گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه نهم
نیاز داریم به اینکه یک «نهضت رفع سوءتفاهم» راه بیندازیم! / ادبیات دینی رایج ما برای معرفی دین، ادبیات گویایی نیست / اگر منفعتطلبانه دینداری کنیم، پس عشق چه میشود؟! / انسان، از سرِ منفعتطلبی، عاشق خدا میشود
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۲/۲۴
کسانی که از دین فرار میکنند، دینگریزی دارند یا حتی دینستیزی دارند، خیلی از اینها آدمهای بدی نیستند و نمیشود گفت که بیماردل هستند، بلکه دچار سوءتفاهم شدهاند. اگر این سوءتفاهم برطرف بشود، دین را میفهمند و میپذیرند. لذا نیاز داریم به اینکه یک «نهضت رفع سوءتفاهم!» راه بیندازیم
آیا در جامعۀ جهانی، همه میتوانند تحت اشراف یک حکومت و یک دین قرار بگیرند؟
- در جامعۀ ما بلکه در جامعۀ جهانی، یکسلسله سوءتفاهمهای عمیق و بسیار فراوانی ایجاد شده که موجب سوءاستفادۀ دشمنان بشریت و دشمنان دین شده است. اگر این سوءتفاهمها برطرف بشود آنوقت شما خواهید دید که یک حکومت واحد جهانی با یک دین و مسلک، میتواند جاودانه و با آرامش و بدون تنش و فشار، باقی بماند؛ بدون اینکه امامزمان(ع) در آن حکومت واحد جهانی، بخواهد از بسیاری از ابزارهای کنترل در جامعه استفاده کند.
- در جامعۀ جهانی با اینهمه تنوع و با اینهمه سلائق و سوابق گوناگون، آیا واقعاً همه میتوانند تحت اشراف یک حکومت و یک دین قرار بگیرند؟ بله! اگر الان کسی این را بعید میداند، بهدلیل سوءتفاهمهایی است که ایجاد شده است و الا فطرت مردم، یک فطرت الهی است «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» (روم/30)
- بهعنوان مثال، در دنیا همه میفهمند و میپذیرند که جیببُری چیز بدی است، حالا شما حساب کنید که اگر مردم، تمامِ یک دین و آئین را بهخوبی بفهمند و بپذیرند، چه اتفاقی میافتد؟ آنوقت ما میتوانیم یک دین واحد جهانی به عنوان یک میثاق بینالمللی داشته باشیم. وقتی دین، اینقدر آشکار است، اینقدر عقلانی است و اینقدر جذاب و هوشمندانه است که علیالقاعده همه باید بپذیرند؛ بهحدّی که خداوند میفرماید: مگر کسی نادان باشد که دین را نپذیرد! (وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ؛ بقره/130)
نیاز داریم به اینکه یک «نهضت رفع سوءتفاهم» راه بیندازیم!
- کسانی که از دین فرار میکنند، دینگریزی دارند یا حتی دینستیزی دارند، خیلی از اینها آدمهای بدی نیستند و نمیشود گفت که اینها بیماردل هستند، البته ممکن است آدمهای ضعیفی باشند ولی بیمار نیستند بلکه دچار سوءتفاهم شدهاند. اگر این سوءتفاهم برطرف بشود، دین را میفهمند و میپذیرند.
- ما نیاز داریم به اینکه یک «نهضت رفع سوءتفاهم!» راه بیندازیم؛ چون این سوءتفاهم در دایرۀ بسیار گستردهای پیش آمده است و با پاسخدادن به چند شبهه و جوابدادن به چند سؤال، برطرف نخواهد شد. در جریان نهضتِ رفع سوءتفاهم، هر اختلافی که پیش آمد اولاً باید بگوییم «ممکن است سوءتفاهم شده باشد! شاید دعوای عنب و انگور است؛ هر دوی شما دارید دربارۀ انگور صحبت میکنید اما لفظتان با هم فرق میکند!»
امروز ادبیات دینی رایج ما برای معرفی دین، ادبیات گویایی نیست
- امروز ادبیات دینی رایج ما برای معرفی دین، ادبیات گویایی نیست و حلکنندۀ مسائل و برطرفکنندۀ ذهنیتهای نادستِ بسیاری از افراد در جامعه نیست، این ادبیات باید تغییر کند، نمیگوییم که «اصل دین باید تغییر کند!» بلکه میگوییم: باید ادبیات ما تغییر کند تا دربارۀ دین، سوءتفاهم ایجاد نکند.
- وقتی ما دین را درست معرفی نمیکنیم، اشکالاتی پیش میآید، مثلاً اینکه این دین، به دلِ خیلیها نمینشیند و از دین فاصله میگیرند و حتی بدشان میآید. دشمن هم در اینجا وارد میشود و شروع میکند به سوءاستفاده کردن و شروع میکند به گمراهکردن مردم.
- شما ببینید در کتابهای درسی، دین را چگونه معرفی میکنند؟ اول خدا را اثبات میکنند، بعد میگویند «باید حرف خدا را گوش کنید» و بعد هم میگویند «اگر حرف خدا را گوش نکنید، به جهنم خواهید رفت!» البته هرکدام از این حرفها بهتنهایی درست است، اما وقتی اینها را ترکیب کنید، خلاصهاش این میشود: «ما ثابت کردیم که خدا هست، حالا اگر این خدا را نپرستی به جهنم خواهی رفت!» خُب طبیعی است که اگر دین را اینطوری معرفی کنند، سوءتفاهم پیش میآید!
بسیاری از مخالفان انقلاب، دچار سوءتفاهم شدهاند و امکان رفع اختلافنظر وجود دارد
- خیلی از کسانی که یا معاند هستند، یا مخالف انقلاب هستند، یا از خط اصیل امام(ره) فاصله گرفتهاند، وقتی حرفهایشان را گوش میکنید، میبینید که اساساً دنبال حرف درستی هستند، ولی دچار سوءتفاهم شدهاند، لذا امکان بازگشت اینها واقعاً وجود دارد، امکان رفع اختلافنظر واقعاً وجود دارد.
- ایراد ما این است که درست حرف نمیزنیم و دین را درست معرفی نمیکنیم. نهضت رفع سوءتفاهم برای این است که ما اکثر کسانی را که از دین و خط خدا و اسلام ناب فاصله گرفتهاند، به این مرام جذب کنیم.
- ما بیش از 200هزار شهید دادهایم که بگوییم: در تاریخ ایران در هیچ دورهای مثل این انقلاب، از خاک کشور و از منفعت ملی دفاع نشده است. اما در اثر همین سوءتفاهمها، الان بعضیها با شعار منافع ملی، به خط شهدا حمله میکنند! برای اینکه طرفداران این شهدا نوعاً، بلد نیستند درست حرف بزنند. البته حرفهای خیلی از مذهبیها و انقلابیون غلط نیست و درست است اما سوءتفاهم ایجاد میکند.
چرا بحث «گناهنکردن» در جامعۀ ما یک موضوع غیرجذاب تلقی میشود؟
- موضوع بحث ما «گناه نکردن» است. همانطور که بیان شد، اصل دعوای دین-برای دیندارها، برای جامعۀ دینی و برای جامعۀ بشری- سر همین مسئلۀ «گناهنکردن» است؛ نه سرِ مخالفت با خدا! حالا سؤال این است که انسانها چگونه متقاعد میشوند به اینکه گناه نکنند؟ پاسخش این است که اول باید بفهمند «گناه چیست؟»
- عموم مردم ما با این ادبیات دینی رایج، درست متوجه نمیشوند که گناه چیست؟ عموم مردم ما درست تربیت نشدهاند برای اینکه ترک گناه کنند. حتی وقتی یک عالم دینی دربارۀ گناه صحبت میکند، خیلیها دوست ندارند بشنوند و در میروند، چون خودشان را گنهکار میدانند و میگویند: «حتماً الان میخواهد نصیحت کند که گناه نکنید!»
برداشت عمومی در جامعۀ ما نسبت به گناه، برداشت درستی نیست
- متأسفانه در جامعۀ ما وقتی موضوع گناه را مطرح میکنید، بهعنوان یک موضوع غیرجذاب و فراریدهنده از دین، تلقی میشود؛ چون دین، خوب معرفی نشده و دربارۀ دین، سوءتفاهم ایجاد شده است. حتی در انتخاباتها، برخی از سیاسیون، نهی از منکر(نهی از گناه) را مسخره میکنند و رأی میآورند؛ یعنی مردم بدون اینکه در آنها شایستگی و توانایی خاصی دیده باشند، به آنها رأی میدهند.
- چرا اینگونه است؟ چرا در جامعۀ ما کسی که نهی از گناه را مسخره میکند، رأی میآورد؟ بهدلیل اینکه برداشت عمومی در جامعۀ ما نسبت به گناه، برداشت درستی نیست و نسبت به آن سوءتفاهم وجود دارد؛ یعنی اکثراً نمیدانند که گناه واقعاً به ضرر فرد و جامعه است و ترک گناه، به نفع خودمان است، و الا اصلاً اینطور نیست که اکثر مردم ما بد باشند! اکثر مردم از نظر ایمان و فهم، کم ندارند، البته در سطوح مختلف فرهنگی، ضعفها و قوتها فراوان است اما با خیلی از اینها میشود تفاهم کرد.
چگونه باید از دین حرف بزنیم که سوءتفاهم نشود؟
- چگونه باید از دین حرف بزنیم که سوءتفاهم نشود؟ چگونه باید تربیت دینی راه بیندازیم که سوءتفاهم نشود؟ همانطور که گفتیم، قدم اول برای متقاعدشدن به ترک گناه، این است که انسان «اهل برنامه» بار بیاید و باور کند که نیاز به برنامه دارد و بدون برنامه نمیشود! آدم باید برای برنامهریزی توانمند بشود و بپذیرد که اکثر زندگیاش را با برنامه انجام بدهد.
- اگر اهل برنامه بشوی، اهل برنامهریزی درازمدت میشوی، اگر اهل برنامهریزی درازمدت بشوی کمکم همین بلندمدت نگاهکردن، تو را بلندنظر میکند. وقتی بلندنظر شدی و منافع دورتر خودت را دیدی، میشوی آدم خدا و آدم دین! اصلاً در تعریف أمیرالمؤمنین(ع) میتوان گفت: ایشان کسی بود که در برنامهریزی زندگی خودش، بلندمدت نگاه میکرد!
- شاید بپرسید: «غربیها که اهل برنامه هستند، آیا مورد تأیید شما هستند؟» اتفاقاً ایراد ما نسبت به غربیها این است که آنها اهل برنامه نیستند و در برنامهریزی ضعیف هستند! آنها اگر اهل برنامه بودند و در برنامهریزی سرآمد بودند، نیازی نداشتند که اینقدر در جهان جنایت کنند تا پولدارتر بشوند و پولدارتر باقی بمانند! آنها چون در برنامهریزی کم میآورند، مجبور میشوند سراغ اسلحه بروند و ملتهای ضعیف را بکشند. چرا اینقدر جنایت میکنند؟ چون برنامۀ درست ندارند و نمیتوانند صرفاً با برنامۀ اقتصادی، کارهای خود را پیش ببرند. اتفاقاً آنها ضعفشان این است که برنامه ندارند!
قدم دوم برای متقاعدشدن به دینداری این است که منفعتطلب باشی!
- همانطور که در جلسات قبل بیان شد، قدم اول برای متقاعدشدن به دینداری این است که آدم برنامهریز باشد، دینی که اینطوری معرفی بشود اساساً درست معرفی شده است.
- قدم دوم این است که آدم منفعتطلب بشود، خودش را حسابی دوست داشته باشد، منافع خودش را هم دوست داشته باشد. باید به او یاد بدهیم که از هیچ منفعتی صرفنظر نکن؛ تو میتوانی این ده تا لذت را ببری، چرا نبری؟! تو میتوانی این ده تا قدرت را پیدا کنی، چرا پیدا نکنی؟!
فرزندت را طوری تربیت کن که به کم قانع نشود / امامصادق(ع): مسابقه بگذارید برای رسیدن به بالاترین درجات بهشت!
- کسی که از خیلی از منافع خودش بگذرد، بدبخت است! ما میخواهیم بچۀ خودمان را طوری تربیت کنیم که از هیچ منفعتی نگذرد و به کم قانع نشود؛ این برای ما مهمتر است از اینکه از خطر بترسد! این برای ما مهمتر است از اینکه بچۀ ما از ترسِ یکچیزی، یککاری را انجام بدهد.
- وقتی میخواهی بچۀ خودت را تربیت کنی یا وقتی میخواهی خودت را تربیت کنی، طمع کن، به بهرههای فراوانی که میخواهد به تو برسد. حتی ترس از جهنم هم اینقدر کار نمیکند! امامصادق(ع) فرمود: شما شیعیان ما خیالتان راحت باشد؛ ما شفاعت میکنیم که از جهنم نجات پیدا کنید، بروید مسابقه بگذارید برای رسیدن به بالاترین درجهها! (وَ اللَّهِ لَا یَدْخُلُ النَّارَ مِنْکُمْ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَتَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَاتِ؛ امالی طوسی/296) (لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ، کُلُّکُمْ فِی الْجَنَّةِ، فَتَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَاتِ؛ امالیطوسی/723)
- اگر میخواهی شیعه بار بیاوری، از اول او را یکطوری بار بیاور که وقتی به او گفتید «تو این مراتب را هم میتوانی طی کنی... اینها را هم میتوانی داشته باشی...» از این مراتبِ بالا صرفنظر نکند و بگوید «من اینها را میخواهم!»
یکی از کارهای ابلیس این است که آدم را به کم قانع میکند
- یکی از کارهای ابلیسِ ملعون این است که آدم را به کم قانع میکند و میگوید «همینقدر بس است!» یعنی آدم را به کم قانع میکند و حتی درِ گوش آدم، زمزمۀ اخلاقی و ظاهراً متواضعانه میخواند که «میخواهی چهکار!» مثلاً اگر بگویی: «من میخواهم مثل آقای بهجت(ره) بشوم» میگوید: «شوخی نکن! تو کجا، آقای بهجت کجا! تو همین دو رکعت نماز را بخوانی بس است!» اما تو بگو: چرا به کم قانع بشوم؟!
- کسانی که میگویند: «ما را به بهشت ببرند؛ حالا هرجای بهشت بود مهم نیست! اگر جاهای پایین بهشت هم بود مهم نیست!» ما به اینقبیل افراد میگوییم: جهنمیهای بهشت! اینها اصلاً پایۀ تربیتی درستی ندارند. چه کسی پایۀ تربیتی درست دارد برای اینکه دینداری کند؟ کسی که منفعتطلب باشد، کسی که به کم قانع نشود، کسی که اهل مسابقه و سبقتگرفتن از دیگران باشد.
بلندهمت بودن و به کم قانع نشدن، یکی از شاخصههای منفعتطلبی است
- کسی که بخواهد دیندار بشود باید دنبال منافعش باشد. ما در اینجا یک قید به این منفعتطلبی اضافه میکنیم بهعنوان «بلند همتی و بلندنظری»
- یکی از پایههای دینداری برای کسی که میخواهد دیندار بشود، این است که شخصیتش به گونهای باشد که خودش را دوست داشته باشد، اصلاً حاضر نباشد خودش را ارزان بفروشد، به کم قانع نشود، خودش را و منافع خودش را دوست داشته باشد، بهحدی که اگر ضرر کرد برود درِ خانۀ خدا ضجه بزند و بگوید «خدایا من اینجا ضرر کردم، دوست ندارم ضرر کنم...» اینها شاخصههای مختلف برای منفعتطلبی است.
«خودخواهیِ بد» یعنی بهخاطر منافع کوتاهمدت، منافع بلندمدت خودت را نابود کنی
- اگر منفعتطلب نباشی، ما چطوری میتوانیم از بهشت و جهنم با تو صحبت کنیم؟! منفعتطلب بودن خیلی چیز خوبی است، آن خودخواهیِ بدی که بهصورت اخلاقی میگویند بد است، معنایش چیز دیگری است! اولاً عبارت «خودخواهی، بد است» اصلاً در دین نداریم. اینکه بعضیها میگویند خودخواهی بد است، منظورشان این است که «بهخاطر منافع کوتاهمدت، خودت منافع بلندمدت خودت را نابود کنی!» اتفاقاً در اینصورت تو خودخواه نیستی! منفعتطلبیِ بد هم یعنی اینکه یککسی منفعت اندکی را بگیرد و منفعت زیادی را رد کند و نپذیرد.
- «خودخواهِ بد» کسی است که منافع کوتاهمدت و منافع اندک خودش را میگیرد ولی منافع بلندمدت خودش را از بین میبرد؛ مثل بچۀ نادانی که گوشوارههای طلا را با شکلات عوض کند! مثلاً یک دزدی از راه برسد و بگوید: «این شکلاتها را بگیر و بگذار من این گوشوارهات را در بیاورم و ببرم!» این بچه هم بهخاطر چند تا شکلات، گوشوارۀ طلا را از دست بدهد!
دین برنامهای است برای اینکه انسان به منافع خودش برسد؛ منافع مادی، معنوی، دنیایی و آخرتی
- اگر سوء تفاهمها نسبت به دین برطرف شود، یک عدهای که بیدینی میکردند خواهند گفت: «پس من که بهخاطر خودخواهیام بیدینی میکنم، درواقع دارم اشتباه میکنم!» بله، چون دین میگوید: اگر میخواهی به منافعت برسی، بیا راهش را به تو نشان بدهم، اصلاً دین برنامهای است برای اینکه انسان به منافع خودش برسد، هم منافع مادی هم منافع معنوی و روحی، هم منافع دنیایی هم منافع آخرتی. آنوقت مردم اگر بیدین هم باشند، به آدم دیندار رأی میدهند، چون میگویند «او میداند که منافع ملت چگونه تأمین میشود» اصلاً دین دارد همین را به ما یاد میدهد.
- برخی ایراد میگیرند که «چرا شما دین را منفعتطلبانه تفسیر میکنید؟! شما نگاه پوزیتیویستی دارید!» آیا دین غیر از اینکه به ما یاد بدهد منافع خودمان را تأمین کنیم، چیز دیگری هم دارد؟! اگر مقدسات و ارزشهای دینی را هم مطرح کنید، در پاسخ میگوییم: «مقدسات و ارزشهای دینی که همهاش به نفعمان است! مگر ارزشی هست که به ضرر ما باشد؟!» اگر بگویید «دین میخواهد ما را به خدا برسد!» میگوییم: «خُب مگر این به ضرر ما است؟! اینکه به نفع ما است!»
- این اشتباه است که بگوییم: «دین چیزی است که به شدت به ضرر ما است، اما بهخاطر خدا و بهخاطر ارزشهایمان بیایید ضرر کنیم!»
چرا آمریکاییها با دین ما مخالف هستند؟ چون به نفع ما و به ضرر آنهاست!
- چرا آمریکاییها با دین ما مخالف هستند؟ اگر ما گاوپرست بودیم باز هم با دین ما مخالفت میکردند؟ نه! پس چرا با این دین مخالف هستند؟ چرا وقتی 20میلیون نفر دور حرم أباعبداللهالحسین(ع) جمع میشوند و سینه میزنند، آنها واقعیت را نمیگویند و سانسور میکنند و مثلاً میگویند: دویست هزار نفر آمدهاند! اما در رودخانهای در هند، اگر 20میلیون نفر جمع بشوند آنها دقیقاً میگویند 20میلیون نفر برای فلان مراسم در هند جمع میشوند! چرا ما را سانسور میکنند؟ چرا از ما میترسند؟ چون دین ما به نفع ما و به ضرر آن جنایتکاران است! ولی آنجا هرچه گاو بپرستند، به ضرر آمریکا نیست و به نفع خودِ آن مردم هم نیست، لذا میگویند «بگذارید بپرستند!»
- شما فکر کردید که آمریکاییها و انگلیسیها کلاً ضد دین هستند و هرکسی دین داشته باشد، با او مخالفت میکنند؟! اصلاً اینطور نیست، اتفاقاً اگر آنها بتوانند با دین، یک ملتی را تحت ستم قرار بدهند، طرفدار دین هم میشود، اصلاً خودشان دین درست میکنند، کمااینکه انگلیسیها در همین مملکت ما، دین درست کردند؛ بهائیت دینی است که انگلیسیها درست کردند! پس چرا با این دین ما مخالفت میکنند؟ چون میبینند که دین به نفع ما است.
دین، راهِ ابرقدرت شدن را به ما نشان میدهد
- دین ما میگوید: «بیایید من راهش را نشان بدهم که شما چطور میتوانید ابرقدرت بشوید!» این اسلام ما، راه ابرقدرت شدن را به ما نشان میدهد و اصلاً این حقیقت دین است. اما در کدام مدرسه و در کدام کلاس درس، این را به ما یاد دادهاند؟!
- رسول خدا(ص) در همان دعوت اول-بعد از نزول آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین»- که با گروهی از مردم مکه و قوم خودش جلسه گذاشت تا آنها را به دین اسلام دعوت کند، به آنها فرمود: میخواهید رئیس همۀ عالم بشوید؟ دین من را بپذیرید، سروران عالم خواهید شد! (فَأَجِیبُونِی تَمْلِکُوا بِهَا الْعَرَبَ وَ تَدِینُ بِهَا لَکُمُ الْعَجَمُ» (اعلام الوری/ص39) پس دین، راه ابرقدرتشدن را یاد میدهد. این دین، ما را ابرقدرت خواهد کرد، پس چرا با آن مخالفت کنیم؟!
- دین، کار دیگری نمیکند جز اینکه انسان را به همۀ منافعش میرساند و غیر از دین هم برنامۀ دیگری که بلد باشد و بتواند ما را به همۀ منافعمان برساند وجود ندارد.
اگر بخواهیم منفعتطلبانه دینداری کنیم، پس عشق چه میشود؟!
- سؤالی که در اینجا میخواهیم به آن پاسخ بدهیم، این است: اگر بنا باشد ما منفعتطلب و برنامهریز بشویم، پس عشق و عاطفه در این وسط چه میشود؟
- اگر همهاش بخواهیم منفعتطلبانه دینداری کنیم و منفعتطلبانه با خدا صحبت کنیم، پس صحبتکردن عاشقانه با خدا چه میشود؟ پس عشق و عاطفه و زیباییهای هنرمندانه در دین چه میشود؟ آیا دینداری منفعتطلبانه، یکمقدار سرد و خشک نیست؟
مناجات و دعاهای اهلبیت(ع) اکثراً منفعتطلبانه است نه عاشقانه!
- جواب اول: اصلاً تو چرا میخواهی با خدا، عاشقانه حرف بزنی؟ الگوی تو کیست؟ به چه کسی میخواهی تأسی کنی؟ شما اگر ادعیه و مناجاتهای اولیاء خدا را-مثلاً در کتاب مفاتیحالجنان- نگاه کنید، میبینید که اکثر این مناجاتها و دعاها منفعتطلبانه است! کدامیک از اهلبیت(ع) در مناجات خودشان اینطوری صدا زدند که «خدا جون؛ عاشقت هستم! دلم برایت تنگ شده است!» مگر محور دعاها استغفار نیست؟ مگر استغفار، منفعتطلبانه نیست؟!
- امام حسین(ع) که مظهر و تجسم عشق است، در اوج دعای عرفه صدا میزند: خدایا یک حاجتی دارم که اگر آن را به من بدهی هرچیز دیگری هم ندهی مهم نیست و اگر آن را ندهی دیگر هرچیزی بدهی مهم نیست، آن هم اینکه من را جهنم نبر! (وَ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ حَاجَتِیَ الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَسْأَلُکَ فَکَاکَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ؛ إقبال الأعمال/1/348 ) آیا این دعا و مناجات، منفعتطلبانه نیست؟!
انسان، از سرِ منفعتطلبی عاشق خدا میشود
- جواب دوم: انسان موجودی است که عمیقترین محبت در دلش، جدای از منافعش نیست و از سر منفتطلبی عاشق میشود. عشق این نیست که آدم خودش را فدا کند! خدا در قرآن کریم دربارۀ شهدا-که دارند فدایش میشوند- میفرماید: داریم خرید و فروش میکنیم؛ تو جانت را بده من میخرم! (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُم؛ توبه/111)
- اگر میخواهی عاشق بشوی، عاشق خدایی بشو که تمام منافعت را تأمین میکند؛ این عشق «عشق متواضعانه» است، خدا عشق متکبرانه نمیپذیرد! تو با خدا وارد تجارت بشو، بعد ببین که خدا چگونه پُرسود با تو رفتار میکند، آنوقت ذره ذره عاشق او خواهی شد و شرمندۀ او خواهی شد! به احسان او مدیون خواهی شد؛ انسان عبید احسان است.
- اگر عشق میخواهی، بیا منفعتطلبی کن و ببین خدا چطوری منافع تو را تأمین میکند و بابت هر یک کار خوبی که انجام میدهی، ده برابر، بلکه هزار برابر پاداش میدهد! ببین خدا چطوری از گناهت میگذرد! کمکم به این خدا علاقهمند میشوی و بعد هم عاشق و عاشقتر میشوی و خودت را بهشدت محتاج خدا میدانی. رابطۀ عاشقانۀ بین عبد و مولا رابطۀ بین گدا و دارا است؛ عشق به خدا را با عشق به فرزند یا همسر اشتباه نگیریم!
عشق و منفعت قابل جمع است / وقتی عاشق خدا شدی، میخواهی خودت را فداکنی اما نمیشود...
- اگر شما از سر منفعت، شروع کنی به تجارت با خدا، و از سر دفع ضرر بروی درِ خانۀ خدا شروع کنی التماسکردن و ببینی که خدا چقدر قشنگ با تو رفتار میکند، کمکم اینقدر علاقهمند به او میشوی که میخواهی خودت را فدا کنی اما نمیشود! لذا در این عشق، میپیچی و میپیچی و جلو میروی. این میشود چالش رابطۀ عاشقانۀ تو با خدا.
- حضرت ابراهیم(ع) به امر خدا آمد پسرش را قربان کند. گفت: پسرم نظرت چیست؟ پسرش صدا زد: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرین» (صافات/102) هرچه به تو دستور دادهاند انجام بده، من هم صبر میکنم. ابراهیم(ع) همهچیز را آماده کرد و آمد پسرش را ذبح کند اما خدا فرمود: نمیخواهد بس است...
- حضرت ابراهیم نشست و شروع کرد به گریهکردن. برای چه گریه میکرد؟ میگفت: «خدایا من قربانی برای معبود خودم ندادم و دلم گرفته است، تو این امر را از من برداشتی!» خدا فرمود: ابراهیم(ع) میخواهی واقعاً قربانی در راه من بدهی؟ گفت: بله، دلم آتش گرفته است.
- خداوند متعال پرده را از جلوی چشم ابراهیم(ع) کنار زد، و ماجرای شهادت امامحسین(ع) را به او نشان داد. بعد خدا از ابراهیم(ع) پرسید: تو اگر پسر خودت را قربان میکردی بیشتر میسوختی یا وقتی قربانی پسر آخرین پیامبر را دیدی؟ گفت قربانی آخرین پیامبر را که دیدم، بیشتر آتش گرفتم. آنوقت خدا به ابراهیم فرمود: من هم قربانی را از تو قبول کردم... (یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ؛ خصال/1/59)
- حالا ببینید خدا چه تجارتی با شما راه انداخته است! فرمودهاند بهخاطر یک قطره اشک برای امامحسین(ع) بهشت داده میشود، پس به نفع توست که برای حسین(ع) گریه کنی! حالا که فهمیدی این به نفع تو است، آیا دیگر گریه نمیکنی؟ عشق و منفعت قابل جمع است و اتفاقاً این عشق، بیشتر آدم را آتش میزند. چون تو عاشق هستی و میخواهی از منفعت خودت بگذری، اما بیشتر به تو منفعت میرساند لذا بیشتر آتش میگیری.
(الف2-ن2)