گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه دهم
چرا دین غریب است؟ چون ما نمیفهمیم که دین به نفعمان است / سودجویانه سراغ دین بروید! / معنای عشق این نیست که «از همۀ منافع خودت بگذری!» / اولیاء خدا از نفعِ کمتر گذشتند برای نفع بیشتر!
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۲/۲۵
خودخواهیِ انسان هیچوقت از بین نمیرود؛ لذا خودخواهانه به سمت خدا بروید. خدا هم میخواهد به نفع ما عمل کند، اصلاً خدا ما را خلق کرده برای اینکه ما نفع ببریم نه اینکه او از ما نفع ببرد! این وسط ما بنا است سود ببریم، پس سودجویانه سراغ دین بروید!
اینکه تصور کنیم «دینداری سخت است» چه آسیبهایی دارد؟
- بعضی از تعاریف و عباراتی که در تبیین دین استفاده میکنیم، سوءتفاهم برانگیز است و این تلقی را ایجاد میکند که دینداری کار سختی است! وقتی این تلقی ایجاد شود، خیلیها که بیدینی میکنند به خودشان حق میدهند و میگویند «دینداری خیلی کار سختی است و ما نمیتوانیم!»
- بخشی از رسالت پیامبران این است که برای ما جابیندازند «دینداری سخت نیست» نه اینکه یکطوری ما را متقاعد کنند که سختیِ دینداری را بپذیریم! اگر به ما بگویند که «دینداری سخت است اما خواهش میکنم، تو بپذیر!» در اینصورت آنهایی که دین را میپذیرند مغرور میشوند و آنهایی که نمیپذیرند، مأیوس میشوند و هردوی اینها بد است!
- اگر میخواهیم قدم به قدم خودمان را به دینداری و ترک گناه، متقاعد کنیم. نباید دینداری را برای خودمان سخت جلوه دهیم و الا اگر با این ادبیات غلط، کسی را به دین جذب کنیم، دیندارِ مغرور درست کردهایم؛ یعنی کسی که دو قورت و نیمش برای خدا باقی است، چون فکر میکند خیلی کار سختی دارد انجام میدهد؛ آنهم بهخاطر خدا نه بهخاطر منافع خودش!
چرا «پا روی تمایلات خودت بگذار» عبارت درستی نیست؟
- ما گاهی یک عبارتهایی را دربارۀ دین و دربارۀ متقاعدشدن برای دینداری به کار میبریم که این تلقی ایجاد میشود که «دینداری سخت است». مثلاً میگوییم «پا روی تمایلات خودت بگذار!» درحالیکه این عبارت از نظر فلسفی هم عبارت درستی نیست.
- من اگر بخواهم روی تمایلات خودم پا بگذارم، چگونه باید این کار انجام دهم؟ طبیعتاً باید با برخی از تمایلات خودم، پا روی تمایلات دیگر خودم بگذارم. لذا مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ گروهی از علاقههای موجود در جان من، با گروه دیگری از علاقههای موجود در جان من! و الا مبارزه با علاقهها اصلاً امکان ندارد.
انسان هر رفتاری میکند مطابق میل خودش است!
- انسان هر رفتاری میکند مطابق میل خودش است! مثلاً فرض کنید یک داروی تلخ بدمزه به شما میدهند و شما دوست ندارید بخورید لذا نمیخورید. بعد به شما میگویند «اگر این دارو را نخوری سرطان میگیری و میمیری!» آنوقت شما میگویی: «باشد؛ آن داروی تلخ را میخورم.»
- شما میخواهی با این علاقۀ خودت که «من داروی تلخ را دوست ندارم» مقابله کنی. چطوری مقابله میکنی؟ بهوسیلۀ یک علاقۀ دیگر خودت که «من دوست دارم زنده بمانم» پس در واقع، باز هم طبق میل خودت عمل کردهای. شما وقتی داری با میل خودت مخالفت میکنی در واقع مطابق میل خودت داری رفتار میکنی! امکان ندارد شما با میل خودت مخالفت کنی و در عینِ این مخالفت، با هیچ میلِ دیگری موافقت نکنی!
«مخالفت با یک میل» یعنی «موافقت با یک میل دیگر»
- پس اگر گفتیم «با میل خودت مبارزه کن» در واقع معنای دقیقش این است: «با این میلِ کمتر خودت مبارزه کن و با آن میلِ بیشتر، قویتر، ارزشمندتر و لذتبخشتر موافقت کن» آدمهایی که رفتار بد انجام میدهند، دارند با امیال قوی خودشان مبارزه میکنند؛ مثلاً با «میل به انسانبودن» دارند مبارزه میکنند. آنها هم دارند مبارزه با نفس میکنند؛ منتها با قسمتهای قشنگ نفسشان مبارزه میکنند!
- آن کسی که دارد کارِ بد را کنار میگذارد، او هم دارد مبارزه با نفس میکند؛ البته او با قسمتهای بد نفس خودش مبارزه میکند و قسمتهای خوب نفسش را ارضاء میکند. روزهدار در هنگام افطار، یک نشاطی دارد و اگر سی روز ماه رمضان را روزه بگیرد، در عید فطر، نشاط بسیار بیشتری خواهد داشت! چرا نشاط دارد؟ چون طبق میلش عمل کرده است؛ طبقِ این میل که «من میخواهم به امر خدا، بر میل به خوردنِ خودم غلبه کنم» تو دوست داری این کارِ بهظاهر سخت را انجام بدهی و از موفقیت در این کار، لذت میبری.
- در وجود ما تمایلات و قسمتهای نورانی و قشنگی وجود دارد که اگر این تمایلات خودمان را ارضاء کنیم، خیلی بیشتر لذت میبریم؛ مثلاً «میل به پرستش»
چه تمایلی موجب میشود که یک مادر، سختیِ پرورش کودک را بپذیرد؟
- مادری که دارد سختیها را میپذیرد و شبها بیدار میشود و بچۀ خودش را تیمار میکند، او دارد میل مادری خودش را ارضاء میکند و در واقع دارد به نفع خودش کار میکند و از برآوردن این علاقۀ خودش، لذت میبرد. یعنی این مادر، بهخاطر یک علاقۀ خودش (میل مادری) یک علاقۀ دیگر خودش (مثل خوابیدن و تنبلی و...) را کنار گذاشته است. البته ممکن است ما اسم این کار را «فداکاری» و «جانفشانی» بگذاریم.
- مگر یک مادر، مطلقاً نفرت دارد از اینکه یک کودکی را پرورش بدهد؟! نه، اتفاقاً خیلی هم به این کار علاقه دارد. پس وقتی دارد کودکی را پرورش میدهد دارد به علاقۀ خودش پاسخ میدهد. آیا عوام اجازه میدهند که بگوییم «این مادر، در واقع دارد یک رفتار خودخواهانه انجام میدهد»؟! او دارد به آن قسمت قشنگ وجودش و به آن امیال خوبش پاسخ میدهد.
فرق تمایل بد با تمایل خوب چیست؟/ تمایل بد، تمایلی است که لذتش کم است
- میدانید دعوای خدا با انسان سرِ چیست؟ میدانید دین کجا با آدم مشکل پیدا میکند و آدم کجا با دین مشکل پیدا میکند؟ دین به آدم میگوید: قسمتهای قشنگ تمایلات خودت را پاسخ بده؛ چرا تمایلات بیارزشت را پاسخ میدهی؟! اینجاست که بحث هوای نفس پیش میآید. «هوی» یعنی قسمتهای زشت تمایلات انسان!
- حالا سؤال این است که «فرق تمایل بد با تمایل خوب چیست؟» تمایل بد، تمایلی است که لذتش کم است، تمایل خوب هم تمایلی است که لذتش بیشتر است! تمایل بدی که اسلام میگوید با آن مبارزه کن، کدام تمایل است؟ تمایلی است که لذتِ کمی از آن میبری. تمایل خوبی که دین میگوید به آن بپرداز و آن را ارضاء کن، کدام است؟ همان تمایلی است که لذتش بیشتر است!
اگر لذت ترک لذت بدانی؛ دگر لذت نفس، لذت نخوانی!
- نشاطی که شما هنگام افطار پیدا میکنی، ناشی از چیست؟ مگر خوردن لذت ندارد؟! نخوردن چه لذتی دارد که تو از روزهگرفتن، اینقدر لذت میبری؟ حکمای ما یک شعری دارند که میگوید: «اگر لذت ترک لذت بدانی؛ دگر لذت نفس، لذت نخوانی!» او دارد از روزه گرفتنش لذت میبرد؛ لذتی که از لذت خوردن، خیلی بیشتر است.
- فرق انسان با حیوان این است که حیوان فقط لذتهای ثابت و تغییرناپذیر را میبرد، اما انسان میتواند لذتهای برتری را تجربه کند که حیوان هیچوقت نمیتواند بفهمد.
اگر مردم بفهمند که دین به نفعشان است، برای دینداری از هم سبقت میگیرند
- ما اگر دقیق دربارۀ دین صحبت کنیم، مردم برای دینداری از همدیگر سبقت میگیرند! همانطور که اگر ببینند یکجایی پول و ثروتی هست، برای آن از هم سبقت میگیرند، یا اگر ببینند یکجایی یک منفعت اقتصادی هست، مردم باهم مسابقه میدهند! دینداری هم یکروزی همینطوری خواهد شد.
- در حکومت امامزمان(ع) شما فکر میکنید چه میشود که ایشان جهان را اداره میکند؟ آیا یکدفعهای مردم تغییر میکنند و حسّ و حال معنوی پیدا میکنند؟ اینکه منطقی نیست! در روایت فرمودهاند: امامزمان(ع) دست میکشد بر سرِ مردم و عقلشان زیاد میشود (امام باقر(ع): إِذَا قَامَ قَائِمُنَا ع وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُؤُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُم؛ کمالالدین /ج2/ص675) وقتی عقل مردم زیاد بشود میفهمند که دین به نفعشان است و وقتی فهمیدند دین به نفعششان است، باهم مسابقه میگذارند برای دینداری و کارهای خوب. مثلاً اینکه نمیگذارند فقر روی زمین بماند، بهحدی که دیگر فقیری پیدا نمیکنی برای صدقهدادن! مردم دنبال یک نیازمند میگردند که صدقه بدهند. چرا اینطوری میشود؟ چون میفهمد که این کار به نفع خودشان است.
اگر دنبال منفعتِ مطلق باشی، یعنی دنبال خدا هستی؛ آنوقت «مخلص» هم میشوی!
- دینداری اگر سخت است، فقط یک قسمتش سخت است؛ پیداکردن این فهم و شعور که بفهمیم «دینداری به نفعمان است!» بقیهاش سخت نیست. مهم این است که دنبال منفعت باشی؛ البته همۀ منفعت، نه صرفاً یک بخشی از منافعِ حداقلی خودت! تو وقتی مطلقاً دنبال منفعت باشی و دنبال منفعتِ مطلق باشی، دنبال خدا هستی! چون خدا به نفع تو است. در این صورت مخلص هم میشوی!
- بعضیها فکر میکنند مخلص یعنی کسی که همۀ منافع خودش را کنار گذاشته است و میگوید: «من اصلاً نمیخواهم هیچ چیزی به نفع خودم باشد، فقط میخواهم به نفع خدا باشد!» این تصور عوامانه از اخلاص است!
اخلاص یعنی «فقط بهنفع عالیترین منافعت عمل بکنی»
- اخلاص یعنی اینکه به نفع عالیترین منافعت و فقط عالیترین منافعت عمل بکنی. اگر عالیترین منافعت تأمین بشود، تو دیگر نیازی به منافع پایینی خودت نداری. اخلاص برای خدا ترجمۀ حقیقیاش این است که فقط عالیترین منافع خودت را در نظر بگیری. عالیترین منفعت انسان چیست؟ اینکه آدم دوست دارد خدا با او رفیق باشد.
- میدانید بالاترین عذاب در روز قیامت چیست؟ اینکه خدا با کسی حرف نزند! «لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» (آلعمران/77) بزرگترین عذاب، سوزاندن جسم نیست، بزرگترین عذاب دردی است که به قلب انسان میآید و اگر خدا با او حرف نزند، دق میکند، میگوید: خدایا با من حرف بزن، باشد به جهنم میروم، فقط با من حرف بزن! چرا با بقیۀ جهنمیها حرف زدی؟ با من چرا حرف نمیزنی؟
- اخلاص را باید درست ترجمه کنیم. اینکه «خالصاً برای خدا باشی» یعنی چه؟ یعنی آن بخش از منفعتطلبی خودت را بیدار کنی که میگوید: «تو در روح خودت تمایلی داری به اینکه فقط مال خدا باشی و فقط خدا برای تو باشد» اگر این میل خودت را بیدار کردی و به آن پاسخ دادی، عالیترین ارضاء برای تو پدید میآید.
سودجویانه سراغ دین بروید!
- خودخواهیِ انسان هیچوقت از بین نمیرود؛ لذا خودخواهانه به سمت خدا بروید. خدا هم میخواهد به نفع ما عمل کند، اصلاً خدا ما را خلق کرد برای اینکه ما نفع ببریم نه اینکه او از ما نفع ببرد! چرا خدا میخواهد ما نفع ببریم؟ چون کریم است؛ چون خدا است! پس این وسط چه کسی بنا است سود ببرد؟ ما بنا است سود ببریم، پس سودجویانه سراغ دین بروید!
- کسی نیست که از دینداری نفع نبرد! هرچقدر در دینداری پیش بروی میبینی که به نفع خودت است. آیا بیشترین کسی که از خدا نفع برد، رسولخدا(ص) و أمیرالمؤمنین(ع) نبودند؟! قرآن میفرماید: در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را به خدا میفروشند تا رضایتش را بخرند! (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بقره/207) چرا جان خودش را میفروشد؟ برای اینکه دلشان رضایت خدا را میخواهد و سودش در این است، یعنی از این رضایت خدا، بیشتر از هر چیز دیگری لذت میبرد.
چرا دین غریب است؟ چون ما نمیفهمیم که دین به نفعمان است
- چرا دین غریب است؟ چون ما نمیفهمیم که دینداری به نفعمان است. ضمن اینکه خیلی از ما اصلاً به معنای واقعی کلمه، منفعتطلب نیستیم؛ یعنی دنبال بالاترین منافعمان نیستیم، لذا اول یکی باید ما را منفعتطلب بار بیاورد!
- اینکه آدم بالاترین منافع خودش را نخواهد، آیا زشت نیست و چنین کسی آیا شبیه حیوان نشده است؟ آیا این انسان، غریب و دلگیر و افسرده و خسته و درمانده نخواهد شد؟! زشت این است که انسان رنج بیفایده بکشد و زیبا این است که انسان بالاترین منفعتها را ببرد، نشاط پیدا کند و شکوفا بشود.
دینداری منفعتطلبانه چگونه با عشق قابل جمع است؟
- سؤالی که در جلسه قبل مطرح شد، این بود که «دینداری منفعتطلبانه چگونه با عشق و دینداری عاشقانه قابل جمع است؟»
- اول باید دید که عشق یعنی چه؟ آیا تصورمان دربارۀ عشق اصلاً درست هست یا نه؟ اگر بخواهیم خیلی ساده بیان کنیم باید بگوییم «عشق یعنی محبت شدید یا شدیدترین محبت!» البته عشق بهمعنای لغوی-در زبان عربی- یعنی لجبازی. ولی عشق به آن معنایی که در ادبیات فارسی استفاده میشود، در عربی از کلمۀ «حب» برایش استفاده میشود.
- اگر عشق را بهمعنای «محبت شدید» بگیریم، این معنای درستی است، کمااینکه در قرآن کریم هم آمده است: «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره/165) ولی اگر عشق را اینطوری ترجمه کنیم که بگوییم: «عشق یعنی اینکه خودت را فدا کنی و از منافع خودت بگذری!» این برای انسان، معنا ندارد؛ مگر اینکه یککسی حواسش پرت بشود یا هول بشود و خودش را فدا کند که اینهم مایۀ پشیمانی است؛ چون انسان موجودی خودخواه است!
- امامصادق(ع) میفرماید: «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِ مَنْ یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا» (کافی/ج8/ص152) قلب انسان اینطور سرشته شده است که هرکسی به نفع او باشد، دوستش دارد و هرکسی به ضرر او باشد، از او بدش میآید.
معنای عشق این نیست که «از همۀ منافع خودت بگذری!» / اولیاء خدا از نفعِ کمتر گذشتند برای نفع بیشتر!
- عشق اگر به معنای این باشد که تو کلاً از منافع خودت بگذری، این حتی برای اولیاء خدا و در ارتباط با خدا هم نیست، یعنی اینطور نیست که اولیاء خدا بهخاطر خدا از منافع خودشان بگذرند! اولیاء خدا از نفعِ کمتر گذشتند برای نفع بیشتر! به همین دلیل، امامحسین(ع) در گودی قتلگاه هم از خدا عذرخواهی میکرد و خودش را بدهکار خدا میدانست!
- چرا اولیاء خدا دائماً خودشان را بدهکار خدا میدانستند؟ چون هر قدمی که به سوی خدا بر میداری (چه قدم درست چه ناقص) خدا اینقدر پاداش برایت میریزد که شرمنده و بدهکارت میکند! اصلاً ما نمیتوانیم به نفع خدا قدمی برداریم که به نفع خودمان نباشیم، حتی نمیتوانیم قدمی برداریم که به نفع خدا هم نباشد ولی از خودمان گذشته باشیم! مگر خدا میگذارد ما از خودمان بگذریم؟!
- عشق را اگر به معنای فداکاری بگیریم یا به معنای علاقهای بگیریم که منجر به فداشدن و نابودشدنِ منافع ما باشد، این برای انسان قابل تصور نیست. مثلاً عشق مادر به فرزند را در نظر بگیرید. مادری که برای فرزندش به اصطلاح «فداکاری میکند» او در واقع دارد تمایلات قشنگ و عالی خودش را ارضاء میکند. کسی که تمایلات عالی خودش را ارضاء میکند، هم از خدا بیشتر بهرهمند میشود، هم از حیات! ضمن اینکه وقتی انسان تمایلات عالی خودش را ارضاء کند شکوفا میشود و بزرگ میشود.
شهدا هم منافع کمتر را فدا کردند تا به منافع عالی برسند
- شهدا هم منافع عالی خودشان را درنظر گرفتند، وقتی منافع عالی خودشان را دیدند، منافع کمتر را فدا کردند. پس عشق به معنای اینکه یککسی بهطور مطلق خودش را فدا کند یا از همۀ منافع یا عالیترین منافع خودش بگذرد، چنین چیزی نداریم.
- ممکن است یک کسی بگوید: «من مالم را فدای تو میکنم» این کسی که دارد مال خودش را فدا میکند، یک تمایل برتری را دارد پاسخ میدهد و بعد لذت میبرد از اینکه اموال خودش را فدای عشقش کرد! لذا باز هم دارد خودش را ارضاء میکند. آن کسی که مالش را فدا نکرده بود، «عشق به مال» را چسپیده بود ولی این فرد، «عشق به معشوق» را چسپیده بود. اما هردوی اینها دارند طبق تمایلات خودشان عمل میکنند.
آیا منفعتطلبی با عشق قابل جمع است؟! / منفعت کم، عشق را برنمیانگیزد!
- عشق به معنای محبت شدید، با منفعتطلبی چگونه جمع میشود؟ معمولاً کسانی این سؤال را مطرح میکنند که منفعتطلبی را در منافع کوچک دنیایی دیدهاند! مثلاً اینکه آدم «مدرک دکتری» بگیرد به نفعش است، اما هیچوقت نمیتواند عاشق این مدرک بشود بهحدّی که برایش شعر بگوید و اشک بریزد، چون یک منفعت کوچک است نه یک منفعت عالی.
- منافع کوچک، دل ما را نمیبرد، ولی منافع بزرگ میتواند دل ما را ببرد. پس نگو «منفعتطلبی با عشق قابل جمع نیست!» آن منفعت کم است که عشق و محبت شدید را بر نمیانگیزد!
آنچه میتواند عشق ما را تأمین کند، منافع عالی است
- اگر سؤال میکنند که منفعتطلبی با عشق چطور جمع میشود؟ دلیلش این است که منفعتهای کم، علاقۀ شدید به همراه ندارند و منفعتهای کم، علاقۀ شدید را ارضاء نمیکنند، لذا اینها با عشق قابل جمع نیستند، ولی اگر کسی منافع عالی انسانی و منافع عالی روحی خودش را دید؛ عاشق آن خواهد شد و برایش اشک خواهد ریخت. اینجا «اشدُّ حبّاً» به معنای عشق، اتفاق میافتد.
- منظور ما از عشق، همان علاقه به منافع بسیار بالا و عالی است، آن چیزی که میتواند عشق ما را تأمین کند و آتش به جان ما بزند و ما را گرم کند، منافع عالی است. اگر تو به منافع عالی خودت برسی و بهخاطر منافع عالی خودت از منافع دانی خودت بگذری، آتش عشق در وجودت شعله میکشد. آنوقت خواهی گفت: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست!»
راه رسیدن به عشق خدا، منفعتطلبی است
- چرا اینهمه مردم از عشق به خدا حرف میزنند ولی عاشق خدا کم پیدا میشود؟ چندتا عاشق خدا میتوانی پیدا کنی؟! خیلی کم! چرا؟ برای اینکه از راهش نرفتهاند! راهش چیست؟ همین منفعتطلبی! ما الان داریم همین راه را میرویم
- اگر چالش اصلی دین، گناه نکردن است، یعنی این محل عبور به عاشقی است! عشق کجاست؟ شدیدترین محبتی که آدم را آتش بزند، کجاست؟ آن محبت شدیدی که آدم بهخاطرش گلوله گلوله اشک بریزد و هق هق گریه کند و دلش در تلاطم باشد، کجاست؟ در منافع عالی انسان است نه در منافع دانی انسان!
تا وقتی چشمت دنبال منافع اندکت باشد، عاشق خدا نمیشوی!
- پیامبر(ص) میفرماید: «حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ اللَّهِ لَا یَجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ أَبَدا» (مجموعه ورام/2/122) به محبت خدا نمیرسی مگر اینکه تمام محبت به دنیا را از دلت خارج بکنی! یکذره از محبت به دنیا در دلت باشد یکذره از محبت خدا در دلت نخواهد آمد! یعنی تا چشمت دنبال منافع اندکت هست، عشقی که منفعت عالی در دل انسان ایجاد میکند، اصلاً شعلهور نمیشود.
- همه دوست دارند عاشق بشوند، همه دوست دارند آتش بگیرند، پس چرا نمیگیرند؟ برای اینکه باید از منفعت کم خودت بگذری! البته نه اینکه کلاً از منافعت بگذری، بلکه باید به منافع عالی خودت توجه کنی و از منافع دانی خودت چشمپوشی کنی.
- آدم وقتی منافع عالی خودش را بخواهد، یک محبتی در دلش پدید میآید و بعد، تحت آن محبت شدید، اینقدر وجودش داغ و پُرحرارت میشود که حد ندارد.
- چرا حبالدنیا بد است؟ چون متاع قلیل است، چون لذتش کم است، چون وقتی به آن برسی، خیلی کیف نمیدهد. چرا بعضی از زن و شوهرها یک مدت کمی بعد از ازدواج، طلاق میگیرند؟ چون فکر میکردند، چه خبر است، اما آمدند دیدند که خبری نیست لذا باهم دشمن شدند! درحالیکه اینجا بنا نبود خبری باشد! اتفاقاً بنا بود ببینی که خبری نیست و رد بشوی و بروی سراغ آنجایی که واقعاً خبری هست! تو بنا بود بفهمی که اینجا خبری نیست و رد بشوی بروی.
(الف2-ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید