هیئت هفتگی شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-2
مخالفت امروز بعضیها با ولایت به همان دلیلی است که در صدر اسلام با نبوت مخالفت شد/علت مخالفت با نبوت و ولایت در نامه امیرالمؤمنین(ع) به معاویه
- زمان: 1392/06/07
- مکان: تهران - هیئت شهدای گمنام
- انعکاس در: فارس
- پی دی اف: A5 | A4
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
- صوت: دانلود | بشنوید
- کلیپ صوتی: پیشنهاد دهید
وقتی در خلوت از ابوجهل میپرسند: آیا شما میگویید که محمد پیامبرِ خدا نیست و دروغ میگوید؟ ابوجهل در پاسخ میگوید: «محمد فرزند عبدالله که دروغ نمیگوید! محمد راستگو است اما اگر منصبهای پرچم و پردهدارى و سقایت حاج و رهبرى دار الندوه و نبوت در دست «بنیقُصَی» باشد، دیگر برای سایر طایفهها چه میماند؟!» امیرالمؤمنین نیز تاریخ نزاع حق و باطل؛ از ابلیس تا قابیل و از مخالفین انبیاء الهی تا معاویه را در نامهای به معاویه اینگونه تحلیل کردند: «ای معاویه، جنس مخالفت تو با من، از جنس مخالفتی است که با پیامبر(ص) شد، و از جنس مخالفت با نوح و هود و همۀ انبیاء الهی است و از جنس مخالفت و دشمنی ابلیس با آدم و دشمنی قابیل با هابیل است که از جنس حسادت بود؛ ای معاویه تو به ما حسودی میکنی»... همین الان هم مهمترین عامل ولایتگریزی و ولایتستیزی چیزی از جنس حسادت است. تأمل کنید و ببینید که میان بارِ روانیِ پذیرفتن یا نپذیرفتنِ یک نظام دموکراتیک در مقایسه با پذیرفتن یک نظام ولایی چه تفاوتی وجود دارد؟ با اینکه در یک نظام ولایی بهتر از نظام دموکراتیک مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردارند و بر حاکمیت مؤثرترند، چرا بار روانی نظام ولایی برای بعضیها که ادعای مردمگرایی هم دارند سنگینتر است؟
موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در جلسات هفتگی هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعه در حسینیه قهرودیها واقع در خیابان فرهنگ برگزار میشود، تاریخ تحلیلی اسلام است. در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در دومین جلسه را میخوانید:
زمینۀ اجتماعی بعثت پیامبر(ص)/ در دورۀ جاهلیت قبل از اسلام برخی خوبیها زمینۀ پذیرش و پیدایش دین اسلام شد
- مباحث تاریخ اسلام را از مقاطع مختلفی میتوان آغاز کرد، اما شاید اولین بحثی که در مواجهۀ با تاریخ اسلام خوب است به آن دقت کنیم، زمینۀ اجتماعی بعثت پیامبر(ص) است. در جلسۀ قبل در اینباره گفتگو کردیم که گاهی اوقات دربارۀ دوران جاهلیت مبالغه میشود و از آن دوران یک تصویر کاملاً سیاه ارائه میکنند، درحالی که اینطور نبوده است.
- در دوران جاهلیت قبل از اسلام برخی از خوبیهای برجسته وجود داشته است که همین خوبیها زمینۀ پیدایش و پذیرش دین مبین اسلام شد. اگر انسان بخواهد یک سخن حقّی را به کسی یا به قومی بگوید و انتظار قبول و پذیرش این سخن را داشته باشد، ابتدا باید ببینید زمینۀ قبلی او در پذیرش حقایق چگونه است، و اساساً چه چیزهایی را قبول دارد و به چه چیزهایی معتقد است. این روش در قرآن هم به تعبیری آمده است. آنجا که پیامبر(ص) به اهل کتاب میفرماید: بیایید به آن وجه مشترکی که هر دو قبول داریم مراجعه کنیم: « قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً»(آل عمران/64). یعنی برای دعوت، به خوبیها و حقائقی که اهل کتاب قبول دارند، تکیه میشود.
- بنابراین وقتی پیامبر اکرم(ص) میخواهد یک دین با عظمتی را بیاورد، معقول نیست که این دین را در میان یک قوم جاهل مطلق و عقبافتادهتر از دیگران بیاورد که مجبور باشد از ابتدا همه چیز را از صفر شروع کند، بلکه باید این دین باعظمت را در جایی عرضه کرد که زمینۀ پذیرش آن وجود داشته باشد و بلکه نسبت به انتخابهای دیگر، بهترین زمینۀ پذیرش و رشد را داشته باشد. ولی متأسفانه بعضیها تصویری از آن بستر و زمینۀ اجتماعی جاهلی ارائه میدهند که در آن مطلقاً امتیازی وجود نداشته است.
عرب جاهلی در کنار همۀ بدیها، خوبیهایی غیرقابل اغماضی هم داشت/ جوانمردی عرب جاهلی در برخورد با زنان در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- به عنوان مثال یک از ویژگیهایی که آن قوم قبل از اسلام داشتند این بود که اهل عبادت بودند و برای خانۀ کعبه حرمت قایل بودند.(امام صادق(ع): کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یَجْرَحُونَ فِیهِ دَابَّةً؛ کافی/7/450 و امام صادق(ع): إِنَّ أَهْلَ الْجَاهِلِیَّةِ ضَیَّعُوا کُلَّ شَیْءٍ مِنْ دِینِ إِبْرَاهِیمَ ع إِلَّا الْخِتَانَ وَ التَّزْوِیجَ وَ الْحَجَّ فَإِنَّهُمْ تَمَسَّکُوا بِهَا وَ لَمْ یُضَیِّعُوهَا؛ علل الشرایع/2/414) اهل عهد و پیمان بودند و برای پیمان خودشان ارزش قایل بودند(«اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهماننواز بودند، کمتر به امانت خیانت مىکردند، پیمانشکنى را گناه غیر قابل بخششى مىدانستند» فروغ ابدیت،ص32) و احکامی را در زندگی فردی و اجتماعیشان رعایت میکردند که بعد از اسلام هم، قرآن کریم برخی از آن احکام را جاری دانست. البته رفتارهای خلافی هم داشتهاند. ولی آن قوم خوبیهایی داشتند که غیرقابل اغماض است و این خوبیها شهر مکه را به مذهبیترین شهر جهان در آن دوران تبدیل کرده بود.
- درست است که عربهای دورۀ جاهلیت بدیهایی نیز داشتهاند ولی دربارۀ بدیهای آنها نباید مبالغه کرد. مثلاً برخی از گروهها بودهاند که زنده به گور دختران در میان آنها رسم شده بود، ولی در عین حال این مقدار مردانگی و جوانمردی در میان اعراب بود که امیرالمؤمین(ع) میفرماید: «اگر در جاهلیت یک مرد، زنی را با سنگ یا چوبدستی میزد او و فرزندانش را -نسل اندر نسل -به این عمل سرزنش میکردند؛ وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه»(نهج البلاغه/نامۀ 14) مثلاً اگر میخواستند او را سرزنش کنند میگفتند: «تو کسی هستی که پدرت بر روی زنان دست بلند میکرد... پس اینطور نبوده که کلاً نسبت به زن، جنایتکار تمام عیار باشند. در مورد شهوات نیز اغلب قوانین ازدواج که از شریعتهای الهی باقی مانده بود را محترم میشمردند و ازدواج با محارم را حرام میدانستهاند. (علل الشرایع/2/414 و احتجاج طبرسی/ ج2، ص346)
امام صادق(ع): عرب در جاهلیت همیشه به دین حنیف نزدیکتر بوده
- از امام صادق(ع) پرسیدند که آیا مجوسها به دین خدا نزدیکتر بودند یا عربهایی که رسول خدا(ص) در میان آنها مبعوث شدند؟ حضرت فرمودند: «عرب جاهلی به دین حنیف نزدیکتر بوده است. بعد نمونههایی از احکام دینی را بیان میکنند که از انبیاء گذشته بین آنها باقی مانده بود و رعایت میکردند، در حالی که مجوس خلاف آن را انجام میدادند؛ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْمَجُوسِ کَانُوا أَقْرَبَ إِلَى الصَّوَابِ فِی دَهْرِهِمْ أَمِ الْعَرَبُ؟ قَالَ الْعَرَبُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ کَانَتْ أَقْرَبَ إِلَى الدِّینِ الْحَنِیفِیِّ مِنَ الْمَجُوسِ...»(احتجاج طبرسی/ج2/ص346) مثلاً عربهای جاهلی کتابهای حضرت موسی و عیسی(ع) –یعنی تورات و انجیل - را قبول داشتند و به حقانیت آنها اعتراف میکردند.
- امام صادق(ع) در کلام دیگری میفرماید: «همیشه عرب از آن دین حنیف یک چیزی را با خود داشته است. مثلاً صلۀ رحم داشتند و به مهمان احترام میگذاشتند، و حجّ خانۀ خدا بجا میآوردند و از مال یتیم پرهیز میکردند و از برخی از حرامها به جهت اعتقاد به مکافات در دنیایی پرهیز میکردند...؛ إِنَّ الْعَرَبَ لَمْ یَزَالُوا عَلَى شَیْءٍ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ یَصِلُونَ الرَّحِمَ وَ یَقْرُونَ الضَّیْفَ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَقُولُونَ اتَّقُوا مَالَ الْیَتِیمِ فَإِنَّ مَالَ الْیَتِیمِ عِقَالٌ وَ یَکُفُّونَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَحَارِمِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ کَانُوا لَا یُمْلَى لَهُمْ إِذَا انْتَهَکُوا الْمَحَارِم»(کافی/ج4/ص212)
- آنها با کلمۀ «الله» آشنا بودند و حتی به آن قسم میخوردند. آنقدر خانۀ کعبه و حرم(محدودۀ اطراف کعبه) را محترم میدانستند که «پوست درختان داخل حرم را میکندند و در گردن شتران آویزان میکردند، و دیگر این شتر به هرکجا میرفت کسی جرأت نمیکرد چیزی از بار شتر را بدزدد؛ وَ کَانُوا یَأْخُذُونَ مِنْ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ فَیُعَلِّقُونَهُ فِی أَعْنَاقِ الْإِبِلِ فَلَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ تِلْکَ الْإِبِلِ حَیْثُ مَا ذَهَبَتْ»(همان منبع) حتی کسی هم جرأت نمیکرد پوست درخت دیگری غیر از درختان بیت الله الحرام را بر گردن شترش آویزان کند، و هر کس این کار را میکرد، مجازات میشد(وَ لَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یُعَلِّقَ مِنْ غَیْرِ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ، أَیُّهُمْ فَعَلَ ذَلِکَ عُوقِبَ؛ همان منبع) یعنی مقدسات در بین آنها حساب و کتاب داشت و اینطور نبود که هر شیئی بیدلیل، برایشان مقدس شود.
- حتی از برخی سنتهای غلطشان معلوم میشود که اصل معاد را قبول داشتند.(اگر مرد بزرگى فوت مىکرد، شترى را در کنار قبرش در میان گودالى حبس مىکردند و آب و علف به آن نمىدادند که بمیرد تا متوفّى روز رستاخیز بر آن سوار شود و پیاده محشور نگردد؛ فروغ ابدیت، ص55)
- مقصود این نیست که با ذکر این خوبیها از اعراب جاهلی تقدیر کنیم، بالاخره «هر که بامش بیش برفش بیشتر» یعنی اگر کسانی زمینههای خوبی داشته باشند طبیعتاً مسئولیت آنها هم بالاتر میرود و در صورت کفر ورزیدن، بیشتر مجازات میشوند. ولی میخواهیم بگوییم پیامبر(ص) در میان قوم بدی که هیچ خوبی و فضیلتی نداشته، مبعوث نشدند، بلکه در جایی که محل ادیان الهی بوده و بسیاری از سنتهای انبیاء الهی در میان آن قوم باقی مانده بود، مبعوث شدند.
پس منظور از جاهلیت عرب چیست؟
- اما ممکن است این سوال پیش بیاید که با توجه به این توضیحات وقتی میگوییم دوران جاهلیت، منظور چیست؟ در اینجا باید به چند نکته توجه کرد. اولا ذکر خوبیهای عرب قبل از اسلام، هرگز به معنای نفی نقاط منفی آن دوره نیست.
- ثانیاً وقتی میگوییم دوران جاهلیت، در مقایسه با دوران پس از اسلام دوران جاهلیت میگوییم؛ نه در مقایسه با نقاط دیگر دنیا در آن زمان. زیرا همانطور که گزارشهای تاریخی و گزارشهای ائمۀ معصومین گواهی میدهد چه بسا عرب قبل از اسلام، از جهت اوصاف انسانی و الهی از تمام اقوام و مناطق دیگر جهان در وضعیت بهتری قرار داشتهاند.
- ثالثاً تراز و انتظار و استاندارد مورد نظر اسلام برای وضعیت یک جامعه، یک استاندارد سطح بالا است و لذا وقتی وضع عرب قبل از اسلام با این وضع مقایسه شود، دوران جاهلیت نام میگیرد. به عنوان چند نمونه از سطح استاندارد اسلام و اینکه چه چیزی را جاهلیت میداند، کافی است توجه کنیم به روایت معروف نبوی که جاهلیت را در چه جملهای به کار میبرد: «هر که بمیرد و امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است؛ مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»(کافی/1/377) و یا آنجا که فرمودند: «هر کس در دلش به اندازه دانه خردلى عصبیّت باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برانگیزد؛ منَ کانَ فى قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ مَعَ أعرابِ الجاهِلِیَّةِ»(کافی/2/308) و یا فرمایش امیرالمؤمنین(ع): «کوچکترین شما باید به بزرگتران اقتدا کنند، و بزرگترهاى شما باید به کوچکترها مهربان باشند. همچون ستمکاران دوره جاهلیت نباشید که نه دنبال فهم دین بودند، و نه براى شناخت خداوند تعقّل مىکردند؛ لِیَتَأَسَّ صَغِیرُکُمْ بِکَبِیرِکُمْ وَ لْیَرْأَفْ کَبِیرُکُمْ بِصَغِیرِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ لَا فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُون»
زادگاه اسلام در میان یک قوم حرّ و آزاد بود
- نکتۀ قابل توجه دیگر دربارۀ یکی از خوبیهای عربهای جاهلی وجود دارد که حتی مستشرقین و مورخین غربی هم آن را گفتهاند و آن اینکه: قبل از اسلام، وقتی رومیان میخواستند به عربستان حمله کنند، نمایندگان عربها رفتند و به رومیان گفتند: شما به طمع چه چیزی میخواهید به ما حمله کنید؟ سرزمین ما یک سرزمین بی آب و علف است و محصولات کشاورزی چندانی ندارد. و اگر میخواهید ما را به بردگی بکشید، ما عربها تا به حال زیر سلطۀ هیچ حاکمی نرفتهایم و باز هم نخواهیم رفت و بردگان ما هم برای شما بردگی نخواهند کرد چون ما تا به حال آزاد بودهایم و آزاده زندگی کردهایم.
- حتی کسانی که دربارۀ بدیهای عربهای جاهلی اغراق کردهاند، لااقل به این خوبیِ آنها اعتراف کردهاند که آنها آدمهای «حرّ و آزاده» ای بودهاند و برده نمیشدند و به لحاظ روحی آدمهای مستقلی بودهاند. «زندگی شهرنشینی را تحقیر می کرد، زیرا نتیجۀ اطاعت از مقررات و مقتضیات تجارت بود. صحرا را دوست داشت، که در آنجا از آزادی کامل بهره رو بود.» ویل دورانت، عصر ایمان، کتاب دوم(تمدن اسلامی)، فصل هشتم(محمد(ص) و نیز «آزادى را بىنهایت دوست داشتند، لذا از هر چیزى که آزادیشان را محدود مىکرد، متنفر بودند.» فروغ ابدیت، ص48 به نقل از منابع تاریخی)
- جالب است که امروز غربیها برای مسلمانان از آزادی سخن میگویند! درحالی که اصلاً زادگاه اسلام در میان یک قوم حرّ و آزاد بوده است. آیا بین بندگی خدا و این حرّیت که هر دو در آن منطقه بیشتر یافت میشده رابطهای وجود دارد؟ بله، یقیناً بین این دو رابطهای وجود دارد.
چرا دین اسلام در میان یک قوم آزاد شکل گرفت؟
- چرا دین اسلام باید در میان یک قوم آزاد شکل بگیرد؟ شاید یکی از فوایدش این باشد که اصلاً لازمۀ پذیرفتن یک دین، آزاد بودن از بندگی سلاطین و فراعنه است. چون سلاطین و فراعنه اجازه نخواهند داد که انسانها به راحتی این دین را بپذیرند.
- فایدۀ دیگر این موضوع که زادگاه اسلام در میان یک قوم آزاد بوده، این است که اگر رسول خدا(ص) در ایران یا روم مبعوث میشد یا مثل حضرت موسی(ع) در امپراطوری فراعنۀ مصر مبعوث میشد، از همان ابتدای بعثت درگیر یک مسألۀ کلان سیاسی و قدرت میشد که در آن میان، فرصت بروز و ظهور پیدا نمیکرد. چون نمیشد در آن مناسباتی که یک سلطان جائر در حدّ امپراطور وجود داشت، مسئولیت آخرین پیغمبر را انجام داد؛ یعنی عملیات پیغمبری با خیلی از آن مناسبات تحت الشعاع قرار میگرفت. جالب اینجاست که حضرت موسی(ع) نیز وقتی مبعوث شدند، قوم خود را برداشتند و از منطقۀ زیر سلطۀ فرعون فرار کردند.
مشکلات اصلی پیامبر(ص) از جنس مشکلاتی بود که بین هابیل و قابیل وجود داشت/درگیریهای پیامبر، اصلیترین مسائل حیات بشر
- البته پیامبر(ص) در میان آن قوم آزاد هم مشکلاتی داشتند ولی مشکلات پیامبر(ص) از چه جنسی بودند؟ جنس مشکلات اصلی پیامبر(ص) از جنس مشکلاتی بود که بین هابیل و قابیل وجود داشت. خدا اراده کرده بود که آخرین پیامبر(ص) با مشکلی مواجه شود که شبیه مشکلات قابیل در نپذیرفتن فضیلت و برتری هابیل بود. اگر مشکلات پیامبر(ص) صورت دیگری پیدا میکرد، شاید برخی از حقایق، به خوبی توضیح داده نمیشد.
- این خیلی مهم است که بدانیم نسخۀ جاودانه و جهانی دینی به نام «اسلام» در چه زمان و مکانی، و در میان چه مردمی و در چه موقعیتی نوشته و ارائه شده است. علیالقاعده زمینۀ پیدایش اسلام و بستری که بعثت پیامبر(ص) در آن رخ داده است، باید در جایی باشد و با مسائلی درگیر باشد که این مسائل اصلیترین مسائل حیات بشر هستند. این نسخه باید جایی نوشته شده باشد و با واقعیتهایی از جانب دوست و دشمن مواجه شود که مورد نیاز اصلی حیات بشر تا روز قیامت باشد. لذا تاریخ اسلام از این جهت خیلی قابل تأمل است.
بسیاری از کسانی که با پیامبر(ص) مخالفت کردند، با دین و ایمان بیگانه نبودند / علت اصلی مخالفت با پیامبر(ص)، مقامپرستی و پولپرستی نبود
- اگر مکه یک شهر مذهبی بود، پس چرا با پیامبر(ص) مشکل پیدا کردند؟ در واقع کسانی که با پیامبر(ص) مخالفت کردند کسانی نبودند که اساساً بیدین و ایمان باشند و منکر خدا و معاد بوده باشند و خیلی از خوبیها را نشناسند و قبول نداشته باشند.(چه شیوخ مکه و اعراب که به فرمودۀ قرآن خدا را خالق جهان میدانستند و به برخی از سنتهای دینی عمل میکرد، و چه یهودیان مدینه که بنا به فرمایش قرآن منتظر آخرین پیامبر بودند) آیا این نشان نمیدهد که مشکل اصلی دین رفتار برخی از مذهبیها یا مؤمنین هستند؟ این نشان میدهد که خُبث باطنی برخی از کسانی که مؤمن و متدین هستند چه مشکلاتی میتواند ایجاد کند. اینطور نیست که وقتی کسی به ظاهر مؤمن یا مسلمان شد، او دیگر اصلاح شده است، نه! این تازه آغاز ماجراست.
- نکتۀ دیگری که خیلی مهم است علت اختلافاتی است که مخالفین پیامبر(ص) با ایشان داشتند. یعنی جنسِ مخالفت آنها با پیامبر(ص) خیلی اهمیت دارد. این جنس مخالفت قابل تأمل است و دقیقترین نقطۀ قابل تأمل، در تاریخ حیات بشر است. جنس مخالفت آنها با پیامبر(ص) جنس مخالفت یک آدم مقامپرست یا پولپرست نسبت به کسی که دارد مقام و پول را از او میگیرد نبود. چون آنها حتی حاضر بودند پیامبر(ص) را به ریاست خود قبول کنند و دستورات او را اجرا کنند و یا حاضر بودند به او ثروتی بدهند تا از همۀ آنها ثروتمندتر شود. یا حاضر بودند زیباترین دختران خود را به پیامبر(ص) بدهند. حتی مخالفت آنها به خاطر تنفر از عبادت هم نبود، چون آنها قبل از بعثت پیامبر(ص) هم عبادت میکردند و فقط شکل برخی از عبادتهای آنها تغییر میکرد. اتفاقاً برخی از عبادتهای آنها، بعد از اسلام کمی آسانتر هم شد.
ابوجهل راستگویی پیامبر(ص) را قبول داشت اما نمیتوانست برتری معنوی او را بپذیرد
- پس چرا با پیامبر(ص) مخالفت میکردند؟ یکی از مؤثرترین شخصیتهای مخالف پیامبر اکرم(ص) سخنی گفته است که بسیار جالب است. ابوجهل که یکی از شخصیتهای برجستۀ قریش و شاید اولین شخصیت برجستۀ قریش در مخالفت با پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده است، علت مخالفت خود را اینطور بیان میکند: «ما و فرزندان قصی در بزرگی به تنازع برخاستیم، اطعام کردند، اطعام کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم، گفتند: از ما پیامبری است، این را دیگر نفهمیدیم، به خدا سوگند هرگز تصدیقش نخواهیم کرد».(تنازعنا نحن و بنو عبد مناف الشرف أطعموا فأطعمنا، و حملوا فحملنا، و أعطوا فاعطینا، حتى إذا تجاثینا على الرکب و کنا کفرسی رهان قالوا: منا نبی یأتیه الوحی من السماء، فمتى ندرک هذه؟ و الله لا نسمع به أبدا و لا نصدقه؛ تاریخ بیهقی/2/206 و سیرۀ ابن هشام/1/316) و یا وقتی در خلوت از ابوجهل میپرسند: آیا شما میگویید که محمد پیامبرِ خدا نیست و دروغ میگوید؟ ابوجهل در پاسخ میگوید: «محمد فرزند عبدالله که دروغ نمیگوید! محمد راستگو است اما اگر منصبهای پرچم و پردهدارى و سقایت حاج و رهبرى دار الندوه و نبوت در دست «بنیقُصَی» باشد، دیگر برای سایر طایفهها چه میماند؟!». (أن الأخنس بن شریق خلا بأبی جهل، فقال له: یا أبا الحکم، أخبرنى عن محمد صلى اللّه علیه و آله، أصادق هو أم کاذب! فإنه لیس هاهنا من قریش أحد غیرى و غیرک یسمع کلامنا، فقال له أبو جهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ما ذا یکون لسائر قریش!؛ أمالی المرتضى، ج2، ص: 265 و الشفا القاضی عیاض ،ج1،ص270 : أخرجه ابن اسحاق و البیهقی عن الزهری، و کذا ابن جریر عن السدی، و الطبرانی فی الأوسط)
- ابوجهل از یک تیرهای از عرب بوده که با «بنی قصی» که تیرۀ پیامبر(ص) بوده است از قدیم یک رقابتی داشتهاند و خودش صادقانه به این مسأله تصریح میکند و میگوید: ما و بنی قُصی در طول تاریخ با هم رقابت داشتهایم و در این رقابت اینها همیشه از ما جلو بودهاند، مثلاً همیشه کلیددار خانۀ کعبه بودهاند، مسئولیت آب دادن به حجاج، مسئولیت پردهداری خانۀ کعبه، مسئولین شورای مشورتی، .. همیشه بنی قُصی به عهده داشتند، دیگر تحمل نداریم که نبوت هم به دست این قبیله باشد! چون همۀ امتیازها دست بنی قُصی خواهد بود!
خداوند مبعث پیامبر(ص) را در جایی قرار داد که علت اصلی مخالفت با نبوت او، چیزی از جنس حسادت باشد/ساختن مجسمۀ یزید با سر بریده به دست!
- اینجاست که میفهمیم مخالفت با پیامبر(ص) از نوع مخالفت و دشمنی قابیل با هابیل بوده است. یعنی خداوند مبعث پیامبر(ص) را در جایی قرار داده است که علت اصلی مخالفت با نبوت ختمی مرتبت، چیزی از جنس حسادت باشد. همان علتی که بین ابلیس و آدم بود، و همان علتی که بین قابیل و هابیل بود. این حسادت چه رازی در حیات بشر دارد؟ همان حسادتی که موجب میشود امروز بعضیها آتش بگیرند از اینکه عدهای اهلبیت پیامبر(ص) را دوست دارند. همان حسادتی که الان میگوید ما باید در شام، تندیس یزید را درحالی که سرِ بریدۀ امام حسین(ع) در دست اوست بسازیم.(خبرگزاری فارس به نقل از گزارشگر «عرب تایمز»/خبر:1392031500043) همین کسانی که قاتلین اباعبدالله(ع) را تقدیس میکنند، میجنگند و در این راه کشته میشوند و اگر لازم شود حاضر هستند حتی به پیامبر اکرم(ص) هم اهانت کنند.(همان منبع) و همین است که اصلیترین نبرد تاریخ بین و حق و باطل را شکل خواهد داد.
جنس نزاع بنیامیه و بنیهاشم هم از جنس نزاع ابوجهل با پیامبر(ص) بود/ علت مخالفت با نبوت و ولایت در نامه امیرالمؤمنین(ع) به معاویه
- بعد از اینکه اسلام پیروز شد و مشکل امثال ابوجهل برطرف شد، یک مشکل مشابهی پیش آمد و دعوای بین بنیامیه و بنیهاشم مطرح شد. دوباره امیرالمؤمنین(ع) با بنیامیهای مواجه میشود که میگویند: چرا بنیامیه باید همیشه کمتر از بنیهاشم باشند؟! یزیدِ ملعون هم در کنار سر مطهر امام حسین(ع) میگوید: بنیهاشم با پادشاهی بازی کردند و الا نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است، یعنی اساس رسالت پیامبر اکرم(ص) را منکر میشود! (أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَ حَرَمُهُ عَلَى یَزِیدَ وَ جِیءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ ع وَ وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فِی طَسْتٍ فَجَعَلَ یَضْرِبُ ثَنَایَاهُ بِمِخْصَرَةٍ کَانَتْ فِی یَدِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: « لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا / خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَلَ؛ احتجاج طبرسی/ج2/ص307)
- امیرالمؤمنین(ع) تاریخ نزاع حق و باطل؛ از ابلیس تا قابیل و از مخالفین انبیاء الهی تا معاویه را در نامهای که به معاویه نوشتند، اینطور تحلیل فرمودند: ای معاویه، جنس مخالفت تو با من، از جنس مخالفتی است که با پیامبر(ص) شد، و از جنس مخالفت با نوح و هود و همۀ انبیاء الهی است و از جنس مخالفت و دشمنی ابلیس با آدم و دشمنی قابیل با هابیل است که از جنس حسادت بود؛ ای معاویه تو به ما حسودی میکنی. (نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا؛ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِکَةَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِینَ فَحَسَدَهُ الشَّیْطَان ... و نُوحاً حَسَدَه قومُه إذْ قالُوا: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» ذَلِک حَسَداً منْهم لِنُوح أنْ یُقِرّوا لَه بالفَضْلِ و هُو بَشَرٌ، و مِن بعْدِه حَسَدُوا هُوداً ... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِین»(الغارات/ج1/ص117)
- بعد از اینکه نزاع بنیهاشم و بنیامیه تمام شد، نزاع «بنیعباس» و «بنی ابوطالب» پیش آمد. جالب اینجاست که بنیعباس خودشان جزء بنیهاشم بودند. یعنی بحث نزاع قومی کنار رفت، و این مخالفت و نزاع در خویشاوندانی که به اهلبیت(ع) نزدیکتر بودند پیش آمد و این نشان میدهد که این نوع از مخالفت و نزاع، همیشه وجود دارد.
مهمترین عامل ولایتگریزی چیزی از جنس حسادت است/مخالفت امروز بعضیها با ولایت به همان دلیلی است که در صدر اسلام با نبوت مخالفت شد/ تفاوت بار روانی پذیرش نظام دموکراتیک و نظام ولایی چیست؟
- همین الان هم مهمترین عامل ولایتگریزی و ولایتستیزی چیزی از جنس حسادت است. تأمل کنید و ببینید که میان بارِ روانیِ پذیرفتن یا نپذیرفتنِ یک نظام دموکراتیک در مقایسه با پذیرفتن یک نظام ولایی چه تفاوتی وجود دارد؟ البته بسیاری از اندیشمندان معتقد هستند و ثابت شده است که نظام دموکراتیک به معنای واقعی کلمه- یعنی اینکه مردم بر سرنوشت خودشان حاکم شوند- در عمل امکان ندارد، بهترین دموکراسیها در عالم به قول خودشان دموکراسی خبیث آمریکا و کشورهای مدعی اروپایی است که جنایتهای آنها در تاریخ، روی فرعونها و نمرودها و حجّاجها و هیتلرها را سفید کرده است! این نتیجۀ عملی دموکراسی است. ولی به فرض محال اگر هم دموکراسی قابل تحقق باشد، چرا بار روانی پذیرش دموکراسی راحتتر از بار روانی پذیرش ولایت است؟ به عبارت دیگر، با اینکه در یک نظام ولایی بهتر از نظام دموکراتیک مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردارند و بر حاکمیت مؤثرترند، چرا بار روانی نظام ولایی برای بعضیها که ادعای مردمگرایی هم دارند سنگینتر است؟ این به دلیل ناپاکی دلهایشان است. اینگونه افراد با اینکه تجربه شکست خورده دموکراسی را میبینند که تماماً در خدمت قدرتطلبان فاسد قرار میگیرد، باز از یک نظام ولایی که بهترین مدافع حق مردم است فراری هستند. یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوت(نساء/60) اینها ناشی از چیست؟ چون در پذیرش ولایت، انسان باید ترجیح یک شخص را به خودش قبول کند(آن هم از نظر معنوی) و کسی که طبع ناسالمی نداشته باشد در اینجا با مشکل حسادت مواجه میشود.
- اینطور نیست که این جنس مخالفت، فقط مربوط به دورۀ انبیاء الهی بوده باشد و در زمان ما خبری از این واقعیت در حیات بشر نباشد، چون بالاخره حسادت امروز هم در میان بشر وجود دارد. فکر کنید ببینید این حسادت نسبت به اولیاء خدا امروز چگونه تجلی پیدا میکند؟
- چرا آخرین جنگِ تاریخ، قبل از ظهور دوباره سر همین موضوع شکل میگیرد؟ چرا باز هم باید یک کسی به نام «سفیانی» خروج کند و به مخالفت با امام زمان(ع) برخیزد.؟ ظهورِ دین، برای پاکی انسانها از بدیهاست ولی آیا همۀ بدیها با هم یکسان هستند؟ وقتی در تاریخ حیات بشر نگاه میکنیم، میبینیم بدیهای دیگر به اندازۀ «حسادت نسبت به ولایت» وزن ندارند. آیا این موضوع بیدلیل نخِ داستانهای انبیاء الهی در طول تاریخ میشود؟! (همانطور که امیرالمؤمنین(ع) این سیر را در نامۀ خود به معاویه ذکر میکنند) پس چرا باید از این بدیِ مهم غفلت کنیم؟!
- فعلاً نمیخواهیم به علل دشمنی با پیامبر(ص) بپردازیم، فقط به این نکته اشاره میکنیم که خداوند زمینهای را ایجاد کرد تا رسول خدا(ص) در جایی مبعوث شود که خالصِ این علت دشمنی به خوبی دیده شود، و هر کسی که میخواهد تاریخ اسلام را ببیند باید این علت دشمنی را به صورت محور اصلی ببیند.
بعضیها غربزده و شرقزده به تاریخ اسلام نگاه میکنند و تحلیلهای اشتباه دارند
- در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در کشور خودمان، بعضیها از دیدگاه کمونیستها یا مارکسیستها تاریخ اسلام را تحلیل میکردند و میگفتند: «پیامبر(ص) از طبقۀ محروم جامعه بود! فئودالها و سرمایهدارها در مقابلش ایستادند و بعد پیامبر(ص) آمد و بردهها را حرکت داد و اربابها را نابود کرد و ...» در حالی که این تحلیل درستی نبود، اصلاً خودِ پیامبر(ص) از طبقۀ محروم جامعه نبود، همسر پیامبر(ص) از ثروتمندترین افراد مکه بود، و پیامبر(ص) از اقشار بالای جامعه بودند.
- باید تاریخ را درست نگاه کنیم و تحلیل درستی از آن داشته باشیم. بعضیها غربزده و شرقزده به تاریخ اسلام نگاه میکنند و به تحلیلهای اشتباهی میرسند. امروز هم کم نیستند کسانی که مایلند تاریخ اسلام را لیبرالیستی تفسیر و تحلیل کنند.
در کربلا هم قابیلیان بودند که هابیلیان را کشتند
- در کربلا هم امام حسین(ع) دعوا را به اصل ماجرا کشاند و یزید و اهل کوفه و بحثهای سیاسی فرعی را کنار گذاشت و در وسط میدان، سخنِ آخر را چنین بیان فرمود: «آیا من پسر پیغمبرِ شما(ص) هستم یا نه؟ آیا من پسر فاطمۀ زهرا(ع) دختر پیامبر شما(ص) هستم یا نه؟ آیا من پسر علی بن ابیطالب(ع) هستم یا نه؟» وقتی حضرت این را فرمود، آن نامردان جواب دادند، اصلاً ما به خاطر بغض و کینۀ نسبت به علی(ع) میخواهیم تو را بکشیم!(..إلى أن اتنهى کلامه لهم بقوله: فبم تستحلّون دمی؟ أجابوه بقولهم: بغضا لأبیک؛ منهاج البراعة/18/185)
- اباعبدالله(ع) در روز عاشورا این واقعیت را به همه نشان داد، تا بدانیم تیرهایی که به سینۀ اباعبدالله(ع) برخورد کرد از کمانی که کینۀ امیرالمؤمنین(ع) را داشت برخواسته است. یعنی در کربلا قابیلیان بودند که هابیلیان را کشتند ...
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید