهند.

علامۀ طباطبایی می‌فرماید: این چه سبک داوری و قضاوت‌ است؟ اگر می‌خواهید داوری کنید، ببینید آنها چقدر به جوامع شرقی ظلم کردند؟! یعنی زیّ اجتماعی‌شان چگونه است؟ آیا این خوشی و خرمی و خوبی‌ای که دارند برای ملت‌های دیگر هم خواسته‌اند یا ملت‌های دیگر را چپاول کردند؟ واقعاً به این هوشیاری علامه باید دست‌مریزاد گفت. درحالی‌که بعضی از عالمان مشهور جهان اسلام وقتی به غرب می‌روند می‌گویند «آنجا چه اخلاقی هست، چه نظمی هست!» یعنی خوبی‌های آنها را می‌گفتند.

با اخلاق فردی، ظهور واقع نمی‌شود / معیار اصلی «اخلاق اجتماعی» است نه اخلاق فردی

علامه طباطبایی می‌فرماید: نباید اخلاقی فردی را معیار قرار بدهیم، باید اخلاق اجتماعی را معیار قرار بدهیم! در بارگاه خداوند متعال هم همین‌طور است. خدا اخلاق اجتماعی‌ ما را در نظر می‌گیرد. ما می‌خواهیم خودمان را برای شب‌های قدر نشان بدهیم، ببینیم ان‌شاءالله این شب بیست و سوم خبری از آسمان برای ظهور خواهد رسید یا نه؟ با اخلاق فردی، ظهور واقع نمی‌شود.

البته نمی‌خواهیم اخلاقی فردی را نفی کنیم، بلکه می‌گوییم: اصل اخلاق اجتماعی است، اخلاق فردی، مقدمه و دست‌گرمی است. با اخلاق فردی خودت را آماده می‌کنی، اما آنجایی که باید با نفس و ابلیس، حسابی کشتی بگیری، اخلاق اجتماعی و مسئولیت اجتماعی است.

علامه طباطبایی: ببینید فلان جامعۀ غربی که خود را متمدّن می‌داند، رفتارش با جوامع ضعیف چگونه است؟

علامه می‌فرماید: در داوری نسبت به جوامع متمدن، معیارِ صلاح و فساد را نباید افراد آن جامعه قرار داد و نباید افراد آن جامعه را با افراد جامعه‌های دیگر سنجید. اگر دیدیم که مثلاً مردم فلان کشور غربی در بین خود چنین و چنان هستند، مثلاً رفتاری مؤدبانه دارند، به یکدیگر دروغ نمی‌گویند، و مردم فلان کشور شرقی و اسلامی این‌طور نیستند، نمی‌توانیم بگوییم پس به‌طور کلی جوامع غربی از شرقی‌ها بهترند؛ بلکه باید شخصیت اجتماعی آنان و رفتارشان را با سایر جوامع، معیار قرار داد. باید دید فلان جامعۀ غربی که خود را متمدّن قلمداد کرده‌اند رفتارشان با فلان جامعۀ ضعیف چگونه است؟... خلاصه اینکه باید شخصیت اجتماعی او را با سایر شخصیت‌های اجتماعی عالم سنجید.

ایشان در ادامه، می‌فرمایند: «باید این روش را پیش گرفت؛ ولی متأسفانه فضلای غربزدۀ ما، همان‌طور که گفتیم از این معنا غفلت ورزیده‌اند و در نتیجه دچار اشتباه شده‌اند.» شخصیت یک جامعه در این نیست که یک فرد با جامعه چه می‌کند، در این است که یک جامعه با جوامع دیگر چه‌کار می‌کند؟

غرب‌زده‌ها پس از 8سال جنگ یمن یک آخ هم نگفتند اما یک‌ماه از جنگ اوکراین نگذشته برای آنها اشک می‌ریزند!

الآن در ماجرای اوکراین، نژادپرست‌های بی‌حیثیت غربی خیلی اوتو کشیده و شیک می‌گویند «اینجا اروپاست که دارد جنگ می‌شود! یمن که نیست! سوریه که نیست!» این حیوان‌صفت‌ها کی هستند که ادّعای انسانیت می‌کنند؟ مگر مردم سوریه و مردم اوکراین چه فرقی می‌کنند؟ حتی خیلی صریح، از رنگ پوست و مو و چشم و... حرف می‌زنند. بعضی از خبرگزاری‌ها و شخصیت‌های سیاسی غربزدۀ خودمان را که مارک غرب‌زدگی محکم بر پیشانی‌شان خورده و به این سادگی‌ها هم پاک نمی‌شود و خودشان هم نمی‌خواهند آن را پاک بکنند، اصلاً ندیدم این نژادپرستی را تقبیح کنند. اینها خیلی جالب هستند.

هشت سال است که هر ده دقیقه یک کودک در یمن از گرسنگی، فقر، بیماری، بمباران و... کشته می‌شود. این غرب‌زده‌ها که بعضی ‌هنرمند هم هستند یک آخ نگفتند. آیا این فرد خودش را هنرمند می‌داند؟! هنرمند انسان لطیفی است. اینها در مدت این هشت سال اصلاً یک کلمه هم دربارۀ یمن حرف نزدند اما هنوز یک ماه از جنگ اوکراین نگذشته است که ده تا دستمال اشک ریختند! اینها بازی است.

علامه طباطبایی: اگر کسی تاریخ زندگی اجتماعی غربی‌ها را مطالعه کند، بی‌درنگ حکم به توحّش آنان می‌دهد

علامه در جملات دیگری می‌فرماید: «اگر رفتار آن شخصیت را با سایر شخصیت‌های جهان می‌سنجیدند، معلوم می‌شد که از تمدن غربی‌ها به شگفت درمی‌آیند و یا از توحّش آنان؟ این وحشی‌گری را چه‌طور نمی‌بینند؟ و به جان خودم سوگند که اگر تاریخ زندگی اجتماعی غربی‌ها را از روزی که نهضت اخیر آنان آغاز شد مورد مطالعۀ دقیق قرار می‌دادند و رفتاری را که با سایر امّت‌های ضعیف و بی‌نوا کردند مورد بررسی قرار می‌دادند، بدون کمترین درنگی حکم به توحّش آنان می‌کردند و می‌فهمیدند تمام ادّعاهایی که می‌کنند و خود را مردمی بشردوست و خیرخواه و فداکار بشر معرفی نموده و وانمود می‌کنند که در راه خدمت به بشریت از جان و مال خود مایه می‌گذارند تا به بشریت حرّیت داده ستمدیدگان را از ظلم نجات بخشند همه‌اش دروغ و نیرنگ است.» (ترجمۀ تفسیر المیزان/ج4/ص168)

البته این ماجرا فقط مال غربی‌ها نیست، این ماجرا دربارۀ هر کسی است که دارد اخلاقی زندگی می‌کند و اخلاقی رفتار می‌کند. اخلاقی رفتار کردن به این است که شما دربارۀ جامعه، چگونه دلسوزی می‌کنید.

آیا عملی داریم که به اندازۀ عمل سیاسی ثواب داشته باشد!؟

بعضی‌ها هم اینجا یک مکر دیگری به‌کار می‌برند که از مکرهای نفس است. ما دست همۀ اهالی خیریه‌ها را می‌بوسیم ولی بالأخره بعضی مسائل هم هست که نباید از آن غفلت کرد. مثلاً یک شخصی که یک‌مقدار پول دارد یا یک کمی بیشتر پول دارد خیریه تأسیس می‌کند، اگر بگوییم شما برای چه خیریه ایجاد می‌کنید؟ می‌گوید برای اینکه فقر را ریشه‌کن کنیم. خُب آیا شما «مرگ بر آمریکا» هم می‌گویید که ریشۀ تولید فقیر در عالم است؟ می‌گوید: نه؛ من با سیاست کار ندارم! خُب این هم مکر نفس است، این هم جهالت است. شما با بی‌تفاوتی نسبت به ظلم و استکبار، در واقع داری به نظام سلطه کمک می‌کنی! چون این نظام‌های فاسد هستند که دارند فقر تولید می‌کنند. باید سرِ سجادۀ نماز، هنگام قرائت قرآن، یا هنگام دفاع از اخلاقیات فردی جلوی مکر نفس و عُجب را گرفت. انسان نباید گول بخورد.

طواف خانۀ کعبه به قدری ثواب دارد که ممکن است انسان از شنیدن آن تعجب کند اما چیزی که ثواب هزار طواف را دارد این است که یک قدم برای حاجت برادر دینی‌ات برداری. اگر یک قدم برداشتن برای حاجت برادر دینی،‌ این‌قدر ثواب دارد، یک قدم برای کلّیت جامعه، کلّیت نظام سیاسی اسلام چند هزار یا چند میلیون برابر ثواب دارد؟ آیا عملی داریم که به اندازۀ عمل سیاسی ثواب داشته باشد؟ آیا حرفی که به اندازۀ حرف سیاسی ثواب داشته باشد داریم؟

امیرالمؤمنین(ع) در همان روایتی که می‌فرماید کلّ اعمال برّ در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره‌ای در مقابل دریا است، بیان می‌فرماید «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّه‏ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» بهتر و برتر از همۀ اینها، سخن گفتن از عدالت در نزد مدیر ظالم است. عرصۀ سیاست و خدمت سیاسی، بسیار پُرمعنویت است. کمااینکه فرموده‌اند نزدیک‌ترین شخص به خدا و رسول‌خدا(ص) در بهشت، مدیران صالح و عادل هستند. (أَحَبُّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ‏ إِلَی اللَّهِ مَجْلِساً إِمَامٌ‏ عَادِلٌ‏ ؛ روضه‌الواعظین/ج2/ص466)
(الف3/ن2)

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...