مستندات | اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع)
شناسنامه:
- زمان: سحرهای رمضان ۱۴۰۲
- مکان: شبکۀ ۳ سیما، برنامۀ ماه من، گفتگوی زندۀ تلویزیونی با علیرضا پناهیان
- مناسبت: ماه مبارک رمضان
فهرست:
- جلسۀ بیست و یکم |شکر نعمت ولایت در دین معشوقانه
- جلسۀ بیست و دوم | آسیبهای دینداری عاشقانه
- جلسۀ بیست و سوم | آرامش با امام، در دینداری معشوقانه
- جلسۀ بیست و چهارم | تصور عمومی مردم، از ضعف مدیریت امیر المومنین (ع)
- جلسۀ بیست و پنجم | مشارکتخواهی از مردم، علت اصلی مظلومیت امیر المومنین (ع)
- جلسۀ بیست و ششم | خواستهی دین مشارکت عمومی مردم
- جلسۀ بیست و هفتم | موانع مشارکت عمومی مردم
- جلسۀ بیست و هشتم | اسلام دین اجتماعی
- جلسۀ بیست و نهم | علل برداشتهای ناروا از دین
- جلسۀ سیم | خطر منافقین در تحریف دین
موضوع: شکر نعمت ولایت در دین معشوقانه
- دستور خدا به موسی (ع): نعمتها و خوبیهای من را به مردم یادآور شو
- اهمیت شکر نعمت ولایت
- کسانی که نعمت خدا را جز خوراک و پوشاک نمی دانند کفران نعمت کردند
- پیامبر (ص): برترین والدین شما، من و علی هستیم
- امام صادق (ع): نگو من خودم را هدایت کردم، بلکه خدا هدایتت کرده پس شکر آن را به جای آور
- حمله همه جانبه شیطان برای گرفتن روحیه شکرگزاری
- عقوبت کفران نعمت در همین دنیا
- ناسپاسی نعمت ولایت در دنیا
- ناشکری نعمت امیرالمومنین (ع) توسط مردم کوفه
- مصداقی از ناشکری کوفیان | امام علی (ع): من شما را موعظه کردم اما شما مانند گورخر که از شیر فرار می کند رویگردان بودید
- وصیت نامه سردار سلیمانی در مورد شکر نعمت ولایت فقیه
دستور خدا به موسی (ع): نعمتها و خوبیهای من را به مردم یادآور شو
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوْحَى عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَجِیِّهِ مُوسَى أَحْبِبْنِی وَ حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی قَالَ رَبِّ هَذَا أُحِبُّکَ فَکَیْفَ أُحَبِّبُکَ إِلَى خَلْقِکَ قَالَ اذْکُرْ لَهُمْ نَعْمَایَ عَلَیْهِمْ وَ بَلَائِی عِنْدَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا یَذْکُرُونَ أَوْ لَا یَعْرِفُونَ مِنِّی إِلَّا کُلَّ الْخَیْر؛ رسول خدا ص فرمود: خداى متعال به همراز خود موسى وحى نمود اى موسى مرا دوست بدار و مرا محبوب در نظر بندگانم قرار بده. موسى عرضه داشت خدایا من تو را دوست دارم اما چگونه تو را در نظر بندهگان قرار دهم؟ فرمود آنان را به الطاف و نعمتهاى من متوجه نما و امتحان و آزمایشهاى مرا تذکر بده چون آنها بیاد ندارند و یا نمىشناسند از من مگر انواع نعمت و خیرات و نیکىها را.(امالی طوسی، ص۴۸۴)
اهمیت شکر نعمت ولایت
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ؛ آنها را[در کنار دوزخ] نگهدارید که باید مورد بازپرسى قرارگیرند.(صافات 24)
عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ نُصِبَ الصِّرَاطُ عَلَى جَهَنَّمَ لَمْ یَجُزْ عَلَیْهِ إِلَّا مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ فِیهِ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ یَعْنِی عَنْ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع؛ پیامبر اکرم ص فرمود: وقتی روز قیامت و رستاخیز کبری فرارسد من و علی (بر صراط گماشته میشویم و هیچکس از کنار ما نمیگذرد مگر اینکه همراه او جواز ولایت علی باشد و این همان فرمایش خداوند است که فرمود: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ یعنی از ولایت علی بن ابی طالب سوال خواهند شد.( کشف الغمة،ج1، ص397)
کسانی که نعمت خدا را جز خوراک و پوشاک نمی دانند کفران نعمت کردند
قال رسول الله ص: مَنْ لَمْ یَرَ أَنَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِی مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ فَقَدْ جَهِلَ وَ کَفَرَ نِعَمَ اللَّهِ وَ ضَلَّ سَعْیُهُ وَ دَنَا مِنْهُ عَذَابُهُ؛ کسى که نعمت خدا را بر خویشتن جز در خوردن و نوشیدن در نیابد، حتما نادان باشد و بر نعمتهاى خدا ناسپاسى کرده است و کوشش وى بیهوده و عذابش نزدیک است.(تحف العقول، ص52)
قال رسول الله ص: مَن لَم یَرَ للّه عَزَّ و جلَّ علَیهِ نِعمَةً إلاّ فی مَطعَمٍ أو مَشرَبٍ أو مَلبَسٍ ، فقد قَصُرَ عَملُهُ و دنا عَذابُهُ؛ رسول خدا ص فرمود: هر که جز در خوردن و یا نوشیدن یا جامه پوشیدن براى خداى عز و جل در خودش نعمتى نبیند به تحقیق (چنین کسى) کردارش کم و کوتاه، و عذابش نزدیک است.(کافی، ج۲، ص۳۱۶)
پیامبر (ص): برترین والدین شما، من و علی هستیم
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بنیاسرائیل لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ أللهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ و [به یادآورید] زمانى را که از بنىاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید؛ و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان نیکى کنید؛ و به مردم سخن نیک بگویید؛ و نماز را برپا دارید؛ و زکات بپردازید. سپس [با این که پیمان بستهبودید] همهی شما جز عدّهی کمى سرپیچى کردید و [از وفاى به پیمان خود] روىگردان شدید.(بقره 83)
امام حسن عسکری ع: وَ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَفْضَلُ وَالِدَیْکُمْ وَ أَحَقُّهُمَا بِشُکْرِکُمْ مُحَمَّدٌ وَ عَلِی؛ امام حسن عسکری فرمود: خداوند متعال در قرآن فرموده است به پدر و مادر خود نیکی کنید. پیامبر فرمود: برترین والدین شما و سزاوارترین ایشان به سپاسگزاریکردن، محمّد ص و علی ع هستند.(بحار الأنوار، ج36، ص8)
امام هادی ع: مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ کَیْفَ قَدْرُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ قَدْرُ أَبَوَیْهِ الْأَفْضَلَیْنِ عِنْدَهُ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِیٍّ ع؛ امام هادی ع فرمود: هرکس میخواهد بداند چقدر در نزد خدا مقام دارد، باید نظر کند که دو پدر شایستهی خود محمّد ص و علی ع در نزد او چه جایگاهی دارند.(بحار الأنوار، ج23، ص260)
امام صادق (ع): نگو من خودم را هدایت کردم، بلکه خدا هدایتت کرده پس شکر آن را به جای آور
کافی) عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ أَخِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَوَّلَکَ إِلَى هَذَا الْمَنْزِلِ قَالَ طَلَبُ النُّزْهَةِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَا أَقُصُّ عَلَیْکَ دِینِی فَقَالَ بَلَى قُلْتُ أَدِینُ اللَّهَ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ وَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجِّ الْبَیْتِ وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْوَلَایَةِ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ الْوَلَایَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ لَکَ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَ أَنَّکُمْ أَئِمَّتِی عَلَیْهِ أَحْیَا وَ عَلَیْهِ أَمُوتُ وَ أَدِینُ اللَّهَ بِهِ فَقَالَ یَا عَمْرُو هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ وَ دِینُ آبَائِیَ الَّذِی أَدِینُ اللَّهَ بِهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ کُفَّ لِسَانَکَ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ لَا تَقُلْ إِنِّی هَدَیْتُ نَفْسِی بَلِ اللَّهُ هَدَاکَ فَأَدِّ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَیْکَ وَ لَا تَکُنْ مِمَّنْ إِذَا أَقْبَلَ طُعِنَ فِی عَیْنِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَ طُعِنَ فِی قَفَاهُ وَ لَا تَحْمِلِ النَّاسَ عَلَى کَاهِلِکَ فَإِنَّکَ أَوْشَکَ إِنْ حَمَلْتَ النَّاسَ عَلَى کَاهِلِکَ أَنْ یُصَدِّعُوا شَعَبَ کَاهِلِک؛ از عمرو بن حریث گفت: خدمت امام صادق (ع) رسیدم و آن حضرت در خانه برادرش عبد الله بن محمد بود، به او گفتم: قربانت، براى چه به این خانه آمدى؟ فرمود: براى تفریح، به او عرض کردم: قربانت، من دین خودم را براى شما نقل نکنم؟ فرمود: چرا، گفتم: براى خدا دیندارى کنم به شهادت ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و به اینکه محمد (ص) بنده و رسول او است و به اینکه قیامت آید و شکى ندارد و اینکه خدا هر آنکه در گور است زنده کند و به پا داشتن نماز و دادن زکاة و روزه در ماه رمضان و حج خانه کعبه و ولایت على أمیر المؤمنین (ع) پس از رسول خدا (ص) و ولایت براى حسن و حسین و ولایت على بن الحسین و ولایت محمد بن على و براى شما بعد از او و به اینکه شما امامان من هستید، بر این عقیده زنده باشم و بر آن بمیرم و خدا را دیندارى کنم بدان، فرمود: اى عمرو، این به خدا دین خدا است و دین پدران من است که خدا را در نهان و عیان بدان دیندارى کنم، از خدا بپرهیز و زبانت را جز از خیر و بر گیر و مگو که من خود را رهنمائى کردم، بلکه خدا تو را رهنمائى کرده است، شکر آنچه را خدا عز و جل به تو انعام کرده بگزار و از آنها نباش که چون حاضر باشند مردم روبرو او را سرزنش کنند و در پشت سر او هم از او بد گویند و مردم را بر دوش خود مگیر که اگر بر دوش خود بگیرى بسا که استخوان آن را خرد کنند.
حمله همه جانبه شیطان برای گرفتن روحیه شکرگزاری
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ؛ سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مىروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت.(الأعراف 17)
عن الباقرع: ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ معناه: أهوّن علیهم أمر الآخرة وَ مِنْ خَلْفِهِمْ آمرهم بجمع الأموال و البخل بها عن الحقوق لتبقى لورثتهم وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ أفسد علیهم أمر دینهم بتزیین الضّلالة و تحسین الشّبهة وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ بتحبیب اللّذّات إلیهم، و تغلیب الشّهوات على قلوبهم؛ از امام باقر ع روایت شده که منظور از حمله پیش رو این است که آخرت را در نظرشان بى ارزش مىکنم و منظور از حمله پشت سر، این است که آنها را به جمع مال و بخل از اداى حقوق واجب تشویق مىکنم، تا مال براى ورثه باقى بماند و مقصود از حمله سمت راست این است که دین آنها را فاسد مىکنم و گمراهى را در نظرشان نیکو جلوه مىدهم و منظور از حمله سمت چپ این است که لذتها و شهوات را بر دلهاى ایشان غالب مىکنم.(مجمع البیان، ج4، ص623)
عقوبت کفران نعمت در همین دنیا
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازی إِلاَّ الْکَفُورَ؛ امّا آنها (از خدا) روىگردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربرکت) شان را به دو باغ (بىارزش) با میوههاى تلخ و درختان شوره گز و اندکى درخت سدر مبدّل ساختیم. این کیفر را بخاطر کفرانشان به آنها دادیم؛ و آیا جز کفران کننده را کیفر مىدهیم؟(سبأ 16-17)
علامه طباطبایی: معناى آیه این است که: مردم سبا از شکر خدا و عبادت او که بدان مامور شده بودند، روى گردانیدند، و ما هم کیفرشان کردیم یعنى سیل عرم را فرستادیم تا همه شهر و باغات و مزارع آن را غرق کند، و به جاى آن دو بهشت، دو سر زمین بگذارد، که طرفاء و گیاهان تلخ و بوته سدر از آن سر در آورد." ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ" کلمه" ذلک" اشاره به مطلبى است که قبلا ذکر کرد، یعنى فرستادن سیل و تبدیل دو بهشت به دو سر زمین کذایى، و کلمه" ذلک" در تقدیر و در محل نصب است، تا مفعول دوم" جزیناهم" باشد، و تقدیر آن" جزیناهم ذلک" است و معناى آیه این است که ما به مردم سبا چون کافر شدند، و از شکر ما اعراض کردند، و یا در مقابل کفرشان این چنین جزاء دادیم و ما جزاى بد نمىدهیم، مگر کسى را که بسیار کفران نعمتهاى ما کند.(المیزان، ج16، ص364)
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛ و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.(ابراهیم 7)
علامه طباطبایی: آیه شریفه مطلق است و دلیلى نیست که ما آن را به وعده و وعیدهاى دنیوى اختصاص دهیم و یا مختص آخرتش بنماییم، وانگهى از آیات کریمه قرآن کاملا استفاده مىشود که ایمان و کفر، و تقوى و فسق، هم در شؤون زندگى دنیا تاثیر دارند، و هم در زندگى آخرت.(المیزان، ج12، ص23)
ناسپاسی نعمت ولایت در دنیا
عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُکَفَّراً لَا یُشْکَرُ مَعْرُوفُهُ وَ لَقَدْ کَانَ مَعْرُوفُهُ عَلَى الْقُرَشِیِّ وَ الْعَرَبِیِّ وَ الْعَجَمِیِّ وَ مَنْ کَانَ أَعْظَمَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَعْرُوفاً عَلَى هَذَا الْخَلْقِ وَ کَذَلِکَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ مُکَفَّرُونَ لَا یُشْکَرُ مَعْرُوفُنَا وَ خِیَارُ الْمُؤْمِنِینَ مُکَفَّرُونَ لَا یُشْکَرُ مَعْرُوفُهُم؛ امام علی ع فرمود: نسبت به رسول خدا ص ناسپاسی شد و شکر احسان و خوبیهای ایشان به عمل نیامد در حالی که به مردم قریش و به عرب و عجم نیکی کرد و چه کسی از پیامبر خدا (ص) به این مردم بیشتر احسان کرده است؟ و همچنین نسبت به ما اهل بیت ناسپاسی شد و شکر احسان ما را نکردند و برگزیدگان از مومنین هم مورد ناسپاسی قرار گرفتند و خوبی های ایشان مورد شکر قرار نگرفت.(وسائل الشیعه، ج۱۶،ص۳۰۸)
ناشکری نعمت امیرالمومنین (ع) توسط مردم کوفه
امام علی ع: «أَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمُ الْمُتَفَرِّقَةُ أَهْوَاؤُهُمْ! مَا عَزَّ مَنْ دَعَاکُمْ وَ لَا اسْتَرَاحَ مَنْ قَاسَاکُمْ، کَلَامُکُمْ یُوهِنُ الصُّمَ الصِّلَابَ، وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمْ عَدُوَّکُمْ... مَنْ فَازَ بِکُمْ فَازَ بِالسَّهْمِ الْأَخْیَبِ. أَصْبَحْتُ لَا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، وَ لَا أَطْمَعُ فِی نَصْرِکُمْ، فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ. أَیَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ؟! وَ مَعَ أَیِّ إِمَامٍ بَعْدِی تُقَاتِلُونَ؟ أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً یَتَّخِذُهَا عَلَیْکُمُ الضُّلَّالُ سُنَّةً، وَ فَقْراً یَدْخُلُ بُیُوتَکُمْ وَ سَیْفاً قَاطِعاً، وَ تَتَمَنَّوْنَ عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّکُمْ رَأَیْتُمُونِی وَ قَاتَلْتُمْ مَعِی وَ قُتِلْتُمْ دُونِی وَ کَأَنْ قَدْ؛ اى مردمى که با بدنهایتان در یکجا گرد آمدهاید و خواستههایتان پراکنده است. آنکه شما را به یارى فراخوانَد، پیروز نشود و آنکه شما گریبانگیرش شوید، روى آسودگى نبیند. سخن شما سنگهاى سخت را سست میکند و اعمال شما دشمنانتان را به طمع دست یافتن به شما میاندازد... آنکه از شما پیروزى جوید مانند کسى است که از تیر بىسو پیروزى مىجوید. دیگر سخن شما باور نمىکنم و به یارى شما امید نمىبندم. خدا میان ما و شما جدایى بیفکنَد. وقتی خانه نداشته باشید از کدام خانه دفاع مىکنید؟ و بعد از من همراه کدام امام به جنگ مىروید؟ بدانید که پس از من به استبدادى گرفتار میشوید که گمراهان آن را شیوه و سیرت خویش قرار خواهند داد. و فقر و شمشیر برنده به خانههایتان خواهد آمد. در آن هنگام تمنّاى آن دارید که کاش مرا مىدیدید و همراه من میجنگیدید و کشته مىشدید. آنچه به شما گفتم به زودی اتفاق خواهد افتاد.(الغارات،ج2، ص333)
مصداقی از ناشکری کوفیان | امام علی (ع): من شما را موعظه کردم اما شما مانند گورخر که از شیر فرار می کند رویگردان بودید
امام علی ع: أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِجِهَادِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تُجِیبُوا وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا شُهُودٌ کَالْغُیَّبِ أَتْلُو عَلَیْکُمُ الْحِکْمَةَ فَتُعْرِضُونَ عَنْهَا وَ أَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا کَأَنَّکُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ وَ أَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْجَوْرِ فَمَا آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی حَتَّى أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادِیَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِکُمْ تَتَرَبَّعُونَ حَلَقاً تَضْرِبُونَ الْأَمْثَالَ وَ تُنَاشِدُونَ الْأَشْعَارَ وَ تَجَسَّسُونَ الْأَخْبَار؛ اى کوفیها شما را براى جهاد با این مردم دعوت کردم نپذیرفتید و سرانجام شما و ایشان را بیان کردم و علیه آنان خواندم اجابت ننمودید و پند و اندرز دادم به گوش نگرفتید و بالاخره منظور آنست که بود و نبودتان یکسان بوده من کلمات حکمت آمیز را براى شما مىگفتم از آنها احتراز مىکردید و موعظههاى نافعه براى شما بیان میکردم از آنها روگردان بودید و مانند گورخرهایی که از شیر میگریزند همچنان از بیانات الهى من گریزان بودید شما را به پیکار با ستمگران میخواندم هنوز سخن خود را به پایان نرسانیده همه شما مانند بچههای سبا متفرق میشدید و به مجلسهاى خود برمىگشتید و چهار زانو حلقهوار مینشستید و مثالها مىآوردید و اشعار میخواندید و از اخبار روز گفتگو مىکردید.(الإرشاد، ج1، ص278)
وصیت نامه سردار سلیمانی در مورد شکر نعمت ولایت فقیه
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلببهصلب، قرنبهقرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیایت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت، خمینی کبیر، را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند. خداوندا تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز- که جانم فدای او باد- قراردادهای ... برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من هزارانبار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید، از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی، ولی فقیه، خصوصا این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت. خامنهای عزیز را عزیز جان خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید ... من میدیدم که برخی خناسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای موثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند - در حالی که حق واضح است، جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه، میراث امام خمینی هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار بگیرند. من حضرت آیتالله العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی - بازگشت به - زمان شاه ملعون هم نخواهد بود بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیرقابل بازگشت خواهد بود.(میثاق نامه مکتب حاج قاسم، ص2)
جلسۀ بیستم و دوم | (1402/01/24)
موضوع: آسیبهای دین داری عاشقانه
- منت گذاشتن در دینداری
- دین عاشقانه غرور میآورد
- هر محبتی جلوی جنایت را نمیگیرد | امام صادق (ع): برخی دلهایشان با ماست اما شمشیرهایشان بر علیه ماست
- گریه کردن سعد بن ابی وقاص و ذکر فضائل امیرالمومنین (ع) و همراهی نکردن با ایشان در جنگ
- تخلف سعد بن ابی وقاص در جنگ جمل و صفین
- نباید زیارت فقط از سر محبت باشد، زیارت یک تکلیف است
- یاران حضرت مهدی مطیع محض فرامین او
- حفظ حرمت و ادب نسبت به پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) (نتیجه نگاه شاکرانه به ولایت)
منت گذاشتن در دینداری
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ آنها بر تو منّت مىنهند که اسلام آوردهاند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعاى ایمان) راستگو هستید.(حجرات 17)
عن ابن عباس قال: جاءت بنو أسد إلى رسول الله ص فقالوا: یا رسول الله أسلمنا و قاتلک العرب و لم نقاتلک فنزلت هذه الآیة «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا»؛ از ابن عباس روایت شده است که گفت: بنى أسد نزد رسول خدا ص آمدند و عرضه داشتند: یا رسول اللَّه! ما بدون اینکه با تو جنگ کنیم مسلمان شدیم، در حالى که عرب با تو جنگ کرد. اینجا بود که آیه" یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا" نازل شد.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص335)
جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی حَفْرِ الْخَنْدَقِ، وَ قَدْ حَفَرَ النَّاسُ وَ حَفَرَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «بِأَبِی مَنْ یَحْفِرُ وَ جَبْرَئِیلُ یَکْنُسُ التُّرَابَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِیکَائِیلُ یُعِینُهُ، وَ لَمْ یَکُنْ یُعِینُ أَحَداً قَبْلَهُ مِنَ الْخَلْقِ» ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ: «احْفِرْ» فَغَضِبَ عُثْمَانُ وَ قَالَ: لَا یَرْضَى مُحَمَّدٌ أَنْ أَسْلَمْنَا عَلَى یَدِهِ حَتَّى یَأْمُرَنَا بِالْکَدِّ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ؛ جابر بن عبدالله که خداوند از او خشنود باد، گفت: در هنگام حفر خندق در محضر رسول خدا ص بودم. مردم و امیرالمؤمنین ع کار حفر خندق را انجام میدادند. پیامبر ص خطاب به امیرالمؤمنین ع فرمود: پدرم فدای کسی باد که خندق را حفر میکند و جبرئیل خاک را از مقابلش جارو و میکائیل به او کمک میکند، این در حالی است که این فرشتگان قبل از او به کسی کمک نکردهاند. پیامبر ص به عثمان بن عفان فرمود: تو هم در حفر خندق به بقیه کمک کن. عثمان عصبانی شد و گفت: محمد به اسلام آوردن ما توسط او بسنده نکرده است، بلکه به ما دستور میدهد خودمان را دچار مشقت کنیم. در این هنگام خداوند آیه زیر را نازل کرد «یَمُنُّونَ عَلیْکَ أَنْ أَسْلمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلیَّ إِسْلامَکُم بَل اللهُ یَمُنُّ عَلیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ للإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص122)
دین عاشقانه غرور میآورد
ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع دَعَانِی الشَّوْقُ إِلَیْکَ أَنْ تَجَشَّمْتُ إِلَیْکَ عَلَى مَشَقَّةٍ فَقَالَ لِی لَا تَشْکُ رَبَّکَ فَهَلَّا أَتَیْتَ مَنْ کَانَ أَعْظَمَ حَقّاً عَلَیْکَ مِنِّی فَکَانَ مِنْ قَوْلِهِ فَهَلَّا أَتَیْتَ مَنْ کَانَ أَعْظَمَ حَقّاً عَلَیْکَ مِنِّی أَشَدَّ عَلَیَ مِنْ قَوْلِهِ لَا تَشْکُ رَبَّکَ قُلْتُ وَ مَنْ أَعْظَمُ عَلَیَّ حَقّاً مِنْکَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع أَلا [أَلَّا] أَتَیْتَ الْحُسَیْنَ ع فَدَعَوْتَ اللَّهَ عِنْدَهُ وَ شَکَوْتَ إِلَیْهِ حَوَائِجَکَ؛ ابن ابى یعفور گفت به امام صادق گفتم: اشتیاق زیارت تو باعث شد که من مشقّتهایى را متحمّل گردم تا به محضرت شرفیاب شوم، حضرت در جوابش فرمودند: از پروردگارت گلایه نکن! چرا نزد کسى که حقّش بر گردن تو از حقّ من بیشتر است نرفتى؟ ابن ابى یعفور مىگوید: این دو جمله حضرت خیلى بر من گران آمد و جمله دوم (چرا نزد کسى که حقّش بیشتر از حقّ من است نرفتى) از جمله اوّل (از پروردگارت گلایه نکن) گرانتر بود، لذا پرسیدم: آن چه کسى است که حقّش بر من از حقّ تو بیشتر است؟ فرمود: حسین بن على ع؛ چرا نزد امام حسین ع نرفتى و آن جا دعا نکردى و عرض حاجت ننمودى؟(کامل الزیارات ص 168)
هر محبتی جلوی جنایت را نمیگیرد | امام صادق (ع): برخی دلهایشان با ماست اما شمشیرهایشان بر علیه ماست
دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّیکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا أَنْتَ فَسَکَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ وَ کَمْ مُحِبُّوکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَة هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِیلَ الْکِتَابِ ... وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِیَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ سَارُوا بِسِیرَةِ الْمُلُوکِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْنَا وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ؛ مردى حضورش آمد و آن حضرت ع به او گفت: این مرد از چه کسانی است؟ در پاسخ عرض کرد از دوستان و موالیان شما. امام صادق ع فرمود: خدا بندهاى را دوست ندارد تا او را به خود راه دهد، و او را بخود راه ندهد تا بهشت را برایش واجب کند. سپس به او فرمود: تو از کدام دوستان ما هستى؟ آن مرد ساکت شد و سدیر (نام یکى از اصحاب است) به او گفت: دوستان شما چند طبقهاند یا ابن رسول اللَّه؟ فرمود: سه طبقه: یک طبقه که ما را آشکارا دوست دارند، و نهانى دوست ندارند، و یک طبقه که ما را نهانى دوست دارند و آشکارا دوست ندارند، و یک طبقه هم ما را در نهان و آشکارا هر دو دوست دارند اینان طراز اولند آب صافى را نوشیدند و تفسیر و تأویل کتاب را دانستند، و طبقه دوم طراز پائینند ما را در عیانى دوست دارند و به روش پادشاهان میروند، زبانشان با ما است و شمشیرشان بر علیه ما و طبقه سوم حد وسط باشند که از دل دوست ما هستند و در عیانى دوست ما نیستند.(تحف العقول، ص325)
گریه کردن سعد بن ابی وقاص و ذکر فضائل امیرالمومنین (ع) و همراهی نکردن با ایشان در جنگ
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ مُعَاوِیَةَ وَ قَدْ نَزَلَ بِذِی طُوًى، فَجَاءَهُ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: یَا أَهْلَ الشَّامِ، هَذَا سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ هُوَ صَدِیقٌ لِعَلِیٍّ. قَالَ: فَطَأْطَأَ الْقَوْمُ رُءُوسَهُمْ، وَ سَبُّوا عَلِیّاً ع، فَبَکَى سَعْدٌ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ: مَا الَّذِی أَبْکَاکَ قَالَ: وَ لِمَ لَا أَبْکِی لَرَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص یُسَبُّ عِنْدَکَ وَ لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أُغَیِّرَ. وَ قَدْ کَانَ فِی عَلِیٍّ خِصَالٌ لَأَنْ تَکُونَ فِیَّ وَاحِدَةٌ مِنْهُمْ أَحَبُّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا: أَحَدُهَا: أَنَّ رَجُلًا کَانَ بِالْیَمَنِ، فَجَاءَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ: لَأَشْکُوَنَّکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، فَقَدِمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلَهُ عَنْ عَلِیٍّ ع فَثَنَى عَلَیْهِ. فَقَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیَّ الْکِتَابَ، وَ اخْتَصَّنِی بِالرِّسَالَةِ، عَنْ سَخَطٍ تَقُولُ مَا تَقُولُ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَ لَا تَعْلَمُ أَنِّی أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالَ: بَلَى. قَالَ: فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ الثَّانِیَةُ: أَنَّهُ ص بَعَثَ یَوْمَ خَیْبَرَ عُمَرَ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى الْقِتَالِ فَهُزِمَ وَ أَصْحَابُهُ، فَقَالَ ص: لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً إِنْسَاناً یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، فَقَعَدَ الْمُسْلِمُونَ وَ عَلِیٌّ ع أَرْمَدُ، فَدَعَاهُ فَقَالَ: خُذِ الرَّایَةَ. فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ عَیْنَیَّ کَمَا تَرَى، فَتَفَلَ فِیهَا، فَقَامَ فَأَخَذَ الرَّایَةَ، ثُمَّ مَضَى بِهَا حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الثَّالِثَةُ: خَلَّفَهُ ص فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: یَا رَسُولَ اللَّهِ، خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ الرَّابِعَةُ: سَدَّ الْأَبْوَابَ فِی الْمَسْجِدِ إِلَّا بَابَ عَلِیٍّ وَ الْخَامِسَةُ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَدَعَا النَّبِیُّ ص عَلِیّاً وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ فَاطِمَةَ ع، فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی، فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً؛ ابن عبّاس گفت: نزد معاویه که در ذى طوى منزل کرده بود، بودم که سعد بن ابى وقّاص به نزدش آمد و به او سلام کرد. آنگاه معاویه گفت:اى اهل شام این سعد بن ابى وقاص دوست على است. مردم سر جنباندند و على ع را دشنام دادند و سعد گریست. معاویه به او گفت: چرا مىگریى؟ او گفت:چرا نگریم او مردى از اصحاب رسول خدا ص است که در نزد تو دشنام داده مىشود و من نمىتوانم کارى بکنم. در على ع خصلتهایى بود که اگر یکى از آنها در من باشد برایم از دنیا و آنچه در آن است محبوبتر است. یکى اینکه: مردى در یمن به نزد على بن ابى طالب علیه السّلام آمد و گفت: از تو به رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله شکایت خواهم کرد. آنگاه به نزد رسول خدا آمد. حضرت دربارۀ على ع از او پرسید و او از على ع بد گفت. حضرت فرمود: تو را سوگند مىدهم به خدایى که این کتاب را بر من نازل کرد و مرا به رسالت اختصاص داد آیا آنچه را گفتى از روى خشم به على بن ابى طالب ع گفتی؟ او گفت: بله، اى رسول خدا. حضرت فرمود: آیا مىدانى که من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟ گفت: البته. حضرت فرمودند: هرکس که من مولاى اویم على نیز مولاى او است. دوم اینکه رسول خدا ص در روز خیبر عمر خطّاب را به جنگ فرستاد و او و یارانش شکست خوردند. رسول خدا ص فرمود: فردا پرچم را به انسانى خواهم داد که او خداوند و فرستادهاش را دوست دارد و خدا و فرستادهاش او را دوست میدارند. مسلمانان از پاى نشستند تا فرداى آن روز درحالىکه على ع چشم درد داشت. آنگاه رسول خدا او را خواند و فرمود: پرچم را بگیر. او عرض کرد: اى رسول خدا چشمانم درد مىکند. حضرت آب دهان خود را به چشمان او زد. على ع به پا خواسته پرچم را برداشت و به راه افتاد تا آنکه خداوند او را پیروز ساخت. سوم اینکه: رسول خدا در برخى غزوههایش على ع را جانشین خود قرار داد و چون علی ع عرض کرد: اى رسول خدا مرا در میان زنان و بچهها جانشین مىگردانى؟ رسول خدا ص فرمودند: آیا خرسند نمىشوى که تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى باشى، جز آنکه پس از من پیامبرى نیست. چهارم اینکه: پیامبر ص همۀ درهایى که به مسجد باز مىشد بستند جز در على ع را. و پنجم اینکه: این آیه «همانا خداوند مىخواهد پلیدى را از شما خاندان برطرف کند و شما را به راستى پاکیزه کند»[احزاب :آیۀ 33] نازل شد و پیامبر، على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السّلام را خواند و فرمود:خداوندا اینان خاندان من هستند پس از آنان پلیدى را برطرف کن و به راستى پاکیزۀشان گردان. (امالی شیخ طوسی، ص 598)
تخلف سعد بن ابی وقاص در جنگ جمل و صفین
قَالَ نَصْرٌ وَ فِی حَدِیثِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ وَ دَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ مَعَ أُنَاسٍ مَعَهُمْ وَ کَانُوا قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْ عَلِیٍّ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَسَأَلُوهُ أَنْ یُعْطِیَهُمْ عَطَاءَهُمْ وَ قَدْ کَانُوا تَخَلَّفُوا عَنْ عَلِیٍّ حِینَ خَرَجَ إِلَى صِفِّینَ وَ الْجَمَلِ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ: «مَا خَلَّفَکُمْ عَنِّی؟» قَالُوا: قَتْلُ عُثْمَانَ وَ لَا نَدْرِی أَ حَلَّ دَمُهُ أَمْ لَا وَ قَدْ کَانَ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً ثُمَّ اسْتَتَبْتُمُوهُ فَتَابَ ثُمَّ دَخَلْتُمْ فِی قَتْلِهِ حِینَ قُتِلَ فَلَسْنَا نَدْرِی أَصَبْتُمْ أَمْ أَخْطَأْتُمْ مَعَ أَنَا عَارِفُونَ بِفَضْلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَابِقَتِکَ وَ هِجْرَتِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ: «أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقَالَ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ؟» قَالَ سَعْدٌ: یَا عَلِیُّ أَعْطِنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْکَافِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِ أَخَافُ أَنْ أَقْتُلَ مُؤْمِناً فَأَدْخُلَ النَّارَ؛ نصر گفت: در حدیث عمر بن سعد آمده است عبد اللّه بن عمر و سعد بن ابى وقّاص و مغیرة بن شعبه با گروهى از مردم که با على همراهى نکرده بودند بر او وارد شدند و سهم خود را (از بیت المال) مطالبه کردند اینان هم در جنگ جمل و هم در پیکار صفّین در یارى به على دست نگاه داشته و خود را عقب کشیده بودند على به ایشان گفت: چه چیز شما را بر آن داشت که از یارى به من خوددارى کنید و عقب بمانید؟ گفتند: عثمان کشته شد، و ما نمىدانستیم آیا (ریختن) خون او حلال بود یا نه؟ البته وى بدعتهایى در دین پدید آورده بود، سپس شما از او خواستید که توبه کند و او نیز توبه کرد، آنگاه بدان زمان که (گروهى) وى را مىکشتند شما در قتلش دست داشتید. اى امیر مؤمنان، با آنکه ما به برترى و سابقه تو در اسلام و هجرت آگاهیم، نمىدانستیم آیا شما راه درستى رفتید یا خطا کردید. على گفت: «آیا نمىدانستید که خداى عزّ و جلّ به شما فرموده است که امر به معروف و نهى از منکر کنید و فرماید وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ. سعد گفت: اى على شمشیرى به من ده که خود، کافر را از مؤمن باز شناسد (و بر کافر تیز، و بر مؤمن کند باشد)، چه من مىترسم که مؤمنى را بکشم و به دوزخ روم.(وقعة صفین، النص، ص: 551)
فَرَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا هَمَّ بِالْمَسِیرِ إِلَى الْبَصْرَةِ بَلَغَهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَ ابْنِ مَسْلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ وَ ابْنِ عُمَرَ تَثَاقُلٌ عَنْهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا حَضَرُوا قَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَنِی عَنْکُمْ هَنَاتٌ کَرِهْتُهَا وَ أَنَا لَا أُکْرِهُکُمْ عَلَى الْمَسِیرِ مَعِی أَ لَسْتُمْ عَلَى بَیْعَتِی قَالُوا بَلَى قَالَ فَمَا الَّذِی یُقْعِدُکُمْ عَنْ صُحْبَتِی فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ إِنِّی أَکْرَهُ الْخُرُوجَ فِی هَذَا الْحَرْبِ لِئَلَّا أُصِیبَ مُؤْمِناً فَإِنْ أَعْطَیْتَنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ قَاتَلْتُ مَعَکَ؛ ابو مخنف لوط بن یحیى ازدى روایت کرد: که چون امیر المؤمنین آهنگ بصره کرد، آگاه شد که سعد بن ابى وقاص، اسامه، محمد بن مسلمه و عبد الله بن عمر از حرکت با او سنگینى و خوددارى مىکنند. کسى پیش آنان فرستاد و چون آمدند، فرمود: از قول شما سخنان سبکى شنیدهام که خوش نمىدارم و در عین حال با آنکه بیعت من بر گردن شماست، شما را مجبور نمىکنم که همراه من بیایید. گفتند: چنین است. فرمود: چه چیز موجب شده است از همراهى با من خوددارى کنید؟ سعد بن ابى وقاص گفت: من خوش ندارم در این جنگ شرکت کنم، که مىترسم مبادا مؤمنى را بکشم و اگر به من شمشیرى بدهى که مؤمن را از کافر بازشناسد، همراه تو جنگ خواهم کرد.(الجمل و النصرة، 95)
نباید زیارت فقط از سر محبت باشد، زیارت یک تکلیف است
امام صادق ع خطاب به علی بن میمون فرمود: یَا عَلِیُّ بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا یَمُرُّ بِأَحَدِهِمُ السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا یَزُورُونَ الْحُسَیْنَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْرِفُ أُنَاساً کَثِیرَةً بِهَذِهِ الصِّفَةِ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لِحَظِّهِمْ أَخْطَئُوا وَ عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ زَاغُوا وَ عَنْ جِوَارِ مُحَمَّدٍ ص تَبَاعَدُوا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِی کَمِ الزِّیَارَةُ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِی کُلِّ شَهْرٍ فَافْعَلْ قُلْتُ لَا أَصِلُ إِلَى ذَلِکَ لِأَنِّی أَعْمَلُ بِیَدِی وَ أُمُورُ النَّاسِ بِیَدِی وَ لَا أَقْدِرُ أَنْ أُغَیِّبَ وَجْهِی عَنْ مَکَانِی یَوْماً وَاحِداً قَالَ أَنْتَ فِی عُذْرٍ وَ مَنْ کَانَ یَعْمَلُ بِیَدِهِ وَ إِنَّمَا عَنَیْتُ مَنْ لَا یَعْمَلُ بِیَدِهِ مِمَّنْ إِنْ خَرَجَ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ هَانَ ذَلِکَ عَلَیْهِ أَمَا إِنَّهُ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُذْرٍ وَ لَا عِنْدَ رَسُولِهِ مِنْ عُذْرٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قُلْتُ فَإِنْ أَخْرَجَ عَنْهُ رَجُلًا فَیَجُوزُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ خُرُوجُهُ بِنَفْسِهِ أَعْظَمُ أَجْراً وَ خَیْراً لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ یَرَاهُ رَبُّهُ سَاهِرَ اللَّیْلِ لَهُ تَعَبُ النَّهَارِ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ نَظْرَةً تُوجِبُ لَهُ الْفِرْدَوْسَ الْأَعْلَى مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَتَنَافَسُوا فِی ذَلِکَ وَ کُونُوا مِنْ أَهْلِهِ؛ اى على خبر به من رسیده که یک سال یا دو سال بر جماعتى از شیعیان ما مىگذرد و ایشان به زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام نمىروند؟ عرض کردم: فدایت شوم مردم زیادى را سراغ دارم که این صفت دارند. حضرت فرمودند: به خدا سوگند از حظّ و بهره آنها بر کنار و از ثواب و اجر خدا محروم و از جوار حضرت محمّد ص به دور ماندهاند. محضر مبارکش عرض کردم: فدایت شوم در چه فاصلهاى از مدّت به زیارت آن حضرت برویم؟ حضرت فرمودند: اى على اگر قدرت دارى که آن جناب را در هر ماه زیارت کنى، پس این کار را بکن. عرض کردم: نمىتوانم به این امر دست یابم زیرا با دستهایم کار کرده و امور مردم نیز در دست من است و اساسا قادر نیستم یک روز از محل کارم غیبت نمایم. حضرت فرمودند: تو معذور هستى و کسانى هم که مثل تو کار دستى دارند در عذر مىباشند و مراد من کسانى هستند که این گونه اشتغال نداشته به طورى که اگر در هر جمعه از منزل خارج شده و به زیارت بروند بر ایشان سهل و آسان باشد چه آنکه ایشان در روز قیامت نزد خدا و رسولش عذرى ندارند. محضرش عرض کردم: حال اگر این شخص خود به زیارت نرود ولى کسى را از طرف خود به آنجا بفرستد آیا جایز است؟ حضرت فرمودند: بلى، جائز است ولى اگر خودش برود اجرش عظیمتر بوده و نزد پروردگارش بهتر و مطلوبتر است چه آنکه وقتى حق تعالى ببیند که او شبها را به بیدارى و روزها را به تعب و رنج بسر مىبرد به او نظر نموده آن چنان نظرى که برایش فردوس اعلى و بهشت جاودان را نصیب کرده و او را با محمّد و اهل بیتش صلوات اللَّه علیهم اجمعین همراه و هم جوار و قرین مىگرداند پس تمایل نشان دهید در این امر و از اهل آن گردید.(کامل الزیارات، ص295)
عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَحْنُ فِی طَرِیقِ الْمَدِینِةِ نُرِیدُ مَکَّةَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً مُنْکَسِراً فَقَالَ لِی لَوْ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ لَشَغَلَکَ عَنْ مُسَاءَلَتِی قُلْتُ وَ مَا الَّذِی تَسْمَعُ قَالَ ابْتِهَالَ الْمَلَائِکَةِ إِلَى اللَّهِ عَلَى قَتَلَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عَلَى قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ ع وَ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَیْهِمَا- وَ بُکَاءَ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ حَوْلَهُمْ وَ شِدَّةَ حُزْنِهِمْ فَمَنْ یَتَهَنَّأُ مَعَ هَذَا بِطَعَامٍ أَوْ شَرَابٍ أَوْ نَوْمٍ قُلْتُ لَهُ فَمَنْ یَأْتِیهِ زَائِراً ثُمَّ یَنْصَرِفُ فَمَتَى یَعُودُ إِلَیْهِ وَ فِی کَمْ یَوْمٍ یُؤْتَى وَ فِی کَمْ یَسَعُ النَّاسَ تَرْکُهُ قَالَ أَمَّا الْقَرِیبُ فَلَا أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ وَ أَمَّا بَعِیدُ الدَّارِ فَفِی کُلِّ ثَلَاثِ سِنِینَ فَمَا جَازَ الثَّلَاثَ سِنِینَ فَقَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَطَعَ رَحِمَهُ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ؛ از صفوان جمّال، وى گفت: در راه مدینه قصد مکّه داشتیم. از حضرت ابا عبد اللَّه ع پرسیدم: اى فرزند رسول خدا چیست که شما را اندوهگین و محزون و شکسته خاطر مىبینم؟ حضرت فرمود: آنچه را من مىشنوم اگر تو مىشنیدى این سؤال را از من نمىکردى. عرض کردم: چه چیز مىشنوید؟ حضرت فرمود: زارى کردن فرشتگان به درگاه خداوند عزّ و جلّ و اظهار بغض نمودن از کشندگان امیر المؤمنین ع و حضرت امام حسین ع و توجه نمودن جن و گریستن فرشتگانى که در اطراف قبر آن حضرت هستند و شدّت حزن ایشان، پس بر چه کسى با این حال طعام یا شراب یا خواب گوارا خواهد بود؟ عرضه داشتم کسى که به زیارت آن حضرت بیاید و بعد برگردد چه زمانى باز براى زیارت برگردد؟ و ظرف چند روز بعد دوباره محضر امام ع برگردد و اساسا مردم تا چند وقت مىتوانند زیارت حضرتش را ترک کنند؟ حضرت فرمودند: امّا کسانى که قریب و نزدیک قبر مطهّر هستند لا اقل ماهى یک بار به زیارت روند و آنان که دور مىباشند در هر سه سال یک مرتبه و اگر سه سال گذشت و به زیارت آن جناب نرفتند عاق رسول خدا ص شده و قطع رحم آن حضرت را نمودهاند مگر علّت و سببى داشته باشد.(کامل الزیارات، ص297)
امام صادق ع: زِیَارَةُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَاجِبَةٌ عَلَى کُلِّ مَنْ یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛ زیارت حسین بن على ع واجب است بر هر که اقرار به امامت حسین ع از جانب خداى عز و جل دارد.(الإرشاد، ج2، ص133)
یاران حضرت مهدی مطیع محض فرامین او
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَهُ کَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ مَا هُوَ بِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ رَایَةٌ لَمْ تُنْشَرْ مُنْذُ طُوِیَتْ وَ رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ لَا یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا لَا یَقْصِدُونَ بِرَایَاتِهِمْ بَلْدَةً إِلَّا خَرَّبُوهَا کَأَنَّ عَلَى خُیُولِهِمُ الْعِقْبَانَ یَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الْإِمَامِ ع یَطْلُبُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَةَ وَ یَحُفُّونَ بِهِ یَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی الْحُرُوبِ وَ یَکْفُونَهُ مَا یُرِیدُ فِیهِمْ رِجَالٌ لَا یَنَامُونَ اللَّیْلَ لَهُمْ دَوِیٌّ فِی صَلَاتِهِمْ کَدَوِیِّ النَّحْلِ یَبِیتُونَ قِیَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ یُصْبِحُونَ عَلَى خُیُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَارِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَیِّدِهَا کَالْمَصَابِیحِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِیلُ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ مُشْفِقُونَ یَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ یَتَمَنَّوْنَ أَنْ یُقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْنِ إِذَا سَارُوا یَسِیرُ الرُّعْبُ أَمَامَهُمْ مَسِیرَةَ شَهْرٍ یَمْشُونَ إِلَى الْمَوْلَى إِرْسَالًا بِهِمْ یَنْصُرُ اللَّهُ إِمَامَ الْحَقِّ؛ امام جعفر صادق ع فرمود: گنجى در طالقان هست که از طلا و نقره نیست، و پرچمى است که از روزى که آن را پیچیدهاند برافراشته نشده است و مردانى هستند که دلهاى آنها مانند پارههاى آهن است شکى در ایمان به خدا در آن راه نیافته و در طریق ایمان از سنگ محکمتر است اگر آنها را وا دارند که کوهها را از جاى بکنند، از جاى کنده و از میان برمیدارند. لشکر آنها قصد هیچ شهرى نمیکنند جز اینکه آن را خراب مینمایند. اسبهاى آنها زینهاى زرین دارند، و خود آنها براى تبرک بدن خود را به زین اسب امام میسایند، آنها در جنگها امام را در میان گرفته و با جان خود از وى دفاع میکنند، و هر کارى داشته باشد برایش انجام میدهند. مردانى در میان آنهاست که شبها نمىخوابند زمزمه آنها در حال عبادت همچون زمزمه زنبور عسل است. تمام شب را به عبادت مشغولند، و روزها سواره به دشمن حمله میکنند. آنها در وقت شب راهب و هنگام روز شیرند. آنها در فرمانبردارى امام بیش از کنیز نسبت به آقایش پافشارى دارند. آنها مانند چراغهاى درخشندهاند، و دلهاشان همچون قندیل هاست، و از خوف خدا خشنود میباشند. آنها ادعاى شهادت دارند و تمنا میکنند که در راه خداوند کشته گردند. شعار آنان این است: اى خونخواهان حسین!. از هر جا میگذرند، رعب آنها پیشاپیش آنان به اندازه یک ماه راه در دلها جاى میگیرد، و بدین گونه رو به پیش میروند، خداوند هم پیشرو بسوى حق و حقیقت را پیروز میگرداند.(بحار الانوار، ج52، ص307)
حفظ حرمت و ادب نسبت به پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) (نتیجه نگاه شاکرانه به ولایت)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمىدانید(حجرات 2)
إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ؛ آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مىکنند همان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوا خالص نموده، و براى آنان آمرزش و پاداش عظیمى است(حجرات 3)
إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً؛ به یقین ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارتدهنده و بیمدهنده فرستادیم، (تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید.(فتح 8-9)
امام علی ع: اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ إِنِ اتَّقَیْتُمْ رَبَّکُمْ وَ حَفِظْتُمْ نَبِیَّکُمْ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ فَقَدْ عَبَدْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا عُبِدَ وَ ذَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا ذُکِرَ وَ شَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا شُکِرَ وَ أَخَذْتُمْ بِأَفْضَلِ الصَّبْرِ وَ جَاهَدْتُمْ بِأَفْضَلِ الْجِهَادِ؛ بدانید اى بندگان خدا، اگر از خداى بترسید و حق پیامبرتان را در پیروى از اهل بیت او نگه دارید به یقین خدا را پرستیدهاید نیکوترین پرستشها، و او را یاد کردهاید نیکوترین یادکردنها و سپاسش گفتهاید نیکوترین سپاسها و شکیبایى ورزیدهاید نیکوترین شکیباییها و جهاد کردهاید نیکوترین جهادها.
جلسۀ بیستم و سوم | (1402/01/25)
موضوع: آرامش با امام، در دینداری معشوقانه
- سوء ظن به خدا و نگرانی منافق
- امام رضا ع: امام از پدران و مادران به مردم دلسوزترند
- امیرالمومنین (ع) پدری مهربان
- داستان شناختن وصی پیامبر (ص) توسط نمایندگان یمن با احساس پدری نسبت به امیرالمومنین (ع)
- ارتباط قلبی امام با مومن | امام صادق (ع): وقتی که ما محزون یا مسرور میشویم شما هم به واسطه آن محزون و مسرور میشوید
- امام و دعا برای شیعیان
- امیرالمومنین(ع) خطاب به کمیل: مصاحبت طولانی تو با ما، واجب میکند درخواست تو را اجابت کنیم | تعلیم دعای خضر به کمیل
سوء ظن به خدا و نگرانی منافق
وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً؛ و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مىبرند مجازات کند، (آرى) حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مىکشند) تنها بر خودشان نازل مىشود! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده، و چه بد سرانجامى است.(فتح 6)
آیت الله مکارم شیرازی: منافقان به هنگام حرکت پیامبر ص و مؤمنان از مدینه گمان داشتند که این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهند گشت، چنان که در آیه 12 همین سوره مىخوانیم: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِیهِمْ أَبَداً» و مشرکان نیز گمان داشتند که محمد ص با این جمع کم، و نداشتن اسلحه کافى، سالم به مدینه باز نخواهد گشت، و ستاره اسلام به زودى افول مىکند.(تفسیر نمونه، ج22، ص34)
امام رضا ع: امام از پدران و مادران به مردم دلسوزترند
امام رضا ع: الْإِمَامُ، الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیر؛ امام، همدم رفیق، پدر مهربان، برادر تنی، مادر دلسوز به کودک است.(کافی، ج1، ص200)
امام رضا ع: لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ ... و یَکُونُ أَشْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ؛ امام علامتهایی دارد ... از پدران و مادران به مردم دلسوزتر است.(من لایحضرهالفقیه، ج4، ص418)
امیرالمومنین (ع) پدری مهربان
عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ قَالَ جَاءَ إِلى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَسَلٌ و تِینٌ مِنْ هَمْدَانَ و حُلْوَانَ، فَأَمَرَ الْعُرَفَاءَ أَنْ یَأْتُوا بِالْیَتَامى، فَأَمْکَنَهُمْ مِنْ رُؤُوسِ الْأَزْقَاقِ یَلْعَقُونَهَا و هُوَ یَقْسِمُهَا لِلنَّاسِ قَدَحاً قَدَحاً، فَقِیلَ لَهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، مَا لَهُمْ یَلْعَقُونَهَا؟ فَقَالَ: «إِنَّ الْإِمَامَ أَبُو الْیَتَامى، وَ إِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هذَا بِرِعَایَةِ الْآبَاءِ؛ حبیب بن ابى ثابت گفت براى امیر مؤمنان ع، از منطقه هَمدَان و حُلوَان، عسل و انجیر آوردند، پس به سرشناسان قبایل دستور داد که یتیمان را بیاورند. آنان را بالاى ظرفهاى عسل، جاى داد تا عسل بخورند، و خود، عسلها را قدح قدح، میان مسلمانان تقسیم مىکرد. گفته شد: اى امیر مؤمنان! چرا عسل مىخورند؟ فرمود: «امام، پدر یتیمان است و همانا آنان را به خوردن عسل وا داشتم، به جاى پدرانشان.(الکافی،ج1، ص406)
داستان شناختن وصی پیامبر (ص) توسط نمایندگان یمن با احساس پدری نسبت به امیرالمومنین (ع)
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: وَفَدَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَهْلُ الْیَمَنِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص جَاءَکُمُ أَهْلُ الْیَمَنِ یَبُسُّونَ بَسِیساً فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ قَوْمٌ رَقِیقَةٌ قُلُوبُهُمْ رَاسِخٌ إِیمَانُهُمْ وَ مِنْهُمُ الْمَنْصُورُ یَخْرُجُ فِی سَبْعِینَ أَلْفاً یَنْصُرُ خَلَفِی وَ خَلَفَ وَصِیِّی حَمَائِلُ سُیُوفِهِمْ الْمِسْکُ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَصِیُّکَ فَقَالَ هُوَ الَّذِی أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِالاعْتِصَامِ بِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ بَیِّنْ لَنَا مَا هَذَا الْحَبْلُ فَقَالَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ- إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ فَالْحَبْلُ مِنَ اللَّهِ کِتَابُهُ وَ الْحَبْلُ مِنَ النَّاسِ وَصِیِّی فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِیُّکَ فَقَالَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ- أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ- فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَنْبُ اللَّهِ هَذَا فَقَالَ هُوَ الَّذِی یَقُولُ اللَّهُ فِیهِ- وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا هُوَ وَصِیِّی وَ السَّبِیلُ إِلَیَّ مِنْ بَعْدِی فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ بِالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً أَرِنَاهُ فَقَدِ اشْتَقْنَا إِلَیْهِ فَقَالَ هُوَ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ الْمُتَوَسِّمِینَ فَإِنْ نَظَرْتُمْ إِلَیْهِ نَظَرَ مَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ وَصِیِّی کَمَا عَرَفْتُمْ أَنِّی نَبِیُّکُمْ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَ تَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ فَمَنْ أَهْوَتْ إِلَیْهِ قُلُوبُکُمْ فَإِنَّهُ هُوَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ- فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ أَیْ إِلَیْهِ وَ إِلَى ذُرِّیَّتِهِ ع؛ ثُمَّ قَالَ فَقَامَ أَبُو عَامِرٍ الْأَشْعَرِیُّ فِی الْأَشْعَرِیِّینَ وَ أَبُو غِرَّةَ الْخَوْلَانِیُّ فِی الْخَوْلَانِیِّینَ وَ ظَبْیَانُ وَ عُثْمَانُ بْنُ قَیْسٍ فِی بَنِی قَیْسٍ وَ عُرَنَةُ الدَّوْسِیُّ فِی الدَّوْسِیِّینَ وَ لَاحِقُ بْنُ عِلَاقَةَ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَ تَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ وَ أَخَذُوا بِیَدِ الْأَنْزَعِ الْأَصْلَعِ الْبَطِینِ وَ قَالُوا إِلَى هَذَا أَهْوَتْ أَفْئِدَتُنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص أَنْتُمْ نَجَبَةُ اللَّهِ حِینَ عَرَفْتُمْ وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تُعَرَّفُوهُ فَبِمَ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ هُوَ فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ یَبْکُونَ وَ یَقُولُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَظَرْنَا إِلَى الْقَوْمِ فَلَمْ تَحِنَّ لَهُمْ قُلُوبُنَا وَ لَمَّا رَأَیْنَاهُ رَجَفَتْ قُلُوبُنَا ثُمَّ اطْمَأَنَّتْ نُفُوسُنَا وَ انْجَاشَتْ أَکْبَادُنَا وَ هَمَلَتْ أَعْیُنُنَا وَ انْثَلَجَتْ صُدُورُنَا حَتَّى کَأَنَّهُ لَنَا أَبٌ وَ نَحْنُ لَهُ بَنُونَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ أَنْتُمْ مِنْهُمْ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتِی سَبَقَتْ لَکُمْ بِهَا الْحُسْنَى وَ أَنْتُمْ عَنِ النَّارِ مُبْعَدُون؛ جابر بن عبد اللَّه انصارىّ گفت: هیئتى از یمن به خدمت رسول خدا ص آمدند رسول خدا ص فرمود یمنىها شتابان آمدند و چون به خدمت آن حضرت رسیدند فرمود: گروهى هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان محکم، و منصور از میان آنان برخیزد با هفتاد هزار سپاه و جانشین مرا و جانشین وصىّ مرا یارى مىکند بند شمشیرهایشان از چرم مىباشد. عرض کردند یا رسول اللَّه وصىّ شما کیست؟ فرمود همان کسى که خداوند به شما دستور داده است که دست از او بر ندارید و فرموده است وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید) عرض کردند یا رسول اللَّه براى ما بیان فرمائید که این ریسمان چیست؟ فرمود همان است که خدا فرموده إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ (مگر به ریسمانى از خدا و ریسمانى از مردم) ریسمانى که از طرف خداست کتاب اوست و ریسمانى که از مردم است وصىّ من است عرض کردند یا رسول اللَّه وصىّ شما کیست؟ فرمود همان کسى که خدا در باره او این آیه فرستاده است: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (تا کسى بگوید: اى حسرت بر آنچه در جنب خدا کوتاهى نمودم). عرض کردند یا رسول اللَّه مقصود از جنب خدا چیست؟ فرمود همان است که خداوند در بارهاش مىفرماید: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (روزى که ستمگر دستهاى خویش را به دندان میگزد و میگوید اى کاش راهى با رسول خدا به دست گرفته بودم) او وصىّ منست که پس از من، راهِ به سوى من، اوست. عرض کردند یا رسول اللَّه ص به خدائى که به راستى شما را مبعوث کرده است وصىّ خود را بنما که بسى مشتاق دیدار او شدیم. فرمود: او همان است که خداوند او را نشانه قرار داده از براى مؤمنان قیافهشناس که شما اگر به چهرهی او با دیده صاحبدل بنگرید و یا همچون شاهدى که گوش فرا دهد باشید او را، خواهید شناخت که او وصى من است همچنان که شناختهاید که من پیغمبر شما هستم، اکنون به میان صفها بروید و به چهرهها بنگرید هر آن کس که دلهاى شما به سوى او گرائید همانست زیرا خداى تعالى در قرآنش میفرماید: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ (دلهاى پارهاى از مردم را به سوى آنان گرایش بده) یعنى به سوى اسماعیل و ذریّه او. راوى گوید ابو عامر اشعرىّ در میان اشعریان برخواست و ابو غرّه خولانى به میان خولانیان و ظبیان، و عثمان بن قیس و عرنه دوسى در میان دوسیان، و لا حق بن علاقه به میان صفها رفتند و به بررسى چهرهها پرداختند و دست انزع (کسی که دو طرف پیشانیش بیمو باشد)، اصلع (کسی که جلوی سر او بیمو باشد)، بطین (آنکه شکمش بزرگ باشد) را گرفتند و گفتند یا رسول اللَّه دلهاى ما به سوى این شخص گرائیده، پیغمبر فرمود شما برگزیدگان خدائید، چون وصىّ رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرّفى شود شناختید حال بگوئید ببینم از کجا شناختید که او همان است؟ همگى در حالتى که با صداى بلند میگریستند عرض کردند یا رسول اللَّه ما به مردم که نگاه میکردیم هیچ گرایشى در دلهاى ما به آنها نبود ولى وقتى او را دیدیم نخست اضطرابى در دلهاى ما پدید آمد و سپس آرامش یافت و جگرهاى ما بسوخت و اشک از دیدگان ما سرازیر شد و سینههاى ما خنک شد آنچنان که گوئى او پدر ما و ما فرزندان اوئیم. پیغمبر ص فرمود (تأویل قرآن را بجز خدا و ثابت قدمان در دانش کسى نمیداند) شما از آنانید تا آنجا که خدا براى شما در ازل نیکو خواسته و شما از آتش بدورید.(الغیبة للنعمانی، ص39)
ارتباط قلبی امام با مومن | امام صادق (ع): وقتی که ما محزون یا مسرور میشویم شما هم به واسطه آن محزون و مسرور میشوید
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَغْتَمُّ وَ أَحْزَنُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِکَ سَبَباً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ ذَلِکَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ یَصِلُ إِلَیْکُمْ مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَیْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ کَانَ ذَلِکَ دَاخِلًا عَلَیْکُمْ لِأَنَّا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛ ابو بصیر گفت: من با یکى از اصحاب وارد بر امام صادق ع شدیم، محضرش عرض کردم: اى فرزند رسول خدا ص فدایت شوم، گاهى مغموم و محزون شده بدون این که سببى برایش سراغ داشته باشم، جهت آن چیست؟ حضرت فرمودند: حزن و سرورى که به شما مىرسد از ناحیه ماست زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور مىگردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور یعنى نور حقّ عزّ و جلّ مىباشیم.(علل الشرائع، ج1، ص93)
امام و دعا برای شیعیان
الْحَسَن بْن الْجَهْم قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع لَا تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ قَالَ أَ وَ تَعْلَمُ أَنِّی أَنْسَاکَ قَالَ فَتَفَکَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ هُوَ یَدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا مِنْ شِیعَتِهِ قُلْتُ لَا، لَا تَنْسَانِی قَالَ وَ کَیْفَ عَلِمْتَ ذَلِکَ قُلْتُ إِنِّی مِنْ شِیعَتِکَ وَ إِنَّکَ لَتَدْعُو لَهُمْ فَقَالَ هَلْ عَلِمْتَ بِشَیْءٍ غَیْرِ هَذَا قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَکَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَى مَا لِی عِنْدَک؛ حسن بن جهم گوید: به ابى الحسن ع گفتم: مرا از دعا فراموش مکن، فرمود: تو مىدانى که من فراموشت مىکنم؟ گوید: من اندیشه کردم و با خود گفتم که او براى شیعه خود دعا مىکند و من هم از شیعیان اویم. گفتم: نه مرا فراموش نمىکنى. فرمود: از کجا این را دانستى؟ گفتم: من شیعه شمایم و محققاً شما براى آنها دعا مىکنید، پس فرمود: جز این هم چیزى دانستى؟ گوید: عرض کردم: نه، فرمود: هر گاه خواستى بدانى نزد من چگونه هستى بنگر من نزد تو چگونه هستم.(الکافی، ج2، ص652)
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبَانٍ الزَّیَّاتِ وَ کَانَ مَکِیناً عِنْدَ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع ادْعُ اللَّهَ لِی وَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَقَالَ أَ وَ لَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللَّهِ إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ فَقَالَ لِی أَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع؛ عبد اللَّه بن ابان زیات که خدمت امام رضا ع مقامى داشت گوید: به آن حضرت عرض کردم: براى من و خاندانم به درگاه خدا دعا کن، فرمود: مگر دعا نمىکنم؟ به خدا کردار شما هر روز و هر شب به من عرضه مىشود، گوید: من این سخن را بسیار بزرگ شمردم، فرمود: قرآن خدا را نمىخوانى؟ او فرماید: «بگو اى محمد، در کار باشید که محققاً مىبیند کردار شما را خدا و رسولش و مؤمنان» فرمود: آن مؤمن به خدا على بن ابى طالب بود.(الکافی، ج1، ص219)
امیرالمومنین(ع) خطاب به کمیل: مصاحبت طولانی تو با ما، واجب میکند درخواست تو را اجابت کنیم | تعلیم دعای خضر به کمیل
قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ کُنْتُ جَالِساً مَعَ مَوْلَایَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی مَسْجِدِ الْبَصْرَةِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ قَالَ ع لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ الَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ إِنَّهُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ جَمِیعُ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ مَقْسُومٍ لَهُ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ- إِلَى آخِرِ السَّنَةِ فِی مِثْلِ تِلْکَ اللَّیْلَةِ الْمُقْبِلَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُحْیِیهَا وَ یَدْعُو بِدُعَاءِ الْخَضِرِ ع إِلَّا أُجِیبَ [لَهُ] فَلَمَّا انْصَرَفَ طَرَقْتُهُ لَیْلًا فَقَالَ ع مَا جَاءَ بِکَ یَا کُمَیْلُ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دُعَاءُ الْخَضِرِ فَقَالَ اجْلِسْ یَا کُمَیْلُ إِذَا حَفِظْتَ هَذَا الدُّعَاءَ فَادْعُ بِهِ کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ أَوْ فِی الشَّهْرِ مَرَّةً أَوْ فِی السَّنَةِ مَرَّةً أَوْ فِی عُمُرِکَ مَرَّةً تُکْفَ وَ تُنْصَرَ وَ تُرْزَقَ وَ لَنْ تُعْدَمَ الْمَغْفِرَةَ یَا کُمَیْلُ أَوْجَبَ لَکَ طُولُ الصُّحْبَةِ لَنَا أَنْ نَجُودَ لَکَ بِمَا سَأَلْتَ ثُمَّ قَالَ اکْتُبْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء؛ کمیل مى گوید: با مولایم امیرالمؤمنین در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با او بودند , بعضى از آنان گفتند: معنى قول خداى عزوجل «فیها یفرق کل امر حکیم» چیست؟ امام فرمود : شب نیمه شعبان است، سوگند به کسى که جان على در دست او است، هیچ بندهاى نیست مگر این که جمیع خیر و شر، براى او در این شب، تا همان شب آینده مقسوم است، و هر بندهاى که این شب را احیاء کند و دعاى خضر ع را بخواند، دعاى او به اجابت مى رسد. پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود، شب به خدمت او رفتم، همین که مرا دید پرسید: اى کمیل چه مىخواهى و چه چیز سبب آمدن تو شده است؟ گفتم یا امیرالمؤمنین، به طلب دعاى خضر آمدهام. فرمود بنشین اى کمیل، چون این دعا را حفظ کردى در هر شب جمعه، یا در هر ماه یک بار و یا در سال یک بار و یا در عمرت یک بار بخوان تا از بدیها باز داشته شوى، و یارى شده و روزى داده شوى، و هرگز از آمرزش محروم نمانى. اى کمیل، طول صحبت تو با ما موجب شد که چنین نعمت و عطائى را به تو ببخشم، سپس فرمود: الهم برحکمتک التی وسعت کل شیئ.(إقبال الأعمال، ج2، ص706)
جلسۀ بیستم و چهارم | (1402/01/26)
موضوع: تصور عمومی مردم از ضعف مدیریت امیر المومنین (ع)
- اعتراض مالک اشتر در برخورد امیر المومنین (ع) با متخلفین از جنگ جمل
- اعتراض مالک اشتر به امیر المومنین (ع) در انتخاب سفیر به سوی معاویه
- نظر مالک اشتر در انتخاب ابو موسی اشعری به عنوان والی کوفه
- اعتراض مالک اشتر به عدلگرایی حضرت علی (ع)
- اعتراض احنف بن قیس یکی از اصحاب امیر المومنین (ع) به مدیریت ایشان
- ابو مریم (دوست قدیمی امیر المومنین ع): گمان می کردیم اگر تو خلیفه شوی از پس امور بر میآیی
- اعتراض تند یک زن به مدیریرت حضرت علی (ع)
- خوارج: ما خلیفه قاطع مثل خلیفه دوم میخواهیم
- امیر المومنین (ع): من دیروز امیر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام
اعتراض مالک اشتر در برخورد امیر المومنین (ع) با متخلفین از جنگ جمل
وَ قَامَ الْأَشْتَرِ إِلَى عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَکَلَّمَهُ بِکَلَامٍ یَحُضُّهُ عَلَى أَهْلِ الْوُقُوفِ، فَکَرِهَ ذَلِکَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) حَتَّى شَکَاهُ، وَ کَانَ مِنْ رَأْیِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) أَلَّا یَذْکُرَهُمْ بِشَیْءٍ. فَقَالَ الْأَشْتَرُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّا وَ إِنْ لَمْ نَکُنْ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، فَإِنَّا فِیهِمْ، وَ هَذِهِ بَیْعَةٌ عَامَّةٌ، وَ الْخَارِجُ مِنْهَا عَاصٍ، وَ الْمُبْطِئُ عَنْهَا مُقَصِّرٌ، فَإِنَّ أَدَبَهُمُ الْیَوْمَ بِاللِّسَانِ وَ غَداً بِالسَّیْفِ، وَ مَا مَنْ ثَقُلَ عَنْکَ کَمَنْ خَفَّ مَعَکَ، وَ إِنَّمَا أَرَادَکَ الْقَوْمُ لِأَنْفُسِهِمْ فَأَرِدْهُمْ لِنَفْسِکَ ...فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): کُفَّ عَنِّی فَانْصَرَفَ الْأَشْتَرُ وَ هُوَ مُغْضَبٌ؛ و مالک اشتر به سمت حضرت علی ع رفت و با او صحبتی کرد که حضرت را بر علیه کسانی که توقف کردند تشویق میکرد، اما حضرت علی ع از آن کراهت داشت، تا اینکه به مالک شکوه کرد و نظر حضرت علی ع این بود که چیزی به آنها نگوید. مالک اشتر عرضه داشت، یا امیر المومنین ما اگر چه از مهاجرین و انصار نبودیم، ولی در بین آنها بودهایم و این یک بیعت عمومی است و کسی که از آن خارج شود گناهکار است، و کسی که کندی کند، مقصر است، پس اگر امروز با زبان، آنها را ادب کردی که خوب است وگرنه فردا به شمشیر نیاز است، و کسی که به راحتی با تو همراه است مانند کسی که با سختی و اکراه با تو آمده است نیست، و مردم تو را برای خودشان میخواهند، پس تو هم آنها را به خاطر خودت بخواه ... حضرت علی ع فرمود: ای مالک مرا رها کن، مالک منصرف شد در حالی که عصبانی بود.(أمالی طوسی، ص717)
اعتراض مالک اشتر به امیر المومنین (ع) در انتخاب سفیر به سوی معاویه
عن عَامِرٍ الشَّعْبِیِ أَنَّ عَلِیّاً ع حِینَ قَدِمَ مِنَ الْبَصْرَةِ نَزَعَ جَرِیراً هَمْدَانَ فَجَاءَ حَتَّى نَزَلَ الْکُوفَةَ فَأَرَادَ عَلِیٌّ أَنْ یَبْعَثَ إِلَى مُعَاوِیَةَ رَسُولًا فَقَالَ لَهُ جَرِیرٌ ابْعَثْنِی إِلَى مُعَاوِیَةَ فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ لِی مُسْتَنْصِحاً وَ وُدّاً فَآتِیَهُ فَأَدْعُوَهُ عَلَى أَنْ یُسَلِّمَ لَکَ هَذَا الْأَمْرَ وَ یُجَامِعَکَ عَلَى الْحَقِّ عَلَى أَنْ یَکُونَ أَمِیراً مِنْ أُمَرَائِکَ وَ عَامِلًا مِنْ عُمَّالِکَ مَا عَمِلَ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ اتَّبَعَ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ أَدْعُو أَهْلَ الشَّامِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ وَلَایَتِکَ وَ جُلُّهُمْ قَوْمِی وَ أَهْلُ بِلَادِی وَ قَدْ رَجَوْتُ أَلَّا یَعْصُونِی. فَقَالَ لَهُ الْأَشْتَرُ لَا تَبْعَثْهُ وَ دَعْهُ وَ لَا تُصَدِّقْهُ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ هَوَاهُ هَوَاهُمْ وَ نِیَّتَهُ نِیَّتَهُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: «دَعْهُ حَتَّى نَنْظُرَ مَا یَرْجِعُ بِهِ إِلَیْنَا»؛ از عامر شعبى روایت شده، هنگامى که على ع از بصره (به کوفه) آمد جریر را از حکومت همدان برداشت، وى به کوفه آمد و همانجا اقامت گزید، (چون) على آهنگ اعزام فرستادهاى نزد معاویه کرد جریر گفت: مرا نزد معاویه بفرست چه او سخن مرا مىپذیرد و هنوز با من دوستى دارد، نزدش مىروم و از او مىخواهم که به اطاعت تو گردن نهد و به حق به تو پیوندد، به این شرط که تا وقتى سر به فرمان خدا دارد و از قرآن پیروى مىکند فرماندارى از فرمانداران و کارگزارى از کارگزاران تو باشد. من مردم شام را نیز به قبول ولایت و اطاعت از تو مىخوانم، چه بیشتر آنان از قوم من و اهل سرزمین هستند، و امیدوارم که سر از سخن من نتابند. اشتر به على گفت: او را نفرست و به حال خود گذارش و سخنش را باور مکن که به خدا سوگند تردید ندارم که او به دل با آنان است و نیتش با آنان یکسان است. على به وى فرمود: مهلتش ده تا ببینیم از دست او چه نتیجهاى عاید ما مىشود.(وقعة صفین، ص27)
نظر مالک اشتر در انتخاب ابو موسی اشعری به عنوان والی کوفه
کَانَ لَه (مالک اشتر) رأیٌ فی بَقَاءِ أبی مُوسَى الأشْعَرِیّ وَالِیاً عَلَى الکُوفَة، ارتَضَاهُ الإمَامُ عَلیه السَلَامُ وَ أَیّدَهُ، مَعَ أنَّه عَلیهِ السَلامُ کانَ یَعلَمُ بمَکنونِ فِکرِ أبی مُوسَى، وَ لَم یَکُن لَه رأی فِی بَقائِه و عندَ مَا کانَ أبُو مُوسَى یُثبّطُ النَّاسَ عَن المَسیرِ مَعَ الإمامِ عَلیه السَلامُ فِی حَربِ الجَملِ، ذَهَبَ مَالک إلى الکُوفَة، و أخرَجَ أبا مُوسَى- الَّذی کانَ قَد عَزلَه الإمام علیه السلام- منها؛ نظر مالک اشتر، باقی ماندن ابو موسی اشعری به عنوان فرماندار کوفه بود و حضرت علی ع اظهار رضایت کرد و او را تایید میکرد با اینکه از فکر درونی ابو موسی خبر داشت و نظری بر باقی ماندن او نداشت. زمانی که در جنگ جمل، ابو موسی، مردم را از حرکت به همراه حضرت علی ع باز داشت، مالک به کوفه آمد و او را از کوفه اخراج کرد، همان کسی که امام او را عزل کرده بود.(مکاتیب الأئمة،ج1، ص462)
اعتراض مالک اشتر به عدلگرایی حضرت علی (ع)
عن مولى الأشتر قال: شکا علیّ- علیه السّلام- الى الأشتر فرار النّاس الى معاویة فقال الأشتر: یا أمیر- المؤمنین انّا قاتلنا أهل البصرة بأهل البصرة و أهل الکوفة؛ و الرّأى واحد و قد اختلفوا بعد، و تعادوا و ضعفت النّیّة و قلّ العدل، و أنت تأخذهم بالعدل و تعمل فیهم بالحقّ و تنصف الوضیع من الشّریف [و لیس للشّریف] عندک فضل منزلة على الوضیع، فضجّت طائفة ممّن معک على الحقّ إذ عمّوا به، و اغتمّوا من العدل إذ صاروا فیه، و صارت صنائع معاویة عند أهل الغنى و الشّرف؛ فتاقت أنفس النّاس إلى الدّنیا و قلّ من النّاس من لیس للدّنیا بصاحب، و أکثرهم من یجتوى الحقّ و یستمرى الباطل و یؤثر الدّنیا، فإن تبذل المال یا أمیر المؤمنین تمل إلیک أعناق النّاس و تصف نصیحتهم و تستخلص ودّهم، صنع اللَّه لک یا أمیر المؤمنین و کبت عدوّک و فضّ معهم و أوهن کیدهم و شتّت أمورهم انّه بما یعملون خبیر فأجابه علیّ- علیه السّلام- فحمد اللَّه و أثنى علیه و قال: أما ما ذکرت من عملنا و سیرتنا بالعدل؛ فانّ اللَّه یقول: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ، و أنا من أن أکون مقصّرا فیما ذکرت أخوف. و أما ما ذکرت من أنّ الحقّ ثقل علیهم ففارقونا لذلک؛ فقد علم اللَّه أنّهم لم یفارقونا من جور، و لم یدعوا إلى عدل، و لم یلتمسوا إلّا دنیا زائلة عنهم کأن قد فارقوها، وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ: أ للدّنیا أرادوا، أم للّه عملوا؟! و أما ما ذکرت من بذل الأموال و اصطناع الرّجال فإنّا لا یسعنا أن نؤتى امرأ من الفیء أکثر من حقّه و قد قال اللَّه و قوله الحقّ: کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ و بعث محمّدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- وحده فکثّره بعد القلّة و أعزّ فئته بعد الذّلة، و إن یرد اللَّه أن یولّینا هذا الأمر یذلّل لنا صعبه و یسهّل لنا حزنه، و أنا قابل من رأیک ما کان للَّه رضى، و أنت من آمن أصحابى و أوثقهم فی نفسی و أنصحهم و أرآهم عندی؛ غلام مالک اشتر گوید: على (ع) از اینکه مردم از نزد او مىگریزند و به معاویه مىگرایند نزد مالک اشتر شکوه کرد. مالک اشتر گفت: یا امیر المؤمنین ما با مردم بصره به نیروى مردم بصره و مردم کوفه پیکار کردیم. در آن زمان مردم همه یک رأى داشتند و سپس میانشان اختلاف افتاد و دشمنى آغاز کردند و ایمانشان به سستى گرایید و شمارشان روى به کاهش نهاد. زیرا تو آنان را به عدالت بازخواست مىکنى و به حق عمل مىنمایى و حق فرومایه از صاحب سرمایه مىستانى و آن صاحب سرمایه را بر آن فرومایه برترى نمىدهى. چون با همه به حق و عدالت رفتار کردهاى طایفهاى از آنان که با تو بودند، این شیوه برنتافتند و از اینکه پنجه عدالت تو گریبانشان را مىگرفت غمگین شدند. اما بخششهاى معاویه همه به مالداران و اشراف است. نفوس مردم به دنیا مشتاق است و در میان مردم دوستداران دنیا اندک نیست. بیشترین مردم حق را ناخوش دارند و باطل در کامشان شیرین آید و دنیا را بر هر چیز برترى دهند، اگر تو نیز دست به بذلِ مال گشایى، مردم در برابر تو سر فرود آرند و از روى صدق و صفا خیر خواه تو شوند و خالصانه دوستى ورزند. یا امیر المؤمنین خدایت خیر دهد و دشمنت را سرنگون کند و جمعشان پراکنده سازد و کیدشان را سست و پیوندشان را گسسته گرداند که او به آنچه مىکنند آگاه است. على (ع) در پاسخ او پس از حمد و ثناى پروردگار گفت: اما آنچه در سیرت دادگرى ما گفتى، خداى تعالى مىفرماید: «هر کس کارى نیک کند سودش به خود او مىرسد و هر که کارى بد کند زیانش به خود او رسد و پروردگار تو در حق بندگان ستم نمىکند.» و ترس من بیشتر از این است که با این همه باز هم در امر عدالت قصور ورزیده باشم. اما در اینکه گفتى که جمعى نتوانستند حق را برتابند و از ما جدا شدند، خدا مىداند که آنان اگر از ما جدا شدهاند به سبب جور ما نبوده و اگر رفتهاند نه براى دست یافتن به عدالت بوده است. بلکه ایشان چیزى جز دنیا نمىطلبیدند. چنان مىنمودند که از دنیا دورى مىکنند و حال آنکه به مال دنیا دست نیافته بودند. در روز رستاخیز از ایشان خواهند پرسید که آیا قصدشان دنیا بوده یا براى خدا عمل مىکردهاند. اما در مورد بذل اموال و دلجویى از مردان به مال، ما نمىتوانیم به هیچ کس بیش از آنچه حق اوست از بیت المال چیزى دهیم. خداى تعالى فرماید: «چه بسا گروهى اندک بر گروهى بسیار- به فرمان خدا- غلبه کند و خدا با صابران است» خدا، محمد (ص) را مبعوث داشت و او تنها یک تن بود. از آن پس بر شمار یاران او در افزود و یارانش را بعد از ذلت عزت بخشید. اگر خداوند بخواهد که ما این مهمّ بر عهده داشته باشیم ما را بر کارهاى صعب چیره گرداند و ناهمواریهاى راه هموار سازد. من از رأى تو آنچه خشنودى خدا را در بر داشته باشد مىپذیرم. تو یکى از باایمانترین یاران من هستى و اعتماد من بر تو بیش از همه است تو در نزد من نیکخواهترین یاران منى و اندیشه و رأیت از همه به صواب نزدیکتر است.(الغارات، ج 1، ص71)
اعتراض احنف بن قیس یکی از اصحاب امیر المومنین (ع) به مدیریت ایشان
احنف بن قیس: قد بَلَونا آلَ أبی طالبٍ فَلَم نَجِد عِندَهُم إِیالَةً لِلمُلکِ، و لا صِیَانَةً لِلمالِ، وَ لا مَکِیدَةً فِی الحَربِ؛ آل ابی طالب را آزمودیم و صلاحیتی برای مُلک و نگهداری از اموال و کید در جنگ نیافتیم.(انساب الاشراف، ج12، ص322)
ابو مریم (دوست قدیمی امیر المومنین ع): گمان می کردیم اگر تو خلیفه شوی از پس امور بر میآیی
عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَیْرٍ أَنَّهُ قَالَ: کَانَ لِعَلِیٍّ ع صَدِیقٌ یُکَنَّى بِأَبِی مَرْیَمَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ فَلَمَّا سَمِعَ بِتَشَتُّتِ النَّاسِ عَلَیْهِ أَتَاهُ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ: «أَبُو مَرْیَمَ؟» قَالَ: نَعَمْ قَالَ: «مَا جَاءَ بِکَ؟» قَالَ: إِنِّی لَمْ آتِکَ لِحَاجَةٍ وَ لَکِنِّی کُنْتُ أَرَاکَ لَوْ وَلَّوْکَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجْزَأْتَهُ قَالَ: «یَا أَبَا مَرْیَمَ إِنِّی صَاحِبُکَ الَّذِی عَهِدْتَ وَ لَکِنِّی مُنِیتُ بِأَخْبَثِ قَوْمٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَدْعُوهُمْ فَلَا یَتَّبِعُونِّی فَإِذَا تَابَعْتُهُمْ عَلَى مَا یُرِیدُونَ تَفَرَّقُوا عَنِّی»؛ امیرالمؤمنین(ع) دوستى داشت که به او ابو مریم مىگفتند که از اهالی مدینه بود. زمانی که شنید مردم از اطراف آن حضرت متفرق شدهاند، خود را به کوفه نزد آن حضرت رساند. وقتی حضرت او را دید پرسید: «ابو مریم تویی؟» او گفت: «بله.» امام(ع) پرسید: «چه چیزی تو را به اینجا کشانده است؟» ابومریم گفت: «براى حاجتى پیش تو نیامدهام، ولى گمان می کردم اگر کار این امت به تو واگذار می شد، آنرا کفایت میکردی. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ابو مریم! من همان دوست تواَم که مىشناسى، ولى گرفتار خبیثترین مردم روى زمین شدهام. آنها را به کاری فرامىخوانم، اما آنها از من تبعیت نمیکنند، و زمانی که به میل آنها رفتار میکنم، از اطراف من متفرق میشوند و مرا تنها میگذارند.»(الغارات، ج1، ص67)
اعتراض تند یک زن به مدیریرت حضرت علی (ع):
مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی عَبْسٍ وَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثٌ بَلْبَلْنَ الْقُلُوبَ قَالَ: وَ مَا هُنَّ؟ قَالَتْ رِضَاکَ بِالْقَضِیَّةِ وَ أَخْذُکَ بِالدَّنِیَّةِ وَ جَزَعُکَ عِنْدَ الْبَلِیَّةِ قَالَ ع: وَیْحَکَ إِنَّمَا أَنْتِ امْرَأَةٌ انْطَلِقِی فَاجْلِسِی عَلَى ذَیْلِکِ قَالَتْ لَا وَ اللَّهِ مَا مِنْ جُلُوسٍ إِلَّا فِی ظِلَالِ السُّیُوفِ؛ محمد بن عبید اللّه، گوید: على ع بر منبر سخن مىگفت که زنى از بنى عبس آمد و گفت: یا امیر المؤمنین، سه چیز است که دلها را به وسواس انداخته است. علی ع فرمود: آنها کدامند؟ زن گفت: یکى آنکه به حکمیت رضا دادى، دیگر آنکه به حقارت گراییدى و سوم چون بلیّه اتفاق افتاد بىتاب شدى. على (ع) گفت: واى بر تو، تو یک زنى، برو در خانهات بنشین. زن گفت: نه به خدا، جز در سایه شمشیر نخواهم نشست.(الغارات، ج1، ص39)
خوارج: ما خلیفه قاطع مثل خلیفه دوم میخواهیم
ابن وهب راسبی از خوارج: فاستَخلَفَ عُمرَ، فکان مِن سِیرته مَا أنتَ عالم بِهِ، لم تأخذه فیالله لومة لائم؛ خداوند عمر را خلیفه قرار داد و سیره او چیزی است که تو (حضرت علی علیه السلام) به آن عالم هستی که (قاطع بود) و در راه خدا ملامت ملامتگر در او تاثیر نمیگذاشت.(انسابالاشراف، ج2، ص370)
امیر المومنین (ع): من دیروز امیر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام!
امام علی ع: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون؛ اى مردم، همیشه با شما برنامهام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان کرد، سوگند به خدا جنگ عدّهاى از شما را گرفت و گروهى را باقى گذاشت، و حال اینکه دشمنانتان را بیشتر ناتوان نمود. دیروز امیر بودم و امروز مأمور گشتهام، دیروز نهى مىکردم و امروز نهى مىشوم! شما عاشق زنده ماندن هستید، و مرا نمىرسد که شما را به کارى که میل ندارید وادار کنم.(نهج البلاغه، ص323)
جلسۀ بیستم و پنجم | (1402/01/27)
موضوع: مشارکتخواهی از مردم، علّت اصلیِ مظلومیت امیر المومنین (ع)
- شیوه مدیریت امیر المومنین | امام علی (ع): اگر تقوا نبود، من حیلهگرترین شخص عرب بودم
- امام علی ع: من نمیخواهم با تباه کردنِ خود، شما را اصلاح کنم
- شیوهی مدیریت پیامبر (ص) به مردم جرات میداد | منافقین میگفتند: پیامبر آدم خوشباور و دهان بینی است
- درخواست امیر المومنین (ع) برای مشارکت عمومی
- قیام مردم به قسط، هدف رسالت انبیاء
- امیر المومنین (ع): بعد از من بیشتر گرفتار سرگردانی (تِیه) میشوید
شیوه مدیریت امیر المومنین | امام علی (ع): اگر تقوا نبود، من حیلهگرترین شخص عرب بودم
امام علی ع: لَوْ لَا التُّقَى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَب؛ اگر تقوی نبود من حیله گرترین شخص عرب بودم.(کافی، ج8، ص24)
امام علی ع: وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَة؛ سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگِ ناپسند، نبود من زیرکترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیلهگرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فریب کارى غافلگیر نمىشوم، و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد.(نهج البلاغة، ص318)
امام علی ع: من نمیخواهم با تباه کردنِ خود، شما را اصلاح کنم
امام علی ع: کَمْ أُدَارِیکُمْ؟ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَةُ، وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَةُ، کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ، تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ، کُلَّمَا أَظَلَّ عَلَیْکُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ، أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ، وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِی جُحْرِهَا، وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا، الذَّلِیلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ، وَ مَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ. إِنَّکُمْ وَ اللَّهِ لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ، قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ. وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ، وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی، أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَکُمْ، وَ أَتْعَسَ جُدُودَکُمْ، لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ کَمَعْرِفَتِکُمُ الْبَاطِلَ، وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ کَإِبْطَالِکُمُ الْحَقَّ؛ چه اندازه با شما مدارا کنم؟ چنانکه با شترهاى کوهان کوفته مدارا مىشود، و با لباسهاى پوسیده رفتار مىگردد، که از هر طرف دوخته مىشود از جانب دیگر پاره مىگردد؟ هر وقت گروهى از سپاه شام به شما رو مىکند، هر مردى از شما در خانهاش را مىبندد، و چون سوسمار به لانه مىخزد و مانند کفتار به آشیانه پناه مىبرد. به خدا قسم خوار و ذلیل کسى است که شما به یاریش برخیزید. و آن که به وسیله شما به سوى دشمن تیر بیندازد، با تیر شکسته به پیکان تیراندازى کرده است. سوگند به خدا شما در عرصههاى آرام فراوانید، ولى زیر پرچمهاى جهاد اندکاید. من آنچه که شما را اصلاح و کجىهایتان را مستقیم مىنماید مىدانم، ولى هرگز با تباه کردن خود شما را اصلاح نمىکنم. خداوند رویتان را خوار، و نصیبتان را تباه گرداند. شما آن گونه که باطل را مىشناسید، حق را نمىشناسید و آن چنان که در نابودى حق مىکوشید، در از میان بردن باطل نمىکوشید.(نهج البلاغة، ص98)
شیوهی مدیریت پیامبر (ص) به مردم جرات میداد | منافقین میگفتند: پیامبر آدم خوشباور و دهان بینی است
وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مىگویند: «او آدم خوشباورى است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق مىکند؛ و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار مىدهند، عذاب دردناکى دارند.(توبه 61)
علامه طباطبایی: عدهاى از منافقین که در آنها جلاس بن سوید بن صامت، جحش بن حمیر و ودیعة بن ثابت نیز بودند خواستند که بر رسول خدا (ص) شبیخون بزنند، بعضى از آنها بعضى دیگر را منع کردند و گفتند: مىترسیم او خبردار شود و قبل از اینکه شما او را از بین ببرید او شما را از بین ببرد. بعضى از آنها گفتند: محمد گوش است، ما برایش قسم مىخوریم باور مىکند و ما را تصدیق مىنماید، بدین جهت این آیه نازل شد.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص323)
آیت الله مکارم شیرازی: این آیه درباره گروهى از منافقان نازل شده، که دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، درباره پیامبر ص مىگفتند، یکى از آنان گفت: این کار را نکنید، زیرا، مىترسیم به گوش محمد برسد، و او به ما بد بگوید (و مردم را بر ضد ما بشوراند). یکى از آنان که نامش" جلاس" بود گفت: مهم نیست، ما هر چه بخواهیم مىگوئیم، و اگر به گوش او رسید نزد وى مىرویم، و انکار مىکنیم، و او از ما مىپذیرد، زیرا محمد ص آدم خوشباور و دهانبینى است، و هر کس هر چه بگوید قبول مىکند، در این هنگام آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(تفسیر نمونه، ج8، ص14)
درخواست امیر المومنین (ع) برای مشارکت عمومی
عن المحلّ بن خلیفة: لمّا دخل علیّ علیه السّلام منزله قام عدیّ بن حاتم فقال: هذا و اللَّه الخذلان القبیح، هذا و اللَّه الخذلان غیر الجمیل، ما على هذا بایعنا أمیر المؤمنین ثمّ دخل على أمیر- المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال: یا أمیر المؤمنین انّ معی ألف رجل من طیِّئ لا یعصوننی فان شئت أن أسیر بهم سرت؟- قال: ما کنت لأعرض قبیلة واحده من قبائل العرب النّاس و لکن اخرج الى النّخیلة فعسکر بهم، فخرج فعسکر؛ محلّ بن خلیفه گفت: چون على به مقر خود در آمد عدىّ بن حاتم بر پاى خاست و گفت: این به خدا قسم خذلانى زشت است این به خدا قسم خذلانى نکوهیده است ما با امیر المؤمنین على بن ابى طالب بیعت نکردیم که او را واگذاریم. پس گفت: یا امیر المؤمنین با من هزار مرد از قبیله طى هستند که از فرمان من سرپیچى نمىکنند. اگر فرمایى که با آنان رهسپار نبرد شوم، خواهم شد. على (ع) گفت: نه، نمىخواهم یک قبیله از قبایل عرب را به جنگ بفرستم. ولى تو به نخیله رو و در آنجا لشکرگاه بر پاى کن. عدىّ بن حاتم برفت و لشکرگاه برپا کرد.(الغارات، ج2، ص454)
قیام مردم به قسط، هدف رسالت انبیاء
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.(حدید 25)
آیت الله مکارم شیرازی: نکته جالب دیگر در جمله" لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ" این است که از" خود جوشىِ مردم" سخن مىگوید، نمىفرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه مىگوید: هدف این بوده که مردم مجرى قسط و عدل باشند! آرى مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند، و این راه را با پاى خویش بپویند.(تفسیر نمونه، ج23، ص372)
سرگردانی (تِیه) نتیجه عدم مشارکت بنی اسرائیل
قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی وَ أَخی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ؛ (بنى اسرائیل) گفتند: «اى موسى! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشستهایم. (موسى) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایى بیفکن. خداوند (به موسى) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره (سرنوشت) این جمعیّت گنهکار، غمگین مباش.(مائده 24-26)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ کَانُوا إِذَا أَمْسَوْا نَادَى مُنَادِیهِمْ أَمْسَیْتُمْ الرَّحِیلَ فَیَرْتَحِلُونَ بِالْحُدَاءِ وَ الزَّجْرِ حَتَّى إِذَا أَسْحَرُوا أَمَرَ اللَّهُ الْأَرْضَ فَدَارَتْ بِهِمْ فَیُصْبِحُوا فِی مَنْزِلِهِمُ الَّذِی ارْتَحَلُوا مِنْهُ فَیَقُولُونَ قَدْ أَخْطَأْتُمُ الطَّرِیقَ فَمَکَثُوا بِهَذَا أَرْبَعِینَ سَنَة؛ امام صادق (ع) فرمود: در آن مدت همه روزه عصر، منادىشان ندا در مىداد که کوچ کنید، و با حُدى- آوازى که براى شتران مىخوانند تا به سرعت بروند- و با زجر و شلاق مىراندند و شبانه راه طى مىکردند تا هنگام سحر و خداى عز و جل به زمین فرمان مىداد تا آنان را دور بچرخاند، همین که صبح مىشد مىدیدند درست در همان نقطه دیروز هستند، با خود مىگفتند حتما راه را عوضى رفتهایم، و این وضع چهل سال ادامه یافت.(اختصاص شیخ مفید، ص265)
امیر المومنین (ع): بعد از من بیشتر گرفتار سرگردانی (تِیه) میشوید
امیرالمومنین ع: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمُنْتَحِلِینَ لِلْإِمَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهَا کَثِیرٌ وَ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ لَمْ یَتَشَجَّعْ عَلَیْکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى هَضْمِ الطَّاعَةِ وَ إِزْوَائِهَا عَنْ أَهْلِهَا لَکِنْ تِهْتُمْ کَمَا تَاهَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ عَلَى عَهْدِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ لَعَمْرِی لَیُضَاعَفَنَّ عَلَیْکُمُ التِّیهُ مِنْ بَعْدِی أَضْعَافَ مَا تَاهَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ لَعَمْرِی أَنْ لَوْ قَدِ اسْتَکْمَلْتُمْ مِنْ بَعْدِی مُدَّةَ سُلْطَانِ بَنِی أُمَیَّةَ لَقَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى السُّلْطَانِ الدَّاعِی إِلَى الضَّلَالَةِ وَ أَحْیَیْتُمُ الْبَاطِلَ وَ خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ مِنْ أَبْنَاءِ الْحَرْبِ- لِرَسُولِ اللَّهِ ص؛ اى مردم آنان که به ناحق منصب امامت را به خود بستهاند، و شایسته آن نیستند بسیارند، و اگر شماها در مورد حقِ خالص، از یارى همدیگر دست نکشید و در توهین و پست کردن باطل سستى نورزید دلیر نشوند بر شما کسانى که (در ایمان و عقیده) مانند شما نیستند، و نیرو نگیرد بر شما آنکه نیرو گرفتن بر شما را خواهد، و در صدد پایمال کردن اطاعت امام بر حق و دور کردن آن از اهلش باشد، ولى شما سرگردان شدید چنانچه بنى اسرائیل در زمان موسى بن عمران ع سرگردان شدند، و به جان خودم سرگردانى شما پس از من چند برابر سرگردانى بنى اسرائیل خواهد بود و به جان خودم سوگند اگر پس از من دوران سلطنت بنى امیه را نیز به پایان رسانید باز هم اطراف سلطان دیگرى را که به گمراهى دعوت کند بگیرید و باطل را زنده کنید، و حق را پشت سر اندازید و از نزدیکترین جنگجویان (با افتخار) بدر ببرید، و به دورترین فرزندان جنگکنندگان با رسول خدا (ص) (یعنى فرزندان عباس که در جنگ بدر در زمره لشکر مشرکین بجنگ رسول خدا (ص) آمده بود) پیوند کنید.(الکافی، ج8، ص66)
جلسۀ بیستم و ششم | (1402/01/28)
موضوع: خواسته دین مشارکت عمومی مردم
- مدیریت کریمانه امیر المومنین (ع) | امیر المومنین (ع): من دیروز امیر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام
- مدیریت کریمانه پیامبر اکرم (ص) | پیامبر اکرم (ص) اگر می خواستم منافقین را نام ببرم می توانستم ولی با آنها کریمانه برخورد کردم
- مقام معظم رهبری: مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات نیست
- جارو کردن بیتالمال بعد از تقسیم آن توسط علی(ع) یعنی تقسیم ثروت و قدرت بین مردم
- امیر المومنین (ع): مردم باید در اقامه حق تعاون کنند
مدیریت کریمانه امیر المومنین (ع) | امیر المومنین (ع): من دیروز امیر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام
امام علی ع: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون؛ اى مردم، همیشه با شما برنامهام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان کرد، سوگند به خدا جنگ عدّهاى از شما را گرفت و گروهى را باقى گذاشت، و حال اینکه دشمنانتان را بیشتر ناتوان نمود. دیروز امیر بودم و امروز مأمور گشتهام، دیروز نهى مىکردم و امروز نهى مىشوم! شما عاشق زنده ماندن هستید، و مرا نمىرسد که شما را به کارى که میل ندارید وادار کنم.(نهج البلاغه، ص323)
مدیریت کریمانه پیامبر اکرم (ص) | پیامبر اکرم (ص) اگر می خواستم منافقین را نام ببرم می توانستم ولی با آنها کریمانه برخورد کردم
رسول اکرم ص: فَأَوْحَى إِلَیَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍّ یَعْنِی فِی الْخِلَافَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِی تَبْلِیغِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَیَّ وَ أَنَا مُبَیِّنٌ لَکُمْ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع هَبَطَ إِلَیَّ مِرَاراً ثَلَاثاً یَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی الَّذِی مَحَلُّهُ مِنِّی مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیَّ بِذَلِکَ آیَةً مِنْ کِتَابِهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّکَاةَ وَ هُوَ رَاکِعٌ یُرِیدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ حَالٍ وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُتَّقِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِینَ وَ خَتْلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ بِالْإِسْلَامِ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ یَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ وَ کَثْرَةِ أَذَاهُمْ لِی فِی غَیْرِ مَرَّةٍ حَتَّى سَمَّوْنِی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّی کَذَلِکَ لِکَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِیَّایَ وَ إِقْبَالِی عَلَیْهِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ قُرْآناً- وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ عَلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ أُذُنٌ- خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ الْآیَةَ وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّیَ بِأَسْمَائِهِمْ لَسَمَّیْتُ- وَ أَنْ أُومِیَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیَانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَ أَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمْ لَدَلَلْتُ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ فِی أُمُورِهِمْ قَدْ تَکَرَّمْت؛ پیامبر ص فرمود: خداوند به من وحی کرد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: اى پیامبر، آنچه را از سوى پروردگارت به تو فرو آمده درباره خلافت على بن أبى طالب برسان و اگر این کار را نکنى پیام او را نرساندهای، و خدا تو را از [فتنه و گزند] مردم نگاه مىدارد. اى گروه مردم! شاهد باشید که من در رساندن فرمان خداوند هیچ کوتاهى نکردم، بدانید که جبرئیل در این سفر سه مرتبه از جانب خداوند بر من نازل شده و پس از ابلاغ سلام الهى مرا مأمور کرده است که در مقابل همگان سفارش او را ابلاغ نموده و بگویم: على بن أبى طالب برادر و وصى، و خلیفه و امام بعد از من است، و او در نزد من همان جایگاه هارون در نزد موسى را داراست، جز اینکه پس از من پیامبرى نخواهد بود. و او پس از خدا و رسول، ولى و سرپرست شماست و خداوند متعال در این خصوص آیهاى بدین مضمون بر من نازل فرموده که: «همانا دوست و سرپرست شما خدا است و پیامبرش و کسانى که ایمان آوردهاند، آنان که نماز را برپا مىدارند و زکات مىدهند در حالى که در رکوعند». و آن همان على بن أبى طالب است که نماز به پاى داشته و زکات پرداخته در حالت رکوع، و اوست که پیوسته و در همه حال متوجّه خداوند بوده و در تمام امور او را در نظر مىگیرد. من در ابتداى امر از جبرئیل خواستم مرا از ابلاغ این مطلب به شما معذور بدارد زیرا به این نکته واقف بودم که تعداد اهل نفاق و دغل و دورویى بر پرهیزگاران امّتم غالبند، و مسخرهکنندگان اسلام را مىشناختم، همانها که در کتاب خدا این گونه وصف شدهاند که: چیزى با دهانهایشان مىگویند که در دلهایشان نیست، و آن را [سخنى کوچک و آسان] مىپنداشتند و حال آنکه در نزد خداوند، بزرگ و عظیم است، و شدّت آزارم را به آنجا رساندند که مرا اُذُن (سراپا گوش) نامیدند، و دلیل این نامگذارى این بود که مىپنداشتند من شنواى هر سخنى مىباشم، تا اینکه خداوند این آیه را نازل فرمود که: «و از آنان کسانىاند که پیامبر را مىآزارند و مىگویند: او [سراپا] گوش است بگو: گوش نیکوست براى شما به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد و اگر بخواهم مىتوانم نامهاى یکایک آنان را بشمارم، و خصوصیات کامل و تفصیل امورشان را ذکر بکنم می توانم ولکن من کریمانه با شما برخورد میکنم(الإحتجاج، ج1، ص59)
مقام معظم رهبری: مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات نیست
نکتهی بعدی این است که بسیج تحقّق مردمسالاری دینی است. ما که میگوییم مردمسالاری دینی یا مردمسالاری اسلامی، بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ آن [تنها] یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردمند؛ مردمسالاری یعنی این؛ این معنای مردمسالاری اسلامی است. بسیج در همهی عرصهها مظهر مردمسالاری دینی و مردمسالاری اسلامی است. اگرچنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار؛ همین که آقایان اینجا الان اظهار کردند و کاملاً درست است. این اقتصاد مقاومتی که ما عرض کردیم، اگر بتواند از قوّت و قدرت بسیج استفاده کند، میشود اقتصاد مقاومتی مردمسالار؛ در علم همینجور است، در پیشرفتهای گوناگون اجتماعی همینجور است، در سیاست همینجور است؛ مظهر مردمسالاری دینی، بسیج است.(بیانات در دیدار بسیجیان، ۹۵/۰۹/۰۳)
جارو کردن بیتالمال بعد از تقسیم آن توسط علی(ع) یعنی تقسیم ثروت و قدرت بین مردم
مُسْلِمٍ الْبَجَلِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَعْطَى عَلِیٌّ ع النَّاسَ فِی عَامٍ وَاحِد ثَلَاثَةَ أَعْطِیَةٍ ثُمَّ قُدِّمَ عَلَیْهِ خَرَاجُ أَصْفَهَانَ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ اغْدُوا فَخُذُوا فَوَ اللَّهِ مَا أَنَا لَکُمْ بِخَازِنٍ ثُمَّ أَمَرَ بِبَیْتِ الْمَالِ فَکُنِسَ وَ نُضِحَ فَصَلَّى فِیهِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی» ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا هُوَ بِحِبَالٍ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ: «مَا هَذِهِ الْحِبَالُ؟» فَقِیلَ جِیءَ بِهَا مِنْ أَرْضِ کِسْرَى فَقَالَ: «اقْسِمُوهَا بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ» فَکَأَنَّهُمْ ازْدَرَوْهَا فَنَقَضَهَا بَعْضُهُمْ فَإِذَا هِیَ کَتَّانٌ یُعْمَلُ فَتَأَسَّفُوا فِیهَا فَبَلَغَ الْحَبْلُ مِنْ آخِرِ النَّهَارِ دَرَاهِمَ؛ مسلم بجلى از پدرش نقل کرد که گفت: على ع مردم را در یک سال سه بار عطا داد. سپس خراج اصفهان رسید. على ع ندا در داد که اى مردم فردا بیایید و عطاى خود بستانید. به خدا سوگند من خزانه دار شما نیستم آنگاه فرمان داد بیت المال را جارو زده و آبپاشی شود، پس در آن محل، دو رکعت نماز گزارد و گفت: اى دنیا، دیگرى جز مرا بفریب. و از بیت المال بیرون آمد. مقدارى ریسمان بر در مسجد بود. پرسید: این ریسمانها چیست؟ گفتند: از بلاد کسرى (یعنى ایران) آورده اند. گفت: آن را هم میان مسلمانان قسمت کنید- گویى کارگزاران به آن ارجى ننهاده [کم شمردند] بودند- یکى از آنها را باز کرد، کتان بود که به کار مى آمد. مردم براى خریدنش به رقابت پرداختند. در پایان روز بهاى هر ریسمان به چند درهم رسید.(الغارات، ج1،ص83)
امیر المومنین (ع): مردم باید در اقامه حق تعاون کنند
امام علی ع: مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ بِدُونِ أَنْ یُعِینَ عَلَى ذَلِکَ أَوْ یُعَانَ عَلَیْه؛ از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازه طاقت خود به خیرخواهى یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم براى اقامه حق در بین خود اقدام کنند. و هیچ کس- گر چه منزلتش در حق عظیم باشد، و فضیلتش در دین بر دیگران پیشى داشته باشد- چنان نیست که در اداى حقّى که خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد، و هیچ کس- گر چه او را کوچک شمارند، و در دیده حقیر بینند- کمتر از آن نیست که در اداى حق به دیگران کمک کند و یا از سوى دیگران کمک شود.(نهج البلاغة، ص334)
جلسۀ بیستم و هفتم | (1402/01/29)
موضوع:موانع مشارکت عمومی مردم
- مشارکت عمومی در قیام امام زمان (عج) | حضرت قائم (عج) با 313 نفر خروج نمیکند
- احزاب مانع مشارکت مردم | امام خمینی: احزاب را از اول دشمن برای اختلاف اندازی درست کرد
- امام خمینی: انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیین و نه در انحصار احزاب
- عبد الله اُبَی و دو قطبی سازی جامعه
- رهبر انقلاب: برنامه و راهکار نه بر عهده رهبری است نه بر عهده دولت، بلکه کار حلقه ای میانی است
- مسجد محلی برای مشارکت عمومی | امام خمینی: اگر فوائد مساجد را در حل مسائل میدانستیم مساجد فقط برای پیر مردها و پیر زن ها نمیشد
- فواید مسجد رفتن
- کلام آیت الله بهجت در لزوم شبکه سازی مساجد برای رفع نیاز مردم
مشارکت عمومی در قیام امام زمان (عج) | حضرت قائم (عج) با 313 نفر خروج نمیکند
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع کَمْ یَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ ع فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّهُ یَخْرُجُ مَعَهُ مِثْلُ عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا قَالَ وَ مَا یَخْرُجُ إِلَّا فِی أُولِی قُوَّةٍ وَ مَا تَکُونُ أُولُو الْقُوَّةِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافٍ؛ ابو بصیر گوید: شخصى از اهل کوفه از امام صادق ع پرسید: به همراه قائم ع چند نفر خروج مىکنند که مىگویند او به همراه سیصد و سیزده تن که شمار اصحاب جنگ بدر است خروج مىکند. فرمود: او به همراه اصحابى نیرومند خروج مىکند و آن کمتر از ده هزار تن نیست.(کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص654)
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ ع حَتَّى یَکُونَ تَکْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ کَمْ تَکْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَةَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فِی الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ یَوْمَ بَدْر؛ ابو بصیر گوید: امام صادق ع فرمود: قائم خروج نخواهد کرد مگر حلقه سپاه به کمال و تمام رسیده باشد. عرض کردم: آنکه حلقه بدان کامل شود چقدر است؟ فرمود: ده هزار است، که جبرئیل از سوى راست آن و میکائیل از طرف چپ آن قرار دارند، سپس پرچم را به اهتزاز در آورد و با آن روان گردد، پس هیچ کس در مشرق و مغرب نماند مگر اینکه آن پرچم را لعنت کند و آن همان پرچم رسول خدا ص است، که جبرئیل در روز بدر آن را فرود آورد.(الغیبة للنعمانی، ص307)
احزاب مانع مشارکت مردم | امام خمینی: احزاب را از اول دشمن برای اختلاف اندازی درست کرد
در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها، هر جمعیتی یک حزبی درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها میخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههای مردم استفاده کنند، یکی از راههایی که موجب این میشود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلی مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است. حزب درست میکردند. این حزبْ حزبِ مثلاً «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت» - نمیدانم چه. در آن وقتها یک اسمای دیگر داشت، کم کم اسما، هم اروپایی شد! اینها در ممالک خودشان یک چیزی درست میکنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام میاندازند، که آنها وقتی که احزاب درست میکنند واقعاً با هم دشمن میشوند. حزب کذا با حزب کذا، اینها با هم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف میکنند در دشمنی کردن با هم... (صحیفه امام خمینی، ج5، ص275)
امام خمینی: انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیین و نه در انحصار احزاب
از امورى که لازم است امروز تذکر بدهم، شاید بعد دیر بشود، قضیه انتخابات است. همان طورى که مکرر من عرض کردهام و سایرین هم گفتهاند، انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیین است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است. و انتخابات براى تأثیر سرنوشت شما ملت است. از قرارى که من شنیدهام در دانشگاه بعض از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا مىگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافى با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند مىگویند. حالا مىگویند که سیاست حق مجتهدین است یعنى، در امور سیاسى در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنى مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعى نداشته باشند، و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است براى ایران. براى اینکه، آن یک عده از علما را کنار مىگذاشت، منتها به واسطه آنها هم یک قشر زیادى کنار گذاشته مىشوند، این تمام ملت را مىخواهد کنار بگذارد.(9/12/62)
عبد الله اُبَی و دو قطبی سازی جامعه
یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ؛ آنها مىگویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مىکنند!» در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولى منافقان نمىدانند.(منافقون 8)
آیت الله مکارم شیرازی: بعد از غزوه بنى المصطلق دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، یکى قبیله انصار را به یارى خود طلبید، و دیگرى مهاجران را، یک نفر از مهاجران به یارى دوستش آمد، و" عبد اللَّه بن ابى" که از سرکردههاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو درگرفت، عبد اللَّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت:" ما این گروه مهاجران را پناه دادیم و کمک کردیم اما کار ما شبیه ضرب المثل معروفى است که مىگوید:" سَمِّن کَلبَک یَاکُلکَ"! (سگت را فربه کن تا تو را بخورد)! و اللَّه لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ:" به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد" و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هر گاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجرى که طرف دعوى بود) نمىدادید بر گردن شما سوار نمىشدند، از سرزمین شما مىرفتند و به قبائل خود ملحق مىشدند! در اینجا" زید بن ارقم" که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به" عبد اللَّه بن ابى" کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل تویى! و محمد ص در عزت الهى و محبت مسلمین است، و به خدا قسم من بعد از این تو را دوست ندارم،" عبد اللَّه" صدا زد خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا ص آمد و ماجرا را نقل کرد.(تفسیر نمونه، ج24، ص156)
مقام معظم رهبری: برنامه و راهکار نه بر عهده رهبری است نه بر عهده دولت، بلکه کار حلقه ای میانی است
ایجاد برنامه کار، پیدا کردن راهکار، ارائه راهکار، برنامهریزی در کارهای مردمی، به عهده چه کسی است؟ این به عهده جریانهای حلقههای میانی است. این نه به عهده رهبری است، نه به عهده دولت است، نه به عهده دستگاههای دیگر-حتی مثلاً نهادهای انقلابی- بلکه به عهده مجموعههایی از خودِ ملّت است»(1/3/98)
مسجد محلی برای مشارکت عمومی | امام خمینی: اگر فوائد مساجد را در حل مسائل میدانستیم مساجد فقط برای پیر مردها و پیر زن ها نمیشد
مساجد باید مجتمع بشود از جوانها، اگر ما بفهمیم که این اجتماعات چه فوایدی دارد و اگر بفهمیم که اجتماعاتی که اسلام برای ما دستور داده و فراهم کرده است، چه مسائل سیاسی را حل میکند، چه گرفتاریها را حل میکند، اینطور بیحال نبودیم که مساجدمان مرکز بشود برای چند پیرزن و پیرمرد وقتى جماعت برود و اشخاص مؤثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطیب برایشان مسائل روز را بگوید و مسائلى که، مشکلاتى که دارند بکوید، این حل مىکند مطالب را0(صحیفه امام،ج13،ص325)
فواید مسجد رفتن
امام حسن مجتبی ع: مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان: آیةً مُحْکَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیةً؛ هر که همیشه به مسجد رفت و آمد داشته باشد یکى از این هشت چیز نصیبش گردد: نشانهاى محکم، برادرى قابل استفاده [علمى و معنوى]، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى که به راه راست هدایت نماید یا از هلاکت برهاند و ترک گناهان از روى شرم و حیا یا از ترس خدا(تحف العقول،ص235)
کلام آیت الله بهجت در لزوم شبکه سازی مساجد برای رفع نیاز مردم
از پنجاه میلیون نفر شیعه که در ایران است، حدّاقل ده میلیون نفر الآن میتوانند دستکم ماهی یک تومان در صندوق خیریّهای بریزند. اگر کسی بگوید که این مقدار را هم نمیتواند، دروغ میگوید! آیا با این پولهای ذخیره شده، نمیتوان گرفتاریهای ضروری اهل مملکت را رفع نمود؟(در محضر بهجت، ج۳، ص۲۸، نکته۱۳۳۹)
جلسۀ بیستم و هشتم | (1402/01/30)
موضوع: اسلام دین اجتماعی
- آیت الله شاه آبادی: قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد
- امام خمینی (ره): وجه اجتماعی سیاسی دین قویتر از وجه عبادی است
- علامه طباطبایی: اسلام تمامى شؤونش اجتماعى است
- هجرت پیامبر (ص) و زندگی متعاونانه در مدینه
- انتظار امام باقر (ع) درباره پیوند اجتماعی و مواساتی
آیت الله شاه آبادی: قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد
مدت زمانی است که مملکت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلکه شده، ... در این موقع مشاهده میشود که جمعی از متدینین در محافل و مجالس اظهار دردمندی و تاسف بر اسلام مینمایند ولی غافل از اینکه باید درد را معالجه نمود و مذاکره مرض و تعداد آن، معالجه درد نخواهد بود و چون راه علاج، بعد از دانستن سبب مرض است، پس اگر نظر عمیقانه بفرمایی، مییابی که اسباب ممرضه چند چیز است: 1- غرور مسلمین به حقانیت خود، که منشاء تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین، و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکر شده ...خلاصه، قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد، زیرا که قرآن نمیفرماید به تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلوه را در عهده مسلمین گذارده. قرآن نمیفرماید تنها تحرز از زنا نما، بلکه علاوه (بر آن) حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما مقرر فرموده چنانچه غرور به حقانیت و زندگانی دنیوی امروزه که از رشحات حیات دشمن است منشأ تحویل دادن ابواب صنایع و حرف و طرق اعاشه به آنها شده و حالآنکه اگر ملاحظه بفرمایی خواهی یافت که این حیات همان حیات حیوانات مذبوح است که قوه حیات ذابح، آن را به این مرتبه رسانیده و البته چنین حیاتی باقی نخواهد ماند و به اندک زمانی روی بفنا و انعدام میرود.2- یاس از ظهور سعادت دینی و دنیوی است ... 3- افتراق مسلمین و انفصام خیط اخوت از میانه آنهاست.(شذرات المعارف، ص3 و 4)
امام خمینی (ره): وجه اجتماعی سیاسی دین قویتر از وجه عبادی است
امام خمینی ره: آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه مىکنید، هفت- هشت تا کتابى است که مربوط به عبادات است، باقىاش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، یک بعد ضعیفش را گرفتیم. اسلام را همچو بد معرفى کردهاند به ما که ما هم باورمان آمده است که اسلام [را] به سیاست چه! سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند!- محراب هم نمىگذارند براى ما باشد- اسلام دین سیاست است؛ حکومت دارد.(14/11/1357در جمع روحانیون)
علامه طباطبایی: اسلام تمامى شؤونش اجتماعى است
علامه طباطبایی: در قرآن کریم مىخوانیم:" وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ" بیان این آیه در تفسیرش گذشت و آیات بسیارى دیگر هست که اجتماعى بودن همه شؤون اسلام را مىرساند. و صفت اجتماعى بودن در تمامى آنچه که ممکن است به صفت اجتماع صورت بگیرد (چه در نوامیس و چه احکام) رعایت شده، ... اجتماعى بودن احکام در موارد مختلف، انواع مختلفى دارد، دلیلش این است که مىبینیم شارع مقدس اسلام در مساله جهاد اجتماعى بودن را بطور مستقیم تشریع کرده و دستور داده حضور در جهاد و دفاع به آن مقدارى که دشمن دفع شود واجب است، این یک نوع اجتماعیت، نوع دیگر نظیر وجوب روزه و حج است، که بر هر کسى که مستطیع و قادر به انجام آن دو باشد و عذرى نداشته باشد واجب است، اجتماعیت، در این دو واجب بطور مستقیم نیست. بلکه لازمه آن دو است، چون وقتى روزهدار روزه گرفت قهرا در طول رمضان در مساجد رفت و آمد خواهد کرد، و در آخر در روز عید فطر، این اجتماع به حد کامل مىرسد، و نیز وقتى مکلف به زیارت خانه خدا گردید قهرا با سایر مسلمانان یک جا جمع مىشود، و در روز عید قربان این اجتماع به حد کامل مىرسد. و نیز نمازهاى پنجگانه یومیه را بر هر مکلفى واجب کرده، و جماعت را در آن واجب نساخته، ولى این رخصت را در روز جمعه تدارک و تلافى کرده و اجتماع براى نماز جمعه را بر همه واجب ساخته، البته براى هر کسى که از محل اقامه جمعه بیش از چهار فرسخ فاصله نداشته باشد، این هم یک نوع دیگر اجتماعیت است.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص126)
هجرت پیامبر (ص) و زندگی متعاونانه در مدینه
وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و براى کسانى است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مىدارند، و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىکنند و آنها را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شدهاند رستگارانند.(حشر 9)
آیت الله مکارم شیرازی: پیامبر ص دستور داد محلى را با شاخه درختان خرما مسقف کنند، و غربا و فقیران مسلمین در آنجا سکنى گزینند و خود پیامبر ص شخصا از آنها سرکشى مىکرد، و نان و خرما و مواد غذایى دیگر براى آنها مىبرد و مسلمانان دیگر نیز مراقب آنها بودند، و از طریق زکاة و انفاقهاى دیگرى به آنها کمک مىکردند. آنها در جنگهاى اسلامى شرکت مىکردند و مخلصانه جهاد مىنمودند، بعضى از آیات قرآن در فضیلت آنها و صفا و پاکى و قداستشان وارد شده است آنها به خاطر سکونت در آن" صفه" به" اصحاب الصفه" نامیده شدهاند.( تفسیر نمونه، ج20، ص447)
انتظار امام باقر (ع) درباره پیوند اجتماعی و مواساتی
عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ قَالَ: قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ جَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ فَقَالَ یَجِیءُ أَحَدُهُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ فَقَالَ لَا قَالَ فَهُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ النَّاسَ فِی هُدْنَةٍ نُنَاکِحُهُمْ وَ نُوَارِثُهُمْ وَ نُقِیمُ عَلَیْهِمُ الْحُدُودَ وَ تؤدى [نُؤَدِّی] أَمَانَاتِهِمْ حَتَّى إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَایَلَةُ وَ یَأْتِی الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا یَمْنَعُه؛برید عجلی گفت: به امام باقر ع گفته شد: یاران ما در کوفه بسیارند. اگر فرمان دهی از تو اطاعت خواهند کرد. فرمود: چنان هستند که کس بدون اجازه برادر دینی، از مال او نیازمندی خود را بر طرف کند؟ گف
تم خیر. فرمود: پس آنان که از بذل مال دریغ کنند، در نثار جان بخیلترند. سپس افزود: مردم در صلحاند با آنان ازدواج میکنیم و از ایشان ارث میبریم و برایشان اقامه حدود کرده و امانات آنان را اداء میکنیم. زمان قیام قائم دوران رفاقت فرا رسد. مرد به سراغ مال برادر رفته حاجت خود برگیرد و کس او را منع نکند.(الإختصاص، ص24)
جلسۀ بیستم و نهم | (1402/01/31)
موضوع: علل برداشتهای ناروا از دین
- یکی از علل برداشتهای ناروا عدم تفکر است | تفکر هدف قصههای قرآنی
- امام علی (ع): تلاش عالم در فهم دین است نه فقط روایت آن
- امام صادق (ع): فهم یک روایت از نقل هزار روایت بهتر است
- مقام معظم رهبری: راه پیشگیری از گمراهی انسانها، زنده کرد روح آنها با تفکر است
- یکی از علل برداشتهای ناروا، فردی دیدنِ دین است | علامه طباطبایی: اسلام تمامى شؤونش اجتماعى است
- رفراندوم برای غضب فدک، اولین سوء استفاده از آراء مردم (اجتماعی بودن دین)
- ابوبکر: با اجماع مسلمین، فدک را گرفتم
- امام خمینی: احزاب را از اول دشمن برای اختلاف اندازی درست کرد
- تحریف دین با آیۀ «لا حکم الا لله»
- تحریف دین با ادعای محبت اهل بیت (ع)
یکی از علل برداشتهای ناروا عدم تفکر است | تفکر هدف قصههای قرآنی
وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و اگر مىخواستیم، (مقام) او را با این آیات(و علوم و دانشها) بالا مىبردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ(هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مىکند؛ (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمىشود. این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را(براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند!(اعراف 176)
امام علی (ع): تلاش عالم در فهم دین است نه فقط روایت آن
مِنْ کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَةُ؛ همتتان درایت و فهم حدیث باشد، نه روایت و نقل آن، تلاش سفهاء فقط نقل روایت و تلاش عالمان دین فهم و تبیین روایت است.
امام صادق (ع): فهم یک روایت از نقل هزار روایت بهتر است
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِیثٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَةَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ؛ امام صادق ع فرمود: یک حدیث را اگر فهمیده باشى، ارزشمندتر از هزار روایت است که (طوطىوار) آن را براى دیگران نقل کنى، و نیز هیچ یک از شما در قوانین و احکام دین عالم نخواهند بود مگر آنکه مفهومهاى گوناگون از سخن ما را دریافته باشد. یقینا هر جملهاى از گفتار ما به هفتاد گونه تعبیر مىگردد که راه خروج از هر یک از آنها براى ما باز است.(معانی الأخبار، ص 2)
مقام معظم رهبری: راه پیشگیری از گمراهی انسانها، زنده کرد روح آنها با تفکر است
رهبر انقلاب: قبل از آنکه ما به این مرحله برسیم که بخواهیم انسانها را از گمراهی نجات دهیم یامانع شویم و از گمراهی آنان پیشگیری کنیم، مرحلهای وجود دارد و آن وارد کردن اینها به تفکر و تعقل و زنده کردن این روح در آنهاست. به نظر من این مطلب خیلی مهمی است، چون اگر ما این مرحلهی تفکر و غور و تعمق فکری را قبل از هدایت ذهن انسانها انجام نکنیم، ممکن است به ذهن کسی این طور برسد که «گمراهی، بر اثر برخی از آگاهیهای غلط است؛ اگر دَرِ آگاهی را به روی مردم بستیم در گمراهی را هم بستهایم» یعنی همان فکری که همیشه در کشورها و نظامهای استبدادی، در گذشته وجود داشت « روزنامه نیاید، به خاطر این که مردم خطای سیاسی نکنند (البته خطا در مقیاس ذهن ناصرالدین شاه) کتاب فلان طور نیاید، برای این که مبادا مردم گمراه شوند، فلان سخن بر زبان جاری نشود، مبادا که مردم بد بفهمند و اشتباه کنند و جهنمی شوند» ممکن است اگر ما آن مرحله را قبل از هدایت تصور نکنیم، به اینجا منتهی شومی. در حالیکه نه، ظاهراً در تفکر اسلامی این گونه نیست، فکر کردن و اندیشیدن، مرحلهی مهمی از وظایف انبیاست که تکامل بشر هم متوقف به آن است. البته آن وقت دایت عالمانه، دنبال آن است، هدایتی که حقیقتاً به معنای راهنمایی افکار انسانها بشد، یا فرض بفرمایید به صورت بهتری، برای درست فکر کردن و درست اندیشیدن و دچار خطا نشدن، زمینه فراهم شود.(بیانات در دیدار اعضای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1375/10/10)
یکی از علل برداشتهای ناروا، فردی دیدنِ دین است | علامه طباطبایی: اسلام تمامى شؤونش اجتماعى است
علامه طباطبایی: در قرآن کریم مىخوانیم:" وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ" بیان این آیه در تفسیرش گذشت و آیات بسیارى دیگر هست که اجتماعى بودن همه شؤون اسلام را مىرساند. و صفت اجتماعى بودن در تمامى آنچه که ممکن است به صفت اجتماع صورت بگیرد (چه در نوامیس و چه احکام) رعایت شده، ... اجتماعى بودن احکام در موارد مختلف، انواع مختلفى دارد، دلیلش این است که مىبینیم شارع مقدس اسلام در مساله جهاد اجتماعى بودن را بطور مستقیم تشریع کرده و دستور داده حضور در جهاد و دفاع به آن مقدارى که دشمن دفع شود واجب است، این یک نوع اجتماعیت، نوع دیگر نظیر وجوب روزه و حج است، که بر هر کسى که مستطیع و قادر به انجام آن دو باشد و عذرى نداشته باشد واجب است، اجتماعیت، در این دو واجب بطور مستقیم نیست. بلکه لازمه آن دو است، چون وقتى روزهدار روزه گرفت قهرا در طول رمضان در مساجد رفت و آمد خواهد کرد، و در آخر در روز عید فطر، این اجتماع به حد کامل مىرسد، و نیز وقتى مکلف به زیارت خانه خدا گردید قهرا با سایر مسلمانان یک جا جمع مىشود، و در روز عید قربان این اجتماع به حد کامل مىرسد. و نیز نمازهاى پنجگانه یومیه را بر هر مکلفى واجب کرده، و جماعت را در آن واجب نساخته، ولى این رخصت را در روز جمعه تدارک و تلافى کرده و اجتماع براى نماز جمعه را بر همه واجب ساخته، البته براى هر کسى که از محل اقامه جمعه بیش از چهار فرسخ فاصله نداشته باشد، این هم یک نوع دیگر اجتماعیت است.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص126)
رفراندوم برای غضب فدک، اولین سوء استفاده از آراء مردم (اجتماعی بودن دین)
فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتِ ابْنَتُهُ مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ وَ مَوْطِنُ الْهُدَى وَ الرَّحْمَةِ وَ رُکْنُ الدِّینِ وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ لَا أُبَعِّدُ صَوَابَکِ وَ لَا أُنْکِرُ خِطَابَکِ هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونِی مَا تَقَلَّدْتُ وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُکَابِرٍ وَ لَا مُسْتَبِدٍّ وَ لَا مُسْتَأْثِرٍ وَ هُمْ بِذَلِکِ شُهُود؛ أبو بکر گفت: تمام سخنان خدا و رسول راست و حقّ است، و تو نیز اى دخت پیامبر راست مىگویى، تو معدن علم و جایگاه هدایت و رحمتى، تو پایه و اساس دین و حجّت حقّى، من هرگز سخن تو را ردّ نکرده و منکر کلام تو نیستم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را به من سپردند، و به اتفاق آنها فدک را گرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشتهام، و اینان همگى گواه و شاهدند.(خطبه فدکیه، إحتجاج طبرسی، ج1، ص106)
ابوبکر: با اجماع مسلمین، فدک را گرفتم
ابوبکر: إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفَى بِهِ شَهِیداً أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا دَاراً وَ لَا عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورَثُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ مَا کَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْکُمَ فِیهِ بِحُکْمِهِ وَ قَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِی الْکُرَاعِ وَ السِّلَاحِ یُقَاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجَاهِدُون الْکُفَّارَ وَ یُجَالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ وَ ذَلِکَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَمْ أَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدِی وَ لَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا کَانَ الرَّأْیُ عِنْدِی؛ و من خدا را شاهد مىگیرم و همان مرا بس که خود از رسول خدا ص شنیدم که مىفرمود: ما جماعت پیغمبران هیچ طلا و نقره و زمین و مالى را از خود به ارث نمىگذاریم، و میراث ما فقط علم و حکمت و کتاب و نبوّت است، و آنچه از متاع دنیا از ما باقى بماند در اختیار کسى است که پس من از ولایت امور را بر عهده مىگیرد، و او هر طور که صلاح بداند در آن تصرّف کند، و ما نیز آنچه تصرّف نمودیم در راه تهیّه وسائل و اسباب جنگ از اسلحه و چارپایان مصرف خواهیم کرد، تا مسلمین نیرو و عظمت پیدا کرده و در جنگ با کفّار و مخالفین پیروز شوند، و این اجماع مسلمین است و استبداد رأى من نیست.(خطبه فدکیه، إحتجاج طبرسی، ج1، ص104)
امام خمینی: احزاب را از اول دشمن برای اختلاف اندازی درست کرد
در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها، هر جمعیتی یک حزبی درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها میخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههای مردم استفاده کنند، یکی از راههایی که موجب این میشود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلی مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است. حزب درست میکردند. این حزبْ حزبِ مثلاً «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت» - نمیدانم چه. در آن وقتها یک اسمای دیگر داشت، کم کم اسما، هم اروپایی شد! اینها در ممالک خودشان یک چیزی درست میکنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام میاندازند، که آنها وقتی که احزاب درست میکنند واقعاً با هم دشمن میشوند. حزب کذا با حزب کذا، اینها با هم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف میکنند در دشمنی کردن با هم... (صحیفه امام خمینی، ج5، ص275)
تحریف دین با آیۀ «لا حکم الا لله»
عَنْ شَقِیقِ بْنِ سَلَمَةَ وَ غَیْرِه: أَنَّ الْأَشْعَثَ خَرَجَ فِی النَّاسِ بِذَلِکَ الْکِتَابِ یَقْرَؤُهُ عَلَى النَّاسِ وَ یَعْرِضُهُ عَلَیْهِمْ وَ یَمُرُّ بِهِ عَلَى صُفُوفِ أَهْلِ الشَّامِ وَ رَایَاتِهِمْ فَرَضُوا بِذَلِکَ ثُمَّ مَرَّ بِهِ عَلَى صُفُوفِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ رَایَاتِهِمْ یَعْرِضُهُ عَلَیْهِمْ حَتَّى مَرَّ بِرَایَاتِ عَنَزَةَ وَ کَانَ مَعَ عَلِیٍّ مِنْ عَنَزَةَ بِصِفِّینَ أَرْبَعَةُ آلَافِ مُجَفِّفٍ فَلَمَّا مَرَّ بِهِمُ الْأَشْعَثُ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ قَالَ فِتْیَانٌ مِنْهُمْ: لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه ثُمَّ حَمَلَا عَلَى أَهْلِ الشَّامِ بِسُیُوفِهِمَا فَقَاتَلَا حَتَّى قُتِلا علَى بَابِ رِوَاقِ مُعَاوِیَةَ وَ هُمَا أَوَّلُ مَنْ حَکَّمَ وَ اسْمَاهُمَا مَعْدَانُ وَ جَعْدٌ أَخَوَان؛ از شقیق بن سلمه و غیر او روایت شده است: اشعث با پیماننامه، بین مردم خارج شد تا آن را براى آنها بخواند و به ایشان عرضه دارد. نخست بر صفوف شامیان و از برابر پرچمهاى ایشان گذشت، و آنان به آن رضایت دادند، سپس بر صفوف و پرچمهاى عراقیان گذشت و به ایشان عرضه داشت تا آنکه بر فوجها و پرچمهاى (قبیله) عنزه گذشت که در صفّین چهار هزار خفتان پوش از عنزه با على بودند چون اشعث به ایشان رسید و پیماننامه را خواند، دو جوان از آن میان گفتند: «لا حکم الّا للّه- هیچ حکمى جز خدا را نباشد» آنگاه با شمشیر به صفوف شامیان حمله بردند [و جنگیدند] تا نزدیک سراپرده معاویه کشته شدند، و آن دو نخستین کسانى بودند که این شعار را دادند و نامشان معدان و جعد بود و هر دو برادر بودند.(وقعة صفین، ص512)
تحریف دین با ادعای محبت اهل بیت (ع)
امام رضا (ع): إِنَّ مِمَّنْ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ- مَنْ هُوَ أَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ- فَقُلْتُ بِمَا ذَا قَالَ بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِیَائِنَا إِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ فَلَمْ یُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ؛ همانا برخى از دوستان ما اهل بیت کسى است، که فتنهانگیزتر است براى شیعه ما از دجال گفتم: یا ابن رسول الله براى چه؟ فرمود: به دوستى با دشمنان ما و دشمنى با دوستانمان، که چون چنین باشد حق و باطل به هم آمیزند و امر مشتبه شود و مؤمن از منافق شناخته نشود.(وسائل الشیعة، ج16، ص179)
موضوع: خطر منافقین در تحریف دین
- زمان ظهور امام زمان (عج)، زمان ذلت نفاق
- رشد نفاق در زمان قدرت گرفتن اسلام
- اسلام منافقین از روی طمع حتی قبل از قدرت گرفتن اسلام
- آیت الله بهجت: امام زمان (عج) از پدر و مادر هم مهربانتر است
- آیت الله بهجت: با دعا میتوان ظهور را جلو انداخت
زمان ظهور امام زمان (عج)، زمان ذلت نفاق
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ فِی سَبِیلِک؛ خدایا، بهسوی تو مشتاقیم برای یافتن دولت کریمهای که اسلام و اهلش را به آن توانمند گردانی و نفاق و اهلش را به وسیله آن خوار سازی و ما را در آن دولت از دعوتکنندگان بهسوی طاعتت و رهبران بهسوی راهت قرار دهی.(مصباح المتهجد، ج2، ص581)
رشد نفاق در زمان قدرت گرفتن اسلام
إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ؛ هنگامى که منافقان نزد تو آیند مىگویند: «ما شهادت مىدهیم که یقیناً تو رسول خدایى!» خداوند مىداند که تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد که منافقان دروغگو هستند.(منافقون 1)
آیت الله مکارم شیرازی: مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر ص به مدینه هجرت فرمود و پایههاى اسلام قوى، و پیروزى آن آشکار شد، و گرنه در مکه تقریبا منافقى وجود نداشت، زیرا مخالفان قدرتمند هر چه مىخواستند آشکارا بر ضد اسلام مىگفتند، و انجام مىدادند، و از کسى پروا نداشتند و نیازى به کارهاى منافقانه نبود. اما هنگامى که نفوذ و گسترش اسلام در مدینه دشمنان را در ضعف و ناتوانى قرار داد دیگر اظهار مخالفت به طور آشکار مشکل، و گاه غیر ممکن بود، و لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامههاى تخریبى خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند. اصولا طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان روبرو خواهد شد، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوهگر مىشوند، و از اینجا است که مىتوان فهمید چرا این همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده نه در مکه.(تفسیر نمونه، ج24، ص146)
اسلام منافقین از روی طمع حتی قبل از قدرت گرفتن اسلام
امام زمان عج خطاب به سعد بن عبدالله قمی: وَ لَمَّا قَالَ (الخصم) أَخْبِرْنِی عَنِ الصِّدِّیقِ وَ الْفَارُوقِ أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً وَ ذَلِکَ بِأَنَّهُمَا کَانَا یُجَالِسَانِ الْیَهُودَ وَ یَسْتَخْبِرَانِهِمْ عَمَّا کَانُوا یَجِدُونَ فِی التَّوْرَاةِ وَ فِی سَائِرِ الْکُتُبِ الْمُتَقَدِّمَةِ النَّاطِقَةِ بِالْمَلَاحِمِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ مِنْ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْ عَوَاقِبِ أَمْرِهِ فَکَانَتِ الْیَهُودُ تَذْکُرُ أَنَّ مُحَمَّداً یُسَلَّطُ عَلَى الْعَرَبِ کَمَا کَانَ بُخْتَنَصَّرُ سُلِّطَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الظَّفَرِ بِالْعَرَبِ کَمَا ظَفِرَ بُخْتَنَصَّرُ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ غَیْرَ أَنَّهُ کَاذِبٌ فِی دَعْوَاهُأَنَّهُ نَبِیٌّ فَأَتَیَا مُحَمَّداً فَسَاعَدَاهُ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ بَایَعَاهُ طَمَعاً فِی أَنْ یَنَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ جِهَتِهِ وَلَایَةَ بَلَدٍ إِذَا اسْتَقَامَتْ أُمُورُهُ وَ اسْتَتَبَّتْ أَحْوَالُهُ فَلَمَّا أَیِسَا مِنْ ذَلِکَ تَلَثَّمَا وَ صَعِدَا الْعَقَبَةَ مَعَ عِدَّةٍ مِنْ أَمْثَالِهِمَا مِنَ الْمُنَافِقِینَ عَلَى أَنْ یَقْتُلُوهُ فَدَفَعَ اللَّهُ تَعَالَى کَیْدَهُمْ وَ رَدَّهُمْ بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً؛ و آنگاه که گفت: به من بگو که اسلام صدیق و فاروق آیا به طوع و رغبت بوده است یا به اکراه و اجبار؟ چرا به او نگفتى که اسلام آن دو از روى طمع بوده است زیرا آنها با یهودیان مجالست داشتند و از آنها از پیشگوییهاى تورات و سایر کتب پیشینیان و داستان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و پایان کار او استخبار کرده بودند و آنها یادآور مىشدند که محمّد بر عرب مسلّط مىشود همچنان که بخت نصر بر بنى اسرائیل مسلّط شد و از پیروزى او بر عرب گریزى نیست همچنان که از پیروزى بخت نصر بر بنى اسرائیل گریزى نبود جز آنکه او در دعوى نبوّت خود دروغگو بود. پس به نزد محمّد آمدند و با او در اداى شهادت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ همراهى کردند و به طمع آنکه چون امور او استقرار یافت و احوالش استقامت گرفت به هر یک حکومت شهرى خواهد رسید و چون از رسیدن به این مقصد ناامید شدند نقاب بر چهره کشیدند و با عدّهاى از همانندان منافق خود به بالاى آن گردنه رفتند تا او را بکشند و خداى تعالى مکر آنها را برطرف ساخت و در حالى که خشمگین بودند برگشتند و خیرى به آنها نرسید.(کمال الدین، ج2، ص463)
آیت الله بهجت: امام زمان (عج) از پدر و مادر هم مهربانتر است
آیت الله بهجت: «چقدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را میبرند و صدایش میزنند و از او استغاثه میکنند؟ از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است، اگر ما غافل باشیم و دعا و تضرع نکنیم و همه این بلاها را ندیده بگیریم و کالعدم حساب کنیم، یا آنها را باید مسلمان به حساب نیاوریم و یا خود را، و اگر به آنها ترحم نکنیم، کسی به ما ترحم نخواهد کرد.»(حضرت حجت، ص۲۲۹)
آیت الله بهجت: با دعا میتوان ظهور را جلو انداخت
«ما برای فرج حضرت دعای حقیقی نمیکنیم، در فکر او نیستیم. با امام خود معامله خوبی نداریم. کسی که واقعاً دعای صادقانه برای فرج بکند، همین باعث میشود یک چیزهایی بفهمد، ظهور بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور محقق میشود. این امتلاء مراتب دارد. یعنی میتوان با دعا ظهور را جلو انداخت. پس معلوم میشود قضیه به دست خودِ ما است، ما نمیخواهیم و فرار میکنیم. او محبوس است و ناراحت است و ما با او سازش نداریم.» (حضرت حجت، ص۲۲۵)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید