واقعبینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سورۀ محمد(ص)-ج۱۰
حقیقتجویی هنر نیست؛ هنر این است که در اثر حقیقتجویی به آرامش برسیم و این یعنی ایمان/ زندگیکردن با ترس و تردید، یک بیماری فراگیر و از علائم کفر است
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۱۱
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- مناسبت: ماه مبارک رمضان
- صوت: اینجا
- تعداد: ۲۹ جلسه
آیات غضب خدا بر کافران، آثار بسیار مثبت روحی و معنوی در مؤمنان دارد
یکی از آثار سخنان پروردگار عالم دربارۀ کفّار، اظهار غضب نسبت به آنها و بیان زشتی رفتار آنها، آثار بسیار مثبت روحی و معنوی در مؤمنان است. وقتی خداوند متعال کافران را شماتت میکند و بدیهای آنها را میگوید، مؤمنان اتّصالشان را به خدا بیشتر میکنند. مثل اینکه وقتی کودکی از غضب مادر یا پدرش بترسد خودش را بیشتر به او میچسباند؛ حال مؤمنان وقتی آیات مربوط به کافران را میخوانند اینگونه است. به همین دلیل آیاتی که در باب کفر و نفاق و حتی آیاتی که بهصورت صریح دربارۀ دوزخ و جهنم است، آثار مثبت معنوی عجیبی روی مؤمنان دارد، مؤمنان نمیگویند که «این آیات به ما ربطی ندارد، اینها مال کفار است، ما از اینها عبور میکنیم تا به حرفهای خودمان برسیم!» بلکه مؤمنان همه این آیات را به خودشان میگیرند.
ما در ادعیه کاملاً به وضوح میبینیم که ائمۀ هدی(ع) توبیخهای خداوند متعال به کافران را به خودشان میگیرند. امیرالمؤمنین علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِم» (خطبۀ 193) وقتی متقین به آیهای میرسند که بیم داده است، گوش جان خود را به آن میسپارند و احساسشان این است که انگار فریاد و نالۀ آتش جهنم درِ گوششان است. اینطور نیست که مؤمنان حساب خودشان را از این آیات جدا کنند.
شما باید پای قرائت قرآن چهکار کنید؟ مثلاً قرآن میفرماید خدا کافران را عذاب میکند، به این علت که «آنها دنبال حقیقت نیستند»، آنوقت مؤمن شروع به گریه میکند و خودش را به خدا میچسباند. خدا میگوید من با تو نبودم، تو دنبال حقیقت هستی. مؤمن میگوید: «من میخواهم بیشتر دنبال حقیقت باشم تا مبادا یک ذره از انکار و کتمان حقیقت در من باشد!» مؤمن با دیدن آیات عذاب کافران، خودش را بیشتر به خدا میچسباند. این وضعیتی است که موجب میشود مؤمنین، با همۀ آیات قرآن با خدا عشقبازی کنند. برخورد بد با آیات غضب این است که وقتی مؤمنین آیات غضب خدا را نسبت به کافران ببینند، یک ذره از خدا فاصله بگیرند، یعنی نگاهشان این باشد که «اگر خدا غضب کرده به ما غضب نکرده بلکه به کافران غضب کرده است، خدا که با ما دعوا ندارد!» این عکسالعمل روانی طبیعی کسی است که یک ذره کفر در خودش دارد.
وقتی غضب خدا را به کافرها میبینیم باید از خدا تمنّا کنیم ذرّات و آثار کفر را در وجود ما از بین ببرد
وقتی غضب خدا را به کافران دیدیم، باید خودمان را بیشتر به خدا بچسبانیم. مثلاً ما وقتی غضب خدا را به کافرها میبینیم باید از خدا تمنّا کنیم ذرّات کفر را در وجود ما از بین ببرد. وقتی در قرآن میخوانیم کافران کر، لال و کور هستند (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ؛ بقره،۱۸) باید برای اینکه چشمهایمان باز نیست گریه کنیم. اگر کافران کور هستند، چشمهای ما چقدر باز است؟ اگر آنها کر هستند، ما چقدر میشنویم؟ آیا ما صدای تسبیح گیاه و زمین و آسمان را میشنویم!؟ اگرچه ما مؤمن هستیم، ولی ما هم چندان که باید نمیشنویم و نمیبینیم. وقتی خدا کافرها را میزند، باید ریشۀ کفر در ما از بین برود، بهطوری که اگر کسی از ما بپرسد: چرا هیچ کفری در وجودت نیست؟ بگوییم از بس قرآن خواندیم، قرآن ما را تکانده است. در گذشته مرسوم بود فرش را با چوب میزدند و میتکانند تا خاکش بریزد. خدا مقابل ما کفر را میزند، چون میخواهد غبار کفر که در درون ما است، بیرون بریزد.
میگویند وقتی چوب را بلند میکنید گربه دزده فرار میکند. خدا وقتی چوب را بلند میکند تا کفر را بزند، کافران از این غضب خدا بدشان میآید امّا خوبها و مؤمنین از غضب خدا نفرت پیدا نمیکنند. خدا در قرآن دستور داده است وقتی میخواهید قرآن بخوانید به خدا پناه ببرید (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم؛ نحل،98)، این استعاذه برای این است که احساسات ناب معنوی در ما ایجاد بشود. اگر انسان اینطور قرآن بخواند عالیترین رقص و پایکوبی، عالیترین هیجان، عالیترین سرگرمی، عالیترین احساس شور و مستی در انسان ایجاد میشود. شما میتوانید اینها را در جان خودتان تجربه کنید. وقتی خدا از عذاب کافران در قرآن میگوید، مؤمن به خدا پناه میبرد. اگر خدا بگوید: تو چرا ترسیدی؟! تو که مؤمن هستی! او میگوید: بالأخره یک ذره از آن کفر را در وجودم دارم. من هم آنطور که باید هنوز چشم و گوش و نطقم باز نشده است. اینها آن آثار روانی مثبت و آثار معنوی زیبا پای آیههای قرآن است.
کفر و ایمان، سیاه و سفید نیستند بلکه دارای مراتب هستند
قرار است ما از کفر فاصله بگیریم. یک تصوّر غلط این است که ما کفر یا ایمان را در یک صورتبندیِ خشک عقایدی بستهبندی کنیم و بگوییم «تو یا معتقد هستی یا نیستی» درحالیکه واقعیت اینطور نیست که مؤمن و کافر، مطلقاً سیاه و سفید باشند. بین سیاه و سفید، خاکستری هم هست؛ ما با یک طیف از بیرنگ و کمرنگ تا پررنگ و خیلی پررنگ روبرو هستیم.
ما اگر ایمان داریم باید بگوییم «چقدر ایمان داریم؟» قرآن به کسانی که ایمان آوردهاند میفرماید: ایمان بیاورید (یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا آمِنوا؛ نساء،136). کفر هم همینطور است. قرآن گاهی منافقین و مؤمنین ضعیف را هم «کافر» اطلاق میکند. این افراد هم در میان انواع، اقسام و مراتب کفر قرار میگیرند. بنابراین از کفر تا ایمان با یک طیف وسیع مواجه هستیم.
حس و حالی را که پای روضهها داریم، باید پای آیات قرآن هم داشته باشیم
هیئتیها در روضهها پای صحنههای مصیبت چگونه ناله و فریاد میزنند؟! وقتی نوحههای حماسی و عاطفی را در محبت اهلبیت(ع) میشنویم، تکان میخوریم. باید این حال را تکامل بدهیم تا این اتفاق پای آیات قرآن هم بیفتد، چون رسولخدا(ص) فرمود: «إِنَّ الْقُرْآنَ أَرْبَعَةُ أَرْبَاعٍ فَرُبُعٌ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ خَاصَّةً وَ رُبُعٌ فِی أَعْدَائِنَا وَ رُبُعٌ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَام»(تفسیر فرات کوفی، ص249) یعنی یکچهارم قرآن دربارۀ ما اهلبیت(ع) است و یکچهارم دربارۀ دشمنان ماست، یکچهارم دربارۀ حلال و حرام و یکچهارم دربارۀ واجبات و احکام است.
پیامبر اکرم(ص) دربارۀ همین سورۀ «الذین کفروا» که موضوع بحث ما قرار گرفته، میفرماید که یک آیهاش دربارۀ ما و یک آیهاش دربارۀ دشمنان ماست«آیَةٌ فِینَا وَ آیَةٌ فِی أَعْدَائِنَا»(تفسیر قمی، ص301). وقتی یک عاشق اهلبیت(ع) با چنین نگاهی قرآن میخواند، چه عالمی در ذهن او ایجاد میشود!
کسی که روحیۀ جستجوگر برای فهم حقایق ندارد در لحظههای حساس نمیتواند راه خود را پیدا کند
یکی از معانی اصلی کفر کتمان حقیقت است. ما باید وقت بگذاریم برای اینکه حقایق عالم را بفهمیم. البته علاقه و روحیۀ انسانها با همدیگر متفاوت است. بعضیها دوست دارند زندگی انبیاء و اولیاء را بخوانند، بعضیها دوست دارند از عالم جهنم و بهشت و برزخ و... خبردار بشوند. بعضیها دوست دارند از عوامل درونی انسانها و از حقایق انسانی خبردار بشوند و انسانشناس بشوند. موضوع جستجو و فهم حقیقت در انسانها متفاوت است، امّا اینکه یک کسی روح و فکرش، تشنۀ فهم هیچ حقیقتی نباشد، خیلی بد است. چنین انسانی به کفر نزدیک است. اگر با حقایق عالم ارتباط جستجوگرانه برای فهمِ آن حقایق نداشته باشیم، اگرچه از نظر طبقهبندیِ سطحی و اولیه جزء مؤمنین قرار میگیریم، امّا به کفر نزدیک هستیم. آنوقت در لحظههای حساسی که باید بفهمیم چهکار کنیم، تکلیفمان را تشخیص نمیدهیم.
امیرالمؤمنین(ع) فرزندش امام حسن(ع) را به حضور در مجالس ذکر، توصیه میفرماید (عَلَیْکَ بِمَجَالِسِ الذِّکْر؛ امالی، شیخ مفید، ص222) مجلس ذکر مجلسی است که در آن یاد خدا و گفتگوی معنوی انجام میشود تا حقیقتی روشن شود. به فرمودۀ امام رضا(ع) وقتی شما در مجالس و محافل معنوی زیاد بنشینید زمانی که دلها میمیرند دل شما نمیمیرد (مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب؛ امالی، شیخ صدوق، ص73). وقتی دلها بمیرند کور میشوند و نمیتوانند راهشان را پیدا کنند.
وقتی انسان میخواهد حقیقتی را بفهمد، در واقع میخواهد از کفر فاصله بگیرد
حقیقتفهمی، جستجوگری و حتی پرسیدن یک سؤال سادۀ احکام باعث نورانیت میشود. بگذارید من تجربۀ برخورد رزمندگان دفاع مقدس را با رسالۀ عملیه به شما عرض کنم. الآن رسالۀ عملیه به شیوهای نوشته میشود که جذابیتی ندارد لذا نمیتواند در بسیاری از افراد انگیزه ایجاد کند که احکام آن را اجرا کند، درحالیکه رسالۀ عملیه را میتوان طوری نوشت که جذّابیتش خیلی بالا برود. گاهی در روایاتی که احکام را بیان میکنند نکات جذّابی وجود دارد که واقعاً انسان حظّ میکند، مثلاً کسی از امام صادق(ع) پرسید آیا میشود نماز مغرب را بدون اذان و فقط با اقامه خواند. حضرت فرمود این کار (ترک اذان در نماز مغرب) اشکالی ندارد. معمولاً به همین قسمت روایت توجه میشود و میگویند اذان واجب نیست. حالا بقیۀ روایت را بشنوید؛ امام(ع) در ادامه میفرماید: دوست ندارم به این کار عادت بشود (لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ مَا أُحِبُّ أَنْ یُعْتَاد؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2،ص51). این حرف خیلی ساده است امّا انسان را به فضایی دلنشین میبرد.
البته رسالههای عملیه اشکالات دیگری هم دارند؛ مثلاً به احکام سیاسی-اجتماعی چندان توجه نمیشود درحالیکه یقیناً اهمیت این احکام بیشتر از احکام طهارت و نجاست است. شهید محمدباقر صدر(ره) میخواست چنین کاری کند و رسالۀ عملیهای بنویسد که مردم، فهم واجبها و حرامهای خودشان را از مهمّات دین شروع کنند. رسالههای عملیۀ موجود، انسان را به سمت دین فردی سوق میدهد. البته بعضی از رسالههای عملیه کمی به امر به معروف و نهی از منکر و اجتماعیات هم پرداختهاند، ولی اگر بخواهیم از اول شروع کنیم از کجا باید شروع کنیم؟! آیا نباید از واجبترینها و مهمّات امّت و جامعۀ اسلامی شروع کرد!؟ حضرت امام فرمود: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله(ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است» (صحیفه امام ،ج۲۰، ص۴۵۲) بنابراین حفظ نظام از نماز واجبتر است. پس احکام حفظ نظام باید اول بیاید. اینها اشکالاتی است که الآن در نحوۀ نوشتن رسالههای عملیه موجود است.
رسالۀ عملیه در عین حال که کتاب جذّاب و گرمی نیست، برای کسانی است که از هفتخوان رستم گذشتهاند و به دلایل متعدد جذب دین شدهاند و به اینجا رسیدهاند که احکام دین را اجرا کنند. درحالیکه این کتاب برای جوانها جذّاب نیست، اما در جبههها از بس رزمندهها به این کتاب مراجعه میکردند این کتاب ورقورق میشد. روح لطیف رزمندههایی که خودشان را در معرض شهادت قرار داده بودند، آنها را به جستجوگر احکام تبدیل کرده بود. این جستجوگری قدمی برای فاصله گرفتن از کفر است. وقتی انسان میگوید برویم یک مطلب بشنویم، برویم یک مطلب بخوانیم در واقع میخواهد از کفر فاصله بگیرد. آیات قرآن کفر را توبیخ و تحقیر میکند، چون مهمترین ویژگی کافران این است که رابطۀ خودشان را با حقایق قطع میکنند و میبندند.
فهم حقیقت باعث صفای دل و نورانیت انسان است
در دوران دفاع مقدس ما با یک جمعی از جوانها جلسات هفتگی داشتیم. آن زمان اعضای جلسه دبیرستانی بودند و بعضی از آنها الآن در مشاغل مختلف مثل طبابت و روحانیت هستند، شاید نیمی از اعضای آن جلسه هم به شهادت رسیدند. در آن جلسه بنا را بر فهمیدن گذاشته بودیم. هر اتفاقی میافتاد جلسه را لغو نمیکردند با اینکه حدوداً سه ساعت طول میکشید. یک ساعت قرآن، یک ساعت نهج البلاغه و یک ساعت کتابهای شهید مطهری را کار میکردیم. اعضای جلسه خیلی مقیّد بودند. ما برای حضور در کلاس، شرط گذاشته بودیم که در طول هفته لااقل یک حزب از قرآن را باید بخوانیم. کسانی که نخوانده بودند، بیرون جلسه مینشستند، وقتی آن مقدار قرآن را میخواند بعد به جلسه میآمدند. یعنی ما به خودمان سخت میگرفتیم و همین کار، نور و معنویت ایجاد میکرد.
گاهی به رفقا عرض میکنم بیایید مثل نامسلمانها قرآن بخوانیم، یعنی کنجکاوی کنیم که خدا در مورد چه چیزهایی و چگونه سخن گفته است؟ اینطور قرآن خواندن خیلی جذاب میشود. وقتی مسلمان میشویم همۀ این انگیزهها را کنار میگذاریم. بیایید تاریخ پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را کنجکاوانه مطالعه کنیم. باید تاریخ را دقیق مطالعه کنیم. کسی که نه تاریخ را دوست دارد بداند، نه روایات معنوی، نه احکام، نه آیات قرآن، نه قصص انبیاء، نه از شرق و غرب عالم باخبر شود، خیلی به کفر نزدیک است. کفر چیز عجیب و غربی نیست. اگر همین حالت کمی غلیظتر بشود کفر است.
رسولخدا(ص) میفرماید: «أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِه» (محاسن، برقی، ج1، ص255) اُف بر هر مسلمانی که در هر هفته یک روز را به فهم دین و سؤالکردن از دین اختصاص ندهد، یعنی انسان باید در هفته یک روز را برای فهم دین بگذارد. خدا خیر بدهد مرحوم شاه آبادی (اعلیالله مقامه الشریف) و همۀ کسانی را که هیئتهای هفتگی را در تهران راه انداختند و در این زمینهها زحمت کشیدند. اگر کسی به مسجد هم برود و هر روز در آنجا یک روایت یاد بگیرد و متوجه مطلبی بشود که نورٌ علی نور است. خودِ فهم حقیقت علامت نورانیّت و صفای دل است.
خدا در قرآن هر حرفی به کفار میگوید نیمنگاهی به مؤمنان دارد
خدا این بحثها را در قرآن مطرح میکند که ما از کفار عبرت بگیریم. خدا در هر حرفی که به کافرها میگوید نیمنگاهی به مؤمنها دارد. امام صادق(ع) میفرماید: «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» (کافی، ج2، ص631) یعنی خدا قرآن را از باب «به در میگویم که دیوار گوش بدهد» نازل کرده است. آیات قرآن در موارد زیادی از کنایه استفاده کرده است. انسان باید در هر آیهای بپرسد «خدایا! در این آیه چه میخواهی به من بگویی؟!» کسانی که خدا را دوست دارند اینها را شدیدتر از خدا سؤال خواهند کرد. آنها غضب الهی را ببینند، هلاک میشوند. شاید تکاندهندهترین قسمت سورۀ حمد، آیۀ آخر باشد که از غضبشدگان و گمراهان یاد میکند. عاشقان خدا در این آیه آنقدر گریه میکنند که خدا باید آنها را دلداری دهد و بگوید: عزیزم! منظورم تو نبودی.
حضرت یحیی(ع) یکی از عاشقان خداست که بسیار از خوف خدا و عذاب قیامت میگریست. روزى یحیی(ع) به بدن خود نگاه کرد و گریست، خطاب الهى به او رسید که آیا براى لاغر شدن بدنت گریه مىکنى؟ به عزّت و جلالم سوگند اگر یک نظر به جهنم کنى به جاى این پیراهن، پیراهن آهن خواهى پوشید. حضرت بسیار گریست به حدّى که صورتش زخم شد، لذا مادرش براى او دو قطعه نمد آماده کرد که روى گونههایش بگذارد تا آب چشم او را جذب کرده به صورتش آسیبى نرسد، با این حال او به قدرى گریه مىکرد که وقتى دو نمد را فشار مىداد، آب از لابهلاى انگشتانش مىچکید.
حضرت زکریا(ع) هروقت مىخواست بنى اسرائیل را موعظه کند، به چپ و راست نگاه میکرد تا مبادا یحیى(ع) در آنجا باشد و بر اندوه او افزوده شود. روزى در وسط صحبت ایشان، یحیى(ع) که سر خود را در عبا پیچیده بود در میان مردم نشست و وقتی سخنان زکریا(ع) را دربارۀ جهنم شنید، فریاد زد و سر به بیابان گذاشت، حضرت زکریا(ع) به مادرش امر کرد به دنبال او برو که مىترسم او را زنده نیابى. مادرش او را به خدا سوگند داد تا به خانه برگردد، حضرت یحیی(ع) به اصرار مادر به خانه برگشت، غذایی خورد و به خواب رفت. در خواب به او ندا رسید اى یحیى! آیا خانهای بهتر از خانه من و همسایهای بهتر از من مى طلبى؟ از خواب بیدار شد و گفت خداوندا از لغزش من بگذر، به عزّت تو دیگر سایهاى به غیر از سایه بیت المقدس طلب نمیکنم، تصمیم گرفت براى عبادت در کنار رهبانان به بیت المقدس برود و هر چه مادرش مانع شد اثر نکرد. حضرت زکریا(ع) گفت: او را رهای کن که پرده از قلبش کنار رفته و از عیش دنیا لذت نمىبرد.(عین الحیات، محمد باقر مجلسی، ص299) کمی شبیه این خوبان شدن اشکال ندارد. انسان باید آیات تندی که علیه کفار هست متوجه خودش بداند، نه اینکه بگوید «چون این موضوع در ارتباط با ما نیست گوش نمیکنم»
کفر یعنی کتمان حقیقت؛ اما خدا در مقابلش «حقیقتجویی» را نگذاشته بلکه ایمان را گذاشته که اثر حقیقتجویی است
پس یکی از ویژگیهای کفر که باید از آن فاصله بگیریم، این است که آنها حقیقتجویی را در خودشان از بین بردهاند. اثر دیگر کفر که باید از آن فاصله بگیریم نداشتن ایمان، اطمینان و آرامش و دچار بودن به شک، اضطراب و ترس است. اگر خدا میخواست یک لفظی را مقابل کفر انتخاب کند، باید چه لفظی را انتخاب میکرد؟ کفر، کتمان کردن حقیقت است، پس در مقابلش «کتمان نکردن» قرار دارد. کافر واقعبین نیست لذا در مقابل کفر «واقعبینی» قرار دارد. امّا خدا در برابر کافر «مؤمن» را قرار میدهد. مؤمن یعنی کسی که در اثر واقعبینی و حقیقتجویی به نقطۀ امنیت، اطمینان و آرامش رسیده است.
خدا در مقابل کفر که کتمان حقیقت است اظهار حقیقت را قرار نمیدهد بلکه اثر حقیقتجویی را که ایمان است ذکر میکند. شاید دلیلش این باشد که خود حقیقتجویی کار مهمی نیست بلکه رسیدن به اثر حقیقتجویی اهمیت دارد. علت تنفر خدا از کفر مشخص است، چون کفر بریدن از واقعیت و حقیقت است، اما همین که انسان چشمش را باز کند حقیقت را میبیند و اساساً انسان بهطور طبیعی و فطری حقیقتجو و حقطلب آفریده شده است لذا حقطلبی و واقعیتبینی هنر و امتیاز ویژهای برای انسان محسوب نمیشود. هنر این است که در اثر حقیقتجویی به آرامش برسیم. لذا خدا از لفظ امنیت و آرامش برای تحسین کسانی که حقیقتجو هستند استفاده کرده است.
بنیان وجود کافران بر شک و تردید است، بنابراین هیچوقت به آرامش نمیرسند
در اینباره یک آیۀ قرآن برای شما قرائت کنم؛ «لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» (توبه،110) همواره آن ساختمانى که بنا نهادهاند در دلهایشان مایه شک و تردید است تا دلهایشان پارهپاره شود و خدا دانا و حکیم است. بنیان وجود کافران بر شک و تردید است، هیچوقت شک و دو دلی از دلشان بیرون نمیرود و به آرامش نمیرسند تا زمانی که قلبشان متلاشی شود. خدا در این آیه با کافرها و منافقها، روانشناسانه و روانکاوانه برخورد کرده است.
هر جا در قرآن کریم آیات کفر را خواندید، به یاد بیاورید کافران دو ویژگی مهم دارند: ویژگی اول کتمان حقیقت، قطع ارتباط با واقعیت، اهمیت ندادن به واقعیات عالم هستی، جستجوگر نبودن، نشنیده گرفتن و ندیده گرفتن است. ویژگی دیگرشان این است که وقتی ارتباطشان با واقعیت قطع شد طبیعی است که دچار شک و تردید باشند و نسبت به خدا سوءظن داشته باشند. اصلاً یکی از دلایل عذاب کافران همین سوءظنّ به خداست «وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرا» (فتح،6)
زندگی کردن با شک و تردید، یک بیماری و از علائم کفر است، امّا چون فراگیر شده کسی به آن توجه نمیکند
شهید مطهری داستانی را نقل میفرمود که خیلی عبرتآموز است. یک کسی وارد روستایی شد که همه تن خودشان را میخاراندند. انگار یک بیماری مشترک داشتند. آن شخص گفت چرا شما تنتان را میخارانید؟ همه به او نگاه کردند و گفتند تو چرا تن خودت را نمیخارانی؟ گفت من سالم هستم؛ گفتند مگر میشود ما همه ناسالم باشیم و تو سالم باشی؟! مردم او را داخل آب انداختند که او را بشویند تا او هم به خیال خودشان سالم بشود و تنش را بخاراند. اگرچه این داستان خندهدار است امّا نکتۀ مهمی را بیان میکند. وقتی یک بیماری فراگیر شد، کسی باور نمیکند که آن حالت، واقعاً بد باشد، فقط به این علت که همه آن حالت را دارند. بنده انتظار دارم روانشناسها به نقطهای برسند که روی بیماریهای فراگیر که همه دارند کار کنند. اگر روانشناسی به اینجا برسد -که البته دارد میرسد- یعنی چشمش را باز کرده و دارد این حالتها را میبیند. یک وضعیتی که معمولاً همه دارند، با تردید و شک زندگی کردن است که اصلاً کسی به آن توجه نمیکند، درحالیکه یک بیماری و از علائم کفر است. نباید چنین حالتی در انسان باشد.
چرا کفر بد است؟ چون کافران همیشه در شک و تردید هستند و اصلاً اطمینان ندارند و آرامش را حس نمیکنند. علفهای هرزِ ناآرامکننده در دل انسان، خودرو است و فقط خداست که میتواند دل انسان را آرام کند (أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛ رعد،28) ناآرامی اثر کفر است امّا الآن مردم میگویند همه ناآرام هستند و اصلاً بر همین اساس باید زندگی کرد، بر اساس ناآرامی سر کار میرویم، بلکه بر اساس همین نگرانیها شغل انتخاب میکنیم. گاهی پدر و مادرها همین نگرانیها را عامل تربیت فرزندشان قرار میدهند.
در زندگیِ طیّبه، انسانها آرامش دارند و برای شکوفایی خلّاقیت خود فعالیت میکنند، نه برای نگرانی از درآمد
علامۀ طباطبایی میفرماید که حیات طیبه به معنای طیِب بودن زندگی نیست، یعنی اینطور نباشد که بگوییم زندگی همین است و فقط باید تمیز باشد، گناه و بدی در آن نباشد و... حیات طیبه حیاتى حقیقى و جدید است که مرتبهاى بالا و والا از حیات عمومى است (ترجمه تفسیر المیزان، ج12، ص491)
اگر بخواهم آن زندگی دیگر را در ذهن شما ترسیم کنم باید کمی از زندگی در زیر سایۀ امامزمان(عج) بگویم. در آن زمان هیچکس فقیر نمیشود، هیچکس بیحرمت نمیشود، هیچکس بدبخت نمیشود، دیگر لازم نیست کسی برای خوشبختی درس بخواند و کار کند. البته انسانها بیکار نمینشینند، بلکه کمکم انگیزههای جدید پیدا میکنند. وقتی انسانها از بابت زندگی و درآمد خیالشان راحت باشد، با یک انگیزۀ خوب سراغ یک کار قشنگ میروند. در آن زمان، انسان حتی به اعتبار اجتماعی و هرچیزی که او را اسیر و نگران میکند نیاز ندارد، بنابراین با آرامش کار میکند و میخواهد برای شکوفایی خلّاقیت خودش و زیباییِ کار، فعالیت کند.
ما هنوز ایمان، یقین و آرامش را تجربه نکردهایم؛ باید برای رسیدن به این حالات به درگاه خدا ضجّه بزنیم
چه شد که عطار نیشابوری سراغ معنویت و عرفان رفت؟ میگویند که او روزی در دکان خود مشغول معامله بود، درویشی به آنجا رسید و چندبار گفت: «شیءٌ لله» یعنی بهخاطر خدا چیزی بدهید. او به درویش توجهی نکرد، درویش به او گفت: تو که اینقدر دنیادوست هستی چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت: همانگونه که تو خواهی مرد. درویش گفت: آیا تو میتوانی مثل من بمیری؟ عطار گفت: بله. درویش کاسۀ چوبی را که همراه داشت بر سر خود گذاشت و گفت: «الله» و جان داد. عطار چنان متحول شد که مسیر زندگی خود را تغییر داد و به عرفان روی آورد. (نفحات الانس، جامی، ص698)
اینها به یقین رسیدهاند. این چه زندگیای است؟! آیا تو اینقدر آرام هستی؟! آیا تو اینقدر ایمان داری؟ آیا ما در عمر خودمان یک لحظه ایمان را تجربه کردهایم!؟ انسان باید برای پیدا کردن این حالتها به درگاه خدا برود و ضجّه بزند. خدایا! تو این حالتها را برای انسانها ارزان کردی، آیا از ما هم میخواهی؟! ما اصلاً این حالات را استشمام نکردهایم. قرآن میفرماید کافران همواره در شک هستند تا اینکه قلبشان از شک متلاشی شود، اما کسانی که مؤمن هستند با یقین زندگی میکنند و آرامش دارند.
انسان باید مدام به خوبها نگاه کند تا آرامش و اطمینان ناشی از ایمان را در آنها ببیند
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض»(نهج البلاغه، خطبۀ 193) وقتی مردم انسانهای متّقی را میبینند گمان میکنند آنها بیمار هستند درحالی که آنها بیماری ندارند... متقین آرامش دارند و اطمینان دارند که هیچ کسی روزیِ آنها را نمیگیرد لذا نه حسادت میکنند، نه بخل میورزند، اگر گاهی عصبانی میشوند بهخاطر خودشان نیست بلکه از سر وظیفه بهخاطر خدا عصبانی میشوند. آنها در بلا هم آرامش خود را از دست نمیدهند «نُزِّلَتْ انْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلَاءِ کَالَتِی نُزِّلَتْ فِى الرَّخَاءِ» (نهج البلاغه، خطبۀ 193).
انسان باید مدام به خوبها نگاه کند و از آنها بشنود، پس باید کتاب زندگی امیرالمؤمنین(ع) و خاطرات شهدا را بخوانیم. آقای بهجت میفرمود: «مطالعۀ تراجم (زندگینامۀ) علمای سلَف، مانند مطالعۀ کتابهای اخلاقیِ معتبر است. وقتی انسان به شرح حال و زندگانی آنها نگاه میکند، مثل این است که کتاب اخلاقی درست و معتبر را مطالعه کرده است.» (در محضر بهجت، ج٢، ص٣۴٧) حضرت آقا به کتابهای خاطرات شهدا اهمیت میدهند و مطالعۀ آنها را به همه توصیه میکنند، برای اینکه ایمان آنها را ببینیم.
نباید نگران باشیم؛ نگرانی بوی کفر میدهد و میتواند آدم را به کفر برساند
چرا دوست داشتن دنیا بد است؟ چون از دست دادنش انسان را نگران میکند. چرا پدر ما حضرت آدم(ع) از بهشت خدا اخراج شد؟ قرآن میفرماید شیطان او را نگران خلود و جاودانگی کرد «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى» (طه،120) پس نباید نگران باشیم؛ نگرانی بوی کفر میدهد و میتواند آدم را به کفر برساند. بچهها بازی میکنند و از غم عالم آزاد هستند. بزرگترها به بچهها نگاه میکنند و میگویند خوش به حالشان که هیچ غصهای ندارد. شما هم باید مثل آنها باشید و نگرانی نداشته باشید «وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» (بقره،112) باید عقلتان برسد که این آرامش درست است، بچهها هنوز (به شک و نگرانی) کثیف نشدند، امّا شما را آلوده کردهاند پس باید تمیز بشوید.
وقتی آیات کفر را میشنوید، عدمایمان را ببینید و از آن فاصله بگیرید. یکی از مراحل عدمایمان، هر نوع نگرانی است. «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْرا» (کافی، ج1، ص307)، فقر نزدیک است که آدم را به کفر برساند، یعنی فقر میتواند انسان را نگران فردا کند. ببینید مردم یمن با دست خالی چه مقاومت جانانهای میکنند! با وجود تنهایی و غربت، تا حالا هم پیروز بودهاند. بنده با بعضی از مجروحان یمنی که برای معالجه به ایران آمده بودند صحبت کردهام. ما نگرانشان بودیم که تا کِی میخواهند ادامه بدهند؟ چگونه پول در میآورند؟ چگونه نان و آبشان را تهیه میکنند؟ همۀ زیرساختهای آنها را بمباران کردهاند. مردم یمن در آخرالزمان ید طولایی در یاری حضرت حجت(عج) دارند لذا باید آنها را شناخت. آنها چگونه توانستند اینطور مقاومت کنند؟ یکی از یمنیها حرفی زد که خیلی سنگین بود، او گفت: نگران ما مردم یمن نباش، چون ما فرهنگی داریم که اگر امروز شکممان سیر شود نگران فردا نیستیم، میگوییم توکل بر خدا، خدا فردا میرساند و راحت میخوابیم... این ویژگی خیلی مهم است.
هر حادثهای پیش آمد آن را خیر بدانیم و در دل مطمئن باشیم که خدا برای ما بد نمیخواهد؛ این ایمان است
تمدن غرب، مبتنی بر استرس است؛ البته گاهی این استرس ظاهر زیبا و جذابی دارد مثلاً در هنگام پیروزی و برنده شدن در مسابقات. اما این استرس بدون آن ظاهر زیبا، همان نگرانی از بدبختی است که در اکثر مردم یعنی تماشاچیان آن افراد موفق وجود دارد. چرا کفر بد است؟ برای اینکه کافر با شک زندگی میکند. فقط یک چیز در عالم به انسان یقین میدهد، آن هم خدا و ارتباط با خداست؛ همان چیزی که ما آن را به اسم «ایمان» میشناسیم. اگر از ایمان خارج بشویم با تردید زندگی خواهیم کرد.
خداوند به حضرت داوود(ع) وحی کرد که برو به زنی به نان خَلاده دختر اوس، مژدۀ بهشت بده و به او اعلام کن که او همنشین تو در بهشت است. حضرت داوود(ع) نزد خلاده رفت و از حالات روحی او پرسید تا بداند به چه سبب آن زن به آن مقام بلند رسیده است. ما گمان میکنیم حتماً آن زن، عبادت زیاد یا کار خیر فراوانی انجام داده بود که به مقام همنشینی با پیامبر خدا رسیده بود، امّا خلاده گفت: هر دردی و زیانی و حاجتی و گرسنگی برای من اتفاق بیفتد صبر میکنم و از خدا نمیخواهم آن را به سلامتی و گشایش تغییر دهد و بر آنها خدا را شکر میکنم و سپاس میگذارم. (أَنَّهُ لَمْ یُصِبْنِی وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِی کَائِناً مَا کَانَ وَ لَا نَزَلَ بِی ضَرٌّ وَ حَاجَةٌ وَ جُوعٌ کَائِناً مَا کَانَ إِلَّا صَبَرْتَ عَلَیْهِ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ کَشَفَهُ عَنِّی حَتَّى یُحَوِّلَهُ اللَّهِ عَنِّی إِلَى الْعَافِیَةِ وَ السَّعَةِ وَ لَمْ أَطْلُبْ بَدَلًا وَ شَکَرْتُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ حَمِدْتُه؛ قصص الانبیاء، راوندی، ص205) در واقع ویژگی خلاده این بود که هر حادثهای برایش پیش میآمد آن را خیر میدانست و در دلش مطمئن بود که خدا برای او بد نمیخواهد؛ این ایمان است. اگر از این حالت فاصله داشته باشیم به کفر نزدیک هستیم.
آیات قرآن یکی از چیزهایی است که به انسان انگیزه میدهد از کفر فاصله بگیرد؛ بهخصوص آیات عذاب
چگونه باید این ایمان را افزایش داد؟ چگونه باید از کفر فاصله گرفت؟ فاصله گرفتن از کفر، انگیزه میخواهد. خواندن آیات قرآن یکی از چیزهایی است که به انسان انگیزه میدهد از کفر فاصله بگیرد. آیات قرآن میتواند انسانهای خیلی فهمیده، نورانی و باصفا را از کافرها فاصله بدهد، بهخصوص آیاتی که از غضب خدا و عذابهای سنگین سخن میگوید. برخی از اهل کتاب، مخلّد بودن در عذاب را قبول نمیکردند و میگفتند جز چند روزی آتش جهنم به ما نمیرسد (وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَّعْدُودَةً؛ بقره،80) به هر حال مخلّد بودن در عذاب، ساده نیست. مگر یک انسان چقدر میتواند جرم انجام بدهد که تا ابد در عذاب باشد؟!
دل انسان خلود در عذاب را بهسادگی قبول نمیکند. به همین سبب است که خدا میفرماید: بله؛ کسى که گناه مىکند تا آنجا که آثار گناه بر دلش احاطه مییابد این چنین افرادی اهل آتشاند و در آن جاودان خواهند بود (بَلىَ مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیَتُهُ فَأُوْلَئکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُون؛ بقره،81) مسئلۀ خلود کافران در جهنم میتواند ما را تکان بدهد تا از کفّار فاصله بگیریم.
در روضهها وقتی کفر، خودش را نشان میداد رزمندهها از کفر فاصله میگرفتند و غرق ایمان میشدند
علاوه بر قرآن، اهلبیت(ع) هم آمدهاند که به ما کمک کنند. همین روضههایی که میخوانند برای ما آثار تربیتی فوقالعاده عجیب دارند. هروقت احساس کردید ایمانتان کم شده بگویید برایتان روضه بخوانند؛ روضۀ حضرت زهراء(س)، روضۀ حضرت علیاصغر(ع) و... خیلی از شهدای دفاع مقدس با روضههای حضرت زهرا(س) تکان خوردند وکارشان به جایی رسید که از کفر فاصله گرفتند و جان خود را با اطمینان، به خدا دادند. مهمترین یا پرتکرارترین اثری که از آثار روضهها روی پیراهنهای رزمندهها میبینید این بود: «میروم تا انتقام سیلی زهراء(س) بگیرم»
آنطور که کفر، خودش را در روضهها نشان میداد، باعث میشد رزمندهها از کفر فاصله میگرفتند و غرق ایمان میشدند؛ آنوقت با ایمان و آرامش و با خیال راحت، جان را به خدا تقدیم میکردند. خدا جان انسانهایی را که دچار شکّ و تردید هستند برای شهادت قبول نمیکند. ببینید روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) با دل ما چه کار میکند! روضۀ حضرت زهراء(س) هم اثر بالاتری دارد؛ به تعبیری روضۀ حضرت زهراء(س) خصوصیتر است. حضرت زهراء(س) از امیرالمؤمنین(ع) خواست تا شبانه و مخفیانه خاکسپاری انجام شود تا هرکسی به تشییع آن حضرت نیاید. اما فقط قبر ایشان مخفی نیست؛ مصیبت هم تا حدی مخفی است، هنوز هم بهخاطر رعایت ملاحظات گوناگون بهطور واضح، روضۀ حضرت زهرا(س) نمیخوانیم. روضههای حضرت زهراء(س) اشارهای است، بسیاری از جزئیات روضۀ حضرت زهراء(س) قابل بیان نیست؛ خود مؤمنین مطالبی را میفهمند و دلشان آتش میگیرد و اینها نفرت از کفر ایجاد میکند.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید