واقعبینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سورۀ محمد(ص)-ج4
علت بد بودنِ کافر این نیست که خلاف ارزشها رفتار میکند؛ علت این است که خلاف واقعیت عمل میکند/ مهمترین صفت خدا که در اثر انس با قرآن به شما منتقل میشود واقعبینی است
شناسنامه:
- زمان: 1402/01/06
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- مناسبت: ماه مبارک رمضان
- صوت: اینجا
- تعداد: 29 جلسه
با هر کسی صحبت میکنیم اولاً صفات او بروز پیدا میکند و ثانیاً کمکم صفات او در وجود ما اثر میگذارد
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه» (نهج البلاغه، صبحی صالح، ص545)؛ سخن بگویید تا شناخته شوید، چون انسان زیر زبانش پنهان است. ما با هر کسی صحبت میکنیم شخصیت، ویژگیهای پیدا و پنهان و منطق او در پسِ کلمات و حرفهایش به ما نمایش داده میشود. علاوه بر این ویژگیها و صفات او بر ما اثر میگذارد؛ یعنی اگر ما با یک آدم بخیل، آدم حسود، آدم ترسو یا هر شخصیت دیگری صحبت کنیم اولاً صفاتش بروز پیدا میکند و ثانیاً کمکم صفات او در وجود ما اثر میگذارد. طبیعتاً این تعامل دوطرفه است. مثلاً اگر مدتی با یک قاضی صحبت کنید، کمکم روحیۀ حقوقی پیدا میکنید. اگر مدتی با کسی که اهل هنر و ذوق است صحبت کنید، ویژگیهای او را در کلماتش میبینید و بعد به تدریج، او ویژگیهای خودش را به شما منتقل میکند. لذا موضوع مصاحبت و نشست و برخاست بسیار قابل تأمل است.
در روایات و معارف اهلبیت(ع) سفارشها و مطالب زیادی دربارۀ مصاحبت و مجالست وجود دارد؛ مثلاً امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی بیان میکند که خدایا! چه شده که به من نگاه نمیکنی!؟ نکند علتش این است که مصاحبت و مجالست من با علماء کم شده است؟! «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی». این مطلب به ما نشان میدهد که صرف مجالست با عالمان ناب و نورانی آثاری دارد، چون در کلام عالمان نورانی منطق و عقلانیت وجود دارد و به موضوعات مهم پرداخته میشود و این امور طبیعتاً روی انسان تأثیر میگذارد.
آشنا شدن با خدا در پسِ کلمات قرآن جذّاب، دلنشین، سرگرمکننده و دلگرمکننده است
با توجه به مطلب فوق، حالا به یکی از معجزات بزرگ عالم خلقت نگاه کنیم که نسبت به این معجزه غفلت زیادی وجود دارد. این معجزه هم این است که خداوند حرف زده است. خداوند لب باز کرده و دربارۀ همهچیز سخن گفته است. تمام صفات و اسماء حسنای او پشتسر این کلمات به انسان منتقل میشود. بارها در روایات آمده است که وقتی کسی قرآن میخواند ائمۀ هدی(ع) طوری گوش میکردند که انگار خودِ خدا دارد مستقیماً این کلمات را القاء میکند. اگر خدا دربارۀ یک مسئلۀ ساده هم حرف زده باشد مهم است.
مثلاً اگر به شما بگویند حضرت امام(ره) دربارۀ اینکه «چای را با قند بخوریم یا با خرما؟» یک حرفی دارد، شما علاقهمند میشوید که بدانید حرف امام خمینی(ره) چه بوده است. کوچکترین رفتار افراد مشهور –به اصطلاح سلبریتی- برای همه اهمیت دارد و یا حداقل جالب است. حالا خداوند سخن گفته است؛ وقتی خدا حرف میزند و کلماتی را بیان میکند میخواهد ما او را در پسِ کلماتش ببینیم. قرآن خواندن یعنی ملاقات با خدا؛ چون قرآن کلمات و جملات و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) تجلّی خداست «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِه» (نهج البلاغه، خطبۀ 147).
ائمۀ هدی(ع) هرچه فرمودهاند، اگرچه سخنان آنها ذیل کلام خداست امّا قابل مقایسه با کلام خدا نیست. کلمات ائمۀ هدی(ع) با همۀ نورانیتش به اندازۀ قرآن و مانند قرآن یکپارچه نیست. امیرالمؤمنین(ع) یکوقت با خوارج سخن گفته است؛ یکوقت با مردم کوفۀ نامرد، یکوقت با دوستان خودش، یکوقت با مالک اشتر، یکوقت هم با فرزندش امام حسن(ع). این کلمات با هم فرق میکند. حضرت با هرکدام به اندازۀ عقل و فهم آنها حرف زده است. به علاوه هیچ سخنی از ائمۀ معصومین(ع) به اندازه و حجم قرآن نیست. حجم بالای سخنان خدا، تنوّع موضوعات و استاندارد آنها برای نوع بشر بسیار عجیب است. ای کاش ما در همۀ عمر کاری جز قرآن خواندن نداشتیم و قرآن ابواب معرفتش را به روی ما باز میکرد. آشنا شدن با خدا در پسِ کلمات قرآن، جذّاب، دلنشین، سرگرمکننده و دلگرمکننده است.
وقتی یک شخصیت برایتان مهم میشود، جزئیات برخوردهای او با پدیدههای مختلف هم برای شما اهمیت پیدا میکند. مثلاً یک طلبه از مقام معظم رهبری خواسته بود که شما یکبار به ما افطار بدهید، آقا هم جوابی دادند، ببینید این فیلم در صفحات مجازی چقدر بازدید داشته است! درحالیکه این موضوع چندان مهم نیست. ایشان شاگرد مکتب اهلبیت(ع) است و اصلاً قابل مقایسه با آنها نیست امّا برای ما جالب است که پاسخ ایشان را بدانیم. خواهش میکنم برای ما جذاب باشد که بدانیم خدا دربارۀ هر چیزی چه فرموده است؟ اصلاً خدا دربارۀ چه چیزهایی صحبت کرده است؟ خود این مطلب باید برای ما موضوعیت داشته باشد.
خدا دیدنی نیست، امّا بهواسطۀ قرآن بهتر از هر دیدنیای قابل فهمیدن است
بیتردید بزرگترین تنفّسی که در عالم خلقت صورت گرفته است لحظههایی بوده است که رسولخدا(ص) کلماتی را از پروردگار عالم و از وحی دریافت کرده است. لحظهای که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق» (علق،1) نازل شد لحظۀ عجیبی در عالم خلقت است. جالب است که یکبار هم تمام قرآن در شب قدر نازل شده است. شب قدر چه عظمتی دارد!؟ «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر،2و3) الْف در اینجا لزوماً به معنی هزار نیست بلکه میتواند به معنی بینهایت باشد. ای کاش عظمت این مطلب را شهود میکردیم، شهود، یعنی انسان با قلبش بفهمد. مثل این است که به جای حرف زدن دربارۀ عسل، خودمان عسل بخوریم!
قرآن خواندن و ارتباط با قرآن آدابی دارد مثل وضو گرفتن و رو به قبله نشستن. البته مؤدبانه قرآنخواندن در حالت نشسته نیست، در حالت ایستاده است: «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً» (نهج البلاغه، خطبه 193) اصلاً نماز خواندن قرآنخواندنِ مؤدبانه است. متقین وقتی قرآن میخوانند تحت تأثیر عظمت آیات در مقابل خدا از کمر خم میشوند و بعد به سجده میافتند «فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ» (نهج البلاغه، خطبه 193) خدا به همۀ ما نصیب کند که عظمت آیات قرآن ما را وادار به خم شدن و سجده کردن کند، یعنی آن شکوه ما را به این تواضع بکشاند. این قرآن باعظمت، خدا را نشان میدهد. خدا دیدنی نیست امّا خدا بهواسطۀ کلماتش در قرآن، بهتر از هر دیدنیای قابل فهمیدن است.
خواندن قرآن، مثل ملاقات خداست
قرآن گنجی است که باید آن را کشف کنیم. یک پیشنهاد خوب این است که بگذارید ابواب یک سورۀ قرآن به روی شما باز شود. شاید این کار راه را باز کند تا قسمتهای دیگر قرآن را هم همینطور بخوانیم. ممکن است وقتی کلّ قرآن را میخوانیم عمیق نشویم. لذا گاهی بهتر است که با خواندن یک سوره، در آن تعمق کنیم و غواصی کنیم. قرآن کلام خداست، خدا پشتسر این کلمات پنهان شده است. باید او را ببینیم. خدا خودش را با قرآن نشان میدهد. بر اساس روایات، خواندن قرآن ملاقات خداست چون خداوند در قرآن جلوهگر شده است «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِه»(نهج البلاغه، خطبۀ 147). روایت میفرماید اگر کسی با خدا انس بگیرد، دیگر هیچ رفیقی نمیخواهد و هیچوقت از تنهایی وحشت و شکایت نمیکند. آیتالله بهجت و حضرت امام(ره) میفرمودند عالم محضر خداست، چگونه در محضر خدا بودن را درک کنیم؟ آنهم خدایی که حقیقی است، نه یک موجود خیالی که شیرین، خوشعطر و لطیف نباشد؛ نه خدای خشک و بیروح و بیمزۀ مباحث علم کلام.
ما در بهشت با چه چیزی سرگرم میشویم؟! آیا صرفاً از نعمات بهشتی مثل خوردنیها و نوشیدنیها و... بهره و لذت میبریم؟ چند میلیارد سال باید از اینها بهره ببریم؟! بعدش چه!؟ آیا حوصلهمان سر نمیرود. حضرت امام با تعابیر بسیار تند از کسانی که فکر میکنند نهایت وجود بشر، خوردن نعمات بهشتی است انتقاد میکنند و به آنها میفرماید شما با این سخن به خدا و عالم خلقت توهین میکنید. بهشت مانند یک هتل فوقالعاده باشکوه است ولی ما به قصد زیارت به بهشت میرویم و آن چیزی که در بهشت الی الأبد سرگرمکننده است ملاقات خودِ خداست. شما این ملاقات را اینجا با قرآن شروع میکنید. آیا انسان از خدا خسته نمیشود؟ نه؛ چون خدا بینهایت است.
در روایت هست که هربار که اهل بهشت خدا را ملاقات میکنند فکر میکنند اصلاً تا حالا نمیدانستند خدا چیست! معنای این حرف، بینهایت بودن خدا است. فقط خودِ خدا این خاصیت را دارد. همهچیز حتی بهشت ممکن است از چشم انسان بیفتد. موضوع اصلی بهشت هم معرفت و ملاقات خودِ خداست. این ملاقات و معرفت در دنیا، با قرآن پدید میآید. طبیعت زیباییهای بسیار دارد، امّا خدایی که آن زیباییها را آفریده است خودش از همۀ آنها زیباتر است، منتها فقط باید با چشم دل، او را دید.
مهمترین ویژگی خدا که با قرآن به انسان منتقل میشود واقعبینی، واقعگرایی و واقعطلبی است
اگر دلهای ما خداوند را شهود کند، اولین چیزی که از خدا جلوه خواهد کرد صفات متعدد اوست. چند ویژگی بسیار مهم خدا را میتوانیم در آیات قرآن ببینیم؛ مثل عظمت خدا و مهربانی و رأفت و عاشق بودن خدا نسبت به بندگانش. شاید اوّلین صفت خدا که پای قرائت قرآن به ما منتقل میشود این است که خدا بهشدّت واقعگراست و با هیچ چیزی غیر از واقعیت در عالم کار ندارد، خیلی هم سرِ واقعیت محکم است.
یکی از سورههای قرآن که قرّاء محترم زیاد آن را میخوانند سوره «حاقّه» است که در آیات 1 تا 3 میفرماید: «الْحَاقَّةُ * مَا الْحَاقَّةُ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ». الحاقه یعنی آن حقیقت و واقعیت بزرگ که منظور «قیامت» است. اصلاً قرآن سورهای دارد به نام «واقعه». واقعه یعنی واقعیت! خداوند این سوره را اینگونه آغاز میکند: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة* لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ» معاد واقعیتی است که وقوع پیدا خواهد کرد و دروغی در آن راه ندارد. این موارد از اشارۀ به واقعیت مربوط به معاد است، خداوند دربارۀ خودش هم میفرماید که او حق آشکار است «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» (نور،25). وقتی شما با خدا مواجه میشوید، با یک واقعیت بزرگ و شخصیتی مواجه میشوید که مهمترین ویژگیاش واقعبینی، واقعگرایی و واقعطلبی از شماست. در روز قیامت خدا پردههای توهّم را کنار میزند و واقعیت هر کس را به او نشان میدهد. یکی از آثار تربیتی قرآن هم این است که انسان را واقعبین بار میآورد.
برای کسی که به وسیلۀ کلمات قرآن با واقعیت انس میگیرد، حق و حقیقت تلخ نیست بلکه شیرین و جذّاب است
اگر در روایت فرمودهاند که حق تلخ است «الْحَقُّ ثَقِیلٌ مُر» (امالی، شیخ طوسی، ص533) این تلخی برای انسانهایی است که از واقعیت میترسند و از آن فرار میکنند. آنها بهخاطر توهّمشان واقعیت را تلخ میپندارند. انسانی که با واقعیت انس میگیرد میبیند هیچ چیز در دنیا شیرینتر از واقعیت نیست. خدا در قرآن بارها میفرماید ما دنیا را برای بازی و بیهوده نیافریدیم «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبین» (دخان،38). بیهودگی در کار خدا راه ندارد، خدا همیشه جدی است. خداوند به اندازهای جدّی و دقیق است که «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله،7و8). به عالمی که خدا آفریده است نگاه کنید! از کهکشانهای بزرگ تا سلولها، مولکولها و ذرات وجود خودتان نگاه کنید، همهچیز حسابشده و دقیق است. خدا بهشدّت واقعبین و جدی است لذا به انسان هم واقعبینی و جدیّت میدهد.
به وسیلۀ کلمات قرآن با واقعیت انس بگیریم. از واقعیت نترسیم. کمکم میبینیم واقعیت، حقیقت و حق، تلخ نیست بلکه شیرین و جذّاب است. اگر واقعبین بشویم از امر غیرواقعی بدمان خواهد آمد. یکی از اوصاف چنین انسانهایی این است که «قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَی» (نهج البلاغه، خطبه 193) قرّة العین آنها امور باقی است که هیچوقت از بین نمیرود و به هر آنچه باقی نمیماند بیرغبت هستند. قرة العین یعنی نورِ چشم، یعنی چیزی که چشم انسان با دیدنش باز میشود.
سعی کنیم با حقایق عالم ارتباط لازم را پیدا کنیم، آنوقت زیباییشان را میبینیم
دو تا مقدمه عرض کردم. یک مقدمه این بود که شما میتوانید خدا را در کلماتش ببینید و خدا با همین کلمات، صفاتش را به انسان منتقل میکند. دومین مقدمه این بود که مهمترین ویژگی خدا واقعبین بودن، واقعگرا بودن، عین حق بودن و بزرگترین حقیقت بودن است. نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که باید با واقعیت رابطه برقرار کنیم و عاشق واقعیت بشویم.
یک مثال بزنم؛ یک هنرمند سعی میکند طبیعت را تکرار کند یعنی اثری خلق کند که طبیعی باشد. حداقل بخشی از هنر این کار را انجام میدهد. چرا طبیعت زیباست و هنرمند سعی میکند اثری مثل طبیعت بسازد؟ چون واقعیت زیباست هنرمند میخواهد مثل واقعیت را خلق کند تا همه او را تحسین کنند. طبیعت جزئی از واقعیت است و خدا در قرآن بارها به طبیعت سوگند خورده است: و الضُّحی، و اللَّیل، و النَّهار، و الشمس، و القمر، ... بعد میخواهد ما را با واقعیت آشنا کند. وحشت نکنید! ببینید طبیعت چقدر زیباست! طبیعت یکی از مصادیق واقعیت است. پس شما میتوانید عاشق واقعیت بشوید.
شما که عاشق طبیعت هستید، این ظرفیت را دارید که عاشق همۀ حقایق عالم باشید. حقایق عالم زیبا هستند. ما باید سعی کنیم با حقایق عالم ارتباط لازم را پیدا کنیم، آنوقت زیباییشان را میبینیم. آنوقت اگر کسی غیر از واقعیت و غیر از حقایق عالم چیزی بگوید، احساس تنفر میکنیم.
خیلی مهم است که به کدام واقعیتها نگاه کنیم؛ بعضی از واقعیتها مثل حباب ناچیز و بیفایده هستند
حالا به انواع واقعبینیها در سورۀ مبارکه محمد(ص) میپردازیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»(محمّد،1). زاویۀ دید این آیه هوشمندانه است و موضوعْ کاملاً واقعی است، از واقعیتهای این دنیا تا آن دنیا. این آیه کجای واقعیت را به ما نشان میدهد؟ این آیه میفرماید کسانی که کافر شدند و میخواستند راه خدا را ببندند کارشان اثر ندارد. میفرماید واقعبین باشید. شما به این نگاه میکنید که آنها پول خرج کردهاند؟! تکنولوژی دارند؟! اسلحه دارند؟ آدم کشتهاند؟ این واقعیت مهم نیست؛ واقعیت مهم این است که نتیجه نمیگیرند. مهم است که کدام قسمت واقعیت را ببینم؟ اگر انسانها را رها کنید به واقعیتهای ناچیزی که در دنیا هست نگاه میکنند. خدا در قرآن برای بعضی از واقعیتها، کف روی آب و حباب را مثال میزند و میفرماید آنها فایدهای ندارند چون به سرعت از بین میروند «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ»(رعد،17).
خیلی مهم است که به کدام واقعیتها نگاه کنیم. قرآن واقعبینی ما را تربیت میکند. «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» خدا اعمال این کافران را تباه میکند. رئیس جمهور قبلی آمریکا گفت میلیاردها دلار در خاورمیانه خرج کردیم امّا هیچ نتیجهای نگرفتیم. امام خمینی(ره) که این قرآن را خوانده و این واقعیتها را درک کرده است، میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند کند. ایشان این واقعیت را باور دارد. آنهایی که باور ندارند کفر میورزند؛ یعنی واقعیت را میپوشانند.
خدا کار مؤمنان را تکمیل میکند و به هدف میرساند؛ واقعیت همیشه به نفع مؤمنان است
آیۀ بعد میفرماید: «وَ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الحَقُّ مِن رَبِّهِم کَفَّرَ عَنهُم سَیِّئَاتِهِم وَ أَصلَحَ بالَهُم»؛ این آیه، قرآن را «حقّ» مینامد، حق یعنی واقعیت اصیلِ باثبات. کف هم یک واقعیت اجمالی دارد امّا میآید و میرود. به «کف روی آب» حق گفته نمیشود. اما این کتاب(قرآن) باعظمت است، چون حق و واقعیت است.
واقعیت دیگری که خدا در این آیه دربارهاش حرف میزند این است که خدا ناتوانیهای مؤمنان را جبران و کارشان را درست میکند. خدا کار آنها را تکمیل میکند. واقعیت همیشه به نفع مؤمنان است. کسانی که کفر میورزند، اثر عملشان از بین میرود. کسانی که ایمان دارند، چون ایمان به حق دارند اگر خراب هم کار کنند خدا اصلاح میکند. دربارۀ کافران فرمود عملشان از بین میرود «أضلَّ أعمالَهُم» پس دربارۀ مؤمنان باید بفرماید عملشان از بین نمیرود «لن یُضِلَّ أعمالَهُم» (البته این جمله را یک آیات بعد خواهد فرمود) اما اینجا خدا میفرماید اگر هم مؤمنین، ضعیف کار کنند من ضعفشان را جبران و امورشان را اصلاح میکنم «وَ أَصلَحَ بالَهُم».
ما دیدهایم که چگونه خدا کار مؤمنان را به هدف میرساند. یک جلسۀ قرائت قرآن راه میاندازید و میخواهید عالم را با آن جلسۀ چندنفره عوض کنید. نگویید زور ما نمیرسد یا ما توانایی نداریم؛ مگر خدا نفرمود من درست میکنم؟ شما چهکار دارید!؟ وقتی او بخواهد درست را میکند و عالم عوض میشود. ما در جبههها این مطلب را میدیدیم «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»(انفال،17). رزمندهها با واقعیتهای بزرگ عالم هستی کار میکردند؛ فرق میکرد «یا زهراء(س)» بگویند و گلوله را بزنند یا نگویند و گلوله را بزنند. خدا به مؤمنان جرأت میدهد؛ از واقعیت نترسید، واقعیت در دست خدا است. خدا میفرماید که من قوانین را قرار دادم. این قوانین میگویند که اگر کار خرابی کردید باید نتیجۀ کار خراب خودتان را ببینید، امّا خدا آن را درست میکند. هدفتان را بلند بگیرید خدا شما را به مقصد میرساند.
کار کافر مثل کار کسی است که مقصد او در شرق است امّا به سمت غرب حرکت میکند؛ چنین کسی به مقصد نمیرسد
آیه بعد توضیح میدهد که چرا اینطور است؟ «ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ» کسانی که کافر شدند از امر غیرواقعی تبعیت میکنند و کسانی که ایمان آوردند از حق تبعیت میکنند. بعد میفرماید «کَذلکَ یَضرِبُ اللهَ لِنَّاسِ اَمثالَهُم» یعنی خدا، اینطور توضیح میدهد تا برای شما جا بیفتد که حسن دین و دستور خدا این است که واقعیت دارد و بدیِ کار غلط این است که واقعیت ندارد. بد بودن کافران یک بحث اخلاقی یا ارزشی نیست، موضوع این است که آنها خلاف واقع عمل میکنند و کارشان با واقعیت تناسب ندارد. خوب بودن مؤمنین هم به این علت نیست که آنها کار ارزشی میکنند، علت این است که آنها کارشان واقعیت دارد.
بد بودن و خرابی کفر یک بحث اخلاقی و ارزشی نیست. کار کافر مثل کار کسی است که مقصد او در سمت شرق است امّا به غرب حرکت میکند. معلوم است که چنین کسی به مقصد نمیرسد. خدا موضوع را اینطور توضیح میدهد. دشمنان میخواستند اسلام انقلابی را در منطقه از بین ببرند، برای همین عدّهای تروریست(داعش و...) را سازماندهی کردند تا سرچشمهاش را نابود کنند؛ یعنی حرم امام حسین(ع) و حرم حضرت زینب(س)، امّا وضع برای آنها بدتر شد. یک لشکر انقلاب به صد لشکر تبدیل شد. اگر آنها کمی فکر کرده بودند میفهمیدند که نباید از این طریق وارد بشوند.
فراز آخر آیۀ چهارم میفرماید: «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم». این هم یادوارۀ شهدا در قرآن است. در آیات قبل فرمود که خدا اشتباهات مؤمنین را برطرف میکند امّا در این آیه در مورد شهدا میفرماید اثر شهدا باقی خواهد ماند. کار کافران اثر ندارد امّا کار شهدا اثر دارد. در مقابل کافران، شهدا قرار دارند. اثر کار شهید باقی میماند. ما باید خودمان را در کنار شهدا قرار بدهیم. برای همین روضه سیدالشهداء(ع) میخوانیم.
آیات قرآن ما را به واقعبینی دعوت میکند
آیۀ هفت میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم»؛ واقعیت این است که اگر شما خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری خواهد کرد. شیوۀ کمک کردن خدا این است که شما را قوی میکند. این یک وعدۀ واقعی است. آیۀ هشت میفرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»؛ کسانی که کافر شدند مرگ بر آنان باد. «مرگ بر آمریکا» که ما میگوییم از اینجا آمده است. بعد از آنکه میفرماید «مرگ بر کافران باد» دوباره تکرار کرد که اعمال کافران تباه میشود. خدا در این سوره چند بار تکرار میکند که من عمل کافران را تباه میکنم تا مؤمنین آرامش خود را حفظ کنند و نترسند.
آیۀ ده نیز دعوت به واقعبینی است «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها»؛ آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! خداوند آنها را هلاک کرد؛ و براى کافران امثال این مجازاتها خواهد بود. خداوند متعال بارها در قرآن میفرماید: «آیا نرفتند ببینند ...؟!» (أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا ...) این آیات ما را به واقعبینی دعوت میکند. کسی که با سرعت بالا تصادف میکند و آسیب میبیند، این یک اتفاق ارزشی نیست، بلکه یک اتفاق واقعی است. همۀ آیات قرآن به واقعیت دعوت میکند.
بزرگترین تهدید خدا در قرآن این است که میفرماید: کافران مولا و پشتیبان ندارند
آیۀ یازده این سوره مبارکه، آیهای است که انسان میتواند یک عمر با آن گریه کند، ناله بزند، صفا کند و لذت ببرد؛ «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ»؛ این براى آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانى است که ایمان آوردند؛ امّا کافران مولایى ندارند! کافران مولا ندارند امّا شما مولا دارید. خدا خودش مولای شما است و برای شما از جانب خودش مولا قرار داده است که از مادر و پدر هم مهربانتر است. بعد به آنها فرموده است که هر موقع این انسان مؤمن کم آورد، اگر شما بگویید من به خاطر دل شما او را میبخشم... چه نظام احسنی خدا در این عالم برقرار کرده است! این هم یک واقعیت است که امام حسین(ع) مولای ماست و ما را دوست دارد. خودِ خدا این کار را کرده است، میفرماید یا اباعبدالله(ع)! من تو را دوست دارم، تو به هر کسی نگاه لطف کنی من او را میبخشم؛ این هم جزء قوانین واقعی در عالم است. خدا اینطور طراحی کرده است که ما را به وسیلۀ امام حسین(ع) ببخشد. بزرگترین تهدید خدا در قرآن این است که میفرماید: «وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ» کافر مولا ندارد، یار و یاور ندارد. وقتی کسی مولا و یاور داشته باشد، مولایش او را از افتادن به عمق درّه نجات میدهد. این یک سیستم واقعی در عالم است. ما مولا و پشتیبان داریم.
اهلبیت(ع) نعمتی است که دربارهاش از ما سؤال میشود؛ قدردان این نعمت باشیم
خیلی درِ خانۀ این مولای مهربان بیاییم و برویم. بچههایی که پدر و مادر بالای سرشان هستند معمولاً قدر پدر و مادر را نمیدانند. ما هم جزء آن بچهها هستیم. وقتی بچه خود را در آغوش پدر و مادر قرار میدهد لذت میبرد و اگر آنها نباشند گریه میکند، با این حال خلأ آنها را حس نمیکند، لذا نمیتواند به نحو شایسته، قدردان این نعمت باشد. یا اباعبدالله(ع)! ما به مجلس روضه و به حرمَت میآییم، امّا هیچوقت نمیفهمیم که مولا نداشتن یعنی چه. آنهایی که مولا ندارند چهکار میکنند؟ کسی که دلسوز ندارد چطور زندگی میکند؟ یا امام حسین(ع)! ما حال آنها را درک نمیکنیم، لذا قدر تو را هم نمیتوانیم بدانیم.
ابوخالد کابلی میگوید به خانۀ امام باقر(ع) رفته بودم که غذایی برایم آورد که هرگز بهتر از آن نخورده بودم. امام باقر(ع) از من سؤال کرد: «کَیْفَ رَأَیْتَ طَعَامَنَا» غذا ما چطور بود؟ عرض کردم فدایت شوم بسیار عالی بود، فقط به یاد آیهای از قرآن افتادم که مزّۀ عذا را از کامم برد. امام(ع) فرمود: کدام آیه؟ عرض کردم: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (تکاثر،8) امام(ع) فرمودند که به خدا قسم ابداً دربارۀ این غذا از شما سؤال نمیشود، بعد امام(ع) خندیدند بهطوری که دندانهای مبارکشان نمایان شد و فرمودند که آیا میدانی منظور از نعمت در این آیه چیست؟ گفتم نه؛ امام فرمود: ما اهلبیت(ع) نعمتی هستیم که دربارهاش از شما سؤال میشود «نَحْنُ النَّعِیمُ الَّذِی تُسْأَلُونَ عَنْهُ» (تأویل الآیات الظاهره، ص816)
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید