۰۱/۰۹/۱۵ چاپ ایمیل و پی دی اف
محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران/ تاریخ تحلیلی اسلام-۶

پیامبر می‌خواست مردم را از دست رؤسای قبایل و احزاب آزاد کند/ آغاز آموزش اسلام از عقاید به جای تاریخ، باعث فهم غلط از دین می‌شود

شناسنامه:

  • زمان: ۱۴۰۱/۰۹/۰۶
  • مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
  • موضوع: تاریخ تحلیلی اسلام
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران که یکشنبه‌های هر هفته بعد از نماز مغرب در فاطمیۀ بزرگ تهران، واقع در ضلع شمالی پارک لاله برگزار می‌شود، به تحلیل تاریخ اسلام و نحوۀ بهره‌گیری صحیح از آن برای مسائل روز جامعه می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از ششمین جلسۀ این مبحث را می‌خوانید:   

در آغاز بعثت نزاع بر سر چه بود؟ / آغاز آموزش اسلام از عقاید و اخلاق، به‌جای تاریخ اسلام، زمینۀ فهم غلط از دین می‌شود

اولین مطلبی که جوان‌ها از دین آموزش می‌بینند، کدام مطلب است؟ احکام، عقائد، اخلاق، یا تاریخ اسلام؟ یک‌بار مقام معظم رهبری می‌فرمودند که «من از همان قبلِ انقلاب، نظرم این بود که آموزش دین را باید از تاریخ اسلام شروع کرد» این خیلی حرف عمیقی است.  

وقتی به ما می‌گویند «اول باید اصول عقائد را یاد بگیرید» خودبه‌خود در ذهن ما این می‌رود که در صدر اسلام هم پیامبر اکرم(ص) وقتی مبعوث شدند، دعوا سر مباحث عقیدتی بوده است! اما وقتی با متن تاریخ اسلام مواجه می‌شویم، می‌بینیم که اصلاً این‌طور نبوده و ماجرا یک چیز دیگری است.

وقتی شما اول مباحث اعتقادی، بعدش احکام و بعدش اخلاق را بشنوید، دین یک امر غیرسیاسی در ذهن شما جا می‌افتد و بعداً اگر به شما بگویند که این دین، سیاست هم دارد، به این سهولت ذهنیت شما تغییر نمی‌کند چون در ذهن شما این‌طور شکل گرفته که «دین یک امر فردی است». اما وقتی تاریخ اسلام را مطالعه کنی و بعد سراغ قرآن و کلمات پیغمبر(ص)  و یا سراغ مباحث اعتقادی و اخلاقی بروی، آن‌وقت اگر به شما بگویند که «اسلام یک امر غیرسیاسی است و یک امر صرفاً معنوی و اعتقادی و اخلاقی و احکامی است» از شدت خلاف واقع بودن این گزاره، حیرت‌زده می‌شوی.

اینکه پیامبر در مذهبی‌ترین شهر جهان مبعوث شد، نشان می‌دهد دعوا سرِ اعتقاد به خدا، نبوت و معاد نبوده!

پس اول باید به سراغ تاریخ اسلام برویم، در تاریخ اسلام، چه چیزی می‌بینیم؟ مثلاً می‌بینیم که پیامبر در کجا مبعوث شد؟ منطقۀ بعثت پیامبر(ص) مکه بود و آن منطقه، معنوی‌ترین جای جهان بود؛ یعنی اینجا اصل معنویت پذیرفته شده است و کسی دربارۀ اصل معنویت دعوا نمی‌کند. در آن زمان، تنها نقطه‌ای در جهان که آثار انبیاء گذشته حفظ شده، و خانۀ کعبه به عنوان خانۀ خدا محترم شمرده می‌شود، تنها نقطه‌ای از جهان که آخرین معجزۀ آشکار الهی در حفظ خانۀ کعبه و جریان از بین رفتن سپاه ابرهه در آنجا پدید آمده است همین نقطه است. و تنها نقطه‌ای از جهان که آثار حضرت ابراهیم، پدر و نقطۀ اتحاد و وفاق همۀ ادیان الهی، در آنجا هست، همین نقطه یعنی مکه است.

مکه در آن زمان، مذهبی‌ترین شهر جهان بود، لذا وقتی در این شهر، پیامبری مبعوث می‌شود دیگر کسی سرِ اصل نبوت دعوا نمی‌کند. اصلاً آنها از قبل، منتظر آخرین پیامبر بودند. دیگر کسی سرِ خدا دعوا نمی‌کند، آنها قبل از بعثت هم موقع شروع یک کار مهم می‌گفتند «باسمک اللهمّ» هرچند اسلام آمد و فرمود که به‌جای آن بگویید «بسم‌الله الرحمن الرحیم» اما کلمۀ «الله» از قبل هم بود. در آنجا بحث عبادت هم از قبل وجود داشت، بلکه اساساً مرکزیت و رونق مکه به خاطر این بود که مرکز عبادت بود و بیشترین رونقش هم در ایام حج و عبادت بود. معاد هم مورد قبول اکثریت بود، اولین آیات قرآن در مکه هم اثبات اصل معاد نیست، توصیف جزئیات معاد و هشدار نسبت به معاد است.

وقتی پیامبری در چنین نقطه‌ای مبعوث می‌شود، یعنی دعوا بر سرِ این اصول دینی که ما داریم آموزش می‌دهیم نیست، بلکه اینها پذیرفته شده و ما می‌خواهیم به مسائل بعدی بپردازیم. وقتی اصول دین را یاد می‌دهند، یعنی ما را بردند به زمان قبل از حضرت ابراهیم! لذا از منظر تاریخ اسلام، اینها حرف‌های اسلامی نیست، چون در تاریخ بعثت، دعوا سر این چیزها نبود! پس دعوا بر سر چه بود که باعث شد تا آخرین توان، با پیامبر(ص) بجنگند؟ این موضوعی که می‌خواهیم در این جلسات به آن بپردازیم.

آیا دشمنی با پیامبر(ص) صرفاً سرِ حسادت بود؟ هر حسادتی که موجب اینهمه جنگ نمی‌شود!

ممکن است بگویید دعوا سرِ حسادت بود. البته حسادت هم وجود داشت، ولی حسادت اگر بستر بروز اجتماعی نداشته باشد که منجر به جنگ نمی‌شود! مگر هرکسی با هرکسی حسادت دارد می‌آید، می‌جنگد و لشکر راه می‌اندازد؟ این‌همه حسادت در بین اعضای یک فامیل یا بین خانواده‌ها و همسایه‌ها و همکارها یا افراد یک صنف وجود دارد، مگر همه‌جا جنگ راه می‌افتد؟ نه؛ لذا علت دشمنی‌ها با پیامبر اکرم را نباید ببریم روی صفت حسادت به‌عنوان یک صفت اخلاقی.

اگر هم حسادت بود، در کنارش دو تا نکتۀ اجتماعی هم بود: یکی اینکه این حسادت بستر ظهور اجتماعی داشته و می‌توانسته محل دعوای اجتماعی قرار بگیرد. دیگر اینکه این حسادت سرِ قدرت بود. دعوای اجتماعی هم سر قدرت است. زیرا تمام کسانی که در زمان پیامبر بودند می‌دانستند که دین قدرت‌آفرین است، و جامعۀ دین‌دار جامعۀ قدرتمند است، پیامبر(ص) هم در رأس هرم قدرت قرار می‌گیرد و این قدرت طبیعتاً قدرت‌های دیگر را زمین می‌زند. لذا هرکسی قدرت‌طلب باشد، انگیزه پیدا می‌کند که با پیامبر(ص) بجنگد. پس دعوا سر قدرت است.

مسجد و حج، محل قدرت‌آفرینی برای مردم است

متأسفانه این آموزش، کمتر به ما داده شده است. آیا «نماز جماعت» برای ارتباط انسان با خداوند است؟ هیچ آدم ساده‌لوحی این حرف را قبول نمی‌کند، چون اگر بحث ارتباط با خدا بود، تنهایی نماز خواندن که بهتر است. برو در خلوت خودت مناجات کن، پس چرا می‌آیی در مسجد؟ مسجد محل تولید قدرت اجتماعی است؛ محل پیوند، ارتباط‌گرفتن و متحد شدن مردم است. مسجد محل قدرت‌آفرینی برای مردم و محل به زیر کشیدن قدرت‌های فاسد و به قدرت نشاندن آدم‌های پاک و مخلص است. مسجد که صرفاً محل عبادت نیست. البته مسجد محل عبادت هم هست، ولی عبادت یعنی چه؟ می‌فرماید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، 36) آن روی سکۀ عبادت، اجتناب از طاغوت است، طاغوت هم یعنی هرکسی که طغیان می‌کند.

حج هم یک قرارگاه عمومی است که همه باید جمع بشوند، و برای مردم قدرت‌آفرینی می‌کند. خدا که نفرموده است «یک‌وقت در حج، علیه ظالمان شعار ندهید و الا عبادت‌تان خراب می‌شود!» اتفاقاً خداوند در قرآن خیلی محکم‌تر از اینها حرف می‌زند.

اصلاً چرا خداوند به ما گفته است که در کنار همدیگر جمع بشویم؟ خُب وقتی مردم کنار همدیگر جمع بشوند، این کار طبیعتاً قدرت‌آفرینی می‌کند. وقتی مساجد و مؤمنین  با قدرت کاری نداشته باشند، قدرت به دست احزاب و باندهای سیاسی می‌افتد و اینها سرِ مردم را کلاه می‌گذارند، و قیّم مردم می‌شوند.

دین قدرت‌آفرین است/ قدرت‌آفرینی دین الهی از علم و قانون هم بیشتر است، و به همین  دلیل همیشه قدرت‌ها با آن مخالف بوده‌ند

دین، قدرت‌آفرین است، دین قدرتی می‌تواند بیافریند که قانون، فرهنگ، تکنولوژی و علم نمی‌توانند آن مقدار قدرت تولید کنند.  دین حتی به قدرت‌های برآمده از آنها هم جهت می‌دهد. دین به قدرتی که مردم در اثر جمع شدن کنار همدیگر می‌توانند بیافرینند هم ضریب می‌دهد. دین یک مقولۀ قدرت‌آفرین است، لذا همیشه در طول تاریخ، قدرت‌ها با دین مخالف بودند.

بر اساس صریح آیات قرآن، مخالفت دشمنان پیامبر(ص) سر قدرت بود، نه مسائل اعتقادی و  اخلاقی

اکنون روایت قرآن از دشمنان پیامبر را هم ببینیم که چقدر با روایت اموزش‌های دینی ما تفاوت می‌کند. می‌فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» (بقره، 146) کسانی که ما از قبل به آنها کتاب آسمانی داده بودیم (یهودی‌ها و مسیحی‌ها) آخرین پیامبر را می‌شناختند مانند کسانی که بچه‌های‌ خودشان را می‌شناسند. «وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» گروهی از اینها حق را پنهان کردند درحالی که می‌دانند.

یک پدر اگر بچه‌اش را ببیند، چقدر او را می‌شناسد؟ شما از اهل کتاب تعجب نمی‌کنید که آنها رسول‌خدا(ص) را مثل بچۀ خودشان می‌شناختند و می‌دانستند که او واقعاً پیغمبر است. پس دعوا سرِ چه بود؟ سر قدرت بود، نه سر مسائل اعتقادی، نه سر مسائل فکری، نه سر مسائل اخلاقی به معنای اخلاق فردی و مثلاً اینکه پیامبر اکرم(ص) بفرماید «اخلاق‌تان را خوب کنید» و آنها بگویند «نه! ما می‌خواهم بداخلاق باشیم و فحش بدهیم! پس بجنگ تا بجنگیم!» یا مثلاً اینکه بفرماید «رابطۀ نامشروع نداشته باشید» و آنها بگویند که ما می‌خواهیم داشته باشیم پس بجنگ تا بجنگیم! اصل دعوا سرِ این مسائل نبوده، البته ممکن است این وسط چند مورد هم از این مشکلات وجود داشته باشند ولی اینها هم در پناه آن قدرت‌ها پدید می‌آمد.

یهودیان اجداد و پدربزرگ و پدر پیامبر را می‌شناختند و همانطور که فرعون سعی کرد مانع تولد حضرت موسی(ع) شود، یهودیان هم بارها سعی کردن با کشتن اجداد پیامبر مانع تولد او شوند. پدر ایشان هم به صورت مشکوکی اندکی پس از باردار شدن همسرش کشته شد، بعد از تولد پیامبر هم، پدربزرگ حضرت برای مخفی کردن ایشان از یهودیان، ایشان را مخفیانه به صحرا فرستاد. بعضی‌ها در کتاب‌ها نوشته‌اند «آن زمان رسم بود برای اینکه بچه‌ای خیلی قوی بشود، او را در بیایان‌ها پرورش می‌دادند!» این حرف درستی نیست، اصلاً شهر مکه در آن زمان، نیمه‌بیابان‌ بود و آب و هوایش فرق چندانی با آب‌ و هوای بیابان نداشت. اصلاً در آن زمان، بیابان چه چیزیش بهتر از مکه بود که آدم را قوی‌تر بار می‌آورد؟ این مسائل نبود، بلکه از ترس جان پیامبر بود که ایشان را در بیابان نگه می‌داشتند.

چرا می‌خواستند پیغمبر را به قتل برسانند؟ اگر پیامبر(ص) صرفاً برای نماز و عبادتِ فردی آمده بود که دلیلی نداشت ایشان را بکُشند! چرا این درگیری‌ها برای ظهور آخرین پیامبر(ص) پیش آمد؟ اصلاً فرض کنید با قرآن و دروس معارف هم آشنا نیستید، آن‌وقت به شما بگویند: «یک پیامبری آمد که صاحبان ادیان قبلی تا چند نسل می‌خواستند اجداد او را بکشند» شما از این واقعیت تاریخی، چه برداشتی می‌کنید؟ شما می‌گویید: ای صاحبان ادیان دیگر، شما اگر آدم‌های معنوی‌ و خوبی هستید، خُب الان یک پیامبری آمده که دین شما را کامل می‌کند، مگر شما منتظر آخرین پیامبر نبودید؟ خُب الان باید خوشحال باشید، دیگر چه مشکلی دارید؟ مسئله این بود که آنها می‌دانستند با ظهور پیامبر جدید، قدرت از دست آنها بیرون می‌آید و دیگر قدرت نخواهند داشت. می‌دانستند که این پیامبر، قدرت اول و آخر همۀ عالم خواهد شد، چون دین اساساً مقوله‌ای قدرت‌آفرین است.

این‌همه دشمنی با پیامبر(ص) اگر انگیزه‌اش قدرت نیست، پس چیست؟ 

انگیزۀ جنگ‌ها، قتل‌ها، مقاومت‌های عجیب و غریب در مقابل شخصیتی بسیار دوست‌داشتنی، بسیار عالم، بسیار مهربان به نام حضرت محمد(ص) چه بود؟ آنها می‌دانستند ایشان شخصیت بسیار ذی‌نفوذی است که می‌تواند سیادت و سروری در جهان را به عرب بدهد. پس چرا با او دشمنی کردند؟ این‌همه مقاومت در مقابل پیامبر(ص)، اگر انگیزه‌اش قدرت نیست پس چیست؟ روی این مسئله فکر کنید.

آیا کسی بخاطر چهارتا مسئلۀ اخلاقی منهای موضوع قدرت و مسائل اجتماعی، این‌همه انگیزۀ جنگیدن و مخالفت پیدا می‌کند؟ تا برسند به آنجایی که تصمیم بگیرند پیامبر را در بستر خودش به قتل برسانند؟ یقیناً موضوع، موضوع قدرت است.

رهبر انقلاب: علت اصلی مخالفت کفار قریش با پیغمبر، مقام و موقعیت اجتماعی خودشان بود

حالا ببینید مقام معظم رهبری در سخنان خود که قبل از انقلاب برای جمعی از جوانان و دانشجویان بیان شده، این مطلب را چگونه توضیح می‌دهد؛ ایشان می‌فرماید: «شما خیال می‌کنید که علت مخالفت کفّار قریش سردمداران کفر و ضلالت با پیغمبر، جز همین مطلب که مقام خود و موقعیت اجتماعی خود را در خطر می‌دیدند چیز دیگری بوده؟ آیا برای بت‌ها دلشان می‌سوخت؟ این‌قدر اینها مؤمن بودند؟! ما ندیدیم در طبقات بالای اجتماعی در هیچ زمانی، اینکه مردمی باشند مؤمن واقعی دلسوز فداکار برای دین که حالا مثلاً مشرکین مکّه این‌جوری باشند، برای مقدسات. هر دینی و هر مقدساتی. هر کس هم در طول زمان گفته بیخود گفته، تجربه نشان داده که دروغ می‌گوید. در طبقه‌ای مثل طبقۀ عاص بن‌فلان، امیة بن فلان، ولید ابن فلان در آن طبقه اصلاً معنا ندارد کسانی باشند که این‌قدر وابسته و دلبسته باشند به دین‌شان که حالا چون پیغمبر به بت‌هایشان جسارت کرده اینها با پیغمبر مخالفت کنند. آن‌قدر ایمان قوی‌ای در آنها وجود ندارد. نمی‌تواند داشته باشد. البته اعتقادکی بوده، تعصّب بوده، ولی مسائل اجتماعی بالاتر از همه بود.» (طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، آیت‌الله خامنه‌ای، ص319 تا 320)

رهبر انقلاب: هم دوستان و هم دشمنان پیامبر(ص) می‌فهمیدند که مسألۀ توحید یعنی  نفی قدرت‌ها و حاکمان دیگر

رهبر انقلاب در ادامۀ آن سخنان می‌فرماید: «از اولی که پیغمبر ما مبعوث شد، هم دوستانش، طرفدارانش، آن کسانی که او از آنها حمایت می‌کرد و برای آنها بود، و هم دشمن‌ها، آن کسانی که پیغمبر بنا بود توی سرِ آنها بزند، هردو گروه فهمیدند که پیغمبر حرفش چیست و در این دنیا چه می‌خواهد بگوید. حرفی که بنده و جناب‌عالی هنوز درست نفهمیده‌ایم، ما باید بنشینیم و بنده اینجا جان بکَنم، داد بکشم، از واضحات اسلامی برای شما بیان کنم مطالبی که نمی‌گویم برای اولین بار است، اما به هرحال تازه است و یک‌قدری کم‌سابقه‌تر از خیلی از مطالب دیگر است.»

چرا مطلب واضحی که 50 سال قبل برای پامنبری رهبر انقلاب، تازگی داشت، هنوز هم برای اکثر جوانان ما تازگی دارد؟!/ کتاب‌های درسی دینی ما چگونه تألیف می‌شود؟!

ایشان پنجاه سال پیش به مخاطبان خود می‌گویند که این مطلب تازه و بی‌سابقه است، الان هم بنده هرجا این مطلب را می‌گویم، بازهم مردم می‌گویند تازه است! حالا شما بگویید که چرا این حرف مهم، بعد از چهل سال هنوز در مدرسه‌ها و کتاب‌های درسی نرفته است؟ چه کسانی مانع شده‌اند؟ شاید همان کسانی که هنوز اسناد لانۀ جاسوسی را در کتاب‌های درسی نیاورده‌اند با اینکه رهبر انقلاب سال‌ها پیش روی این مسئله تأکید فرموده بود.

بعد می‌فرماید: «این مطلبی که ما باید اینجا بایستیم، با شما حرف بزنیم تا ثابت کنیم، استدلال کنیم، روشن کنیم؛ مطلبی است که عرب بیابانی یا شهریِ آن روزگارِ بعثت پیغمبر، در اولین جمله قضیه را می‌فهمید. امروز ما باید با شما صحبت کنیم، بگوییم که روح توحید عبادت است از نفی هر گونه قدرتی جز قدرت پروردگار. ابولهب همین مطلب را همان اولِ اول فهمید. ولیدبن مغیرة مخرومی، آقای قریش، ابوجهل، آقای دیگرِ قریش و همچنین امیة بن فلان و دیگران و دیگران، آقایان قریش، اول این مطلب را فهمیدند. فهمیدند اینی که می‌گوید لا اله الاالله، اینی که می‌گوید خدایی، معبودی جز الله نیست، فقط به یک مسئله اعتقادی دعوت نمی‌کند، بلکه به یک مسئله اجتماعی نیز دعوت می‌کند؛ و آن، نبودن امیة بن خلف است، نبودن ولیدبن مغیره است، نبودن عاص بن وائل است، نبودن فلانی است، فلانی است، فلانی است، نبودن آقایان قریش است؛ این را اول فهمیدند؛ چون فهمیدند، با آن مخالفت کردند... می‌دیدند توحید، کاخ آقایی و ریاست آنها را ویران خواهد کرد» (طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، آیت‌الله خامنه‌ای، ص319 تا 320)

دعوای پیامبر سیاسی بوده نه اخلاقی/اما شورای انقلاب فرهنگی روز بعثت را به جای روز سیاست، روز اخلاق نامگذاری کرده!

پس دعوای آنها با پیامبر(ص) دعوای عقیدتی نبوده بلکه بر سر قدرت بوده و این یعنی دعوا سیاسی بوده است. اما شورای عالی انقلاب فرهنگی روز بعثت پیامبر را روز اخلاق نام‌گذاری کرده درحالی‌که روز بعثت، روز سیاست است، روز دعوا بر سر قدرت است، روز گرفتن قدرت از قدرتمندان زورگو و دادن آن به مستضعفان عالم است.

پیامبر(ص) می‌خواست مردم خیلی آزاد باشند؛ حتی رؤسای قبایل هم در آنها نفوذ نداشته باشند

پیامبر گرامی اسلام، به دلیل رشدی که مردم پیدا کرده بوند، با یک طاغوت یکه‌تاز و تابلودار مثل فرعون مواجه نبود، بلکه با طاغوتچه‌های منتشر در میان مردم مواجه بود. تولد دین اسلام همراه با درگیری با طاغوتچه‌ها بود. ما هم در زمان شاه با یک طاغوت درگیر شدیم، ولی الان در جامعه خودمان با طاغوتچه‌ها درگیر هستیم. پیغمبر هم با طاغوتچه‌ها درگیری داشت. زیرا می‌خواست مردم خیلی آزاد باشند، حتی رؤسای قبیله‌ها در آنها نفوذ نداشته باشند.

مردم ما الان به جای روسای قبایل، اسیر بزرگان احزاب هستند/ مشکلات کشور را همین احزاب پدید آورده‌اند!

ما هم الان از جهتی گرفتار وضع مشابهی هستم که رسول خدا هنگام بعثت با آن مواجه بود. ما الان به جای قبایل، احزاب سازماندهی شده داریم و افرادی مشابه بزرگان و روسای قبایل داریم که جرأت نداریم به او بگوییم بالای چشم‌تان ابرو است!  آنوقت برخی می‌گویند: برای تحقق آزادی، باید احزاب قوی داشته باشیم و و احزاب بر سرنوشت مردم مسلط باشند و عرصۀ سیاست را اداره کنند! آزادی این نیست که احزاب ما را اداره کنند. سؤال این است که اگر احزاب ما را اداره نکنند، پس چه کسانی دولت را اداره کنند؟ خودِ مردم!

