گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه هفتم
چرا آدمِ اهل برنامه، از «گناه» متأثر میشود؟/ گناه یعنی خطایی که در اجرای برنامه رخ میدهد / کسی که اهل برنامه نیست، روحش آمادگی دینداری ندارد / برنامهپذیری و برنامهریزی، لازمۀ تربیت و خودسازی است
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۲/۲۲
اگر در یک مدرسهای بچهها را «اهل برنامه» بار نمیآورند و تحمل بچهها برای برنامهداشتن، کم است و حتی دیپلم گرفتهاند اما برنامهریز نشدهاند، دیگر در این مدرسه هرچه قرآن و روایت و دعا هم یاد بدهند، این مدرسه اسلامی نیست، خیالتان راحت!
مراقبتکردن برای ترک گناه، میتواند محور سرگرمی ما در زندگی باشد
- برای اینکه انسان به اصل دینداری یعنی «ترک گناه» متقاعد بشود، باید مراحلی را طی کند تا باورش به ضرورت ترک گناه، افزایش پیدا کند، ترک گناه برایش راحت بشود و حتی مراقبتکردنِ دائم برای ترک گناه برایش لذتبخش هم بشود، بهحدّی که سرگرمی زندگیاش، مراقبتکردن برای ترک گناه باشد.
- حالا اگر کسی بخواهد به ترک گناه متقاعد بشود و اینکار برایش راحت و لذتبخش باشد، به حدی که محور سرگرمیاش در زندگی و محور دغدغههایش بشود، از کجا باید شروع کند و چه مراحلی را باید طی کند؟
متقاعدشدن به زندگیِ بابرنامه، مقدمۀ پذیرش دینداری و ترک گناه است
- همانطور که بیان شد، گام اول برای متقاعدشدن به دینداری و ترک گناه، این است که خودمان را به زندگی با برنامه متقاعد کنیم. یکی از وجوه بسیار اصیل دینداری این است که آدم بپذیرد زندگیِ با برنامه داشته باشد! متقاعدشدن به زندگیِ بابرنامه، مقدمۀ متقاعدشدن به دینداری و ترک گناه است.
- وقتی به کسی میگویید «نگاه حرام نکن» باید ببینید این حرف را به چه کسی دارید میگویید؟ این را باید به کسی بگویید که برای نگاهکردن برنامه دارد، یعنی حاضر است برای نگاهکردنِ خودش برنامه داشته باشد! کسی که حاضر نشده برای نگاهکردن برنامه بپذیرد، معلوم است که وقتی به او میگویید «نگاه حرام نکن» زورش میآید و حتی ممکن است شما را مسخره کند یا ناسزا بگوید!
- آدمی که شخصیتاً برای هیچچیزی نمیخواهد برنامه داشته باشد، منجمله برای لباسپوشیدن خودش، چطور میخواهید او را برای «حجاب» متقاعد کنید؟! وقتی یکدفعهای او را به حجاب، توصیه میکنید، زورش میآید و فکر میکند شما یک عنصر مزاحم برای او هستید! اول باید بپرسید: آیا شما برای زندگی خودت برنامه دارید؟ این برنامه را روی چه اصولی طراحی کردهاید؟
باید برای خودمان جا بیندازیم «آیا من میخواهم با برنامه زندگی کنم؟»
- متأسفانه تلقی افراد از دین، اینگونه نیست که اگر بخواهند کسی را دیندار کنند اول باید مهارت با برنامه زندگیکردن را به او بیاموزند. لذا نتیجهاش این شده است که خیلی از روشنفکرها، بیدلیل، از دین بدشان میآید.
- ما باید عنصر برنامهداشتن را، هم در جانمان هم در جریان تربیتیمان و هم در فرهنگمان جا بیندازیم. این گام اول است برای اینکه دینپذیر بشویم.
- باید برای خودمان جا بیندازیم که «آیا من میخواهم آدمی باشم که با برنامه زندگی میکند یا نه؟» بیبرنامه زندگیکردن یعنی چه؟ یعنی آدم همۀ کارهای خوب را چهبسا انجام بدهد ولی منفعلانه! بیبرنامه زندگی کردن آدم را خسته میکند، لذتبری انسان را از زندگی کم میکند و روح و مغز آدم را کوچک میکند.
تمام دستورات دینی غالباً با برنامه است؛ زمان و آداب دارد
- معلوم است که در دین چقدر بر مسئلۀ برنامه تأکید شده است، تمام دستورات دینی غالباً با برنامه است؛ زمان دارد، ساعت دارد، شیوه دارد، ادب و آداب دارد! آدم دیندار، باید در مسائل مالی هم برنامهریزیهای دقیق داشته باشد. باید دخل و خرج خودش را در بیاورد و حسابِ سال داشته باشد. شما اگر بخواهی دیندار باشی حتماً باید دفتر حساب و کتاب داشته باشی.
- اگر در یک مدرسهای بچهها را «اهل برنامه» بار نمیآورند و تحمل بچهها برای برنامهداشتن، کم است و حتی دیپلم گرفتهاند اما برنامهریز نشدهاند، دیگر در این مدرسه هرچه قرآن و روایت و دعا هم یاد بدهند، این مدرسه اسلامی نیست، خیالتان راحت!
کسی که اهل برنامه نباشد، روحش آمادگی دینداری ندارد
- کسی که اهل برنامه نشد، اگر نماز هم بخواند، به این نمازخواندنش شک میکنیم؛ چون معلوم نیست روی چه حسابی دارد نماز میخواند؟ این فرد، نتوانسته روح خودش را منظم کند. لذا احتمال میدهیم او یکروز-مثل فنری که جمع شده و رها میشود- از دین بیرون برود، چون روحش هنوز آمادگی دینداری ندارد و اساساً آدم منظمی نیست، اساساً برنامهپذیر نیست بلکه برنامهگریز است.
- آدمی که برنامهپذیر نیست، از لحظههایی که دارد طبق برنامه عمل میکند، لذت نمیبرد. مثلاً آن روزی که خوب برنامه میریزد و تا آخر وقت هم تمام برنامههایش را دقیق انجام میدهد، کیف نمیکند که بگوید «عالی شد! امروز، دقیقاً طبق برنامه کار کردم!» کسی که اینجوری اهل برنامه نباشد و لذتش از برنامه نباشد، این شخصیت و این روحیه، به درد دینداری نمیخورد. دین مال آدمهای اهل برنامه است.
قدم اول در مقابله با هوای نفس «بابرنامه زندگی کردن» است
- برای اینکه ایمان انسان زیاد شود، روح او باید از هوای نفس پاک بشود و هوای نفس به یک تعبیر، یعنی همان بیبرنامهبودن! یعنی هروقت هرچیزی دلم بخواهد، انجام بدهم نه اینکه طبق برنامه عمل کنم. هوی یعنی «هر موقع هرچه دلم بخواهد!» مقابلهکردن با هوی هم یعنی بابرنامه زندگی کردن؛ این قدم اولش است.
- تمرینِ بابرنامه زندگیکردن، یکمقدار طول میکشد، از 7 تا 14سالگی، بهترین زمان است برای اینکه یک انسان اهل برنامه بشود، وقتی اهل برنامه شد، بعد إنشاءالله اهل تقوا خواهد شد. اهل برنامه شدن از 7تا14سالگی را در روایات، با عبارت «اهل ادب شدن» یا «مؤدبشدن» آمده است.
در روانشناسی میگویند»از هفتسالگی، بچه دنبال دستور و برنامه میگردد
- جالب اینجاست که بچهها از 7تا 14سالگی، دوست دارند که برنامه داشته باشند؛ البته اگر این کودک سالم باشد و در هفتسال اول خوب محبت دیده باشد و خوب هواپرستی کرده باشد. چون طبق روایات، بچه در هفتسال اول باید ارباب باشد؛ یعنی هرکاری دلش بخواهد انجام بدهد و پدر و مادر به او بگویند «چَشم» (الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ؛ وسائل الشیعة/21/476)
- اگر کودک در هفت سال اول، اینطوری بار بیاید، دیگر خسته میشود از اینکه هرکاری دلش خواست انجام دهد، لذا در روانشناسی هم میگویند که از هفتسالگی، بچه دنبال دستور و برنامه میگردد و خوشش میآید. اصلاً اگر به او دستور و برنامه ندهید، در واقع به او خیانت کردهاید.
- در این مقطع سنی وقتی از پسر بچهها میپرسند «چه شغلی را دوست داری؟» معمولاً شغلهایی که دیسیپلین دارد را دوست دارند و میگویند: «میخواهم پلیس بشوم، خلبان بشوم...» یعنی از شغلهایی که یونیفرم دارند و یکنوع ادب و آئین خاصی دارند، خوششان میآید.
در جریان تربیت و خودسازی، برنامهپذیر بودن و سپس «برنامهریز بودن» لازم است
- در جریان تربیت، برنامهپذیر بودن و سپس «برنامهریز بودن» خیلی لازم است. در جریان خودسازی هم برای اینکه بعداً بتوانید به ترک گناه موفق بشوید و بتوانید عشقتان را به خدا افزایش بدهید، سعی کنید کل زندگیتان بابرنامه باشد، نظم را وارد زندگی خودتان کنید، آنوقت خواهید دید که حال معنوی بهتری پیدا میکنید. از نظم بدتان نیاید، نظم را بهخاطر تشویق و تنبیه نداشته باشید، نظم را بهخاطر فشار کارتساعتزنی یا فشار شغل، نداشته باشید. کسی که بهخاطر نمرۀ امتحان درس بخواند، یک موجود منفعل است نه یک موجود با برنامه! ولو ظاهراً دارد طبق برنامه عمل میکند، اما در واقع تحت تأثیر این فشار نمره و امتحان، دارد درس میخواند، چنین کسی بیشخصیت میشود، آدم بدی میشود، بیدین میشود! بهخاطر امتحان درس نخوان!
- قدیمها در حوزه، اصلاً امتحان رسم نبود. این رسم غلطی است که در حوزه، امتحان میگیرند. در روانشناسی، ثابت شده است که این شیوۀ تعلیم و تربیت، استعدادها را کور میکند، از نظر دینی هم کاملاً خلاف تقوا است، ارزیابیکردن با نمره، کاملاً غلط است. چرا در حوزههای علمیه این روش دارد اتخاذ میشود؟ ما این کار را از کجا یاد گرفتهایم؟ آیا اسلاف ما در حوزۀ علمیه این کار را میکردند؟!
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم » (نهجالبلاغه/نامه 47) روی حساب تقوا، نظم داشته باش! میفرماید «تقوا و نظم»؛ نه امتحان و نظم! نه مدیر مدرسه و نظم! حتی مدیر و معاون مدرسه نباید خودشان را جای تقوای اشخاص قرار بدهند و اینقدر سختگیرانه کنترل کنند که این فرد، منفعلانه فقط تحت تأثیر این کنترل سخت، رفتار خوب انجام بدهد.
جان طلبه باید برنامهپذیر و برنامهریز باشد
- بنای مدرسههای علمیه بر تقواست؛ بر تقوای رئیس مدرسه، بر تقوای معلم و بر تقوای طلبه! همان تقوایی که حضرت امام(ره) خطاب به طلبهها فرمود: اگر درس نخوانید حرام است در مدرسه علمیه بمانید! اگر ما به این تقوا کاری نداشته باشیم و مبنا را بر امتحان و نمره قرار بدهیم، طلبه هم میرود شب امتحان یک جزوۀ درسی را حفظ میکند و هرجوری شده، امتحان میدهد و نمره میگیرد. در این صورت، نمرۀ بیستِ او اتفاقاً خطرناکتر است. چون شخصیتش درست بار نیامده، اما نمرۀ بیست گرفته است. پسفردا وقتی این فرد بیتقوا، عالم دینی بشود، چطوری او را جمع کنیم؟! خیلی خطرناک است!
- خطر نمره در حوزههای علمیه خیلی بیشتر از این است که شما به طلبهها نمره ندهید و یککسی همینطوری ادعا کند که «من باسواد هستم!» مخصوصاً در حوزههای علمیه که اگر کسی ادعا کرد باسواد است، بهراحتی میتوان فهمید ادعایش درست هست یا نه؟ مثلاً یک کتاب جلوی او میگذارند و میگویند «این را درس بده!» اگر نتوانست درس بدهد، معلوم میشود بیخودی ادعا کرده بود.
- جان طلبه باید برنامهپذیر باشد، جان طلبه باید برای زندگیاش برنامهریز باشد، جان طلبه در همۀ شئون زندگی باید هوسران نباشد، جان طلبه باید در مقابل فشارهای بیرونی، منفعل نباشد. لذا مسئولین مدرسۀ علمیه، باید کمک کنند و با طلبه ارتباط بگیرند تا اینکه طلبه اهل برنامه بشود. ضمن اینکه شیوۀ برنامهریزی را هم باید به او یاد بدهند. متأسفانه در حوزههای علمیه، درس «مدیریت و برنامهریزی» -بهعنوان یک درس عمومی- وجود ندارد.
کسی که دنبال برنامۀ خوب برای زندگیاش باشد، طبیعتاً به برنامۀ دین خواهد رسید
- وقتی انسان متقاعد بشود که برای زندگیاش برنامه داشته باشد، طبیعتاً به سراغ برنامۀ خوب میرود و به برنامۀ خوب میرسد. لذا میتوان گفت: کسی که اهل برنامه باشد، به برنامۀ دین خواهد رسید.
- مثلاً من میخواهم اهل برنامه بشوم و ابتدائاً هم به دین، کاری ندارم. چرا میخواهم اهل برنامه بشوم؟ برای اینکه برنامه، لذتبری انسان را بالا میبرد، مقاومت انسان را در مشکلات بالا میبرد، سعۀ وجودی به آدم میدهد، سعۀ صدر به آدم میدهد، رنج آدم را کمتر میکند، آدم را رنجور نخواهد کرد، انسان را در زندگی، موفقتر میکند.
ذات برنامهپذیری و برنامهریزی چه تناسبی با دین دارد؟
- حالا اگر من بخواهم آدم بابرنامهای بشوم و به دین و خدا و پیغمبر هم کاری نداشته باشم، چه میشود که من به دین میرسم؟ ذات برنامهپذیری و ذات برنامهریزی چه تناسبی با دین دارد؟ تناسبش با دین، این است که شما وقتی داخل یک برنامه میشوی، کمکم شروع میکنی به برنامهریزی بلندمدت، آیندهنگری و برنامهریزی راهبردی. چون خاصیت برنامه این است که درازمدت را نگاه میکند، یعنی بعد از اینکه منافع فردای خودش را دید، میرود سراغ پسفردایش و کمکم به آیندۀ دورتر نگاه میکند و مثلاً برای ده سال آیندهاش برنامه میریزد.
چرا کسی که اهل برنامه بشود، خودبهخود اهل دین میشود؟
- کسی که برای دهسال آیندهاش نمیتواند برنامهریزی کند و برنامه داشته باشد، او برای قیامت هم نمیتواند برنامهریزی کند و برنامه داشته باشد. چنین کسی دیندار خوبی نمیشود! کسی که نمیتواند برای دوران پیری خودش برنامهریزی کند، طبیعتاً فهم و شعورش نمیرسد به اینکه برای قیامت یککاری انجام بدهد. کسی که برای ده سال بعدش برنامه ندارد، برای قیامتش برنامه خواهد داشت؟! کسی که برای زندگیاش برنامه نمیریزد، برای بعد از مرگش برنامه بریزد؟!
- کسی که اهل برنامه بشود، خودبهخود اهل دین میشود. چون کسی که اهل برنامه بشود و برنامهریز بار بیاید، فقط برای امروز و فردای خودش برنامه نمیریزد! اول میگوید: برنامۀ من تا آخر هفته چیست؟ بعد میگوید: برنامهام برای ماه آینده چیست؟ برنامهام برای سال آینده چیست؟ اگر همینطوری ادامه بدهد، دیندار خواهد شد! مگر خدا و پیغمبر از ما چه میخواهند؟ میگویند «برای قیامت خودتان برنامهریزی کنید!»
- برنامهریزی چهکار میکند؟ برنامهریزی تو را-از نظر تربیتی- خودبهخود، میبرد به سمت آیندهنگری؛ یعنی تو را به سمت برنامهریزی درازمدت میکشاند. وقتی اهل آیندهنگری و برنامهریزی درازمدت شدی کمکم اهل دین میشوی و به اوج قلۀ حقیقت دین، نزدیک میشوی! وقتی فکر تو روی نقطۀ آخر(قیامت) متمرکز شد، تحمل رنجهای میانۀ راه را خواهی داشت و از لذتهای کم و کوتاه میتوانی بگذری. اینکه خداوند در قرآن اینقدر از آینده و قیامت سخن گفته است، این حرفها برای چه آدمهایی است؟ برای آدمهای باشعور، آیندهنگر و برنامهریز!
چرا کسی که اهل برنامه باشد از «گناه» متأثر میشود؟/ گناه یعنی خطایی که در اجرای برنامه رخ میدهد
- کسی که اهل برنامه شد از بههم ریختن برنامهاش متأثر میشود. کسی که اهل برنامهریزی شد مقدمات اجرای برنامهاش را هم با برنامهریزی، فراهم میکند. میدانید گناه چرا آدم بابرنامه را متأثر میکند؟ چون گناه یعنی خطایی که در اجرای برنامه رخ داده است. وقتی در اجرای برنامه، خطا رخ بدهد آدم خیلی متأثر میشود. اما کسی که اهل برنامه نباشد، گُترهای (بدون حساب و کتاب) دارد زندگی میکند، چنین کسی اصلاً توبه چه میفهمد چیست؟! اما کسی که اهل برنامه شد «چک لیستِ» خودش را نگاه میکند و مثلاً میگوید: «من امروز این دوتا مورد را در برنامهام خراب کردم و درست اجرا نکردم!»
- کسی که اهل برنامه باشد، وقتی کمکم وارد فضای دین شد، آماده است برای اینکه از چیزی بهنام «گناه» خیلی متأثر بشود. حالا شما میتوانی به چنین کسی، یک خبر بسیار خوشحالکننده بدهی و بگویی: «تو یک خدایی داری که وقتی در برنامهات خطا میکنی و در آن چکلیست برنامهات یکی دوتا مورد را تیک نخورده باقی میگذاری، آخر شب که بیایی درِ خانۀ خدا و اینها را با خدا در میان بگذاری، خدا آن دو مورد را برایت درست میکند...»
اگر اهل برنامه باشی، خدا خطایت را جبران میکند
- اگر اهل برنامه بشوی، هروقت که برنامهات با خطا و اشتباه خودت، بههم ریخت، خیلی حساسیت پیدا میکنی و ناراحت میشوی. در اینجا خدا-مثلاً به این تعبیر- میفرماید: تو اهلِ برنامه هستی، میدانم الان که برنامهات خراب شده، خیلی ناراحت هستی، بیا خودم درستش میکنم، اینقدر خودت را زجر نده، بقیهاش را من درست میکنم و برایت جبران میکنم...
- کسی که اهل برنامه باشد، اهل جبران خطا میشود، اما کسی که هوسران باشد، خطا و اشتباه برایش مهم نیست، میگوید «شد شد، نشد نشد!» کسی که اینطور بیبرنامه و بیحساب زندگی میکند، از نشدنها و خطاهایش هم ناراحت نمیشود و عذرخواهی نمیکند.
- کسی که برای زندگیاش برنامه دارد، وقتی از برنامهاش عقب بماند و نتواند خودش را برساند، طبیعتاً ناراحت میشود و حتی گاهی از شدت ناراحتی خوابش نمیبرد. اما خدا به او میفرماید: ناراحت نباش من کمکت میکنم... فعلاً برو بخواب، در این فاصلهای که بخوابی من مشکلت را حل میکنم! تو با من هستی، تو در آغوش من داری کار میکنی، تو تنها نیستی...
ذهن برنامهریز، یعنی ذهنی که اولویتها را تشخیص بدهد
- از خدا بخواهیم که ذهن برنامهریز به ما بدهد. ذهن برنامهریز، یعنی ذهنی که اولویتها را تشخیص بدهد. یعنی بتواند تشخیص بدهد که اول این کار را انجام بدهد یا آن کار را؟ کارهای خوب، زیاد هستند، نقائصی که آدم باید برطرف کند هم زیاد هستند، ذهن برنامهریز یعنی ذهنی که بداند از کجا باید شروع کند؟!
- برای اینکه اهل برنامهریزی و تشخیص اولویتها بشوی، از خدا بخواه به تو حکمت بدهد، به تو فرقان و بینش جداکنندۀ خیر از شر بدهد، به تو بصیرت بدهد و عقلت را زیاد کند. عقل این نیست که خوب و بد را از هم تشخیص بدهی، عقل این نیست که نیازهایت را تشخیص بدهی، عقل این است که بفهمی کدام نیازت اولویت دارد؟ کدام کار را اول باید انجام بدهی؟ عقل یعنی قدرت برنامهریزی و تدبیر. کلمۀ «تدبیر» یعنی «پشت سر هم گذاری»؛ یعنی انسان بداند کدام کار ترجیح دارد؟ کدام اول است، کدام دوم است؟ البته هرکسی که از احکام اسلامی خبر داشته باشد، به سادگی اهل تدبیر نمیشود.
(الف2-ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید