حال خوب - جلسۀ ششم
دوست نداشتنِ دیگران، یک حالِ بد است/ مهربانی و محبت به دیگران حال آدم را خوب میکند/ با خودخواهی حالت خوب نمیشود؛ حال خوب در اثر دیگرخواهی است
شناسنامه:
اگر دیدیم حالمان بد است، باید بلافاصله حساس بشویم
ما در موقعیتهای مختلف زندگیمان و هر زمانی که دیدیم حالمان یکمقدار خوب نیست بلافاصله باید حساس بشویم و ببینیم چرا حالمان خوب نیست؟ چه چیزی حال ما را خوب میکند؟ باید با حساسیت، حال خودمان را دنبال کنیم، نبض خودمان را بگیریم و اجازه ندهیم که حال بد در ما تداوم پیدا کند؛ همانطور که دربارۀ کرونا اعلام میکنند که «اگر دیدید بعضی از علامتها را مثل تب یا تنگی نفس دارید، باید حساس بشوید و بررسی کنید...» غرض اینکه اگر دیدیم حالمان بد است، بلافاصله با حساسیت برخورد کنیم، بررسی کنیم چرا حالمان بد است و این حال بد از چه جنسی است؟ بررسی کنیم چهکار میتوانیم کنیم تا بلافاصله حالمان بهتر بشود. یک دقیقه هم کسی به خودش اجازه ندهد در حال بد باقی بماند.
سریعترین کاری که میتوانید برای برطرفشدن حال بد انجام بدهید این است که شروع به استغفار کنید. استغفار یعنی «خدایا! من را از وضع بد بیرون بیاور» استغفار، همّ و غمّ انسان را برطرف میکند؛ یعنی حال بد را از بین میبرد. استغفار یعنی «من کار بد یا نیّت بد یا فکر بد داشتم» یا اینکه «من فکر خوب، نیّت خوب یا کار خوب، نداشتم که این هم بد است، لذا به این روز افتادم» خدایا! اول من را ببخش تا ببینم چه مشکلی دارم و دنبال حلّش بروم. امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید: اگر حال بد داشتی، بنشین صد تا آیۀ قرآن پشتسرهم بخوان. (إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ- اللَّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ؛ کافی/ج2/ص621)
چرا اهلبیت(ع) برای برطرف شدن حال بدِ ما توصیۀ فوری و کوتاه دارند؟ برای اینکه حال بد، خیلی ضرر دارد و باید بلافاصله برطرف بشود. حال بد را در درون خودت برطرف کن، بعد اگر زورت رسید مشکلات بیرونی را هم حل کن. اگر زورت نرسید آن مشکل را برطرف کنی، میتوانی تحمّلش کنی اما فعلاً حالت نباید بد باشد.
دوستنداشتنِ دیگران، یک حالِ بد است/ مهربانی و محبت داشتن به دیگران حال آدم را خوب میکند
ما در این چند جلسه، چند نوع حال بد را برشمردیم و در مقابلش چند حال خوب را با هم مرور کردیم. در جلسۀ قبل، از حال بد «یأس و قنوط» حرف زدیم، متأسفانه خیلیها دچار یأس هستند، گفتیم که یأس، مرگ خاموش است مثل برخی از حالهای بد نیست که خیلی آدم را اذیت کند که صدای آدم دربیاید و دنبالش برود تا برطرفش کند. یأس ممکن است در آدم باشد و آدم با آن زندگی کند؛ در اینصورت آدم همیشه حالش بد است ولی اعتراضی هم ندارد.
در این جلسه میخواهیم از یک حال بد دیگر صحبت کنیم که از حال بدِ یأس، مخفیتر است. بعد هم بهجای آن، یک حال خوب معرفی کنیم که بعضیها ممکن است بعضی وقتها این حال خوب را تجربه کرده باشند ولی مهم این است که انسان همیشه بتواند حال خودش را خوب نگه دارد.
یک غریزه و احساسی در وجود انسان هست به نام «دیگردوستی، ازخودگذشتگی، فداکاری و مهربانیکردن». مهربانی و دیگردوستی ممکن است نسبت به یک نفر باشد، مثل مهربانی مادر به فرزندش، یا اینکه اساساً این مهربانی نسبت به نوع انسانها باشد. درجۀ این حال خوب هم متفاوت است. چه کسی حالش بد است؟ کسی که هیچ کسی را دوست ندارد. این آدم از نظر روانی سالم نیست. این آدم ناراحت است. ممکن است خودش بگوید که ناراحت نیستم! اما در حقیقت، ناراحت است و خودش متوجه نیست.
وقتی آدم شروع میکند برای کسی کاری انجام بدهد، یا بدون چشمداشت به کسی محبت کند، حالش خوب میشود. آدم نه فقط با محبت کردن و مهربانی کردن بلکه با محبت داشتن به دیگران هم حالش خوب میشود. مثلاً هر بار که مادر به فرزندش شیر میدهد، خدا گناهان او را مثل زمانی که بهدنیا آمده است پاک میکند. اینجا فداکاری و دیگردوستی برای بچۀ خودش دارد اتفاق میافتد، اما پیش خدا اینکار به قدری زیبا و باشکوه است که حد ندارد. مهربانیکردن حال آدم را خوب میکند. کسی که حسّ مهربانیکردن را تجربه میکند حالش خوب است. آنهایی که این تجربه را پیدا نمیکنند حالشان خوب نیست.
یک حال بد این است که وقتی خیری به انسان میرسد آن را از دیگران منع میکند
در جلسات قبل دربارۀ جزع و بههم ریختن (جَزوع بودن) صحبت کردیم. در این جلسه میخواهیم دربارۀ «مَنوع بودن» صحبت کنیم: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/ 19 تا 21)؛ جزوع بودن یک حال بد است و منوع بودن هم یک حال بد دیگر. این آیات میفرماید «انسان حریص آفریده شده است» وقتی بلا به او برسد جزع و فزع میکند. جزع و فزع، بیتابی و بیقراری است؛ بههم ریختن در مشکلات است. حال جزع، علنی است و همه میفهمند. جزع، رنجیدن است، این حال بد، روشن و معلوم است. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا»؛ وقتی خیری به او میرسد آن را از دیگران منع میکند. این منعکردن هم حال بد است؛ ولی معمولاً مردم نمیفهمند که منعکردن یک حال بد است. اگر کسی بخواهد این جنس حال خوب را تجربه کند، باید «مَنوع» نباشد، باید دهنده باشد، باید گذرنده باشد، در عین حال که توقعی هم از دیگران نداشته باشد.
امام رضا(ع) در این زمینه بیان لطیف و زیبایی دارند. کسی به نام علی بن شعیب میگوید که من خدمت امام رضا(ع) رسیدم. امام رضا(ع) پرسید: «مَنْ أَحْسَنُ النَّاسِ مَعَاشا»؛ چه کسی زندگیاش بهتر است؟ به تعبیر بحث ما چه کسی حالش بهتر است؟ چه کسی زندگیاش را خوشتر میگذراند؟ گفتم: آقای من شما بهتر میدانید. فرمود: «مَنْ حَسَّنَ مَعَاشَ غَیْرِهِ فِی مَعَاشِه»، کسی که زندگی او زندگی دیگران را خوب میکند چنین کسی حالش خوب است. (تحفالعقول/ص448)
این مطلب را در روانشناسی هم تجربه کردهاند. دو گروه را آوردند و به هر دوی آنها یک پولی دادند - طبیعتاً آزمایش را بارها تکرار میکنند تا به نتیجه برسند- به یک گروه میگویند: با این پول برو برای هر کسی که میخواهی یک چیزی بخر و به او بده. به یک گروهی هم گفتند این پول را بردار برای خودت خرج کن. ظاهراً گروه دوم نفع بیشتری برده است، اما روانشناسها میگویند آن کسانی که پول را برای دیگران خرج کردند در طول روز شادابتر هستند. هیچ کدام هم اصلاً نمیدانند در یک امتحان و آزمایش هستند.
«بشنکد این دست که نمک ندارد»؛ ضربالمثلی که ابلیس به زبان انسانها انداخته!/ بنا نیست به هرکس محبت کردی در دنیا از او خیر ببینی
آدم وقتی برای خودش کار میکند حالش خوب نمیشود؛ ولی از اینکه برای دیگران یک خدمتی میکند حالش خوب میشود. ای ابلیس رجیم، ای ابلیس لعین، لعنت خدا بر تو باد؛ تا میآیی برای کسی خرج بکنی، میگوید «برای خودت چه؟ او چطور جوابت را میدهد؟ تا حالا برایت چهکار کرده؟! آخر تا کِی دیگری؟» ابلیس میخواهد حالت بد بشود، کار او که به نفع تو نیست. ابلیس در عمرش یک کلمه هم به نفع تو حرف نمیزند. او میخواهد حال تو بد بشود تو را به خودخواهی دعوت میکند. او میخواهد حال تو بد بشود لذا قدرناشناسیِ دیگران را به یادت میآورد. به شما بگویم، خدا دوست ندارد اگر به کسی محبت کردی از او پاسخ دریافت کنی. خیالت راحت شد! معمولاً جواب محبتت را نمیدهد یا در اختیارش نیست، یا نامردی میکند، یا نمیتواند.
وقتی به یک کسی محبت کردی اصلاً خیال کن او تصادف کرد و مُرد! دیگر نیست که جوابِ خوبیهای تو را بدهد. نگو «بشکند این دست که نمک ندارد!» بعضی از ضربالمثلها حکیمانه است ولی این یکی از ضربالمثلهای احمقانه است. این را ابلیس به زبان انسانها انداخته است. این حرف را نگویید. بنا نیست به هر کسی محبت کردی در دنیا از او خیر ببینی. اصلاً خدا کاری کرده اکثراً نشود جواب داد. چهبسا اگر بیشتر محبت بکنی بیشتر هم از او ضربه بخوری، خواه ناخواه؛ یعنی یکوقتی میخواهد، یکوقت هم نمیخواهد! این سنتی است که خدا در عالم قرار داده است، برای اینکه تو بزرگ بشوی، برای اینکه موقع محبتکردن چشمداشت نداشته باشی و این، حالت را خوب میکند.
صدقه حال انسان را خوب میکند، بهخصوص اگر مخفیانه باشد
چرا اینقدر توصیه کردهاند صدقه بدهید؟ برای اینکه حالت خوب بشود. اصلاً آدم وقتی صدقه میدهد حالش خوب میشود. اگرچه فعلاً ابزاری نداریم که مثل نبض یا تب، حال خوب یا بد و تأثیر عوامل آن را بسنجد، شاید بعداً در دانش بشری چیزهایی پیدا بشود که مقدار حال خوب را نشان دهد. البته آدم اجمالاً خودش میفهمد. مثلاً میفهمی که وقتی صدقه میدهی حالت خوب میشود. شما امتحان کن؛ صدقۀ مخفیانه بده، حالت بهتر خوب میشود. چون توقّع نداری که بیاید از تو تشکر بکند. اینطوری حالت بهتر میشود. وقتی توقّع بود، به اندازۀ تشکر او حالت خوب میشود.
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ عَیْشاً مَنْ حَسُنَ عَیْشُ النَّاسِ فِی عَیْشِه» (تصنیف غرر الحکم/ص445)؛ کسی بهترین عیش و زندگی را دارد که زندگی دیگران در زندگیِ او خوب بشود. الهی خدا به شما بدهد برای اینکه حالتان خوب بشود. آنوقت باید دیگران را سیراب کنید. حسابی صدقه بدهید و به دیگران کمک کنید، الهی که پولدار بشوید و به دیگران برسانید و خوشحالشان کنید، بعد حالتان خوب میشود. با این حال خوب برو درِ خانۀ خدا.
شنیدهاید که امیرالمؤمنین علی(ع) چهطور درِ خانۀ خدا میرفت و اشک میریخت و زیباترین عبادتها را داشت. امامحسین(ع) میفرمود هر موقع پدرم امیرالمؤمنین(ع) را میدیدم داشت اشک میریخت. (مَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِی قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُهُ بَاکِیاً؛ ارشادالقلوب/ج1/ص97) چه حال خوبی! این حال خوب در اثر چه چیزی پیش میآید؟ یکی از اسبابش صدقههای فراوانی بود که حضرت میداد. چاه میکَند و با آبش، باغ درست میکرد، هزار و چهارصد سال گذشته است ولی هنوز هم به نام امیرالمؤمنین(ع) چاههایی در اطراف مدینه وجود دارد. هنوز از چاه بیرون نیامده بود، آن را وقف میکرد. خُب حالش خوب میشد.
آدم با خودخواهی حالش خوب نمیشود؛ حال خوب در اثر دیگرخواهی است
مردم فکر میکنند در اثر خودخواهی حالشان خوب میشود. آدمی که منوع باشد، یعنی چیزی داشته باشد ولی به کسی دیگر ندهد، محبت نکند، دَهش نداشته باشد، خساست داشته باشد، اصلاً حالش خوب نیست. خیلی از آدمها فکر میکنند که اگر بیشتر جمع کنند و بیشتر خودشان بخورند حالشان بیشتر خوب میشود. واقعاً اینطور نیست. بعضی وقتها ما فکر میکنیم که اگر خودمان از اموالمان و امکانات و داراییهایمان بهره ببریم، بیشتر کیف خواهیم کرد. واقعاً اینطور نیست.
ممکن است زندگی کسانی را ببینید که دارا هستند و عیاشی میکنند. اگر یک دستگاهی برای تشخیص حال خوب وجود داشت، به شما ثابت میکردم که او حالش خوب نیست. مثلاً یک میلیارد برای تفریح خودش کنار گذاشته است، شما یک میلیون تومان هم نداری، بیست هزار تومان در جیب خودت داری. ده هزار تومان از این پول را دادی به رفیقت که برود یک آبمیوه بخورد. اگر یک تبسنج برای روح انسان باشد که نشان دهد چه کسی الآن حالش خوشتر است، میگویند الآن حال تو از آن عیّاش که یک میلیارد برای عیاشیاش دارد خرج میکند بهتر است. به مرور، علوم تجربی هم به اینها میرسد. تکنولوژی پیشرفت کند، آن وقت لازم نیست این حرفها را آخوندها بزنند. این حرفها «قال الصادق(ع)» نمیخواهد، متخصصین علوم تجربی و پزشکها، این حرفها را برایتان میزنند. حال خوب در اثر دیگرخواهی است.
آن چیزی را که دوست داری، ببخش تا حالت خوب بشود
مثلاً قرآن میفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران،92)؛ به حالت و مقام برّ -که به نیکوکاری ترجمه شده است- نمیرسید تا اینکه چیزی را که دوست دارید انفاق کنید. این مطلب با قسمتهای قبلی که داشتیم صحبت میکردیم فرق دارد. برّ یعنی چه؟ ترجمۀ سادۀ «بِرّ» در زبان فارسی «نیکوکاری» است اما نیکوکاری ترجمۀ دقیقی برای کلمۀ برّ نیست. آیا واقعاً میشود کلمۀ برّ را در زبان فارسی به «نیکوکاری» محدود کرد؟
قرآن دربارۀ «ابرار» میفرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» (انسان،5) کسانی که به مقام برّ رسیدند چه نوشیدنیهای معطر و دلنشینی در بهشت میخورند. بنده تصور میکنم بار معنایی و بار روانی کلمۀ «برّ» بیشتر از بارِ خوبکردن است؛ در واقع یک مقام است که توأمان شامل کار خوب و حال خوب است. اگر در کلمۀ «برّ» حال نبود، قرآن نمیفرمود «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ». پس کِی انسان به مقام برّ میرسد؟ وقتی آن چیزی را که دوست دارد، ببخشد.
دیدند امام سجاد(ع) «بادام» صدقه میدهد. گفتند آقا چرا بادام صدقه میدهی؟ فرمود خیلی بادام را دوست دارم. (أَنَّهُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ وَ اللَّوْزِ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَرَأَ قَوْلَهُ تَعَالَى لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ کَانَ ع یُحِبُّه؛ مناقب آلابیطالب(ع)/ ج4/ص154) دیدند امام صادق(ع) دارد «شِکر» را بهعنوان صدقه میدهد، میفرماید این شکرها را ببرید توزیع کنید. گفتند آقا چرا شکر صدقه میدهی؟ پولش را بدهید، شاید طرف، شِکر نخواهد؛ میرود مثلاً گوشت میخرد. میفرمودند من شِکر خیلی دوست دارم؛ میخواهم چیزی را که دوست دارم صدقه بدهم. (عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ ع أَنَّهُ کَانَ یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ فَقِیلَ لَهُ أَ تَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْهُ فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِأَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیَّ ؛ کافی/ج4/ص61)
شما اربعین که به زیارت کربلا میروید واقعاً این صحنه را میبینید. خیلی از اوقات، موکبدارها یک مختصر چیزی برای زائرین اربعین تهیه کردهاند که اگر یک ساعت کنار جاده بایستد تمام میشود. اما میآورد تقدیم میکند و بعد چشمهایش را نگاه کن، ببین چه حالی دارد؟ آنجا حال خوب، مضاعف شده است، آنجا فقط دیگردوستی نیست، بلکه یک دوستداشتنِ عمیق است.
دوستداشتنی که کار انسان را به فداکاری نرساند، خودخواهی است
قرآن دربارۀ اهلبیت(ع) میفرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان، 8 و 9) چرا اهلبیت(ع) به مقام «برّ» رسیدند؟ (با توجه به اینکه چند آیه قبل میفرماید: إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً) چون آنها روزه بودند و خودشان به این غذا نیاز داشتند اما غذا را به مسکین و یتیم و اسیر دادند. برخی گفتهاند این اتفاق در سه روز متوالی رخ داده است اما طبق برخی روایات که ظاهراً محکمتر هستند، هر سه موردش در یکروز اتفاق افتاده است. ابتدا قطعۀ اول از غذایشان را به مسکین دادند، بعد قطعۀ دوم را به یتیم و قطعۀ سوم را به اسیر دادند، هر سه قطعۀ غذا رفت و گرسنه ماندند. چشمداشت هم نمیخواهند! حال خوب اینجاست، ابرار اینجاست. در آن آیۀ سورۀ آلعمران فرمود: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ اینجا میفرماید که مصداق ابرار، همین اهلبیت(ع) هستند که نه «مِمّا تُحِبّون»، بلکه بالاتر از آن را به دیگران دادند یعنی چیزی را که نیاز داشتند دادند. ابرار در این سوره یک خانوادۀ عزیز است که عبارتاند از اهلبیت عصمت و طهارت یعنی امیرالمؤمنین، فاطمۀ زهرا و حسنین(علیهم السلام).
قرآن دربارۀ برخورد انصار با مهاجرین در مدینه میفرماید: «یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر،9)؛ اینها دیگران را بر خودشان ترجیح میدهند اگرچه خودشان نیاز دارند. مردم چه حسّ و حالی را در اطراف پیغمبر اکرم(ص) تجربه کردند! آدم باید حال خودش را با چه چیزی خوب کند؟ دَهش، با پرداخت و منوعنبودن، با چه چیزی آسان میشود؟ با دوست داشتن. دوست داشتن از یک مرحلهای به بعد، کار انسان را به فداکاری میکشاند. دوست داشتنی که کار انسان را به فداکاری نرساند، دوست داشتن نیست، خودخواهی است! دوست داشتنی حالِ آدم را خوب میکند که آدم بخواهد یک خدمتی بکند و برود و منتظر تشکر و قدردانی نباشد.
داستان عاشقی، داستان خیلی لذتبخشی است. بیخود نیست اکثر ترانهها و فیلمها، سرگرمیها و تفریحات در دنیا مضمون عاشقی دارد. مردم دنبال چه هستند؟ دنبال عشقی که تصاحب کنند؟ دنبال عشقی که خیر از آن ببینند؟ دنبال عشقی که منافع خودشان را تأمین کنند؟ اگر از همۀ مردم دنیا در همۀ فرهنگها و در همۀ زمانها در طول تاریخ بپرسی، میگویند «عشق به خاطر فداکاری و ازخودگذشتگیاش زیباست» چون حرفزدن از این عشق حال آدم را خوب میکند، لذا بهخاطرش ترانه درست کردند. حال آدم چهطوری خوب میشود؟ یک کسی را داشته باشد که برایش فداکاری کند.
آنهایی که به زائرین اربعین خدمت میکنند، واقعاً «حال خوب» دارند
دوستداشتن کار ما را برای پرداخت و منوعنبودن، آسان میکند. اگر من مردم را زیاد دوست نداشتم چه؟ روی حساب «حبّ خدا» این کار را بکن، لازم نیست همه عاشق همۀ مردم باشند. البته اولیاء خدا عاشق همۀ مردم بودند؛ ولی یک عشق دیگر هم هست، کسی که میآید در مسیر اربعین میایستد و به عشق حسین(ع)خدمت میکند موجب میشود عاشقِ همه بشود.
شاید در دنیا و در تاریخ خلقت، تجربهای زیباتر از خدمت به زائرین اربعین اباعبدالله الحسین(ع)، یا چیزی که از ایندست باشد، وجود نداشته باشد، هیچکس اینقدر حالش خوب نمیشود. در فقر دارد دست و پا میزند، اما به زائر امام حسین(ع) خدمت میکند. یکی از اینها، حتی آنقدر پول نداشت که برای اتاقِ خانهاش، یک در، نصب کند و برای همین با یک پرده، آنجا را پوشانده بود، اما پولش را جمع میکرد تا برای زائر امام حسین(ع) وسائل پذیرایی تهیه کند.
یکی از دوستان میگفت در کوفه، یکی از برادران عراقی، ما را به خانهاش برد؛ با اینکه خیلی وضع فقیرانهای داشت برای ما شام خیلی خوبی آماده کرده بود. ما گفتیم بهتر نبود این غذا را به بچههایت میدادی؟ گفت نه، پرسیدیم شغل شما چیست؟ گفت تا شام نخوردید جواب نمیدهم. بعد از شام گفت: من در سینی، سیگار میگذارم و میفروشم ولی با همسر و بچههایم قرار گذاشتیم هرچه در طول سال پول بهدست آوردیم سهم مشخصی برای امامحسین(ع) باشد و اصلاً به آن پول، دست نمیزنیم تا در اربعین برای زائران خرج کنیم. این آدم چقدر حالش خوب است؟ کسی حالش به او میرسد؟ اگر حال او را شعر کنند، یک عاشقانۀ زیباست، یک عاشقانۀ حقیقی است. این شعر همیشه شنیدنی است و حال آدم از شنیدنش خوب میشود.
یک خبرنگار خارجی میگفت من در این سفر اربعین بههم ریختم. گفتیم چرا؟ گفت وارد خانهای شدیم و برای ما پذیرایی آوردند. گفتیم ما میتوانیم از اینها بخوریم؟ گفتند بله. گفتیم ما زائر نیستیم، خبرنگار و مستندسار هستیم. گفتند اشکال ندارد. آن شب آنجا ماندیم و فردا صبحانۀ مفصلی برای ما آوردند. وقتی خواستیم پولش را پرداخت کنیم گفتند اینها از کسی پول نمیگیرند. گفتم خود این صاحبخانه یک سوژه است و با او گفتگو کنم. گفتم شما چهطوری این پولها را درمیآوری و به چه عشقی میدهی؟ گفت عشق من همین خدمت به زوار است و با این کار صفا میکنم و برای همین در طول سال منتظر اربعین هستم. در حین صحبت یک مرتبه دیدم صاحبخانه شروع به گریه کرد. حال خوب این است. از او پرسیدیم چرا گریه میکنی؟ گفت الآن یاد آن روزی افتادم که دیگر اربعین تمام شده و من مهمان ندارم؛ دلم گرفت. واقعاً حسین(ع) حال ما را خوب میکند. چقدر دوست دارم شعرهایی بشنوم با این مضامین که حال من با تو خوب است حسین(ع)، وقتی که برای تو و زائران تو فداکاری میکنم...
«من تو را برای خودت میخواهم»؛ این عشقی است که حال انسانها با آن خوب میشود
چه کسی در دنیا حال خوب را تجربه میکند؟ آدمهای خودخواه؟ کسانی که این حال خوب را تجربه نمیکنند واقعاً حالشان بد است و اکثراً هم متوجه نیستند که حالشان بد است؛ ترانههایی گوش میکنند که از عشقِ خودخواهانه حرف میزند. البته بعضی از موسیقیها و تصنیفها و ترانهها هم ممکن است از اشعار حافظ و مولوی و سعدی یا اشعار فخیمی که عشق زیبای حقیقی است دم بزنند، آن شعرها هم قشنگ و فوقالعاده است. موسیقی و نوای خوش اگرچه ذاتاً زیباست، اما وقتی در خدمت یک عشق فداکارانه قرار میگیرد دیگر نغمۀ مستکننده و مدهوشکننده است. نوحههایی که میخوانند نمونه عشق فداکارانه است. عالیترین مضامین ازخودگذشتگی در آنها هست، همه از آنها لذت میبرند. حال خوب واقعی این است.