الان احزاب یک‌نفر را معرفی می‌کنند و مردم به او رأی می‌دهند، ولی این‌طوری وضع همین است که می‌بینید! چه کسانی این مشکلات را پدید آورده‌اند؟ همین احزاب. مسئولین ضعیف و ناکارآمد از چه کسانی سرکار آرورده‌اند؟ همین باندهای سیاسی.

اگر این روش درست نیست، پس چطور باید اداره بشود؟ رهبر انقلاب در سخنرانی 19دی 1400 به همین دولت فرمودند که مشارکت مردم را در «تصمیم‌گیری، نظارت و اقدام» افزایش دهید. به همین رئیس‌ جمهور فرمودند که رفتن شما بین مردم خوب است، اما کافی نیست، قدرت مردم را افزایش بدهید.

واقعیت احزاب در دنیا، باند قدرت است

حزب یعنی چه؟ تقریباً در همه‌جای دنیا واقعیت حزب این است که باندهای قدرت را دور هم جمع می‌کند و اینها را برای گرفتن قدرت در دست خودشان سازماندهی می‌کند. مردم هم چون مشارکت حقیقی و جدی در سیاست و قدرت ندارند، چاره‌ای ندارند جز اینکه به افرادی که این احزاب معرفی می‌کنند، رأی بدهند. لذا بنده با حزب به معنای «باندهای قدرت» مخالف هستم.

البته بنده نمی‌گویم که احزاب را الان منحل کنیم، چون جایگزین مردمیِ آن هنوز فعال نشده است، ولی اگر جایگزین مردمی فعال بشود، یعنی اگر همین افزایش مشارکت مردم که رهبر انقلاب به دولت فعلی فرمودند،  محقق شود، خودبه‌خود چیزی به نام حزب باقی نخواهد ماند، و نیروهای مردمی جای آن را می‌گیرند.

چرا احزاب برای مردم لیست می‌دهند؟ آن‌هم احزابی که مردم آنها را تشکیل نداده‌اند

در سال‌های اول پیروزی انقلاب که خوبانی مانند آیت‌الله مشکینی‌ها در جامعۀ مدرسین بودند. در یک انتخابات، جامعۀ مدرسین می‌خواست برای سراسر کشور لیست پیشنهادی بدهد. ولی امام جلوی آنها را گرفت و گفتند جامعه مدرسین فقط برای قم لیست بدهد. آنها گفتند: ما که نمی‌خواهیم انتخاب کنیم، چون مردم به ما اعتماد دارند ما لیست پیشنهادی می‌دهیم. امام اجازه نفرموند. امام این حرف را به جامعۀ مدرسین با آن‌همه طهارت و پاکی و آن علمایی که واقعاً بدون قصد و غرض می‌خواستند افرادی را به مردم معرفی کنند فرموده بود.

حالا این احزاب فعلی از کجا حق پیدا کردند که به مردم لیست می‌دهند؟ احزابی که مردم آنها را تشکیل ندادند و نمی‌توانند به راحتی عضو آنها بشوند. آیا شما می‌توانید الان وارد هرکدام از این احزاب بشوید و با انتخابات در شورای مرکزی آنها قرار بگیرید!؟ اینها باند هستند. پیغمبر(ص) اساساً با یک چنین سیستمی برخورد کرد. مگر رئیس قبیله که یک دِه را دارد می‌چرخاند، چقدر زور دارد؟ پیامبر(ص) می‌خواست رؤسای قبائل را کنار بزند، تا مردم آزادانه برای خودشان تعیین تکلیف کنند.

مردمی که چشم‌شان به دهان رئیس‌قبیله بود، دین را به خاک سیاه نشاندند و بدبخت شدند

چرا بعد از رسول‌خدا(ص) أمیرالمؤمنین(ع) خون جگر خورد؟ أمیرالمؤمنین(ع) می‌توانست به رؤسای قبایل- که مثل رؤسای احزاب بودند- پول بیشتری بدهد تا آنها قبیله‌شان را برای دفاع و یاری حضرت بیاورند، اما وقتی أمیرالمؤمنین(ع) پول بیشتر به رؤسای قبایل نداد، در نتیجه باندهای قدرت از یاری علیّ(ع) کنار کشیدند و ایشان تنها ماند. حضرت هم از روش خودشان کوتاه نیامدند، و فرمود: پیغمبر(ص) آمد رؤسای قبایل را کنار بزند، حالا من بروم دَم رؤسای قبیله‌ها را ببینم تا کارم راه بیفتد؟! من اصلاً این ساختار را قبول ندارم. أمیرالمؤمنین(ص) به این علت تنها ماند.

مالک اشتر گفت: یا أمیرالمؤمنین(ع)! یک‌کمی برای رؤسای قبیله‌ها پول خرج کن تا سرباز برایت بیاورند. (فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تصفو [تَصْفُ‏] نَصِیحَتُهُمْ وَ یَسْتَخْلِصْ وُدُّهُمْ؛ شرح ابن‌ابی‌الحدید، ج2، ص197 / الغارات ،ج1، ص46)  اصل دعوا سر چه بود؟ مردم باید خودشان می‌آمدند و بدون رؤسای قبیله‌ها مشارکت و دخالت می‌کردند. مردمی که چشم‌شان به دهان رئیس‌قبیله بود دین را به خاک سیاه نشاندند و بدبخت شدند. آیا برای شما جالب نیست که پیامبر آمده است مردم را از دست رؤسای قبیله‌ها آزاد کند!؟ رسول‌خدا(ص) خیلی آزادی‌خواه است.

رسول‌خدا(ص) درگیر مسئله‌‌ای بود که الان هم ما درگیر آن هستیم؛ می‌خواست به تک‌تک آدم‌ها قدرت بدهد

چه کسانی بعد از پیغمبر اکرم(ص) کار را به مسیر دیگری بردند؟ کسانی که به رؤسای ‌قبیله‌ها بیشتر پول می‌دادند، آن وقت همه‌چیز برگشت. نماز می‌خواندند، دیگر به خانۀ کعبه خون نمی‌مالیدند، این خرافات عبادی درست شد، ولی نفوذ رؤسای قبیله‌ها برگشت. این موضوع چقدر حساسیت دارد؟ فکر نکنید پیغمبر اکرم(ص) درگیر مسئله‌ای بود که مسئلۀ زمان ما تا ظهور نیست! رسول‌خدا(ص) درگیر مسئله‌‌ای بود که شما الان هم درگیر آن هستید، ایشان درگیر چه مسئله‌ای بود؟ او می‌خواست تک‌تک آدم‌ها را قدرت بدهد و مستقل و آزاد کند. هیچ‌کسی نباید تو را اداره کند حتی رئیس قبیله. اگر رئیس قبیله‌ات منحرف شد چه می‌کنی؟ اصلاً پیامبر(ص) برای آزادی از این وضعیت آمد.

آیا شما این وضعیت را خیلی مهم می‌دانید؟ اینجا بحث جلسۀ قبل احیا می‌شود که پیغمبر(ص) در یک جامعۀ بدون بحران آمد و بحران درست کرد. مردم می‌گفتند این چیزی که تو با آن درگیر شدی بحران ما نیست، ما داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم، تو وضع ما را به‌هم ریختی. پیامبر اکرم(ص) افراد را از همۀ قبائل کنار همدیگر می‌آورد و برادر می‌کرد تا کنار همدیگر زندگی کنند. با این کار، نظام قدرت را در آن جامعۀ بدوی به‌هم ریخت. نظام و ساختار قدرت در اطراف مکه به‌صورت قبیله‌ای بود، این نقطۀ حساسی بود که پیامبر نمی‌توانست با آن کنار بیاید. آیا پیغمبر با بت درگیر نشد؟ می‌دانید چه کسانی در مقابل پیغمبر(ص) از بت دفاع کردند؟ رؤسای قبائل؛ آیا رؤسای قبائل به بت ایمان داشتند؟ در این‌باره، جملات دقیق و هوشمندانۀ رهبر انقلاب را برای شما خواندم.

قبول کردن این حرف که «مردم مکه به‌خاطر پرستش بت‌ها با پیامبر اکرم(ص) جنگیدند» نوعی حماقت است. چه کسی به‌خاطر سنگ و چوب با یک آدم باشخصیت مثل رسول‌خدا(ص) می‌جنگد؟ مگر آنها چقدر تعصب دینی داشتند؟ واقعیت این است که این مخالفت‌ها سرِ قدرت بود. پیامبر داشت یک نظام جدید برای قدرت درست می‌کرد. از کنار این جمله عبور نکنید، ما تا آخر تحلیل تاریخ با این مسئله کار داریم. یک وجه ساختار قدرتی که پیامبر(ص) می‌خواست به هم بریزد رؤسای قبائل بود که نفوذ داشتند، وجه دیگرش این بود که مردم باید قدرت پیدا کنند. إن‌شاءالله این وجه دیگر را جمهوری اسلامی تمام می‌کند، الان پروژۀ رهبر انقلاب، مشارکت مردم است.

بسیج همان پروژه‌ای است که پیغمبر می‌خواست اجرا کند؛ یعنی دادن قدرت به مردم

بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند، نه ادارات دولتی؛ اگر ادارات قدرت پیدا کنند، پدرِ مردم را در می‌آورند! بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند نه احزاب؛ اگر احزاب قدرت پیدا کنند پدرِ مردم را درمی‌آوردند! بسیج یعنی اینکه خود مردم خودشان را سازماندهی کنند. بسیج یک حرف من‌درآوردی از طرف امام امت نبود، بسیج همان پروژه‌ای است که پیغمبر می‌خواست اجرا کند. رسالت پیغمبر(ص) دو وجه داشت، یک وجهش این بود که قدرت را از ابوجهل‌ها بگیرد، یک وجه دیگرش هم این بود که قدرت را به مردم بدهد.

جالب است که الان دارند قدرت را به ما مردم تعارف می‌کنند ولی ما نمی‌گیریم! چند سال پیش، رهبر انقلاب با شما دانشجوها جلسه گذاشت و فرمود: یک کاری هست که نه دولت، نه رهبری، نه نهادها هیچ‌کدام نمی‌توانند انجام بدهند، این کار شما است. ما به حلقه‌های میانی احتیاج داریم، حلقه‌های میانی یعنی یک کسانی از میان مردم برخیزند که از دولت هم نیستند، اینها بیایند کارها را راه بیندازند، یعنی قدرت از دولت کنده بشود و به‌سمت این حلقه‌های میانی برود، بعد فرمودند این شرح بیانیۀ گام دوم است. رهبر انقلاب دارد همان کار رسول‌خدا(ص) را ادامه می‌دهد. ایشان از نوادر علمایی است که از نیم‌قرن پیش کار رسول‌خدا(ص) را فهمیده است و درست هم دارد ادامه می‌دهد تا مردم قدرت پیدا کنند. اگر این اتفاق در کشور ما بیفتد و مردم به معنای واقعی قدرت پیدا کنند، تازه مردم اروپا و غرب می‌فهمند دموکراسی واقعی یعنی چه و متوجه می‌شوند که تا حالا سرِ آنها را کلاه گذاشته‌اند.

پرسش و پاسخ دربارۀ مسائل روز

سؤال: مصلحت‌اندیشی و مماشات با مسئولین ناکارآمد تا کِی ادامه خواهد داشت؟ چرا که این اعتراضات نتیجۀ همان عمل مسئولین است.

با شدیدترین برخورد با مسئولین بد از طرف قوۀ قضائیه و نهادهای نظارتی هم مشکل حل نمی‌شود؛ باید قدرت بیاید دست مردم! این مسئله هم بدون تشکیلات نمی‌شود، البته تشکیلات سراسری نه تشکیلات حزبی که مردم را چندتکه کند، و این تشکیلات سراسری هم بسیج است. لذا رهبر انقلاب فرمود که «بسیج در همۀ عرصه‌ها مظهر مردم‌سالاری دینی است» البته برای تحقق تشکیلات سراسری، این بسیج باید صدها برابری بشود و همه مشارکت کنند.

رهبر انقلاب می‌فرماید: «اگر چنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد می‌شود مردم‌سالار» (۱۳۹۵/۰۹/۰۳) اینکه اقتصاد در دست بسیج قرار بگیرد، می‌دانید یعنی چه؟  نه اینکه در دست سازمان بسیج بیفتد! سازمان بسیج، صرفاً یک کار تدارکاتیِ کوچک انجام می‌دهد. یعنی اقتصاد در دست مردم قرار بگیرد، یعنی اقتصاد مردمی بشود و همه مردم مشارکت کنند و کارها بیفتد دست مردم.

با اعدام مسئولین فاسد هم مشکل حل نمی‌شود؛ باید دولت کوچک و اقتصاد مردمی بشود

مماشات نکردن با مسئولین یعنی چه؟ به نظر شما چه سخت‌گیری‌ای باید با مسئولین بشود؟ مثلاً اگر مسئولین فاسد اعدام بشوند خوب است؟ فکر می‌کنید با این‌کار، مشکل حل می‌شود؟ نه؛ باید تا می‌شود دولت کوچک بشود به نفع مردم؛ البته به نفع مردمِ واقعی نه بخش خصوصی و سرمایه‌داران زالوصفت! در لیبرالیزم غربی هم می‌گویند که دولت کوچک بشود اما به نفع بخش خصوصی! منظورشان از بخش خصوصی هم سرمایه‌دارهای زالوصفت است. ولی ما می‌گوییم که دولت باید کوچک بشود به نفع مردم.

ساختارهای دولتی و حکمرانی ما به‌گونه‌ای است که امکان رانت‌خواری وجود دارد، امکان درست شدن باندهای قدرت و ثروت وجود دارد. اما وقتی که قدرت در بین مردم، منتشر بشود، آن‌وقت دیگر امکان رانت‌خواری از بین می‌رود چون دیگر تجمیع قدرت و ثروت در یک نقطه وجود ندارد که یک‌عده‌ای افراد فاسد از آن سوءاستفاده کنند.

گفتگوی فرهنگی را در این شرایط، بهترین روش می‌دانم

سؤال: برای خانم‌هایی که حجاب را رعایت نمی‌کنند چه کاری می‌توانیم انجام بدهیم؟

بنده گفتگوی فرهنگی را در این شرایط، بهترین روش می‌دانم. گفتگوی فرهنگی هم به این نیست که ما با ادبیات دینی صحبت کنیم. ما نباید با حرف‌های خودمان کسی را که حجاب را رعایت نمی‌کند، بی‌اعتقاد و بی‌اخلاق کنیم بلکه از نظر سبک زندگی این روش را نقد کنیم و از علوم تجربی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی استفاده کنیم. اگر این گفتگو صورت بگیرد دانشگاه‌های ما تازه پیشتاز برای حجاب خواهند بود.

پایۀ قدرت یزید هم، قدرت رؤسای قبائل بود

سؤال: رابطۀ این مبحث قدرت و معنویت با قیام سیدالشهدا چیست؟

قیام سیدالشهدا هم می‌خواست قدرت را از دست یزید در بیاورد، چون اصلاً نباید قدرت آنجا باشد. از طرف دیگر، قدرت یزید هم پایه‌اش قدرت رؤسای قبائل بود، در آن سیستم، مردم که با یزید بیعت نمی‌کردند، رئیس قبیله بیعت می‌کرد و قبیله تسلیم بودند! این سیستمی بود که أمیرالمؤمنین(ع) فدا شد برای اینکه با آن مبارزه کند.

نکتۀ دیگر اینکه عنصری که در قیام أباعبدالله‌الحسین هست بحث عزت است. این عزت، عنصر اصلی برای تمدن عظیم اسلامی است. فلسفۀ اینکه ما می‌گوییم مردم باید قدرت پیدا کنند، عزت تک‌تک انسان‌ها است.

روش جایگزین لیست‌دادن در انتخابات چیست؟

سؤال: اگر شما مخالف لیستی رأی دادن هستید چه راه‌کاری را به‌جای آن پیشنهاد می‌کنید؟  

بنده تا حالا خودم لیستی رأی داده‌ام ولی علیه «لیست‌دادن» در انتخابات حرف می‌زنم چون این ساختار را صحیح نمی‌دانم ولی هربار که زمان انتخابات می‌رسد، باز مجبور می‌شوم که لیستی رأی بدهم چون اتفاقی که جایگزین این روش باشد، هنوز زمینه‌اش فراهم نشده است. لذا به بهترین لیست رأی می‌دهم و الا لیست‌های بد رأی می‌آورند.

اما روش جایگزین چیست؟ این است که حزب‌اللهی‌ها و انقلابی‌هایی که در مساجد و در شهرهای مختلف هستند می‌توانند باهم ارتباط بگیرند، از هر مسجدی شروع کنند باهمدیگر ارتباط گرفتن. چرا منتظر نشسته‌اند که از آن بالا یک‌عده‌ای لیست بدهند درحالی‌که این بدنه با آن بالا ارتباطی ندارند؟ این بدنۀ نیروهای حزب‌اللهی در مساجد مختلف شهرها و استان‌ها باید باهمدیگر ارتباط داشته باشند.

مثلاً ما در همین تهران می‌توانیم یک میلیون عنصر فعال متشکل داشته باشیم. سازماندهی شدنِ یک میلیون نفر در تهران قطعاً ممکن است. البته یک میلیون نفر هم کم است؛ باید تعداد بیشتری‌ سازماندهی بشوند، این فرهنگ دین است، اصلاً دین آمده است برای همین! ولی ما به این‌کار همت نمی‌کنیم.

آیا نمی‌شود لااقل یک میلیون نفر در تهران، سازماندهی بشوند و باهمدیگر تشریک مساعی کنند؟ درست است که فرهنگش را فعلاً نداریم ولی از نظر امکان، می‌توان گفت که امکان سازماندهی‌شدن یک میلیون‌نفر وجود دارد و عقلاً ممکن است. مگر در بحران‌ها بسیج به میدان نمی‌آید؟ یک‌دفعه‌ای کلی تجهیزات از همه‌جا جمع می‌کنند، کلی شهر و روستا را از سیل نجات می‌دهند. یا تعداد زیادی از هیأت‌ها باهمدیگر رفتند و مشکل برخی از روستاها را برطرف کردند.

وقتی که هیئت‌ها در استان ایلام برای کمک به مردم زلزله‌زده جمع شده بودند، بنده به آنها گفتم: شما چگونه در اینجا دور هم جمع شدید؟ برای کل زندگی باید این‌طوری جمع بشوید... ولی ما هنوز این فرهنگ را در زندگی‌مان پیدا نکرده‌ایم. کسی که در تهران، به مسجد می‌رود، حساب نمی‌کند که من عضو یک هسته‌ای از جریان مساجد کشور شده‌ام.

نماز جمعۀ هر شهری، در واقع محل جمع‌شدنِ مأمومین مساجد آن شهر است ولی ما چنین نگاهی به نماز جمعه نداریم. اگر ما در مساجد تهران، در گروه‌های صدنفره یا دویست نفره، یا پانصد نفره متشکل شده باشیم، آن‌وقت می‌توانیم یک نفر را از بین خودمان به‌عنوان نمایندۀ محله انتخاب کنیم، اصلاً این کارها نیاز به قانون هم ندارد، هر گروهی از ما می‌توانیم یک نفر را انتخاب کنیم و بعد افرادی که از محله‌های مختلف انتخاب شدند، دور همدیگر جمع بشوند و مثلاً تعدادشان به هزار نفر می‌رسد. این هزار نفر از بین خودشان سی نفر را انتخاب کنند و لیست بدهند. آن‌وقت دیگر آدم مطمئن است که این لیست سی نفره را چه کسانی انتخاب کرده‌اند.

ما نیاز به چنین سیستمی داریم که افراد از کف میدان بالا بیایند، وقتی شما این هسته‌ها را تشکیل دادید، اینها می‌شود «قدرت‌های محلی» وقتی قدرت محلی را تشکیل دادید، اینها چهارتا کار دیگر هم برای مردم می‌توانند انجام بدهند و فقط کارکردش برای انتخابات نیست. یعنی این‌طور نیست که اینها فقط برای انتخابات دور همدیگر جمع بشوند بلکه می‌توانند بقیۀ مسائل محله را هم حل کنند. وقتی این افراد قوی بتوانند بقیۀ مسائل محله را حل کنند، آن‌وقت دیگر چه فرقی می‌کند چه کسی شهردار بشود؟ چون ادارۀ محله‌های شهر، به صورت واقعی در دست خودم مردم قرار دارد. این یک طرح واقعی برای حکم‌رانی است که جزئیات بیشترش را جلسات بعد عرض خواهم کرد.

باید سطح مشارکت عمومی را افزایش بدهیم و یک سازماندهی عمومی در محله‌ها صورت بگیرد

اگر این سازماندهی واقعاً عمومی باشد، یعنی مسجدی‌های ما یک فرهنگی داشته باشند که با آغوش باز اعلام کنند که همۀ مردم محله بیایند و نظر بدهند. حتی بروند درِ خانۀ آن کسی هم که مسجد نمی‌آید، زنگ بزنند و بگویند: تو هم بیا مسئولیت اجتماعی‌ات را انجام بده... یعنی با سعۀ صدر و با زیبایی در برخورد، همۀ مردم محله را بیاورند در میدان. واقعاً از آنجا مشارکت صورت بگیرد، از آنجا گفتگو و اتحاد ملی صورت بگیرد و کم‌کم بیاید بالا و همین‌جوری عصاره‌ها و نخبه‌ها بالا بیایند و در نهایت، در کل تهران مثلاً سی نفر برگزیده شوند. این شدنی است.

ما باید سطح مشارکت عمومی را افزایش بدهیم، هرکدام از من و شما باید یک بخشی از وقت زندگی‌مان اختصاص پیدا بکند به مشارکت سیاسی در همۀ عرصه‌ها نه فقط برای انتخابات! منظور از مشارکت سیاسی، مشارکت برای ادارۀ جامعه است، اصلاً باید همه‌چیز تا آنجایی که می‌شود مردمی اداره بشود. یک نمونه‌اش کاری است که مهندس «ولی‌الله نادعلی‌زاده» در روستای خرماکلا انجام داده است. ببینید ایشان چطوری توانست بوروکراسی را حذف کند و با قدرت مردم، به کسب و کار مردم در چندین روستا، رونق بدهد. این الگوی ما است، این حرف‌ها خیال‌پردازی نیست.

چندین پست به ایشان پیشنهاد می‌کنند ولی او قبول نمی‌کند، او الان یک قدرتِ مردمی دارد. هیچ استانداری این کار را نمی‌کند که ایشان کرد. با همت ایشان، مدل زندگی مردم آن روستا فرق کرده است. سیستم‌شان دولتی نیست بلکه سیستم بسیجی و مردمی است. در آینده دانشگاه‌های‌ ما هم باید این‌طوری اداره بشود. کارهای فوق‌العاده‌ای که در برخی دانشگاه‌های ما انجام شده است، یک عده‌ای با همین روحیه انجام داده‌اند.

(الف2/ن2)

 

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...