واقعبینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سورۀ محمد(ص)-ج2
انسان بسیاری اوقات، لذّت را در فرار از واقعیت میبیند درحالیکه خودِ واقعیت مستکننده است/ بزرگترین اثر تربیتی قرآن این است که انسان متوهّم و خیالپرداز را به عنصری «واقعبین» تبدیل کند
شناسنامه:
- زمان: 1402/01/04
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- مناسبت: رمضان
- صوت: اینجا
قرآن یک کتاب تربیتی است چون بر روی فکر و روح و گرایشهای انسان اثر میگذارد
در این جلسات میخواهیم به محضر سورۀ قتال یا سورۀ محمد(ص) برسیم و از این سوره درس بگیریم، با این سوره انس پیدا کنیم و این سوره نیاز روحی ما را برای انس با قرآن تأمین کند. در کنار همۀ برکاتی که قرآن دارد نام پربرکت رسولخدا(ص) هم در این زمینه مؤثر است. اگر با همین سوره ارتباط وثیق برقرار کنیم، ان شاء الله این سوره بابی بشود که با کلّ قرآن کریم ارتباط برقرار کنیم. خصوصاً که رسولخدا(ص) سفارش کرده است به این سوره و سورههای بعد از آن بیشتر بپردازیم.
این سوره را در اولین معرفی به چه ویژگیای میتوانیم بشناسیم؟ این سوره میخواهد با ما چهکار کند؟ این سوره گذشته از موضوعاتی که در آن مطرح میکند، چه اثر تربیتی خاصی را در ما دنبال میکند؟ وقتی خودمان آگاه باشیم که این سوره دارد کدام ورزش فکری و روحی را به ما میدهد، طبیعتاً دریافتمان از آن بیشتر خواهد شد. کلمات خداوند متعال، صرفاً علمی نیستند. همۀ عبارات قرآن به گونهای طراحی شدهاند که دنبال اثر روحی بر انسان هستند. در طول سطور نورانی قرآن کریم اینها به قدری تکرار شده و در اثر گذاشتن روی انسان نوسان دارد که میتوانیم به وضوح ببینیم قرآن یک تربیتکننده و مربّی است که هیچ مربّیای به گرد پای قرآن نمیرسد. قرآن انسان را بار میآورد، برخی روحیات را به انسان میدهد، بعضی گرایشها را در انسان تنظیم میکند و بعضی از گرایشهای پنهان فطری انسان را هم بیدار میکند. قرآن روی فکر و روح و گرایشهای انسان اثر میگذارد، به همین علت قرآن یک کتاب تربیتی است.
قرآن کریم، ترسها و اشتیاقها را در ما تغییر میدهد و حتی برای حافظه و خیال ما هم برنامه دارد
قرآن یک کتاب تبلیغیِ صرف نیست. اگر به موضوع تبلیغ، درست نگاه کنیم تربیت هم در داخلش هست، ولی الآن کسی تبلیغ را با تربیت یکسان نمیداند. قرآن بهطور مستمر روی انسان کار میکند تا یک تربیتی در فکر ما ایجاد کند. قرآن با اثراتی که در طرز محاسبات و دستگاه فکری ما باقی میگذارد، شخصیت فکری ما را میسازد، طرز نگاه کردن ما را درست میکند. قرآن حتی با حافظۀ ما هم کار دارد. برخی مطالب را باید به خاطر بسپاریم و هرگز فراموش نکنیم. قرآن آن مطالب را به تعداد لازم تکرار و به شیوۀ لازم بیان میکند تا از یادمان نرود.
قرآن کریم، ترسها، آرزوها، اشتیاقها و خیلی چیزها را در ما تغییر میدهد. قرآن خیال ما را هم رهبری میکند. حدود یکچهارم قرآن آیاتی است که با خیال ما کار دارد. یکچهارمِ قرآن، حجم زیادی است. این آیات دربارۀ توصیف بهشت و دوزخ است. چون ما بهشت و دوزخ را ندیدهایم، قرآن از قدرت خیال ما استفاده میکند و جزئیات بهشت و دوزخ را هم برای ما ترسیم میکند که ما دربارۀ آن صورتها، خیال خودمان را بهکار بگیریم. قرآن برای خیال ما برنامه دارد. همانطور که رسولخدا(ص) میفرماید، قرآن واقعاً ادبکننده است. (الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَةَ اللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ ؛ جامع الاخبار، ص 114) البته تعبیر ادبکردن امروز کمتر بهکار میرود و میتوانیم آن را بیشتر به تربیتکننده ترجمه کنیم.
بزرگان معرفت، ادب، فلسفه، عرفان و ... ریزهخور خوان قرآن بودند که به جایی رسیدهاند
اگر یک مقدار با قرآن مأنوس باشید میتوانید درک کنید چه کسانی اهل قرآن هستند. مثلاً در تفسیر المیزان دیده میشود که شخصیتی مثل علامۀ طباطبایی چقدر در قرآن غُور کرده است. حضرت امام و مقام معظم رهبری هم همینطور هستند. ما از این دو بزرگوار در صحنۀ عمل حرفهای خاصی شنیدهایم که نشانۀ تعمق آنها در قرآن است. تدابیر و نگاه آنها ویژه است. کسی که زیاد قرآن خوانده باشد میفهمد این نکات از کجا برآمده است. از وصیتنامهها و طرز حرف زدن بعضی از رزمندهها معلوم است که خیلی تحت تأثیر قرآن بودهاند.
بزرگان معرفت، ادب، فلسفه و عرفان، ریزهخور خوان قرآن بودند که به جایی رسیدهاند. اگر کلام حافظ علیهالرحمه زیبایی، حلاوت و جاودانگی پیدا کرده است، به این خاطر است که با فطرت همۀ انسانها سخن گفته است. وقتی اشعار حافظ ترجمه هم میشود دیگران آن را میپسندند. ایشان میگوید علتش این است که من اهل قرآن هستم. او حافظ قرآن است و به دلیل همین به او «حافظ» گفتهاند. ملاصدرای بزرگ و باعظمت نمونۀ دیگری است که امام خمینی(ره) میفرمود «ملاصدرا و ما أدراک ما ملاصدرا»، او بعد از آن همه مطالعه و تحقیق فلسفی میفرماید کاش همۀ عمرم را صرف قرآن کرده بودم. البته منظور این نیست که کار فلسفی خوب نیست؛ این فیلسوف بزرگ دارد با ارزشِ نشستن پای قرآن را به ما نشان میدهد.
وقتی قرآن میخوانید، قرآن بهطور دقیق سراغ خلأهای روحی و نیازهای شما میرود و آنها را برطرف میکند
وقتی شما کتاب حافظ را باز میکنید و با فالش ارتباط برقرار میکنید، حس میکنید که او متناسب حال شما سخن گفته است؛ حالا ببینید خودِ قرآن چهکار میکند! قرآن کتاب فال و تفأل نیست امّا همین که شما قرآن میخوانید بهطور دقیق سراغ خلأهای روحی و نیازهای شما میرود و آنها را برطرف میکند. صدنفر کنار رحل قرآن نشستیم و همهمان یک آیه را میخوانیم، همان آیه با هر کدام از ما کاری متفاوت میکند و هر کدام از ما بهرۀ خودمان را میبریم. خداوند متعال مالک سمع و بصر انسان است. یعنی او اختیار دارد چه چیزی از چشم و گوش، وارد ذهن شما شود. قرآن میفرماید: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال،24) خداوند میان آدمى و دل او میانجى مىشود. شما کلمات قرآن را میخوانید و صاحب این کلمات، همین الآن زنده است. وقتی که قرآن میخوانید نگاه خداوند متعال به شما اینطور نیست که شما یک متن قدیمی را که خدا در گذشته فرستاده است میخوانید. خدا بین تو و برداشتی که الآن از آیات قرآن میکنید حضور دارد و آن را مدیریت میکند.
اصلاً لازم نیست شما به خداوند متعال بگویید خدایا! یک حرفی بزن که متناسب با حال اکنون من باشد. خدا همین کار را با شما میکند! این معجزه فقط مربوط به رسولخدا(ص) نیست که خداوند متناسب با حوادث ایام با ایشان حرف زده است. خدا را عاجز ندانیم. خدا را قیّوم و حیّ لایموت بدانیم. هر حرفی برای ما لازم باشد، خدا با همین کلماتش با ما میزند، اصلاً نیاز به وحی و پیغام دیگری نیست. خداوند در اندیشۀ ما تصرف میکند. قرآن کلمات خداست، نه کلمات یک انسان معمولی. البته بعضی انسانهای صاحبنفس هم همینطوری هستند؛ یک وقت خدا چیزی به زبانشان میاندازد که دقیقاً نیاز الآن شماست.
امکان ندارد که مؤمن قرآن بخواند و چیزی دریافت نکند/ به قرآن اجازه بدهیم که ما را تربیت کند
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید مراقب گمانهای مؤمنین باشید چون خدا حق را بر زبان آنها جاری میکند «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ سبحانه أجری الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»(غرر الحکم، ص152). آیا این خدا نمیتواند حق را در آیات قرآن جاری کند تا بر ذهن تو بنشیند!؟ ما با سورههای حمد و توحید میتوانیم همۀ حرفهای خود را با خدا بگوییم و از خدا بخواهیم. بعد هم از او تشکر کنیم، رکوع و سجده کنیم. بعد دوباره بلند شویم سورههای حمد و توحید را بخوانیم و دوباره پیامهای خودمان را دریافت کنیم و دوباره سر بر خاک بگذاریم. سورۀ حمد «امّ الکتاب» است و بسیار سورۀ باعظمتی است.
نگویید ما بعضی وقتها قرآن را میخوانیم امّا چیزی دریافت نمیکنیم. اصلاً امکان ندارد قرآن بخوانید و چیزی دریافت نکنید؛ مگر اینکه یک کسی غرض و مرض داشته باشد. منتها گاهی ما در خودآگاهمان میفهمیم چه دریافت کردهایم و گاهی هم در خودآگاهمان متوجه نمیشویم چه دریافت کردهایم. قرآن کریم و بخشنده است، محاسبه نمیکند پرداختی داشته باشد یا نداشته باشد. قرآن در وجود انسان دنبال اهداف تربیتی است، این اهداف را تعقیب میکند و به هدف هم میرسد؛ فقط ما به قرآن کریم راه نمیدهیم که ما را تربیت کند.
یکی از احساسات بسیار بد «ترس» است. امام کاظم(ع) برای غلبه بر ترس میفرماید: «إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّات» (کافی، ج2، ص621) هرگاه از چیزی ترسیدی صد آیه از هر قسمت قرآن که خواستی بخوان، سپس سه بار بگو: خدایا! این بلا را از من بردار. یعنی در مجموع این آیات احساس شما را درست خواهد کرد. باید به جایی برسیم که بیشتر از وابستگی طفل شیرخوار به مادرش، از هر جهت به قرآن وابسته بشویم.
قرآن میخواهد انسان متوهّم و خیالپرداز را به عنصری «واقعبین» تبدیل کند/ اثر تربیتی خاص سورۀ محمد(ص) همین است
یکی از برجستهترین و بزرگترین آثاری که قرآن در ما باقی میگذارد اثری است که اتفاقاً گمشدۀ زمان ما است و در عین حال کسی دنبال آن اثر نیست؛ با اینکه نیاز حیاتی امروز جامعه است و باید گفته شود امّا بیان نمیشود. دربارۀ اثر سورۀ محمد(ص) که شاید بزرگترین اثر قرآن باشد، جامعۀ ما دچار فاجعه است چون ضدّ آن را تلقّی میکند نه اینکه فقط به آن توجه نکند. قرآن هم در کل، این هدف تربیتی را دنبال میکند و این هدف تربیتی نیاز مبرم و اول امروز جامعۀ ما است. این اثر را از قرآن کریم عموماً و از این سورۀ شریف خصوصاً بخواهید و ببینید چه تحولی در شما ایجاد میشود. خودتان را به قرآن بسپارید و بگذارید قرآن در شما این اثر را باقی بگذارد.
قرآن کلاً دنبال چه اثری است که در این سوره به صورت برجستهای دیده میشود؟ قرآن کریم دنبال این است که انسانِ خیالپرداز را به انسان «واقعبین» تبدیل کند. اگر کسی بگوید «قرآن میخواهد ایمان ما را بالا ببرد» باید گفت ایمان نتیجۀ واقعبینی است. اگر کسی بگوید «قرآن میخواهد صفای دل ما را بالاببرد» باید گفت صفای دل هم نتیجۀ واقعبینی است. واقعبینی همان چیزی که بسیاری از دانشمندان دنبالش هستند و ادّعایش را میکنند. هر کسی به دانشگاه برود لزوماً واقعبین نمیشود. بسیاری از کسانی که اهل دانش هستند در زندگی شخصی یا اجتماعیشان و حتی در زندگی تخصصی خودشان واقعبین نیستند. قرآن میخواهد انسان را به عنصری واقعبین تبدیل کند. اصلاً بعضی از اسامی قرآن که قرآن خودش را با آنها توصیف کرده است اختصاص دارد به اینکه قدرت واقعبینی به انسانی میدهد که متوهّم و خیالپرداز است و زندگیاش را با خیالپردازی کودکانه آغاز میکند. انسانی که بر اساس گرایشهای نفسانی خودش فکر میکند، بعد از آنکه خیلی رشد کند قدرت تفکر درست پیدا خواهد کرد.
عشق به خدا، قرآن و اهلبیت(ع) از واقعبینی آغاز میشود و نتیجۀ واقعبینی است
قرآن معجزۀ خدا و کتابی است که در درجۀ اول میخواهد در عملیات مفصّلی به اندازۀ ششهزار و اندی آیۀ نورانیِ باعظمت ما را واقعبین کند؛ در مرتبۀ بعد میخواهد انسان را ترسان از خدا و عاشق خدا کند. ما باید به عاشقی و عاطفۀ تحریکشده معنوی پای آیات قرآن و محبت اهلبیت(ع) برسیم. منتها همۀ اینها از واقعبینی آغاز میشود و نتیجۀ واقعبینی است. کسانی که احساسات ولایی و معنوی را بیارزش میشمارند و آنها را همعرض یا حتی مقابل عقلانیت و واقعبینی میدانند، بسیار سطحینگر هستند و اصلاً نفهمیدهاند که این احساسات چیست.
آن کسی بیشتر عاشق میشود، بیشتر احساساتی میشود و اشک میریزد که بیشتر واقعبین باشد. چرا؟ قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده،83) کسانی هستند که چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند، دیدگانشان را مىبینى که به سبب آنچه از حق شناختهاند، لبریز از اشک مىشود. قرآن تصریح میکند که اشک آنها بهخاطر معرفت به حق است. حق یعنی واقعیت و معرفت به حق یعنی واقعبینی. اگر واقعبین باشید آنوقت میفهمید کسی ارزش دوست داشتن ندارد، کسی ارزش ترسیدن ندارد، هیچ آرزویی آنقدر ارزش ندارد که خودتان را فدایش کنید، اگر واقعبین باشید خیلی از رنگهای دنیا در مقابل چشمان شما از بین میروند. اگر واقعبین بشوید رها میشوید. انسان واقعبین میفهمد چیزی در این دنیا مزه ندارد. همین که فهمیدید چیزی در این دنیا دوستداشتنی نیست، عاشق خدا میشوید. عشق به خدا وقتی به دست میآید که حجاب و مانع را کنار بزنید.
درد بشر این است که واقعبین نیست و اسیر نگاههای غلط است؛ قرآن میخواهد چشم انسان را به واقعیت باز کند
رسالت همۀ دانشها و رشتههایی که در دانشگاهها هست چیزی جز این نیست که انسان را واقعبین کند. رسالت قرآن و دین هم همین است. دین از مقولۀ دانش است، دانشی که ارتباط صحیح و عمیق با آن برقرار کنیم. قرآن کلاً میخواهد ما را واقعبین کند. امام صادق(ع) از جانب شخص اول عالم خلقت یعنی رسول مکرم اسلام میفرماید: «الْقُرْآنُ هُدًى مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمَى»(کافی، ج2، ص600) قرآن تبیینکننده و روشنکنندهای است که انسان را از کوری نجات میدهد. کوری یعنی واقعبین نبودن. قرآن چشم انسان را باز میکند. خودِ قرآن در وصف خودش میفرماید: «هذا بَصائِرُ لِلنَّاس»(جاثیه،20) آیات قرآن وسایل بینایی و باز شدن چشم انسانها است؛ هدف قرآن این است که مردم واقعیت را ببینند.
مگر دیدن واقعیت خیلی سخت است که قرآن این همه برایش هزینه کند؟! رسالت اصلی قرآن خیلی سختتر از حد تصور ماست. در آزمایش شکست نور، وقتی چوب داخل آب گذاشته میشود ما چوب را کج میبینیم. در برخی آزمایشها اشکال هندسی در موقعیتهای مختلف به صورتهای متفاوت دیده میشود. ما در کلّ زندگیمان اسیر اینگونه نگاههای غلط هستیم. اگر خودمان را رها کنیم نگاهمان غلطتر هم میشود. یک نمونه سادهاش این است که ما نمیتوانیم تصور کنیم به زودی از این دنیا میرویم، گمان میکنیم همیشه در این دنیا هستیم. حال ما مثل کسی است که همیشه هست. علت این تصور این است که ما واقعبین نیستیم. بعد در لحظۀ جان دادن میگوییم: انگار بیشتر از یک روز در این دنیا نبودیم. آن واقعبینی است. چرا آن واقعبینی را الآن نداریم!؟ بشر برای رسیدن به واقعبینی، ضعیف و بیچاره است. خداوند متعال بهشت و جهنم را با جزئیات توصیف میکند تا ما واقعی بودنش را دریابیم؛ پیراهن اهل بهشت، چشم حورالعین، سبک نشستن بهشتیها روی تخت در مقابل همدیگر، خادمهایی که در آنجا پذیرایی میکنند، میوهها، غذاها و... را با جزئیات بیان میکند، برای اینکه ما بفهمیم آنها واقعیت است.
آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد درد بشر، واقعبینی است و دین برای واقعبین شدن ما آمده است. از میان آن آیات، یک آیه را برای شما قرائت میکنم که میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف،179) به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایى دارند که با آن نمىفهمند و چشمانى که با آن نمىبینند و گوشهایى که با آن نمىشنوند، آنها همچون چهارپایاناند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلان هستند. آنها قلب، چشم و گوش داشتند، امّا نه واقعیت را فهمیدند و نه دیدند و نه شنیدند. آنها غافل هستند یعنی واقعبین نیستند.
در سورۀ نورانی محمد(ص)، خداوند ما را برای واقعبینی تربیت میکند
حالا ببینیم در سورۀ نورانی محمد(ص)، خداوند متعال چگونه ما را برای واقعبینی تربیت میکند؟ خداوند متعال در این سورۀ شریف، هم صریحاً دربارۀ واقعبینی تعابیر و تعاریف کلیدی مطرح میکند و هم ما را به انواع واقعبینیها دعوت میکند. ما این سوره را بهصورت ترتیبی با هم مرور نخواهیم کرد، بلکه بهصورت موضوعی دربارۀ آن گفتگو خواهیم کرد. شما از این به بعد قرآن را اینطور بخوانید و ببینید قرآن چه جلوهای برایتان پیدا میکند؟
آیات اول این سوره، حال انسان را دگرگون میکند و انسان را ناخودآگاه به سمت واقعبینی میبرد. خداوند در آیۀ اول این سوره میفرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» کسانی که کفر ورزیدند - در مورد کفر باید در جلسات بعد صحبت کنیم- و میخواهند سرِ راه خدا مانع شوند، خدا اثر اعمال آنها را از بین میبرد. این یک واقعیت است. خداوند دربارۀ کفار بحث ارزشی نمیکند بلکه بحث واقعی میکند. مثلاً آن رئیس جمهور بیچارۀ آمریکا گفت که ما میلیاردها دلار در خاورمیانه خرج کردیم امّا هیچ نتیجهای نگرفتیم. این به خاطر واقعبین نبودند آنهاست. اگر در بعضی جاها کار آنها هم نتایجی دارد، آن نتایج هم بهخاطر ضعف ما است نه قدرت آنها.
اینکه خدا اثر کار کافران را از بین میبرد یک واقعیت است/ طبق همین واقعیت، آمریکا هیچ غلطی نمیتواند کند
خدا دربارۀ دشمنان دین و دشمنان بشریت کجای واقعیت ایستاده و چهکار میکند؟ خدا اثر کارشان را از بین میبرد. این یکی از ایستگاههاست. ایستگاههای دیگری هم وجود دارد، ولی این مهمترین و آخرین ایستگاه است. خیلی وقتها خدا به کافرها اجازه نمیدهد کاری انجام بدهند. آیا شما فکر میکنید چون آنها امکانات دارند هر غلطی دلشان بخواهد میتوانند کنند؟! اصلاً خیلی وقتها خدا اجازه نمیدهد به ذهنشان خطور کند که چهکار کنند؛ به همین علت خیلی احمقانه کار میکنند. خیلی وقتها خدا به ذهنشان میاندازد که یک کارِ خراب کنند.
قرآن میفرماید اگر اهل صبر باشید بیست نفر از شما بر دویست نفر از کفار و صد نفر از شما بر هزار نفر از کفار غلبه میکند چون آنها آدمهای نفهمی هستند «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ» (انفال،65) علت این نیست که شما شجاع هستید، عاشق هستید یا ایمان دارید، علت این است که آنها نمیفهمند. غلبه کردن بر کسانی که فهم ندارند آسان است. اینها همهاش واقعبینی است.
لحن واقعبینانۀ قرآن را در همین آیۀ اول ببینید: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»؛ قرآن بدون احساس، بدون هیجان، بدون نفرت، بدون فریاد و با کمال آرامش میفرماید: کسانی که کافر شدند و میخواهند سر راه خدا سد ایجاد کنند کارشان اثر ندارد. واقعیت خیلی ساده است. حضرت امام خمینی(ره) خیلی قرآنی بود. ایشان بر اساس همینگونه آیات فرمود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» او به این آیات باور داشت، چون انسان واقعبینی بود. اگر کسی از بنده بپرسد مهمترین ویژگی امام خمینی(ره) چه بود؟ میگویم او یک انسان واقعبین بود.
حتی اگر مؤمنان ناشیانه کار کنند خدا به کار آنها اثر میدهد
دومین آیۀ این سوره میفرماید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُم». این آیه بیان میفرماید که مؤمنان به قرآنی ایمان آوردهاند که بر رسولخدا(ص) نازل شده است. آنگاه قرآن را اینگونه توصیف میکند که «وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» این قرآن حق است. حق یعنی واقعیت باثبات و پایدار. چرا ارزش دارد که به قرآن ایمان بیاورید؟! چون قرآن حقّی از جانب «خدا» است. خدا این حق را بیان کرده است و به قول حضرت علامه منشأ این حق خودِ خداست. خدا یک واقعیت بسیار باثبات، محکم و مؤثر در عالم است. کف روی آب هم بهرهای از واقعیت دارد، امّا نه تشنهای را سیر میکند و نه موجی ایجاد میکند، حبابهای کف به سرعت از بین میرود. سراب، تصویری است که بر اثر شکست نور دیده میشود امّا واقعاً وجود ندارد. لانۀ عنکبوت واقعاً استحکامی ندارد. اینها پدیدههایی است که بهرهای از واقعیت ندارند. حق یعنی واقعیت و باطل یعنی دروغ، یعنی خیالپردازی. باطل یعنی امر غیرواقعی. باطل از ابتدا غیرواقعی است نه اینکه بعداً غیرواقعی بشود. حق و باطل دو کلمۀ بسیار باعظمت در قرآن کریم هستند.
«کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ » از آنطرف کافران هر کاری کنند خدا اثر کارشان را از بین میبرد و از اینطرف مؤمنین که حقمدار هستند حتی اگر خرابْ کار کنند خدا کار خرابشان را اصلاح میکند. «سَیِّئاتِهِمْ» یعنی اثر سوء رفتارهای غلط مؤمنان. اگرچه ممکن است مؤمنان ناشیانه کار کنند امّا خدا گرفتاریهای مؤمنان را برطرف میکند، خرابکاریهای آنها را درست میکند و به کار آنها اثر میدهد. کافر هرقدر هم ماهرانه کار کند خدا اثرش را از بین میبرد. این بیان واقعبینانه است، نه ارزشی و اخلاقی و معنوی و ... . اینها واقعیتی است که خدا میفرماید. حالا بفهمید که کار این دنیا در دست کیست. خدا این عالم را رها نکرده است که هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند. این سوره به انسان انرژی زیادی میدهد. پیامبر اکرم(ص) دربارۀ این سوره میفرماید: «مَنْ کَتَبَهَا وَ عَلَّقَهَا عَلَیْهِ أَمِنَ فِی نَوْمِهِ وَ یَقْظَتِهِ مِنْ کُلِّ مَحْذُورٍ وَ کَانَ مَحْرُوساً مِنْ کُلِّ بَلَاءٍ وَ دَاءٍ»(تفسیر البرهان، ج5، ص53) یعنی کسی که این سوره را بنویسد و همراه خود داشته باشد از هر بلایی در امان و محفوظ خواهد بود. علتش هم معلوم است چون خود این کلمات انرژی دارد.
مؤمن از اموری پیروی میکند که واقعیت دارد؛ کافر از اموری پیروی میکند که واقعیت ندارد
آیۀ سوم میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُم» این آیه، دو تعریف دقیق از کفر و ایمان ارائه میکند که نمونهاش در قرآن کم است. این آیه علت آنچه را در دو آیه قبل گفته شد بیان میکند؛ اینکه چرا خدا اثر کار کافران را از بین میبرد؟ و چرا کار خراب مؤمنان را درست میکند؟ «ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ»، برای اینکه کافران از باطل تبعیت میکنند امّا مؤمنان از حق تبعیت میکنند. آیا مؤمن بهخاطر عقیدهاش آدمِ خوبی است؟ نه؛ بهخاطر اینکه حقطلب، حقمدار، واقعبین و واقعگراست. کسی که کافر است، از اموری که واقعیت ندارد تبعیت میکند؛ معلوم است که زمین میخورد. بعد میفرماید «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ»؛ خدا حق را اینگونه توضیح میدهد که برای ما جا بیفتد.
چرا خدا کار مؤمن را درست میکند؟ برای اینکه او به اندازۀ توان خودش واقعیت را فهمیده و به سمت واقعیت حرکت کرده است، هرقدر هم که نتواند، خدا برایش جبران میکند. چون خدا خودش حق است، طرفدار حقطلبهاست و حقطلبها را دوست دارد. خدا نمیفرماید کار مؤمن درست است، بلکه میفرماید اگر کار مؤمن درست هم نباشد من آن را درست میکنم؛ کافر اصلاً کار درست ندارد که کارش در عالم اثری داشته باشد. چون کافر از باطل تبعیت میکند، خدا اثرش را از بین میبرد.
اگر میخواهیم فرزندان خود را در مدرسه، مذهبی بار بیاوریم بهجای این کلاسهای دینی، نمایش و تئاتر درست کنیم؛ مثلاً یک آدم احمق را که از باطل تبعیت میکند نشان بدهیم و بگوییم «این یعنی کافر» به حدی که همه به او بگویند «ای دیوانه! به طرف پرتگاه نرو!» ولی او در عالم خیالات خودش به سمت پرتگاه برود و سقوط کند. بعد همه به نفهمی، واقعبین نبودن و باطلگرایی او بخندند. از آن طرف هم یک انسان باهوش و واقعبین را نشان بدهیم و بگوییم این یعنی مؤمن. او یک مربی هم داشته باشد که به او کمک میکند و ضعفش را برطرف میکند.
انسان بسیاری اوقات، لذّت را در فرار از واقعیت میبیند درحالیکه خودِ واقعیت مستکننده است
واقعبینی خیلی لذتبخش است، امّا انسانها بسیاری از اوقات، لذّت را در فرار از واقعیت میبینند و میروند مست میشوند. بسیاری از افراد بهخاطر فاصله گرفتن از واقعیت به دنبال مستی میروند. باید به آنها گفت: ای بیچاره! واقعیت لذتبخشترین چیز است! چیزی که تو را اذیت کرده است باطل است. چرا خدا از عرقخوری بدش میآید؟ چون این کار بین انسان و واقعیت فاصله میاندازد درحالیکه خودِ واقعیت مستکننده است.
ما اسم حرفهایی را که واقعبینانه است، ایمان میگذاریم. این درد را کجا ببریم که مردم ایمان را یک مقولۀ غیرواقعبینانه میدانند؟ بسیاری از افراد گمان میکنند که ایمان فقط یک عقیده یا سلیقه است. حتی این حرف که علم و ایمان دو بال هستند هم دقیق نیست بلکه اشتباه است. ایمان نتیجۀ علم است و ما را به سوی علم میبرد. علم یعنی آگاهی از واقعیت. مؤمنان حقگرا هستند «أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ». چه کنیم که این تعریف قرآن از ایمان در جامعه جا بیفتد؟ کمتر کسی از آحاد مردم مؤمن ما با این آیۀ قرآن آشنا هستند که قرآن میگوید «مؤمن کسی است که واقعگرا باشد» مؤمن به کدام واقعیتها توجه دارد؟ به واقعیتهای باثبات، فراگیر و مؤثرتر. الآن در جامعۀ ما اگر به کسی بگویند «مؤمن» مردم دربارۀ او هر برداشتی دارند غیر از واقعبینی و واقعگرایی! این تلقی و برداشت عمومی باید اصلاح بشود.
همۀ روضههای ما واقعبینانه است
یا اباعبدالله الحسین(ع)! واقعیت این است که ما غیر از تو کسی را نداریم؛ هیچ کس آن اجازهای را که تو برای یاری بندگان خدا از خدا گرفتهای، نگرفته است چون هزینهای که تو برای هدایت ما کردی هیچکس نکرده است. واقع مسئله این است که ما به تو بسیار محتاج و مدیون هستیم. یا اباعبدالله(ع)! واقع مسئله این است که شما بسیار مهربان هستی. ما واقعاً نمیتوانیم امام حسین(ع) را فراموش کنیم. یا اباعبدالله(ع)! واقعاً کارهایی از دختر سهسالۀ تو بر میآید که از مردان بزرگ روزگار و تاریخ بر نمیآید. ما برای این واقعیتها گریه میکنیم. کسانی که واقعبین نیستند هیچوقت عاشق امام حسین(ع) نمیشود. کسانی که برای سهسالۀ اباعبدالله الحسین(ع) گریه نمیکنند و میگویند «دختربچه کتکخورده در عالم زیاد است!» واقعبین نیستند.
همۀ روضههای ما واقعبینانه است. کار روانشناسی این است که به صورت واقعبینانه رفتار انسان را بشناسد. در روانشناسی میگویند که یک بچۀ سهساله بزرگترِ خودش را ابرقدرت میداند. اگر پدر یا مادر بگوید «نمیتوانم» این بچه تمام پشتوانههایش را از دست میدهد. این واقعیت است. اگر یک بچه را بزنید آنقدر صدمه نمیخورد که بزرگترش را جلوی چشم او بزنید؛ فرقی نمیکند که این بزرگتر، پدرش باشد، مادرش باشد یا عمهاش باشد...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید