معنویت و احساس مسئولیت اجتماعی(ج1)
یک حسّ گمشده در فرهنگ ما «احساس مسئولیت اجتماعی» است
شناسنامه:
- زمان: 1400/10/06
- مکان: دانشگاه تهران
- مناسبت: ایام فاطمیه - جلسه1
- موضوع: معنویت و احساس مسئولیت اجتماعی
- صوت: اینجا
- متن کامل: اینجا
علیرضا پناهیان در اولین جلسۀ فاطمیه، دانشگاه تهران:
یکی از اموری که در معنویت و تربیت انسان، خیلی باید به آن توجه بشود «احساس مسئولیت اجتماعی» است؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به جامعه و کسانی که در کنار ما زندگی میکنند.
احساس مسئولیت اجتماعی، یک «حس گمشده» است در فرهنگ زمانۀ ما و حتی در فرهنگ دینی ما. این احساس فرق دارد با اینکه صرفاً روابط من با دیگران خوب باشد و یا اینکه نسبت به دیگران رفتار خودم را کنترل کنم که مبادا به دیگران ظلم کنم.
احساس مسئولیت اجتماعی نیاز به یک بلوغ و یک کار تربیتی خاص دارد و الا اگر انسان را رها کنید، در لاک فردیت خودش قرار میگیرد. به این انسان اگر دین و معنویت را اضافه کنید، دین و معنویت را هم میگیرد و آن را به سیاهچال فردیت خودش میبرد.
اگر انسان را به دین دعوت کنید اما کار تربیتیِ خوب و حسابشدهای انجام ندهید و دین را درست برایش تعریف نکنید، دین را در فضای فردیت خودش تنظیم میکند و به جامعه هم فقط تا آنجایی کار دارد که به جامعه صدمه نزند و جامعه هم به او صدمه نزند.
افراد وقتی میخواهند شغل انتخاب کنند، غالباً دنبال موفقیت خودشان هستند، همچنین وقتی میخواهند برای خودشان زندگی تشکیل بدهند، دوباره منافع فردی خودشان را در نظر میگیرند.
الان کمتر کسی از باب حس مسئولیت اجتماعی، اینطور میگوید «من الان باید ازدواج کنم با خانمی که بتواند زیاد فرزند بیاورد، الان جامعه نیاز دارد که فرزندآوری زیاد بشود» یعنی وقتی نیاز جامعه را میبیند، سلیقۀ خود و خیلی از خواستههایش را کنار میگذارد. اینطور مسئولیت اجتماعی داشتن، یعنی حالت پدری یا حالتِ مادری پیدا کردن برای جامعه.
مسئولیت اجتماعی داشتن یعنی انسان عاشق رشد جامعه باشد، یعنی به جای اینکه صرفاً دنبال این باشی که «من موفق بشوم، من حرمت و عزّتی پیدا بکنم» دنبال این باشی که جامعۀ من چه رشدی پیدا میکند؟
در بسیاری از گفتگوها و دلنوشتهها (که در فضای مجازی و... میببینیم)، حرفها اکثراً فردی است و اگر کسی بخواهد به معنویت و دینداری هم بها بدهد، به همین ادبیات فردی یک رنگ خدایی میدهد. این آن چیزی نیست که اساس دین و اساس عامل تقرب به خدا را تشکیل میدهد.
«فناء فی الله» تعبیری است که برای اهل معرفت بهکار میرود و نشان میدهد که چقدر ذوب در پروردگار شدهاند. اگر بخواهید شاخص فنای فی الله را بررسی کنید، میشود فنای در مردم یا فنای در بشریت یا غصۀ انسانها را خوردن.
امام سجاد(ع) به یکی از یارانش فرمود: مسلمین را باید به منزلۀ خانوادۀ خودت بدانی، بزرگشان را مثل پدرت بدانی و کودکان را فرزند خودت بدانی. کسانی که همسن خودت هستند را برادر خودت بدانی... (احتجاج/ج2/ص320) البته داشتن این احساس، خیلی دل بزرگی میخواهد.
بندگان خدا در واقع قصد پروردگار از خلقت عالم هستند. چطور میشود که دلت برای خدا و از خوف و خشیت خدا بلرزد ولی بندگان خدا را هیچ حساب نکنی؟!
فرض کنید امام زمان(ع) فرزند خودش را به شما بسپارد که از او نگهداری کنی. آیا همۀ کارهایت را تعطیل نمیکنی که به او رسیدگی کنی؟ حالا خداوند میفرماید: «الخلقُ عیالی»؛ همۀ مردم مثل بچههای من هستند. عرفان یعنی اینکه همین را شهود کنی.
شهدا و رزمندگان ما در اوج معنویت، این حس را پیدا میکردند؛ این حسّ دیگردوستی، این حسّ پدری نسبت به تمام آحاد جامعه؛ حسّ مسئولیت فوقالعادهای که حاضر است برای دیگران راحت جان بدهد.
دعا برای ظهور، منهای عشق به خلق خدا، مزه و معنای حقیقی خودش را ندارد. از امام صادق(ع) پرسید: ما که یاران شما امام غریب هستیم اجرمان بیشتر است یا یاران آخرین امام وقتی ظهور کند؟ فرمود: ثواب شما بیشتر است چون در غربت هستید. گفت: پس چرا برای ظهور دعا کنیم؟ فرمود: آیا نمیخواهید مردم نجات پیدا کنند و با حق آشنا بشوند؟ (کافی/ج2/ص139)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید