۹۷/۰۳/۰۵ چاپ ایمیل و پی دی اف
ابهام لازمۀ امتحانات الهی/ ج1 - قسمت دوم

فلسفۀ وجود ابهام در دین، طبق کلام امیرالمؤمنین(ع)

شناسنامه:

ما با ابهاماتی که برای‌مان پیش می‌آید امتحان می‌شویم/ اگر همه‌‌چیز روشن و بی‌ابهام باشد که دیگر جایی برای امتحان باقی نمی‌ماند!/ علی(ع): خدا بندگانش را به چیزهایی مبتلا و امتحان می‌کند که اصل (دلیل) آن را نمی‌دانند/ ابهام و جهل در امتحان، موجب می‌شود که استکبار و خودخواهیِ آدم‌ها رو بیاید/ آدم متواضع همیشه یک حسابی برای جهل خودش باز می‌کند، لذا هیچ موضعی را محکم نمی‌گیرد؛ مگر اینکه واقعاً ابهامش برطرف شده باشد

در ادامه بخش‌هایی از اولین شب سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه صنعتی شریف با موضوع «ابهام، لازمه امتحانات الهی» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی می‌خوانید:

  • در اینجا با استفاده از خطبۀ قاصعۀ نهج‌البلاغه سراغ این موضوع می‌رویم که چرا در دین ابهاماتی هست؟ امیرالمؤمنین‌(ع) یک دلیل یا فلسفۀ این ابهامات را در این خطبۀ شریف بیان فرموده است:
  • علی(ع) دربارۀ خلقت آدم می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست، آدم را از نوری خلق می‌کرد که از شدت زیبایی او چشم‌ها فرو می‌افتاد و با عطری می‌آفرید که همه را مدهوش می‌کرد. اگر خدا این‌کار را می‌کرد، گردن‌ها به تواضع خم می‌شد و امتحان برای ملائکه آسان می‌شد (...وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیه عَلَی الْمَلاَئِکَةِ» (نهج‌البلاغه/ خطبۀ 192)
  • اما خداوند آدم را از گِل آفرید-که پایین‌تر از جنس فرشته و جن است- و این موجب شد که ابلیس و فرشته‌های الهی دربارۀ حضرت آدم دچار اشتباه شوند. فرشته‌ها گفتند: موجودی را می‌خواهی بیافرینی که ظلم می‌کند؟ (بقره/30) ابلیس هم گفت: آدم از گل است و من از نار؛ پس من بهترم(اعراف/12)
  • حضرت در ادامه، می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یجْهَلُونَ أَصْلَهُ» اما خداوند متعال بندگانش را به چیزهایی مبتلا و امتحان می‌کند که اصلش را نمی‌دانند! اگر همه‌‌چیز روشن و بی‌ابهام باشد دیگر جایی برای امتحان باقی نمی‌ماند! 
  • گاهی اولیاء خدا در پاسخ به سؤال مردم دربارۀ علت رفتارهای خودشان می‌فرمودند: «اگر من این کار را نکنم، خدا چگونه مردم را امتحان کند؟» یعنی خودشان را جزئی از امتحان خدا می‌دانستند. مثلاً به امام حسین‌(ع) می‌گفتند: آقا به سمت کوفه نروید، این راه خطرناک است! حضرت فرمود: اگر من نروم پس چگونه مردم امتحان بشوند؟ (فَإِذَا أَقَمْتُ فِی مَکَانِی فَبِمَا یُمْتَحَنُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَتْعُوسُ وَ بِمَا ذَا یُخْتَبَرُونَ؛ لهوف/67) به أمیرالمؤمنین(ع) هم گفتند: چرا همان روز اول-بعد از رحلت پیامبر(ص)- برای خلافت نیامدی و سراغ تدفین بدن مطهر پیغمبر(ص) رفتی؟ فرمود: اگر من می‌آمدم، مردم چگونه امتحان می‌شدند؟
  • در عبارت مشهور «من کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه» کلمۀ «مولا» چند تا معنا دارد، لذا یک ابهامی در آن هست. اما فلسفه‌ این ابهام چیست؟ پیامبر(ص) این کلمه را استفاده کرد تا مردم را امتحان کند و بعضی‌ها هم سوءاستفاده کردند.
  • حالا چرا خداوند این ابهام را ایجاد می‌کند؟ علی(ع) پاسخ می‌دهد: «تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ» (همان) در انسان‌ها چیزی وجود دارد به نام «تکبر» که راه از بین‌بردنش همین ابهام و جهل در بستر امتحان است. بین تکبر، فهم، جهل، ابهام و امتحان رابطه وجود دارد.
  • طبق این حدیث شریف، وجود ابهام و جهل در امتحان، موجب می‌شود که استکبار و خودخواهیِ آدم‌ها مشخص شود و رو بیاید. این ابهام انواعی دارد، یکی از انواعش «ابهام در فلسفۀ دستور» است (وقتی دستوری به انسان بدهند که فلسفه‌اش را نمی‌داند، تکبرش رو می‌آید) یکی دیگر از انواعش، ابهامی است که «راه توجیه را باز می‌گذارد» این ابهام باعث می‌شود که آدمِ متکبر برای راهِ غلطی که انتخاب کرده، توجیه داشته باشد.
  • اگر ابهامی وجود نداشته باشد و راه توجیه باز نباشد، تکبرِ انسان رو نمی‌آید. تکبر جایی رو می‌شود که آدم برای راهی که انتخاب کرده-و احیاناً راه غلطی است- توجیه دارد، تکبر از جهل و ابهام استفاده می‌کند و خودش را نشان می‌دهد. آدم متواضع همیشه یک حسابی برای جهل خودش باز می‌کند لذا هیچ موضعی را محکم نمی‌گیرد؛ مگر اینکه واقعاً ابهام‌هایش برطرف شده باشد.
  • علی در ادامه می‌فرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ» (همان) ابلیس در یک‌چنین امتحانی قرار گرفت ولی دست از آن استکبار درونی خودش برنداشت و بدبخت شد. همان‌طور که ابلیس و ملائکۀ آسمان امتحان شدند، همۀ انسان‌های روی زمین هم امتحان می‌شوند! ما هم با ابهاماتی که برایمان پیش می‌آید امتحان می‌شویم؛ هم در امتحانات فردی و هم اجتماعی.
  • وقتی بنا شد حضرت موسی(ع) به محضرِ خضر(ع)‌ برود و یک دورۀ تربیتی داشته باشد، حضرت خضر(ع) فرمود: شما نمی‌توانی صبر کنی (إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً؛ کهف/67) و بعد فرمود: اگر صبر می‌کنی، پس سؤال نکن! «سؤال نکن» یعنی ابهام را بپذیر! حضرت موسی نتوانست ابهام را بپذیرد لذا دچار نابردباری شد و سؤال کرد.

<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...