تاریخ بعثت و عصر ظهور - جلسه سیزدهم
خاصیت پیامبران این است که وقتی بیایند موجب امتحان و غربال جامعه میشوند / غربالهای قبل از ظهورهم با خوبانی مانند شهدا، سردار سلیمانی و امام(ره) رخ میدهد
شناسنامه:
- زمان: 1400/02/06
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عضر ظهور
- صوت: اینجا
- فیلم:
پدیدۀ ظهور پیامبر به ظهور آخرین امام، خیلی شباهت دارد
مجری: خب سحر گذشته یک مقدار رفتیم سمت معنویت ماه مبارک رمضان و ربطش به سیاست و فکر میکنم از اصل موضوع که بعثت پیامبر اکرم بودند یک مقدار دور شدیم. حالا یک توضیحی هم مختصراً بدهید که مردم در جریانش باشند.
یک خلاصهای از جلسات قبل بگویم. کاری که ما در این بحث انجام میدهیم این است که یکمقدار به فضای دوران بعثت میپردازیم؛ هم جاهلیت قبل از بعثت، هم این جاهلیتی که ادامه پیدا کرد و با پیامبر اکرم درگیری پیدا کرد، در واقع به شناسایی جبههای که در مقابل پیغمبر ایستادند، میپردازیم برای اینکه پدیدۀ ظهور پیامبر با پدیدۀ ظهور آخرین امام خیلی شباهتها دارد. برای اینکه ما نحوۀ ظهور و زمینههای ظهور را خوب بشناسیم، باید برویم سراغ یک الگوی بسیار مهم که همان بعثت است، باید تشابهها و تفاوتهای این دو را پیدا کنیم؛ این یکی از بهترین راههای شناسایی اتفاقهایی است که خواهد افتاد.
به همین دلیل بعضی از بحثهای چالشی مطرح شد. مثلاً اینکه دوران جاهلیت سراسر سیاه نبوده است بلکه آنها خدا آشنا بودند، مثلاً اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» نمیگفتند اما از عبارت «بسمک اللَّهمَّ» استفاده میکردند، و احکامی را بین خودشان داشتند که بعضاً درست بوده و بعضاً غلط بوده است. حتی برخی از احکام را داشتند که سختگیرانهتر از احکام اسلام بوده است. یعنی تماماً پُر از عیب و ایراد نبودند.
بعضی از دوستان به ما انتقاد کردند که دوران جاهلیت اسمش رویش هست؛ یعنی آنها جاهل بودند. گفتم، جاهل مطلق که نبودند! کسی که جاهل مطلق باشد اگر این قرآن را جلویش بگذاری هیچ چیزی نمیفهمد. پس چطور این قرآن میخواهد او را هدایت کند؟ وقتی قرآن کریم با این زیبایی و با این عُمق، به زبانی نازل شده که مردم آن زمان میفهمند، پس مردم آن زمان یک فهمیدگیهایی دارند. اگر هیچ چیزی ندانند و مطلقاً جاهل باشند، پیامبر اکرم باید به شیوۀ آموزش عقیده در جامعۀ ما بیاید و از اول شروع کند ولی ایشان این کار را انجام نداد. لذا این شیوۀ رایج ما هم صحیح نیست. چرا ما از اول شروع میکنیم؟ خودِ رسولخدا(ص) هم از اول شروع نکرد. وقتی رسولخدا(ص) از اول شروع نکردند و غالباً موعظه و تنبّه دادن و تذکر دادن بوده، معلوم میشود که آنها یک چیزهایی میدانستند و یک زمینهای داشتند.
آنهایی که به پیامبر ایمان آوردند چرا ایمان آوردند؟
این نکته را هم اضافه کنم که وقتی رسولخدا مطرح کردند که «من پیامبر هستم» خیلیها که ایمان آوردند برای چه ایمان آوردند؟ برای اینکه ایشان را فرد صادقی میدانستند، ایشان را فرد درستی میدانستند. شبهای قبل گفتیم که حتی ابوجهل میگفت «ایشان که دروغ نمیگوید» (و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط؛ أمالی المرتضى/ ج2/ص 265)
خیلیها اصلاً با دیدن خودِ پیامبر، ایمان آوردند. ایشان در آغاز علنیکردن دعوت، به مردم مکه فرمودند «شما به حرف من اطمینان دارید؟ اگر من بگویم پشت این تپه دشمنان شما آمدند میروید نگاه میکنید که من راست میگویم؟ یا میگویید اسلحه برمیدارید میآوردید؟» میگفتند: اگر شما بگویی قبول میکنیم و میرویم اسلحه برمیداریم... فرمود حالا من میگویم که رسولخدا هستم (قَالَ أَ رَأَیْتُکُمْ إِنْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَ الْعَدُوَّ مُصْبِحُکُمْ أَوْ مُمْسِیکُمْ مَا کُنْتُمْ تُصَدِّقُونَنِی قَالُوا بَلَى قَالَ فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ» (مناقب آلابیطالب/ج1/ص46)
این از فضائل پیامبر گفتن نیست، از فضائل آن مردم گفتن است. عجب مردمانی که خوبیِ پیغمبر را میفهمیدند! اگر مردمانی سراسر سیاه بودند، آنوقت نه قرآن را میفهمیدند، نه زیبایی قرآن را میفهمیدند، نه معانی لطیفش را درک میکردند، نه خوبیهای شخصیت پیامبر اکرم را درک میکردند که عاملی برای اتمام حجت برای آنها بشود. پس یک چیزهایی از خوبیها داشتند. حالا که اینها یک خوبیهایی داشتند چرا بعدش مقاومت کردند و شروع کردند به بد شدن؟ (از اینجا در واقع بحث امشب شروع میشود)
خاصیت پیامبران این است که وقتی بیایند موجب امتحان و غربال میشوند
برای اینکه خاصیت پیامبران این است که وقتی آمدند موجب امتحان و موجب غربال میشوند. وقتی آمدند جامعه را زیر و رو میکنند. خداوند متعال با آمدن پیامبران از مردم امتحان میگیرد. این وضعیت یک وضعیتی است که امیرالمؤمنین علی(ع) وقتی خلافت را بهدست گرفتند دربارهاش حرف زدند. فرمودند امروز غربال شروع شد؛ البته به تعبیری که در روایت هست (أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا بُویِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَکَرَهَا یَقُولُ فِیهَا أَلَا إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ ؛ کافی/ج1/ص369)
وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) با اصرار مردم به خلافت رسیدند، فرمودند حالا که به من گفتید بیا و اجبار کردید، دوباره وضعتان همانطور خواهد شد؛ یعنی مانند همان روز اوّلی که پیامبر مبعوث شد و شهر مکه بههم ریخت.... چه بزرگانی بودند که تبدیل به بدترین افراد شدند و میخواستند اصحاب پیغمبر و رسولخدا(ص) را به قتل برسانند لذا مستحقّ قتل بهدست اصحاب پیغمبر شدند درحالیکه قبل از آن، همه داشتند کنار هم زندگی میکردند. در واقع وقتی رسول خدا آمد «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» (واقعه/3) اتفاق افتاد، اصلاً همهچیز زیر و رو شد و مناسبات بههم ریخت.
غربال زمان پیامبر، بعد از بعثت رخ داد اما غربال آخرالزمان، قبل از ظهور رخ میدهد
پس ما به خوبیهای دوران جاهلیت اشاره کردیم و به امتحانی که صورت گرفت و به بد شدن آدمهایی که به ظاهر خیلی خوب بودند و این اتفاق دوباره در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) تکرار شد، حالا در زمان امامزمان(ع) چه اتفاقی میافتد؟ همۀ این امتحان و زیر و رو شدن قبل از ظهور هم رخ میدهد. نکته این است.
مجری: یعنی دیگر زمان ظهور رخ نمیدهد؟
بعد از ظهور، جهانی پر از صفا و صمیمیت خواهیم داشت، هرچند در آغاز، نبردهای خیلی کوتاه و درگیریهای کمی پدید میآید که طولانی نخواهد شد. از اول بعثت درگیری شروع شد، این درگیری چقدر کامل شد و چقدر ناقص ماند، و چقدر منافقین در بدنۀ جامعۀ اسلامی ماندند و چقدر خارج شدند... به اینها کاری نداریم. در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) هم دوباره درگیریها و این امتحان زیر و رو شدن انجام گرفت، اینکه به چه نتیجهای رسید، باز هم کاری نداریم. زمان ظهور امامزمان(ع) یک تشابهی دارد با زمان بعثت که باز غربال صورت خواهد گرفت و یک تفاوت هم دارد؛ اینکه این غربال، قبل از ظهور حضرت رخ میدهد نه بعد از ظهور.
پس ما برویم آدم خوبهای دوران جاهلی را که خیلی ادعای عقل و معنویت داشتند و خیلی حق بهجانب بودند، بشناسیم و امثال اینها را در زمان خودمان پیدا کنیم. همچنین آدمهایی که در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) آدمهای ظاهراً خوبی بودند ولی بعد از آن غربال حضور امیرالمؤمنین(ع) خراب شدند. حوادث آن زمان را بشناسیم و بعد در زمان خودمان این داستان را مرور کنیم.
طبق قرآن، باید غربال صورت بگیرد تا معلوم شود کی مؤمن است و کی منافق
آیا این تحلیل بنده است یا در آیات قرآن و در روایات هم صریحاً آمده است؟ نمونههایی از این آیات و روایات را خدمت شما قرائت میکنم. در سورۀ آلعمران میفرماید «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب» (آلعمران/179) خداوند متعال مؤمنین را رها نمیکند تا جدا کند خبیث را از طیّب. این به معنای همان غربال است. بعد میفرماید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْب» خداوند متعال شما را از غیب خبردار نمیکند. در تفاسیر آوردهاند یعنی اینکه شما نمیتوانی از غیب خبردار بشوی و بدانی چه کسی منافق است و چه کسی مؤمن. باید این غربال صورت بگیرد تا معلوم بشود. الان همه درهم هستید تا من امتحانتان بکنم.
بعد میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیم»؛ خدا پیامبرانش را انتخاب میکند و میفرستد... در واقع اینجا بعثت پیامبر را با این امتحان مرتبط میکند و اینکه شما اگر از پیامبران و فرستادگان الهی پیروی کردید، نجات پیدا میکنید.
«امتحان» فلسفۀ خلقت است
البته امتحان فلسفۀ خلقت است، در آیات کریمۀ قرآن میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک/2) امتحان برای ما کلمهای است که معمولاً یکمقدار نسبت به آن استرس داریم، از بچگی وقتی میگویند «امتحان داری» یکمقدار میترسیم. درحالیکه امتحان در واقع یعنی رشد دادن؛ هرچند با سختی، انسان را رشد بدهند، ولی امتحان همان دوران تعلیم و تربیت است.
الآن وقتی کلمۀ «امتحان» را میشنویم، ذهن ما میرود به سمت آن قسمت نهایی درسخواندنمان. ولی امتحان در ادبیات دینی، به کلّ دوران تعلیم و تربیت گفته میشود. مثل دورۀ تمرینی که یک سرباز یا یک عضو تیم ملی به عضویت قبول شده باشد و بگویند «حالا یک دوران سخت تمرینی داریم برای اینکه آماده بشوی» امتحان، کلّ این دوره را در بر میگیرد، لذا کلمۀ تلخی نیست.
امتحان الهی برای این است که ببینیم «کی بهتر است؟» نه اینکه ببینیم «کی بهشتی است کی جهنمی؟»
آنوقت فلسفۀ امتحان هم در دین، خیلی زیبا بیان شده است، خداوند نمیفرماید «من امتحان میکنم که معلوم شود چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی؟» این تلخ است و خودش استرسآور است. مثلاً اگر کسی بیاید و به ما بگوید «میخواهیم شما را امتحان کنیم که ببینیم چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی!» طبیعتاً ما ناراحت میشویم.
خدا هم اینطوری نفرموده است که من امتحان میکنم تا ببینم چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی است! در آیۀ کریمۀ قرآن، فلسفۀ کلی و اساسی امتحان را اینطور بیان میفرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ من میخواهم ببینم چه کسی بهتر است؟ حالا دلنشین شد.
منتها این فضای امتحان اینقدر باز است و اینقدر واقعی است که بعضیها نهتنها در خوبتر شدن، سبقت نمیگیرند، نه تنها عقب میمانند، بلکه اصلاً خیانت میکنند. خب این دیگر تقصیر خودشان است که در امتحان ریزش میکنند. پس اصل امتحان که فلسفۀ خلقت است برای این است که «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ یعنی ما امتحان میکنیم شما را که معلوم شود چه کسی بهتر است؟ این خیلی زیبا و بدون استرس است.
معمولاً خدا قبل از اینکه امتحان بگیرد، امکانات میدهد
امتحان واقعاً یک امر واقعی است. و بعضیها نهتنها در این امتحان از بقیه سبقت نمیگیرند و جلو نمیروند، بلکه شروع میکنند به خیانت کردن. لذا خدا به اینها میفرماید که ما به تو فرصت دادیم تا از بقیه جلو بزنی و بهتر بشوی، چرا اینطور برخورد میکنی؟ چرا سدّ راه بقیه میشوی؟... اینها در واقع از آزادی، سوءاستفاده میکنند و از افراد خوب جدا میشوند. لذا خداوند میفرماید که من مؤمنین و مدعیان خوب بودن را همینطوری رها نمیکنم (ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ...)
یک نکته هم اینجا اضافه کنم. معمولاً خداوند قبل از اینکه امتحان بگیرد، امکانات میدهد. یعنی لوازش را میدهد. در مورد لوازم امتحان الهی در بعثت و ظهور، انشاءالله فردا صحبت میکنیم که ببینیم چه امکاناتی را خدا برای امتحان بعثت به آنها داد، چه امکاناتی را خدا برای امتحان دوران امیرالمؤمنین(ع) به آنها داد و چه امکاناتی را خدا برای آخرالزمان میدهد. باید ببینیم خدا چه امکاناتی را قرار میدهد. چون نمیشود بدون امکانات و دستِ خالی، امتحان بدهیم.
کدام دعای پیغمبر بود که خدا مستجاب نکرد؟
حالا به سراغ امتحان برویم. این امتحانها بالاخره وجود دارد. یکبار امیرالمؤمنین علی(ع) آمدند محضر رسول خدا(ص)، حضرت فرمودند که علی جانم من از دیشب تا الان نخوابیدم و بیدار بودم. خیلی چیزها از خدا برای امّتم و برای تو خواستم و همه را خدا مستجاب کرد اما یک دعا کردم خدا مستجاب نکرد. دعا کردم که خدایا میشود امّت من بعد از من اختلاف نکنند؟ فرمود: نه نمیشود، آنها باید امتحان بشوند و دچار اختلاف میشوند. یعنی صریحاً فرمودند که این دعای من را خدا مستجاب نکرد. (فَقَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَلْفَ حَاجَةٍ فَقَضَاهَا لِی وَ سَأَلْتُ لَکَ مِثْلَهَا فَقَضَاهَا لَکَ وَ سَأَلْتُ لَکَ رَبِّی أَنْ یَجْمَعَ لَکَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَأَبَى عَلَیَّ رَبِّی فَقَالَ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون؛ عیاشی/ج1/ص197 و تأویل الایات/ص420)
میتوانیم جزو این سؤال و جوابهای کوچکی که گاهی بین مردم رواج پیدا میکند که میخواهند حرف جالبی از همدیگر بپرسند، این را قرار بدهیم که «کدام دعای پیغمبر بود که خدا مستجاب نکرد؟» جوابش این است «اینکه بعد از من، اختلاف نیفتد» خداوند میفرماید که این نمیشود و الا چطوری از آنها امتحان بگیرم؟!
در مورد ظهور حضرت ولیعصر(ع) روایاتی داریم که این روایتها دربارۀ موضوع «امتحان» بسیار محکم و متعدد هستند! یکی دو نمونه از اینها را برای شما قرائت کنم. مثلاً امام صادق(ع) میفرماید: «واللهِ لتُمَحَّصُنَّ» یعنی امتحان میشوید (مثل اینکه چیزی را درون آتش گداخته کنند تا ناخالصیهایش را جدا کنند) «والله لتمیّزنّ». در عربی، هم آن لامی که اوّل فعل میآید، هم آن نون آخر، برای تأکید است، والله هم که قسم به لفظ جلاله است، و هربار تکرار میشود: «والله لتُغَربَلُنَّ»، به خدا قسم غربال میشوید قطعاً و قطعاً این اتفاق میافتد. تا اینکه جز اندکی از شما باقی نمیماند. (وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر؛ تفسیر عیاشی/ج1/ص199)
در روایات دیگری امام باقر(ع) میفرماید: «وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ کَمَا یُغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْحِ» (غیبت نعمانی/ص205) یک دانههای ریزی در بوتههای گندم و در کنار گندمها هست و اینقدر این غربال صورت میگیرد که آن دانههای ریز از گندم جدا بشود و این ناخالصیها برطرف بشود.
بهواسطۀ حضور پیامبر و امیرالمؤمنین در جامعه، مردم امتحان میشوند
ما باید توجه کنیم که بهواسطۀ حضور پیامبر، از مردم امتحان صورت میگیرد و بهواسطۀ حضور امیرالمؤمنین، امتحان صورت میگیرد. و قبل از ظهور امامزمان هم امتحان صورت میگیرد. آیا نباید به این تشابه و تفاوت، توجه کنیم؟
مجری: بدون حضور آقا امامزمان، ما چگونه امتحان میشویم؟! آخر ملاکش چیست و چطور باید تشخیص بدهیم؟
بله این یک نکتۀ بسیار مهمی است که بدانیم «ما امتحان خواهیم شد درحالیکه حجّت روشن الهی یعنی حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنالهالفدا بینمان نیست» اما یادمان باشد که همان امتحانها را باید پس بدهیم.
مجری: در اینصورت، این امتحان سختتر است از آن امتحانهای زمان پیامبر میشود...
به همین دلیل رسول خدا(ص) و ائمۀ هدی(ع) اینقدر از فتنهها و امتحانهای آخرالزمان سخن گفتهاند. به حدی که شیعیان در محافلشان که دور هم می نشستند، عین نقل و نبات از فتنههای آخرالزمان حرف میزدند و اینکه در آن زمان چه می شود و.... همانجوری که ماجرای بعثت، ماجرای باعظمت و امتحان بسیار خاصی بود، ماجرای امتحان آخرالزمان هم همینطور است. خب ما چطور باید بفهمیم و تشخیص بدهیم؟ از روی مطالعۀ امتحانهایی که قبلاً انجام شده است و آنها را با عقلمان و فهممان، باید تحلیل کنیم.
ما الان چطور باید بفهمیم و تشخیص بدهیم؟ مثلاً در زمان پیامبر اکرم، برخی میگفتند آن جبرئیلی که با شما صحبت میکند، یکبار با ما صحبت بکند ما بهشما ایمان میآوریم... الان هم بعضیها میگویند امام زمان خودشان بیایند به ما بگویند، ما ایمان میآوریم. آن زمان به آن افراد جواب داده میشد که «مگر عقلت نمیرسد که این آقا دروغگو نیست و درست حرف میزند؟ مگر عقلت نمیرسد که بفهمی حرفهایش درست است؟ این زمان هم به ما میگویند «مگر عقلت نمیرسد که به آن اسناد مراجعه کنی و به این آیات مراجعه کنی و فکرت را بهکار بیندازی؟»
غربالهای قبل از ظهور، با خوبانی مانند شهدا، سردار سلیمانی و امام(ره) رخ میدهد
یک چیز دیگر هم من به شما عرض بکنم: آن زمان، رسولخدا به عنوان خوبِ خوبان جلو افتاد و امیرالمؤمنین علی(ع) آمد جلو و محلّ امتحان قرار گرفت و قدرت را بهدست گرفتند. این زمان هم یک خوبانی جلو میافتند و محلّ امتحان همۀ ما میشوند؛ مثل شهدا، سردار سلیمانی، امام خمینی(ره) و... این خوبها جلو میافتند و محلّ امتحان ما میشوند.
اگر کسی میخواهد عقلش را تعطیل کند، خُب تعطیل کند و مثلاً بگوید که اینها معصوم نیستند. ولی خوبها همیشه محلّ امتحان بدها هستند، محلّ امتحان همۀ مردم هستند، محلّ لو رفتن بدها هستند. باید به ساختار امتحان و ساختار غربال، توجه کنیم. خدا امتحان میگیرد؛ البته الان بدون حضور پیغمبر، بدون حضور امیرالمؤمنین، با حضور اسنادی که از ایشان باقیمانده است، و با حضور تجربۀ تاریخی و عقلِ خودمان که باید رشد کرده باشد.
کسانی که زمان رسول خدا امتحان شدند بالاخره رسول خدا در آن میانه بود و امیرالمؤمنین در آن میانه بود و الآن هم این امتحانها قبل از ظهور باید گرفته بشود و ما راهی نداریم جز اینکه برای فکر کردن، از آن منابع استفاده کنیم و عقلمان را بهکار بیندازیم. الآن هم آدمهایی هستند که جلو میافتند، اینهایی که جلو میافتند محلّ امتحانهای ما هستند. در یک روایتی داریم دربارۀ امتحان میفرماید: اگر یک جوانی در یک جایی مثلاً با خانمی تنها باشد و در این امتحان شکست بخورد، خدا روز قیامت حضرت یوسف را برایش میآورد. هر کسی در هر زمینهای زمین بخورد خدا یک نمونه آنجا برایش دارد. میفرماید من اینجا آدم خوب برایت گذاشته بودم که در این امتحان روسفید شده است. (وَ یُجَاءُ بِالرَّجُلِ الْحَسَنِ الَّذِی قَدِ افْتُتِنَ فِی حُسْنِهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ حَسَّنْتَ خَلْقِی حَتَّى لَقِیتُ مِنَ النِّسَاءِ مَا لَقِیتُ فَیُجَاءُ بِیُوسُفَ وَ یُقَالُ أَنْتَ أَحْسَنُ أَوْ هَذَا قَدْ حَسَّنَّاهُ فَلَمْ یُفْتَتَنْ...؛ کافی/ج8/ص228)
ما اینقدر که دربارۀ شهدا کار کردیم، هنوز خیلی جا دارد کار کنیم. مثلاً این شهید، چهجوری رسید به این یقین که باید جانش را برای فرمان امام خمینی بدهد؟ چهجوری رسید به اینجا؟ پدر و مادرهای اینها بعضاً هنوز هستند! رفقایشان هستند. این چهجوری به اینجا رسید؟ خدا او را میگذارد جلوی ما و میگوید تو چرا نرسیدی؟ همیشه خوبان محلّ امتحان هستند. حالا چه معصوم باشند چه معصوم نباشند.
بعضیها به نبودن معصوم بین ما ایراد میگیرند و میخواهند از زیر امتحانها در بروند
چیزی که بعضیها ممکن است ایراد بگیرند، این است که مثلاً بعضیها الان به نبودن معصوم بین ما، ایراد میگیرند و میخواهند از زیر امتحانها در بروند. به اینکه الان معصوم در بین ما نیست، گیر نده، یک آدم خوبی که مثلاً در همسایگیات هست میشود محلّ امتحان تو. بالاخره آدم خوب که هست، عقلت را باید بهکار بیندازی.
خُب اگر عقلمان را بهکار بیندازیم و بعد، اختلاف نظر پیدا کنیم، چه میشود؟ اتفاقاً در روایت میفرماید: در فتنههای آخرالزمان اختلافات بین شیعیانمان اینقدر زیاد میشود که «لَا یَکُونُ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ بِالْکُفْرِ عَلَى بَعْضٍ» (غیبت طوسی/ص438) آنچه منتظرش هستید، رخ نمیدهد تا اینکه شما شیعیان از همدیگر برائت میجویید و همدیگر را لعنت میکنید و بدترین برخورد را با هم خواهید داشت و بعضیهایتان به دیگری میگویید «تو کافر شدی! تو خیانت کردی...»
پرسیدند: پس چه خیری در این امتحان و فتنه هست که شیعیان به جان همدیگر بیفتند؟ میفرماید تمام خیر در همین است، چون امام زمان میآید و این اختلافات را جمع میکند. «قُلْتُ مَا فِی ذَلِکَ خَیْرٌ قَالَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ذَلِکَ عِنْدَ ذَلِکَ یَقُومُ قَائِمُنَا فَیَرْفَعُ ذَلِکَ کُلَّه» (غیبت طوسی/ص438)
پس وقتی میگوییم در امتحانهای قبل از ظهور با عقلمان باید داوری بشود، خُب طبیعتاً اختلاف هم میافتد؛ برخی میگویند که «به عقل من، این میرسد...» و برخی دیگر هم میگویند «به عقل من آن میرسد...» اهلبیت هم این اختلاف را پیشبینی کردند و فرمودهاند که شما با هم اختلاف پیدا میکنید. ولی ما باید مراقب باشیم که در این اختلافها چگونه عمل میکنیم.
(الف2/ن2)
سلام و تشکر بابت نشر سخنان استاد
فقط در تعجبم چرا برای مبحث آهنگ پس زمینه رو گذاشتید و البته احتمالا شبکه افق گذاشته نمیدونم در هر حال چند مشکل داره
1ـ برخی جاها رو اعصابه چون زیادی بلنده صداش
2ـ کلا حسم اینه که وقتی کسی با سخنرانی اهنگ بذاره انگار داره به زور چیزی رو به من تحمیل و القا میکنه و میخواد احساساتم رو هم درگیرش کنه
برای مخاطبین شما که از نظربنده اکثرا اندیشمند و غیر عوام هستند این روشها نا به جا و حتی گاها میتونه اندکی توهین هم باشه (پوزش میخوام ازین صراحت گفتار)
لطفا در مورد اشکال دوم بنده بیشتر تامل کنین
این نتیجه ای هست که از سخنان استاد طی سالها گرفتم و برای تفکر و اندیشه ام ارزش قایلم
التماس دعای فرج.متشکرم بابت نشر این نظرات