محافظهکاری؛ قتلگاه انقلاب ، تحولخواهی؛ گام دوم انقلاب (1)
چه کسانی جامعه را به محافظهکاری دعوت میکنند و از تحول باز میدارند؟/ محافظهکارها ترسوهایی هستند که ما را به هماهنگی با ظالمان دعوت میکنند/ لِهشدن مردم در زیر چرخ توسعه، از نظر محافظهکارها امری طبیعی است!/ رهبر انقلاب: «محافظهکاری قتلگاه انقلاب است»
شناسنامه:
- زمان: محرم99
- مکان: هیئت دانشگاه هنر
- موضوع: محافظهکاری؛ قتلگاه انقلاب ، تحولخواهی؛ گام دوم انقلاب
- فیلم: اینجا
- صوت: اینجا
انسان دوست دارد چیزی را که دارد برای خودش حفظ کند، لذا محافظهکار میشود
مقام معظم رهبری، امسال در سخنرانی خودشان به مناسبت چهاردهم خرداد، بهطور خاص و مفصل دربارۀ «تحول» صحبت کردند و حضرت امام(ره) را به عنوان امام تحول معرفی کردند و فرمودند ما امروز به تحول نیاز داریم. (امام بزرگوار که این همه تحوّلات را به وجود آورد و به معنای واقعی کلمه امامِ تحوّل بود... انتظار من از خودم و از جوانهایمان و از ملّتمان و از نخبگانمان این است که در فکر ایجاد تحوّل در بخشهای مختلفی که نیاز هست باشیم؛ 14/03/99)
موضوع تحول موضوع بسیار مهمی است، در دهۀ اول در هیئت میثاق با شهدا، مطالبی را دربارۀ دو مفهوم امساک و انفاق مطرح کردیم که میخواستیم مقدمۀ این بحث قرار بگیرد. در آن جلسه بحث این بود که انسان دوست دارد چیزی را که بهدست میآورد برای خودش حفظ کند، آن وقت محافظهکار میشود و نتیجهاش میشود امساک، و دیگر انفاق نمیکند.
در درون ما دو احساس وجود دارد که باهم میجنگند؛ محافظهکاری و تحولخواهی
حفظ وضع موجود و حفظ داراییهای موجود وضعیت بدی را برای انسان پدید میآورد. خدا از انسان دائماً میخواهد که برای پرداخت آماده باشد و به تغییر و تحول تن بدهد؛ ولی انسان طبعی دارد که به محافظهکاری بیشتر میل میکند؛ البته حیات انسان توسط پروردگار عالم طوری طراحی شده که انسان همیشه نیازمند تحول و تغییر است، یا نیازمند این روحیه است که برای تغییر و تحول آماده باشد. این وضع حیات انسان است!
حیات ما این اقتضا را دارد، از سوی دیگر، انسان روحیۀ محافظهکارانهای هم دارد که اگر خودش را رها کند در محافظهکاری میافتد. البته انسان علیرغم روحیۀ محافظهکارانهای که دارد تحولخواه هم هست، تحول و تغییر برای انسان لذتبخش است. ولی محافظهکاری معمولاً غلبه میکند بر تحولخواهی که آنهم در طبع انسان وجود دارد. خیلی وقتها ما در درون خودمان دوتا احساس میبینیم که دارند باهم میجنگند.
رهبر انقلاب: محافظهکاری قتلگاه انقلاب است/ چه کسانی جامعه را به محافظهکاری دعوت کرده و از تحول باز میدارند؟
از یکطرف، مقام معظم رهبری چندین سال قبل فرمودند محافظهکاری قتلگاه انقلاب است! (محافظهکاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همه زمینههای فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است؛ 09/12/79 ) کلمۀ قتلگاه خیلی کلمۀ سنگینی است. از طرف دیگر، اخیراً فرمودند که ما به تحول نیاز داریم و ما را دعوت کردند که به تحول توجه کنیم. این چه تکلیفی را برای ما درست میکند؟ ما باید این دوتا مفهوم را از نظر روانی تحلیل کنیم و بعد به جامعه نگاه کنیم و ببینیم از نظر اجتماعی نسبت جامعهمان با این دوتا مفهوم چیست؟ چه کسانی جامعه را به محافظهکاری دعوت میکنند و از تحول باز میدارند؟ چه کسانی دارند جامعه را به تحول دعوت میکنند؟
هیچ جامعهای به جایی نمیرسد که دیگر تحول نخواهد؛ حتی بعد از ظهور
اول باید ریشههای انسانی تحولخواهی یا تحولگریزی را-که همان محافظهکاری است- بررسی کنیم. بعد باید واقعیتهای حیات خودمان را ببینیم، حیات پیرامونی ما از ما چه میخواهد؟ چه اقتضاء میکند؟ تحول یا تغییر؟ تحولپذیری و تغییرپذیری یا ایستایی و محافظهکاری و توقف؟ بعد برویم در حیات اجتماعی، که جامعه الان چقدر نیاز به تحول دارد و اساساً چقدر آمادگی برای تغییر و تحول برای جامعه لازم است؟
هیچوقت هیچ جامعهای به جایی نمیرسد که تحول نخواهد؛ حتی بعد از ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء. یک نظر این است که بعد از ظهور زود قیامت میشود. این نظر میگوید که عصر ظهور زیاد طول نمیکشد چون بشر به کمالش میرسد و بعد باید صحرای محشر برقرار بشود و حساب وکتابها روشن بشود. بعضی هم میگویند این حکومت تا مدتهای خیلی طولانی ادامه خواهد داشت. به هرحال اگر هم تا مدتهای طولانی ادامه داشته باشد امام زمان ارواحنا له الفداء جامعه را به یک جایی نمیرسانند که متوقف بشود، راه را باز میکنند برای اینکه تحولات در جامعه به سهولت رخ بدهد و کسی با محافظهکاری جامعه را متوقف نکند.
محافظهکارها ترسوهایی هستند که ما را به هماهنگی با نظم ظالمانۀ جهانی دعوت میکنند
الان در جامعۀ ما جریان محافظهکار، همان جریانی است که ما را به هضم شدن در هاضمۀ جهانی دعوت میکند، به آرام شدن، به بیتحرکی و پذیرفتن این نظم جهانی دعوت میکند، این نظم ظالمانۀ حاکم بر جهان واقعاً پلید و کثیف است، خیلی راحت یمن را بمباران میکنند، زن و بچه را میکشند، اما در رسانههای خودشان به آن نمیپردازند، برایش برنامهای نمیگذارند، هیچ تلویزیونی با کسی مصاحبهای نمیکند، هیچکسی هم نمیپرسد «اصلاً چرا به این قوم حمله کردید؟ برای چه؟» البته دربارۀ مسائل دیگر، صحبت میکنند؛ مثلاً اینکه «چرا یمن، عربستان را زد؟ آیا یمن میتواند باز هم بزند؟ عربستان دارای چه مشکلاتی شده؟ برنامۀ عربستان چیست؟ و...» درحالیکه موضوع اصلی این است که اصلاً چرا به یمن حمله کرد، مگر یمنیها چه گناهی کرده بودند؟ به قول قرآن کریم «بأیِّ ذنبٍ قُتِلت»؟(تکویر،9) این نظام جهان است که ما با آن مواجه هستیم، از این نظام یک چنین جنایتهایی در میآید.
یا مثلاً دربارۀ سوریه، این ملت چه گناهی کرده بودند؟ دیدید کل کشور را ویران کردند! واقعاً یک ملت را نابود کردند، یک کشور را نابود کردند، میلیونها نفر را آواره کردند، رفتند و همۀ هستیشان را رها کردند! آدمهای عزتمند رفتند در کشورهای دیگر شیشۀ ماشین پاک میکنند. یا مثلاً دربارۀ عراق، یا دربارۀ افغانستان، خیلی راحت جنایت میکنند! محافظهکارها چه کسانی هستند؟ ترسوهای بزدلی که میگویند بیایید با این ظالمها هماهنگ بشویم و اِلا این ظالمها با ما بدتر خواهند کرد! این محافظهکارها را در واقع طرحهایی برای نابودی این ملت در محافظهکاریشان هست.
مسئول تحولخواه کسی است که میخواهد مشکلات مردم ریشهکن بشوند
محافظهکارها میگویند «همینطوری خوب است!» ما را بیشتر به محافظهکاری دعوت میکنند. شاید محافظهکارها این مشکلات را برای یک جامعه طبیعی میدانند! میگفتند اگر پانزده درصد مردم هم زیر چرخ توسعه له بشوند اشکال ندارد! یعنی له شدنِ مردم محروم را طبیعی میدانند! یکعدهای اینطور هستند. تحولخواه کیست؟ تحولخواه کسی است که میخواهد اوضاع را بهطور اساسی تغییر بدهد که دیگر بسیاری از مشکلات پدید نیاید. معنا ندارد مدام رانتخواری بشود و بعد، قوۀ قضائیه بیاید و رانتخوارها را بگیرد! یا مدام یک مسئولی کار نکند به حدّی که مردم به مشکل بخورند و تظاهرات کنند و فریاد بزنند، تا بعد او بلند شود و کار کند و مشکل مردم حل بشود! ادارۀ درست مملکت این نیست که پشت سر هم مشکل و درد پدید بیاید، و بعد برطرف بشود. مگر ما نمیتوانیم خودمان را اداره کنیم؟ یقیناً میتوانیم.
تحولخواهها کسانی هستند که میخواهند وضع طوری باشد که اساساً مشکل پیش نیاید یا لااقل این مشکلات دمِ دستی پیش نیاید. اگر قرار است مشکل داشته باشیم، این مشکل در چه حدّی باید باشد؟ مثلاً اینکه اگر چهارتا موشک به آسمان فرستادیم دوتایش موفق نباشد و دوتای دیگرش دقیق باشد. مشکلاتمان اینطوری باشد؛ نه اینکه مردم آب نداشته باشند، شغل نداشته باشند، نه اینکه دارو برای بیمارها گیر نیاید و...
هیچوقت زندگی بشر بدون مشکلات نیست، ولی باید از حدود اولیه مشکلات فاصله بگیریم، مشکلات باید سطحش بالاتر برود، مثلاً فلان تجهیزات را سخت بخریم، تحریم هم هستیم، نصفش را بسازیم، نصفش را دعوا کنیم تا بالاخره درستش کنیم. تحولخواهها در کشور کسانی هستند که از وجود اینهمه مشکل خسته شدهاند و میگویند «باید یک طرح جدیدی بزنیم تا مشکلات ریشهکن بشوند و اگر مشکلات هست سطحش بالاتر برود» ما خوشحال نیستیم مملکت همهاش درگیر این مشکلات باشد و هر روز که تلویزیون را باز کنیم خبر از محاکمۀ اختلاسگرها باشد! البته محاکمۀ اختلاسگرها خوب است ولی باید طوری بشود که اصلاً اختلاسی انجام نشود. ما باید دنبال تحول باشیم.
بیشترین دلیلی که مشرکان در مقابل پیامبران آوردند دلیل محافظهکارانه است
همانطور که در جامعهمان جریان محافظهکاری و تحولخواهی را داریم، در جان خودمان هم جریان محافظهکاری و تحولخواهی را باید جستجو کنیم. یک گزارش جالب از قرآن دربارۀ موضوع محافظهکاری و تحولخواهی خدمت شما عرض کنم؛ بیشترین دلیلی که کافرها مقابل پیامبران میآوردند دلیل محافظهکارانه بوده، کافران به پیامبران میگفتند آباء و پدران ما اینطور که شما میگویید نمیگفتند، ما نمیتوانیم دست از آنها برداریم و حرف جدید شما را قبول کنیم! یعنی دلیل باقی ماندن آنها در کفر، محافظهکاری است، رسماً میگویند پدران ما اینطوری نبودند. خدا میفرماید اگر پدرانتان بیعقل بودند چه؟ شما میخواهید همان راه را بروید؟
ببینید محافظهکاری در مقابل انبیاء چه داستان روشنی دارد: «وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون» (بقره،170) هنگامى که به آنها گفته شود «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید» مىگویند «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم.» آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند کرد)؟!
این گفتگو چندبار در قرآن تکرار شده است: وقتی به آنها گفته میشود چرا دیندار نمیشوی؟ میگویند من میخواهم مثل گذشتگان باشم! محافظهکاری از این روشنتر؟ نمیخواهد تحول بپذیرد. ما میخواهیم همان چیزی را که قبلاً بلد بودیم اجرا کنیم؛ محافظهکاری را ببینید! معلوم میشود این قصه، ریشۀ تاریخی دارد و موضوع مهمی است که حداقل شانزده مرتبه در قرآن تصریح شده است. پس در قرآن کریم جریان محافظهکاری در مقابل انبیاء یک جریان بسیار برجسته است! بهانهای که میآوردند و حرفی که میزدند این بود و این حرف در درونشان ریشه داشت، همین الان هم خیلیها اینطوری هستند؛ مثلاً در عرصۀ اقتصاد آنهایی که اهل این کار هستند و باید تغییر بدهند، محافظهکار هستند! بعد ما چوبش را میخوریم. عرصههای دیگر هم همینطور است.
ابلیس با انگیزۀ «حفظ وضع موجود» آدم(ع) را اغوا کرد
در داستان حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیهالسلام، شیطان گفت میخواهی یک راهی نشانت بدهم که این وضع را حفظ کنی؟ در اینباره اشکال کردهاند که «حضرت آدم گناه نکرد، ترک اولی کرد؛ یعنی اشتباه! خدا ارشاد کرده بود که از آن درخت نخور، لذا او مرتکب حرام نشده بود. حضرت آدم ولیّ خدا است و معصیت سنگین نمیکند...» در اینجا لازم است بگوییم بحث در ترک اولی یا گناه نیست، بحث در انگیزۀ این گناه یا اشتباه است، انگیزهاش چه بود؟ شیطان چطوری ایشان را فریب داد؟ در قرآن نوشته که شیطان به آدم(ع) گفت: «هَل اَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الخُلد»(طه،120) میخواهی من تو را به درخت جاودانگی راهنمایی کنم، یعنی این چیزهایی که داری برایت بماند، حضرت آدم با همین وعده فریب خورد! ما که نگفتیم ایشان معصیت کرد، ما میگوییم ابلیس با انگیزۀ حفظ وضع موجود ایشان را اغوا کرد، یعنی این انگیزه در انسان قوی است! ای بشر تو فرزند حضرت آدم هستی، در بهشت هم میشود آدم با انگیزۀ حفظ وضع موجود، حرف خدا را کنار بگذارد.
بعدها هم وقتی کافران دین انبیاء را نمیپذیرفتند همین را میگفتند، ما از دین آباءمان دست برنمیداریم، ما چیزی را که به دست آوردیم تغییر نمیدهیم! چرا تغییر نمیدهی؟ «اَوَ لَو کانَ آبائُهُم لا یَعقِلون» قرآن میفرماید: آنها نفهمیدند شما هم میخواهی همان راه را ادامه بدهی؟ خب تو هم میشوی نفهم!
وقتی نوجوان بودم و پای قرآن مینشستم خیلی برایم سؤال بود که چرا خدا این قصهها را دارد میگوید؟ اینها به من چه ربطی دارد؟ خیلی سؤال بزرگی بود، قصۀ حضرت موسی، یا قصۀ حضرت عیسی به چه درد ما میخورد؟ در کودکیمان میشنیدیم که کافران به پیغمبرها میگفتند پدرهای ما اینطوری نگفتند، ما میخواهیم همانطوری باشیم! میگفتم چه حرف بیخودی میزدند! بعدها فهمیدم که خدا اینها را دارد میگوید یعنی تو هم مواظب باش ممکن است محافظهکار بشوی، همین حرف را یک شکل دیگر خواهی زد، مواظب رفتار خودت باش. این مال یک قومی نبوده که الان دیگر، کسانی مثل آنها وجود نداشته باشند! آنها نمونههایی از انسانهای معمولی بودند و این انسانهای معمولی، همیشه در همهجا هستند.
رهبر انقلاب: از میان ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد / هر ملت ستمدیدهای تحولخواه نیست
اگر شما کل صحبت این دهۀ بنده را شرح اولین فراز بیانیۀ گام دوم تلقی بفرمایید، چندان بیراه نیست، بلکه بسیار بجا است. اولین جملات بیانیۀ گام دوم خیلی هوشیار کننده است، مضمون این جملات این است که «هر ملتِ تحت ستمی انقلاب نمیکند و هر ملتی که قیام کرده انقلابی باقی نمانده است» این خیلی حرف عمیقی است، یعنی هر ملتی تحولخواه نیست. میفرماید: «از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که بهپاخاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است.» (بیانیۀ گام دوم انقلاب)
این وضع انسانها است! خیلیها تحت ظلم هستند، اما اوضاع خود را تغییر نمیدهند؛ این از نظر اجتماعی. از نظر فردی هم همینطور است، تنبلی و راحتطلبی از یکطرف، ترس هم از یکطرف، موجب میشود انسان اصلاً شجاعت تغییر را از دست بدهد، هرچند وضع و شرایطش بد است، اما تقاضای تحول و آمادگی روحی برای تغییر را از دست میدهد.
مفهوم قرآنی «مهاجرت» همان تحولخواهی است
ممکن است قرآن کریم به عبارت تحولخواهی یا محافظهکاری تصریح نکرده باشد اما تعبیری در قرآن داریم که با تحلیل آن به این معنا و مفهوم میرسیم، آن تعبیر «هجرت» یا «مهاجرت» است مثلاً میفرماید: «وَ مَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (نساء،100) چقدر این هجرت قشنگ است! اصلاً یک واژۀ فوقالعاده است. من امیدوارم هنرمندها و اهل ادب، یککمی به این موضوع بپردازند، مهاجرت یعنی دیگر اینجا زندگی نکن، برو یکجای دیگر زندگی کن. اصلاً لغت مهاجرت یعنی جدا شدن! جدا شدن از چیزی که به آن انس و الفت داری.
همه باید برای تغییر وضعیت آماده باشند، این در زندگیِ همه پیش میآید. خیلی وقتها به صورتهای مختلف یکدفعهای تکلیفی برای آدم پیش میآید که وضع زندگیاش را بههم میریزد و این در واقع نوعی مهاجرت است، خداوند از ما انتظار دارد که این تغییر وضعیت را بپذیریم و به وضعیت قبلی خودمان نچسبیم.
هجرت به مدینه، تحولی بود که وضع زندگی مسلمانها را بههم ریخت
در زمان صدر اسلام سرزمین حجاز، سرزمین دینی و معنوی بود. مردم میدانستند که بیتاللهالحرام از انبیاء گذشته مانده است، صاحبان همۀ ادیان آنجا را تأیید میکردند، میدانستند اینجا عبادتگاه است. سپاه ابرهه آمد آنجا را خراب کند، چون محل تجارت شده بود و کعبه قدرت اقتصادی بالایی برای این منطقه ایجاد کرده بود، میگفتند این قدرت اقتصادی را باید به سمت خودمان بکشانیم؛ سپاه ابرهه را به آنجا فرستادند که با یک معجزۀ عجیب نابود شد و اعتقاد مردم به مکه خیلی بالا رفت. بعد هم رسول خدا(ص) آمدند. منتها رسول خدا(ص) کار را سخت کردند و فرمودند «هرکسی مسلمان میشود باید به مدینه هجرت کند!» طبیعتاً هجرت و جداشدن از خانه و محل زندگی، کار سختی بود.
وقتی مسلمانان به مدینه میآمدند، اهل مدینه مجبور میشدند مواسات کنند و خانه و زندگیشان را با آنها تقسیم کنند. از آنطرف هم مسلمانان مکه باید شهر خود را ترک میکردند و به مدینه میرفتند، این یعنی هجرت، یعنی جدا شدن و پذیرفتن یک تحول؛ تحولی که زندگیشان را زیر و رو میکرد. دیگر خانهاش را ندارد. چه خانوادههایی که از هم جدا شدند؛ زن میآمد میگفت من مسلمان شدهام و هجرت کردهام، حالا جایی برای زندگی ندارم و شوهرم مسلمان نشده است، خب من باید از او جدا بشوم، رسولخدا(ص) میفرمود: او را در فلان خانه، جا بدهید. مرد میآمد میگفت «زنم مسلمان نشده و نیامده، حالا به من زن بدهید» آنوقت یک ازدواج جدید انجام میشد. اصلاً یک غوغایی بود، همه چیز بههم میریخت! من دوست دارم شما تاریخ اسلام را شفاف بخوانید. اصلاً کلمۀ پیامبری یعنی کلمۀ تحول، یعنی کلمۀ تغییر! هرکسی مسلمان میشد باید یک تغییری را میپذیرفت، اصلاً معنا نداشت تغییر نپذیرد، مردم مدینه هم که سر جایشان بودند باید تغییر را میپذیرفتند، چون این مهاجرها زندگیشان را بههم زده بودند. پس در دین مفاهیمی داریم که اشاره به تحول دارد و خیلی مفاهیم گرانقیمتی هستند.
چرا میگفتند «پیامبر(ص) بین خانوادهها اختلاف میاندازد»؟
اهل مکه یک شورایی گرفتند که ما علیه پیغمبر چه بگوییم که دیگر کسی به او ایمان نیاورد و به این بهانه بتوانیم او را به قتل برسانیم! یکنفر گفت بگوییم ساحر است، چون بدجوری اثر میگذارد، انگار سحر میکند. پیر جلسهشان گفت: نه جادوگر نیست، رفتارهایش خیلی معقول است. یکنفر گفت بگوییم شاعر است، گفت او کلامش بالاتر از شعر است. گفتند بگوییم او دیوانه است، گفت هرکسی با او یککمی صحبت کند میفهمد که اتفاقاً خیلی هم آدم عاقلی است.
گفتند: پس چه بگوییم؟ پیر جلسه گفت: «بگویید او بین خانوادهها اختلاف میاندازد» و این حرفش از جهاتی درست هم بود. یعنی ناخواسته این اتفاق پیش میآمد؛ مثلاً مردم مدینه را چه کسی مسلمان کرد؟ یک جوانی که بهخاطر مسلمانشدن، با پدر و مادر ثروتمندش اختلاف پیدا کرده بود و آنها او را بیرون انداختند، او با اینکه پدر و مادرش خیلی ثروتمند بودند ولی اینقدر دچار فقر شده بود که لباس پاره میپوشید. ایشان که نامش «مصعب» بود به مدینه رفت و هفتاد نفر را مسلمان کرد، آن هفتاد نفر آمدند با رسولخدا(ص) بیعت کردند و او را به مدینه بردند. یعنی بنیانگذاری جامعه اسلامی مدینه توسط همین جوان انجام شد؛ فرزند یک خانوادۀ ثروتمند که او دور انداخته بودند!
ما در زندگیمان خیلی محافظهکاری داریم؛ همه باید آمادگی تحول را پیدا کنیم / امامحسین(ع) هر محرم، یک تحولی در ما ایجاد میکند
هم رفتار کسانی که در مقابل پیغمبرها میایستادند و میگفتند «ما از دین آباءمان دست برنمیداریم» برای ما آموزنده است؛ چون در زندگی ما مصداق دارند. هم آن دعوت به هجرت و جداشدن و تحول، امروز کارایی زیاد در زندگی ما دارد. ما در زندگیمان خیلی محافظهکاری داریم و همه باید آمادگی تحول را پیدا کنیم.
امام حسین(ع) هر محرم ما را یک تکانی میدهد، یک تحولی هرچند اندک در ما ایجاد میکند، شما فکر میکنید اینکه عمیقاً گریه میکنید اسمش تحول نیست؟ این یک جلوه از تحول است، چون منقلب میشوید، اگر یکبار که میروی هیئت منقلب نشوی از خودت بدت میآید، این یک نوعی از تحول است، اتفاقاً نوع زیبا و قشنگ تحول است. همیشه تحول این نیست که یک آدم عرقخور و خراب آدم خوب و نمازشبخوان بشود. تحول در آدمهای خوب هم باید ادامه پیدا کند. إنشاءالله من روزهای بعد میگویم که اگر کسی پرسید من نمازم را میخوانم، درسم را میخوانم، من چه تحولی باید پیدا کنم؟ در پاسخ چه باید گفت.
دست از أباعبداللهالحسین(ع) و روضهاش برندارید! در همین جلسۀ روضه که یک انقلابی در دل صورت میگیرد خیلی زیبا و لطیف و محترم است. نگذارید قلب حالت مرده و مردابی پیدا بکند. یکدفعهای یک تأسف شدید دل آدم را زنده میکند و میشود یک تحول روحی در اندازههای خودش و میتواند مصداق بسیار زیبایی از تحول به حساب بیاید.
(الف3/ن2)
سلام
باتشکر از شما که ما رو به سوی علی ترین هدف راهنمایی میکنید ...
🌹🌹🌹