پرسش و پاسخ دربارۀ انتخابات
رأیدادن، حقالناس و تکلیف اجتماعی است؛ نه یک حق شخصی دلبخواهی! چون در سرنوشت جامعه اثر دارد / غارت بیتالمال جرمش بیشتر است یا سرکار آوردن «مروجین غارتگری» با رأیندادن یا رأیدادنِ غیرمسولانۀ ما؟
شناسنامه:
- زمان: 1400/02/26
- مکان: جلسه مجازی
- موضوع: پرسش و پاسخ در فضای مجازی، پیرامون انتخابات
- صوت:
- فیلم:
آزادی و انتخاب در غرب بهعنوان یک «حق» بیان میشود و محل فریب مردم قرار میگیرد
سؤال: دربارۀ اینکه طلبهها چگونه میتوانند مردم را متقاعد کنند که با حضور حداکثری خود در انتخابات شرکت کنند؟ خصوصاً با این وضعیت اقتصادیِ موجود و مشکلات معیشتی و گرانی که برخی میگویند «به چه امیدی بیاییم در انتخابات شرکت کنیم؟»
برای پاسخدادن به سؤال شما لازم است نکتهای را مختصراً عرض کنم: مدتی بعد از انقلاب، شاید حدود 30 سال پیش، یک عدهای آمدند و سعی کردند این را جا بیندازند که به انتخابات بهعنوان یک حق نگاه کنید نه به عنوان یک تکلیف. طبیعتاً آنها دنبال زمینهسازی برای این بودند که انتخابات را در کشور ما بهصورتی در بیاورند که در غرب هست.
در غرب، آزادی و خیلی از امور سیاسی را بهصورت یک «حق» بیان میکنند، این محل سوءاستفادۀ قدرتها و محل فریب ملتها قرار میگیرد و همین فضایی را ایجاد میکند که الان در غرب هست که رذلترین سیاستمداران رو میآیند؛ کسانی که از آدمکشی ابایی ندارند. چیزی که الان داریم در جهان میبینیم، در حمایت غربیها از داعش هم دیدیم. شاید مردم مغربزمین بههیچوجه راضی به اینهمه کشتار و جنایت نباشند اما در مجموع، سیاستمدارانی که در آن فضا انتخاب میشوند، رذلترین انسانها هستند که میتوانند بهراحتی دستور قتل بدهند. آخرین نمونهاش هم ترامپ ملعون هست که البته بدتر از پیشینیان خودش نبود، و دستور قتل شهید بزرگوار «سردار سلیمانی» را دادند. نمونۀ دیگرش هم حمایت غربیها از جنایات اسرائیل است.
باید بُعد «تکلیف بودن انتخابات» را در نزد مردم تقویت کنیم
کسانی که در کشور ما دنبال این بودند که انتخابات را بهعنوان یک «حق» تعریف کنند نه یک «تکلیف» در واقع داشتند جامعه را به همان سمت میبردند و بعد هم نتیجهاش میشد بازیدادن مدامِ مردم و روی کارآمدن کسانی که خودشان میخواهند و همیشه فضایی ایجاد میشد که از تبلیغات انتخاباتی آنها، غربگراها نتیجه میگرفتند.
ما برای اینکه فضای سالمی ایجاد شود، باید آن بُعد تکلیف بودن انتخابات را، همانطور که هست، تقویت کنیم.
