۹۷/۱۲/۰۸ چاپ ایمیل و پی دی اف
نیاز ما به حکمت، برای تشخیص مصداق(3)

چرا امتحانات الهی با ابهام توأمند؟/ آدم بیماردل، محال است از تشخیص مصداق، سالم عبور کند!/ برای رسیدن به حکمت و قدرت تشخیص، باید هوای نفس را از بین برد

شناسنامه:

  • مکان: هیئت ثارالله قم
  • زمان: 1397/11/18
  • صوت: اینجا
  • تعداد: 4 جلسه
  • مناسبت: فاطمیه 97
علیرضا پناهیان، در سومین جلسه از سخنرانی ایام فاطمیه در هیئت ثارالله قم، ضمن اشاره به وجود ابهام در امتحان الهی گفت: «در آن لحظات سخت و حساس که می‌خواهی تشخیص مصداق بدهی، تو هستی و تقوای خودت! تو هستی و هوای نفس و بیماری‌های دلت! کسی که مرضی در قلبش باشد، محال است بتواند در امتحان اصلیِ خود، از تشخیص مصداق، سالم عبور کند.» در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

یکی از ویژگی‌های دین، این است که مقداری «ابهام» در آن می‌بینیم  

  • یکی از ویژگی‌های بسیار مهم دین، این است که ما در دین، مقداری ابهام می‌بینیم. از بسیاری از روایات و از ناموس خلقت-که امتحان است- می‌توان نتیجه گرفت که این ابهام وجود دارد. این ابهام‌ها را باید با صراحت اعلام کرد وگرنه دچار آسیب‌های فراوانی خواهیم شد.
  • فردی ملحد از امیرالمومنین(ع) پرسید چرا شما به پیامبرتان «رَحمَةٌ لِلعالَمین» می‌گویید، درحالی‌که ایشان تنها برای مؤمنین رحمت است و کافران را به دوزخ می‌فرستد؟ پاسخی که امیرالمومنین(ع) می‌دهند یکی از گزاره‌های اصلی دین‌شناسی ماست که متأسفانه کمتر بیان می‌شود. أمیرالمؤمنین(ع) فرمودند: رحمت‌بودنِ پیامبر(ص) برای مؤمنین که معلوم است، اما پیامبر(ص) برای کافران هم رحمت است به این دلیل که خداوند پیامبر(ص) را به اشاره‌کردن مبعوث کرد نه به تصریح‌کردن! «فَبَعَثَهُ اللَّهُ بِالتَّعْرِیضِ لَا بِالتَّصْرِیح...‏» (احتجاج طبرسی/1/255) یعنی پیامبر اکرم(ص) اکثر اوقات با صراحت صحبت نمی‌کردند و این عدم صراحت به کافران فرصت می‌داد که بهانه‌ای برای نپذیرفتن حق پیدا کنند تا خیلی مشخص و صریح، با حق مخالفت نکرده باشند و این رحمتی بود برای کافران. در عبارت «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیٌ مولاه» نیز، هرچند غرضِ پیامبر(ص) از کلمۀ «مولا» همان مفهوم «وصایت» بود، اما با این تعبیر از وصایت سخن گفتند تا در آن، امهال و محلی برای امتحان باشد.

امتحانات الهی با ابهام توأمند/ وقتی همه‌چیز واضح باشد که امتحان معنا ندارد!

  • امتحانات الهی توأم با ابهام هستند، أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یجْهَلُونَ أَصْلَهُ» (نهج‌البلاغه/خطبۀ 192) خداوند در جایی امتحان می‌گیرد که یک جهلی وجود داشته باشد، وقتی همه‌چیز واضح و روشن باشد که دیگر جایی برای امتحان نیست!
  • خداوند برای امتحان‌گرفتن از ما، طبیعتاً باید یک‌مقدار فرصتِ اشتباه‌کردن به ما بدهد و ما هم انسان هستیم و اگر بخواهیم یک اشتباهی مرتکب شویم، باید برایش بهانه بیاوریم، لذا خداوند هم با این ابهام‌ها، فرصت بهانه‌آوردن را به ما می‌دهد.

پیامبر(ص) به «تعریض و اشاره» مبعوث بود و انبیاء پیشین به تصریح!

  • پیامبر اکرم(ص) به «تعریض» مبعوث شد، اما پیامبران پیشین به «تصریح» مبعوث شده بودند و وقتی صریحاً حرفی را می‌زدند و کافران مخالفت می‌کردند، بلا بر سرشان نازل می‌شد، اما پیغمبر ما با اشاره سخن می‌گفت، لذا به‌خاطر مخالفت کافران، بلا بر سرشان نازل نشد. خداوند خودش این ابهام‌ها را در دین قرار داده است تا هرکسی خواست از اطاعت فرار کند، راهش باز باشد. قرآن هم محکم و متشابه دارد. خدا در قرآن می‌فرماید که بعضی‌ها از آیات متشابه سوءاستفاده می‌کنند. ما عمداً این کار را کردیم، می‌خواستیم ببینیم انسان‌ها چه می‌کنند؟ (فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِه‏؛ آل‌عمران/7)
  • قرآن می‌فرماید: هیچ‌کسی غیر از خدا نمی‌تواند دستور بدهد «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» (انعام/57) خدایا، شما که می‌توانستی، در کنار این عبارت، یک توضیحی بدهی تا خوارج این آیه را روی دست‌شان نگیرند که بخواهند در مقابل امیرالمؤمنین(ع) بایستند!

خدا با ایجاد ابهام‌ها، می‌خواهد ما خوش‌فهم بشویم/ چرا نام ائمه‌هدی(ع) در قرآن نیامده است؟

  • آنجایی که در دین، زیاد روشن نیست و به‌نظر می‌رسد یک ابهامی هست، آنجایی است که شما خودتان باید تشخیص مصداق بدهید؛ در زندگی فردی یا زندگی اجتماعی. در این قسمت‌های دین که ابهامی وجود دارد، باید خودت بتوانی بفهمی. یک مادر، ابتدا دست بچه را می‌گیرد و راه‌رفتن را به او می‌آموزد، اما بعد از مدتی رهایش می‌کند تا خودش راه برود، اگر تا آخر بخواهد دستش را بگیرد که این بچه هیچ‌وقت نمی‌تواند خودش راه برود! در دین هم صرفاً آموزش‌دیدن و علم‌داشتن کافی نیست، بخشی از دین را باید خودت بفهمی، باید خوش‌فهم باشی و خوش‌فهمی را تمرین کنی.
  • بعضی‌ها در قرآن به دنبال ولایت‌فقیه می‌گردند درحالی‌که در قرآن اسم دوازده‌ امام با آن عظمت نیامده است! همین که خداوند اسم پیامبرش را آورده به ما لطف کرده است، چرا که خداوند به دنبال خوش‌فهمیِ ما می‌گردد.
  • خدایا، این‌همه اسامی مختلف در قرآن آورده‌ای، خُب اسم علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را هم می‌آوردی! وقتی اسمِ حضرت مریم را در قرآن آورده‌ای، اسم حضرت فاطمه(س) را-که سیدۀ نساء‌العالمین است- هم می‌آوردی! اما فرمودی: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» حالا من چه‌طوری اثبات کنم که منظور از این آیه، حضرت فاطمه(س) است؟!

آدم بیماردل، محال است در امتحان اصلیِ خود، از تشخیص مصداق، سالم عبور کند!

  • دین یک برنامه برای زندگی است که البته زیاد روشن و بدون ابهام نیست؛ مثلاً در جایی که می‌خواهی تشخیص مصداق بدهی و کار بسیار سخت و حساس می‌شود، آنجا تو هستی و تقوای خودت، تو هستی و هوای نفس و بیماری‌هایی که در دلت وجود دارد و یا نوری که در خودت جمع کرده‌ای، اگر مرضی در دلت داشته باشی محال است بتوانی-در امتحان اصلیِ خودت- از تشخیص مصداق سالم عبور کنی. دین‌داری خیلی ساده نیست، در تبیین آیه‌های متشابه قرآن هم خیلی جاها با اشاره صحبت شده است.
  • در روایت آمده است؛ زمانی که حضرت موسی‌(ع) از کوه طور آمد و دید که فتنۀ سامری، مردم را گوساله‌پرست کرده است، از خداوند پرسید: خدایا! سامری گوساله را با فنّ خودش ساخته بود، اما بخشی از انحراف مردم به‌خاطر صدایی بود که از گوساله خارج می‌شد، این صدا از کجا بود؟ خداوند فرمود: آن صدا، فتنۀ خودم بود تا مردم را امتحان کنم (...فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِ: أَنَّ تِلْکَ فِتْنَتِی، فَلَا تُفْصِحَنَّ عَنْهَا ؛ محاسن/1/284)  (یَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِیِّ فَالْخُوَارُ مِمَّنْ؟ فَقَالَ: مِنِّی یَا مُوسَى إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِّی إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِیدَهُمْ فِتْنَةً‏ ؛ تفسیر قمی/2/62)

دو نمونۀ تاریخی از ایجاد ابهام و پیچیدگی برای زمینه‌سازیِ امتحان الهی

  • یک نمونۀ دیگر از شرایط ایجاد ابهام و پیچیدگی برای آزمایش الهی مربوط به جریان عبدالله اُبی(در مسیر غزوۀ تبوک) و داستان نزول سورۀ منافقین است، درحالی‌که منافقین پشت سر پیامبر اکرم(ص) علیه او حرف می‌زدند و جوّ ناآرام شده بود، پیامبر دستور حرکت کاروان را دادند. در همان وقت، شتر پیامبر گم می‌شود و پیامبر(ص) می‌پرسد «شتر من کجاست؟» از ابتدا تا انتهای کاروان همه می‌پرسند شتر پیامبر کجاست؟ این یک حرکت کاملاً ضدتبلیغی بود و منافقین هم از این اتفاق، سوءاستفاده کردند و گفتند: پیامبری که نمی‌تواند شتر خود را پیدا کند، چطور می‌خواهد راه بهشت و اسرار آسمان‌ها را به ما نشان بدهد؟ (...فَأَرْجَفَ الْمُنَافِقُونَ فَقَالُوا یُخْبِرُنَا بِأَسْرَارِ السَّمَاءِ وَ لَا یَدْرِی أَیْنَ نَاقَتُهُ؛ الخرائج و الجرائح/1/30 )
  • بعد از ماجرای حکمیت، رسوایی معاویه و قصۀ خوارج، لشکرِ امیرالمؤمنین(ع) دوباره جمع شده بود، منتظر بودند ماه رمضان تمام بشود و حضرت برود کار معاویه را تمام کند، اگر این اتفاق می‌افتاد، حق برای همیشه پیروز می‌شد و ماجرا به کربلا هم کشیده نمی‌شد و همۀ شواهد تاریخی، همین را تأیید می‌کند، اما خداوند متعال، شهادت امیرالمؤمنین(ع) را در این برهۀ حساس رقم زد و لشکر حضرت به‌هم ریخت.

برای موفقیت در امتحان الهی، قدرت تشخیص و فهم خودِ انسان لازم است

  • خداوند می‌خواهد از ما امتحان بگیرد و امتحان هم با ابهام توأم است، لذا برای امتحان‌های الهی، قدرت تشخیص و فهم و شعور خودِ انسان لازم است؛ وقتی ابهام باشد، کسی که بیماردل است می‌تواند بهانه بیاورد و از فرمان خدا سرپیچی کند، چون قضایا همیشه روشن نیست و گاهی اصلاً روشن نیست! این را باید بدانیم و بپذیریم.
  • ببینید که این ابهامات و امتحانات الهی با مردم چه می‌کند! ابن‌ملجم مرادی ملعون جزء برجسته‌ترین مسلمانانِ یمن بود که از میان صد نفر انتخاب شده بود و برای یاری أمیرالمؤمنین(ع) آمده بود. دقیق‌ترین تحلیل تاریخی دربارۀ ابن‌ملجم مرادی این است که او جزء خوارج نهروان هم نبود، بلکه وقتی در جنگ نهروان حدود دو هزار نفر کشته شدند و صدای ناله و گریۀ زن و بچۀ آنها در کوفه شنیده شد که با نفرین علی‌بن‌ابیطالب همراه بود، ابن‌ملجم به‌هم ریخت-و دچار تحلیل و تشخیص غلط شد- و تصمیم به قتل علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) گرفت.

همان‌طور که از اعلم‌بودنِ افراد می‌پرسیم، از حکمتشان هم سؤال کنیم

  • در دین‌داری فقط آگاهی از کتاب کافی نیست، بلکه باید حکمت هم داشته باشیم؛ تشخیص مصداق، جمع‌بندی آگاهی‌ها، اولویت‌بندی‌ها، تشخیص تکلیف و... بدون حکمت امکان‌پذیر نیست. کسی که علم داشته باشد اما حکمت نداشته باشد احمقانه رفتار خواهد کرد؛ مانند شخصی که به‌خاطر علمش قرار بود جانشین حضرت امام بشود، اما به‌دلیل اینکه حکمت نداشت، حرفی زد که امام چنان دلش به درد آمد که آرزوی مرگ کرد!
  • کلمه «حکمت» هم یک کلمۀ قرآنی است، لذا باید آن را هم مثل علم، بر سر زبان‌ها بیندازیم همان‌طور که درباره عالم‌بودن و اعلم‌بودنِ افراد، سؤال می‌شود، باید دربارۀ حکمت افراد هم سؤال شود که «چه کسی حکمتش بیشتر است؟ کدام‌یک از اینها، حکمت‌شان بیشتر است؟ حکمت اجتماعی‌شان خوب است؟» باید در مدارس، علاوه بر کتاب خدا، حکمت هم تعلیم شود. منظور قرآن از حکمت در «یُعَلِّمُهُم الکِتاب و الحِکمَة» فلسفه نیست بلکه به یک معنا، قدرت حدس صائب است؛ یعنی بدون مقدمات علمی یا تجربی بتوانی نتیجه را درست حدس بزنی، از بس ذهنت درست کار می‌کند!

چه می‌شود که خدا به بعضی‌ها حکمت می‌دهد و به بعضی‌ها نمی‌دهد؟

  • چه چیزی باعث می‌شود خداوند به بعضی‌ها حکمت می‌دهد و به بعضی‌ها نمی‌دهد؟ خداوند در قرآن کریم می‌فرماید «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ» (جاثیه/ 23) آیا دیدی آن کسی را که خدای خودش را «هوی» قرار داد؟ کسی که «هوی» داشته باشد بااینکه دانا و عالم است، خداوند گمراهش می‌کند؛ یعنی علم و آگاهیِ کافی هم دارد اما تصمیم غلط می‌گیرد و به نتیجۀ‌ غلط می‌رسد.
  • ابلیس ملعون گفت: من با گناه و معصیت، انسان‌ها را هلاک می‌کنم و آنها با توبه و استغفارشان، من را هلاک می‌کنند، بعدش من با هوای نفس، آنها را هلاک می‌کنم. (پیامبر(ص):إنّ إبلیسَ قالَ: أهلَکتُهُم بِالذُّنوبِ فأهلَکونی بالاستِغفارِ، فلَمّا رأیتُ ذلکَ أهلَکتُهُم بالأهواءِ، فهُم یَحسَبونَ أنّهُم مُهتَدونَ فلا یَستَغفِرونَ؛ میزان الحکمه/٢١٣٨٩) هوی خیلی از اوقات در کارهای خوب است، کار خوبی انجام می‌دهیم اما قبول نمی‌شود زیرا از روی هوای نفس انجام شده است.

برای رسیدن به حکمت باید هوای نفس را از بین برد

  • کسی که هوای نفس در او از بین برود، به اخلاص خواهد رسید و طبق روایات، نتیجۀ اخلاص، حکمت است (مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه؛ عیون‌اخباررضا(ع)/2/69) پس باید هوای نفس را از بین ببریم تا به اخلاص برسیم و خداوند به ما حکمت بدهد.
  • گاهی چهل روز اخلاص به خاطر خدا و گاهی یک کار بزرگ به‌خاطر خدا، چشمه‌های حکمت را از قلب انسان بر زبان انسان جاری می‌کند. از حاج‌آقای دولابی-که برخی از علما پیش ایشان زانو می‌زدند- پرسیدند: چه چیزی باعث شد شما به حکمت برسید؟ فرمودند: من خیلی به پسر بزرگم علاقه داشتم، وقتی از زیارت خانۀ خدا برگشتم، گفتند پسرتان از دنیا رفته است، خواستم ناراحت بشوم اما گفتم: خدایا تو خواستی، پس من راضی هستم. از فردای آن روز، این باب‌ را برای من باز کردند.
  • از طرف دیگر، گاهی یک هوا‌پرستی، یک نامردی یا یک گناه به‌ظاهر کوچک، باعث می‌شود انسان تا آخر عمر به سمت قعر جهنم هدایت شود. لذا در روایات هست که گناه را کوچک نشمارید، ممکن است برای یک گناه، خداوند بفرماید دیگر نمی‌بخشمش! (رُبَّمَا عَمِلَ الْعَبْدُ السَّیِّئَةَ فَیَرَاهُ الرَّبُّ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَغْفِرُ لَکَ أَبَداً؛ محاسن/1/117) (فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِیَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم‏؛ خصال/1/209)

با وجود ابهام در امتحانات الهی، هرلحظه نیاز به هدایت خداوند داریم

  • با توجه به ابهامات دین و امتحانات الهی باید هر لحظه از خداوند بخواهیم دست‌مان را بگیرد و هدایت‌مان کند، هر لحظه نیاز به هدایت خداوند داریم. عاقبت‌به‌خیری مسئلۀ بسیار مهمی است، برخی از اهل دل، فرموده‌اند هر زمانی که برای عاقبت‌به‌خیری خودتان نگران شدید، به فاطمۀ زهرا(س) متوسل بشوید؛ مادر برای عاقبت‌به‌خیری فرزندش دعا می‌کند.
  • ما را به عزاداری فاطمۀ زهرا(س) راه داده‌اند؛ مانند عمار و سلمان! دربارۀ سلمان فرموده‌اند «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» (تفسیر فرات کوفی/171) شاید بتوان گفت که اهل‌بیت(ع) ما را هم از خودشان دانسته‌اند، اما این را بدانیم که زبیر تنها کسی بود که برای دفاع از فاطمۀ زهرا(س) شمشیر کشید، اما عاقبتش چه شد؟ باید برای عاقبت‌به‌خیری خودمان نگران باشیم و به مادر پناه ببریم...

(الف2-ن2)


جلسه بعد »»

«« جلسه قبل

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...