حال خوب - جلسۀ دوازدهم
اگر دنبال حال خوب هستی اول بیا با طرح دین، حال خودت را خراب کن؛ این خانه را کلاً خراب کن و یک خانۀ نو بساز/ اول با ترس از خدا، حال خودت را بد کن تا خدا حالت را خوب کند/ حالِ بد ناشی از خوف خدا، با حالِ بد دنیایی ما خیلی فرق دارد
شناسنامه:
این خانه را کلاً خراب کن و یک خانۀ جدید بساز!/ دین اول یک ناامنی به آدم میدهد که از همۀ ناامنیها بزرگتر است
در این چند جلسۀ اخیر، یکمقدار معنویتر دربارۀ حال خوب گفتگو میکنیم، پای ایمان به خدا به میان آمده است و گفتیم اگر انسان بخواهد حال خودش را خوب کند باید از ایمان به خدا و از حسنظنّ به خدا کمک بگیرد. در این جلسه میخواهم یک مطلب اساسی دیگری را عرض کنم که مبنای گفتگوی ما برای جلسات بعد هم قرار میگیرد. این مطلب را با یک مثال شروع میکنم؛ لابد شنیدهاید که میگویند: «کار تعمیر، مرمت و بازسازی یک خانه، خیلی سختتر است از اینکه یک خانه را از ابتدا بسازی» این حرف یک حرف عامیانه نیست، بلکه عالمانه است. گاهی هزینۀ ساختن یک خانه با توجه به زمان و تعداد کارگر و... در مجموع کمتر از هزینۀ مرمت اساسیِ یک ساختمان است. اصلاً خانه را خراب کن، از نو پی بِکَن و از ابتدا خانه بساز!
دین دربارۀ امنیت دادن به انسانها از اساس، یک تحول ایجاد میکند و بعد از آن تحول، تغییر مطلوب خودش را به انسان میدهد و به انسان احساس امنیت و آرامش و حال خوب را میدهد. اما چگونه؟ دین اول یک ناامنی به آدم میدهد که از همۀ ناامنیها بزرگتر است؛ میگوید ناامنیها و احساسات بدی را که با آنها درِ خانۀ خدا آمدی، کنار بگذار. از چه میترسی؟ از رزقت میترسی؟ خدا رازق است نترس، از مقدرات خودت میترسی؟ خدا به تو محبت دارد نترس؟ حالت به خاطر گذشته بد شده؟ خدا گذشتۀ تو را جبران میکند، غمگین نباش. هرکدام از انواع حال بد را به نوعی با یاد خدا و ایمان به خدا درست میکنیم. این یعنی مرمت یک خانۀ نیمهخراب، ما یک خانۀ نیمهخراب در وجودمان داریم که پیش خدا و پیش دین میبریم و میگوییم این را درست کن.
دین میگوید: نظرت چیست ما این خانه را کلاً خراب کنیم، یا در نظر نگیریم و از پایه شروع کنیم و یک خانۀ جدید بسازیم؟ تو تا حالا چه ناامنیهایی داشتی؟ چه در و دیواری داشتی که من باید آنها را مرمت کنم؟ اشکالاتش را رفو کنم؟ اینها را کنار بگذار. بیاییم یک در و دیوار و یک پیِ جدید بریزیم؛ پیِ جدید و در و دیوار جدید چیست؟ یک ناامنیِ جدید است. اگر کسی از بیرون نگاه بکند میبیند که این طرح دین برای تربیت انسان خیلی عالی و فوقالعاده است.
دین یک ناامنیِ مهم در انسان ایجاد میکند؛ میگوید «جهنم را چهکار میکنی؟»
در جلسات قبل گفتیم یکی از وجوه حال بد، احساس ناامنی است و ایمان میتواند امنیت را به انسان بدهد. آن حرفها درست و بهجای خودش محفوظ است. اما دین میگوید: من اول از اساس در تو یک ناامنی و حال بد ایجاد میکنم و بعد راه برطرفکردنِ آن حال بد را میگویم و احساس امنیت به تو میدهم.
در خانۀ تازهای که دین میسازد یک ناامنیِ مهم در انسان ایجاد میکند؛ میگوید جهنم را چهکار میکنی؟ حساب و کتاب و شب اول قبر را چه کار میکنی؟ خدایا! ما سراغ شما آمدیم تا برای این ویرانهای که داریم امنیت پیدا کنیم، شما که همینها را هم خراب کردی! میفرماید بله، اگر بخواهم خانۀ نو بسازم باید این خانه خرابه را کلاً خراب کنم، وقتی که خرابش میکنم گودبرداری هم میکنم، اگر قبلاً یک چیزی بود الان که گود شد دیگر هیچ چیزی از احساس امنیت نیست! یک احساس امنیت بیخود داشتی، یک ناامنی هم در کنارش داشتی که میشد همان دیوار خرابه؛ حالا یک گودبرداری و ناامنیِ اساسی برایت ایجاد کردم، پس بیا شروع کنیم در این زمین، خانۀ جدید بنا کنیم. حساب و کتاب را چه کار میکنی؟ مقدراتت را چه کار میکنی؟ همه چیز تو در دست من است، کجا میخواهی بروی؟ عذاب الهی، فشار قبر، شب اول قبر و... اینها خیلی دردناک است.
شخصی بهنام «سعد» شهید شد، پیامبر اکرم(ص) با دست خودش ایشان را در قبر گذاشت، او شهید فوقالعادهای بود اما دچار فشار قبر شد و رسولخدا(ص) شاهد فشار قبر او بود! اطرافیان پیامبر(ص) ناراحتی را در چهرۀ ایشان دیدند، گفتند چرا ناراحت شدید؟ فرمود به خاطر فشار قبری که بر ایشان وارد شد. فشار قبر، برای شهید؟ گفتند چرا؟ فرمود چون با خانوادهاش بداخلاق بود (...ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّهُ کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءاً ؛ امالی صدوق/ص385)
خوف از عذاب الهی با آن حالِ بدی که از دنیا میگیریم، خیلی فرق میکند
این مشکل را میخواهیم چه کار کنیم؟ خدایا! پیش شما آمدیم که حالمان خوب بشود، اصلاً حالمان را خرابتر کردی، اصلاً ناامنیهای گذشته یادمان رفت. بله، خدا یک طرحی دارد، میگوید آن ناامنیهای بیخودِ گذشته را کنار بگذار، با ایمان به خدا و دین، یک احساس امنیت فوقالعاده میتوانی پیدا کنی؛ حیف است آن را خرج این ساختمان نیمهآباد بکنی، بیا از اساس یک زمین به تو میدهم گودبرداری کن، یک برج بساز. برای اینکه بخواهی برج بسازی ابتدا باید یک گودبرداری حسابی بکنی. در مَثَل مناقشه نیست اما شاید این مثال تعمیر خانه، تشبیه بدی نباشد.
دین اول، همهجوره به آدم ناامنی میدهد. اگر کسی آدم حسابی باشد این ناامنیها را میپذیرد، بعد خدا میفرماید «حالت بد شد؟ این حالی است که من با خبرهایم باعثش شدم» البته این حال بد با آن حالهای بدی که ما از دنیا درِ خانۀ خدا میآوریم، خیلی فرق میکند. این حال بد انصافاً بد نیست؛ مثل خوف از عذاب الهی، خوف از حساب و کتاب، خوف از شب اول قبر. اصلاً خدا کند آدم این حال بد را داشته باشد! امام سجاد(ع) به درگاه خدا عرضه میدارد: «أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی» (دعای ابوحمزه ثُمالی) کسی که اینطوری گریه کند و اینطوری غمگین بشود، در واقع حالش خیلی خوب است.
برای خیلیها امید به خدا اثری جز پررویی ندارد!/ وقتی حالت با اعتقاد به عذاب آخرت بد شد، حالهای بدی که الآن درگیرش هستی یادت میرود!