فرق آزادی در اسلام و غرب از نظر شهید صدر: آزادی در غرب یک حق است و در اسلام یک تکلیف است
شهید صدر میفرماید: فرق آزادی در اسلام و آزادی در غرب این است که آزادی در غرب، یک حق است و آزادی در اسلام یک تکلیف است؛ تکلیفی که میگوید «تو نباید برده باشی و بهخاطرش مبارزه کنی» آزادی در غرب، بهعنوان یک حق معرفی شده و حق هم قابل اغماض است یعنی هرکسی میتواند بگوید «این حق من است و میخواهم از حق خودم بگذرم!» (آزادی در مفاهیم تمدن سرمایهداری، حق طبیعی انسان است و انسان میتواند هر زمان که بخواهد از حق خویش چشمپوشی کند. درحالیکه آزادی در مفهوم اسلامی آن چنین نیست، زیرا آزادی در اسلام ارتباط اساسی با عبودیت در مقابل خداوند دارد...؛ کتاب اسلام، راهبر زندگی/ مقاله «دیدگاه اسلام درباره آزادی و تامین اجتماعی»)
ما باید آموزههای دینی را دربارۀ انتخابات، تقویت کنیم. هم باید بگوییم که انتخابات تکلیف است، هم باید بگوییم که تکلیف خیلی مهمی است. هم باید بگوییم کسانی که دیندار نیستند یا دیندارانه به انتخابات نگاه نمیکنند، در واقع دارند یک حق عمومی را ضایع میکنند، دارند خلاف وجدان بشری کار میکنند، بسیاری از اموری که انسان وجداناً درک میکند و عقلاً میفهمد، دارند زیر پا میگذارند.
انتخابات یک تکلیف دینی و عقلی است/ نهفقط دینداران بلکه همۀ افراد عاقل جامعه باید این کار را انجام دهند
انتخابات یک کار دینی است اما اختصاص به دینداران ندارد، همۀ افراد عاقل جامعه باید این کار را انجام بدهند. ما چند تا اشتباه بزرگ در ادبیات دینی خودمان داریم، یکی اینکه دین را زیاد بهعنوان یک امر عقلانی جا نینداختهایم، لذا وقتی یک کسی بیدینی کند، مردم نمیگویند او چقدر بیعقل است، بلکه فقط میگویند او چقدر بیدین است. یعنی این آیۀ «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» (بقره/130) در بین مردم، جا نیفتاده است؛ همینطور سایر عباراتی که دربارۀ رابطۀ عقل و دین در قرآن هست.
ما نهتنها دین را یک امر عقلانی جا نینداختیم، بلکه دین را یک امر بهشدت واقعبین و واقعگرا هم جا نینداختیم. شهید صدر در اینباره میفرماید که در صدر اسلام، مردم بهدلیل واقعیت و فوایدی که دین برایشان داشت، ایمان آوردند و کمتر بهخاطر قیامت و امور معنوی بود. و الان هم البته همینطور است.
اگر دین را بهعنوان یک امر عقلانی و یک امر بهشدت واقعبین جا انداختیم و بعد هم جا انداختیم که مهمترین واقعیت حیات اجتماعی ما همین مسئلۀ سیاسی است که در تربیت فرزندان ما هم دخالت دارد، آنوقت میتوانیم بگوییم در روز قیامت، بهخاطر مسئلۀ انتخابات (اگر در اینباره بد عمل کنیم؛ حتی در انتخاب خودمان) مؤاخذه خواهیم شد، البته اگر کسی بررسی کرد و به هر نتیجهای رسید، روز قیامت ممکن است معاقب قرار نگیرد، ولی در بررسیهایش هم محاسبه خواهد شد.
هنوز ابتدائیات امور دینی و تکلیفی و شرعی را دربارۀ انتخابات توضیح ندادهایم
ما هنوز ابتدائیات امور دینی و تکلیفی و شرعی را دربارۀ انتخابات برای مردم توضیح ندادهایم. جرأت هم نداریم، یکمقدار مرعوب آن جبههای هستیم که دوست دارند انتخابات را بهصورت یک حق ببینند. اگر ما ابعاد مختلف فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خودمان را و بهویژه انتخابات را از نظر دینی تبیین کنیم، کارمان آسان خواهد بود.
برای من که الان دارم در مقام لزوم مشارکت مردم و تشخیص درست در انتخابات، حرف میزنم، فرقی نمیکند چه کسی رییسجمهور بشود. چون هر کسی رییسجمهور بشود بهدلایل مختلف و فراوانی که وجود دارد، مملکت ما در مجموع رو به پیشرفت است؛ البته اگر انتخاب بدی انجام بگیرد، مایۀ عبرت میشود و جامعه واکسیناسیون میشود؛ هرچند هزینههای زیادی تحمیل میشود، اگر هم خوب انتخاب کنند، پیشرفت تسهیل میشود و هزینههای کمتری خواهد داشت.
اینکه برخی از ما طلبهها دین را از سیاست و عوامل مؤثر در حیات بشر جدا کنیم، توهین به دین است
برای بنده در این مقام، مهم نیست چه کسی انتخاب بشود، ولی اینکه با منطق دین به عرصۀ سیاست و انتخابات نگاه بشود، برای بنده بهعنوان یک طلبه خیلی مهم است. متاسفانه حوزۀ علمیه هم این نقش را بهخوبی ایفا نکرده است که مردم از دیدگاه دین، به انتخابات نگاه کنند.
انگار بعضی از ما طلبهها دین را مقولهای نمیدانیم که پاسخگوی پیچیدهترین مسائل سیاسی باشد. این خودش یک توهین به دین است که ما طلبهها دین را از سیاست جدا کنیم؛ یعنی دین را از عوامل مؤثر در حیات بشر، جدا کنیم. طلبهای که این کار را انجام دهد، در واقع بزرگترین توهین را به دین کرده است و در واقع گفته است «دین یک مقولۀ عقلانی نیست، دین به مسائل مهم نمیپردازد یا مسائل مهم برایش اهمیت ندارد، یا دین برای حل مسائل مهم اجتماعی، درک لازم را به ما نمیدهد!»
بزرگترین توهین نسبت به دین، توسط اهل علمی صورت میگیرد که سیاست را از زاویۀ دین، مورد بررسی قرار نمیدهند و ابعاد سیاسی دین را از مردم پنهان میکنند.
«اصل شرکت در انتخابات» و «فعالیت انتخاباتی» و «تشخیص صحیح» باید از نگاه دین برای مردم تبیین شود/ وقتی میگویند انتخابات «یک حق است» یعنی میتوانی از آن صرفنظر کنی
اصل انگیزۀ انتخاب، تا اصل انتخاب کردن و نحوۀ بررسی کردن، تا تلاش برای انتخاب فرد اصلح، از نگاه دین باید توضیح داده بشود. ما الگویی مثل حضرت زهرا(س) داریم، درست است که بهظاهر، موضوع «فدک» مطرح شد، اما ایشان چهل روز در خانۀ مهاجرین و انصار را زدند. کدامیک از ما این کار را انجام دادهایم؟ ما این کار را انجام نمیدهیم چون میگوییم: به ما جوابِ «نه» میدهند و ضایع میشویم...
در اصل شرکت در انتخابات، در فعالیت انتخاباتی و در تشخیص صحیح، باید به تبیین دین بپردازیم و مرعوب کسانی نشویم که میگویند انتخابات یک حق است، وقتی میگویند «یک حق است» یعنی میتوانی از آن صرفنظر کنی! یا وقتی کسی بهعنوان یک حق، بهسراغ انتخابات میرود و اصرار هم دارد، باز هم از آن خلوص و صفا و عقلانیت و درایت برخوردار نخواهد بود؛ نسبت به کسی که بهعنوان یک تکلیف بهسراغ آن میرود.
شرکت در انتخابات، حقالناس است/ اگر من در انتخابم درست عمل نکنم، حقالناس را زیر پا گذاشتهام
آیا میتوانیم بگوییم که شرکت در انتخابات حقالناس است و اگر من در انتخاب خودم درست عمل نکنم، یا در انتخابات، درست فعالیت نکنم، حقالناس را زیر پا گذاشتهام؟ اصلاً چرا نباید این را بگوییم؟ وقتی من میتوانم در سرنوشت جامعه مؤثر باشم (هم اینکه بهتنهایی یک رأی بدهم، هم اینکه بر اطرافیان خودم تأثیرگذاری داشته باشم) و بعد هم این کار را نکنم و این مسئولیت اجتماعی خودم را نادیده بگیرم و جامعه صدمه بخورد، اینجا حقالناس ضایع شده است یا نه؟ بله، یقیناً حقالناسی ضایع شده است.
اینکار مثل نماز نخواندن نیست که یک مسئلۀ شخصی باشد و ربطی به حقالناس نداشته باشد، در اینجا یک مسئولیت اجتماعی ندیده گرفته شده است و شاید جرم اینکار سنگینتر از جیببری باشد، حتی جرمش سنگینتر از غارت بیتالمال باشد؛ اگر شما غارتگر بیتالمال یا کسانی که غارتگری بیتالمال را رواج میدهند، سرِ کار بیاورید. اهمیت این کار خیلی بیشتر از نفس مبارزه با غارتگر بیتالمال است. عرض بنده این است که به این بحث، بیشتر بپردازیم و بتوانیم در این زمینهها مردم را روشنتر کنیم.
در زمان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مردم چقدر در نصب مدیران جامعه، نقش داشتند؟
نکتۀ دیگر این است که ما باید تاریخ اسلام را مرور کنیم و در تاریخ اسلام ببینیم که با حضور رسول خدا(ص) و با حضور امیرالمؤمنین(ع) مردم چقدر نقش داشتند در اینکه مدیرانی را در جامعه نصب کنند. وقتی توضیح بدهیم که مردم در اتفاقات اجتماعی چقدر نقش داشتند، آنوقت خواهیم گفت که این نقشِ مردم، امروز برای جامعۀ متکثر ما و برای جامعۀ چند ده میلیونیِ ما تحت عنوان «انتخابات» یک صورتبندی قانونی پیدا کرده است.
ممکن است صورت انتخابات به این شکل امروزی، از غرب آمده باشد، اما حقیقتاش در اسلام بوده است. از روز اول، رسول خدا برای حرکتهای اجتماعی میفرمودند: به من مشورت بدهید «أَشِیرُوا عَلَیَّ...» (تفسیر قمی/ج1/ص258) و بسیاری از اوقات هم نظر مردم را اعمال میکردند ولو نظر درستی نبود. این وضعیت در زمان امامزمان ارواحنالهالفدا هم ادامه خواهد داشت. البته صورتش ممکن است متفاوت بشود. الآن هم با انتخابات، در واقع داریم تأثیرگذاری خودمان را برای ادارۀ جامعه نشان میدهیم. حالا شما فرض بفرمایید ما تأثیرگذاری لازم را نکنیم، یک فرد بسیار خوبی را حضرت امام یا مقام معظم رهبری، خودشان انتخاب کنند. این فرد از پشتیبانی لازم و از قدرت لازم برای ادارۀ جامعه برخوردار نخواهد بود و دیگر نمیتواند با نفوذ اجتماعی قوی تأثیرگذاری روی مردم داشته باشد. حمایت مردم در همین انتخابات، خودش را نشان میدهد.
ضمن اینکه انتخابات در واقع تجلّی این روایت پیامبر(ص) است که فرمود: «کَما تَکُونوا یُوَلّى علَیکُم» (کنزالعمال/14972) هر جوری باشید همانجوری سرپرست پیدا میکنید. بدون انتخابات هم این وضعیت محقق میشود. کمااینکه بعضیها گفتند چرا مردم سراغ علیبن ابیطالب(ع) نرفتند و سراغ دیگری رفتند؟ و بعد پاسخی شنیدند که دیگری چیزی از جنس همان مردم بود، ولی علیبن ابیطالب خیلی متفاوت بود.
انتخابات این واقعیت را نشان میدهد که «هرجوری باشید همانجوری رئیس پیدا میکنید»
انتخابات دارد همین واقعیت اجتماعی را نشان میدهد: «کَما تَکُونوا یُوَلّى علَیکُم» هر جوری باشید همانجوری رئیس پیدا میکنید. حالا ما میخواهیم برویم پای صندوق بگوییم کی هستیم و چهجوری هستیم. پسند خودمان را اعلام میکنیم و میگوییم کسی به انتخاب و پسند ما تعدّی نکند. ولیّ فقیه هم از انتخاب ما حمایت میکند.
پس میشود از ابعاد مختلف، از این اصل رأیگیری و مشارکت در صندوق آراء حمایت کرد. یکی از وجوهش زبان بینالملل است؛ الآن زبان بین الملل زبان رأیگیری است و ما الآن یک جامعۀ بهشدت جهانی هستیم. تمام جهان روی کشور ما مؤثر هستند و ما بر همۀ جهان مؤثریم. ما منطقی داریم و میخواهیم این منطق را جا بیندازیم. نمیتوانیم با زبانی متفاوت از آن زبانی که در جهان پذیرفته شده است، سخن بگوییم. این زبان زبان نامشروع و زبان غلطی هم نیست؛ زبانی است که صورتبندی حقوقی پیدا کرده، همان نقشی که مردم در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) و در زمان پیامبر داشتند. و همین نقش را هم در زمان امامزمان ارواحنالهالفدا خواهند داشت؛ فقط صورتش فرق میکند.
پاسخ به شبهه، اصالت ندارد
سؤال: دربارۀ موضوع «پاسخ به شبهات» میخواهم این را مطرح کنم که واقعاً پاسخ به شبهات اینقدر هم جزء اصولیترین حرکات ما نیست. یعنی لازم هست ولی کافی نیست. ما در این فضایی که دشمن ترسیم کرده و شبهات درجۀ چندمی را مطرح کرده، آنقدر درگیر پاسخ به شبهات شدهایم که اصلاً از اصول و مبانیای که باید مطرح میکردیم کناره گرفتیم و اصل قضیه، مغفول مانده است....
بنده به شدّت، این حرف را قبول دارم و میپسندم که پاسخ به شبهه اصالت ندارد؛ در مقابل تبیین دقیق دین که جای خیلی از شبهات را باقی نگذارد. اصلاً خودم حساسیت منفیِ شدیدی پیدا کردم نسبت به پاسخ به شبهات. همیشه میگویم که «ما چرا باید شبهه جواب بدهیم؟ خُب یکجوری دین را تبیین کنیم که دفع دخل مقدّر بشود.»
اگر ما دین را بهخوبی و از اساس، شروع کنیم توضیحدادن اصلاً در ذهنها خیلی از شبهات شکل نمیگیرد. بعضی از شبهات هم ارزش این را ندارند که بخواهیم به آنها بپردازیم، چون وقت آدم را میگیرد و از طرح مسائل اصلی باز میماند.
ما همان اصل حرف را که جلوبرنده است و راه را روشن میکند بگوییم و جلو برویم، این شبهات به ذهن یک درصد تا دهدرصد مردم میرسد. اگر هم نرسیدیم آنها را جواب بدهیم، خُب این ده درصد بروند یک فکری برای خودشان کنند. یا بروند به کتابها مراجعه کنند. میشود به این ده درصد گفت که پاسخ این شبهات در این کتابها... هست، خودتان بروید و مطالعه کنید.
متأسفانه در آموزش دین اساساً آمدند و برخی از آموزشها را پاسخ به شبهات قرار دادند. بنده همیشه میگویم که اگر کسی در ارتباط با عادل بودن خدا شبههای داشت، باید بحث عقل را برایش توضیح بدهیم و الّا آتئیستهای سیبری هم اگر شما بروید سراغشان و بگویید «اگر یک خالقی در این عالم وجود داشته باشد و کائنات را آفریده باشد به نظرت عادل هست یا نه؟» میگوید به نظرم عادل است. ولی ما اصل دوم اصول عقائد را که در واقع پاسخ به یک شبهه است، «عدل» قرار دادهایم و این را میخواهیم با همه کلنجار برویم و بگوییم که «این را باید بفهمید!» درحالیکه طرف میگوید «من اصلاً دربارۀ عدل خدا، مشکلی ندارم!» طرف مشکلاتش جای دیگری است. ولی ما میگوییم: «نه، اول بیا دعوای اشاعره و معتزله را برایت حل بکنم!»
وقتی تلقّی عمومی از دین، صحیح نباشد اگر بگویید «دین این را از ما خواسته» مخاطب احساس زورگویی میکند
سؤال: اساساً وقتی شما بخواهید به زبان دینی حرف بزنید بخشی از جامعه قبول نمیکنند، مثلاً بخشی از جامعه قصد ندارند در انتخابات مشارکت کنند چون میگویند اصلاً دین باعث شده است ما به اینجا برسیم! با این جماعتی که فکر میکنم جماعت معتنابهی هستند و اَکت اجتماعی زیادی هم دارند و همزبانی هم میتوانند در خارج از مرزهای جغرافیایی پیدا کنند، چگونه باید صحبت کرد؟
وقتی تلقّی عمومی از دین صحیح نیست، ما تا میگوییم «دین این را گفته است.... دین این را از ما خواسته...» اکثریت مخاطبان احساس زورگویی میکنند، یعنی احساس میکنند به زور یک چیزی به آنها تحمیل شده است. مثلاً آنجایی که ما میگوییم «دین گفته حجاب...» یک دفعهای اصلاً یکسری دشمن حجاب، خود به خود درست میکند. کسی که از حجاب خوشاش نمیآید میگوید «تو با این حرف، من را بیدین کردی» تا آن کسی که از دین خوشاش نمیآید، سرِ همین حجاب، تسویه حساب میکند. این برداشت ناصحیح از دین-به قول حضرت امام- مثل همان برداشتی است که در قرون وسطی از دین مسیحیت در ذهنها جاافتاده و متأسفانه در جامعۀ ما هم، هنوز این برداشت نادرست از دین وجود دارد.
اگر ما تکلیف دینی و امر دینی این را به این صورت جا بیندازیم، آنوقت با توجه به برداشتی که اکثر مردم جامعۀ ما از دین دارند، وقتی بگوییم «انتخابات یک امر دینی است» خیلی اثر منفی خواهد داشت. به ویژه در قشرهایی که تحت تأثیر افکار رسانهای غربی هستند، یا تحت تأثیر صدای آن کسانی هستند که صدایشان بلند است و دنبال سکولاریزه کردن جامعه هستند.
با ادبیات واقعگرایانه و عقلانی باید سراغ تبلیغ دینیِ انتخابات برویم / لزوم شرکت در انتخابات را از نظر عقلانی به مردم نشان دهیم
ولی عرض بنده این است، اینکه مقام معظم رهبری میگوید «اگر کسی با من هم مخالف است، بهخاطر کشورش بیاید رأی بدهد» خود این هم یک گزارۀ دینی است؛ چون گزارۀ عقلانی است. شرکت کردن در انتخابات هم چون یک امر عقلانی است یک دستور الهی است. اصلاً دین چیزی جز واقعبینی نیست. ما با این ادبیات؛ یعنی با ادبیات عقلانی، واقعگرایانه و واقعبینانه باید سراغ تبلیغ دینی انتخابات برویم.
اگر این دو تا ترکیب را در کنار همدیگر رعایت کنیم، بهنظرم مشکل حل میشود. یعنی آدم صددرصد بیدین هم نه میتواند اعتراضی بکند نه نفرتی در دلش ایجاد بشود. ما میگوییم «انتخابات یک امر عقلانی هست یا نه؟ خُب چون شما این امر عقلانی را زیر پا گذاشتی، خدا روز قیامت تو را مؤاخذه میکند» هر امر عقلانی دیگری و هر دستوری که خدا داده است، عقلانی است. اصلاً انتخابات فرصتی است که ما برداشت از دین را نزد مردم درست کنیم.
باید این را جا بیندازیم که دین مساوی است با عقلانیت و عقلانیت مساوی است با دین
بنده نگرانیِ برخی از دوستان را حدس میزنم؛ مثلاً اینکه ممکن است بعضیها که در تولید ادبیات واقعبینانه و عقلانی ناتوان هستند، برای این موضوع که «انتخابات یک تکلیف هست» چهار تا گزاره درست کنند، و از آن طرف، خیلی از سایتها بیایند و طنزش را درست کنند و مثلاً بگویند «همین دین است که ما را بدبخت کرده...» اما هیچکس نمیگوید «همین عقل است که ما را بدبخت کرده!» چون همه میدانند هر کسی بدبخت بشود در اثر بیعقلی است.
اینکه «دین مساوی است با عقل و عقل مساوی است با دین» برای مردم جا نیفتاده است لذا بعضیها بد برداشت میکنند. اگر ما در مقام بیان بُعد تکلیفیِ انتخابات و بُعد دینی انتخابات، بتوانیم همزمان جا بیندازیم که دین مساوی است با عقلانیت و عقلانیت مساوی است با دین، بُرد کردهایم. این را میتوانیم بیان کنیم و هیچ عارضهای هم ندارد.
اگر یک پزشک اشتباه کند و بیمارش بمیرد، جامعه علیه علم پزشکی قیام نمیکند
بله؛ خیلیها رفتار اشتباه چند نفر دیندار را به پای دین میگذارند و میگویند «دین ما را دلزده کرده است». ما به اینها میگوییم: حتی در علوم تجربی هم ممکن است یک عالم و دانشمند، اشتباه کند. مثلاً اگر یک پزشک دچار اشتباه بشود و بد تشخیص بدهد و بیمار او از دنیا برود یا برای همیشه فلج بشود، هیچ وقت جامعه و مردم علیه علم پزشکی قیام نمیکنند. میگویند این مورد اشتباه بوده است. هیچکس بیمارستانها و دانشگاههای پزشکی را تعطیل نمیکنند. میگویند این پزشک اشتباه کرده است یا دانش بشری هنوز به اینجا نرسیده است. اما بالاخره چارهای نیست و ما باید با دانش جلو برویم.
متأسفانه ما دین را بیشتر به صورت قبیلهای معرفی کردیم. مثلاً گفتیم «ما دینداران، ما معتقدین، ما گروه خاصی که به یک اعتقادات ویژهای ملتزم شدهایم...» یک «ما» درست کردیم و دین را از جریان عقل و از جریان علم جدا کردیم. دوستان گفتند که یک طلبه اگر باسوادیاش و هوشمندیاش را نشان بدهد مردم حرفش را قبول میکنند. بنده این را هم اضافه میکنم که اگر کسی عاقلبودن خودش را نشان بدهد مردم حرفش را قبول میکنند. ما متأسفانه دین را به عنوان یک مقولۀ عقلانی جا نینداختیم.
مردم رفتار و عملکرد غلط دینداران را پای دین میگذارند و ناراحت میشوند و احساس ضدّیت میکنند و این آثار را دارد که ما داریم میبینیم. ولی امیدوارم ما عقلانیت انتخابات و عقلانیت دین و اینکه اساساً دین بهدنبال یکسلسله امور عقلانی هست را بتوانیم خوب جا بیندازیم. ما طلبهها معمولاً بیانمان ضعیف است؛ ما طلبهها بیانمان یا متأثر از فقه است یا متأثر از کلام است و هر دوتای اینها یک ضعفهایی برای گفتگوی با مردم دارد. این باید در جای خودش مفصّل بحث بشود.
در مقام جاانداختن «اصل شرکت در انتخابات» نمیشود مصداق فرد اصلح را هم تعیین کرد
سؤال: شما در ابتدای فرمایش خودتان یک جملهای بکار بردید که بنده برداشت کردم «انتخاب اصلح» بیش از حدّ معمول به حاشیه رفت و فقط بحث مشارکت جلوه داده شد. یعنی احساس کردم اینکه چه کسی انتخاب بشود، کاملاً بیاهمیت نشان داده شد. آیا این برداشت درست است و ما بین مردم هم میشود اینطور صحبت کنیم؟
بنده عرض کردم اینجا دارم در مقامی صحبت میکنم که در این مقام، اینکه چه کسی انتخاب بشود اهمیت ندارد؛ یعنی در مقام جاانداختن اصل شرکت در انتخابات به عنوان یک امر دینی، به عنوان یک تکلیف ارزشمند، به عنوان یک امر عقلانی بسیار ضروری که خدا هم اجر و پاداش میدهد یا مؤاخذه میکند، وقتی آدم به این عنوان دارد صحبت میکند طبیعتاً در مقام اینکه چه کسی میخواهد انتخاب بشود، نیست.
وقتی آدم دارم در مقام جاانداختن اصل ضرورت و دینیبودن انتخابات، یا فعالیت برای انتخابات و حتی ضرورت دقت برای تشخیص فرد اصلح صحبت میکند، اگر همان موقع یک دفعهای کاندیدای مورد نظر را هم معرفی کند، خُب مخاطبِ او میگوید «شما این حرفها را زدی برای اینکه من به این فرد مورد نظر شما رأی بدهم.»
پس نهتنها «اصل مشارکت» یک امر دینی است، بلکه تشخیص صحیح و انجام دادن اقدامات لازم برای رسیدن به تشخیص صحیح در انتخاب فرد اصلح هم یک امر دینی است و الّا انسان معاقب خواهد بود. این هم جزو اموری نیست که ما باید ضروریبودنش را جا بیندازیم.
آیتالله بهجت در برخی موارد «افشاگری» را لازم میدانستند
سؤال: وظیفۀ ما دربارۀ رعایت تقوای سیاسی در انتخابات چیست؟
بحث تقوای سیاسی واقعاً بحث غریبی است و باید خیلی به آن پرداخته شود. ولی بنده در اینجا یک نکتهای را عرض کنم. در خبرگزاری فارس(سال 1392) یک سخنرانی از حضرت آیتالله العظمی بهجت منتشر شده است که موضوع آن دربارۀ افشاگری صداوسیما از یک جلسهای بود که در دولت اصلاحات و در خارج از کشور برگزار شده بود. (farsnews.ir/media/13920524000945)
در آن جلسه بعضی از آقایانِ مشارکتی، شرکت کرده بودند و در آنجا یک کسی برهنه میشود و به جمهوری اسلامی توهین میکند. آن زمان، برخی ایراد میگرفتند و میگفتند این را که همۀ مردم نمیدانستند، چرا صداوسیما این را پخش کرد؟ این خودش یک اشاعۀ فحشا محسوب میشود. آقای بهجت در آن سخنرانیشان به تعبیری بیان میکنند که صداوسیما باید این کار را انجام بدهد و این مسائل را افشا بکند.
این را به عنوان یک مصداق عرض کردم؛ یک مصداق از یک عارف اخلاق که طبیعتاً اهل فتوا بود و ایشان در یک جریانی که اتفاق افتاده بود، افشاگری را چقدر امر لازمی میدانند، مطالعۀ صحبت ایشان دربارۀ این موضوع، بد نیست، ولی بطور کلّی بحث از «تقوای سیاسی» یکی از بحثهای ضروری است که جا مانده است.
برای عمل جراحی فرزندتان آیا از سلبریتیها میپرسید کدام پزشک ماهرتر است؟
سؤال: همین الان اگر فضای مجازی را رصد کنید، میبینید که برخی از سلبریتیهای مطرح، شروع کردهاند و از برخی کاندیداها حمایت کردهاند؛ به همان روشی که سال 96 اعلام حمایتها شد. سؤال من این است: راهکار ما برای مقابله با اقدام سلبریتیها و بحثهایی که مطرح میکنند چیست؟ راهکارمان چه باید باشد و چطور مردم را اقناع کنیم که این سلبریتیها نمیتوانند مردم را به سمت یک انتخاب خوب سوق بدهد؟
امشب بنده در حرم داشتم صحبت میکردم و میگفتم شما برای اینکه یک پزشک خوب را برای عمل جراحی بچۀتان انتخاب بکنید طبیعتاً نمیروید از سلبریتیها بپرسید، میروید از متخصّصین میپرسید کدام دکتر پزشک ماهرتر است؟ دربارۀ انتخابات هم همینطور است و فکر کنم از همین روشها بشود مردم را در اینباره هوشیار کرد.
(الف2/ن2)
سلام و تشکر از شما
لطفا صوت را هرچه سریعتر بارگزاری کنید.