نشست تخصصی در سازمان اداری و استخدامی
پاسخ به ۶ سؤال مهم دربارۀ «مردمیسازی دولت»
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
- مکان: سازمان اداری استخدامی کشور
- مناسبت: نشست تخصصی هجدهمین جشنواره شهید رجایی
مجری: موضوعی که امروز در هجدهمین دورۀ جشنوارۀ شهید رجایی میخواهیم به آن بپردازیم «راهبردهای مردمیسازی» و ارزیابی عملکرد دستگاههای اجرایی کشور در اینباره است و اینکه چگونه میشود مشارکت مردم را در ادارۀ کشور افزایش داد؟
تکاثر ثروت و قدرت در یک دولت هم موجب ظلم و تبعیض و فساد میشود
ابتدا یک مقدمه عرض کنم؛ همانطور که تکاثر ثروت و قدرت در بین طبقۀ خاصی از جامعه موجب مشکلات فراوان خواهد شد و موجب ظلم و تبعیض و فساد خواهد شد، تکاثر ثروت و قدرت در یک دولت هم کم و بیش، همین عوارض را دارد. و ما باید تا آنجایی که میتوانیم هم از تکاثر ثروت و هم از تکاثر قدرت در دست دولت، جلوگیری کنیم و برای داشتنِ یک جامعۀ سالم باید این را طرحریزی کنیم.
در دولت نباید تکاثر ثروت باشد یعنی آنجاهایی که لازم نیست دولت، ثروتهای عمومی را در اختیار خودش بگیرد، باید سازوکاری طراحی کنیم که این ثروت در میان مردم توزیع بشود.
اینکه علی(ع) همۀ بیتالمال را تقسیم میکرد و چیزی باقی نمیگذاشت یعنی نباید «مرکزیّتِ زیادی قدرتمند» ایجاد کرد
عدالت امیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ بیتالمال دو وجه داشت: یکی اینکه بیتالمال را مساوی تقسیم میکرد، دیگر اینکه چیزی از بیتالمال را باقی نمیگذاشت و بعد از توزیع عادلانۀ بیتالمال، آنجا را جارو میکرد. موقع جارو کردن خزائۀ بیتالمال، یک ذکر و دعایی میخواند که «خدایا تو شاهد باش من چیزی نگه نداشتم...»
این یعنی ما نمیخواهیم یک «مرکزیّت زیادی قدرتمند» ایجاد کنیم. البته این طبیعی است که قدرت در دست دولت باشد و دولت باید با قدرت خودش بتواند خیلی از امور را پیش ببرد. اما زیادی بودن قدرت در موضوع ثروت، مفسدهبرانگیز خواهد بود. خودِ قدرت هم نباید در یک جا متمرکز باشد.
تمرکز قدرت در دولت دو ایراد دارد: یا مدیر، خراب میشود یا تخریبش میکنند تا جای او را بگیرند
ما اگر با ساز و کار انتخابات یا هر ساز و کاری که پیشبینی میکنید، افراد صالحی را در دولت قرار بدهیم، این افراد وقتی در مصادر امور قرار گرفتند و مدیریتها را بهعهده گرفتند، اگر قدرتشان زیاد باشد، حتماً افراد دیگری هستند که به این قدرت طمع خواهند کرد و علیه این مدیران صالح قیام خواهند کرد؛ یا از طریق ساز و کارهای دموکراسی و رفتارهای پوپولیستی که الآن در جهان، رایج است یا به روشهای فریب و لابیهایی که سرمایهداران بزرگ با سیاستمداران دارند و صهیونیستها از طریق همین لابیگری با دولتمردان در کشورهای غربی برخورد میکنند.
وقتی قدرت در دولت متمرکز شد، مدیران خوب و صالح، به انواع روشها مورد هجمه قرار خواهند گرفت؛ یا خرابشان میکنند، یا تخریبشان میکنند. اگر دولتمردی خراب و فاسد شد، طبیعتاً به سمت کسانی که فساد میکنند و ضدّ قانون هستند خواهد رفت. و اگر خراب نشد، او را تخریب میکنند.
توزیع قدرت بین مردم چه فوایدی دارد؟ 1. سطح رشد اجتماعی بهویژه از جهت فرهنگی افزایش پیدا میکند
حالا باید چهکار کنیم؟ باید این قدرت را در دولت و دولتمردان کاهش بدهیم و آن را بین مردم توزیع کنیم؛ حتی اگر این مدیران، افراد صالح و توانمندی باشند. وقتی قدرت و ثروت را بین مردم توزیع کردیم، دیگر آن تکاثر قدرت و تکاثر ثروت انجام نمیگیرد. البته این توزیع قدرت بین مردم و این مردمیسازی حکمرانی و این افزایش مشارکت مردم در ادارۀ جامعه، فواید دیگری هم دارد و مشکلات دیگری را هم حل خواهد کرد.
یکی از فوایدش این است که سطح رشد اجتماعی از جهات مختلف به ویژه فرهنگی افزایش پیدا خواهد کرد. وقتی در یک شهر حدود صد نفر یا هزار نفر، غیر از مسئولان بلکه از بین نخبگان و فعالان مردمی، بهطور مستقیم در ادارۀ جامعه دخالت دارند، اینها سطح مسئولیتپذیریشان بالا میرود. عموم مردم هم وقتی در تعیین آن نخبگانِ ناظر، مشارکت میکنند، طبیعتاً مسئولیتپذیریشان بیشتر میشود. وقتی مردم مشارکت دائم داشته باشند و مشارکت مردم فقط محدود به حضور در انتخابات و پای صندوق رأی نباشد، طبیعتاً سطح رشد اجتماعی افزایش پیدا میکند.
جامعهای که در آن، همۀ مردم مشارکت دارند و خود را مسئول میدانند، این جامعه رشد پیدا میکند و هدف اسلام هم رشد مردم است. لذا این قید جمهوریت در «جمهوری اسلامی» قید توضیحیِ اسلامیت نظام است؛ قید اضافی به این معنا نیست که ما ترکیبی از اسلامی بودن و جمهوری بودن داریم. یعنی این جمهوریت، در واقع دارد ذات یک حکمرانی اسلامی را نشان میدهد.
2. مسئولان خوبی که سر کار میآیند، خراب نمیشوند و رقابتهای سیاسی مخرّب، کاهش پیدا میکند
افزایش دادن مشارکت مردم، فوائد دیگری هم دارد، یکی اینکه مسئولان خوبی که سر کار میآیند، خراب نمیشوند و این رقابتهای سیاسی مخرّب، کاهش پیدا میکند؛ وقتی اینگونه شد، طبیعتاً هر کاری به کارشناس و متخصصِ آن کار داده خواهد شد و آنوقت، هزینههای نظارت هم کاهش پیدا میکند. الآن ما کلی دستگاههای نظارتی داریم ولی باز هم شاید نتوانند بعضی از رانتخواریها را با هیچ قانونی کنترل کنند. پس مردمیسازی، هزینههای نظارت را کاهش میدهد.
مجری: الآن یک تفکری شاید وجود داشته باشد که بگوید انتقال قدرت به مردم با توجه به تفاوت دیدگاهها و تفاوت سلایقی که وجود دارد، انسجام در تصمیمگیری را کاهش میدهد
وقتی ما جامعه را به صورت مردمی اداره کنیم، ممکن است ابتدا در بعضی از زمینهها کار کُند پیش برود؛ ولی در درازمدت کارها سالمتر انجام میشود و در درازمدت جامعۀ بهتری خواهیم داشت. اگر یک خانوادهای با هم توافق داشته باشند، دیگر برای اینکه اعضای این خانواده در کنار همدیگر تعامل درستی داشته باشند نیاز به حضور قانون و قاضی نیست. وقتی یک خانواده رشدیافته باشند با کمترین مجادله با هم به تفاهم میرسند. ما دنبال این هستیم که جامعه رشدیافته باشد. وقتی جامعه رشدیافته شد، در درازمدت کارها هم به سرعت پیش خواهد رفت، هم با آسیبهای کمتری انجام خواهد شد.
وقتی قدرت را متمرکز میکنیم ممکن است در برخی از مواقع کار بهسرعت پیش برود اما بسیار شکننده و آسیبپذیر است. و در مجموع هم میبینید که در کشورمان بالاترین ظرفیتها را از نظر نیروی انسانی و منابع داریم اما خیلی از کارها انجام نمیگیرد درحالیکه بعد از چهل سال، این کارها باید انجام میگرفت.
یکی از لوازم مردمیسازی این است که مسائل کشور، بیشتر بهصورت منطقهای و محلی اداره بشود
مردمیسازی، لوازمی دارد، یک لازمهاش این است که مسائل کشور را هرچه بیشتر، به صورت منطقهای و محلی اداره بکنیم. طبیعتاً چهل میلیون نفر یا هفتاد میلیون نفر نمیتوانند برای یک موضوع تصمیم بگیرند؛ این نوع تصمیمگیری روند اداره جامعه را شکننده خواهد کرد و ثبات مدنظر را از بین خواهد برد.
هرچه بیشتر باید جلوی فساد و ریشۀ فساد را گرفت. یکی از ریشههای فساد چیست؟ فعالیتهای پوپولیستی و عوامفریبی. رسانهها باید قدرتشان کمتر از این چیزی بشود که در جوامع غربی هست؛ چون رسانه میتواند عوامفریبی کند. مگر اینکه رسانه، محلی باشد؛ اگر رسانه محلی باشد کنترل صداقت رسانه بهتر انجام خواهد گرفت. نه اینکه ما بخواهیم رسانه را حذف کنیم؛ ولی اگر رسانهها با امواج پوپولیستی و عوامفریبانه، بخواهند مقدّرات کشور را تغییر بدهند و احزاب را جابجا کنند، این مسئله سلامت جامعه را تضمین نخواهد کرد.
اگر نظر مردم مغایر با نظر نخبگان و صاحبنظران بود، تکلیف چیست؟
مجری: شاید بعضی مواقع، نظر مردم مغایر با نظر خبرگان و فرهیختگان و افراد صاحبنظر آن حوزه باشد. اینجا تکلیف چیست؟ آیا نظر مردم باید ارجح باشد یا نظر نخبگان؟
از دو منظر میشود این سؤال را پاسخ داد. یکی از این جهت که این نخبگان و خبرگان در صنوف و تخصصهای مختلف خودشان بخشی از مردم هستند و وقتی که شما نظر اینها را بخواهید در واقع نظر مردم را خواستهاید. پس در اینجا هیچ دوگانگیای پدید نمیآید. اگر ما جامعۀ نخبگانیمان را بشناسیم و آنها را سازماندهی بکنیم مسئله حل میشود.، هنر یک دولتمرد، یک استاندار، یک فرماندار، حتی یک شهردار یا یک مدیرکل در حوزۀ مأموریتی تخصصی خودش این است که بتواند بین نخبگان آن موضوع، هماندیشی ایجاد بکند و این نخبگان هم در واقع بخشی از خود مردم هستند.
پس وقتی ما بین خبرگان و مردم، تفاوتی قائل نشدیم، میتوانیم از کنار این سؤال عبور کنیم و سؤال شما، سالبۀ به انتفاع موضوع میشود. اما تا آنجایی که میشود باید این نخبگان به خوبی شناسایی بشوند و به خوبی با آنها گفتگو بشود. مثلاً شما میبینید که رهبری عزیز، دارند بهطور سالیانه با انواع گروههای نخبگانی جلسه میگذارند. خُب چرا فرمانداران نباید این جلسات نخبگانی را در شهرستانها برگزار کنند؟ آنها هم به تناسب حوزۀ مأموریتی خودشان باید همین کار را انجام بدهند. این یک منظر در پاسخ به سؤال شما بود.
اما منظر دوم چیست؟ ما بعضاً فرض میگیریم که مدیران به هر طریقی یک نظر کارشناسی پیدا کردند و مردم هم یک نظر دیگری دارند. اما سؤال این است که مردم به چه صورت، نظر دیگری پیدا کردند؟ این قابل بحث است. گاهی از اوقات، مدیری مانند رسول خدا(ص) یا امیرالمؤمنین علی(ع) نظر مردم را بر نظر خودشان ترجیح میدهند؛ هرچند نظر مردم اشتباه باشد، البته تذکر هم میدهند و بعداً هم مردم نتایج این اشتباه خود را میبینند. البته نمیخواهم بگویم که همیشه اینگونه است ولی این موارد هم در تاریخ بوده است. مثلاً در ماجرای جنگ بدر و عواقب آن، رسولخدا(ص) یک نظری داشتند ولی مردم نظر دیگری داشتند. حضرت به مردم فرمودند: اگر من نظر شما را بپذیرم سال بعد در نبرد بعدی با مشرکین ما این لطمات را خواهیم خورد... مردم روی نظر خودشان اصرار کردند و رسول خدا(ص) از نظر خود کوتاه آمدند و نظر مردم را پذیرفتند و در سال بعد هم مردم آن لطمات را خوردند.
مدیریت کردن یعنی هنرِ به صحنه آوردن مردم
مجری: پس نظر حکمرانی دینی ما این است که بگذاریم مردم و جامعه، خودش به درک و بلوغ برسد؟
بله، ببینید اصل مدیریت، معلمی کردن است. در آینده باید معلمهای اصیل بهترین مدیران کشور باشند. منظورم از «معلم اصیل» چیست؟ بعضی از معلمها شاگردپروری میکنند، به شاگرد میدان میدهند، طرح مسئله میکنند، حلّ مسئله را هم با مشارکت بچهها انجام میدهند. اینها معلمهای اصیل و خوبی هستند. اما بعضی از معلمها یا برخی از عالمان دینی، صرفاً علمشان را عرضه میکنند و کاری به خیر و شرّ آن شاگردپروری ندارند. میگویند «اگر میخواهی دنبال من بیا و خودت یاد بگیر» ولی آن معلمی که دلسوز است مطالب را طوری میگوید که دانشآموز یا دانشجو، در سطوح مختلف، رشد بکند؛ این یعنی مدیریت کردن. مدیریت کردن یعنی هنر به صحنه آوردن مردم.
پس گاهی از اوقات یک مدیر خوب، نظر مردم را ترجیح میدهد؛ اگرچه نظر بهتری نباشد. و گاهی از اوقات هم ممکن است نظر مردم را ترجیح ندهد به دلیل اینکه میبیند از خطوط قرمزی که ثبات جامعه به آن وابسته است دارد عبور میشود. اینها را قانون میتواند تعیین بکند.
برخی رسانهها بهخاطر منفعتطلبها، نظر مردم را برخلاف نظر نخبگان تغییر میدهند
پس یک پاسخ این شد که اصلاً نخبگان یعنی همان مردم. یعنی بین نخبگان و مردم فاصلهای نیست. پاسخ دیگر این شد که گاهی ممکن است نظر مردم بر نظر نخبگانیِ مدیر و مدیران ترجیح پیدا کند. گاهی از اوقات هم بهخاطر مصلحتهای کلان جامعه، نظر مدیران بر نظر مردم ترجیح پیدا میکند. اما عنصری که در این میان، اساساً این سؤال را پیش میآورد رسانههایی هستند که بهخاطر برخی از ذینفعان و منفعتطلبها، نظر مردم را برخلاف نظر نخبگان تغییر میدهند. برای این رسانهها باید یک فکری کرد.
بهطور طبیعی، هیچوقت نباید بین نظر مردم و نخبگان، دوئیت حاصل شود، هیچوقت نباید دوقطبی بین نظر مردم و نخبگان پدید بیاید. مردم وقتی برای فرزندشان میخواهند پزشک انتخاب کنند چهکار میکنند؟ بالاخره با تحقیق و بررسی، یک ساز و کاری برای خودشان تعریف میکنند. الآن مردم دارند برای خودشان مرجع تقلید انتخاب میکنند و مراجعشان هم مختلف است اما هیچوقت سر این موضوع، دعوایی بین مردم نمیبینید. ولی امان از آن وقتی که فضای سیاسی رسانهای مخرّب، تحت نفوذ منفعتطلبهایی قرار بگیرد که پشت صحنه هستند. شاید اینها در احزاب به میدان بیایند و دو بههمزنی کنند. چالشها از آنجا شروع میشود. و الّا شما در نمازجماعت میبینید که هر کدام از مردم، یک مرجع تقلیدی را انتخاب کردهاند. هیچ مرجع تقلیدی هم تبلیغات انتخاباتی نمیکند. مردم هم بدون بررسی، مرجع تقلید انتخاب نمیکنند و تنوع آراء هم وجود دارد و تنشی هم در جامعه پدید نمیآید.
چه کسانی بین مردم و نخبگان، اختلاف نظر ایجاد میکنند؟ کسانی که افکار عمومی را اداره میکنند
هر موقع گفته شد «اگر اختلافی بین نظر نخبگان و مردم پدید آمد، کدام را ترجیح بدهیم؟» اولین نکتهای که به ذهن میرسد این است که چه کسی این اختلاف نظر را ایجاد کرده است؟ آنهایی که افکار عمومی را اداره میکنند؛ در مورد آنها باید تصمیم گرفته بشود. در یک جامعهای که میخواهد سطح مشارکت را افزایش بدهد، رسانهها باید ساز و کاری داشته باشند که نتوانند نقش مخرّبی ایفا کنند. در غرب، مأموریت رسانهها عوامفریبی به نفع ذینفعان و منفعتطلبان و قدرتطلبانِ بزرگ است.
پس هر موقع از یک اختلافنظر بین مردم و نخبگان صحبت میکنیم باید تأثیرگذاری رسانهها را در نظر بگیریم؛ با توجه به اینکه نخبگان، در واقع بخشی از مردم هستند و بهصورت طبیعی هم بخش تأثیرگذار بین مردم هستند و به تعبیری «لیدرهای مردم» هستند و مردم معمولاً از آنها مشورت میگیرند و در موقع انتخاباتها به همین نخبگان مراجعه میکنند و از آنها میپرسند «به چه کسی رأی بدهیم بهتر است؟» اگر دیدیم اختلافنظر فاحشی بین نظر مردم و نخبگان وجود دارد، معلوم میشود که حتماً رسانهها در این میان، بیاعتمادی ایجاد کردهاند و با عوامفریبی، مشکلاتی را در ذهن مردم ایجاد کردهاند. برای این رسانهها، که امروزه تنوع آنها بالا رفته است، باید فکری کرد. اخیراً هم میبینید که مقام معظم رهبری خیلی نسبت به موضوع رسانه و جهاد تبیین و این مسائل، حساس هستند و نیاز میبینند رسانههایی که مثبت عمل میکنند، به میدان بیایند و روشنگری کنند.
ساختار ادارۀ کشور بر اساس بروکراسیای است که اصل را بر عدم اعتماد به مردم و زندگی جمعی گذاشته است
نکتۀ دیگری که دربارۀ موانع مردمیسازی، باید به آن توجه شود، این است که ساختار اداری کشورمان هماکنون بر اساس یک انسانشناسیای است که از بروکراسی ماکسوبری پشتیبانی میکند و در آن انسانشناسی اصل بر عدم سلامت انسان است و اینکه انسانها باید کنترل بشوند. یعنی در این انسانشناسیای که پیشفرض گرفته شده، خودآگاه یا ناخودآگاه، اصل بر عدم اعتماد به مردم است، اصل بر عدم موفقیت همکاری مردم با یکدیگر برای ادارۀ امور است. زندگی جمعی اساساً در آن دیده نشده است. یک نگاه اندیویدوالیستی (فردگرایانه) به انسان دارد مثلاً ایثار در آن، جایگاهی ندارد. لذا این بروکراسی و این ساختار اداری که الآن در کشور ما هست، مردم را طرد میکند از اینکه بخواهند برای یک زندگی مواساتی آماده بشوند.
مجری: آیا این در تضادّ با مفاهیم دینی ما نیست؟
طبیعتاً همینطور است. این کار را دشوارتر کرده و به کار، صدمه زده است. اصلاً اگر کسی اعتقادات ما را هم نداشته باشد، وقتی نگاه دین را دربارۀ شیوۀ ادارۀ جامعه ببیند، جذب خواهد شد. ما باید اصل را بر سلامت انسانها قرار بدهیم. و اصل دیگری که باید در نظر بگیریم این است که خودِ انسانها همدیگر را اصلاح و کنترل کنند که اسمش نصیحت هست، اسمش دلسوزی هست، اسمش ولایت عرضی هست، اسمش امر به معروف و نهی از منکر است.
امروز پیشرفتهترین شیوههای مدیریت دارند به این سمت میروند که کارها را به مردم واگذار کنند
بعضیها گمان میکنند چون در زمان صدر اسلام امکاناتی نبود که این ساختارهای اداری موجود ایجاد بشود، لذا یک طرحی گذاشته شد به عنوان امر به معروف و نهی از منکر! درحالیکه الآن پیشرفتهترین شیوههای مدیریت هم دارند به این سمت حرکت میکنند که کار را به خودِ مردم واگذار کنند. وقتی کار به خودِ مردم واگذار شد، چه کسی بر رفتار مردم نظارت میکند؟ خودِ مردم بر خودِ مردم نظارت میکنند. اینجا پدیدهای به نام «زندگی جمعی» پدید میآید.
پس در شیوۀ بروکراسی رایج، دوتا از مبانی دینی رسماً در نظر گرفته نشده است: یکی اعتماد به انسانها و اینکه انسانها اساساً آدمهای خوبی هستند، مگر اینکه خلافش ثابت بشود. و دیگری اعتماد به زندگی جمعی انسانها و سپردن کارها به این ارتباطات جمعی. اینجاست که مردم میتوانند نقش ایفا کنند. و الّا اگر همینجوری بدون زندگی جمعی و بدون اعتماد کردن به آحاد انسانها، هرچقدر بگوییم «مشارکت مردم باید افزایش پیدا کند» یک شعار بیشتر نخواهد بود.
مجری: پس این اصل پیشگیری از جرائم را که الآن دنیا اینقدر دارد برایش تلاش میکند ما صدها سال قبل در مفاهیم دینیمان یاد گرفتهایم که همان امر به معروف و نهی از منکر است ولی متأسفانه به آن توجه کافی نشده و درست اجرا نشده است.
بله؛ چون کسی به عنوان یک «ساختار» به امر به معروف و نهی از منکر نگاه نمیکند، کسی به عنوان یک نظام و سیستم برای ادارۀ کشور به آن نگاه نمیکند. میگویند «این یک موضوع دینی است» و بعد هم متأسفانه محدود شده است صرفاً به برخی از رفتارهای خاص دینی در جامعه.
اولین مانع مردمیسازی، مدیران قوی هستند که بدون مشارکت مردم کارها را انجام میدهند/ قدرت زیاد یک مدیر در اجرا، مشارکت مردم را سلب میکند
مجری: دربارۀ موانع مردمیسازی و راهحلهای آن توضیح بدهید؛ هم در بحث سیستان و بلوچستان و مشکل آب در آن منطقه که یکی از حضار به آن اشاره کردند(اینکه پیمانکارها عملاً یک واسطه ایجاد کرده و خودشان را بین مردم و مسئولان قرار دادهاند) و هم در سایر نقاط کشورمان.
یکی از موانع مردمیسازی دولت، مدیران قوی هستند. قدرت زیاد یک مدیر در اجرا، مشارکت مردم را سلب میکند. مدیر قوی میگوید «من که میتوانم این کار را بدون مشارکت مردم انجام بدهم...» لذا خودش بدون دخالت مردم کارها را انجام میدهد و این ایرادی بود که مردم از امیرالمؤمنین علی(ع) میگرفتند. به ایشان میگفتند: «چرا ضعیف برخورد میکنی؟ خودت بیا مسائل را حل کن! حتی بدون مشارکت مردم...» خوارج به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند ما یک رئیسی میخواهیم که قاطع باشد؛ مثل خلیفۀ دیگری که مثال میزدند.
قدرت یک مدیر، در انجام کارها با مشارکت مردم است نه بدونِ نقشآفرینی مردم!
پس قویبودن مدیر میتواند موجب بشود که نقش بقیۀ مردم را حذف کند. درحالیکه قدرت مدیر در انجام کارها بدون نقشآفرینی مردم نیست؛ اتفاقاً قدرت مدیر، در انجام کارها با مشارکت مردم است. هنر یک مدیر در این نیست که بدون مشارکت مردم کار انجام بدهد.
وقتی مدیران، شیوۀ ادارۀ کشور را در تهران متمرکز کنند و به عنوان مثال از اینجا بخواهند برای مشکل آب در سیستان تصمیم بگیرند، طبیعتاً در این سلسلۀ هرمی ادارۀ کشور و فرآیند سپردن کار به دست پیمانکاران، اختلالهایی پدید میآید. مدیر در اینجا نشسته است و کار را به مدیر زیرمجموعه خودش واگذار میکند و آن مدیر هم به کارشناس واگذار میکند و آن کارشناس هم احیاناً واگذار میکند به یک سیستم دیگری تا بعد به یک پیمانکار میرسند. لذا ساز و کار رسیدن به آن پیمانکار به گونهای میشود که در نهایت کار به یک شکلی درمیآید که مردم محلی میبینند با وضعیت زندگی آنها، اصلاً این کار منطقی نیست. یا اینکه کار به کسانی سپرده میشود که مردم احساس میکنند که این کار به اهلش سپرده نشده است. و بعد هم روند اداری که نظارت کند و صحت و سقم کار را بسنجد، آنقدر طول میکشد که منابع هدر میرود.
اگر مشکل آب سیستان را بخواهیم حل کنیم، واقعاً باید تصمیمسازی با حضور مردم باشد. اگر میخواهیم طرحی را اجرا کنیم، مردم باید در جریان آن طرح قرار بگیرند و حتی خودشان در طراحی و اجرای آن مشارکت کنند. در مقام اجرا هم باید کار سپرده بشود به کسانی که دلسوز مردم هستند و بین همین مردم زندگی میکنند؛ نه یک شرکت پیمانکاری که مردم از کارش سر در نمیآورند و آن هم هیچ تعهدی به مردم ندارد. حتیالمقدور باید بومی باشد و بین مردم زندگی بکند. چون وقتی بومی باشد، طبیعتاً چشم در چشم همدیگر دارند و با هم زندگی میکنند و همین جلوی بسیاری از آسیبها را میگیرد.
سه مانع مهم بر سر راه مردمیسازی و مشارکت مردم در امور کشور
مجری: یکی از مشکلات این است که اختیارات سپرده میشود ولی محدودیتهایی که برای آن اختیار وجود دارد امکان اقدام را سلب میکند.
مشکل از همان محدودیتهای بروکراسی است. البته این بروکراسی درواقع مانع سوم است، مانع اول، همان قویبودن مسئول است که میتواند جلوی مشارکت مردم را بگیرد. مانع دوم هم غیرمردمی بودن مسئول و ضعیفبودن یا ترسو بودن آن مسئول است؛ یعنی اینکه میترسد کار را با مردم درمیان بگذارد و کار را به مردم بسپارد، ضعف یک مدیر، بهویژه از نظر ارتباطاتش با مردم، خیلی لطمه میزند. مثلاً اگر یک فرماندار در همان شهر محلّ مأموریتش زندگی نکند، این یک ضعف محسوب میشود چون بالاخره با مردم ارتباط ندارد که مردم بتوانند به درِ خانهاش بروند و مسائل و مشکلات را بگویند. همین رفت و آمد، یک مانع است لذا مدیر پروازی از این جنس نباید داشته باشیم.
پس عامل اول، قدرت زیاد یک مدیر در اجراست که مشارکت مردم را سلب میکند. عامل دوم هم ضعف مدیر هست. هم ضعف در ارتباط گرفتن با مردم، هم ضعف در زمینۀ ریسکی که باید در سپردن کار به مردم بپذیرد. عامل سوم هم قوانین بروکراسی است.
باید تحولی در قوانین بروکراسی پدید بیاید/ گاهی یک مدیر میخواهد کار بکند، اما بدنۀ کارشناسیِ اداره به او اجازه نمیدهند!
گاهی یک مدیر میخواهد کار بکند، اما بدنۀ کارشناسی اداره به او اجازه نمیدهند. حتی بعضی از اوقات، مدیران میانی به مراجعهکنندههای خود میگویند «کار دست من است، من اگر نخواهم این کار انجام بشود، مسئول یا مدیر بالاتر از من هم کاری نمیتواند بکند! باید دَم من را ببینی تا آن مدیر بالایی اجازه بدهد!» وقتی آن فرد مراجعهکننده میرود پیش مدیر بالاتر و میگوید «این کار ما یک کار قانونی و منطقی است؛ چرا اجازه نمیدهید؟» آن مدیر بالاتر زنگ میزند به مدیر میانی و زیرمجموعۀ خودش، و آن مدیر میانی یک ایراداتی وارد میکند و طوری صحنهسازی میکند که مدیر بالاتر یکدفعهای میترسد و جا میخورد. نمونههای این مشکلات را بنده در ذهنم دارم که مردم بهعنوان مراجعهکننده میآیند و مطرح میکنند.
این مشکلات هم ناشی از قوانین بروکراسی است. پس قوانین بروکراسی، مانع سوم بر سر راه مردمیسازی است و باید تحولی در این قوانین بروکراسی پیش بیاید، حتماً سازمان اداری استخدامی کشور در این زمینه طرحهایی دارد. یکی از ایستگاههای تحوّل در کشورمان همین تحوّلی است که در دیوانسالاری باید پدید بیاید. در قانونریزی مجلس شورای اسلامی هم باید تحوّل پدید بیاید، حتی برخی از قوانین بازنگری بشوند و به نفع مشارکت مردم تغییر پیدا بکنند. فکر و فرهنگ مدیران جامعه هم باید تغییر پیدا کند؛ بهویژه مدیرانی که بیشتر نقش داوری دارند مثل فرمانداران و استانداران که مدیر تخصصی در یک حوزۀ خاص نیستند. اینها میتوانند بنابر حوزۀ مأموریتشان، دیگر مدیران منطقهای را به افزایش مشارکت مردم وادار کنند.
اگر ادارۀ امور به خودِ مردم سپرده بشود، آنوقت مردمسالاری دینی به معنای واقعی رخ داده است
مجری: در پایان اگر بخواهید چند کلیدواژه را بیان کنید که راهگشا باشد چه نکاتی را مطرح میکنید؟
فکر میکنم بهترین عبارت، همان عبارت مقام معظم رهبری باشد که چند سال پیش فرمودند مردمسالاری دینی به این نیست که فقط مردم پای صندوقهای رأی شرکت کنند. وقتی مردم در همۀ امور، سالار باشند و ادارۀ امور به خودشان سپرده بشود، آنوقت مردمسالاری دینی به معنای واقعی کلمه رخ داده است (رهبر انقلاب: ما که میگوییم مردمسالاری دینی یا مردمسالاری اسلامی، بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ آن [تنها] یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردمند؛ بیانات در دیدار بسیجیان؛ ۱۳۹۵/۰۹/۰۳)
(الف2/ن2)
به جای این کار فایل صوتی و کم حجم شده سخنان ایشان را بگذارید بسیار مفید تر و اثرگذار تر است من شخصا حوصله ی مطالعه متن بزرگ و طولانی را ندارم