خدا میفرماید: من این حال بد تو را با رحمت خودم به حال خوب تبدیل میکنم. رحمت من و حسنظن به من را اینجا خرج کن. چرا این را عرض میکنم؟ برای خیلی از افراد، امید و حسنظنّ به خدا اثری جز پُررویی ندارد، فرمود: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ» (انفطار،6) چه چیز تو را به خدای کریم، مغرور کرد؟ خیلی از مذهبیها همینطوری هستند، مذهبیای که خداترس نباشد، بابت هر رفتارش احتیاط نکند، شبها درِ خانۀ خدا ضجه نزند، علائم مغرور بودن را دارد، به واسطۀ ایمانش و همین اطلاعاتی که از خدا پیدا کرده، مغرور شده و با خیال راحت میگوید «خدا درست میکند!» چنین کسی اصلاً دنبال این نیست که خودش را درست نمیکند، فقط میگوید «خدا درست میکند!» معلوم میشود این آدم از خدا انتظار دارد ناامنیهایش را برطرف کند، درحالیکه طرح خدا را نپذیرفته است! طرح خدا چیست؟ خدا میگوید این ناامنیها و غمهای بیخود را دور بریز، بیا من به تو غم و ناامنی بدهم و -به تعبیرِ بحث ما- حالت را بد کنم. وقتی حالت با اعتقاد به معاد، با اعتقاد به حساب و کتاب، با توجه به عظمت من و اینکه هیچوقت نتوانستی شکر من را بجا بیاوری، بد شد، حالهای بدی که الآن با آن درگیر هستی اصلاً از یادت میرود. بعد از آنکه خودم به تو ناامنی دادم، بیا بنشینیم از رفع غم، از امنیت و از حال خوش صحبت کنیم.
امام سجاد(ع) با اندوه بسیار بزرگی درِ خانۀ خدا میروند که از جنس اندوههای ما نیست. اینکه وقتی حالشان گرفته است درِ خانۀ خدا میروند و گریه میکنند تا دلشان باز بشود، حقیقی است؛ درست است که دلگرفتگی آنها حتی از شادی ما آدمهای اهل دنیا هم بهتر است -این بجای خودش محفوظ است– اما وقتی درِ خانۀ خدا میرود، خودش را شاد میکند و برمیگردد. به این فکر کنیم که امام سجاد(ع) بهخاطر چه ترسی، چه غمی و چه حال بدی درِ خانۀ خدا مناجات میکند؟ عرضه میدارد: «بمناجاتِکَ برَّدتُ ألمَ الخَوفَ عنّی» (دعای ابوحمزه) من بهواسطۀ مناجات تو درد خوف را تسکین میدهم.
آیا اطلاعاتی را که خدا میدهد برای اینکه حال آدم را بد کند میپذیرید؟
طرح خدا چیست؟ شما دنبال حال خوب میگردی؟ دین میگوید اول بگذار من حالت را بد کنم. آیا شما اطلاعاتی را که خدا میدهد برای اینکه حال آدم را بد کند میپذیرید؟ یکی از آن موارد، مرگ است، یکی هم شب اول قبر است که اصلاً یک داستان جدایی دارد، یکی عالم برزخ است، یکی نشر قیامت و حضور در صحرای محشر است، یکی معطّلی در صحرای محشر است، یکی حساب و کتاب است. آخرین مورد هم عبور از جهنم است؛ البته اگر به جهنم نرویم که إنشاءالله نمیرویم. اینها ترسهایی است که خدا در دل ما میاندازد. خیلیها از دین فرار میکنند به خاطر اینکه این ترسها را از دور میبییند و وحشت میکنند؛ لذا سعی میکنند اینها را فراموش بکنند.
البته مرگ، نقطۀ شروع ترسها نیست، وسط راه است، ترسها میتواند از مقدرات شما شروع شود (با توجه به اینکه الان ماه رمضان است و چند شب دیگر شب قدر و شب مقدرات است). اگر خدا برکت را از کار شما و زندگی شما بگیرد چه کار میکنید؟ بدون برکت، زندگی انسان چطور میشود؟ اگر خدا بخواهد برکت بدهد، زندگی شما چطور میشود؟ شما برای برکت نمیتوانی برنامهریزی کنی. اگر خدا بخواهد برکت را از یک کسی بگیرد بعد از هشتاد سال میفهمد که هیچ چیزی ندارد. آیا میتواند برگردد و دوباره زندگی کند؟ نه؛ دیگر نمیتواند برگردد.
خدا بهشدت آدم را میترساند از این ماجرا که «برکت داراییهای تو دست من است» چه کار میخواهی بکنی؟ کسی که از فقر میترسد، میرود درِ خانۀ خدا میگوید روزی بده، ولی خدا به آدمهای سطح بالا میگوید روزیات را میدهم، آیا برکت هم میخواهی بدهم؟ برکتِ مال، برکتِ فرزند، برکتِ نفس، برکت هر اقدامی که داری انجام میدهی. بعضیها وجودشان برکت دارد. برای گرفتن برکت باید چهکار کرد؟ میخواهم بگویم سطح نگرانیها چقدر میتواند افزایش پیدا کند. خدا اول غمهایت را، ترسهایت را و حال بدت را افزایش میدهد، بعد میگوید حالا بیا بنشینیم اینها را برطرف کنیم. این طرح دین است.
حال بدی که دین به ما میدهد اساساً از این حال خوب دنیاییِ ما بهتر است
اگر بخواهیم دینی و معنوی صحبت بکنیم تازه از اینجا به بعد است و الا حرفهایی را که تا حالا زدیم شاید اینطرف و آنطرف دنیا قشنگتر و خوش آب و رنگتر از ما هم بزنند، حتی از خدا هم حرف میزنند، مثلاً میگویند: «امید داشته باشید به خدا، آن کسی دعای بارانش مستجاب میشود که با چتر برود در بیابان شروع به دعا کند...» اما دین چه کار میکند؟ دین اول یک حالِ بد خیلی سنگین به آدم میدهد، بعد میگوید حالا این حال بد را خوب کن. البته باز هم میگوییم؛ این حالِ بدی که دین به آدم میدهد در واقع حال خوب است و بهتر است از حال خوب دنیاییِ ما است که با تفریح و با فراموش کردنِ حال بد و با کمک کارهای کاذب که مردم دنیا از آن استفاده میکنند، به دست آمده باشد.
پس بگذار دین کار خودش را بکند و این حال بد را به تو بدهد. حال بدی که دین به ما میدهد چگونه است؟ مثلاً اینکه میگوید: حساب و کتاب کارهایت چه میشود؟ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله، 7 و 8) حساب و کتاب قیامت خیلی سخت است... یککسی که تجربۀ نیمبندی از مرگ داشت نقل میکرد و میگفت: به من نشان دادند تو فلان زمان که نوجوان بودی ولی مکلّف بودی، یککسی را ناراحت کردی، او رفت خانه و چون ظرفیت نداشت در اثر ناراحتیای که از تو داشت، ناراحتی را سر یکی دیگر خالی کرد، بعد او هم سر یکی دیگر خالی کرد، بعد او سر بچهاش خالی کرد. برخورد بدی که با آن بچه شد و تو باعث آن بودی، روی شخصیت آن بچه اثر سوء گذاشت. همۀ اینها را از من بازخواست کردند! و من نمیتوانستم آنجا درستش بکنم، گفتند حالا معطّل بمان...
اگر دنبال حال خوب هستی اول بیا با طرح دین، حال خودت را خراب کن!
آیا این حرفهای دین (دربارۀ حساب و کتاب قیامت) حال آدم را خوب میکند؟ نه؛ ناامنی را بیشتر میکند، ولی شما که دنبال حال خوب هستی اول بیا با دین، حال خودت را خراب کن، این طرح دین است.
وقتی حالت با طرح دین خراب شد خدا میگوید حالا بیا درستش کنیم؛ مشکلت چه بود؟ بگو من از حسابرسیِ روز قیامت میترسم که حتی «مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا» و یک ذره کار بد را هم بهحساب میآورد،! میفرماید چقدر میترسی؟ تا آخرش که ترسیدی ترست را برطرف میکنند. این طرحی است که دین دارد. بیایید برویم خراب بشویم، بیایید برویم بترسیم. خلاصهاش در قرآن میشود «تقوا» بیایید برویم تقوا داشته باشیم.
بعضیها برای شهادت بیتابی میکنند و میگویند: باید شهید بشوم تا حالم خوب بشود
أمیرالمؤمنین علی(ع) با عدهای از دوستانش مهمان کسی شدند، این افراد دوستان خاص أمیرالمؤمنین(ع) بودند و ظاهراً همهشان به مرور در رکاب حضرت شهید شدند. آن فرد وقتی به چهرههای دوستان أمیرالمؤمنین نگاه کرد گفت: اینها کی هستند؟ اینها که اینقدر نحیف و رنگپریده هستند و اصلاً حالشان خوب نیست! حضرت با آرامش و افتخار فرمود: اینها بهخاطر قیامت ترسان هستند، اینها درگیر شدهاند، اینها حالشان خوب نیست، باید هرشب از رزق مخصوص معنوی خدا دریافت کنند تا حالشان خوب بشود، اینها مثل آدمهای معمولی نیستند که بیهوده خوش باشند. البته هرکدام از آنها در باطن، حال فوقالعادهای داشتند. (فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ یَا أَحْنَفُ ادْعُ لِی أَصْحَابِی فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِی فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ مَا هَذَا الَّذِی نَزَلَ بِهِمْ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ فَقَالَ ص لَا یَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحَبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّکُوا لَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا تَنَسُّکَ مَنْ هَجَمَ عَلَى مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُشَاهِدُوهَا فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى مَجْهُودِهَا وَ کَانُوا إِذَا ذَکَرُوا صَبَاحَ یَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ یُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَى رَبِّهِمْ ... وَ کَانُوا یَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَیْهِ أَنْفُسَهُمْ فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ حَزِینَةً قُلُوبُهُمْ کَالِحَةً وُجُوهُهُمْ ذَابِلَةً شِفَاهُهُمْ خَامِصَةً بُطُونُهُمْ تَرَاهُمْ سُکَارَى سُمَّارَ وَحْشَةِ اللَّیْلِ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِی قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالَهُمْ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِه قُلُوبُهُم ؛ صفاتالشیعه /ص39)
پیغمبر اکرم(ص) جوانی را دید که لاغر و نحیف بود و چشمانش گود افتاده بود و حالش خراب بود؛ البته از آن خرابهای خوب! از او پرسید: «کیف أصبحتَ» حالت چطور است؟ گفت به یقین رسیدم، حضرت فرمودند علامت یقین تو چیست؟ عرض کرد همین یقین من است که اندوه به جانم انداخته و شبم را به شبزنده دارى (عبادت) و روزهاى گرمم را به تشنگى کشیدن (روزه دارى) کشانده است و نفْس من به دنیا و آنچه در آن است بىرغبت شده تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را مىبینم که براى رسیدگى به حساب برپا شده و مردم براى حساب گرد آمدهاند و من نیز در میان آنها هستم. بعد گفت یا رسول الله(ص) دعا کن خدا شهادت را روزیِ من کند. مدتی بعد دیدند که این جوان در یکی از غزوات به شهادت رسید. (إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ فَقَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا ... فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ ص فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ ؛ کافی/ج2/ص53) شهید سلیمانی هم-به این معنا اگر بخواهیم بگوییم- حالش بد بود، گریه میکرد و بیتابی میکرد و میگفت: من باید شهید بشوم تا حالم خوب شود...
مستیِ معنوی چیست؟ اینکه به تو بیندیشم تا به خودم و زشتیهای خودم نیندیشم
ما دنبال کدام حال خوب هستیم؟ آیا درست است که یکذره حال خوب بگیریم و بعد برویم و شروع به خرابکردن حال خودمان کنیم؟ یا اینکه باید یککار اساسی و بنیادین برای داشتن حال خوب انجام بدهیم؟ در اشعار و ادبیات فارسی، از تعبیر خرابات استفاده میکنند تا حال خراب، تا بدمستی، تا آوارگی، تا حیرانی. اگر شما به سراغ ادبیات عرفانی بروید، خیلی از این چیزها را میبینید، ادبیات عرفانی ما سرشار از حرفهایی است که حکایت از حال خراب میکند. البته آن حال خراب فرق میکند با این حال خرابی که همه گرفتار بدبختیهایشان هستند یا مثلاً شکست عشقی خوردهاند و حالشان خراب شده است.
شباهت این دوتا در این است که هردو حالشان خراب است، اما این کجا و آن کجا؟ هردو میخواهند مست بشوند و حال خراب خودشان را فراموش کنند، اما این کجا و آن کجا؟ مستی در حالت معنوی چیست؟ این است که بگوید: من میخواهم به تو بیندیشم تا به خودم نیندیشم که چقدر زشت هستم! شما فکر میکنید أمیرالمؤمنین علی(ع) که در سجده میگویند «إرحَم عبدَک الضّعیفِ الذّلیلِ المسکینِ الحقیر» حالشان خوب است یا خراب است؟ آنهمه گریه میکنند، حالشان خوب است یا خراب است؟ به یک معنا حالشان خیلی خوب است، چرا؟ چون حال خراب ما را ندارند، اما به یک معنا حالشان خیلی خراب شده و میخواهند امنیت و آرامش پیدا کنند. پیامبر هم وقتی موقع نماز میشد، به بلال میفرمود: «ارِحنا یا بلال» بلال اذان بگو، راحتی به ما بده تا حالمان خوب بشود. (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصَّلَاةِ وَ یَقُولُ أَرِحْنَا یَا بِلَال؛ مفتاحالفلاح/ص182)
چرا ذکر خدا روی بعضیها اثر نمیکند؟ چون حالشان بهطور اساسی خراب نشده که دنبال حال خوب باشند
ما وقتی از دنیا حالمان بد بشود، میرویم حرم امام حسین(ع) و ایشان لطف میکنند حال ما را یک مقدار خوب میکنند. ولی اگر بهخاطر قیامت و خوف از خداوند، حالمان بد بشود و برویم حرم، آن وقت امام حسین(ع) برای ما چه میکند و چقدر تحویلمان میگیرد! ما دنبال حال خوب میگردیم، مگر حالمان خراب شده است که بخواهیم خوب بشویم؟
یک نمونه از این طرح را در قرآن کریم برایتان بخوانم؛ با این ادبیاتی که صحبت کردیم فکر کنم به این آیات بتوانید بهتر نگاه کنید: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ» (مُلک،27) و هنگامی که آن وعدۀ الهی میآید و صورت کافران را زشت و سیاه میبینی، به آنها گفته میشود این همان وعدۀ الهی است، نظرتان چطور است؟ در اینجا خداوند با موضوع معاد و عذاب الهی، بندگانش را میترساند.
در آیۀ بعد میفرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»(ملک،28) ای پیامبر! بگو اگر خدا من و همراهانم را هلاک بکند یا ما را نجات بدهد، کافران را چه کسی از عذاب دردناک نجات میدهد؟ اینهمه ترس! بعد میفرماید «قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِین» (ملک،29) وقتی این حال بد را از عذاب من پیدا کردی، اینطوری آرامش بده، بگو (کسی ما را نجات میدهد که) «هو الرّحمن» او مهربان است و ما به او ایمان آوردیم و بر او توکل کردیم. آیات بعدی از خدای رحمن سخن میگوید و پروردگار عالم خوبیهای خودش را در رزق و روزی رساندن به بندگانش بیان میکند.
بعضیها بدون درک این موضوع، میگویند: «خدا عذاب نمیکند!» خُب معلوم است کسی که اصلاً ترس از عذاب را جدّی نگرفته و حالش خراب نشده، نمیتواند از این آیات بهره ببرد و حال خودش را خوب کند. اما کسی که بترسد و حالش بد بشود و از خدای رحمان مدد بگیرد و به رحمانیت خدا توجه پیدا کند حالش خوب میشود. به همین دلیل اکثر مردم اگر حالشان هم خراب بشود حالشان با یاد خدا خوب نمیشود، یا حالشان یکذره خوب میشود. «شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش...» (دیوان حافظ) زور ذکر خدا مردافکن است. اما چرا روی بعضی افراد اثر نمیکند، چرا ذکر خدا مستشان نمیکند؟ چون اصلاً حالشان خراب نشده، این دارو مال این درد نیست.
سؤال بحث ما چه بود؟ چه کار کنیم که حالمان خوب بشود؟ این سؤال محوری است، مگر شما حالت خراب شده است؟ اول باید بروی حالت را خراب کنی، «آب کمجو تشنگی آور بدست ؛ تا بجوشد آب، از بالا و پست!»
رابطهات را با خدا درست کن، اخلاق و همهچیزت خودبهخود درست میشود
یکی از نکاتی که بعضی از خوبان به آن معتقدند (هرچند ممکن است صریحاً بیان نکنند) و آیات قرآن هم به این معنا اشارات فراوانی دارند، این است که درس اخلاق-به معنای اینکه خُلق خودت را درست کنی- نه لازم است و نه مفید است؛ شاید مضر هم باشد. کسی با درس اخلاق درست نمیشود؛ رابطهات را با خدا درست کن، اخلاقت درست میشود، از خدا بترس، آنوقت خیلی متواضعانه روی زمین راه میروی و دیگر برای کسی قیافه نمیگیری. اما وقتی رابطهات با خدا خراب باشد هرچه اخلاقت را درست بکنی مکّارتر میشوی، ممکن است مغرورتر هم بشوی. رابطهات را با خدا درست کن، همهچیزت خودبهخود درست میشود و درس اخلاق هم-به آن معنایی که گفته شد- لازم نیست، ما این حقیقت را جدا از اینکه از زبان برخی از خوبان بشنویم در جبهه هم دیدهایم. وقتی سیم کسی وصل میشد، اصلاً اخلاق و رفتارش عوض میشد؛ تا دیروز شاید این فرد به پدر و مادرش هم بیاحترامی میکرد ولی الان بدون اینکه یکدانه درس اخلاق هم رفته باشد، کلاً عوض شده است...
مثال بزنم؛ یک رفیقی داشتیم که آدم خوبی بود، ولی معمولی بود. از یک زمانی که سیمش وصل شد، فازش بالا رفت و اصطلاحاً نور بالا میزد. رفتارش طوری تغییر کرد که ما تعجب میکردیم! انگار در یک عالم دیگری بود. یادم هست یکبار با زحمت زیاد رفتیم مهدیه تهران برای دعای کمیل، آنجا که رسیدیم، گفتم خانمت دوست نداشت بیاید؟ از همانجا برگشت تا خانمش را هم بیاورد. در رعایتکردن دیگران، اصلاً یک چیز دیگری شده بود. بعد هم به جبهه رفت و دو سه هفته بعد، بدن بیسرش را آوردند. یک علامتهایی در این افراد دیده میشد، ما در دوران دفاع مقدس میدیدیم وقتی بچهها سیمشان وصل میشد، رابطهشان با خدا یکطور دیگری میشد. آدم صدتا درس اخلاق باید برود، تا شاید به اینجاها برسد.
حضرت امام میفرمود رزمندگان ما یکشبه راه صدساله میروند! (صحیفۀ امام/ج17/ص304) امامی که برخی از عرفا را هم تحویل نمیگیرد، میفرماید اینها یکشبه راه صدساله میروند. این حرف امام خیلی سنگین بود، چون امام خودش طیِ طریق کرده بود. امام درست میگفت، این رزمندگان واقعاً سیمشان وصل بود.
عارف جلیلالقدری بود که در زندگیاش ریاضتها کشیده بود، یک ریاضتش این بود که ابداً مال شبههناک نمیخورد، فقط میوۀ یک درخت را که در خانۀ خودشان بود میخورد، وقتی دید در آبیاریاش مشکلاتی پیش آمده، آن را هم دیگر نخورد، ریاضتهایی میکشید که معمولاً هیچکس توصیه نمیکند. ایشان در عالم رویا به فرزندشان گفته بودند که ما سالها ریاضت کشیدیم ولی میبینیم این شهدا مثل برق و باد میآیند و میروند. میدانید چه اتفاقی برای این شهدا میافتاد؟ رابطهشان با خدا درست میشد و ترس از خدا در دل داشتند.
بگذارید قرآن احساس امنیت بیخودتان را از شما بگیرد و ترس را در وجودتان بریزد
سینۀ خودتان را در مقابل قرآن باز کنید، بگذارید قرآن احساس امنیت بیخودتان را از شما بگیرد و ترس را در وجودتان بریزد. سرخوشیِ بیخودتان را بگیرد، حالتان را بد کند، غمگینتان کند، آن غمِ خوب در دلتان بیفتد. بعد خدا شروع میکند با ناز، کمکم این غمت را زیاد میکند، یکذره تسکین میدهد، یکذره برطرف میکند، دوباره بیشترش میکند، با دلت بازی میکند، کارش تازه شروع میشود، و بعد إنشاءالله با او آشنا میشوی.
بگذارید خدا حالتان را بد کند، اثر این حال بد چیست؟ یک اثرش خود همین حال بد است که در واقع غم و ترسی است که دیگران نمیفهمند، یک اثر دیگرش هم مراقبت است که اصطلاحاً به آن «تقوا» میگویند. خداوند به همه روزی میدهد، اما برکت یک چیز دیگر است، آن را به بندگان خاص خودش میدهد.
تا این جلسه بحثمان در مورد حال خوب بود، عوامل حال بد را ذکر کردیم و بهطور ضمنی هم به انواع و اقسام راهها برای پیدا کردن حال خوب اشاره کردیم، اما در این جلسه یکمقدار بحث ما تغییر کرد، میخواستیم دربارۀ راههای رسیدن به حال خوب صحبت کنیم، اما قبل از آن، بهتر است اول حال خودمان را از پایه خراب کنیم و دوباره از نو بسازیم! یعنی همین طرح خداوند را-که در قرآن کریم هست- اجرا کنیم و برویم درِ خانۀ خدا و بگوییم: خدایا! شما چه پیشنهادی برای حال خوب دارید؟ میفرماید این حرفها را رها کن، اول حالت را بد کن. ما آمدیم حالمان خوب بشود، اینها که حال بدی نیست، من به تو یک حال بد میدهم که تا صبح گریه کنی، رنگت از ترس بپرد. موقع اذان در چهرۀ أمیرالمؤمنین(ع)، مولود کعبه، وصیّ بلافصل رسولالله الاعظم(ص) ترس را میدیدند.
اول با ترس از خدا حال خودمان را بد کنیم، تا خدا حالمان را خوب کند
پس اول برویم حال خودمان را بد کنیم، بعد خدا بیاید دستمان را بگیرد و حالمان را خوب کند. خداوند میفرماید بیا من به تو حال بد بدهم، بعد آن حال بد را با ذکر من، با ایمان به من، خوش کن. چرا این مسیر را شروع نمیکنی؟ کاش مجالسی داشتیم مخصوص کسانی که از خدا به شدت میترسند، کسانی که از جهنم به شدت میترسند، برویم از خوف جهنم و لهیب آتش بلرزیم. شاید اگر چنین مجالسی هم برپا میشد، امثال ما را راه نمیدادند! از ما میپرسیدند: تو از چه میترسی؟ ما هم مثلاً میگفتیم: از کمبود رزق و روزی و... این ترسها که خیلی بد است، ترس از خدا کجا و این ترسهای دنیایی کجا!
اگر این موضوع ترس از خدا و حال خوبِ بعد از آن، برای همه جا بیفتد، آنوقت همۀ دخترها دنبال آدم عارف میگردند که با او ازدواج کنند، چرا؟ چون میگویند او مشغول خدا است و از خدا میترسد، برای چه ما را اذیت کند؟ چون میخواهد به خدا مقرب بشود دائم به ما خدمت میکند، نوکری هم میکند. آقا پسرها هم دنبال دخترخانمهای عارف میگردند. البته زندگی کردن با آدم عارف سخت است، چون نمیتوانی حقش را اداء کنی و این عواقب بدی برایت دارد.
گریه برای غم حسین(ع) از بالاترین شادیها بهتر است
خوب است حال ما در اثر چه عواملی بد بشود؟ یکی از خوف خدا و خوف عذاب الهی. دیگر چه؟ از غم دوری مهدی فاطمه (علیهما السلام) دیگر چه؟ از غم مصیبت أباعبداللهالحسین(ع) که این هم یک غم عرفانی است، ولی فرق این غم با آن غمهای خوب دیگر این است که این را ارزان و راحت به ما دادهاند؛ اینقدر بچههای حسین(ع) را تازیانه زدند تا این هدیه به ما رسیده است، اینقدر حسین(ع) هزینه کرده تا این حال بد (یا این غمِ خوب) به شما رسیده است، البته این حالِ بدی است که از خیلی از حالهای خوش ما بهتر است. گریه برای غم حسین(ع) از بالاترین شادیها بهتر است، و این تجربهای است که ما هم میتوانیم به آن برسیم.
ما که عارف نیستیم، چطور به این حال میرسیم؟ این حال خوش معنوی به این خاطر نیست که شما به سوی خدا سیر و سلوک کردید، به این خاطر است که حسین(ع) به سوی دل شما سیر و سلوک کرده و خودش را به دل شما رسانده است. در این راه اینقدر خار مغیلان سر راه بچههایش بود، اینها را به پای خودشان خریدند تا موفق شدند به دل شما برسند.
یا أباعبدالله(ع)! موفق شدی، به دل منِ قسیالقلب راه پیدا کنی! این موفقیت را به شما تبریک میگویم، از خدا برای دل من خبر آوردی، یک نشئهای از آن عالم نورانی، یک قَبَسی از آن آتش و آن نور برای دل ما به ارمغان آوردی بدون اینکه ما سیر و سلوک کرده باشیم، یا أباعبدالله(ع)! از آنهمه هزینههایی که در کربلا پرداخت کردی، از آنهمه فداییهایی که دادی، اگر بخواهم تقسیم کنم کدام گوشهاش به من رسیده؟ اگر سیلیهایی را که به بچههایت زدند تقسیم کنی کدام یکی دل من را اسیر خودش کرده؟ کدام قطرۀ خون گلوی علیاصغر تو؟ کدام تیری که به بدن مطهر خودت اصابت کرد؟ کدام غارتی که از خیمههایت کردند؟...
(الف3/ن2)
جلسه بعد>>
سلام و خداقوت
خیلی ممنون از اینکه متن سخنرانی ماه مبارک رمضان رو دارید تکمیل میکنید
ممنون میشم اگه بتونید سرعت تونو بیشتر کنید🙏❤