پس حال بد، عبارت است از حالت منوع بودن، حالت خودخواهی و جمعکردن برای خود؛ حال خوب هم با پرداختکردن است. این پرداختکردن میتواند با محبت همراه باشد. اصلاً دوستداشتن دیگران خوب است. بعضیها نمیتوانند کسی را دوست داشته باشند از بس خودخواه هستند. بعضیها اگر دوست داشته باشند فقط برای تصاحب، دوست دارند، نه برای فداکاری. مضامین شعرهای عاشقانۀ ما را ببینید: «گفتی ز ناز، بیش مرنجان مرا برو/ آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست». یعنی کیف میکنم از دوستداشتنیِ خودت میگویی! یا آن شعری که میگوید: «گر از درت برانی، وَر نزد خود بخوانی/ رو کن به هر که خواهی، گل پشت و رو ندارد»؛ من تو را برای خودم نمیخواهم. من تو را برای خودت میخواهم. این عشق است. این چیزی است که حال انسانها با آن خوب میشود. حتی با تخیّلاش هم حال انسان خوب میشود.
در بهشت و رضوان الهی هم حال خوب، دورِ حسین(ع) است
خیلی روی این موضوعِ محبت تأمل کنید. البته شما این حرفها را میفهمید، چون شما امامحسین(ع) دارید. کسی را دارید که راحت میتوانید خیلی عاشقش بشوید، راحت میتوانید برایش فداکاری کنید، حتی میتوانید برای محبین او هم فداکاری کنید؛ امامحسین(ع) با این هیئتها چه بساطی درست کرده است! میگوید: بیایید به هیئت خرج بدهید حالتان خوب بشود، سینهزنهای من میآیند سینه میزنند و طعام میخورند، تو هزینهاش را دادی حالت خوب میشود. خیلی زیباست.
باور میکنم بهشت حال آدم را در اوج خوب میکند. ولی آن روایت را هم باور میکنم که محبان حسین(ع) در صحرای محشر دور حسین(ع) میایستند، ملائکه به آنها میگویند: بیایید به خانههایتان در بهشت بروید، منتظر شما هستند؛ میگویند ما نمیرویم، ما حسین(ع) را میخواهیم. (وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَیْنِ ع تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ لَا یَخَافُونَ سُوءَ یَوْمِ الْحِسَابِ. یُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَیَأْبَوْنَ وَ یَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ ؛ کامل الزیارات/ ص81-82)
در بهشت و رضوان الهی هم حال خوب، دور حسین(ع) است؛ همین حالیکه شما میتوانید اینجا در مجلس روضۀ اباعبدالله(ع) تجربه کنید. همهاش زیباست. فقط یک بدی دارد؛ آنهم اینکه حسین(ع) برای این حال خوب ما خیلی هزینه داده است. آدم نمیداند در مقابل اباعبدالله الحسین(ع) باید چهکار کند!
در کربلا امامحسین(ع) عاشقهای خودش را در اطراف خودش میدید، به آنها میبالید، به آنها اجازۀ فداکاری میداد. امامحسین(ع) با هر کدام یکطور عشقبازی میکرد؛ فقط عاشقی و فداکاریِ یک عاشق را نمیتوانست تحمل کند و مدام به او میگفت نه؛ اگر تو بخواهی عاشقی و فداکاری بکنی من را میکشی. او قاسم بن الحسن نوجوان سیزده ساله امام حسن مجتبی(ع) بود. موقع خداحافظی قاسم را بغل گرفت اینقدر هر دو گریه کردند که امامحسین(ع) با آن عظمت غش کرد روی زمین افتاد...
(الف3/ن2)
سخته فقط این تو باشی که حال دوستانت رو می پرسی در حالی که تو توی بستر بیماری و ناراحتی باشی و اون ها مشغول زندگی فعال و روزمره. سخته این دوست ها رو دوست داشته باشی. سخته ازشون متنفر نباشی. اونایی که توی دوره ی سرحالیت دورت بودن و تا ساکت و آروم شدی کنارت گذاشتن. تا کجا میشه دوسشون داشت ؟