مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه (6)
جامعهای که اهل مواسات نباشد، تفکر لیبرال، آنرا به خاک سیاه مینشاند / عدالت در جامعهای که اهل «شحّ نفس» باشد برقرار نخواهد شد / بعضیها مواسات را در حد صدقه تنزل میدهند؛ مواسات فراتر از صدقه است
شناسنامه
- زمان: 99/06/04
- موضوع: مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه
- مکان: هیئت میثاق با شهدا
- صوت: اینجا
بخشی از وقت خود را باید بگذاریم برای اینکه «جلوی فریبهای نفس خود را بگیریم»
حتماً توجه دارید که انسان خیلی موجود پیچیده، توجیهگر، دارای نفس مکار و فریبندهای است که دائماً سعی میکند هم خودش و هم دیگران را خواسته یا ناخواسته فریب بدهد. هرکسی زمانی از زندگیاش را باید اختصاص بدهد به اینکه جلوی فریبهای نفس خودش را بگیرد. هیچکس از نفس امارۀ بالسوء در امان نیست. بسیاری از بدیها در وجود انسانها توجیهِ خوب دارند و آدمها بدیهایشان را حتی از خودشان هم پنهان میکنند.
شناختن نفس، اینقدر کار پیچیده، سخت و ارزشمندی است که با شناختن خدا همسان گرفته شده است: «مَن عَرَف نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» (غررالحکم/ ص588).
دو راه مهم برای شناختن خود و مکر خود: «محاسبۀ نفس» و «استغفار و تضرع»
ما خیلی باید خودمان را بررسی کنیم، اهلبیت(ع) فرمودهاند: از ما نیست کسی که هر روز خودش را محاسبه نکند «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کلِّ یَوم» (کافی، ج2، ص453) بخش کوچکی از محاسبۀ نفس، این است که «من چه کار کردم؟» ولی بخش بسیار مهمی که آدم به این سادگیها نمیتواند به جوابش برسد این است که «چرا این کار را کردم؟»
یکی از راهحلها برای شناختن خود و مکر خود همین محاسبۀ نفس است. یکی دیگر از راهحلها استغفار و تضرع مداوم است. خیلی ساده و خودمانی بگویم: به ما سفارش کردهاند شبها بروید درِ خانۀ خدا سیصد مرتبه بگویید «خدایا غلط کردم» (الهی العفو...) برای خیلیها سؤال پیش میآید مگر من چه کار کردهام؟ بر فرض که همۀ کارهایم غلط باشد، اصلاً من سیصد تا فعل انجام دادم که اینقدر بگویم «غلط کردم»؟ ببینید چه خبر است که این سفارش را کردهاند. رسول خدا(ص) میفرمود: من روزی لااقل صد مرتبه استغفار میکنم. (إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی حَتَّی أَسْتَغْفِرُ فِی الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ؛ مستدرک الوسائل/ ج5 /حدیث5978)
هرکسی حتی اگر در خودش گناهی سراغ ندارد باید این را در برنامۀ خودش بگذارد که برود درِ خانۀ خدا استغفار کند، بگوید: «خدایا! من غلط کردم». بعد سؤال برایش پیش میآید که من چه کار کردم که دارم عذرخواهی میکنم؟ این سؤال آغاز خودشناسی و جلوگیری از فریبهای نفس است.
انسان میتواند کارهای خوب را بهخاطر انگیزهها و صفات بدش انجام بدهد
علیالقاعده نه دین پیچیده است نه معرفت دینی پیچیده است، ولی آنجایی که میبینید پیچیده میشود و نیاز به گفتگو پیدا میکند مال پیچیدگی انسان است. انسانها میتوانند کارهای خوب را به خاطر انگیزهها و صفات بدشان انجام بدهند. مثلاً اینکه انسانها میتوانند کارهای خوبِ بدون اولویت را در اولویت بگذارند و خودشان را معاف بدانند و بگویند «من کار خوبی انجام دادم!» درحالیکه آن کار خوبِ با اولویت را انجام نداده و ترک کرده، چون برایش سخت بوده است.
انسانها با هر مفهوم دینی میتوانند بازی کنند. کلیدیترین مفهوم دین، ولایت و ولایتمداری است، اما بهقول بعضی توحیدگرایان افراطی، توحید است؛ آیا تکفیریها و وهابیها به بهانۀ توحید سر انسانهای بیگناه را نبریدند؟ حالا برویم سراغ ولایت؛ در آخرالزمان، آیا ولایتمدارانی نیستند که همین ولایتمداری را اسبابی قرار میدهند برای هوای نفس خود و علیه ولایت اقدام میکنند؟ مگر امام رضا (ع) نفرمود: بعضیها که محبت اهلبیت دارند در آخرالزمان فتنههایشان شدیدتر از فتنۀ دجال است. (إِنَّ مِمَّنْ یَتَّخِذ [یَنْتَحِل] مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ فِتْنَةً [لَعْنَة] عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ ؛ وسائل الشیعه/ ج16/ ص179)
اخلاق که چیز بدی نیست. بعضیها اخلاق را مستمسک قرار میدهند تا علیه دین قیام کنند، بعضیها به عدالت متمسک میشوند و با تقوا، با ولایت، با مفاهیم دیگر در میافتند. قرآنخواندن مگر بد است؟ ما از قرآن عزیزتر چه داریم؟ اما در روایت هست: «رُبَّ َّ تَالِی القرآن و القُرآن یَلعنُه» (جامع الاخبار/ ص48) چهبسا قرآنخوانی که قرآن لعنتش میکند.
از بین چند کار خوب باید تکلیف خود را تشخیص بدهیم که الان وقت انجام کدام است؟
نفس انسان مکار است. چون این پیچیدگی در روح انسان هست، امتحانهای الهی تا صدق آدمها و صدق جامعه را مشخص نکند آنها را رها نمیکند، آدم هر لحظه سراغ هر کار خوب و هر سخن خوبی رفت باید برگردد یک ملاحظه و بررسیِ همهجانبه بکند، سر انگیزهاش، سر شیوۀ ارتباطش با آن مفهوم خوب، سر لوازمش؛ ببیند آیا لوازمش را رعایت کرده یا نکرده؟ تا یکوقت این کار خوب برایش دکّان نشود!
انسان موجود پیچیدهای است. یکی از دلائل اینگونه گفتگوها، مباحثات، تأملات و برپایی اینگونه محافل-که محل اندیشیدن است- این است که جلوی فریبهای نفس گرفته بشود؛ برای این است که انسان زمانِ درست پرداختن به هر خوبیای را درک بکند. این خیلی مهم است. یکنفر بین چندتا کار معطل مانده بود، میگفت من از کجا بفهمم الان تکلیفم چیست؟ گفتم تو بزرگترین درد عرفای بزرگ را داری مطرح میکنی، مگر به این سادگی کسی به تو جواب میدهد؟ مگر تو با چهارتا محاسبۀ عادی میتوانی به جواب این سوال برسی؟ آدم چه کار کند تا از بین چند کار خوب تکلیفش را تشخیص بدهد که کدام را الان باید انجام بدهد؟
اینطور نیست که همهچیز روشن باشد، لذا هر لحظه به هدایت خدا احتیاج داریم
به جوانها و نوجوانها عرض میکنم، به هیچوجه اینطور نیست که تا شما آدمهای خوبی بشوید همهچیز برایتان روشن باشد؛ مثلاً اینطور نیست که علما بیایند لیست کارهایت را از صبح تا شب بدهند که انجام بدهی، و بعد هم نمرۀ قبولی بگیری! مگر درس ریاضی و جغرافی و تاریخ مدرسه است که همهچیز روشن باشد!
اگر همۀ کتاب (قرآن) را هم به تو یاد بدهند، تو تازه به یک چیز دیگری احتیاج داری به نام حکمت. حکمت یعنی خودت بفهمی چه کار باید بکنی. حکمت از داخل کتاب در نمیآید. تو به فرقان و بصیرت احتیاج داری. خدا انسان را اینطوری نیافریده که انبیاء و اولیاء الهی بیایند یک دستورالعملی به او بدهند و او انجام بدهد. مثلاً خلبانها فهرستی از دستورها دارند که موقع برخاستن و نشستن هواپیما یکییکی بررسی میکنند و انجام میدهند، تکلیفشان در همۀ زمینهها روشن است، اما دینداری اینطوری نیست که یک فهرست به دستت بدهند تا عمل کنی، در تشخیص مصداقِ بسیاری از تکالیف، خودت تنهایی باید بفهمی؛ به ابتکار عمل و نیت تو بستگی دارد که خدا چقدر به ذهنت بیندازد چه کار کنی.
من نمیخواهم سختش بکنم، کسی سالم باشد، دقت کند، استغفار کند، محاسبۀ نفس کند، توکل کند، توسل کند، یک مرضی را عمداً پنهان نکند و باصفا باشد، خدا هدایتش میکند و دستش را میگیرد. شما سر نماز هر بار میگویی «اِهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم» خدایا من را هدایت کن، دستم را بگیر؛ نه اینکه خدا قبلاً هدایت کرده باشد و تو به خداوند بگویی: «من خودم قرآن را میخوانم و اجرا میکنم، خیلی ممنون! شما بفرمایید به کارتان برسید من دیگر کاری به شما ندارم!» نه؛ هر لحظه به هدایت خدا احتیاج داریم. مواظب باشید با نماز، با قرآن، با اخلاق، با عدالت و با ولایت بازی نکنیم، نفس انسان پیچیده و مکار است؛ این مقدمۀ اول.
ما موضوعی را بحثی میکنیم که الان زمان آن است: پیوند و تعامل مؤمنین با یکدیگر
ما از دو جهت دربارۀ یک موضوع صحبت میکنیم؛ یک جهت اهمیت ذاتی موضوع و جایگاه آن در دین است و جهت دیگر تناسب آن با زمانۀ ماست. الان زمان چیست؟ چی مهمتر است؟ الان کدام موضوع را باید بیشتر تأکید کرد؟
«العالِمُ بِزمانِه لاتَهجُمُ علیه اللَّوابس» (کافی/ ج1 /ص27) کسی زمان خودش را نشناسد زیاد اشتباه خواهد کرد، چه چیزی تعیین میکند که زمان چه زمانی است؟ در اینباره باید با مبنا داشته باشیم؛ مبانی دینی، مبانی عقلانی، مبنای انسانشناسانه، مبنای جامعهشناسانه یا مبنای شناخت تاریخ و اینکه در چه مرحلهای از تاریخ هستیم. یک برنامهریزی راهبردی درست، انسان و جامعه را نجات میدهد. اگر شما همۀ خوبیها را اجرا کنی ولی زمان انجامشان به موقع نباشد، هیچ کدام به درد نمیخورد. همان نفس بازیگر امّارۀ بالسوء، همان نفس مکار میآید از طریق همان کارهای خوب، شما را خراب میکند.
ما موضوعی را بحثی میکنیم که الان زمان همین بحث است، این بحث مربوط است به پیوند مؤمنین با یکدیگر، شیوۀ تعامل مؤمنین با یکدیگر و از خودگذشتگی مؤمنین برای یکدیگر است، این بحث مربوط است به اینکه انسان بخل نورزد. محدودۀ بحث در مورد موضوعاتی مثل انفاق، زکات، مواسات، ایثار، تعاون، اخوت و رابطۀ بین مؤمنین است.
تحقق ولایتمداری یک امتحان بزرگ دارد و آن رابطۀ بین ولایتمداران است
این بحث الان چقدر اولویت دارد؟ الان این بحث مهمتر است یا موضوعات دیگر؟ به صراحت روایات و بر اساس آیات فراوان قرآن، مسئله ولایت مهمترین موضوع است ولی اگر امروز از من بخواهند در مورد ولایت صحبت کنم میگویم الحمدلله ابهت و کارآمدی و حقیقت ولایت، لااقل برای جامعۀ مؤمنین جا افتاده است. چیزی که امروز ما دربارۀ ولایت بیشتر نیاز داریم رابطۀ عرضی ولایتمداران با یکدیگر است، نه رابطۀ طو