۰۰/۰۵/۱۶ چاپ ایمیل و پی دی اف
 حال خوب - جلسۀ سیزدهم

دو راه برای جایگزینی غم معنوی با غم دنیایی/ حبّ الدنیا را از دلت خارج کن تا غم و اندوه دنیایی‌ات برود/ حبّ الدنیا ریشۀ بدحال‌شدن آدم است/ روضۀ امام حسین(ع) دل انسان ر ا از دنیا می‌برَد 

شناسنامه:

  • زمان: 1400/02/05

  • مکان: مسجد امام صادق(ع)

  • موضوع: حال خوب

  • صوت: اینجا

  • فیلم: اینجا

علیرضا پناهیان در شب‌های ماه مبارک رمضان در مسجد امام‌صادق(ع) با موضوع «حال خوب» به سخنرانی پرداخت. در ادامه، فرازهایی از جلسه سیزدهم این سخنرانی را می‌خوانید:

وقتی انسان ترس و اندوه واقعی‌تر و بزرگ‌تر را گرفت، ترس و اندوه کوچک او از بین می‌رود

گاهی از اوقات راه‌حلی که روان‌شناس‌ها برای بیرون‌آوردن یک انسان از غم و اندوه، از حال بد یا از ترس، پیشنهاد می‌کنند این است که او را در اندوه یا خوف بزرگ‌تر بیندازیم. در مورد ترس صریحاً می‌گویند: اگر مثلاً کسی از عنکبوت می‌ترسد او را چندساعتی با یک رتیل تنها بگذارید تا قدر عافیت را بداند. وقتی انسان‌ها با اندوه و ترس بزرگ‌تر مواجه بشوند، دیگر ترس‌های اندک آنها را اذیت نخواهد کرد. در روان‌شناسی هم برای این موارد حرف و طرح دارند و حتی می‌گویند ساعت‌ها آن شخص را با چیزهای خطرناک یا چیزهایی که از آن متنفّر است تنها بگذارید، تا بفهمد چندان هم جای ترس نبوده است؛ یعنی این‌طوری یک کمی به تعادل روحی می‌رسد.

نمی‌خواهم بگویم این روش درست است و همیشه جواب می‌دهد؛ اما قطعاً در بعضی جاها جواب می‌دهد و طرحی که خدا برای انسان دارد نیز همین است، البته خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست. وقتی انسانی بناست دچار ترس و اندوه بشود، خدا می‌گوید چرا یک ترس و اندوه واقعی را خودت برای خودت انتخاب نمی‌کنی؟ ترس و اندوه دنیا انتخاب خودِ آدم نیست (بالاخره آدم بخواهد یا بخواهد، با مشکلات و مصائب درگیر می‌شود) انسان باید ترس و اندوه معنوی و الهی را انتخاب بکند، برایش وقت بگذارد، برایش هزینه بدهد تا آن اندوه و ترس (مثل ترس از خدا) را بگیرد و به قلب خودش جذب بکند. وقتی انسان ترس و اندوه بزرگ‌تر و واقعی‌تر را گرفت، اندوه و ترس کوچک او از بین می‌رود.

خدا انسان را در ترس و اندوه بزرگ‌تر نمی‌اندازد؛ فقط آن را به انسان معرفی می‌کند

فرق راه خدا با راه روانشناس‌ها این است خدا انسان را در ترس و اندوه بزرگ‌تر نمی‌اندازد؛ بلکه ترس و اندوه بزرگ‌تر را به انسان معرفی می‌کند. می‌گوید تو که می‌خواهی بترسی، تو که می‌خواهی از آیندۀ خودت نگران باشی، تو که می‌خواهی حسرت گذشته را بخوری، تو که می‌خواهی دلت بگیرد، چرا این دلگرفتگی و ترس را برای موضوعات بسیار باعظمت نمی‌گذاری؟ رفتی درگیر موضوعات کوچک شده‌ای.

این طرحی است که خداوند متعال برای از بین بردن اندوه و ترس انسان دارد. نداشتن خوف و اندوه شاخص حال خوب است «لا خوفٌ علیهم و لا هم یَحزَنون»، در واقع طرح خدا این است که به‌جای این اندوه و ترس، یک اندوه و ترس بزرگ‌تر پیشنهاد می‌کند.

ترس و اندوهی که خدا پیشنهاد می‌کند، به انسان آرامش و قدرت می‌دهد

نکتۀ بسیار مهم این است که اندوه و ترسی که خدا پیشنهاد می‌کند با اندوه و ترس رایجی که همۀ آدم‌ها در زندگی‌شان دارند خیلی فرق می‌کند. ترس‌های رایج در زندگی انسان‌ها، استرس‌زا و اذیت‌کننده هستند. اندوه روح، جسم و اعصاب آدم را از بین می‌برند. ولی وقتی شما ترس و اندوه بزرگ‌تر را انتخاب می‌کنی، اصلاً شاداب‌تر می‌شوی. ترس از خدا هم ترس است، ولی عجیب است که به انسان شجاعت، آرامش و قدرت و قوّت روحی می‌دهد. اثر این دو نوع ترس خیلی با هم فرق می‌کند. البته اندوه، اندوه است و ممکن است انسان در هر دوی اینها اشک بریزد. اولیاء خدا اشک می‌ریختند چون یک غمی در دل‌شان بود. «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَة» (نهج البلاغه/خطبه 193)؛ قلب اینها همیشه محزون است، درد می‌کشند. ولی دردِ عجیبی است، حزن عجیبی است که اصلاً صدمه نمی‌زند؛ حتی عمرشان را طولانی‌تر می‌کند، اعصاب‌شان را تسکین می‌دهد و شاداب‌تر می‌شوند، چشم‌شان به حقایق بازتر می‌شود. خیلی عجیب است!

خدا به جای ترس و اندوه دنیایی، ترس و اندوه دیگری به انسان پیشنهاد می‌کند که آن ترس و اندوه دو ویژگی دارد: یکی اینکه اکتسابی هستند. دیگر اینکه مزه و آثارشان فرق می‌کند. ترس و اندوه الهی اصلاً آثار ترس و اندوه دنیایی را ندارد. عیبی ندارد انسان از خداوند متعال بخواهد که «خدایا! ترس و اندوه من را از دنیا برطرف کن، مشکلاتم را برطرف کن که ترس و اندوه من از بین برود» ولی پیشنهاد خدا به آدم این است که «چرا ترس و اندوه معنوی‌ را که من پیشنهاد می‌کنم به جای ترس و اندوه دنیایی نمی‌گذاری؟»

وقتی می‌گویی «خدایا! من نمی‌خواهم هیچ مشکل و اندوهی داشته باشم» یعنی من را از این دنیا ببر!

اگر بروید درِ خانۀ خدا و بگویید خدایا کلاً ترس و اندوه را از دل من بردار، تا من در دنیا هیچ غمی نبینم، در واقع مرگ خودتان را از خدا خواستید! اصلاً چنین چیزی در دنیا شدنی نیست. رسول خدا(ص) فرمودند چرا از خدا چیز محال را می‌خواهید که اصلاً خدا خلق نکرده است؟ گفتند چه‌طور چیزی را که خلق نشده از خدا می‌خواهیم؟ فرمود شما در دنیا راحتی می‌خواهید. اصلاً در دنیا، راحتی خلق نشده است. (قَالَ رسول الله ص لِأَصْحَابِهِ لَا تَتَمَنَّوُا الْمُسْتَحِیلَ قَالُوا وَ مَنْ یَتَمَنَّى الْمُسْتَحِیلَ فَقَالَ أَنْتُمْ أَ لَسْتُمْ تَمَنَّوْنَ الرَّاحَةَ فِی الدُّنْیَا قَالُوا بَلَى فَقَالَ الرَّاحَةُ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا مُسْتَحِیلَة. اعلام الدین/ص 278)

 وقتی برطرف‌شدن یک ترس و اندوه را از خدا می‌خواهیم در واقع می‌گوییم «خدایا! هر ترس و اندوهی که می‌آید برطرف کن!» چرا می‌خواهی ترس و اندوه را برطرف کنی؟ چون اذیتَت می‌کند. صدتا ترس و اندوه دیگر هم جایش بیاید آنها هم اذیتَت می‌کند. پس تو کلاً با رنج کشیدن در دنیا مخالف هستی. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: کسی که دوست دارد فردا زنده بماند دوست دارد تا ابد زنده بماند (مَنْ یَأْمُلُ‏ أَنْ یَعِیشَ‏ غَداً فَإِنَّهُ یَأْمُلُ أَنْ یَعِیشَ أَبَداً ؛ الجعفریات/ص240) خوب است آدم خودش را بشناسد. وقتی انسان این‌طور است باید مشکل مرگ را برای خودش حل کند.

 من نمی‌گویم انسان برطرف شدن مشکلات خودش را از خدا طلب نکند؛ اگر همین مشکلات هم ما را درِ خانۀ خدا نبرند که خیلی بد است. این‌طور دعاها، هم اثر دارد، هم انسان تسکین و آرامش پیدا می‌کند، هم مشکلش کم می‌شود یا برطرف می‌شود. اما وقتی می‌گویی «خدایا! این مشکل را برطرف کن چون من نمی‌خواهم هیچ مشکلی داشته باشم!» این یعنی می‌خواهی به بهشت بروی. اگر می‌خواهی به بهشت بروی باید از دنیا بروی! نمی‌شود هم اینجا باشی هم در بهشت باشی؛ باید مرحوم بشوی! بعضی‌ها عادت دارند به کسی که مصیبت دیده می‌گویند: الهی غم آخرت باشد! «غمِ آخرت باشد» یعنی الهی قبل از دیگران بمیری، دیگر غم نبینی. این‌که دعای درستی نیست.

زشت است آدم صرف غصه‌های دنیا بشود / اصلاً خودِ غصه‌ها و ترس‌های بیهودۀ دنیا یک‌نوع مجازات است

پس بهتر است عاقلانه برخورد کنیم. بگوییم «خدایا! ما نمی‌خواهیم خرج ترس و اندوه بیخود دنیا بشویم، ما را خرج ترس و اندوه عالیِ اخروی و معنوی قرار بده. چرا باید دل من برای غصه‌های بیهودۀ دنیا بگیرد؟ ریشه‌های غصه‌های بیهودۀ دنیا و مشکلاتش را برایم حل کن، من از آنها نجات پیدا کنم، ولی می‌دانم که دنیا اساساً دار مشکلات است. اصل حاجت من از تو این است که خدایا! علّت غصه‌ها و ترس‌های مرا تغییر بده.» این همان درخواست حقیقی‌ است که یک آدم حسابی عاقل از خدا خواهد داشت.

اصلاً زشت است آدم صرف غصه‌های دنیا بشود؛ اصلاً خودِ غصه‌ها و ترس‌های دنیا یک‌نوع مجازات است. خداوند متعال وقتی که می‌خواهد بندگانش را مجازات بکند دچار این غم‌ها و ترس‌ها می‌کند. بعضی‌ها می‌گویند شکست عشقی می‌خورند و بعد رنج می‌کشند. در روایت آمده مجازات کسی که عاشق خدا نشود این است که در وادی‌ عشق‌های دنیایی بیفتد که به آنها عشق مجازی می‌گویند. (سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ ع عَنِ الْعِشْقِ؟ فَقَالَ: قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِه‏ ؛ علل‌الشرایع/ ج1/ص140) عشق مجازی هم حتماً همیشه با انواع و اقسام شکست‌ها همراه است. (الْهِجْرَانُ‏ عُقُوبَةُ الْعِشْق‏ ؛ میزان‌الحکمه/ج7/ص414)

امام صادق(ع) می‌فرماید کسی که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز خواهد ترساند «مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ء» (کافی/ج2/ص68). آن‌وقت شما ترس از عوامل دیگر را درِ خانۀ خدا بردی و می‌گویی خدایا! این عوامل را از بین ببر تا من نترسم. می‌فرماید: تو چرا از من نمی‌ترسی؟ تو چرا از غیرخدا می‌ترسی؟

وقتی وجودت را در جهت خدا استفاده نمی‌کنی، تمام کائنات و تمام هستی، تو را مجازات می‌کند

ترس‌های دنیوی در واقع مجازات است، البته تعبیر دقیقی که امروزفهم باشد این است که «مجازات طبیعت» است، یعنی طبیعت با انسان این‌طور برخورد می‌کند. تمام کائنات، تمام هستی، تمام ذرات وجود خودت، نمی‌توانند تحمّل بکنند که تو به سوی خدا نروی. همه چیزت از بین می‌رود؛ چون وجود تو ذاکر خداست. وجودت مال خداست. وقتی وجودت را در جهت خدا استفاده نمی‌کنی، وجودت با خودت دشمن می‌شود. غم دنیایی، بدن انسان را لِه می‌کند، ترس دنیایی بدن انسان را از بین می‌برد و چیزی‌ از اعصاب انسان باقی نمی‌گذارد، همۀ توانایی‌هایی ذهنی انسان را از بین می‌برد؛ خُب این مجازات است. مجازاتِ اینکه «چرا از خدا نترسیدی، چرا دوری از خدا در دل تو اندوه ایجاد نکرد؟» هم مجازات و هم پاداش، واقعاً از دنیا شروع می‌شود. به حدی که آدم می‌خواهد بگوید اصلاً آخرت مجازاتی نیست؛ همه‌اش همین‌جاست!

وقتی کسی از خدا نترسید، وقتی اندوه معنوی در دل کسی نبود، این فرد مستحقِ دچارشدن به ترس و اندوه دنیایی است. این ترس و اندوه دنیایی چه بلاهایی سرش می‌آورد! جالب است؛ آن‌وقت انسان می‌رود درِ خانۀ خدا می‌گوید «اینها را بردار» خُب اینها را بردارم می‌خواهی چه‌کار کنی؟ یک ترس و اندوه دیگر جایش می‌آید. فرضاً دعای شما را مستجاب کنم، یک غم و اندوه دیگرِ دنیا سراغت می‌آید. دنیا که رهایت نمی‌کند! کائنات شعور دارند (همۀ ذرات عالم، تحت ارادۀ خدا هستند)؛ اینها تو را رها نمی‌کنند، همه با تو درگیر می‌شوند. من دائم باید بیایم تو را نجاتَت بدهم.

تازه همین الآن هم خدا همین‌طوری رفتار می‌کند؛ یعنی دائماً دارد ما را از این ترس و اندوه‌های بیهوده‌ای که خودمان باعثش هستیم، نجات می‌دهد. اگر خدا ما را نجات ندهد، اوضاع‌مان خیلی خراب است. هر کدام از ما با کمترین خطا در این عالم هستی خودبه‌خود نابود می‌شویم. مثل اینکه بدن یک مرده‌ را داخل قبر بگذارند، طبیعی است که مورچه‌ها بیایند او را بخورند. مورچه‌های قبر جسم‌مان را می‌خورند ولی مورچه‌هایی که روح ما را می‌خورند خیلی بدترند. همه با ما درگیر می‌شوند.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود اگر رابطه‌ات را با خدا درست بکنی خدا رابطۀ تو را با همه درست می‌کند «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاه‏» (نهج البلاغه/حکمت89). هر وقت خیلی غم و اندوه دلت را گرفت، برو نمازت را درست کن؛ یک‌دفعه‌ای می‌بینی به‌خاطر این برخورد خوب و حسن‌ظن تو به خدا، کائنات با تو همراه می‌شوند! وقتی که چه‌کار کنی؟ وقتی که خودت را در جایگاهی که خدا تو را برای آن جایگاه خلق کرده است قرار بدهی و تو هم مثل بقیۀ ذرات عالم به سوی خدا حرکت کنی. منتها تو با انتخاب و با شعور حرکت می‌کنی و انتخاب می‌کنی و انتخابَت ارزش دارد ولی ذرات عالم این اختیار را ندارند.

راه مستقیم جایگزینیِ غم معنوی با غم دنیایی: از خدا بخواه ترس و اندوه خودش را در دلت قرار بدهد

پس طرحی که خدا دارد برای برطرف‌کردن ترس و اندوه ما این است که شما اندوه و ترسِ از خدا را جایگزین کنید. این جایگزینی دو راه دارد که هر دو تا راه را می‌شود رفت: یک‌ راه این است که درِ خانۀ خدا بروی و مستقیماً بگویی خدایا! چرا من از تو نمی‌ترسم؟ چرا آن خوف قشنگی که اتفاقاً آرامش‌بخش است به دلم نمی‌آید؟ چرا من از تو دور هستم؟ خدایا! چرا غم تو را ندارم؟ مستقیماً ترس از خدا را از خدا بخواه. منتظر بنشین تا به تو بدهند، این‌قدر ذکر بگو تا به تو عنایت کنند. یک راه دیگر هم این است که بنشینی پای قرآن، زندگی اولیاء خدا را ببینی، با آنها بچرخی، در محافل معنوی رفت و آمد کنی تا آن را به تو بدهند «ارْتَعُوا فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّةِ قَالَ مَجَالِسُ الذِّکْرِ» (عُدَّة الداعی/ص253)

خداوند حیّ است، سمیع است، بصیر است، لطیف است، مهربان است، خدا در عالم کاری جز این ندارد. خدا مشغول ادارۀ کرات آسمان‌ها نمی‌شود. تنها مشغولیّت خدا - اگر بتوانیم برای خدا مشغولیتی فرض کنیم- همین بندگانش است، منتظر عکس‌العمل بنده‌اش است. کسی در عالم اراده‌ای ندارد که بخواهد وقت خدا را بگیرد. یک فرمان داده همۀ کائنات بر اساس فرمان او دارند حرکت می‌کنند ولی این انسان‌ها هر کدام یک بازی‌ای درمی‌آورند! بعد خدا باید نسبت به هر کدام از اینها یک عکس‌العمل مناسب نشان بدهد تا آخر هم دنبال این است که دل اینها را به‌دست بیاورد.

یک راه این است که مستقیم بروی درِ خانۀ خدا و بگویی: «خدایا! آن حال خرابی که باید دربارۀ تو پیدا کنم پیدا نکردم که یا غم دوری تو باشد، یا ترس از تو باشد. خیلی رها هستم...» قرآن بخوان، دعا بخوان، ذکر بگو، نماز بخوان، از آقای بهجت پرسیدند ریاضتِ درست چیست؟ فرمود نماز بخوان. یعنی یک نمازی بخوان که یک کمی هم خسته بشوی و مثلاً پادرد بگیری، اشکال ندارد که حالا یک‌ذره شبیه رسول خدا(ص) ب‌شوی که به‌خاطر نماز و عبادت، از پا می‌افتادند! بگو من غم تو را می‌خواهم، ترس از تو را می‌خواهم. بگو من می‌دانم دارم مجازات می‌شوم که به‌خاطر ترس و اندوه دنیا حالم خوب نیست؛ به‌جای آنها ترس و اندوه خودت را در دلم قرار بده! مستقیم برو این را از خدا بخواه. البته باید صبر کنی، باید وقت بگذاری. باید از خودت همّت نشان بدهی، باید فداکاری بکنی.

راه غیرمستقیم برای جایگزینی غم معنوی با غم دنیایی: حبّ الدنیا را از دلت خارج کن تا غم و اندوه دنیایی‌ات برود

راه دوم این است؛ غم و اندوه دنیا در اثر چیست؟ در اثر علاقۀ به دنیا. هر نوع علاقۀ بد، هر نوع علاقۀ نابجا به دنیا متناسب با خودش؛ هم اندوه ایجاد می‌کند و هم ترس. آنها را از دلت بکَن. راه کندن حبّ الدنیا از دل چیست؟ همان‌طور که اشعۀ لیزر را می‌اندازند تا مثلاً یک طناب را بسوزانند و قطع کنند لیزرِ نگاه تحقیرآمیز خودت را به حبّ الدنیا بینداز، به خودت بگو «یک عمر می‌خواهی خودت را صرف کنی برای این؟! کدام قسمت دنیا را می‌خواهی؟ چقدر می‌خواهی؟ بعدش چه می‌شود؟ برایت چه می‌ماند؟» شروع کن حبّ الدنیا را با لیزر نگاهت و با عملکرد خودت از دلت خارج‌کردن. عملکرد یعنی چه؟ یعنی خلاف حبّ الدنیا عمل کن. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» (آل عمران،92) چیزی را که دوست داری انفاق کن برود. این انفاق تو را تغییر می‌دهد. خلاف دل در حبّ الدنیا عمل‌کردن، اندوه و ترس را از بین می‌برد، حال بدت را از بین می‌برد.

ما در این بحث، می‌خواستیم بعد از اینکه یک مقدار از حال خوب و حال بد صحبت کردیم، شاخص و راه‌حل‌هایی برای رسیدن به حال خوب را هم بیان کنیم، اما بعد گفتم که اصلاً بیایید میانبُر بزنیم. میانبر هم این است که برویم درِ خانۀ خدا و بگوییم «خوف و غم خودت را در دل ما بینداز» راه مستقیم‌ این است که غم و ترس از خدا را جایگزین غم و ترس‌های دنیا کنی. راه غیرمستقیم چیست؟ اینکه حبّ الدنیا را از دل بکَنی. البته اگر بخواهی حبّ‌الدنیا را از دلت خارج کنی باز هم راه قبلی لازم است، چون برای کندن از حبّ‌الدنیا به انسان انرژی می‌دهد. من خودم را از اینجا بکَنم به چه چیزی ببندم؟ باید شوق باشد تا انسان خودش را یک جایی ببندد. کسی که می‌خواهد حالش خوب بشود که نه اندوه، نه اضطراب و نه ترسی در دلش باشد، بداند که باید با از بین‌بردن حبّ‌الدنیا حالش خوب بشود.

حبّ الدنیا ریشۀ بدحال‌شدن آدم است/ وقتی با از بین‌بردن حبّ‌الدنیا حالت خوب شد، خدا می‌گوید «بیا مشغول من شو»

این مبارزه با حب‌الدنیا، یک راه حل کلّی و اساسی است؛ کسی که می‌خواهد حالش خوب بشود باید حبّ الدنیا را از دلش بردارد. لیزر نگاهت را بینداز تا حبّ الدنیا در دلت متلاشی بشود. البته باید هر روز لیزر بیندازی، تا کاملاً از بین برود. یک مدتی باید کار بکنی تا حب الدّنیا در دل از بین برود. چون حبّ الدنیا ریشۀ بدحال‌شدن آدم است.

بر فرض که حالت خوب شد؛ حالا می‌خواهی چه‌کار کنی؟ اگر خدا همۀ غم‌ها و ترس‌های دنیا را از دلت بردارد، غم و ترس الهی را که جایگزینش نکردی؛ حالا چه‌طور می‌خواهی زندگی کنی؟ بیچاره می‌شوی! اصلاً مشغله و سرگرمی‌ انسان در این دنیا این است که با غم و اندوه و ترس خودش مبارزه بکند و این مشکل‌ها را برطرف بکند. اینکه فرموده‌اند نمی‌شود در دنیا بدون رنج باشی، به خاطر ساختار دنیاست. اگر کسی تمام مشکلاتی را که آدم‌ها از آنها رنج می‌برند، از زندگی‌اش حذف کند، شاید افسرده بشود، شاید جنایتکار بشود، شاید خودکشی کند. اگر خدا همۀ مشکلات انسان را برطرف بکند و هر چه بخواهد به او بدهد این انسان از بین می‌رود، چون اصلاً در دنیا نمی‌شود این‌طوری زندگی کرد؛ البته در آخرت می‌شود. منتها در آخرت هم انسان مشغله دارد؛ بهشت و رضوان الهی به گونه‌ای است که تو حسابی سرگرم هستی. دنیا نمی‌تواند آدم را آن‌طور سرگرم کند. در دنیا سرگرمی‌ وجود ندارد، مگر اینکه انسان در بی بند و باری و فساد و هرزگی و سرگرمی‌ها غرق بشود و خودش را با اینها بکشد، که این‌هم در واقع یک مدل دیگر خودکشی است.

اگر شما حبّ الدنیا را کم بکنی، اندوه و ترس دنیایی و حال بدی که در اثر حبّ الدنیا پدید آمده از بین می‌رود. ولی نمی‌توانی در این وسط بمانی؛ چون وسط نداریم! وقتی حال‌تان در دنیا با از بین بردن حبّ الدنیا خوب شد، باید با چه چیزی حالت بد بشود؟ مگر باید حال آدم بد بشود؟! بله! دنیا این‌طور است! باید یک چیزی را جایگزین کرده باشی. باید یک انگیزه‌ برای تلاش و تکاپو، سرگرمی و دلگرمیِ خودت فراهم کرده باشی و خدا خیلی زیبا این را فراهم کرده است که می‌گوید «بیا مشغول من بشو، به سمت من بیا...»

محبت به دنیا، هم بدنت و هم قلبت را خراب می‌کند

چند روایت برای شما بخوانم. امام زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: «ابْنَ آدَمَ إِنَّکَ لَا تَزَالُ بِخَیْرٍ مَا کَانَ لَکَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ وَ مَا کَانَتِ الْمُحَاسَبَةُ لَهَا مِنْ هَمِّکَ وَ مَا کَانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعَاراً وَ الْحُزْنُ لَکَ دِثَارا» (امالی، شیخ مفید /ص110)؛ ای فرزند آدم! تو همیشه وضعت خوب است مادامی که کارهایی را انجام دهی، من‌جمله مادامی که خوف را لباس بدن خودت قرار بدهی؛ مثل لباسی که چسبیده به بدن، و غم را روپوش خودت قرار بدهی. وضعت خوب است تا زمانی که خوف و غم داشته باشی، البته نه خوف و غم دنیایی! آنها اصلاً زشت است، آنها آدم را از خدا دور می‌کند. آنها اصلاً خودش مجازات دوری از خداست! حق داری از آنها بدت بیاید. این حزن و این خوف، یک حزن و خوف دیگری است.

چند روایت هم بخوانم در مورد اینکه چه‌طور حبّ الدنیا عامل حال بد آدم می‌شود. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُکْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا یُرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ» (خصال، شیخ صدوق /ج1/ص73)؛ میل و رغبت‌ به دنیا، همّ و اندوه آدم را زیاد می‌کند و زهد و دل بریدن از دنیا، هم قلبت را و هم بدنت را در راحتی قرار می‌دهد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَرَاحَ قَلْبُهُ وَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَغِبَ فِیهَا تَعِبَ قَلْبُهُ وَ بَدَنُه‏»(ارشاد القلوب، دیلمی /ج1/ص125)؛ محبت به دنیا هم بدنت و هم قلبت را خراب می‌کند؛ حالت بد می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) در سخن دیگری می‌فرمایند: «الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن‏» (همان/ص19) رغبت به آخرت راحتی به انسان می‌دهد و رغبت به دنیا غم و اندوه به انسان می‌دهد. «قُرِنَتِ الْمِحْنَةُ بِحُبِّ الدُّنْیَا» (تصنیف غرر الحکم/ص139)؛ محنت و حال بد، با حبّ الدنیا عجین شده است.

گاهی یک‌مقدار اندک از حب‌الدنیا هم انسان را بیچاره می‌کند و او را دچار ترس و غم می‌کند

یک فرهنگی داریم که جهانی هم هست؛ معمولاً پای هر فیلمی هم بنشینی آن را به تو القاء می‌کند و آن بدی را در جان شما قرار می‌دهد که خیلی هم زشت است. اگر با مردم زیاد معاشرت کنی این را برایت جا می‌اندازند. ممکن است در مسجد هم مذهبی‌ها برایت جا بیندازند، ممکن است در هیئت هیئتی‌ها برایت جا بیندازند. کم جایی پیدا می‌کنی این عیب را برایت جا نیندازند. آن عیب و زشتی این است که انسان به خودش حق می‌دهد یک‌مقداری دنیا را بخواهد. خیلی‌ها اهل حبّ‌الدنیا به معنای شدید کلمه نیستند اما حبّ اندک از دنیا بدبخت‌شان می‌کند. هم حبّ اندک از دنیا، هم حب اندکِ دنیا. می‌گوید من چیزی نخواستم! اگر چیزی نخواسته باشی که نباید غم دلت را بگیرد. می‌گوید من یک حقّ اولیۀ زندگی می‌خواستم! همان حب الدنیا است.

فیلم‌ها را بر چه اساس درست می‌کنند؟ یک کسی حقّش سلب شده، موانعی سر راهش هست می‌جنگد و مبارزه می‌کند که به حق خودش برسد، همه سرِکار هستند که ببینند او می‌رسد یا نمی‌رسد. برای آدم جا می‌اندازد که این را من می‌خواهم. یکی از دلایلی که به ما سفارش کردند درد دل نکنید، شاید این باشد که وقتی شما درد دل می‌کنی، در واقع دارید این احساس را ترویج می‌کنید و برای خودتان تأیید می‌گیرید. اینها همان ذرّات پلید حبّ الدنیا می‌شود. مگر یک ذرّه ویروس چقدر است؟ وزن کلّ ویروس کرونا که در عالم پخش است حدود پنج گرم است. این‌قدر عالم و حال انسان، دقیق آفریده شده است.

به آدم‌ها بگو دست از حبّ الدنیا بردارند. می‌گوید من چه حبّ الدنیایی دارم؟ مگر من چه خواستم؟ فکر می‌کند حبّ الدنیا یعنی آدم برای اینکه کاخ یا مال آن چنانی داشته باشد، بخواهد خودش را بکشد! نه؛ بعضی‌ها از مال هم گذشته‌اند ولی حبّ الدنیا دارد خفۀ‌شان می‌کند. گاهی آبرو هم حب الدنیاست. گاهی یک مقدار اندک از حب الدنیا انسان را بیچاره می‌کند و انسان با همان می‌ترسد، غمگین می‌شود و حالش بد می‌شود.

این فرهنگ دنیاست؛ همه به خودشان حق می‌دهند. ما باید به دیگران حق بدهیم و حقّ‌شان را رعایت بکنیم اما برای خودمان یک ذرّه حق هم قائل نشویم؛ ولی مگر می‌شود این حرف را زد؟ می‌گویم حبّ الدنیا نداشته باش. می‌گوید من کجا حبّ الدنیا دارم؟! مگر من چه خواستم؟! البته شاید او خیلی چیزها را نخواهد و دنیای خیلی کمی بخواهد؛ ولی این خیلی کم، خیلی شدید به او چسبیده است و دارد بدبختش می‌کند. می‌گوید «مگر من حق ندارم؟!» در جواب او چه بگوییم؟ اصلاً با مردم این روزگار نمی‌شود حرف زد!

بعضی وقت‌ها به ما می‌گویند «برو نگاه کن آن کسی که همین‌ها را ندارد شاکر است.» می‌گویم «او بیخود شاکر است، آن هم دعوا کند، آن هم حالش بد بشود!» چرا آدم دست از حبّ الدنیا برنمی‌دارد؟ یا کمِ دنیا را می‌خواهد، یا یک‌کمی دنیا را می‌خواهد، یا برای خودش حق قائل است. اگر مرحوم بشوی چطور می‌شود؟ کسی باید به شما جواب بدهد؟ اگر خدا همین نعمت‌هایی را که داری از تو بگیرد باید به شما جواب پس بدهد؟ طلبکار می‌شوی؟ خودت را مالک ندان.

دارند روی جامعۀ ما کار می‌کنند تا «فرهنگ ناراضی‌بودن و ناراحت‌بودن» را تزریق کنند

خود مبارزه با حبّ الدنیا یک جریانی است، مذاکراتی که باید برای مبارزۀ با حبّ الدنیا صورت بگیرد یک داستانی دارد. ریشۀ اساسی از بین بردن حال بد این است که حبّ الدنیا را از بین ببری. حبّ الدنیا حال آدم را بد می‌کند؛ چه اینکه مقدار کمی از دنیا بخواهی، چه اینکه آن مقدار کمِ دنیا را خیلی بخواهی. بالاخره هر کسی باید امتحانات خاصّ خودش را پس بدهد. خدا با هر کسی به زبان خودش صحبت می‌کند. وقتی آدم‌ها برای خودشان یک حقّی قائل می‌شوند و دیگران هم روی این حق تأکید می‌کنند، طبیعتاً وقتی به آن نرسند، ناراضی و ناراحت می‌شوند. شما بروید کشورهای اطراف ما را نگاه کنید، کشورهای جنگ‌زده و جنگ‌نزده‌ای در شرق و غرب کشورمان هستند. سطح متوسط زندگی‌شان در خیلی از زمینه‌ها از سطح زندگی ما خیلی پایین‌تر است اما وقتی با آدم‌هایش صحبت می‌کنی، می‌بینی میزان رضایتمندی‌شان خیلی بیشتر است. من نمی‌خواهم آمار بدهم، ولی در وضعیتی زندگی‌ می‌کنند که ما نمی‌توانیم آن زندگی را تحمل کنیم منتها آنها بعضاً شادتر از مردم ما زندگی می‌کنند.

در مورد ایرانی‌ها و فرهنگ‌شان این موضوع خیلی قابل بحث است؛ روی ما کار کردند که ما را از همین نعماتی که داریم ناراضی کنند. در هیچ کجای جهان روی هیچ ملّتی این‌قدر عملیات روانی انجام نمی‌دهند که روی ایران دارند انجام می‌دهند. برای اینکه فرهنگ ناراضی‌بودن و ناراحت‌بودن را تزریق کنند. تا حدّ خیلی زیادی هم موفق شده‌اند. معنای این حرف این نیست که بیاییم به این زندگی راضی باشیم، نه؛ ما از دولتمردها خیلی انتقاد داریم؛ کسانی هستند که متأسفانه در این دولت به نان شب محتاج شدند درحالی‌که قبلاً این‌طور نبودند. چندین سال قبل در کشورمان یک حرکتی راه افتاد برای اینکه به کسانی محتاج نان شب هستند، رسیدگی کنیم. هیئت‌های رزمندگان سراسر کشور بسیج شدند و بعد از بررسی‌ها، واقعاً آمار بسیار اندکی در کشور توانستیم به‌دست بیاوریم. ولی الآن این‌طور نیست؛ یعنی الان بیش از گذشته، کسانی هستند که به نان شب محتاج هستند.

درصد بالایی از انتقادها این است که «چرا ما با این‌همه زمینه‌ها و ظرفیت‌هایی که داریم، نباید ابرقدرت باشیم؟ نباید دست‌مان بالای دست‌ها باشد؟ چرا باید صدمه‌پذیر باشیم که ترفندهای صهیونیستی و نفوذی‌های انگلیسی اثر گذاشته و وضع ما به اینجا برسد؟» و الّا اصلاً به طور عادی نمی‌شود این‌همه گرفتاری در کشور باشد! اصلاً عادی نیست. بعضی‌ها می‌گویند اینها به‌دلیل مدیریت ناکارآمد است. این‌قدر امکانات هست که اگر شما کشت دیمی هم بکنی نتیجه می‌دهد. حتماً برای تعطیل‌کردن کارخانه‌ها و خیلی چیزهای دیگر دست‌هایی در کار است. خدا تضمین کرده است وقتی یک ملّت مستقل شد واقعاً آباد و آزاد می‌شود، آن هم ملّت ایران با این‌همه هوش و امکانات طبیعی‌ که خدا به او داده و وعدۀ نصرت و ایمانی که مردم دارند. اصلاً همه‌چیز آماده است. ما منتقدیم. نمی‌گویم به وضع موجود راضی باشیم. اصلاً ما باید جهان را از ظلم نجات بدهیم. این راهی است که باید برویم. سطح زندگی مردم خیلی باید بیشتر از این افزایش پیدا بکند، ولی این مسئله با آن عامل روانیِ ناراحتی و نارضایتی بیجا و حال بد خیلی فرق می‌کند.

گاهی با امکانات کم، حالِ آدم بهتر از وقتی است که امکانات بیشتری دارد / شیطان سعی می‌کند حالت شکر را از آدم بگیرد تا حالش بد بشود

حدود سال 65 بود و فکر می‌کنم نزدیک به زمان عملیات کربلای 4 و 5 هم بود. ما در منطقه‌ای در اطراف کرخه و در استان خوزستان مستقر شده بودیم. هر روز برای رزمنده‌ها سه وعده غذا می‌آوردند و بچه‌ها هر کدام، ظرف و قاشق داشتند، البته پذیرایی‌ها شاهانه نبود، شبیه یک خانوادۀ متوسط رو به پایین بود. مثلاً برنج بود و خورش قیمه‌ای که احیاناً در هر چند تا بشقاب یک دانه گوشت پیدا می‌شد؛ بالاخره غذای خوشمزه‌ای بود و سیر می‌شدیم. اما بعضاً رفتارهایی در بچه‌ها پیدا می‌شد که ناشکرانه‌ بود. این بچه‌ها چه بچه‌هایی هستند؟ بچه‌هایی که آماده‌اند نصف‌شان به شهادت برسند. اگر یک بداخلاق هم بین‌شان پیدا می‌شد طبیعتاً جوّ را خراب می‌کرد.

بنده آنجا برای بچه‌های رزمنده می‌گفتم که بالاخره جنگ است و در جنگ، راحتی نیست. من از سال 61 برای‌شان تعریف می‌کردم؛ زمانی که یک‌مقدار آن‌طرف‌تر در عملیات فتح‌المبین، ما در سنگر بودیم، مثلاً اگر یک درِ قابلمه‌ای هم پیدا می‌کردیم که غذای خودمان را در آن بریزیم و بخوریم، خدا را شاکر بودیم که یک ظرفی پیدا کرده‌ایم! آنجا در حدود دوازده نفر بودیم که دو سه تا سنگر را نگه می‌داشتیم. بعد از چند وقت یک قاشق پیدا کردیم، چون تا قبل از آن، قاشق نداشتیم و مجبور بودیم با دست‌مان غذا بخوریم. در آن دو سه هفته‌ای که آنجا بودیم تنها غذایی که بود، نان خشک با شیر یا دوغ بود. بعضی‌ از ما زخم اثنی‌عشر و ناراحتی‌های دیگر گرفتیم. یادم هست روزی که یک دانه قاشق پیدا کردیم که ده دوازده نفری به نوبت با آن قاشق غذا می‌خوردیم گفتیم «این یکی از امدادهای غیبی الهی است، بَه‌بَه چقدر خوب شد، دیگر کسی دست‌های کثیفش را به ظرف غذا نمی‌برد و این یک اتفاق خیلی خوب بود!» آن روزی که امکانات ما این‌قدر نبود حال ما بهتر بود. من یادم هست این خاطره را برای بچه‌ها تعریف می‌کردم که «ما در سنگر یک‌چنین وضعیتی داشتیم... حالا شما ناراحتید و دعوا می‌کنید سر اینکه چه کسی باید ظرف را بشوید؟ خوشحال باش اگر تو آن روز بودی هر روز هفته ظرف‌ها را می‌شستی و می‌گفتی در عوض هر کدام برای خودمان ظرف و قاشق مستقل داریم!» ابلیس این‌طوری است، حال آدم را بد می‌کند. شیطان سعی می‌کند حالت شکر را از آدم بگیرد تا حالش بد باشد.

راهی که امام‌حسین(ع) برای حذف حب‌الدنیا از دل معرفی کرد

ما حال خوب می‌خواهیم. اگر حال خوب می‌خواهی؛ باید به‌جای این حال بد دنیایی-که خودش مجازات الهی است و تو را از خدا دور می‌کند- یک حال بدی پیدا کنی که تو را به خدا نزدیک می‌کند و علامت تقرّب به خداست. فرق بین این حال بدِ دوم با آن حال بد اول خیلی زیاد است، آن حال بد اول که دنیایی است، جسم و روح و اعصاب آدم را نابود می‌کند، آن حال بد معنوی، آدم را به نشاط می‌آورد و سرحال می‌کند و موجب سلامتی جسم آدم هم می‌شود. برای اینکه این حال بد دنیایی را حذفش کنی، باید حبّ‌الدنیا را حذف کنی. آدم خیلی گربه می‌رقصاند برای اینکه حبّ الدنیا را حذف نکند. برای اینکه حبّ الدنیا را حذف کنیم باید مکرهای نفس را بشناسیم.

امام حسین(ع) برای حذف حبّ الدنیا از دل یک راه خیلی قشنگ دارد. این راه واقعی است، فکر نکنید یک حرف ذوقی می‌زنم که بحث را به روضه متصل کنم. امام حسین(ع) در مدینه می‌خواست یک نفر را که اهل حبّ الدنیا بود از حبّ الدنیا نجات بدهد. به او چه فرمود؟ خیلی راحت و خیلی روشن است: زمزمۀ سفر کربلا در مدینه شروع شده بود و آقا عازم بودند. عبدالله بن عمر آمد جلوی اباعبدالله الحسین(ع) را گرفت. گفت آقا نرو کربلا. من از جدّت رسول خدا(ص) شنیده‌ام که تو را می‌کشند؛ حتی جزئیات را هم شنیده بود. آقا امام حسین(ع) فرمود تو هم بیا برویم، چرا من نروم؟ تو که می‌دانی کارم به شهادت و سعادت ختم می‌شود تو هم بیا برویم. مگر من بر باطلم؟ تو که از جدّ من شنیدی، تو هم بیا برویم. گفت من نمی‌آیم. ببین آقا چقدر قشنگ می‌خواهد حبّ الدنیا را از دلش بردارد. فرمود: عبدالله بن عمر این دنیا را رها کن، این دنیا ارزش ندارد - به تعبیر بنده- این دنیا جایی است که بنی‌اسرائیل، صبح پیغمبرها را سر می‌بریدند اما در طول روز، خیلی راحت زندگی‌شان را می‌کردند! این‌قدر دنیا بد است، دنیا را رها کن. (فَقَالَ یَا عَبْدَاللَّهِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا ع أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا یَقْتُلُونَ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ کَأَنْ لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً ؛ مثیر الأحزان/ ص41)

روضۀ امام حسین(ع) دل انسان را از دنیا می‌بُرَد

وقتی امام حسین(ع) می‌خواهد دل یک کسی را از دنیا ببُرد، از پیامبران مظلوم سر جدا یادآوری می‌کند و می‌فرماید این دنیا ارزش ندارد، از این دنیا دل بکَن... خُب اگر الان امام حسین(ع) بود، به ما چه می‌فرمود؟ شاید این‌گونه می‌فرمود: من که برای شما حرف بهتری دارم؛ از این دنیا دل بکَنید، این دنیا سر از بدن حسینِ فاطمه(ع) جدا کردند، بالای نیزه‌ها گذاشتند و در شهرها چرخاند. به این دنیا دل نبندید...

اباعبدالله الحسین(ع) برای عبدالله بن عمر، از انبیاء بنی‌اسرائیل و از مظلومیت آنها سخن گفت، ولی امام حسین(ع) برای ما روضۀ خودش را می‌خواند. اگر امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر فرمود «بنی‌اسرائیل صبح، پیامبران را سر می‌بریدند و بعد هم راحت زندگی‌شان را می‌کردند» به ما می‌فرماید: سر از بدن پسر پیغمبر جدا کردند، بعدش هم نه اینکه راحت زندگی کنند، بلکه بدتر عمل کردند؛ بعدش هلهله کردند، کف زدند و شادی کردند، بچه‌هایش را به اسارت بردند و در بیابان‌ها چرخاندند. این دنیا ارزش ندارد.

دوستان من، زیاد جلسۀ روضه بروید؛ روضۀ امام حسین(ع) دل انسان را از دنیا می‌بُرد. زیاد کربلا بروید. از خدا بخواهید این مشکلات برطرف بشود که زیاد کربلا بروید. کربلا جایی است که حسین(ع) بالای سر علی‌اکبرش فریاد زد: «عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاء» (ارشاد شیخ مفید/ج2/ص106)؛ یا علی، بعد از تو مرگ بر این دنیا! اُف بر دنیایی که تو را این‌طور قطعه‌قطعه کنند... اثر وضعی کلام امام حسین(ع) آنجا در کربلا روی دلت می‌نشیند. زیاد روضه بروید. در روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) دل از دنیا می‌بری و دنیا دیگر پیش تو ارزش ندارد.

دیدید مردم به امام حسین(ع) که می‌رسند خرج می‌دهند، در اربعین هستی‌اش را می‌آورد کنار جاده می‌گذارد. این کار امام‌حسین(ع) است. وقتی نزدیک امام حسین(ع) می‌شوی می‌خواهی دست از دنیا برداری. خُب اگر این اثر را دارد زیاد درِ خانۀ امام‌حسین(ع) برو. آن‌وقت جلسۀ اخلاق هم لازم نداری. اول و آخر راه‌ها درِ خانۀ حسین(ع) است و بس. چه زینبی(ع) بود آن زینبی(ع) که شب شام غریبان هم درِ خانۀ خدا به مناجات برخاست و نماز شب خواند. چه زینب(ع) نورانی با صفایی! این زینب(ع) دلش هزار مرتبه، میلیاردها مرتبه بلکه بیشتر، از دنیا پاک شده بود. ای دنیا! اُف بر تو که حسین(ع) من را کشتند...

(الف3/ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...