صوت | روضۀ امام حسین(ع)
شناسنامه:
- زمان: ماه رمضان 79 - شب سوم
- مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
- موضوع سخنرانی: عبودیت
روضۀ شب سوم، با نوای استاد پناهیان
دریافت با کیفیت پایین (1.7 مگا بایت)
دریافت با کیفیت متوسط (3 مگا بایت)
متن:
این روایت از علیبنابیطالب «مَن قامَ بِشرائطِ العُبودیِة اُحِّلِ للعِتق» کسی که شرایط عبودیت را فراهم بکند اهل...، سزاوار چیست؟ آزادی است، آزاد میشود. یک آقایی داشت از این برجیها چی میگویند میگذارند پشتشان، گذاشته بود پشتش باربر بود، در بازار داشت میرفت یکدفعهای دید آن بچههه دارد میافتد، گفت بچه وایستا به اذن خدا! از بالا پشتبام داشت میافتاد پایین، بچه وایستاد دستش را گرفت گذاشت زمین. همه ریختند دارند لباسهایش را تکه پاره میکنند، آقا تو چیکار کردی؟ گفت آقا چیزی نشده لباسهای من را ول کنید توروخدا!
نه آخر تو خیلی مقدس... گفت من کاری نکردم، خدا به من یک قولی داده بود بندۀ من تو من را حرفم را گوش کن من هم حرف تو را گوش میکنم! من یک عمر حرف خدا را گوش کردم، حالا یک چیزی از خدا خواستم خدا گوش کرده، چیزی نیست تازه اگر بخواهد گوش بکند بگویم حرفهایم را میدانی چه چیزهایی میتوانم بگویم، عالم را بهم بریزم؟!
آزادی مگر نمیخواهی؟ لذت مگر نمیخواهی؟ لاإلهإلّاالله! یک دردهایی هست حالا در این وسطه که این حرفها با کیها دعوا میاندازد، خیلی قشنگ است، نه در بحثهای سیاسی نیست ها، نه در بحثهای جهانی است. جهان امروز ما را از بندگی جدا کردند، همیشه دنبال منافعاش میگردد، نمیداند این منافع در مشت خدا است، فقط به بندههای خودش میدهد، خوب گفته باشد چشم! میخواهی به این آزادی برسی؟ چون میخواهم روضه بخوانم بحث را میبرم جلو، دیگر با تو دربارۀ این آزادی صحبت نمیکنم.
میخواهیم برویم در مورد آزادها حرف بزنیم، اصلاً قشنگی تازه از این به بعد است، آزادی کیست؟ آنوقت یک سری از بندههای خدا هستند میرسند به آزادی مطلق، دیگر هرکاری دلشان بخواهد انجام میدهند، زمین و آسمان را در مشت بگیرند بریزند بالا، بریزند پایین، به این قدرت میرسند. بعد خدا یک اخلاقی به ایشان میدهد، میگوید تو هم می آیی بشوی مثل من صبر کنی؟ صبر چیست بگذار بزنم بهم بریزم! میگوید ببین بیا باهم برویم، من چجور بندههایم را دوست دارم، تو هم اینها را دوست داشته باش!
حضرت ابراهیم به جایی رسیده بود نفرین میکرد آدمها نابود میشدند، گنهکار دید نفرین کرد نابود شدند، نفرین... خدا فرمود چیکار داری میکنی؟ اینها همه کشتی بندههای من را، صبرت کجا رفت؟ زیبا، زیبایی در جمع اضداد است، وقتی این قدرت مطلق و این ارادۀ مطلق برایش هست، فاطمۀ مرضیه آمد توی مسجد صدا زد علی را رها کنید و الا نفرین میکنم، حالا خود علی هم ابرقدرتی است ها، اشاره بکند همه نابود شدهاند! پیغام فرستاد سلمان به فاطمۀ من بگو ولشان کن، نابودشان نکن. امام زمان الان پشت پردۀ غیبت، دستش را ببرد بالا یک چیزی از خدا بخواهد، مگر خدا روی زمین میگذارد خواستهاش را؟ عزیز دلم بگو! عالم را کنفیکون میکند.
خب ظهور خودش را بخواهد! ظهور خودش را طبق مقررات میخواهد. پیشنهاد میخواهی بدهی؟ یک مستجابالدعوه الان روی کرۀ زمین دارد زندگی میکند، حداقل یک دانه است و آن امام زمان است. پیشنهاد...، تو بیا مشکل خودت را حل کن، بگو یا صاحبالزمان تو که میتوانی الان دستت را ببر بالا یک دعا برای من بکن همهچیز عوض بشود.
اگر توانستی دلش را بشکنی تمام است مشکلاتت ها! تمام است مشکلاتت! بگو الان میخواهم تو با اسم برای من دعا کن، میگوید آخر لیاقت و اینها، بگو لیاقتش را هم بخواه برایم. او بندۀ خدا است، عبدالله اعظم است، هی در مورد رسول خدا تا میرسی بهش «عبدُه و رسوله» شهادت میدهی که او عبد خدا است، هرچی بخواهد!
چرا بعضیها هستند که خدا به پیغمبرش میفرماید پیغمبر من برای اینها دیگر استغفار نکن چون من نمیتوانم اینها را ببخشم، یعنی بعضیها اینقدر بد میشوند که خدا میآید به پیغمبرش میفرماید دیگر ولشان کن اینها را. یابنالحسن من جزء آنها هستم؟ جزء آنهایی هستم که خدا سفارش کرده برای این یکوقتی دعا نکنی ها!؟ جزء آنها که نیستم که، دعا کن برایم.
یکی از اولیاء خدا یک مشکلی داشتند ؟؟؟ یکی از علماء خوب فرمودند برو پیش فلانی، فقط یک کاری کن در آن جلسه دلش برایت بسوزد، دعایت کند حل است. آدم تجربه میکند دیگر، تجربه میکند! یک بار پیش نائب امام زمان کسی میگفتش که این مشکلات را دارم میخواهم بروم به آقا بگویم که این دعا را برای من بکند، رفت اصرار کرد آقا این دعا را برای من انجام بده، یک کار خوبی هم کرد خوشش آمده بود. گفت آن کار خوب را هم کردم که خوشت بیاید از من، دعا کرد، چند روز بعد دیدم گفت بخدا اثری از مشکلات من نیست، تمام شد! مگر میشود نائب امام زمان دستش را ببرد درِ خانۀ خدا بالا بگوید این مشکلات... خدا بگوید نه؟!
بعضیها آزاد هستند یابنالحسن تو آزاد هستی من ذلیلِ اسیر... کاش ذلیل خدا بودم، من ذلیل گناههایم هستم، گناه من را ذلیلم کرده، کاش اسیر خدا بودم اسیر هوای نفسم هستم تو آزاد هستی، البته تو هم درِ خانۀ خدا ذلت عبودیت را داری ولی آزاد هستی. آنهایی که دوست دارند سرشان را هیچوقت ذلیلانه روی خاک نگذارند به ایشان بگو راه این است: تو صورتت را ذلیلانه روی خاک بگذاری هی بگویی «سبحانکَ اللهمَّ» بعد خدا بیاید صورتت را بردارد بگوید بیا بغلم عزیز من، دیگر بس است دیگر! راهش فقط این است. و الا هرچی رویت را همینجوری زیاد کنی خدا آنوقت یک وقتی رویت را کم میکند.
همۀ آن آرزوهای مردم بگذارید سر جایشان باشد، راهش بندگی است! یا صاحبالزمان من حالا جزء آنهایی هستم که نمیشود برای من دعا کرد؟ من که میدانم که تو دستت را ببری بالا دعا کنی... توجه نداشتم تا حالا، حالا توجه دارم. آماده هستی؟ یا صاحبالزمان اگر به خودت قسم گرفتار نبودم اینجوری باهات مناجات نمیکردم، اولش معذرت ازت میخواهم. آقا من دیگر قابل هدایت نیستم؟ به من پیشنهاد راه فلاح نمیدهی، دست من را نمیگیری، من شنیدم حسین فاطمه در گودی قتلگاه که افتاده بودند آن شمر ملعون وقتی آمد پاهایش را روی سینۀ حسین گذاشت آقا برگشتند فرمودند نامرد تو دست از سر بریدن من بردار میگویم مادرم شفاعتت بکند. آنجا رها نمیکند آنوقت من باید رها بشوم؟ دیگر لایق این نیستم باهام حرف بزنی؟ گذاشته بودی این را بهت بگویم بعداً اقدام کنی؟ خب گفتم دیگر عزیز دلم!
آزاد! تو دست و بالت باز است، رها هستی، تو هر کاری دلت بخواهد میتوانی انجام بدهی، تو عالم را میتوانی بهم بزنی! چقدر آخر داری کاری میکنی من شرمنده باشم از گناه نتوانم حرف بزنم، بگذار شرمنده از بندگی باشم مقابل ارباب خودم، بنده!
میگفت از کنار گودی قتلگاه عبور میکردم دیدم لحظات آخر حسین زیر لب دارد حرفی میزند، گفتم حتماً دارد ما را نفرین میکند، آخر با ما هرچه حرف زد ما سنگش زدیم، جوابش را ندادیم، نگذاشتیم حرف بزند. آقا داشت حرف میزد یکنفر صدا زد رهایش کنید، حرفش را گوش ندهید، اینها همهشان پرچانه هستند زیاد حرف میزنند، بابایش علی هم زیاد حرف میزد! اینقدر جگر حسین را آتش میزدند وقتی به بابایش حرفی میزدند.
برای اینکه کسی یکوقت یاد بابایش نیفتد هی صدا میزد من بچۀ فاطمه دختر پیغمبر شما هستم! چرا نمیگفت من بچۀ علی هستم؟ چون مردم آنجا رسمشان بود تا میشنیدند نام علی را نفرین و لعنت به علی میفرستادند! میگوید داشتم عبور میکردم صدای زمزمهاش را شنیدم، نزدیک شدم دیدم صدا میزند «یا غیاثَ المستغیثین» خدایا بندۀ تو، حسینت دارد جان میدهد، کمکم کن! خدایا رویت را از من برنگردانی مولای من.
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین، خدایا حقیقت بندگی در دلهای ما قرار بده، معنای بندگی و معرفت به عبودیت در دلهای ما بیفکن، دعای خاص حضرت بقیةالله الاعظم الساعه شامل حال ما بگردان، خدایا نائب عزیزش را مؤید و محفوظ و منصور بدار، آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار، گناهان ما ببخش و بیامرز، آزادی از همۀ قید و بندها به واسطۀ اوج بندگی خودت به ما عنایت بفرما، آزادی از اسارت هوای نفس، شیطان به ما عنایت بفرما، در این ماه رمضان خبر ظهور مهدی فاطمه به ما برسان... صلوات
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید