حال خوب - جلسۀ چهارم
اولین عاملی که حال آدم را بد میکند، ترس است/ اگر بیخودی از چیزی بترسی همان بر سرت میآید/ با ترس بیجا خودت را از زندگیِ خوش محروم نکن
شناسنامه:
سه گروه، مخاطب بحث «حال خوب» هستند
بحث حال خوب برای سه گروه میتواند مفید باشد و در واقع سه نوع مخاطب را در نظر دارد: یک گروه، کسانی هستند که حالشان بد است و میخواهند حال بد خودشان را خوب کنند، کسانی که به سهولت، حالشان بد میشود، زیاد حالشان در وضعیت بد باقی میماند و به سختی میتوانند حال خودشان را خوب کنند.
گروه دوم کسانی هستند که مراقبت میکنند مبادا حالشان بد بشود، نمیخواهند اجازه بدهند حالشان بد بشود، چون این مراقبت بسیار ارزشمند است، گاهی آدم در یک حال بد، یک ناشکری میکند که روی کل زندگیاش تأثیر منفی میگذارد. پس این گروه هم اگرچه همیشه حالشان بد نمیشود اما چون میخواهند گاهی از اوقات هم دچار حال بد نشوند و سریع از حال بد بیرون بیایند این بحث میتواند برایشان مفید باشد.
گروه سوم کسانی هستند که حالشان نوعاً خوب است، بلد هستند مراقبت کنند که حالشان بد نشود، اما علاقهمند هستند حالشان خیلی خوب باشد. افراد برجسته و پیشرو در معنویت میگویند: اینمقدار حال خوب برای من کفایت نمیکند، من میخواهم حالم خیلی خوب باشد.
حال خیلی خوب، انرژیهای مضاعف و نشاط فوقالعادهای به انسان میدهد
باید برای ما یک مسئلۀ بسیار اساسی باشد که حالمان واقعاً خیلی خوب باشد، حال خیلی خوب، انرژیهای مضاعف و نشاط فوقالعادهای به انسان میدهد، حال خیلی خوب، فکر آدم را خیلی خوب بهکار میاندازد و چشم آدم را خیلی خوب باز میکند.
شما در قرآن کریم میبینید که مثلاً دربارۀ آدمهای بد میفرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی» (بقره،18) اینها نه میشنوند، نه زبان سخن گفتن دارند و نه میبینند. إنشاءالله ما «صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ» نباشیم، اما باید از خودمان سؤال کنیم: «ما کَر نیستیم اما چقدر میشنویم؟ کور نیستیم اما چقدر میبینیم؟ گُنگ نیستیم اما چقدر میتوانیم حقایق را بیان کنیم؟ همینکه آدم کر و کور نباشد کفایت نمیکند، مقدار بینایی و شنوایی هم مهم است.
إنشاءالله شما بزرگواران همه جزء گروه سوم باشید که میخواهید حالتان خیلی خوب باشد و یکمقدار اندک از حال خوب برایتان کفایت نکند. اولیاء خدا، آدمهای کارکرده و جوانهایی که راه برایشان باز شده است، اصلاً نمیتوانند به یکمقدار کم حال خوب قناعت کنند، اگر حالشان کمی خوب باشد غصه دلشان را میگیرد، میروند درِ خانۀ خدا تمنا میکنند که خدایا! چه شده که وضع ما خراب شده است؟
شاخص سلامت روح در دنیا همان شاخص سعادت در بهشت است/ الان هم میتوانی حالِ بهشتیان را داشته باشی
ما جزء هرکدام از سه گروه فوق که باشیم باید بدانیم چگونه حال انسان بد میشود؟ چگونه حال انسان خوب میشود؟ اصلاً حال خوب یا حال بد چیست، باید اینها را بهطور دقیق بشناسیم. جلسات قبل را بیشتر به اهمیت حال خوب و اهمیت حال بد اختصاص دادیم و آیات قرآن را مرور کردیم، برخی از این آیات به ما نشان میدهند که برای خدا حال خوب به عنوان شاخص سعادت انسان خیلی مهم است، «لا خَوفٌ عَلیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» هم در بهشت و رضوان الهی این شاخص کارگر است، هم در دنیا یک شاخص کلیدی است.
این شاخص، حدود پانزده بار در قرآن مورد توجه قرار گرفته است. خیلی جالب است که شاخص سلامت روح و روان آدم و به سعادت رسیدن یا در مسیر سعادتمندی بودن در دنیا همان چیزی است که در بهشت شاخص است. موضوعِ هردو، حال انسان است و هردو هم با یک تعبیر بیان میشود. اهمیتش خیلی بالا است، یعنی تو الان میتوانی حال آدمهای در بهشت را داشته باشی، با همۀ عظمتی که دارد، حالت همانطوری است که در بهشت هستی، این نکته نشان میدهد که دین خیلی نقد است، در همین دنیا ثمراتی را به انسان میدهد که مشخصهاش همین «لا خَوفٌ عَلیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» است که نه ترس دارند نه غم دارند، البته منظورمان ترس و غم از نوع بد است.
بعداً در مورد غم خوب و ترس خوب صحبت خواهیم کرد که باید هم ترس خوب و هم غم خوب داشت، اما فعلاً منظور ما از ترس، یک ترس عامیانه و آزاردهنده است، آن را نباید داشته باشیم. برداشت ما از غم، اندوهی است که ما را نابود میکند، آن حسرت و تأسفی که مثل خوره، روح ما را میخورد، نباید داشته باشیم.
پس اهمیت حال خوب در قرآن کریم خیلی بالا است، با همین تعبیر «لا خَوفٌ عَلیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» خدا نشان میدهد که من شاخص سعادتمندی یا «قرار داشتن در مسیر سعادتمندی» را در دنیا، حال خوب میدانم. جالب این است که در آخرت هم شاخص حال خوب همین است؛ یعنی وقتی که انسان به بهشت میرود و در کمال امنیت و نعمت و تنوع نعمت و جاودانگی نعمت قرار میگیرد، باز هم آن چیزی که مهم است این است که حالش خوب است و با همین تعبیر آن را بیان کردهاند، خیلی جالب است که خداوند متعال اینقدر به حال خوب انسانها اهمیت میدهد.
در این جلسات داریم یک نگاه اجمالی به معنای حال خوب و اهمیت حال خوب میکنیم و یک نگاه اجمالی میکنیم به حال بد و لطماتی که حال بد به انسان میزند. فعلاً زیاد سراغ چارهجویی و راهحلها نمیرویم، إن شاء الله در جلسات بعدی، به چارهجوییهای دقیقتر میپردازیم.
اولین عاملی که حال آدم را بد میکند خوف است
در جلسۀ قبل بر مبنای عبارت قرآنیِ «و لا هُم یحزنون» یکمقدار دربارۀ حزن صحبت کردیم. حالا به مفهوم «خوف» میرسیم. خوف یکی از عوامل حال بد انسان است، بلکه باید گفت اولین عاملی که حال آدم را بد میکند-حتی پیش از حزن- خوف است و در قرآن هم میبینید که معمولاً خوف مقدّم شده است: «لا خَوفٌ عَلیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» از نظر سنی هم انسان اول خوف را تجربه میکند، غالباً به سادگی، غم دل کودکان را نمیگیرد، لااقل میتوان گفت بهسادگی غمِ عمیقِ نابودکننده سراغشان نمیآید ولی خوف به سادگی سراغشان میآید.
در سنین رشد، آدم اکثراً خوف را اول تجربه میکند. همچنین در امتحانات الهی نیز خوف بر بلاها و امتحانات دیگر، مقدم شده است، میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین» (بقره،155) بلاها و امتحانات دیگر، معمولاً غم ایجاد میکند. گرسنگی و از دست دادن دوستان و داراییها معمولاً برای انسان حزن ایجاد میکند، قرآن این موارد را بعد از خوف بیان کرده و خوف را اول قرار داده است.
خداوند متعال اول انسانها را با ترساندن، با ترسیدن و نترسیدن امتحان میکند، پس ما بیشتر با مسئلۀ خوف درگیر هستیم. وقتی میفرماید «لا خوفٌ» تقدّم خوف بر غم یک معنای خاصی دارد و از طرفی یکی از عوامل مهم غم، خود خوف است، خود ترسیدن انسان را به مرور محزون میکند و دچار اندوههای مختلف خواهد کرد. أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند عجیبترین چیزی که خدا در انسان خلق کرده قلب اوست، یکی از ویژگیهایی که برای قلب توضیح میدهند این است که: «وَ إِنْ نَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحُزْن» (تحف العقول/ص95) اگر خوف انسان را در بر بگیرد انسان مشغول اندوه میشود، یعنی خوف یکی از عوامل اندوه است. پس ما باید در مراقبت کردن نسبت به مسئلۀ خوف، اهتمام بیشتری داشته باشیم. برای خدا هم مهم است که ما نترسیم.
انسان نباید ترس را در دل خودش تکرار کند، بهحدی که ترس بر صفات دیگر غالب بشود
حالا برویم سراغ اهمیت ترسهای بیجایی که برای انسانها پیش میآید. اولاً ترس یک عکسالعمل طبیعی و نجاتبخش است پس ذاتاً چیز بدی نیست که در وجود انسان قرار دارد، انسان از چیزهایی مثل خطر و ضرر میترسد و از اینها پیشگیری میکند لذا فرار میکند تا لطمه نخورد. اگر کسی از بلا و خطر نمیترسید، مدام در بلا میافتاد، اصلاً هیچ رفتار دفاعی- به معنای درست کلمه- و هیچ فرار درست از خطر انجام نمیداد. پس خیلی بد است که انسان از خطر نترسد. یکی از ویژگیهای کودک این است که هنوز خیلی از خطرات را تجربه نکرده است لذا راحت به سمت آبجوش میرود تا وقتی که خداینکرده آبجوش را لمس بکند و یک ضرر هنگفت سراغش بیاید. به همین خاطر مادرها سعی میکنند کودکان را بترسانند.
ترس چیز خوبی است، ترس در واقع عکسالعمل انسان در مقابل ضررها و خطرهای هولناکی است که در محیط زندگی او فراوان است. ولی اینکه انسان فقط بترسد، در اثر ترس کنجکاویاش را کنار بگذارد، در اثر ترس قدرت ریسکش از بین برود، در اثر ترس، هیچ احساس امنیتی در وجودش راه پیدا نکند، در اثر ترس هیچ لحظۀ شادی را تجربه نکند، خیلی چیز بدی است. انسان نباید ترس را در دل خودش تکرار بکند، که به یک روحیه و صفتی که بر دیگر صفات انسان غلبه دارد تبدیل بشود. ترس اندازه دارد، موارد لازم برای ترس مشخص است، ترس چیز خوبی است، آنچه بد است این است که انسان در ترس بماند و زیادی داخل ترس بیفتد، از چیزهایی که نباید بترسد بترسد، زمانی که نباید بترسد در اندیشۀ ترسیدن باشد، هرچند ترسش بجا باشد.
پیامبر(ص): اگر از چیزی بترسی، همان بر تو مسلط خواهد شد
اندیشیدن و غرق شدن در ترس بهصورت نابجا، یا ترسیدن از چیزهایی که ترس ندارند، انسان را دچار بیچارگی میکند. در یکی از تهدیدهایی که در روایات برای انسان مطرح شده میفرماید اگر انسان از چیزی بترسد (طبیعتاً منظور ترسهای نابجا است) خدا همان را بر او مسلط میکند. این یک مجازات است که در سنت طبیعت و حیات انسان قرار داده شده است. از رسول خدا(ص) نقل شده است: «ما سلّطَ اللَّهُ على ابنِ آدَمَ إلّا مَن خافَهُ ابنُ آدَمَ» (میزانالحکمه/5486) تسلط پیدا نمیکند بر انسان مگر چیزی که انسان از آن بترسد.
اخیراً هم بعضیها با دانشهای مختلف در این زمینه حرفهایی میزنند که تا حدی میتواند درست باشد. مثلاً میگویند بر اساس قانون جذب اگر تو منفی فکر بکنی امور منفی را بهسمت خودت میآوری، در بعضی موارد این حرف درست است، مثلاً رسولخدا(ص) میفرماید هیچوقت فال بد نزنید (لَا عَدْوَى وَ لَا طِیَرَةَ وَ لَا هَامَ؛ جعفریات/168) و (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ یُحِبُّ الْفَأْلَ الْحَسَنَ وَ یَکْرَهُ الطِّیَرَة؛ مکارمالاخلاق/350) فال بد یعنی اینکه «من فکر نمیکنم این کار درست بشود!» فال بد نزنید چون اثر وضعی در عالم دارد. آن قسمت از حرفهای کسانی که دربارۀ قانون جذب سخن میگویند اگر شامل اینگونه موارد باشد درست است مثلاً اگر شامل این روایت رسولخدا(ص) بشود که فرمود اگر از چیزی بترسی او بر تو مسلط خواهد شد.
بخشی از مرگ و میرها بهخاطر ترس از کرونا است
گاهی آدم از یک بیماری یا مرض، زیادی میترسد آن وقت بیماری سراغش میآید. در همین موضوع کرونا بارها شنیدم که پزشکها فرمودهاند، بخشی از مرگ و میرها به خاطر ترس از کرونا است. وقتی طوری در مورد کرونا تبلیغات بشود که مردم هول کنند، تا به یکی بگویند شما کرونا گرفتی، سیستم ایمنی بدنش کاهش پیدا میکند، میترسد از اینکه بمیرد و اتفاقاً فوت میکند. پرستارهای محترم و اطباء عزیز وظیفه دارند بیمار را نترسانند، به او امید بدهند، ترسش را بگیرند و بعد با او کار کنند که بیماریاش برطرف شود. خود انسان در برطرف کردن بیماری خیلی مؤثر است.
در اینکه ترس، بلا سر آدم میآورد تردیدی نیست، مثال فیزیولوژیکش همین کرونا است که دم دستمان است. چطوری باید تبلیغات شود که ترس ایجاد نشود؟ آیا تبلیغاتی که امروز در جامعۀ ما هست دارد ترس را زیاد میکند یا واقعاً باید همین مقدار تبلیغات بشود تا پرهیز و مراقبت مردم زیاد بشود؟ این یک مسئلۀ بسیار پیچیدۀ روانشناختی است و استادان روانشناسی و روانشناسی اجتماعی باید در این زمینه نظر بدهند. چقدر از اخبار مرگ و میر را باید اعلام کرد، چگونه باید این اخبار را بیان کرد؟ چگونه باید به مردم گفت که ماسک بزنند؟ چگونه باید تبلیغات کرد؟ آیا تنها راه، ترساندنِ زیاد است؟ آیا ترساندن زیاد، مرگ و میر را افزایش نمیدهد؟ اینها نکاتی است که ممکن است یک پزشک، در این زمینه تبحر کافی نداشته باشد. ما چهکار کنیم که هم مراقب کرونا باشیم و هم نترسیم، باید این دوتا را باهم جمع کرد، اساساً همهجا در زندگیِ خوب، آدم باید جمع اضداد بکند.
پس ترس نهتنها در سیستم ایمنی بدن بلکه در مقدرات انسان هم اثر دارد. وقتی از یک چیزی میترسی اصلاً بنا نبود آن بلا سر شما بیاید ولی دور میزند و سر شما خالی میشود، برای اینکه شما بیخود از آن ترسیدی، زیادی از آن ترسیدی، زیادی در اندیشه و حس و حال آن ترس باقی ماندی. یکی از نهیبها در روایات این است که زیادی و نابجا نترسید؛ برای اینکه این ترس، بلا سرتان میآورد. مثلاً میگویی: «من میترسم فلان کار درست نشود!» با این حرف کار را خراب میکند. مثلاً من میترسم ازدواج این دو جوان به نتیجه نرسد! اصلاً همین حرفها اثر وضعی دارد. بیخودی میترسی، اینهمه علائم مثبت وجود دارد، اینجا جای ترس نیست، اینجا جای بیان امید است، چرا رفتی آن بیان بد را انتخاب کردی؟
ترسِ نابجا انسان را به ترسیدن عادت میدهد
یکی دیگر از نکاتی که در روایات آمده، فزاینده بودن ترس است، اگر شما از یک چیزی بترسی کمکم عادت میکنی از همهچیز بترسی. ترس مثل غدۀ سرطانی در وجود آدم تکثیر میشود. میفرماید: اگر کسی از خدا نترسد و از مردم بترسد خدا او را از همهچیز میترساند. (منلایحضرهالفقیه/ج4/ص410) یعنی شما از مردم میترسیدی، حالا وضعت طوری شده که از همهچیز میترسی. ترس نابجا مثل سلول سرطانی، خودش را تکثیر میکند، آدم باید از ترس نابجا پرهیز کند. اجمالاً همهمان میدانیم ترسهای بیخودی که ما در زندگیمان داریم زیاد است. ترس نابهجا انسان را به ترسیدن عادت میدهد، با مغز انسان کاری میکند که انسان از هرچیزی بترسد و از هرچیزی بخواهد فرار بکند؛ آنوقت زندگی نابودی خواهد داشت.
یا مثلاً روایت میفرماید: «الْخَائِفُ لَا عَیْشَ لَهُ» (تصنیف غررالحکم/ص447) کسی که میترسد دیگر زندگی ندارد، زندگیاش نمیتواند خرّم باشد، این انسان، شاد زندگی نخواهد کرد. «الخائِفُ لا عیشَ لَه» به تعبیر ما یعنی آدم خائف و ترسو، هیچوقت نمیتواند زندگی خوشی داشته باشد. چرا باید خودمان را از زندگی خوش محروم بکنیم؟ اگر ما خودمان را از زندگی خوش محروم کنیم اولین کسی که از دست ما ناراحت میشود خود خدا است، ما نباید فکر کنیم که اگر ما رنج بیجا کشیدیم، میتوانیم برویم درِ خانۀ خدا خودمان را لوس کنیم و خدا ما را نوازش کند! اتفاقاً خدا از دست ما ناراحت میشود و میگوید چرا این کار را با خودت کردی؟
خدا آدم خائف را پناه میدهد، به شرطی که ترسش بجا باشد
در جلسۀ اول گفتیم بهطور قطع حال بد، انسان را از چشم خدا میاندازد، چون روح آدم سیاه میشود، آدم بدحال مثل آدم گنهکار از خدا دور میشود. خدا آدم دلشکسته و آدم غمگین را تحویل میگیرد، آدم خائف را پناه میدهد، اما به شرطی که درست بترسد، درست غمگین بشود، هر غم و هر ترسی، ترس و غم بجایی نیست، هر ترس و هر اندوهی که نابجا باشد حال انسان را بد خواهد کرد و حال بد پیش خدا چیز خوبی نیست. فکر نکنید این یک مسئلۀ شخصی است و ربطی به خدا ندارد! شما فکر کن در این عالم خدا هیچ کسی را جز تو ندارد، هیچکاری هم جز شما یکنفر ندارد! آنوقت خدا میفرماید همانطور که تو فکر میکنی همین یکدانه خدا داری، فکر کن من هم یکدانه بنده دارم که تو هستی (مَن کانَ لِله کانَ اللَّهُ لَه ؛ الوافی، فیض کاشانی/ج8/ص784)
حالا اگر زندگی ما خراب باشد -به تعبیر عامیانۀ بنده- انگار کل طرح خدا را بههم ریختی. من تو را خلق کردم، عالم را برای تو خلق کردم، منتظر رشد تو هستم، من برای تو خیلی چیزها میخواهم، اما طرح و نقشۀ من را بههم ریختی. گاهی ما واقعاً خودمان را حساب نمیکنیم. در راهحلهای از بین بردن حال بد باید به این نکته بپردازیم که یکی از پایهها و ارکان رفع حال بد این است که خودمان را تحویل بگیریم و بدانیم که خدا ما را تحویل میگیرد. اگر ما خودمان را در عالم، آدم حساب نکنیم، فرزانه و یگانه حساب نکنیم، دچار همهنوع بدبختی میشویم. یک روایت در این زمینه برای شما بخوانم: امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: شدت ترس از عجز نفس و ضعف یقین است. «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْیَقِین» (تصنیف غرر الحکم/ص263) جُبن همان خوف بد است. کسی که از قدرتهای فوقالعادهی خود باخبر نیست دچار ضعف و ترس میشود.
اینها نمونههایی از روایاتی بود که ما را از ترسهای نابجا باز میدارند.
ترسیدن نابجا از این و آن موجب میشود انسان دیگر از خدا نترسد
شاید مهمترین امر معنوی که باید از آن صحبت کنیم این باشد که ترس نابجای انسان مانع ترس بجای انسان است. به تعبیر دیگر ترسیدن نابجا از این و آن موجب میشود آدم از خدا نترسد و کسی که از خدا نترسید خیلی خطرناک میشود. روضه بخوانم؛ کوفیان که از شایعۀ حضور لشکریان یزید ملعون ترسیدند دیگر نتوانستند از خدا بترسند. بعد دیدید با بچههای أباعبدالله الحسین(ع) چه کردند؟ بچههای اباعبداللهالحسین(ع) را قطعه قطعه کردند. آدمهای ترسو که ترس نابجا داشته باشد دچار قساوت قلب وحشتناک میشوند، چون یکذره ترس از خدا میتواند انسان را از خیلی گناهها باز بدارد. یکذره ترس از خدا اینقدر برکات دارد که میتواند زندگی انسان را متحول کند.
گاهی که شما یکدانه کار بد را بهخاطر ترس از خدا ترک میکنید، قطعاً در همان بیست و چهار ساعت آثار نورانیاش را میبینید. ترس از خدا خیلی قیمتی است، از آن ترسهایی نیست که اعصاب آدم را خرد کند، از آن ترسهای بیخود نیست که در اثر ضعف نفس پدید بیاید. اصلاً مأموریت پیامبران انذار است، انذار در مأموریت پیامبران نسبت به بشارت، اصل است، در قرآن کریم انذار بیشتر از بشارت مطرح شده است. اصلاً ترس از خدا حال آدم را خوب میکند. ترس از خدا خیلی محبت خدا را به انسان میچشاند و لذت و شیرینیاش را در کام انسان قرار میدهد. کسی که از غیرخدا بترسد، از موهبت «ترس از خدا» محروم میشود.
اگر کسی از خدا بترسد خدا کاری میکند همه از او بترسند
امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ» (کافی/ج2/ص68) اگر کسی از خدا بترسد خدا کاری میکند هیبتی داشته باشد که همه از او بترسند. حالا ممکن است در این وسط یککسی هم بیاید ضربه بزند، در کربلا دشمنان امامحسین(ع) در عین حالی که از امامحسین(ع) و اصحابش میترسیدند جنایت قتل و کشتار هم انجام دادند.
اگر انسان خیلی غریب بشود ممکن است کاری از این ترس بر نیاید و امامحسین(ع) را در گودی قتلگاه محاصره کنند. حدود دو یا سه ساعت أباعبدالله الحسین(ع) در گودی قتلگاه در خون شریف خودش دست و پا میزد ولی جرأت نمیکردند به این انسان مجروح، تنها و بییاور و با بدنی پر از زخم، نزدیک بشوند. میفرماید اگر کسی از خدا بترسد خدا همهکس را از او خواهد ترساند.
اگر کسی از خدا نترسد خداوند او را از همهچیز میترساند
امام صادق(ع) در ادامۀ روایت فوق میفرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْء» اگر کسی از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز میترساند؛ یعنی همان ترس فزاینده و توسعهای، اصلاً انگار خود این مجازات است. پس ترس بیجا، ترس بیمارگونه، ترس در اثر ضعف که حال آدم را بد میکند باید خیلی مورد توجه مؤمنین قرار بگیرد، که اگر ترس نابجا در دلم قرار بگیرد ترس از خدا از دلم خواهد رفت، به علاوه اینکه به ترسیدن از همهچیز در عالم مجازات میشوم و قساوت قلب بدی پیدا خواهم کرد. کسی که از خدا بترسد ظلم نمیکند، اگر کسی هم به او ظلم کرد بخشنده میشود. ترس از خدا خیلی کنترلکننده است، خیلی لطیفکنندۀ روح انسان است. کسی که از غیرخدا میترسد کمکم ترس از خدا در وجودش از بین میرود.
عامل خوشبختی یک جامعه این است که مسئولینش از خدا بترسند؛ ولا غیر
قانون، بازرسیها و نهادهای نظارتی ممکن است سهم بسیار اندکی در خوشبختی جامعه داشته باشند. اگر قوۀ قضائیه، وزارت اطلاعات، سازمان بازرسی کل کشور، دیوان محاسبات و نظارتهای عمومی خیلی قوی باشند، این حزب با آن حزب در بیفتد، مچ همدیگر را بگیرند، اینها از آبروریزی بترسند که دفعۀ بعد رأی نیاورند و... این ترسها و کنترلها در بهترین وضعیت یک جامعه را نیمدرصد بتواند خوشبخت بکند. عامل خوشبختی یک جامعه این است که مسئولینش از خدا بترسند، ولا غیر! شک نکنید. مدیریت و کنترل جوامع امروزی بشری که در آن با انبوه انسانها و تخصصهای مختلف مواجه هستیم، خیلی سخت شده است، دادگاه بردن کسی که خلاف میکند خیلی سخت شده است چون همۀ خلافها واضح و آشکار نیستند. برای اینکه یک مسئول از وزیر و وکیل تا یک مدیر در شهرستان و مدرسه نهتنها خطا نکند بلکه خوب کار بکند، راهی جز این ندارد که او باید از خدا بترسد.
اگر بشر فکر میکند با دیوانسالاری و تشدید نظارتها میتواند مدیران را کنترل بکند، نهایت حماقت و جهالت است. با تمام علوم انسانی در رشتههای مختلف همین الان این مسئله ثابت میشود. آیا اگر مدیری از خدا نترسد میشود با ابزار دیگر او را کنترل کرد؟ آب در هاون کوبیدن است! یکروزی بشر به این خواهد رسید، آن روز ظهور حضرت نزدیک شده است. بشر کِی لایق میشود مدیرانی مثل سیصد و سیزده نفر اصحاب حضرت ولیعصر ارواحنا له الفدا پیدا کند؟ وقتی که شعورش به اینجا برسد که جز خوف خدا عاملی نیست که بتواند یک مدیر را کنترل کند. یعنی عوامل دیگر هم هستند اما نیمدرصد بهدرد میخورند. امام زمان ارواحنا له الفدا یک قوۀ قضائیه عریض و طویل ندارد. تصور بنده این است که قوۀ قضائیه حضرت ولیعصر ارواحنا له الفدا برای ادارۀ کل جهان شاید کمتر از کل قوۀ قضائیۀ کشور ما باشد.
اگر مسئولین از خدا نترسند دچار قساوت قلب میشوند
باید از خدا ترسید، قرآن میفرماید: «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب» (حدید،25) ما پیامبران را فرستادیم تا ببینیم چه کسی او را در نهان کمک میکند. بالغیب، یعنی اگر خودش تنها هم باشد در فکر کمک به مولای خودش است، چون از خدا میترسد. وقتی رسول خدا(ص) در غدیر دست أمیرالمؤمنین(ع) را بالا برد، خداوند متعال فرمود: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن» (مائده،3) کافران دیگر نمیتوانند به شما لطمه بزنند، شما دیگر از آنها نترسید از من بترسید. میدانید که در یک نظام ولایی همۀ صفات اخلاقی اصلاً و اولاً مال مسئولین است، بعد مربوط به بقیه مردم است،
نترسیدن از غیرخدا و ترسیدن از خدا فقط مربوط به افراد معمولی نمیشود، بلکه در درجۀ اول مال مسئولین یک مملکت است. چرا امام خمینی(ره) میتواند این غوغا را در تاریخ بشر بهپا کند؟ برای اینکه خودشان فرمودند، من هیچوقت ترس را تجربه نکردم. ظاهراً به فرزندانشان فرمودند من هرچه با خودم فکر میکنم، در طول عمرم ترسیدن را تجربه نکردم، مردم میگویند ما میترسیم نمیفهمم اینها چه میگویند؟ این روحیه خیلی ارزشمند است.
اگر مسئولین از خدا بترسند اتفاقهای خوبی برای آن جامعه میافتد. ولی اگر مسئولین از خدا نترسند چه میشود؟ نترسیدن از خدا موجب قساوت قلب میشود، حالا حساب کنید سیاستمداران و مدیران یک کشور دچار قساوت قلب بشوند؛ اینها مثل شمر ابن ذیالجوشن و عمرسعد میشوند و نه حتی کمتر. خیلیها با شمر و عمرسعد محشور میشوند، ولی اینطور نیست که خدا مدام یک امامی مثل امام حسین(ع) را بگذارد تا اینها او را به شهادت برسانند و معلوم شود که چقدر جنایتکار هستند.
وقتی انسانها از خدا نترسند و دچار قساوت قلب بشوند، چه جنایتهایی از آنها سر میزند!
این سنتی که در آخر سخنرانی روضه میخوانیم یک سنت خودساخته و عوامانه نیست، این سنت فوقالعاده حکمت دارد. شما نمیتوانید یک حرف عمیق در عالم پیدا کنید که بهترین مثالهایش در روضۀ کربلای اباعبدالله الحسین(ع) پیدا نشود. وقتی آدمها از خدا نترسند چه کارها که نمیکنند! حرمله ملعون، جلوی سیهزار نفر تیر به گلوی علیاصغر زد ولی یک نفر از آنها صدایش در نیامد و اعتراضی نکرد. نمیدانید وقتی آدمها از خدا نترسند چه قسیالقلبهایی میشوند.
کربلا میخواست اینها را به ما نشان بدهد و بگوید تا اینجا جلو میروند. وقتی انسانها از خدا نترسند دچار قساوت قلبی میشوند که اصلاً از خودشان بعید میدانستند یکروزی به اینجا برسند که گوشواره از گوش یک دختربچۀ سهساله بکنند. ملعون خودش داشت گریه میکرد و گوشواره را میکند. این دختربچه گفت تو که داری غارت میکنی پس چرا گریه میکنی؟ گفت میدانم دارم چه جنایتی میکنم، اگر من این گوشواره را ندزدم کس دیگری میدزدد. خدایا! میخواهی همۀ مثالها را در کربلا برای ما بزنی؟ چرا بچههای حسین(ع) باید درسآموز و عبرتآموز تاریخ قرار بگیرد؟ آیا با اینهمه هزینه دنبال هدایت ما هستی؟ یا اباعبدالله! ما احساس شرمندگی میکنیم از اینهمه هزینهای که تو برای دستگیری ما کردی...
(الف3/ن2)
I am glad that you shared this helpful info with us.
Please stay us informed like this. Thank you for sharing.
Look at my homepage :: caijstart.com